قرآن کریم و کتاب مقدس مانند سایر کتابها نیستند که دارای مقدمه، کلیات، چینش منطقی بحث و خاتمه و نتیجه باشند؛ بلکه در آنها عدم انسجام و ناسازگاری ظاهری احساس میشود و معتقدان هر دو دین تلاش فراوانی کردهاند تا بین آیات این کتابها، انسجام و هماهنگی ترسیم کنند.
چکیده
این مقاله با رویکرد نظری و تحلیلی، برخی از ویژگیهای نوشتاری تورات، انجیل و قرآن را بررسی کرده است. ابتدا بحث کلمه، کلام و انسان کامل (واسطة دریافت کتاب آسمانی) و پس از آن، بحث کتاب و تأویل آن مطرح میشود. سپس مباحثی مانند انسجام و یکپارچگی، وحی یا الهام، تدوین کتاب مقدس و قرآن کریم، سبک نگارش، تدوین کتابهای جانبی، برتری قرآن بر کتاب مقدس، تحریف قرآن و کتاب مقدس، حجیت و اعتبار، و اوصاف قرآن و کتاب مقدس از نگاه آیات قرآن مطرح میشود. در این مقال، تلاش شده است که مطالب بهصورت تطبیقی، و به اختصار، بیان شود.
مقدمه
در طول تاریخ، خدا به وسیلة پیامبران از آدمعلیهالسلام تا خاتمصلی الله علیه و آله، با بشر سخن گفته و این، سنتی است جاری که آیات قرآن کریم به آن اشاره دارند. پیامبران پس از فهم وحی و سخن خدا، مأمور بودند که با مردم براساس ظرفیتِ فهمشان صحبت کنند. بنابراین، کلام خدا باید بهگونهای به مردم القا شود که همة آنها بتوانند از آن استفاده کنند. ازاینرو، کتابهای آسمانی که وحی الهی را دربردارند باید سطوح معنایی مختلفی داشته باشند تا برای همة مردم قابل استفاده باشند.
ازآنجاکه پیامبران یک کلام را با توجه به شرایط زمان و مکان، بهصورتهای گوناگون و با سطوح مختلف بیان کردهاند، بهیقین در کتابهای آنان اشتراکات فراوانی وجود دارد. بنابراین، همة پیامبران، کتابهای پیشینیان را تصدیق و تأیید میکردند.بهعقیدة مسلمانان، خدا قرآن را بر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله نازل کرده است و همة واژگان آن، وحی الهی است. یهودیان نیز تورات را وحی الهی میدانند و بهعقیدة مسیحیان، خود مسیح، وحی الهی است و اناجیل، شرح حال اویند.
در این نوشتار برآنیم که به ویژگیهای کتابهای آسمانی، نگاهی مختصر داشته باشیم. ازاینرو، ویژگیهایی مانند کلام بودن، کتاب بودن، تأویل، انسجام، وحی یا الهام بودن، تدوین کتاب، سبک نگارش، تحریف، اعتبار، و اوصاف تورات، انجیل و قرآن از دیدگاه آیاتِ قرآن، بررسی خواهند شد.
سخن گفتن خدا با انسان
آیاتی چون “مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ”(بقره:253) دلالت بر وقوع تکلم خدا با برخی از انسانها دارد و این تکلم، مجازی و تمثیلی نیست؛ یعنی خدا واقعاً با برخی انسانها سخن گفته است. در قرآن، به این ارتباط «کلام» گفته میشود.کلام خدا که مخصوص پیامبران و رسولان بوده و دربردارندة اخباری است از روح، فرشتگان، شیطان، لوح و قلم، و …، حقیقی است و امور حقیقی را بیان میکند، نه اینکه مجازی و تمثیلی باشد؛ زیرا آیات قرآن و گفتار پیامبران پیشین، ظهور دراین دارند که گویندگانشان از این سخنان، ارادة مجاز و تمثیل نکردهاند. بنابراین، سخن گفتن خدا با پیامبران، امری است حقیقی که همان آثار سخن گفتن بشری بر آن مترتب میشود.
خدای متعال با کلام و تکلیم، به برخی از افعال خود اشاره میکند؛ مانند: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً»(نساء: 163) و «مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ»(بقره:253). اطلاق این دو آیه، با آیة «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ»(شوری: 51) تفسیر میشود؛ یعنی خدا بهگونههای مختلف و بهصورت حقیقی با بشر سخن گفته است؛ زیرا اگر کلام خدا حقیقی نباشد، استثنای «الّا وحیاً» حقیقی نمیشود و وحی الهی، غیرحقیقی تلقی میشود. بنابراین، اصل کلام و سخن گفتن خدا با انسان، قطعی است.
البته کلام الهی محدودیتهای کلام بشری را ندارد و برای بیان آن به حنجره یا چیزی شبیه دستگاه کلامی بشری نیاز نیست.همچنین وضعی و اعتباری نیست؛ زیرا خدا شبیه مخلوقات نیست: “لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء”(شوری: 11). آنچه کلام خدا و انسان را به یکدیگر شبیه میکند، خواص و آثار کلام است که هردو، مانند هماند. پس از اینکه دانستیم اصل کلام و سخن گفتن برای خدا ثابت است، این پرسش مطرح میشود که حقیقت کلام الهی چیست و چگونه محقق میشود.
پاسخ این است که کلام الهی، مانند سایر افعال خدا همچون زندهکردن، میراندن، روزی رساندن، هدایت و پذیرش توبه، از صفات ذاتی نیست. این فعل الهی، بالاترین مرتبة حکمت و صدق و حقیقت، و اعتدال و انسجام است و برتر از قدرت بیکران او، قدرتی نیست تا سخن او را تغییر دهد.خدا برای سخن گفتن با انسان و نمایاندن خود، در کلمات تجلی میکند؛ یا بهصورت عام و یا بهصورت خاص، مانند عیسیبن مریمعلیهماالسلام. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که کلمه، تنها بر قول و سخن و گفتار صدق نمیکند، بلکه دربارة اشیاء نیز میتوان اصطلاح کلمه را بهکار برد. البته اقوال نیز خارج از اشیا نیستند و مفهوم شیئیت بسیار گسترده است.
از سویی، کلمات، شامل همة موجودات میشود؛ زیرا آنها مظاهر حقاند و دربارة وجود او سخن میگویند. با توجه به این نکات است که جهان آفرینش را کتاب حق تعالی میخوانند.البته در قرآن، کلام یا تکلیم فقط دربارة انسان بهکار رفته، ولی اصطلاح کلمه یا کلمات، درباره غیرانسان آمده است. انسان کامل، بهمثابة صادر اول، بالاترین کلمة خداست و واسطة دریافت کلام خداست. بنابراین، اشارهای کوتاه به بحث انسان کامل خواهیم داشت.
امام (انسان کامل) واسطة خالق و مخلوق
انسان کامل، مظهر اسم جامع «الله» است و ازاینرو، بر تمام عوالم وجود، حاکمیت دارد. بهدلیل اینکه تمام عوالم وجود، کلمات تامة خدایند، کتاب اویند و انسان کامل، کتابی است که همة این کتابها را در بردارد؛ زیرا او نسخة عالم کبیر است. «و الانسان الکامل الجامع لجمیعها (عوالم)، اجمالاً فی مرتبة روحه وتفصیلاً فی مرتبة قلبه عالم کلی یعلم به الاسم الله الجامع للاسماء» و «یجب أن یعلم، أنّ هذه العوالم کلیها وجزئیها کلّها کتب ٌ الهیة لاحاطتها بکلماته التامّات… أم الکتاب… الکتاب المبین… والانسان الکامل کتاب جامع لهذه الکتب المذکورة لانّه نسخة العالم الکبیر».
اصل و مبدأ تمام مراتب خلافت الهی، صورت اسم اعظم و عین ثابت و مظهر تاموتمام حقیقت محمدیه است که بهحسب اصل ذات و حقیقت، واحد است؛ اما فروع متعددی دارد که بهاقتضای هر زمان، یکی از پیامبران و اولیا در عالم شهود تجلی میکند. البته کاملترین تعیّن حقیقت محمدیه، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.انسان کامل که در زبان عارفان به حقیقت محمدیه معروف است، خود در هر زمانی تعین خاصی داشته است. همة پیامبران با وجود اختلاف درجات، تعینهای مختلف حقیقت محمدیهاند. به این دلیل که اسما و صفات خدا ازلی و قدیماند، انسان کامل نیز قدیم و ازلی است. از دیدگاه شیعی، پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله، امامان معصوم علیهالسلام حامل این حقیقتاند.
خلاصه اینکه انسان کامل، مظهر کلمة «کن» الهی و کلمة بیواسطة حق و صادر اول است، که از آن به عقل اول تعبیر میشود. او تمام مراتب حق را داراست و میتواند مثل او در عالم تأثیر بگذارد. البته تمام کمالات انسان کامل به اذن الله است و او بهطور مستقل، از خودش چیزی ندارد؛ بلکه فقر مطلق است.
کلمه، لوگوس[13] و حقیقت محمدیه
لوگوس واژهای یونانی است بهمعنای گفتار، ساماندهی، نظم عقلانی، بیان عقلانی، تبیین، عقل، کلمه و …[14] که درمیان نوشتههای فلسفی یونانی معروف بوده است. لوگوس بهمثابة «کلمة خدا»، با تمام تجلیاتش، در متون الهیاتی یهود و مسیحیت در دورة هلنیستی ظاهر میشود. حکمت سلیمان و فیلون، ازجمله منابع یهودی، و انجیل یوحنا، ازجمله منابع مسیحی دراینبارهاند. در ادامه، لوگوس در مسیحیت همان پسر خدا یا مسیحا (لوگوس متجسد) میشود.
لوگوس (کلمة خدا) در کتاب مقدس یهودیان، بهمثابة تعلیم الهی (یعنی واسطة وحی و هدایت)، واسطة خلقت است و در مقام ابزار کنترل طبیعت ظاهر میشود. کلمة پروردگار، در مزامیرِ 119، با تورات یکی دانسته میشود. در نه باب اولِ امثال سلیمان، اوصاف کلمه یا تورات به حکمت نسبت داده میشود.درواقع، تورات و حکمت در کتابهای اپوکریفایی بنسیراخ و حکمت سلیمان یکیاند.[15] در مسیحیت نیز لوگوس از همان منابع کتاب مقدسی و رِبَّنی (منسوب به رِبّی، یعنی عالم یهودی) ریشه گرفته و این برای نشان دادن شباهتهای لوگوس یهودی و مسیحی کافی است.
تفاوت لوگوس در مسیحیت این است که لوگوس در مسیحیت متجسد شد.[16] لوگوس یا کلمة الهی در مسیحیت، در همهچیز و همهجا حاضر است؛ بهواسطة اوست که مخلوقات حیات و نور میگیرند و بهسبب وجود این کلمه است که شناخت خداوند ممکن میشود.[17] این توصیف از کلمه، شبیه حقیقت محمدیه در اسلام است و همانگونهکه در دورهای از تاریخ، کلمه در عیسیعلیهالسلام تجسم یافت، در دورهای دیگر، حقیقت محمدیه در قالب حضرت محمد صلی الله علیه و آله تجسم پیدا کرد.
این نور انقطاع ندارد و تا امام عصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف جریان دارد و او اکنون نماد حقیقت محمدیه است. بنابراین، شاید بتوان گفت کلمة الهی و حقیقت محمدیه، دو اسم از یک واقعیت را تشکیل میدهند.[18] انسان کامل در عرفان یهودی آدم علیون[19] (یعنی انسان متعالی) یا آدم قادمون[20] (یعنی آدم قدیم) نامیده میشود.[21] آدم علیون، مظهر تمام سفیراها[22] در عالم است.[23] سفیراها، مثال معنوی کلام خدا (همة آموزههای کتاب مقدس، بهویژه ده فرمان) بهشمار میروند.[24]
چنانکه دیده میشود، در یهودیت نیز همانند اسلام، بحث کلمه (لوگوس) با انسان کامل عجین است؛ همانگونه که در مسیحیت نیز چنین است؛ با این تفاوت که در مسیحیت، یوحنا به کلمه تشخص داده و آن را شخصی میداند که در پیکره یک منجی، گوشت و پوست بهخود میگیرد و تجسم مییابد. آنچه از این مباحث بهدست میآید، از این قرار است:
1. خدا با انسان سخن گفته و این، سنت جاری او از آدم علیهالسلام تا خاتم صلی الله علیه و آله بوده است؛
2. سخن گفتن خدا با انسان، حقیقی بوده است، نه مجازی و تمثیلی (البته در کلام الهی روش مجازی و تمثیلی بهکار رفته، ولی اصل بر حقیقی بودن است و خلاف آن دلیل میخواهد)؛
3. کلام و کلمة خدا از سنخ کلام بشری نیست، بلکه فقط آثار و خواص کلام بشری را دارد؛
4. کلام خدا، یعنی فعل الهی، شامل تکوینیات و غیرتکوینیات میشود؛
5. مصداق اتمّ این کلام، انسان کامل است که واسطه فیض خداست؛
6. کلمات خدا، بهصورت کتاب تشریع و بهصورت الفاظ و کلمات، در کتب کتابهای گذاشته و در قرآن ظهور و بروز یافته است؛ بنابراین، خدا دارای دو کتاب تکوین و تشریع است.
کتاب
کتاب بر وزن فعال، بهمعنای مکتوب، یعنی نوشتهشده است. به دلیل آنکه قراردادها و دستورهای الزامی با نوشتن به مرحلة قطعیت میرسید، واژة کتاب و کتابت به معنای هر حکم واجب یا هر سخنی که نقض پذیر نباشد، بهکار میرود. بههمین دلیل، قرآن که کلام الهی است و نقض پذیر نیست، کتاب نامیده شده است.[25]
البته دراصل، کتاب به صفحههایی گفته میشود که بهوسیلة خطوط و سطور چاپی یا غیرچاپی، معانی را در خود ضبط و ثبت کردهاند؛ ولی چون ملاک کاربرد اسامی، اغراض و غایات آنهاست، میتوان در این مورد نیز توسعه داد و هر چیزی را که معنایی ثبت میکند هرچند کاغذ و قلم و مانند آن نباشد ـ کتاب نامید. بنابراین، ما در قرآن نمونههایی را میبینیم که کتاب مصطلح نیست، ولی به آن کتاب گفته شده است؛ مانند آنچه در ذهن و قلب انسان وجود دارد.[26] آیة “بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ” (عنکبوت:49) اشاره به قرآن دارد.
انواع کتاب در قرآن
در قرآن از سه نوع کتاب، نام برده شده است:
1. کتابهایی که بر پیامبران علیهالسلام نازل شده و در بردارندة شریعتاند.
2. کتابهایی که اعمال خوب یا بد بندگان را ثبت و ضبط میکنند. این قسم خود اقسامی دارد: قسمی مختص هر انسانی است و دیگری کتابی است که اعمال امتها را ثبت و ضبط میکند. این قسم، تقسیم دیگری براساس افراد خوب و بد دارد و آن، کتاب ابرار و فجار است؛
3. کتابهایی که جزئیات نظام وجود و حوادث در آن ثبت و ضبط میشود و خود بر دو قسم است: کتابی که در آن تغییر و دگرگونی راه ندارد، بهنام کتاب مبین و لوح محفوظ، و کتابی که دگرگونی و محو و اثبات در آن وجود دارد، بهنام کتاب محو و اثبات.[27]
مراتب وجودی کتاب آسمانی
از آیات قرآن[28] استفاده میشود که جایگاه اصلی و اولیة کتاب آسمانی جایی است فراتر از عقلها، که از آن به «أم الکتاب» و «لوح محفوظ» تعبیر میشود. تعبیر امالکتاب (کتاب مادر یا مرجع) به این دلیل برای آن بهکار رفته است که کتابهای آسمانی از آن استنساخ[29] شدهاند. دو صفت علی و حکیم در آیة 4 سورة زخرف، جایگاه اصلی این کتاب را فراتر از عقل بشری معرفی میکنند؛ زیرا عقل چیزی را که از مفاهیم و الفاظ و مقدمات تصدیقی مترتب بر یکدیگر تشکیل شده است، درک میکند و آنچه را که فراتر از مفاهیم و الفاظ، و بدون اجزا و فصول است، نمیتواند درک کند.
بنابراین، اوصاف یادشده ایننکته را میرسانند که «کتاب» در لوح محفوظ، نزد خدا در جایگاهی بسیار بلندمرتبه قرار دارد که عقلها نمیتوانند به آن برسند؛ بنابراین، در قالب قرآنی (=قابل خواندن) عربی نازل شد تا در دسترس عقلها باشد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(زخرف:3).[30]عارفان با استفاده از قرآن و احادیث، برای کتاب آسمانی مراتبی همانند مراتب عالم در نظر میگیرند. براساس هستیشناسی عرفانی، عالم ماده در ذوات و صفاتش، تنزلیافتة عوالم بالاتر است[31] و بهطور کلی، عالم تکوین دارای مراتب است. در این مورد، اشاره به قصیدة بسیار معروف میرفندرسکی، خالی از لطف نیست:
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی
این بیت که مطلع قصیده است، به مراتب طولی هستی، نفس رحمانی، حقیقت محمدیه، رحمت واسعه و کلمة «کن» اشاره دارد.[32] از دیدگاه عارف، چنین سلسلهمراتبی که در کتاب تکوین بهچشم میخورد، عیناً در کتاب تشریع نیز وجود دارد. کلام لفظی خدا که در کتابهای آسمانی و قرآن ظهور یافته ـ چون مطابق عوالم بالاست ـ این مراتب را که بطون نامیده میشوند، داراست.
عرفا مراتب و بطون کتاب تشریع را کاملاً منطبق بر کتاب تکوین میدانند. اگر عالم تکوین مراتبی چندگانه دارد، بههمینسان و دربرابر هر مرتبهای از این عالم، بطنی از بطون کتاب تشریع قرار دارد. کتابهای آسمانی و بهویژه قرآن، از این مراتب طولی گذر کرده و به عالم حروف، کلمات و ماده رسیدهاند.[33]با توجه به وجود مراتب متعدد در عالم و در کتابهای آسمانی، بحث تأویل آیات و اینکه علم تأویل از آنِ خدا و راسخین در علم است، پیش میآید و دیگر انسانها، هرچه طهارت نفس پیدا کنند، بههماناندازه از کتابهای آسمانی و قرآن میتوانند استفاده کنند.
نزول دفعی و تدریجی، و ارتباط آن با دو ساحت کتاب
از نزول کتاب در شب قدر، معلوم میشود که تمام قرآن یکباره نازل شده است. دربرابر، از آیاتی همچون «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً» (إسراء: 106) روشن میشود که قرآن، نزول تدریجی دارد. آیات دیگر و روایات، نزول دفعی و تدریجی را تأیید میکنند. بنابراین، قرآن دو نزول دفعی و تدریجی دارد و قرآنی که اجزا و سورههایی دارد و زمانمند و مکانمند است، قابلیت نزول دفعی را ندارد.
بنابراین، نزول دفعی باید بهصورت بسیط و غیرمفصل و نزول تدریجی بهصورت مفصل باشد. بنا بر قضای الهی، امور دارای دو مرحله هستند. یکی مرحله اجمال و دیگری مرحله تفصیل. در شب قدر است که امور اجمالی، تفصیل داده میشود و قرآن نیز در این شب، از حالت بساطت و اجمال به حالت تفصیل درمیآید.[34] کتاب آسمانی در اسلام دارای دو ساحت است و برای اینکه از ساحت اول و اجمال، به ساحت دوم و تفصیل برسد ـ همانگونهکه پیش از این گفته شد، باید انسان کامل آن را دریافت کند و نقش وی در این زمینه بسیار حیاتی است.
کتاب در یهودیت
بنابر عقیدة یهودیان، توراتْ ازلی و قدیم است و نظام عالم بر آن استوار است و اگر تورات نبود، آفرینش صورت نمیگرفت. برخی بر این باورند که تورات دو هزار سال پیش از آفرینش عالم بهوجود آمد. برخی دیگر بر این عقیدهاند که تورات 974 دوره پیش از آفرینش جهان نوشته شده بود و در پناه ذات قدس متبارک قرار داشت.[35] تمام نوری که خدا به بنیاسرائیل بخشیده است، در تورات نهان است؛ توراتی که تبلور و استمرار عرفانی وحی سینوی است.
الواحی که بر حضرت موسی علیهالسلام نازل شدند، دو دسته بودند. الواح اولیة تورات و الواح ثانویه. در کتاب زوهر[36] آمده است که الواح اولیه از درخت حیات صادر شده بود، ولی بنیاسرائیل با گوسالهپرستی خود نشان دادند که شایستگی بهرهگیری از آن را ندارند. بنابراین، حضرت موسی علیهالسلام به فرمان خدا، تورات دیگری به مردم عرضه کرد که صادر از درخت خیر و شر بود.
الواح ثانویه دربردارندة اوامر و نواهی است. قباله میگوید که الواح اولیه، نور و عقیدة مسیحا (منجی) و منبع حیات ابدی در زمین بود؛ ولی الواح ثانویه تجلی متکثر[37] و غیرمستقیم این نور، یعنی حکمت[38] است که دیگر بهطور مستقیم و بیواسطه در دسترس نیست؛ بلکه در پس پردة علم تکوینی خدا[39] محجوب شده است. تجلی «تورات قدیم»[40] تغییر کرد، اما نه در ذاتش که همان حکمت است.حضور واقعی حکمت الهی در تجلی دوم نیز همانند تجلی اول است؛ با این تفاوت که در دومی، حکمت به وسیلة علم تکوینی الهی محجوب شد. برای رسیدن به حکمت، انسان باید نفس خود را با شناخت خیر و شر، و عمل به شریعت الهی آماده کند و با شوق زیادی در پی حقیقت نهفتهشده در ورای نصوص کتب مقدس باشد.[41]
از این بیان چنین برمیآید که اولاً یهودیان نیز برای تورات دو ساحت قائلاند. تورات قدیم و نامخلوق، که حکمت الهی در آن مستقیم عرضه شده است، و توراتی که تنزل دارد و در اوامر و نواهی نمود دارد. ثانیاً انسانها نیز در فهم کتاب مقدس مراتبی دارند؛ انسانهایی که گوسالهپرست شدند، دیگر شایستگی فهم کتاب اولی را ندارند؛ یعنی سطوح فهم انسانی نیز لحاظ شده است. نکتة دیگر اینکه برای فهم حکمت الهی باید ریاضت شرعی را تحمل کرد تا فهم انسان بالاتر رفته و با جستوجو در متون مقدس، به حقیقت و حکمت رسید (همانگونهکه در اسلام نیز کسانی که با عمل به شریعت، به طهارت باطنی برسند، میتوانند به حقیقت قرآن برسند).
تفاوت مسیحیت با اسلام و یهودیت
در اسلام، قرآن مجیدْ وحی است و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله مفسر و تبیینگر[42] آن است؛ ولی در مسیحیت، وحیْ غیرملفوظ است و مسیحیان بر این باورند که حضرت عیسی علیهالسلام وحی است و اناجیل، آن وحی را تفسیر میکنند.[43] هر سه دین در اینکه واسطه و رابطی بین خدا و انسان لازم است، متفقاند و وجود انسان کامل را تأیید میکنند؛ با این تفاوت که مسیحیت، انسان کامل را خدای متجسد معرفی و انحرافی در این زمینه ایجاد کرد.
تأویل کتاب آسمانی
از آنچه گذشت، روشن شد که کتابهای آسمانی دارای سطوح مختلف معناییاند و فهم سطوح مختلف معنایی، وابسته به مرتبة طهارت باطنی انسان است و فهم عالی و کامل آن، مختص به انسان کامل است. از این مطالب بهدست آمد که کتاب آسمانی دارای ظاهر و باطن است و تأویل آن را انسانهایی میدانند که طهارت نفس بالایی دارند. ازآنروکه کتاب آسمانی دارای تأویل است، اشارهای کوتاه به بحث تأویل خواهیم داشت.
قرآن آیات محکم و متشابه دارد. آیة محکم آیهای است که در بیان مُراد خود، صریح و قاطع است و شنونده در فهم آن به اشتباه نمیافتد؛ اما آیة متشابه عکس آن است. مؤمن باید به آیات محکم ایمان بیاورد و بنابر آن عمل کند و در خصوص آیات متشابه باید به آنها ایمان داشته باشد، ولی برای تأویل و تفسیر باید آنها به اهل آن رجوع کند.[44] روش اهلبیت علیهمالسلام نیز اینگونه بوده است و از روایات و سیره و روش آنها نیز همین مطلب بهدست میآید.[45]تأویل از کلمة «اَول» بهمعنای رجوع است و تأویل آیه، یعنی برگرداندن آیه به چیزی که مراد آن است و منظور از تنزیل، معنای روشن و تحتاللفظی آیه است.[46]
علامه طباطبایی در توضیح تأویل، راهی دقیق و عمیقتر از دیگران پیموده است. وی برای تأویل، سه قید حقیقی، واقعی و عینی را ذکر میکند. واقعیت، اوهام را خارج میکند؛ حقیقت این را بیان میکند که منشأ و اصل آن، امور اعتباری نیست و قید عینیت، مفاهیم و ذهنیات را دفع میکند.[47] تأویل، حقیقتی است که از جنس مفاهیم و مدلولهای الفاظ نیست؛ بلکه از امور عینی و خارجی است و الفاظ آن را دربرنمیگیرند؛ بنابراین، خداوند آن را با الفاظ به بند کشید تا بشر اندکی با حقیقت آشنا شود.[48]
از آیاتی که واژه تأویل در آنها بهکار رفته است، بهدست میآید که تأویل از قبیل معنا و مدلول لفظ نیست. تأویل در همة موارد، چه تعبیر خواب، چه عاقبت امر و…، بر حقیقتی خارجی دلالت دارد. تأویلِ هر چیز، حقیقتی است که آن چیز از آن نشأت گرفته است. این معنا دربارة قرآن نیز صادق است؛ یعنی قرآن از حقایقی نشأت گرفته است که از مرتبة حس و محسوس فراتر و از قالب الفاظ و عبارات، که محصول زندگی مادی است، بسیار بالاتر و وسیعترند. این حقایق در قالب الفاظ نمیگنجند.
خدا بهوسیلة این الفاظ، سرنخی دست بشر داده است تا با وسیله آن تعقل کند و به اصل مطلب راه یابد. این الفاظ سایه و مثلی هستند از آن حقایق اصلیِ نزد خدا که تنها باید آنها را مشاهده کرد و روز قیامت، این حقایق بهطور کامل آشکار خواهند شد.[49] بنابراین، تأویل قرآن، حقیقتی است در اُمالکتاب نزد خدا. تأویل در مرتبة غیب و مخصوص خدا و کسانی است که خدا به آنان اذن تأویل داده و این، غیر از تفسیر است.
بنابر این نظر، آن حقیقت عینی که الفاظ و مفاهیم از آن حکایت میکنند، تأویل شمرده میشود. البته این معنای تاویل، دیگر مختص به آیات متشابه نخواهد بود؛ بلکه همة کلمات الهی دارای تاویل خواهند بود و هر آیهای حقیقتی در بالا خواهد داشت. بهتصریح آیات قرآن، چنین تأویلی را جز خداوند و راسخان در علم، کس دیگری نمیفهمد.[50]
انسجام و یکپارچگی
قرآن کریم و کتاب مقدس مانند سایر کتابها نیستند که دارای مقدمه، کلیات، چینش منطقی بحث و خاتمه و نتیجه باشند؛ بلکه در آنها عدم انسجام و ناسازگاری ظاهری احساس میشود و معتقدان هر دو دین تلاش فراوانی کردهاند تا بین آیات این کتابها، انسجام و هماهنگی ترسیم کنند؛ مؤمنان به هر دین این انسجام را میپذیرند، ولی غیرمؤمنان آن را نمیپذیرند و درصدد بیان تناقضات این کتابها برمیآیند.
هر کسی در آغاز در برخورد با ظاهر آیات و سورههای قرآن، عدم انسجام و ناسازگاری ظاهری را احساس میکند. بههمیندلیل، در علوم قرآن مباحث مفصلی دربارة مناسبات و پیوستگی آیات مطرح میشود و نویسندگان بسیاری دراینباره مطالب عمیق و دقیقی نوشتهاند تا برای قرآن چهرهای پیوسته ترسیم کنند.[51]دربارة کتاب مقدس نیز این مشکل وجود دارد و آن، عنوان مجموعه نوشتههایی است که مسیحیان آنها را مقدس میشمارند[52] و بنا بر نظر مسیحیان، این مجموعه نوشتهها یک کتاب شدهاند و بین تمام داستانها، شعرها، گفتارها و پیشگوییهای آن، یگانگی و انسجام هست.[53]
وحی یا الهام
در اسلام، قرآن مجیدْ وحی است و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله مفسر و تبیینگر[54] آن است؛ ولی در مسیحیت، وحیْ غیرملفوظ است و مسیحیان بر این باورند که حضرت عیسیعلیهالسلام وحی است و اناجیل، آن وحی را تفسیر میکنند.[55] در اینجا سؤال این است که آیا اناجیل وحی نیستند؟ مسیحیان بر این باورند که اناجیل الهاماند و روحالقدس آنها را به نویسندگان بشری الهام کرده است و درحقیقت، یک وحی، یعنی مسیح علیهالسلام بیشتر وجود ندارد.
یهودیان نیز وحی را مانند مسلمانان تعریف میکنند و معتقدند که خدا با پیامبران بسیاری سخن گفته است؛ با این تفاوت که آنان بر این باورند که وحی از حدود چهار قرن پیش از میلاد قطع شده است و پس از ظهور موعود، دوباره وحی صورت خواهد گرفت.[56] اما مسلمانان پیامبر خود را خاتم پیامبران میدانند و معتقدند پس از وی دیگر وحی صورت نخواهد گرفت.اناجیل، زندگینامة مسیح و دربردارندة سخنان حکیمانه و سیرة او و شبیه کتابهای حدیثی مسلماناناند؛ اما قرآن سخن خدا و وحی است. بنابراین، قرآن از این جهت با اناجیل تفاوت دارد و مساوی با مسیح (وحی مسیحیان) است. قرآن از نظر مسلمانان، معجزه است؛ اما از نظر مسیحیان، خودِ مسیح معجزه است.
مسیحیان معتقدند که خدا کتاب مقدس را بهوسیلة نویسندگانی بشری نوشته است. بنابراین، کتابهای مقدس دارای یک نویسندة الهی و نویسندگانی بشری است. خداوند توسط روحالقدس مطالبی را که میخواست نوشته شود، به نویسندگان بشری الهام میکرد. اقلیت بسیار ناچیزی از مسیحیان گمان میکنند که کتابهای مقدس با همین الفاظ الهام شده است. این نظریه به اعتقاد ربانیون یهود شباهت دارد و با دیدگاه مسلمانان دربارة قرآن کریم مطابق است.[57]
بنیادگرایان مسیحی اعتقاد به عصمت لفظی کتاب مقدس دارند؛ ولی بیشتر متفکران کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان معاصر، عصمت لفظی را قبول ندارند و اصل مژده و ظرف آن را از هم جدا میکنند. آنها عقیده دارند که اصل پیام از خداست، ولی شکل پیام از عامل بشری متأثر میشود که احتمال خطا و اشتباه نیز دارد.البته مسیحیان برای کشف پیام الهی از این ظرفی که احتمال خطا در آن وجود دارد، در طول سالیان متمادی تلاش فراوانی انجام دادهاند.[58]
در این جدول، قرآن کریم و کتاب مقدس از لحاظ وحی بودن و برخی مشخصات دیگر مقایسه شدهاند.
قرآن کریم | کتاب مقدس |
یک کتاب | 66 یا 73 کتاب |
عربی | عبری، آرامی و یونانی |
مؤلف آن خدا | مؤلف آن خدا و بشر |
الفاظ، بشری نیستد (وحی) | الفاظ، بشریاند و احتمال خطا دارند (الهام) |
در مدت 23 سال | تدوین در 1500 سال |
پیام الهی، ازلی و فراگیر است | پیام الهی، ازلی و فراگیر است |
قرآن وحی است و پیامبر مفسر آن | حضرت عیسی علیهالسلام وحی است و اناجیل مفسر آن |
کتابهای اپوکریفایی[59] ندارد | کتابهای اپوکریفایی دارد[60] |
تدوین کتاب مقدس و قرآن کریم
برخی از متون مقدس در آغاز شفاهی بودند و بهمرور زمان مکتوب شدند؛ ولی برخی از همان ابتدا نوشته شدهاند. قرآن مجید و بخشی از عهد عتیق از همان آغاز مکتوب بودهاند.[61] عهد عتیق ـ بنابر دلایل و شواهد موجود در آن ـ در مدت هزار سال (1400تا 400ق.م) توسط دستکم، سی نویسنده مختلف نوشته شده است که نویسندگان برخی از کتابها ناشناختهاند؛[62] ولی عهد جدید و قرآن کریم، تاریخ کوتاهی دارند. [63]نزول وحی به حضرت موسی علیهالسلام تدریجی و به مدت چهل سال بوده است. وحی به اشعیا، در زمان سلطنت چهار پادشاه یهودا، یعنی عزیا، یوثام، آحاز و حزقیا بوده و مدت سلطنت این چهار پادشاه، 113 سال بوده است. بنابراین، زمان وحی این کتاب و همینطور کتاب یوشع، 113 سال بوده است.
وحی کتاب ارمیا نیز حدود 41 سال طول کشیده است. کتاب حزقیال 22 سال، کتاب دانیال حدود 60 سال، کتاب میکاه حدود 61 سال، کتاب حَجَّی حدود 3 ماه (با وجود حجم بسیار کم) و وحی کتاب زکریا حدود 2 سال بوده است. [64] حضرت مسیح علیهالسلام هنگام نزول روحالقدس بر ایشان و آغاز رسالتش سی ساله و هنگام عروج به آسمان سیوسه ساله بود. بنابراین، تعلیمات الهامی او در مدت سه سال بر ایشان نازل شده است؛ اما نگارش اناجیل اربعه و تدوین آنها صدها سال طول کشید.
سیر تحول کتاب مقدس از جمعآوری، افزودن حروف صداردار به آن، نسخههای اصلی آن، ترجمههای آن و تبویب و شمارهگذاری آن، در کتابهای مسیحیان آمده است.[65]قرآن نیز در مدت 23 سال بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل شده است. اما باید دید که پس از نزول، تدوین قرآن چهقدر زمان برده است.شکی نیست که نگارش قرآن از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله شروع شده است و خود ایشان بر این کار اصرار داشتهاند.[66] حتی پیامبرصلی الله علیه وآله ترتیب سورهها را نیز ذکر میکردند.[67] دربارة ترتیب آیات در سورهها اجماع وجود دارد که به دست پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.[68]
بنا بر تصریح علما، تمام قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته شده بود و تنها، در یک کتاب مدون جمع نشده بود.[69] در زمان خلیفة اول، قرآن جمعآوری شد.[70] در زمان خلیفة دوم که فتوحات زیاد شد و تازهمسلمانان بر یادگیری قرآن اصرار داشتند، نسخههایی از قرآن نوشته شد و در شهرهای مختلف رواج یافت.[71] این کار باعث اختلاف قرائات شد و خلیفة سوم مصمم به یکیکردن مصحفها شد و این کار را انجام داد که به قرآن عثمانی معروف است. حتی مستشرقان نیز این مطلب را قبول دارند که قرآن تنها کتابی است که تحریف نشده است و شکی در اصالت آن نیست.[72]
اگر بپذیریم که قرآن در زمان خلیفة اول جمعآوری و تدوین شد، بنابراین، مدت زمان تدوین قرآن پس از زمان نزول آن، حدود دو سال طول کشیده است. ولی اگر بگویم که تدوین نهایی قرآن در زمان خلیفة دوم بوده است، با توجه به اینکه مدت خلافت خلیفة اول و دوم حدود سیزده سال طول کشید، زمان تدوین قرآن پس از نزول، سیزده سال بوده است. بنابراین، زمان تدوین قرآن در مقایسه با کتاب مقدس، بسیار اندک است.نکتة دیگر اینکه در رسمالخط قرآن، تطور وجود داشته است؛ یعنی ابتدا بدون نقطه و حرکات بوده و درگذر زمان، نقطه و حرکات و در زمانهای بعد، علایم تجویدی به آن افزوده شده است.[73]
پی نوشت :
[13]. Logos
.[14] سه معنی آخر از New Catholic Encyclopaedia در ذیل مدخلLogos انتخاب شده است.
[15] Daniel E.Gershenson, “Logos” in Encyclopedia Judaica, Keterpress Enterprises, Jerusalem, Israel, 1996, valum11, P.460&461.
[16] D.M.Crssan, “Logos” in New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America, Washington, D.C, 1981, valum8, P.968.
.[17] انجیل یوحنا، 10:14ـ13.
.[18]. مرضیه شنکائی، بررسی تطبیقی اسماء الهی، ص262.
[19] . Adam Elyon
[20] . Adam Kadmon
[21] . Gershom Scholem, “Adam Kadmon” in Encyclopaedia Judaica, optic, valum1, P.248.
.[22] سفیرا (sefirah) مفردِ کلمه سفیروت (sefirot) است. سفیراها ده عدد هستند. در عرفان یهودی یعنی قباله، خدا از طریق این ده سفیراها تعین و تشؤون پیدا میکند. این سفیراها به ترتیب از این قرارند: 1. تاج متعالی؛ 2. حکمت؛ 3. عقل؛
4. عظمت یا غضب؛ 5. قدرت یا عدل؛ 6. جمال یا لطف؛ 7. صبر؛ 8. جلال؛ 9. اساس قوای خلّاقه خدا؛ 10. ملکوت که از آن به سکینه نیز تعبیر میشود.
Dan Cohn Sherbok, Judaism: History, Belief and Practice, London and New York: Routledge, 2003, p206 and Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, London, George Allen & Unwin LTD, 1971, P.21.
[23] . Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, optic, P.34.
[24] . Ibid, P.21.
[25]. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج2، ص130.
[26]. همان، ج7، ص260 / الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده کتب.
[27]. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج7، ص261و262.
[28]. زخرف: 4 / بروج: 22.
[29]. درباره استنساخ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج18،ص181و182، ذیل جاثیه: 29.
[30]. همان، ج 18، ص85 و 86 .
[31]. حجر: 21.
[32]. عباس شریف دارابی، تحفه المراد شرح قصیده میرفندرسکی، به اهتمام محمدحسین اکبری ساوی، ص37-44.
[33]. ملاصدرا، مفاتیحالغیب، ص 23.
[34]. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج20، ص378-380؛ ج18، ص132-134.
[35]. راب. ا. کهن، گنجینهای از تلمود، ترجمه امیرفریدون گرگانی، ص150.
[36] . Zohar
[37] . Fragmented manifestation
[38] . Hokhmah
[39] . Binah
[40] . uncreated Torah
[41] . Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, London, George Allen & Unwin LTD, 1971, P.15&16.
[42] . نحل: 44.
.[43] حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 232.
[44]. همان، ص26و 27.
[45] . همان، ص30و31.
[46] . همان، ص33.
[47] . محمدهادی معرفت، «تأویل از دیدگاه علامه طباطبایی»، پژوهشهای قرآنی، ش 9 و 10، ص 65ـ67.
[48]. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج3،ص46تا 52؛ ج13، ص349.
[49]. همو، قرآن در اسلام، ص38.
[50] . همو، المیزان، ج3، ص64و65.
[51]. ر.ک. سیدمحمدعلیایازی، چهره پیوسته قرآن، / عبدالهادی فقهیزاده، پژوهشی در نظم قرآن.
[52]. توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص23.
[53]. Scripture and Translation, Martin Buber & Franz Rosenzweig, translated by Lawrence Rosenwald with Everett Fox (from German language), P.4.
[54]. نحل: 44.
[55]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص232.
[56]. همان، ص110.
[57]. توماس میشل، کلام مسیحی،، ص26.
[58]. همان، ص27.
[59]. کتابهای اپوکریفایی بر دو دستهاند: 1. کتابهای اپوکریفایی عهد قدیم (عبدالرحیم سلیمانی، «درآمدی بر شناخت کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 2، ص154و155) 2. کتابهای اپوکریفایی عهد جدید (همان، ص160و161).
.[60] این جدول اقتباسی است از جدول صفحه 31 کتاب کلام مسیحی توماس که با اصلاحاتی اینجا آورده شده است.
.[61] حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص227.
.[62] ساموئل شولتز، عهد عتیق سخن میگوید، ترجمه مهرداد فاتحی، ص2 / سهیل دیب، التوراه بین الوثنیه و التوحید،
ص5 و 6.
.[63] سهیل دیب، التوراه بین الوثنیه و التوحید، ص5و6.
.[64] محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ترجمة سیداحمد صفایی، ص 49 تا 52.
.[65] بهرام محمدیان و دیگران، دایرة المعارف کتاب مقدس، ص 5ـ32.
.[66] غانم الدوری، رسم الخط مصحف، ص85.
.[67] همان، ص109.
.[68] همان، ص111.
.[69] همان، ص88.
.[70] همان، ص90.
.[71] همان، ص94.
.[72] همان، ص117.
.[73] محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص356 تا 365.
حسین نقوی/دانشپژوه دکتری ادیان و عرفان. مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینیقدسسره
منبع: فصلنامه معرفت ادیان شماره 1
http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/2
ادامه دارد…………….