تا کي غم و جدايي کي ميرسد رهايي
عالم ز فتنه پر شد جانا تو کي مي آيي
عالم ز فتنه پر شد جانا تو کي مي آيي
شد فتنه بيکرانه در هر طرف روانه
پر غصّه شد زمانه اي مهربان کجايي
کي ميرسي به کنعان اي يوسفم ز زندان
تا همچو مهر رخشان آيي به دلربايي
کي جان دهي جهان را پيمانه عاشقان را
کي ميبري خزان را خورشيد من برآيي
کي ميرسد ز يزدان پايان شام هجران
کي ميرسد به دوران از آسمان ندايي
افزون شده مظالم بيداد و ظلم ظالم
کي ظلمت عوالم مي يابد انتهايي
کي ميرسد به آدم پايان دوره غم
کي ميرسد به عالم آن لحظه نهايي
حقّ مسلّمي تو ايمان محکمي تو
مظلوم عالمي تو کن بهر خود دعايي