از تو فقط ندايي از من به سر دويدن

0


از تو فقط ندايي از من به سر دويدن
از تو فقط نوايي از من به جان خريدن
از تو فقط صدايي يک لحظه آشنايي
از من ز خود رهايي تا پيش تو پريدن
از من جهاد وايثار از من حماسه و کار
از تو فقط به گفتار فرمايش آفريدن
نيستي اگر به ظاهر هستي درون خاطر
از تو فقط اوامر از من همه شنيدن
بايد تو را ستودن از تو سخن گشودن
با ياد تو غنودن از ديگران رهيدن
عهدي دگر شکستن از ديگران گسستن
دل تنها بر تو بستن از غير تو بريدن
بايد که جان نثاري بودن به انتظاري
بايد ز بهر ياري تا کوي تو خزيدن
بايد به هر زمانه بودن پي نشانه
بايد که هر کرانه همواره با تو ديدن
بايد به هر بهانه بودن سويت روانه
بايد که از زمانه تنها تو را گزيدن
بايد شدن پناهت رفتن به قبله گاهت
آن منظر نگاهت در ديده پروريدن
بايد شدن سراغت هم سوختن از فراغت
تنها گلي ز باغت از اين زمانه چيدن
بايد شوي به افکار در وقت خواب و بيدار
بايد به شوق ديدار اين قلب من تپيدن
دل هست در آرزويت هردم به جستجويت
خواهد دلم به سويت از سينه پر کشيدن
با تو خوش است زمانه اوقات عاشقانه
بودن تا بيکرانه در پيشت آرميدن
گردد بهشت اعلا دنيا ز لطف مولا
انسان شود چه والا با وصل تو رسيدن
وقتي که از در آيي رخ بر جهان نمايي
آيد دم رهايي با صبح تو دميدن

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!