وی پس از ادعای بابیت سید علیمحمد شیرازی، به واسطه ملاحسین بشرویهای و میرزا محمد، معلم خود، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعالترین افراد بابی شد که بابیگری را به ویژه در نور و مازندران ترویج میکرد. برخی از برادرانش، از جمله برادر کوچکترش، میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مکتب پیوستند.
گذری بر فرقه بهاییت – 4/
میرزا حسینعلی نوری، فردی که بهاییان شهرت خود را از وی گرفتهاند
الف) تولد
میرزا حسینعلی نوری، ملقب به بـهاءالله که بهاییان شهرت خود را وی گرفتهاند و او را پیامبر آیین خود میشمارند، در دوم محرم سال 1233هـ .ق/ ۱۸۱۷م. در خانه میرزا عباس نوری، از منشیان دربار قاجار در تهران به دنیا آمد.
ب) تحصیلات
وی آموزشهای مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و مربیان خود گذراند، گرچه خود مدعی است هرگز تحصیلاتی نداشته است و در نامهای به ناصرالدین شاه مینویسد:
من تحصیل علم نکردهام و در مدارس وارد نشدهام. میتوانید از [مردم] شهری که در آن ساکن بودهام، سؤال کنید.1
ج) فعالیتهای مذهبی و اجتماعی
وی پس از ادعای بابیت سید علیمحمد شیرازی، به واسطه ملاحسین بشرویهای و میرزا محمد، معلم خود، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد2 و از فعالترین افراد بابی شد که بابیگری را به ویژه در نور و مازندران ترویج میکرد. برخی از برادرانش، از جمله برادر کوچکترش، میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مکتب پیوستند.3
بهاءالله به دلیل تلاش برای رهایی قرةالعین، تنها زن عضو «حروف حی» از زندان، که به اتهام قتل عمویش ملامحمد برغانی قزوینی در زندان به سر میبرد و نیز تأمین مخارج اجتماع بدشت4 که در محلی به همین نام گرد هم آمده بودند،5جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.
پس از اعدام سید علیمحمد باب، امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش بابیان، از برخی آنها از جمله میرزا حسینعلی خواست ایران را ترک کند و به کربلا برود. او در شعبان 1267 هـ .ق به کربلا رفت، 6 ولی چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیعالاول 1268هـ .ق و به وزارت رسیدن میرزا آقاخان نوری، به دعوت وی به تهران بازگشت. در تیراندازی بابیان به ناصرالدین شاه در شوال 1268هـ .ق بار دیگر ـ و البته بسیار شدیدتر ـ دستگیری و اعدام بابیها آغاز شد.7
حکومت مرکزی بر اساس شواهدی که نشان میداد میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوءقصد شرکت داشته است، او را دستگیر کرد.8 بهاءالله در لوح شیخ نجفی، خود را از دخالت در ماجرای ترور ناصرالدین شاه تبرئه میکند،9 ولی منابع بابی مخالف بهاءالله، از جمله خواهر او این مشارکت را تأیید میکنند.10
د) حمایت سفیر روس از بهاءالله
وقتی مأموران حکومتی برای بازداشت میرزا حسینعلی آمدند، وی در پایگاه تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران، نزد شوهر خواهر خود، میرزا مجید آهی که منشی سفارت روسیه بود، به سر میبرد. سفیر روس از تسلیم وی به نمایندگان شاه خودداری کرد، ولی با پافشاری مأموران، او را بهعنوان امانت دولت روس تحویل داد و از صدراعظم (میرزا آقاخان نوری) بهطور رسمی خواست در نگاهداری امانت دولت روس بکوشد.11 وی حتی صدراعظم را تهدید کرد که نباید به بهاءالله صدمه وارد آید.12 با تلاشهای جدّی سفیر روسیه در تهران، پس از چهار ماه میرزا حسینعلی از حبس سیاهچال تهران رهایی یافت، ولی به دستور حکومت ایران دیگر حق ماندن در ایران را نداشت. سفیر روس از وی خواست به روسیه برود و وعده داد که دولت وی از او پذیرایی خواهد کرد، ولی او نپذیرفت. هنگام سفر تبعیدی، افزون بر نمایندگان دولت ایران، نمایندهای از سوی سفارت روس هم همراه بهاءالله بود.13 بابیان دیگر هم که تا آن روز تهران و شهرهای دیگر را ترک نکرده بودند، مجبور شدند وطن را ترک و راهی عراق شوند.
بهاءالله پس از رسیدن به بغداد، نامهای به سفیر روس نوشت و مراتب قدردانی خود را از وی و دولت روس اعلام کرد. او همچنین در لوحی خطاب به نیکلاویچ الکساندر دوم، به این کمک سفیر روس اشاره و از وی تشکر کرده است.14
هـ) بهاءالله در بغداد
بهاءالله در بغداد با عنوان پیشکار ازل، در میان گروه پریشان بابیان فعالیت میکرد. این گروه به دلیل سردرگمی و نداشتن جایگاه مشخص دینی و دنیایی، به معضلی اجتماعی در عراق تبدیل شده بودند. بهاءالله با زیرکی و سیاست از این فضای آشوبزده بهره برد و جایگاه خود را در میان بابیان تقویت کرد و موقعیت یحیی ازل را ضعیف ساخت. او ازل را به بهانههای امنیتی در نهان نگه داشته و خود زمام امور را به دست گرفته بود.
حسن موقر بالیوزی از بهاییان متعصب و مبلّغان بهایی، در عین ستایش بهاءالله، ناآگاهانه به رفتارهای خاص او برای تبلیغ خود و اقدامهایش برای به دست آوردن رهبری بابیه اشاره میکند:
بهاءالله شروع به بازسازی جامعه بابی میکند و موفق میشود که در زمان کوتاهی برای جامعه، تجدید اعتبار و آبرو کند. منزل او محل رفت و آمد شاهزادگان قاجار و بزرگان ایران میشود. پسران ظلالسطان به نامهای شجاعالدوله و سیفالدوله جزو مهمانان دائمی بودند. زینالعابدین خان فخرالدوله، از بزرگان ایرانی اظهار میدارد که هرگاه احساس ناراحتی میکنم، به دیدار بهاءالله میروم. از بزرگان بغداد آنها که به ملاقات بهاءالله میرفتهاند، میتوان شیخ عبدالقدیر گیلانی، عبدالاسلام افندی و ابن آلوسی را نام برد.15
به هر حال، پس از یازده سال اقامت در بغداد، «روش و سلوک این طایفه به قسمی واقع شد که شهرت و صیت بهاءالله تزاید نمود؛ چه که در میان ناس ظاهر و مشهود و با جمیع طوایف معاشر و مألوف [بود]».16
نکته دیگر این است که بهاءالله با استفاده از اوضاع آشفته بابیان در عراق و بیتوجهی نسبی حکومت عثمانی به مسائل داخلی این فرقه، شرورانه به تسویه حساب و حذف فیزیکی مخالفان خویش پرداخت.
نتیجه این شرارتها، فرار بابیان سرشناس از بغداد و ایجاد وحشت شدید در میان آنان و کشتار مخالفان بود. عزیه خانم نوری، گروهی را که با رهبری پنهانی بها، بابیان بغداد را غارت میکردند، جلادان خونخوار نامیده است و مینویسد:
اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد، از خوف آن جلادان خونخوار، به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته، در دجله انداختند. سید احمد را در پیشدو کارش را ساختند. میرزا رضا، خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دریده، به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص، جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پارهپاره کردند، چنانکه بعضی از مؤمنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید، به واسطه این اعمال زشت و خلافکاریها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده، در محافل میخواندند و میخندیدند: اگر حسینعلی، مظهر حسینعلی است … هزار رحمت حق بر روان پاک یزید!! و میگفتند ما هرچه شنیده بودیم حسین، مظلوم بوده است، نه ظالم!17
بهاءالله دو سال از دوران اقامتش در عراق را به دلیل اختلافاتش با میرزا یحیی صبح ازل بر سر رهبری فرقه، در کوههای سلیمانیه گذرانید. خود او دراینباره با لحن ریاکارانهای مینویسد:
مقصود جز این نبود که محل اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم و سبب ضرّ احدی نشوم و علت حزن قلبی نگردم.18
بهاءالله در آوریل سال ۱۸۶۳م. و در آخرین روزهای اقامتش در بغداد، در باغ نجیبیه موسوم به رضوان، خود را موعود بیان اعلان کرد و دوازده روز در آن باغ ماند. در همین دوران، خود را شارع دینی جدید که ادامه دیانت بابی بود، معرفی کرد. بهاییان برای این دوازده روز اهمیت قائلند و چند روز آن را جشن میگیرند.
و) سفر به استانبول
پس از اقامت در باغ رضوان، در اوایل ماه مه 1863م.، بغداد را ترک کرد و به همراه برادرش، ازل و بستگان و 26 نفر از یارانش، راهی استانبول شد. گویا سخنان و ادعای جدید بهاءالله در باغ رضوان، پنهانی و به دور از چشم ازل و یاران وی بوده است؛ زیرا در این سفر، میرزا یحیی ازل در ظاهر اختلافی با برادر ندارد و همراه وی به استانبول میرود و حتی بر اساس آنچه عبدالبهاء دراینباره نوشته، در کنار وی احساس امنیت نیز میکرده است:
و در این مدت میرزا یحیی مستور و پنهان و بر روش و سلوک سابق باقی و برقرار بود. حتی چون فرمان اعلیحضرت پادشاه عثمانی به حرکت بهاءالله از بغداد صادر شد، میرزا یحیی نه مفارقت نمود و نه مرافقت. با وجود آنکه درآن سفر حکام و مأمورین کمال رعایت و احترام را مجری داشتند و حرکت و قرار به حشمت و وقار بود، مع ذلک دائماً در لباس تبدیل پنهان و به تصور احتمال حصول تعرض، احتراز داشت. و بر این قرار وارد استانبول شدند.19
بهاءالله و همراهانش درنیمه اوت 1863م. وارد استانبول شدند و پس از چهار ماه اقامت در این دیار، دوباره مقامات دولت عثمانی آنها را در سرمای شدید ماه دسامبر به شهر ادرنه تبعید کردند.20 پنج سال اقامت در این شهر با کشمکش و درگیری بها و ازل و طرفدارانشان همراه بود. با اوج گرفتن اختلافهای آنها در سال چهارم، دولت عثمانی تصمیم گرفت ایشان را از یکدیگر جدا سازد. در پی این تصمیم، میرزا یحیی صبح ازل را به جزیره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله و پیروانش را به عكّا تبعید کردند.
ز) تبعید و اقامت در عكّا
میرزا حسینعلی بهاءالله بهعنوان یک زندانی تبعیدی در سال ۱۸۶۸م. وارد عكّا شد. عكّا در فلسطین اشغالی و در نزدیکی بندر حیفا قرار دارد. در نخستین سالهای ورود بها و یارانش به این شهر، آب و هوای نامناسب عکا، سبب بیماری و فوت برخی از یاران وی شد تا حدی که در آثار خود از این مسئله یاد کرده است. او در یکی از آثار خود مینویسد: «کذلک امر ربک اذ کان مسجوناً فی أخرب البلاد»؛21 یعنی پروردگارت چنین امر کرد، زمانی که در خرابترین شهرها زندانی بود.
بها و پسرش، عبدالبهاء در این شهر، همواره خود را مسلمانانی متدین و پایبند به آداب شریعت اسلام معرفی میکردند؛ در نمازهای جماعت حاضر میشدند و به پیروان خود سفارش کرده بودند که در آن صفحات از تبلیغ خودداری کنند.
بیشتر لوحهای بهاءالله از این شهر فرستاده شده که برخی از آنها برای شاهان و رؤسای جمهور کشورهای مختلف بوده است. سرانجام طومار عمر پرحادثه میرزا حسینعلی نوری ملقب به بـهاءالله، در دوم ذیالقعده (هفتادم نوروز) سال ١٣٠٩ هـ. ق. برابر با ٢٩ می١٨٩٢م. در 75 سالگی، در قصر بهجی نزدیک شهر عكّا22 در هم پیچیده شد و همانجا به خاک سپرده شد که امروز قبله بهاییان است.
ح) آثار بهاءالله
1.، اُمّ الکتاب بهاییت و دربرگیرنده احکام و آموزههای اصلی بهاییت است.
2.، در پاسخ به پرسشهای سید خال (دایی باب) در مورد ظهور امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف و شبهههای قرآن است. این کتاب به تنهایی برای اثبات بطلان بهاییت کافی است.
3.: وادی طلب، وادی عشق، وادی معرفت، وادی توحید، وادی استغنا، وادی حیرت، وادی فقر حقیقی و فنای اصلی.
از دیگر آثار بهاءالله میتوان به نامههایی که برای پیروانش میفرستاد اشاره کرد. وی در این نامهها آموزههایش را برای آنها بیان میکرد. این نوشتهها در میان بهاییان به لوح مشهورند و در دین بهایی بیش از شانزده هزار لوح هست که از آن جمله میتوان به نامههای او خطاب به پادشاهان وقت اشاره کرد. (همچون ناپلئون، پاپ و…)
مبین، اشراقات، اقتدارات، و … نیز از اصلیترین آثار بهاءالله به شمار میروند، ولی آثار وی بیش از اینهاست.
2. زندگی نامه عبدالبهاء (عباس افندی)
عباس افندی (1260ـ1340)
الف) تولد
عباس افندی ملقب به عبدالبهاء، در پنجم جمادی الاول سال 1260هـ .ق در تهران به دنیا آمد و از نه سالگی، در تبعیدهای بهاءالله همراه او بود. وی در این سفرها، تجربههای لازم برای زندگی پرحادثه و البته سراسر فریب و ریاکاری را از پدر و عموهای خود آموخت.
ب) تحصیلات
او در کنار این سفرها، تحصیلات رایج را هم پشت سر گذاشت. مبلّغ پیشین بهایی، عبدالحسین آواره (آیتی) در کشف الحیل مینویسد:
اما عبدالبهاء آنقدر معلم و مربی دارد که از حد خارج است. نخستین معلمش همان پدرش بها [بود] و بعد از مسافرت پدرش به کوههای سلیمانیه، [در نزد] میرزا موسی کلیم و سپس نزد شیخ عبدالسلام شوافی از حکما و علمای مشهور بغداد تحصیل نموده است.23
ج) فعالیتهای مذهبی
«بهاییان وی را مرکز میثاق نامیدهاند، ولی او خود را عبدالبهاء نامید و بر اهمیت این نام تأکید میکرد. بهاءالله بر اساس کتاب عهدی (وصیتنامه)، عباس افندی را نخستین جانشین بعد از مرگ خود قرار داده و او را (غصن اعظم) نامیده و فرزند دیگرش محمدعلی افندی را با عنوان (غصن اکبر) بعد از عباس افندی جانشین قرار داده است».24
وی وصیتنامه جانشینی پس از خود را بهطور رسمی چنین نگاشت:
… ای اهل عالم! شما را وصیت مینمایم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شما است؛ به تقویالله تمسک نمایید و به ذیل معروف تشبث کنید. به راستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید. عفا الله عما سلف.25
بهاءالله در وصیتنامه خود، از دل نبستن به دنیا سخنها گفته و درباره توجه به امرالله سفارشهایی به فرزندان و مریدان کرده است و در بخشی از آن با اشاره به این آیه از قرآن که: «عفیالله عما سلف؛ خدا آنچه پیش از این روی داد میبخشد.» گویا میخواسته به کسانی که هنوز دعواهای بهایی و ازلی را به یاد داشتند، اعلام کند این مسئله را فراموش کنند و مراقب باشند دوباره پیش نیاید. ولی بهاءالله با این وصیتنامه نیز نتوانست عشق به ریاست را از دل فرزندانش بزداید و باز هم اختلاف بر سر قدرت میان فرزندانش رخ نمود.
با مرگ بهاءالله، غصن اکبر و غصن اعظم، بیدرنگ همان اختلافهای گذشته میان بها و ازل را آغاز کردند.26 میرزا آقاجان کاشانی،27 نخستین ایمانآورنده به بهاءالله و نگارنده او و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی، با نوشتن چندین نامه و کتابهایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهاییان، در مقام انکار جانشینی مقام عبدالبهاء برآمدند و وی را خارج از دین بهاء خواندند.28 سرانجام عباس افندی با استفاده از فرصتی که قرار گرفتن بر مسند ریاست در اختیارش نهاد، توانست بر برادر کوچکتر خود چیره شود و او را از میدان رقابت بیرون کند.29
د) نقش عبدالبهاء در توسعه بهاییت
عبدالبهاء را به چند دلیل میتوان تکمیلکننده آیین پدرش دانست. یکی از آنها، دورویی وی در برابر حاکمان مختلف و تلاش ریاکارانهاش برای جلب رضایت آنان است.30 او برای حکومتهای گوناگون به تناسب اوضاع سیاسی دعا میکرد. در آثار باقیمانده، از وی، مواردی انکارناشدنی از این مسئله گزارش شده است.
عباس افندی از راه یکی از پیروان و عناصر سطح بالای بهاییت، این پیام و فرمان را که متن آن درباره ضرورت پشتیبانی از دولت روسیه تزاری و دعاگویی به جان امپراتور است، به بهاییان اعلام و ابلاغ میکند:
جمع دوستان، به دعای دوام عمر و دولت و ازدیاد حشمت و شوکت اعلیحضرت امپراتور اعظم، الکساندر سوم و اولیای دولت قویشوکتش اشتغال ورزید؛ زیرا که در الواح منیعه که در این اوقات از ارض مقدس عنایت و ارسال یافته، میفرمایند آنچه را که ترجمه و خلاصه آن این است: باید این طایفه مظلومه ابداً این حمایت و عدالت دولت بهئیه روسیه را از نظر محو ننماید و پیوسته تأیید و تسدید حضرت امپراتور اعظم و جنرال اکرم را از خداوند جل جلاله مسئلت نمایند.31
جالبتر اینکه عبدالبهاء، فرزند کسی که با ادعای رسالت، اسلام را باطلشده معرفی کرد، به پیروان خود دستور میدهد برای بقای دولت اسلامپناه عثمانی دعا کنند.32
از آنجا که ماه پشت ابر باقی نمیماند، سرانجام دورویی عبدالبهاء بر عثمانیها آشکار شد و در اواخر جنگ اول، جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی پس از آگاهی از روابط عباس افندی با عوامل انگلیسی و همراهی وی با نقشههای آنان، تصمیم قطعی بر اعدام او و نابودی مراکز بهایی در عکا و حیفا گرفت.
منابع بهایی آشکارا نوشتهاند که عبدالبهاء مقدار زیادی گندم از املاک خویش ذخیره کرده بود و آنها را در اختیار قشون انگلیس گذاشت.33 لرد بالفور، وزیر صهیونیست انگلیسی نیز با دریافت این خبر، همان روز به جنرال النبی، فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین تلگرافی صادر و تأکید کرد که «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.»34 دولت انگلیس پس از استقرار در حیفا، بیدرنگ، دین خود را به عبدالبهاء ادا و وی را با نشان «نایت هود» و لقب «سر» مفتخر کرد. در مقابل، عبدالبهاء نیز برای امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا کرد و از اینکه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شد، به درگاه خدا شکر گزارد.35
هـ) سفر عبدالبهاء به اروپا و امریکا
در پی انقلاب ترک جوان در ترکیه و برکناری سلطان عبدالحمید از سلطنت، محدودیتهای سیاسی و اجتماعی عبدالبهاء نیز تا آنجا که از ناحیه حکومت بود، برطرف شد و او در سال 1328 هـ .ق بهدعوت بهاییان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگر به امریکا رفت. وی در این سفر سهساله، آموزههایی را به عنوان آموزههای اصلی بها معرفی کرد که امروزه آنها را به نام آموزههای دوازدهگانه میشناسند؛ گرچه با گذشت زمان تعداد آنها بیشتر شد.36 آنچه در سفرهای عبدالبهاء به غرب بیش از هرچیز دیگر خودنمایی میکرد، شیفتگی این شخصیت به ظاهر مذهبی، به تمدن پر زرق و برق غرب بود. وی در سخنرانی خود در منزل یکی از بهاییهای امریکا گفت:
امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم. الحمدلله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی میبینم که در روی آنان نور انسانیت در نهایت جلوه و شهور است. …من میگویم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تامّ میان امریکا و ایران حاصل گردد.37
و) مرگ عبدالبهاء
عبدالبهاء در سال 1340هـ..ق /1300 خورشیدی برابر با ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱م. در پی بیماریای نه چندان طولانی مرد. پس از مرگ وی، هواداران و دوستداران غربی او به شکلهای گوناگون با بازماندگانش همدردی کردند. «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل … تقاضا نمود مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهایی ابلاغ نماید… و ایکونت النبی نیز… اعلام نمود به بازماندگان فقید سر عبدالبهاء عباس افندی و جامعه بهایی تسلیت صمیمانه مرالله ابلاغ نمایید… . فرمانده کل قوای اعزامی مصر، جنرال کنگرویو نیز تلگراف ذیل را مخابره نمود: «متمنی است احساسات عمیقه مرا به خاندان فقید سر عباس بهایی ابلاغ نمایید».38
آرامگاه او در کنار آرامگاه باب، واقع در است؛ همان جایی که به فرمان بهاءالله، استخوانهای سید علیمحمد باب در آنجا قرار گرفت.
ز) آثار عبدالبهاء
مقاله شخصی سیاح به فارسی (تاریخ دوره اول دیانت بهایی)به فارسی؛
کتاب سیاسیه (در سیاست مدرن) به فارسی؛
کتاب مفاوضات (دربرگیرنده نوشتههای مهم و فلسفه و روحانی و تفسیر و غیره)؛
کتاب مکاتیب در چهار جلد (شامل الواح به فارسی و عربی)؛
تذکرة الوفا (شامل شرح احوال نفوس زکیه)؛
مجموعه مناجاتها به فارسی؛
مجموعه مناجاتها به عربی؛
پاسخنامه جمعیت لاهای (برای اجرای صلح عمومی)؛
پاسخ پروفسور فورل؛
خطابات مبارکه در دو جلد به فارسی و عربی؛
مجموعه الواح به زبان آذری؛
لوح امریک؛
الواح وصایای مبارکه (وصیتنامه).
3. زندگینامه شوقی افندی ربانی
الف) تولد
شوقی ربانی ملقب به «ولی امرالله» در یازدهم اسفند ۱۲۷۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۱۴ هـ .ق در عکا به دنیا آمد. او فرزند ضیائیه39 و میرزا هادی افنان40 بود. وی تا یازده سالگی در ، تبعیدگاه جدّ مادری خود، بهاءالله به سر برد.
ب) تحصیلات
با سقوط حکومت عثمانی در سال ۱۹۰۸م.، عبدالبهاء همراه خانواده خود به منظور ادامه تحصیل نوادههایش، به شهر حیفا که در دوازده کیلومتری عکا قرار دارد، نقل مکان کرد. شوقی تحصیلات خود را در حیفا در کالج دفرر انجام داد و سپس به دانشگاه بیروت رفت. در نهایت دانشگاه آکسفورد انگلستان را برای ادامه تحصیلات برگزید و گویا موفق به گرفتن مدرک از این دانشگاه نشد.41
اگر منسوب بودن رساله الواح و وصایا به عبدالبهاء درست باشد، در صفحههای 11 تا 16 این کتاب با صراحت، جانشینی شوقی به عنوان ولایت امر در جامعه بهایی اعلام شده است.
ج) نخستین و آخرین حلقه از سلسله ولایت امرالله
شوقی افندی نخستین ولی امر سلسله ولایت امر الله عقیم بود و هیچ وصیتی نیز در این مورد نکرد. ازاینرو، سلسله ولایت امر ادامه نیافت.
در منابع بهایی آمده است که شوقی در زمان تحصیل در دانشگاه آکسفورد خبر فوت عبدالبهاء، پدربزرگش و رهبر جامعه بهایی را شنید. تحمل این خبر برای او چنان دشوار بود که چند ماهی به کلی از همه کنارهگیری کرد. در این مدت، اداره امور بر عهده خواهر عبدالبهاء (بهاییه ملقب به ورقه علیا) بوده است. شوقی پس از چند ماه به حیفا بازگشت و زمام امور جامعه بهایی را به دست گرفت. او پس از آماده ساختن و آشنا کردن جامعه با رسالت خود، شروع به تقویت تشکیلات بهایی کرد. ولی در منابع مخالف شوقی آمده است که وی با نیرنگبازی مادرش به ریاست رسید، وگرنه خودش او نه توانایی رهبری را در خود میدید و نه جاذبههای زندگی در غرب او را رها میکرد. کنارهگیری از تشکیلات هیچ ربطی به ناراحتیهای روحی او نداشت و در طول چند ماهی که از پذیرفتن بار مسئولیت فرقه خودداری میکرد، بارها وی را با وعدههای گوناگون به حیفا دعوت کردند.
د) وقایع دوره شوقی افندی
با رسیدن شوقی به مقام ریاست، فصل جدیدی در تاریخ بهاییت گشوده شد که بهطور خلاصه به مهمترین وقایع این دوره اشاره میکنیم:
یک ـ تشکیل دولت نژادپرست صهیونیستی اسرائیل
در دوران شوقی و با سکوت خیانتآمیز و همراهی بیدریغ وی، حکومت یهودی اسرائیل با زیر پا نهادن حقوق مسلّم فلسطینیان، در فلسطین روی کار آمد. همکاری بیپایان بهاییت با صهیونیسم جهانی برای ایجاد دولتی یهودی در قلب جامعه اسلامی، سبب شد که این مسلک در آنجا رسمیت یابد و از املاک و اموال بهاییان حفاظت شود و از مالیات و عوارض معاف گردند.42
دو ـ طراحی و اجرای نقشه ده ساله
اجرای طرح مهاجرت بهاییان به جاهای مختلف جهان و گسترش تشکیلات اداری و جهانی سازمان دینی بهاییت، از جمله اقدامهای او در دوران ریاستش بر این فرقه بود. این فرآیند، بهویژه در دهه شصت میلادی، در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قارهای بهایی به نام مشرق الاذکار به پایان رسید.
سه ـ جدایی مبلّغان برجسته از بهاییت
برخی از مبلّغان برجسته بهایی، راه خود را از تشکیلات شوقی جدا کردند و عدهای از آنها سازمانهای انساندوستانه غیر مذهبی تشکیل دادند؛ از جمله:
اول ـ میرزا احمد سهراب
از یاران قدیمی و پرکار عبدالبهاء بود که «کاروان خاور و باختر» را بنیان نهاد. برخی نویسندگان، فرقه سهرابیه را وابسته به وی میدانند.
دوم ـ عبدالحسین تفتی آواره
عدهای دیگر نیز آیین بهایی را بهطور کامل رها کردند و به دامان پرمهر اسلام بازگشتند؛ از جمله تفتی در زمان بهاییت آواره نامیده میشد و بعد از بازگشت، خود را آیتی نامید. در پی این بازگشت، شوقی افندی مهمترین کتاب تاریخ بهاییت به نام الکواکب الدریه فی مأثرالبهاییه را که وی نگاشته بود و مرکز میثاق بهاءالله، یعنی عبدالبهاء آن را تأیید کرده بود، بیاعتبار اعلام کرد. کتاب کشف الحیل در واقع، توبهنامه آیتی از منجلاب بهاییت است.
سوم – فضلالله صبحی مهتدی
خاندان وی از کهنترین خاندانهای بابی بهایی کاشان و خود او از نزدیکان درگاه عباس افندی بود. پیام پدر و خاطرات صبحی از معروفترین آثار وی در معرفی و نقد این فرقه است. از نوشتههایش معلوم میشود شوقی به عادتی زشت دچار بود که بهاءالله در کتاب اقدس از بیان حکم آن خجالت کشید و مبهم باقی ماند.
چهارم ـ میرزا حسن نیکو بروجردی
وی نیز با نگارش کتاب فلسفه نیکو، شرح حال و چگونگی ورود و خروج خود را به فرقه بهایی بیان و اسراری را نیز از این فرقه افشا میکند که بهاییان را شرمنده و خشمگین میسازد و دیگران را غرق در حیرت و شگفتی میکند از این همه پستی در یک مجموعه به ظاهر دینی.
پنجم ـ میرزا صالح اقتصاد مراغهای
میرزا صالح اقتصاد مراغهای، منشی محفل روحانی بهاییان بود که پس از رسیدن به مقام «مبلّغی امرالله و ناشر نفحات الله» و آشنایی با احوال بهاییان و آثار آنها، از بهاییت روی گرداند و مسلمان شد و کتاب ایقاظ را در رد آنان نگاشت.43
هـ) مرگ شوقی
شوقی در سال ۱۳۷۷ هـ .ق برابر با ۱۳۳۶، شش سال پیش از تشکیل «بیتالعدل» بهطور مشکوک و ناگهانی در لندن فوت کرد و همانجا دفن شد. علت مرگ او را آنفلونزا اعلام کردند که برخی بهاییان این دلیل را نپذیرفتند. سرهنگ ثابت با انتشار نامهای در آن دوره، مرگ وی را بر اثر توطئه خانم روحیه ماکسول، همسر وی و اعضای محفل لندن دانست. این فرضیه هرگز اثبات نشد،44 ولی با توجه به رقم سنگین اموالی که در اختیار شوقی افندی قرار داشت، احتمال هرگونه دسیسهچینی و توطئه در مرگ او، برای تسلط بر جمعیت بهاییان که در حقیقت تسلط بر ثروت و قدرتی چشمگیر بود، به شدت تقویت میشود.
بد نیست بدانیم در سال 1336 یعنی زمان مرگ او، رقم مالیات بر ارث املاک و اموال شوقی ربانی، رهبر بهاییان، تنها در کشور ایران برابر با 287 میلیون دلار بود45 .
و) آثار شوقی افندی
نظم بدیع، شامل هفت رساله مهم (به انگلیسی)؛
نظم اداری دیانت بهایی شامل دستورهای تشکیلات بهایی (به انگلیسی)؛
کتاب ظهور عدل الهی (به انگلیسی و ترجمه به فارسی)؛
لوح قرن شامل تاریخ مختصر یک قرن (به فارسی)؛
هذا القرن الابدع البدیع (به عربی)؛
روز موعود فرا رسید (به انگلیسی و ترجمه به فارسی)؛
نظامات بهایی (به انگلیسی و ترجمه به فارسی و عربی)؛
دور بهایی ترجمه کتاب تاریخ نبیل زرندی به زبان انگلیسی که تاریخ بهاییت را مرور و آینده آن را بنا بر نظر عبدالبهاء پیشبینی میکند؛46
مطالع الانوار ترجمه کتاب نبیل زرندی (به زبان عربی)؛
قرن بدیع: اصل این کتاب به انگلیسی و در چهار جلد است، شامل تاریخ باب و بهاء تا صدمین سال اعلان ادعای باب، توقیعات مبارکه و مجموعه دستخطهای شوقی به مناسبتهای گوناگون که به فارسی شش جلد است.
__________________________________________________________________________
پی نوشت :
1. نک: مقاله شخصی سیاح، ص 62.
2. نک: ح.م. بالیوزی، بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه از انگلیسی: مینو ثابت، صص48 ـ 51،
George Roland Publisher.1980.
3. نک: همان، صص 85 ـ 91.
4. نک: همان، صص 259 و 260.
5. نک: نقطة الکاف، صص 240 و 241.
6. نک: مطالع الانوار، صص 580، 584 و 585.
7. نک: همان، صص 590 ـ 592.
8. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ص 195.
9. نک: لوح شیخ نجفی، ص15.
10. نک: عزیه خانم نوری، تنبیه النائمین، (رساله عمه)، منتشره از سوی مؤمنین به بیان، صص 5 و 6.
11. نک: شوقی افندی، قرن بدیع، ج 1، ص 318.
12. نک: مطالع الانوار، ص 593.
13.نک: همان، صص 611، 612، 617 و 618.
14. نک: آثار قلم اعلی، ج 1، ص 76؛ قرن بدیع، ج 2، ص 49.
15. بهاءالله شمس حقیقت، صص 162 و 163.
16. مقاله سیاح، ص 52.
17. تنبیه النائمین، ص 12.
18. کتاب ایقان، ص 165.
19. مقاله شخصی سیاح، ص 3.
20. بهاءالله، شمس حقیقت، صص 48 ـ 51.
21. همان، ص342.
22. علاءالدین قدس جورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، کتابخانه الکترونیکی جامع آثار بهایی، ص281.
23. عبدالحسین آیتی (آواره)، کشف الحیل، تهران، انتشارات طباطبایی، چ 6، ج 1، ص 18.
24. نک: کتابُ عَهْدِی، مجموعه الواح بهاءاللّه، چاپ مصر، ص٣٩٩.
25. میرزا حسینعلی نوری بهاءالله، کتاب عهدی، ص410.
26. نک: عبدالبهاء، مکاتیب، به اهتمام: فرجالله ذکی الکردی، مصر، 1340 هـ .ق، 1921م. ، ج1، صص 442 و 443؛ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، آپریل 1945 ـ 1952م.، صص 138، 139، 146 و 148.
27. میرزا آقاجان کاشی کاتب مخصوص میرزا حسینعلی و کسی است که به دستور بهاء برای چاپ کتابهای بهاءالله همراه با میرزامحمدعلی به هند رفت.
28. مفتاح باب الابواب، ص 315.
29. گویا این قوم حیات خود را در طرد و لعن یکدیگر یافته که هیچگاه این غائله از میانشان رخت برنبست.
30. فضلالله صبحی، مهتدی، ج 2، ص 153؛ محیط طباطبائی، مجله گوهر، سال چهارم، ش 3، ص 204.
31. عزیزالله سلیمانی، مصابیح هدایت، ج 2 ، ص 282.
32. نک: مکاتیب، ج 2، ص 312.
33. الکواکب الدریه فی مآثر البهاییه، ص 305.
34. قرن بدیع، ج 3، ص 297.
35. نک: مکاتیب، ج 3، ص 347؛ قرن بدیع، ج 3، ص 299؛ آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهاییه، ج 2، ص305.
36. موژان مومن، ص 185.
37. خطابات عبدالبهاء، ج 2، ص30.
38. همان، ص 226.
39. دختر بزرگ عبدالبهاء.
40. برادرزاده خدیجه بیگم، همسر اول سید علیمحمد باب. افنان به معنای شاخههاست. در واژهنامه بهایی به خویشان باب، افنان و به خویشان بها، اغصان میگویند. بهاء ظاهراً این القاب را برای ساختن چیزی مانند سلسله سادات، در بهاییت وضع کرد.
41. کشف الحیل، ص212.
42. توقیعات مبارکه، ج ۲ ، ص ۱۶۵.
43. نک: سید محمدباقر نجفی، بهاییان، ص 282.
44. نک: اسماعیل رائین، انشعاب در بهاییت، مؤسسه تحقیقی رائین، صص 177 ـ 179.
45. نک: همان، ص 343.
46. نک: محیط طباطبایی، مجله گوهر، سال سوم، ش 9، ص 706.
منبع : کتاب “گذری بر فرقه بهاییت”
ادامه دارد …
فارس