اندلس از جمله سرزمینهایی است که تمدن اسلامی در آن شکوه خود را به اوج رساند. اما همین شهر در پی گسترش مفاسد اخلاقی، به راحتی از دست مسلمانان خارج شد. این مطلب تلاش میکند تا نشان دهد که چگونه اباحهگری باعث سقوط اندلس شد.
تهاجم فرهنگی نوع خاصی از تهاجم است که به طور پنهان و غیرمستقیم از جانب یک ملت نسبت به ملت دیگر در زمینههای فکری و فرهنگی صورت میگیرد. پدیده «تهاجم فرهنگی» دارای مسائل و ابعاد پیچیده و گستردهای است.
همان طور که مقام معظم رهبری در دیدار خود با اعضای شورای انقلاب فرهنگی فرمودند، «تهاجم فرهنگى، مثل خودِ کار فرهنگى، اقدامِ آرام و بىسروصدایى است. یکى از راههاى تهاجم فرهنگى، این بوده است که سعى کنند جوانان مؤمن را از پایبندیهاى متعصبانه به ایمان، که همان عواملى است که یک تمدن را نگه مىدارد، منصرف کنند. همان کارى را که در اندلس، در قرنهاى گذشته کردند؛ یعنى جوانان را در عالم، به فساد و شهوترانى و میگسارى و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام مىگیرد.»(21 مرداد 1371)
تهاجم فرهنگی را نمیتوان مختص زمان حال دانست، بلکه این پدیده در طول تاریخ بارها گریبانگیر تمدنهای مختلف، از جمله کشورهای اسلامی شده است.
این پدیده هرچند در هر دوره و زمانی با شیوه خاصی بروز یافته است، اما در اصل و مبانی خود، به طور ثابت عمل میکند. این مقاله در تلاش است تا با واکاوی واقعهی اندلس، به تبیین نقش تهاجم فرهنگی در سقوط یک تمدن بر اساس بیانات مقام معظم رهبری بپردازد.
*وضعیت فرهنگی شهر اندلس در زمان اسلام
فتح اندلس به دست مسلمانان سبب تحولی عظیم در زندگی عموم مردم و نظام اجتماعی و اقتصادی آن سرزمین شد و سرآغاز یک دوران تازه و ابتدای یک تحول و تکامل بسیار مهم بود. قبل از ورود اسلام به این سرزمین، اقلیتی ستمکار، که شامل شهریاران و اشراف و نجبای ممتاز میشدند، حق و حقوق یک ملت را در دست داشته و آنان را مورد ظلم و ستم و بهرهکشی قرار میدادند و حتی آنان را در بردگی و بندگی خویش نگاه میداشتند.
تهاجم فرهنگی را نمیتوان مختص زمان حال دانست، بلکه این پدیده در طول تاریخ بارها گریبانگیر تمدنهای مختلف، از جمله کشورهای اسلامی شده است. این پدیده هرچند در هر دوره و زمانی با شیوه خاصی بروز یافته است، اما در اصل و مبانی خود، به طور ثابت عمل میکند.
با پیروزی مسلمانان و ورود اسلام به این سرزمین، در طی چند سال اندک، چهره آن کشور تغییر کرد و دین اسلام، عدالت، آزادی و برابری را برای مردم آن منطقه به ارمغان آورد،ظلم و ستم را از بین برد و به سلطه طبقاتی اشراف جامعه پایان داد و مسلمانان توانستند عناصر آشفتگی و نابسامانی را از میان بردارند و سازمانی اداری و مالی ایجاد کردند.
یکی از دستاوردهای تمدن اسلامی در آن زمان، شوق دستیابی به علوم و فنون جدید بود و به هر مکان و سرزمین که ورود پیدا میکردند، آموزشگاهها، کتابخانهها، و بنگاهها و مجامع علمی و ادبی تأسیس مینمودند و به این ترتیب، کتب یونانی ترجمه گردید و تحصیل هندسه، هیئت، طبیعیات، شیمی و طب با نهایت موفقیت جریان داشت. تجارت و اقتصاد نیز در اوج شکوفایی و رونق بود و معادن، اسلحه، پارچههای حریر و سایر منسوجات، چرمهای دباغیشده و شکر تماماً در آنجا فراهم میآمد. مسلمانان در زمینهی کشاورزی و زراعت، بیش از علوم و صنایع استعداد خود را نشان دادند؛ چنان که در اندلس برای آبیاری اسباب و وسایلی بنا کردند که هنوز آثار آن موجود است. همچنین در اراضی اندلس، زراعت نیشکر، توت، پنبه، موز، برنج و غیره را رونق دادند.
مسلمانان در اندلس در تمامی زمینههای علوم و فنون، استعداد و لیاقت خود را نشان دادند. جادهها، پلها، کاروانسراها، مسافرخانهها، بیمارستانها و مساجد در اطراف شهر به کثرت ساخته شد. وضعیت دریانوردی هم با نظم خاصی انجام میشد و تجارت با اروپا و آسیا و آفریقا برقرار بود. در پزشکى نیز با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن زهر و… مسلمانان بدان درجه از تخصص علمى رسیدند که جراحىهاى دقیق چشم را انجام مىدادند.
مسلمانان در طول چند قرن، کشور اندلس را نه تنها از نظر علمی و مادی به کلی منقلب کردند و بلکه در زمینهی اخلاق و فرهنگ هم تأثیر شگرفی داشتند. مسیو سدیلو در این خصوص مینویسد:«از ممیزات مسلمانان نسبت به اقوام دیگر، که در واقع جزء مفاخر آنها باید شمرد، یکی محترم شمردن نوع انسان بوده است… سلاطین مسیحی قسطیله و ناوار تا این درجه به حس وفاداری، خلاصه میهماننوازی مسلمانان اعتماد داشتند که برای معالجه و مداوا، همیشه بدون هیچ بیمی، به پایتخت آنها آمد و شد میکردند.»
حکام مسلمان رسم و سنت و قوانین آنان را به رسمیت شناختند و حتی برایشان حاکمانی از میان خودشان تعیین کردند که استانها را اداره و مالیاتها را جمعآوری و قوانین و فرمانها را اجرا میکردند و خود مسلمانان تنها وظیفههای عالی حکومتی را بر عهده داشتند و بر حسن اجرای قوانین نظارت مینمودند. بدین ترتیب، بسیاری از اوقات، والی، رئیس شهربانی، والی خراج، متصدی برید و اطلاعرسانی و قاضی از میان بومیان بودند.مسلمانان با اقلیتهای دینی، به خصوص مسیحیان، با تسامح دینی رفتار میکردند و بهرهمندی از جلوههای این تسامح دینی چنان گسترده بود که کنیزان و بردگان را هم شامل میشد.
در آن زمان و هنگامی که سراسر اروپا در جهل و بیخبری کامل بود، اندلس به تنهایی پرچمدار دانش و تمدن در غرب محسوب میشد و تمدنی که مسلمانان در این منطقه ساختند، خاستگاه بیداری و تحول علمی بود که به مثابهی تمدن شرق از غنای چشمگیری برخوردار بوده و حاصل این تمدن اسلامی را میتوان در ظهور اندیشمندان، علما، فلاسفه و آثار معماری و رشد اقتصادی در جنوب اروپا مشاهده کرد.
در واقع فرهنگ غنى اسلامی در تمدن شکوفاى اسپانیاى مسلمان چنان بالنده و رو به رشد و گستردگى بود که هر کسى هر چه میخواست بدان دست مییافت. میتوان گفت همهی شاخههاى فرهنگ بشرى، از ادب و هنر، حقوق و سیاست، فلسفه، طب و جانورشناسى، گیاهشناسى و معدنشناسى، بارور و رو به گسترش بوده است و این غناى فرهنگى در اندلس توانست فرهنگ اسلامی را به اروپا انتقال دهد و مقدمات نهضت فکرى و بیدارى غرب را به وجود آورد.
با دیدن این همه قدرت و عظمت در اندلس، این سؤال پیش میآید که علل انحطاط تمدن باشکوه اسلامی اندلس چه بود؟ و دلایل آن را باید در چه عواملی جستوجو کرد؟ با جستوجو و تفحص در متون تاریخی میتوان چند عامل را به عنوان آسیبهای جدی و اساسی فرهنگ و تمدن اسلامی اندلس برشمرد. اما اکثر صاحبنظران بر تأثیر عوامل فرهنگی و فساد اخلاقی بیش از دیگر عوامل اتفاق نظر دارند. در ادامهی این مقاله به بررسی علل فساد اخلاقی و انحطاط فرهنگی اندلس خواهیم پرداخت.
علل انحطاط فرهنگی و فکری در جامعهی اسلامی اندلس
مسیحیان وقتی پیشرفت مسلمانان را در همه زمینهها دیدند و احساس کردند که این پیشرفتها و قدرت و عظمت مسلمانان، خطر بزرگی برای منافع آنهاست، از راههای مختلف تلاش کردند تا در مقابل پیشرفت مسلمانان ایستادگی کنند و آرامآرم به فکر نابودی جامعهی اسلامی اندلس افتادند و توانستند با تهاجم فرهنگی به نیات خود دست یابند.
آنان برای رسیدن به این هدف خود، ریشهی جامعه اسلامی را هدف قرار دادند و با ترویج و تبلیغ اندیشههای مسیحیت و آزادیهای وارداتی و غربی (اشاعهی بیبندوباری) جوانان را به سمت فساد سوق دادند. مقام معظم رهبری معتقد است در تفکر اسلامی و مکاتب غربی، تفاوتهای اصولی و اساسی در بیان مرزهای آزادی و تعیین چارچوب آن وجود دارد و اگر بخواهیم نسبتی بین تفاوت آزادی در غرب و اسلام ارائه دهیم، این نسبت عموم و خصوص من وجه خواهد بود: «در تفکر اسلامی و مکاتب غربی، تفاوتهای اصولی و اساسی در بیان مرزهای آزادی و تعیین چارچوب آن وجود دارد… اسلام در برخی از زمینهها دایره را از این محدودتر میکند و در بعضی از زمینهها آن را گسترش میدهد و به اصطلاح طلبگی، بین نظر اسلام و نظر رایج در دنیای غرب در باب آزادی، عموم و خصوص من وجه است. در برخی از چیزها ما نظر غرب را بسیار محدود، تنگبینانه و در بعضی از امور آن را بیش از حد وسعتیافته و نزدیک به بیبندوباری میدانیم.»
مسیحیان توانستند با تبلیغ و ترویج افکار و اندیشههای مسیحیت، با هدف ایجاد تزلزل در عقاید جوانان و سست نمودن آنان در پایبندی به احکام دینی و همچنین نفوذ در تعلیم و تربیت جوانان از طریق اخذ مجوز برای برپایی مدارس رایگان با هدف تعلیم مطالب انحرافی و ایجاد شبهات دینی و در کنار آن، توسعهی روابط تجاری و اقتصادی با مسلمانان، زمینهی ترویج فساد و بیبندوباری و همچنین تجملپرستی را در بین مسلمانان اندلس فراهم آورند و آرامآرام مردم اندلس در مجامع عمومی، به صورت علنی به شرابخواری و عیاشی روی آوردند.
مقام معظم رهبری در خصوص این نوع عملکرد میفرمایند: «تهاجم فرهنگى این است که یک مجموعه (سیاسى یا اقتصادى) براى مقاصد سیاسى خود و براى اسیر کردن یک ملت، به بنیانهاى فرهنگى آن ملت هجوم مىبرد. چنین مجموعهاى هم چیزهاى تازهاى را وارد آن کشور و آن ملت مىکند، اما به زور، اما به قصد جایگزین کردن آنها با فرهنگ و باورهاى ملى. این اسمش تهاجم است. در تبادل فرهنگى، هدف، بارور کردن فرهنگ ملى و کامل کردن آن است. اما در تهاجم فرهنگى، هدف، ریشهکن کردن فرهنگ ملى و از بین بردن آن است.»
تهاجم فرهنگی، سبب شد تا جامعهی اسلامی، به ویژه جوانان، نسبت به مسائل دینی بیتفاوت شوند و به تدریج روح دین اسلام در جامعهی اندلس کمرنگ شود. توجه به ادبیات اندلس نیز این موضوع را تأیید میکند. دستکم تا پایان دورهی ملوکالطوایف، ادبیات مخصوصاً شعر، دارای صبغهی غیردینی شد. محور اصلی شعر اندلسی، تجملپرستی و لذتجویی بود. سایر اندیشههای معتبر ادب عربی، از قبیل تمثیلات، زهدیات و عرفانیات نیز سخنگویانی داشت، لکن اوج شعری نداشت. در عوض سخن از شبهای عیش و نوش بر روی رودخانه یا سخن از دلبران غزالمانند و دختران باریکمیان در میان است.
فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، مسلمان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه بازداشت و حمیت و غیرت دینی را در آنها از بین برد و آنچه برای آنها اهمیت داشت، قدرتطلبی و خوشگذرانی بود.در نتیجهی این تهاجم فرهنگی، شهرهای اسلامی یکی پس از دیگری از تحت حکومت آنها خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد.
با افزایش تجملپرستی و فساد اخلاقی در جامعهی اندلس، شور دینی در آنجا کاهش یافت و موجی از شکاکیت و تردید در عقیدهی مردم به وجود آمد و در کنار آن، فرقهای پدید آمده بود که میگفت همهی موضوعات مربوط به دین باطل است و احکام دین را از نماز و روزه و حج و زکات مسخره میکرد.
به جز این فرقه، گروه دیگری نیز به وجود آمدند که خود را «پیرو دین جهانی» نام داده بودند. این گروه نیز با همهی عقاید دینی مخالف بود و دینی را که فقط بر مبادی اخلاقی استوار باشد تبلیغ میکرد. یک فرقهی لاادری نیز بود که میگفتند عقاید دینی ممکن است درست یا نادرست باشد و ما آن را نه تأیید و نه انکار میکنیم؛ هر چه هست ما از حقیقت آن بیخبریم و نمیتوانیم عقایدی را که از اثبات صحت آن عاجزیم بپذیریم.
مسیحیان با اجرای همین طرحها و برنامههای دقیق و هدفمند، به اهداف خود که انحراف جامعهی اسلامی بود دست یافته و کشور اسلامی اندلس را به سمت سقوط و نابودی سوق دادند. در واقع فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه بازداشت و حمیت و غیرت دینی را در آنها از بین برد و آنچه برای آنها اهمیت داشت قدرتطلبی و خوشگذرانی بود. در نتیجهی این تهاجم فرهنگی، شهرهای اسلامی یکی پس از دیگری از تحت حکومت آنها خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد.
نتیجهگیری
ضعف و انحطاط جامعهی اسلامی اندلس و در نهایت، اخراج مسلمانان از این سرزمین پس از هشت قرن (92ـ898ق)، جدا از تفرقه و ضعف حکومت، معلول تهاجم فرهنگی مسیحیان به صورت آهسته و پیوسته بوده است. فساد اخلاقی و عمل نکردن به دستورات دینی از عواقب همین تهاجم فرهنگی بود. عالمان دین نیز در قبال چنین وضعیتی تنها نظارهگر بودند و حتی گاه خود توجیهگر وضع موجود میشدند.
همان طور که بررسی کردیم، انحطاط فرهنگی و ترویج بیتفاوتی دینی در جامعهی اسلامی، به خصوص در میان جوانان، از جامعهی شکوهمند اسلامی، یک جامعهی بیمار و ضعیف ساخت که توانایی هیچ گونه دفاعی از اعتقادات، باور و فرهنگ خود نداشت. بنابراین آن چیزی را که دشمن به عنوان فرهنگ مطلوب ارائه میداد به راحتی میپذیرفت و این همان مسئلهای است که مقام معظم رهبری به خوبی به آن اشاره کردهاند:
«در تهاجم فرهنگى، ملتى را که تحت تهاجم قرار گرفته است، باید به بیمارى که افتاده و خودش کارى نمىتواند بکند، تشبیه کنیم. آن وقت دشمن، آمپولى به او تزریق مىکند و معلوم است آمپولى که دشمن تزریق کند، چیست! این فرق دارد با آن دارو و درمانى که خود شما بروید و آن را با میل، انتخاب و وارد بدنتان کنید. این تهاجم فرهنگى است.»
در شرایط کنونی، دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، با استفاده از همین حربهی قدیمی خود، یعنی تهاجم فرهنگی، در صدد هستند تا جامعهی اسلامی را دچار ضعف کرده و بر آن دوباره مسلط شوند و امروزه با اشاعهی فرهنگ غربی و ترویج و تبلیغ فرهنگ لیبرالیستی، سعی دارند تا جوانان را نسبت به مسائل دینی بیتفاوت کنند و با استفاده از همهی ترفندها، در پی ایجاد اندلسی دیگر هستند. همان طور که مقام معظم رهبری در سال 1381 در جمع جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان فرمودند، سیاست امروز، سیاست اندلسى کردن ایران است.
برهان