کي ميرسد نگاهش بر دور روزگاران

0

کي ميرسد نگاهش بر دور روزگاران
روشن شود ز نورش چشمان خيس ياران


کي ميرسد که آيد معشوق رخ نمايد
غم بيش از اين نشايد بر ما در انتظاران


تا چند لب گزيدن غم را به جان خريدن
کي لحظه رسيدن آيد به بيقراران


کي يوسف از درآيد از پرده رخ گشايد
تا بي ثمر نمايد بازار گلعذاران


دل غم نخور که ديگر غيبت رسد به آخر
آيد خبر ز دلبر بر جمع جان نثاران


نزديک شد ز يزدان پايان شام هجران
آخر رسد به دوران فصل خوش بهاران

وبگاه اشعار مهدوي

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!