مژده دگر بسر رسد دوره انتظار ما
از سوي حق فرا رسد فصل گل و بهار ما
از سوي حق فرا رسد فصل گل و بهار ما
فصل خزان بسر رسد شب برود سحر رسد
وقت خوش نظر رسد وصل خوش نگار ما
مژده رسد امام ما نور رخش به بام ما
شهد و شکر به کام ما شادي بيشمار ما
ميرسد آن عزيز جان فصل بهار مردمان
تازه شود از او جهان چون برسد کنار ما
زنده کند همه جهان روشن از او جهانيان
خواب شبانه گران ميبرد او ز کار ما
صبح و طلوع آفتاب آيد و بر کند نقاب
برفکند دگر حجاب از رخ گلعذار ما
نوبت وصل ما دهد درد و غم تو بر جهد
دوست به قلب ما نهد پيش رخش قرار ما