تدبــــير عقل خــام را ،يكــباره باطل مي كند
از عقل كي آيد صدا، عشق ار كند در سيــــنه جا
گًًًَِل را به يُــمن عشق خود آن ماهروگُل ميكند
تحصيل گوهر مي شود ،در ساحل درياي عشق
غواص بحر عاشــــــــقي ،كي ميل ساحل ميكند
در وادي حـيرت منه ،بي خضر ره هرگز قدم
كاري خلاف قاعـــــده ،كي مرد عاقل مي كند
قطره به دريا مـيرسد ، با رود اگر راهي شود
عاشق عبور از عشــق را ،باپير كامل مي كند
دل كي كــــند اسلام، را از كفر موي تو دريغ
تـــشريح اين تسلـــيم را،ذات السّـلاسل مي كند
پرده بگردان از فراق ،مطرب كه مي داني همي
اندوه هـــجران نوش را ، زهر هـلاهل مي كند
چون روز اوّل بي گمان، من عاقــبت آب و گلم
بر نفــــــخه ي قدسـي، مرا آن يار قابل ميكند
در سـينه عاشق جز او، هرگز نمي يابي مجو!
آييــنگي آخر مرا ، بر دوســــت واصل مي كند
كرج- محمد علي جعفريان (عاشق)-13/5/1383