بیگمان خوی قرون وسطایی غرب پایان نپذیرفته است و این، همه حکایت از دروغین بودن رنسانس دارد. نوزایی بشر را تنها در بازگشت او به معنویت و فطرت باید جستوجو کرد.بازگشتی که طلیعه آن با پیروزی انقلاب اسلامی نمایان گشته است.
اشاره
در آنچه گفتهاند و نوشتهاند، «رنسانس» را مبدأ نوزایی مغرب زمین و آغاز حرکت به سوی «مدرنیسم» نامیدهاند. چه آنکه زوال حاکمیت کلیسا در مغرب زمین – که به زعم عدهای علت تامّه تاریکی مغرب دانسته شده است – معلولی از آموزههای تحریف شده مسیحیت در آن عصر و پیش از آن، فقر کلامی و ضعف فلسفی این آیین، خشونت و شدت عمل کلیسا در مواجهه با مخالفان فکری خود و اقبال متولیان امر دین به دنیاپرستی و لذتمحوری و پشت پا زدن به اصول و مبانی ادیان توحیدی دانسته شده است.
هر چند این تحلیل صحیح است، اما همه ماجرا این نیست و رقابت دستگاه حکومت با دستگاه دین بر سر مادیات و تجملات و نقش دولتهای مستبد ظالم را نیز نمیتوان نادیده گرفت. دنیاطلبی و لذتمداری سلسلهجنبانان نهضت به اصطلاح اصلاح دینی، فریبکارانه پشت سر نقاط متعدد ضعف آموزههای مجهول مسیحیت پنهان شد و همه تیرها عنوان قدسی«دین» و «دینداری» را نشانه رفت.
همه این تباهی و دغلبازی را میتوان در کلام مارتین لوتر روحانی اصلاحطلب مسیحی و پایهگذار مذهب پروتستان که از رهبران این نهضت به شمار میرود، به نظاره نشست. او آشکارا میگوید: «با یاران خوشگذران خویش معاشرت کنید، بنوشید، بازی کنید، سخنان رکیک به زبان رانید و خوش باشید. انسان گاهی ناگزیر است برای ابراز انزجار خویش از شیطان، دست به گناه بیالاید و به شیطان مجال ندهد که او را به خاطر کارهای ناچیز، مشوّش و هراسان سازد. کسی که بیش از اندازه از گناه هراسان باشد، گمراه است!»1
عصر ایمان یا عصر تاریکی؟
نامگذاری چهارمین جلد از اثر بزرگ تاریخی «تاریخ تمدن» به «عصر ایمان»؛ فریبکاری بزرگی است که ویل دورانت کوشیده است انحطاط و سقوط اخلاقی، فکری و اجتماعی قرون وسطی را به دین و ایمان دینی نسبت دهد. هر چند که نیمنگاهی به وضعیت فرهنگ، دانش و تمدن جامعه مسلمین که به برکت تعالیم اسلامی در آن عصر شکوفا و الهامبخش بوده است2 و تفکیک تحریفات و خرافات و پیرایههایی که کلیسا با آموزههای توحیدی درآمیخته بود؛ بر این نظریه و نگاه، خط بطلان میکشد.
شرح احوال مردمان عصر تاریکی – و نه «عصر ایمان» – گویای این است که سیاهی این دوران، همه ساحتهای زندگی بشر غربی را به تباهی کشانده بود. همین بس که «تامس رایت» تاریخنویس بنام انگلیسی مینویسد: «جامعه قرون وسطایی، جامعهای بود به غایت هرز و شهوتپرست.»3انسان قرون وسطایی علاقه فراوانی به جعل اسناد داشت. این رذیله تا آنجا ریشه دوانید که وی انجیلهایی جعل میکرد و آن را به حواریون حضرت عیسی (ع) نسبت میداد؛ بیآنکه واقعاً قصد داشته باشد که کسی این احادیث و روایات را جز افسانههایی دلپسند، چیز دیگری پندارد.
یک ضرب المثل ژرمنی قرون وسطایی غرب میگفت: « همه چیز مطیع پول است.»4 پولپرستی که علتالعلل رشوهخواری، رباخواری، دروغ و خیانتهای عجیب آن عصر بود، آنچنان گسترش یافته بود که برخی دانشمندان علم اخلاق این عهد، تمایلات کسب مال را انگیزهای نیرومندتر از کششهای جنسی میدانستند که گاه به قتل و کشتار دیگر مردمان نیز منجر میشد. چنانچه با نگاهی به آمار ثبت شده پلیس انگلستان، آمار مقتولان را – که نوعاً بر سر منازعات مالی بود – بیشتر از کشتهشدگان بر اثر بلایای طبیعی و حوادث و سوانح مییابیم.5
درندهخویی چنبرهزده بر روح انسان عصر تاریکی، چنان بود که «سالیمنبه» جریان حوادث جنگهای ایتالیای مرکزی در قرون سیزدهم و شکنجههای وحشیانه اسیران جنگی را اینگونه روایت میکند: «سر بعضی از مردان را به طناب و اهرمی میبستند و طناب را با چنان شدتی میکشیدند که چشمان آنها از حدقه درمیآمد و بر روی گونههایشان میافتاد. جمعی دیگر را به طرقی شکنجه میکردند به مراتب موحّشتر و شنیعتر که من از ذکر جزییات آن شرمنده میشوم.
عدهای دیگر را مینشاندند، دستهایشان را از عقب میبستند و در زیر پای آنها منقلهایی از زغال گداخته قرار میدادند؛ یا دستها و پاهای آنها را به دور سیخی میبستند و همان طور که بره را به دکه قصاب میبرند، تمام روز، بدون آنکه جرعه آبی یا لقمه نانی به آنها بدهند، به همان شکل آویزانشان میکردند؛ یا آنکه با تکه چوب زمختی آن قدر ساق پاهای ایشان را میتراشیدند تا استخوان خالی به چشم میخورد. حتی دیدن چنین منظرهای دل را ریش و خاطر را پریش میساخت.»6
تصویری که اسناد تاریخی از زندگی انسان قرون وسطی در غرب ترسیم میکند، به غایت تیره و تاریک است. در خانه او چندان آسایشی وجود نداشت و او خود به اولینهای حیات فردی خویش اهمیتی نمیداد. پاکیزگی و مراعات اصول نخستین بهداشت، نیاز محسوب نمیشد.توجه به آداب اجتماعی نیز مانع از این بیتوجهی نمیشد تا آنجا که «سرویس بهداشتی عمومی و خانگی جایگاهی نداشت و مردم در حیاطها، روی پلکانها و از بالای بالاخانهها و حتی در کاخ لوور، پیشاب میریختند.»7 «بهترین تغذیه ایشان از گوشت خوک بود و حال آنکه خوکها زباله معابر را میخوردند و مردم گوشت خوکها را.»8 «تا قرن سیزدهم، سیبزمینی و قهوه و یا چای وجود نداشت و تا دوران سلطنت شارلمانی، انواع فندق و پسته از آسیا وارد و با این همه پرتقال میوه کمیابی محسوب میشد.»9
در عرصه خانواده، نگاه غرب به زن، نگاهی حیوانی و سودجویانه بود. یوحنّای زرّیندهن و بطرک قسطنطنیه، زن را شرّی ضروری، وسوسهای طبیعی، مصیبتی مطلوب، خطری خانگی، جذبهای مهلک و آسیبی رنگارنگ میدانستند که به ابزاری مطلوب در دست شیطان برای اغفال مردان و فرستادن ایشان به دوزخ میمانست و از غلامان پایینتر بود.10
«از قانون کلیسا که بگذریم، قانون مدنی نیز به شوهر اجازه کتک زدن زن را میداد و آنچه به اقدامی روشنفکرانه در قرن سیزدهم و در چارچوب «قوانین و رسوم بووه» مشهور شد، مرد را مکلّف ساخت تا با رعایت موازین انصاف، همسر خود را تنبیهبدنی کند. به علاوه اینکه به حکم ازدواج، شوهر اختیارات تام پیدا میکرد تا از هر نوع ملکی که هنگام عروسی در تملک زن بود، استفاده بکند.»11
هر چند هزاره قرون وسطی بر ویرانههای دوران باستان و حاکمیت «عصر یونان» و «عصر روم» و سلطه فرهنگ منحط حاکم بر تودهها و طبقهمحوری نباشد، اما مدنیت این دوره نیز با محوریت دو نهاد اشرافسالار دولت و کلیسا، نتوانست فرهنگ جامعه غربی را بهبود بخشد. از آن رو قدم به عصر مدرنیسم نهاد تا از این رهگذر، آرمانشهر مطلوب خویش را بر پایههای اومانیسم، لیبرالیسم، دموکراسی، پلورالیسم، فمینیسم، جامعه مدنی و امپریالیسم بنیان گذارد.
انقلاب صنعتی اروپا و اکتشافات جدید علمی که به مدد دستاندازی بر ثروتهای سرشار کشورهای شرقی فراهم آمده بود، انسان غربی قرن هفدهم و هجدهم را غرّه ساخت، اما دیری نپایید که تعارضات فکری و تمدنی و ماهیت پلید جنایاتی که برای تحقق ایسمهای آرمانی او به وقوع میپیوست، افکار عمومی ملتهای زیر سلطه شرقی و غربی را بیدار ساخت. جوانههای اعتراض بر پیکره مدرنیسم روییدن گرفت و قرن نوزدهم را به قرن اعتراض به دستاوردهای فرهنگ و تمدن جدید غربی مبدل ساخت.
عدهای از نظریهپردازان آن سامان، به تکاپو افتاده با خلق ایدئولوژیهای جدید، آهنگ ترمیم بنیانهای فرسوده موجود را نمودند که ظهور ایدئولوژی مارکسیسم و نظام لنینیسم را میتوان نمونهای از اعتراض به نظام اقتصادی و اجتماعی و حکومتی حاکم بر غرب دانست.دنیای انسان غربی در شرایطی به قرن بیستم وارد شد که متفکرانی چون «اشپنگلر» سالها پیش از وقوع جنگ جهانی اول پیشبینی کرده بودند که فرجام تمدن غربی، نابودی پس از سه جنگ جهانی خواهد بود.12 چه آن که ماشینیسم و بهرهمندی از فناوری بمبهای پیشرفته و تسلیحاتی مدرن، مولودی جز جنگ و کشتار به ارمغان نیاورد.
جالب اینجاست که جنگ اول و دوم جهانی، میان ملل غربی و شرقی نبود، بلکه این، قدرتهای غربی مهار گسیخته و پشت پا زده بر معنویت و حقیقت بودند که بر اساس قانون تنازع بقا نظام جنگل، به معارضه با یکدیگر برخاستند و ملل شرقی را در آتش شرارت و ماجراجویی و خوی سلطهجویی و استکباری خویش سوزاندند و جنگهای منطقهای را برای قرنها در جای جای زمین بر پا کردند که جنگ تحمیلی هشت سالة بیش از 40 قدرت دنیا علیه ایران، از این دست است.
به هر روی بشر مدرن غربی که با شعار حقوق بشر به گذشته تاریک خویش پشت پا زده بود، امروزه جاهلیتی بس دهشتانگیز از جاهلیت اولی را پیش چشم همگان به نمایش گذاشته است. فجایع زندانهای «ابوغریب» در عراق و «گوانتانامو» در کوبا و دهها بازداشتگاه مخفی دیگر در سراسر جهان و مجموعه تصاویری که در سال 2004 بر روی صفحات اینترنت قرار گرفت، تنها گونههایی از شکنجههای قرون وسطاست که شباهتی شگرف با صندلیهای تفتیش عقاید، دیگهای جوشان روغن و ریختن مواد مذاب درون حفرههای گوش و «نقاب بدنامی» و «گیوتین» دارد.
در سال 2005 و پس از گزارش 18 ماه بازرسی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل از گوانتانامو، کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل، راهی آمریکا شد و از بوش دوم، دستور تعطیلی این زندان را مطالبه کرد. زندانی که پانصد زندانی مظنون به ارتباط با عضویت در القاعده را در خود دارد که از سال 2001 تاکنون، 90 تن از ایشان دست به خودکشی زدهاند.13
بیگمان خوی قرون وسطایی غرب پایان نپذیرفته است و این، همه حکایت از دروغین بودن رنسانس دارد. نوزایی بشر را تنها در بازگشت او به معنویت و فطرت باید جستوجو کرد. بازگشتی که طلیعه آن با پیروزی انقلاب اسلامی و پس از اشباع نفس امّاره در غرب و میل به زنگارزدایی از فطرت، نمایان گشته است.
پینوشت:
1.تاریخ ملل شرق و یونان، آلبر ماله، میرزا عبدالحسین هژیر، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، ص 109.
2.ر.ک: صنایع مسلمین، احمد یوسف حسن و دونالد رهیل و همچنین فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه و یعقوب آژند، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
4و3. ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، ج4، بخش 2 (عصر ایمان)، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوازدهم 1385، ص 1115.
5. همان، ص 1116.
6. همان، 1121.
8و7. همان، 1117.
9. همان، 1125.
10. فصلنامه کتاب نقد، شماره 12، حقوق زن، ص 78.
11. ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، بخش 2 (عصر ایمان)، ص 1128.
12. تاریخ فلسفه سیاسی، بهاء الدین پازارگاد، چاپ چهارم، 1359، چاپ زوار، ص 28.
13. روزنامه کیهان، 15/6/87، ص 16.
محمدحسین ظریفیان یگانه
منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره10
یک پاسخ
انقلاب اسلامی رنسانس ایرانی