من نوکرم به آقا هستم غلام مهدي
باشم تمام عمرم قربان نام مهدي
جان ودلم فدايش در کنج سينه جايش
جان ميدهم برايش بهر پيام مهدي
دل عاشق صدايش هست منتظر برايش
دارم به سر هوايش شوق کلام مهدي
آماده ام به راهش در انتظار شاهش
تا باشم از سپاهش وقت قيام مهدي
هرچند که رو سياهم من غرقه گناهم
اما از او بخواهم نوشم زجام مهدي
او صاحب زمان است لطفش به هر کران است
آقا چه مهربان است والا مقام مهدي
مولا چه نازنين است يکدانه در زمين است
چون گوهر و نگين است روي همام مهدي
کاشکي رسد طبيبم بينم رخ حبيبم
کاشکي شود نصيبم گويم سلام مهدي
کاشکي رسد به ساحل کشتي مانده در گل
کاشکي کبوتر دل افتد به بام مهدي
آخر رسد به دوران بهر نجات انسان
شمشير تيز برّان هم از نيام مهدي
آيد زمان ياري دوران جان نثاري
شيطان شود فراري آيد زمام مهدي
آخر شود معطر دنيا به عطر دلبر
آخر شود منوّر از نور تام مهدي
نازم به ناز مهدي شام دراز مهدي
دارم نياز مهدي ناز مرام مهدي