سليمان سرتراش كه يكى از متّهمين بود، در اعترافات خويش چنين اظهار داشت: نيم ساعت از مغرب گذشته بود كه خدمتكار داود هرارى وارد شده و درخواست كرد كه فورا خود را به خانه داود برسانم، من هم فورا خود را به منزل او رساندم، در آنجا هارون هرارى، اسحاق هرارى، يوسف هرارى، يوسف لينيوده، خاخام موسى ابوالعافيه، خاخام موسى بخوريودامسلونكى و داود هرارى (صاحب خانه) را ديدم كه جمع بودند من به مجرد آن كه وارد منزل شدم و كشيش (توما) را دست و پا بسته ديدم، فهميدم براى چه مرا احضار كردند.
توطئه ها
تاريخ يهود، يكى ازعجيبترين و پرحادثهترين تواريخ جهان به شمار مىرود.
اين ملّت نسبتا كوچك آن قدر نيرنگ و توطئه از خود نشان داده كه از حدّ و حصر خارج است.
در همان روزهاى پيدايش آنها آن قدر با پيامبر عظيمالشأن خود كجروى و بدرفتارى كردند كه چندين مرتبه برايشان عذاب نازل شد.
در زمان مسيح عليهالسلام خواستند او را بكشند و پس از او دست به دين مقدّس او زده بناى تحريف را گذاشتند، سركشى و تمرّد آنها در زمان پيامبر اسلام آن قدر افزون گشت كه حضرت رسول(ص) امر فرمود تا يهود را از جزيرةالعرب بيرون كنند!
امّا يهود اخلالگر براى نجات از (خطر اسلام و مسيحيّت) دست به توطئههاى ناجوانمردانه و خونينى زد.
آخرين توطئه بر مسلمانان، سقوط دولت عثمانى بود.
و آخرين توطئه بر مسيحيان سقوط روسيه تزارى زير پرچم (ماركس) بود.
گرچه پس از اين، توطئههاى ديگرى نيز بر مسلمانان در (فلسطين) و بر مسيحيان در (تبرئه از مسيح) از خود اعمال داشتند، ولى اين توطئهها نتيجه طبيعى آن دو توطئه بزرگ بود.
راستى حيرتآور است كه با همه اينها باز مسلمانان با آنها سياست مسالمت و سازش را در پيش گرفته و بدون توجّه به آيه شريفه قرآن كه مىفرمايد: (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصارى اَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَّتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ…)(1) شما كه ايمان داريد، يهود و نصارى را به دوستى نگيريد، بعضى آنها دوست بعض ديگرند و هركس از شما با آنها دوستى كند، او هم از آنها است. با آنها روابط دوستانهاى برقرار مىنمايند.
الف ـ دولت عثمانى چگونه سقوط كرد؟!
بيش از هفتاد سال است كه دست غارتگر يهود براى تشكيل (دولت اسرائيل) بكار افتاده و مشغول فعاليّت است.
در زمان (سلطان عبدالحميد) خواهش كردند كه در مقابل دريافت5000000 ليره طلا به عنوان هديه(2) به آنها رخصت دهد تا وارد (فلسطين) شوند.
عبدالحميد از قبول اين مطلب به شدّت امتناع كرد، متعاقبا پس از امتناع سلطان تبليغات شديدى بر عليه او آغاز گشت، اين تبليغات مغرضانه كه حاوى جملات ذيل بود: (در دولت عثمانى آزادى وجود ندارد)، (استبداد و ديكتاتورى بر مردم سايه افكنده) (عبدالحميد روشنفكران را در دريا مىاندازد مردم را از بيچارگى نجات دهيد)، (اروپا مىخواهد عثمانى را تقسيم كند) آن چنان قوى و فريبنده بود كه اكثر مردم را تحت تأثير قرار داده، انقلابى بر عليه دولت ايجاد كرد، به طورى كه كمكم كوههاى مكدونيه ملجأ و پايگاه شورشيان شد، يهود از اين فرصت استفاده كرده آقاى (قره صو) كه يكى از ژنرالهاى ماسونى بود و انقلاب اتّحادى سال1908 بدست او انجام گرفت اين آقا را رهسپار پايتخت كردند و در آنجا شروع به فعّاليت بر عليه سلطان نمود(3).
(قره صو) طى چند ماهى توانست موفقيتهاى زيادى كسب كند افراد برجسته كشور را مانند طلعت پاشا كه بعدا به رياست مشرق اعظم عثمانى انتخاب شد به دام حزب (ماسونى) انداخت.
(طلعت پاشا) مرد نيك و مخلص بود، ولى تنها داشتن اين دو صفت براى اداره كشور كافى نيست، اداره دولت، سياست و فرهنگ كامل و تجربه فراوانى لازم دارد.
در حقيقت همان جمعيّت (اتّحاد و ترقّى) كه سلطان را معزول داشت بناى استبداد و ديكتاتورى را گذاشت، به طورى كه مردم ظلمها و تجاوزهاى32 ساله عبدالحميد را فراموش كردند.
و در همين زمان بود كه مردان آزاديخواه و ميهنپرست آخرين دقائق خود را بر چوبههاى دار گذرانيدند.
از همه بدتر اين كه اداره، آن دولت عظيم اسلامى بدست حزب ماسونى افتاد، تا مسلمانان را براى هميشه بدبخت نمايد.
آنها عبدالحميد را معزول داشته و به جاى او طلعت پاشا بر سركار آورده و بعد هم كه طلعت پاشا خواستههاى حزب را انجام نداد، او را در يكى از جزائر دوردست به قتل رسانيدند(4).
در حقيقت، گر دولت عثمانى به روش اسلام قدم بر مىداشت هرگز يهود نمىتوانست، با چنين حركت ناجوانمردانهاى آن را از پاى درآورد.
عامل ضعف اين دولت از دو ناحيه سرچشمه مىگرفت:
اول ـ از ناحيه سلاح، زيرا در عوض آن كه سلطان عبدالحميد در مقابل توپ و تانك دشمن، تانك و توپ به ميدان بياورد، دست به قبضه شمشير زده و با جمله (الإسلامُ يَعلُو وَلا يُعْلى عَلَيْه) اسلام برتر است. و چيزى بالاتر از آن نمىگردد، خود را تسلى مىداد، غافل از آن كه قرآن مىفرمايد: (وَأعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ….)(5).
و آماده سازيد براى آنها (دشمنان) آنچه بتوانيد از قوّت و قدرت.
دوم ـ از ناحيه تعصبات مذهبى، چنانچه شيعه در منتهاى فشار، زندگى مىكردند مثلاً در عراق خريد و فروش كتابهاى شيعه به طور كلى ممنوع بود و مخالفين به بدترين وجهى كيفر مىشدند.
تبعيضات نژادى هم دست كمى از تعصبات مذهبى نداشت مثلاً نژاد تركى پيش دستگاه حاكمه از هر نژاد و عنصرى پيشتر و مقرّبتر بود و اين سبب شد كه همه مردم به ستوه آيند، در صورتى كه قرآن مىفرمايد: (… اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقكُمْ…)(6) ما شما را از زن و مرد آفريديم و شما را شعبههاى بسيار و در فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد، بدرستى كه گرامىترين شما نزد پروردگار خود پرهيزكارترين شما است.
حضرت رسول (ص) مىفرمايد: النّاسُ سَواءٌ كَأسْنانِ الْمُشْطِ(7) سستى و ضعف از طرف دولت و قدرت و قوّتى كه يهود به وسيله اتّحاد با دنياى مسيحى بدست آورده بودند، دست بدست هم داده دولت عثمانى را با آن عظمت و جلالى كه داشت از پاى در آوردند.
اگر آن روز دولت عثمانى، مقاومت مىكرد هرگز مردى يهودى ماسونى چون(8) (آتاتورك) بر سر كار نيامده و نمىتوانست دين و لغت عربى را در تركيه لغو كند!
مسلمانان، در اين توطئه نه تنها تركيه را از دست دادند بلكه با سقوط تركيه تمام دولتهاى اسلامى رو به انحلال گذاشت زيرا يهود اين كشور را محل اجتماعات و كابينه تبليغات خود قرار دادند و از همانجا، اعمال ضدّ اسلامى آنها شروع شد.
اين بود قصه سقوط دولت عثمانى.
ب ـ روسيه چگونه از پاى در آمد؟
مؤلف كتاب (اسرار الماسونية) نقل از كتاب (المؤامرة اليهودية) علل سقوط روسيه را چنين مىنويسد: محفل ماسونى آمريكائى كه تمام نقشههاى حزب ماسونى به توسط آن كشيده مىشود كنفرانسى با همكارى ثروتمندترين يهود آمريكا تشكيل داده و در آن چنين مقرّر شد كه با خرج كردن يك ميليارد دلار و قربانى يك ميليون يهودى در روسيه قيصرى كودتا كنند.
نام اهداءكنندگان آن يك ميليارد دلار از قرار ذيل است:
1 ـ اسحاق موتيمر. 2 ـ سيستر. 3 ـ ليفى. 4 ـ رون. 5 ـ شيف. و اين پول را در تبليغات ضدّ دولتى صرف كردند(9).
چنانچه پس از انقلاب ماركس، زمام حكومت بدست يهود افتاد. جدول زير كه از كتاب (خطراليهودية العالمية) صفحه194 نقل شده صدق گفتار ما را روشن مىكند:
در دفتر سياسى:
لينين
همسرى از يهود دارد
استالين
يهودى است
تروتسكى
يهودى است
كامينيف
يهودى است
سوكولنكوف
يهودى است
زينو فيف
روسى است
يابزوفى
در وزارت جنگ(10):
يهودى است
Trotsky
تروتسكى
يهودى است
Joffe
ژوف
؟
Lenin
لنين
قفقازى است
Bokii
بوكيج
روسى است
Podowoiski
پودوسكى
همسرى يهودى دارد
Molotov
مولوتوف
روسى است
Newski
نيوسكى
يهودى است
Uritski
انتچلخت
يهودى است
Antonov
سويردلوف
يهودى است
Uritski
يورتسكى
روسى است
Antonov
انتونوف
روسى است
Medchonoscnin
ميكونسنين
يهودى است
Gussev
ژوسيف
روسى است
Ermejev
ارميجيف
پولندى است
Dierjinski
جيرجنسكى
اوكرانى است
Dybenko
ديبنكو
روسى است
Raskolnikou
راسكولنكوفى
آمار ذيل نفوذ يهود را در ادارات شوروى سابق پس از انقلاب بلشوى به خوبى نشان مىدهد(11):
يهوديان
مجموعكارمندان
نام اداره
17
22
نخستين حكومت پس از جنگ
34
43
مجلس اداره جنگ
45
64
مجلس امورات داخلى
13
17
مجلس امورات خارجى
26
30
مجلس امورات مالى
18
19
مجلس امورات قضائى
4
5
مجلس امورات بهداشتى
44
53
مجلس ارشاد عمومى
2
2
مجلس بناء و تعمير
8
8
صليب سرخ روسى
21
23
اداره ايالات
41
42
امورات خبرگزارى
5
7
مجلس رسيدگى به كارمندان
7
10
مجلس تحقيق در باره كشته شدن قيصر
45
56
مجلس اقتصادى
19
23
مكتب كارمندان و ارتش در مسكو
33
34
كميته مركزى4 كنفرانس شوروى سابق
34
62
كميته مركزى5 كنفرانس شوروى سابق
9
12
كميته مركزى حزب اشتراكى
425
532
مجموعا
جنايتها
يهود مادامى كه خود را ملّت برگزيده خداوند و بقيّه را حيوانات انسان نما مىدانند، از ارتكاب هيچ جرم و جنايتى مضايقه نكرده، به هر عمل ناشايست و خطرناكى دست مىزنند بنا بر اين نبايد تعجب كنيم وقتى بشنويم كه يهود داراى دو عيد مقدّس است كه اين عيدها بدون تناول خون تمام نمىشود:
اول ـ عيد يوريم در مارس Purim
دوم ـ عيد فصح در آپريل(12)Passover هر ساله افراد زيادى قربانى اين دو عيد (مقدّس) مىشوند براى نمونه به اين رويداد توجّه فرمائيد:
بطورى كه همه روزنامهها نوشتند: روز چهار شنبه سال1840م، كشيش ايتاليائى آقاى اپ، فرانسوا، انطون توما به اتفاق خدمتكار خود ابراهيم از خانه بيرون آمده و ناپديد مىشوند.
پس از تحقيق و جستجوى بسيارى كه از طرف ملّت و دولت شروع شد معلوم مىشود كه كشيش بيچاره بدست يهود به قتل رسيده است.
سليمان سرتراش كه يكى از متّهمين بود، در اعترافات خويش چنين اظهار داشت: نيم ساعت از مغرب گذشته بود كه خدمتكار داود هرارى وارد شده و درخواست كرد كه فورا خود را به خانه داود برسانم، من هم فورا خود را به منزل او رساندم، در آنجا هارون هرارى، اسحاق هرارى، يوسف هرارى، يوسف لينيوده، خاخام موسى ابوالعافيه، خاخام موسى بخوريودامسلونكى و داود هرارى (صاحب خانه) را ديدم كه جمع بودند من به مجرد آن كه وارد منزل شدم و كشيش (توما) را دست و پا بسته ديدم، فهميدم براى چه مرا احضار كردند.
خلاصه، پس از آن كه من وارد شدم، درهاى منزل بسته و طشت بزرگى حاضر نمودند و از من خواهش كردند كه او را بكشم، ولى من امتناع كردم.
داود گفت: پس تو و بقيّه، سرش را بر طشت نگه داريد، تا ما كارش را يكسره كنيم.
در اين وقت كشيش را پيش آورده، محكم بر زمينش زده و بىآنكه قطرهاى از خونش بر زمين بچكد سرش را از بدن جدا كردند.
بعدا جسد بىجان او را به انبار برده و با هيزم آتش زديم.
سپس جسد او را قطعه قطعه كرديم و در كيسههاى بزرگى جاى داده و در صرّافى واقع در اوّل خيابان يهود دفن نموديم.
مأموريتمان كه تمام شد، به ابراهيم خادم كشيش وعده دادند كه اگر اين سرّ را براى كسى فاش نكند، او را از مال خود داماد خواهند كرد.
بازپرس سؤال كرد:
ـ استخوانهايش را چه كرديد؟
ـ با دسته هاونگ! خورد كرديم!
ـ سرش را چه كرديد؟
ـ با دسته هاونگ! خورد كرديم!
ـ رودههايش را چه كرديد؟
ـ آنها را قطعه، قطعه كرده و در يكى از صرّافيهاى نزديك دفن نموديم!
آنگاه بازپرس رو به اسحاق هرارى كرده و سؤال نمود:
ـ آيا به اعترافات (سليمان) اعتراض داريد؟
ـ آنچه (سليمان) مىگويد صحيح است، ولى شما نمىتوانيد اين عمل را جرم حساب كنيد، زيرا يكى از مراسم مذهبى ما در اين عيد استفاده از خون انسان است.
ـ خونهاى كشيش را چه كرديد؟
ـ در شيشه كرده به خاخام موسى ابوالعافيه داديم.
ـ شيشه سفيد بود يا سياه؟
ـ سفيد بود.
ـ چه كسى شيشه را به خاخام تسليم كرد؟
ـ خاخام موسى سلونكى.
ـ در مراسم مذهبى شما، درچه چيزى از خون استفاده مىشود؟
ـ در (خمير نان عيد).
ـ آيا همه يهود بايد از اين نان استفاده كنند؟
ـ نه، ولى چنين نانى حتما بايد نزد خاخام بزرگ موجود باشد(13).
باز در همين كتاب مىنويسد:(14) در سال1823 روز عيد فصح در شهر Valisob واقع در شوروى سابق كودك دوسالهاى ناپديد گشت و پس از يك هفته جستجو جسد بيجان او را در يكى از لجنزارهاى خارج شهر پيدا نمودند و با آن كه آثار فرو بردن ميخ و سوزن، بر آن نمايان بود، ولى قطرهاى خون بر لباسهايش وجود نداشت و چنانچه بعدا معلوم شد، جسد را بعد از قتل شسته بودند.
خانمى كه تازه يهودى شده و در اين قصّه متّهم بود در اعترافات خود چنين گفته:
ما از طرف يهود مأمور شديم كه اين كودك مسيحى را ربوده و در ساعت معينى در منزل يكى از آنها حاضر كنيم.
هنگامى كه ما با اين كودك وارد منزل شديم ديديم همه دور ميزى نشسته و منتظر ما هستند.
طفل را روى ميز گذاشته و با قدرى شكلات و بيسكويت و شيرينى سر او را گرم كرده، كودك بيچاره همين كه مشغول خوردن شد يكى از آنها ميخ تيز و درازى را در رانش فرو برد.
صداى دلخراش كودك بلند شد هراسان به يكى از آنها پناه برد، او هم نامردى نكرد و با سوزن درازى كه در دست داشت كمرش را مجروح كرد، طفل باز فريادى زد و به سوّمى پناه برد او هم سينهاش را سوراخ نمود و خلاصه آن قدر ميخ و سوزن به تنش فرو كردند كه همانجا جان سپرد.
سپس خونهايش را در شيشه كرده و به خاخام بزرگ تسليم كردند.
در كتاب (من اثر النكبة تأليف نمرالخطيب) مىنويسد:(15) در يكى از روزهاى گرم تابستان، يهود به يكى از خانههاى مسلمانان فلسطينى حمله كرده دختر بزرگ آن خانواده چنين مىگويد: وقتى سربازان يهودى وارد منزل ما شدند چنان وحشت زده شده بودم كه مىخواستم هلاك شوم، خواهر كوچكم به گوشهاى فرار كرد، پدر و مادرم فرياد مىزدند و كسى نبود به ما كمك كند.
مردان وحشى و حيوان صفت و قسىّالقلب يهود، مادرم را گرفته در موضع مخصوصش چند گلوله شليك كرده! بعدا پدرم را با لگد و مشت و ته تفنگ كشته و ما را دست و پا بسته كشان كشان از خانه بيرون آوردند.
او مىافزايد: من نمىدانم بر سر خواهرم چه آمد، من را با يك عدّه مردان خشن يهودى به پشت كاميون سوار كرده و به جانب مجهولى روانه شديم.
در ميان راه خواستند با من عمل منافى عفت انجام دهند مقاومت كردم ولى مرا بيهوش كرده و وقتى به هوش آمدم فهميدم كه ديگر آبرويم رفته است.
هماكنون مرا به عنوان همخواب در يكى از هتلها، استخدام كردهاند!
خدا شاهد است، اين قصّه كوچك، آن قدر مرا تحت تأثير قرار داد كه وقتى آن را خواندم اشك از ديدههايم جارى گشت و چنان شد كه هر وقت آن را به نظر مىآورم، اشكم جارى مىگردد، به طورى كه وقتى خواستم آن را براى يكى از دوستان نقل كنم، بغض آن چنان گلويم را فشرد كه از شنونده معذرت خواستم و گفتم: من آن قدر شجاع نيستم كه بتوانم اين قصّه را به آخر برسانم!
و حتّى همين الآن كه مشغول نوشتن اين كلمات مىباشم اشك در چشمانم حلقه زده است.
اى واى كار مسلمانان به كجا رسيده كه يهود دختر و ناموس آنها را برباد دهند؟!
مسلّما، مسلمانان مرگ را هزار مرتبه بر اين فاجعه ترجيح مىدهند… در روزى كه قشون (معاويه) به شهر (انبار) حمله كردند، زينت زنان مسلمان و ذمّى را ربودند، أميرالمؤمنين(ع) بالاى منبر رفته مىفرمايد: بخدا قسم اگر كسى در شنيدن اين فاجعه بميرد، من ملامتش نخواهم كرد.
من نمىدانم اگر حضرت على(ع) امروز مىبودند و از اين قصّه باخبر مىشدند چه مىگفتند و چه مىكردند.
يكى ديگر از فجايع و جنايات يهود كشتار بىرحمانهاى بود كه در دهكده (ديرياسين) واقع در سرزمين اسرائيل انجام شد:
روز9 اپريل، سال1948 م، نزديك ظهر بود سربازان يهودى به اين دهكده بىسلاح و از همهجا بىخبر حمله كردند، اهالى را از زن و مرد بزرگ و كوچك، همه و همه را صف بسته و هدف گلولههاى ننگين خود قرار دادند!
و پس از آن اجساد را قطعه قطعه نموده و حتّى شكم زنهاى حامله را، پاره كرده و بچّههائى كه هنوز ديده به جهان نگشوده بودند سر بريده و در ميان چاه به اصطلاح گابى انداختند.
هنگامى كه نماينده صليب سرخ آقاى دكتر لينر براى تحقيق رهسپار قريه شد و آن250 جسد بيجان را با آن وضع فجيع ديد، بيهوش شده و فورا قريه را ترك گفت:(16)!
ولى مگر اين گونه حادثهها در (دير ياسين) به پايان رسيد؟!
درست در همان روز پس از اتمام اين كشتار! به قريه ناصرالدين نزديك طبريا و قريه بلدالشيخ و سكرير و همچنين عليوط و شهر حيفا طبريا حمله كرده و مثل همين كشتار بىرحمانه را در آن محلها تكرار كردند(17).
ادامه دارد …
منبع: yahood.net
منابع:
1 ـ سوره مائده، آيه51.
2 ـ باضافه100.000.000 جنيه طلا به عنوان قرض صد ساله بدون بهره، مجله التربية الاسلامية، چاپ بغداد (مؤلف) (جنيه واحد پول كشور مصر).
3 ـ قره صو، همان كسى است كه شخصا متن استعفانامه از تخت تاج را به عبدالحميد رسانيد و بعدا در مجلس شوراى ملّى سمت نيابت سلانيك را حائز شد.
4 ـ (اسرار الماسونية) تأليف ژنرال جواد رفعت ايلخان، صفحه231 كتاب (يهود در تركيه) صفحه22.
5 ـ سوره أنفال، آيه60.
6 ـ سوره حجرات، آيه13.
7 ـ مردم همانند دانههاى شانه مساوى هستند.
8 ـ خطراليهودية العالمية، صفحه233.
9 ـ اسرار الماسونية، صفحه230.
10 ـ عدد77 بتاريخ 28/6/1951 از نشريّه.
11 ـ خطراليهودية العالمية، صفحه195 نقل از:Itestify _ Robert Edmondson_ Oregon _ u_s_a 1953
12 ـ سر ريچارد بورتون يهودى در كتاب خود (يهود… نور… اسلام)، 1898، صفحه81، مىنويسد: تلمود مىگويد: ما را دو مناسبت خونين است كه در آنها خداوند از ما راضى مىشود، يكى (عيد خمير ممزوج به خون) و ديگرى مراسم (ختنه كردن فرزندانمان) است!.
13 ـ خطراليهودية العالمية، نقل از كتاب الكنزالمرصود فى قواعد التلمود، چاپ بغداد1899.
14 ـ همان مدرك، صفحه90.
15 ـ نقل از كتاب قصص من الحياة.
16 ـ اين قصّه در راديوها و جرايد و مجلات آن زمان منتشر شد.
17 ـ تذكرة عودة، تأليف ناصرالدين نشاشيبى، صفحه25.