تحلیل پایه جمهوری اسلامی یا تحلیل پایه انقلاب اسلامی همان تحلیل ایده محوری است که همه تلاش های نظام اسلامی برای تحقق آن شکل گرفته و میگیرد.
به گزارش رجانیوز، این در حالی است که بدون توجه عمیق به این محور و ایده اصلی، درک درستی از فعالیت های جمهوری اسلامی و تلاشهای مسئولان به دست نخواهد آمد. برای معرفی این ایده از اصطلاح تحلیل پایه جمهوری اسلامی استفاده می شود.
از این ایده محوری که میتوان آنرا در تلاش برای “تحقق شاخص های اجتماعی اسلام” خلاصه دانست، با عنوان “هویت اصلی انقلاب” و “روح حرکت انقلاب ” نیز یاد شده است.
در ادامه بخشی از سخنرانی های امام خامنه ای در تاریخ 24/9/1387 که ایشان در آن ضمن بررسی مسائل روز جامعه به تبیین تحلیل پایه جمهوری اسلامی پرداختهاند را میخوانید:
…..مسئله اين است كه جمهورى اسلامى يك «نفى» با خود دارد، يك «اثبات».
نفى استثمار، نفى سلطهپذيرى، نفى تحقير ملت به وسيلهى قدرتهاى سياسى دنيا، نفى وابستگى سياسى، نفى نفوذ و دخالت قدرتهاى مسلط دنيا در كشور، نفى سكولاريسم اخلاقى؛ اباحيگرى؛ اينها را جمهورى اسلامى قاطع نفى ميكند.
يك چيزهائى را هم اثبات ميكند: اثبات هويت ملى، هويت ايرانى، اثبات ارزشهاى اسلامى، دفاع از مظلومان جهان، تلاش براى دست پيدا كردن بر قلههاى دانش؛ نه فقط دنبالهروى در مسئلهى دانش، و فتح قلههاى دانش؛ اينها جزو چيزهائى است كه جمهورى اسلامى بر آنها پافشارى ميكند.
اين نفى و اين اثبات؛ اينها دليل دشمنى آمريكا و دشمنى شبكهى صهيونيستى دنياست. اگر نفوذ آمريكا را قبول كنيم، دشمنىها كم خواهد شد؛ اگر راضى شويم كه ملت ما به وسيلهى بيگانگان به طرق مختلف تحقير شود، دفاع از هويت ملى يا دفاع از ارزشهاى اسلامى را كنار بگذاريم، مطمئناً دشمنىها به همين نسبت كم خواهد شد. اينكه ميگويند جمهورى اسلامى رفتار خود را عوض كند، يعنى اين. شنفتهايد گاهى مسئولين سياسى كشورهاى مستكبر از قبيل آمريكا، دربارهى ايران كه صحبت ميكنند، ميگويند: ما نميگوئيم جمهورى اسلامى از بين برود، ميگوئيم جمهورى اسلامى رفتارش را عوض كند. رفتارش را عوض كند، يعنى اين؛ يعنى از اين نفى و از اين اثبات دست بردارد. اين را ميخواهند.
با همين ايستادگى در اين نفى و در آن اثبات، جمهورى اسلامى توانسته با جبههى گستردهى مجهز به انواع امكانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت كند؛ همان حالتى كه در هشت سال دفاع مقدس بود كه شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضى از كشورهاى عربى و همه، دست به دست هم دادند عليه جمهورى اسلامى و جمهورى اسلامى بالاخره همهى آنها را وادار به عقبنشينى كرد و خود هيچ عقبنشينى نكرد. در عرصهى سياسى و در سالهاى بعد از جنگ تا امروز همين معنا وجود داشته؛ يعنى جمهورى اسلامى توانسته در مقابل اين جبههى عظيمى كه در برابرش شكل پيدا كرده، بايستد؛ نه فقط عقبنشينى نكند، بلكه پيشروى كند و به دشمن ضربه وارد كند. اين، اتفاق افتاده.
شما وضعيت امروز آمريكا را در خاورميانه نگاه كنيد، پانزده سال قبلِ او را هم نگاه كنيد و ببينيد وضع آمريكا در خاورميانه چه جورى است؛ روزبهروز منفورتر، روزبهروز ذليلتر، ناكامتر؛ در مسئلهى فلسطين، يك جور؛ در مسئلهى لبنان، يك جور؛ در قضاياى عراق و افغانستان، يك جور. آمريكا در طرحهاى خودش در خاورميانه – كه عمدتاً هم آماج هدف اين طرحها جمهورى اسلامى بود؛ بيش از آنچه كه آن كشورها باشند – ناكام مانده؛ ضربه خورده. و جمهورى اسلامى توانست بايستد و مقاومت كند. خوب، البته توطئهها زياد بوده؛ دههى اول انقلاب يك جور، و دههى دوم و سوم انقلاب توطئههاى گوناگونى بود – تفاصيلش را نميرسم عرض كنم؛ وقت ميگذرد – اما نكتهى اصلى كه هم دانشجوها، هم دانشگاهيان عزيز، هم همهى آحاد ملت، بخصوص نخبگان و هوشمندان بايد به او توجه كنند، اين است كه نظام جمهورى اسلامى اين «توانائى» و اين «اقتدار ذاتى» را دارد؛ همچنانى كه تا امروز در طول اين سى سال توانسته ايستادگى كند. آنها همهى همتشان اين بود كه جمهورى اسلامى را نابود كنند و از بين ببرند؛ اما نه فقط نابود نشد، بلكه روزبهروز در بخشهاى مختلف قوىتر شد.
اين «توانائىِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستى حفظ شود. اينجور نيست كه ما هر جور عمل كنيم – ولو بىتفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم – باز هم همين ظرفيت مقاومت باقى بماند؛ نه، بايستى نظام جمهورى اسلامى را به معناى حقيقى كلمهاش حفظ كرد، تا بتوان از منافع اين ملت، از منافع اين كشور، اين ملت را بهرهمند كرد؛ تا بتوان اين ملت را به اوج ترقى و آرزوها و آرمانهاى خودش رساند.
آنچه مهم است اين است كه نظام جمهورى اسلامى يك ساخت حقوقى و رسمى دارد كه آن قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، انتخابات – همين چيزهائى كه مشاهده ميكنيد – است، كه البته حفظ اينها لازم و واجب است؛ اما كافى نيست.
هميشه در دلِ ساخت حقوقى، يك ساخت حقيقى، يك هويت حقيقى و واقعى وجود دارد؛ او را بايد حفظ كرد. اين ساخت حقوقى در حكم جسم است؛ در حكم قالب است، آن هويت حقيقى در حكم روح است؛ در حكم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغيير پيدا كند، ولو اين ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فايدهاى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى كه از داخل پوك شده، ظاهرش سالم است؛ با اولين برخورد با يك جسم سخت در هم ميشكند. آن ساخت حقيقى و واقعى و درونى، مهم است؛ او در حكم روح اين جسم است. آن ساخت درونى چيست؟ همان آرمانهاى جمهورى اسلامى است: عدالت، كرامت انسان، حفظ ارزشها، سعى براى ايجاد برادرى و برابرى، اخلاق، ايستادگى در مقابل نفوذ دشمن؛ اينها آن اجزاء ساخت حقيقى و باطنى و درونى نظام جمهورى اسلامى است. اگر ما از اخلاق اسلامى دور شديم، اگر عدالت را فراموش كرديم، شعار عدالت را به انزواء انداختيم، اگر مردمى بودنِ مسئولان كشور را دستكم گرفتيم، اگر مسئولين كشور هم مثل خيلى از مسئولين كشورهاى ديگر به مسئوليت به عنوان يك وسيله و يك مركز ثروت و قدرت نگاه كنند، اگر مسئلهى خدمت و فداكارى براى مردم از ذهنيت و عمل مسئولين كشور حذف شود، اگر مردمى بودن، سادهزيستى، خود را در سطح تودهى مردم قرار دادن، از ذهنيت مسئولين كنار برود و حذف شود؛ پاك شود، اگر ايستادگى در مقابل تجاوزطلبىهاى دشمن فراموش شود، اگر رودربايستىها، ضعفهاى شخصى، ضعفهاى شخصيتى بر روابط سياسى و بينالمللى مسئولين كشور حاكم شود، اگر اين مغزهاى حقيقى و اين بخشهاى اصلىِ هويت واقعى جمهورى اسلامى از دست برود و ضعيف شود، ساخت ظاهرىِ جمهورى اسلامى خيلى كمكى نميكند؛ خيلى اثرى نميبخشد و پسوند «اسلامى» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراى اسلامى؛ دولت جمهورى اسلامى، به تنهائى كارى صورت نميدهد. اصل قضيه اين است كه مراقب باشيم آن روح، آن سيرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سيرت توجه داشته باشيد. اين، اساس قضيه است.
و من به شما عرض بكنم كه تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعى، بتدريج و خيلى آرام حاصل ميشود. توجه بعضىها به اين، غالباً جلب نميشود، يا خيلىها توجهشان جلب نميشود. يك وقتى ممكن است همه متوجه شوند، كه كار از كار گذشته باشد. خيلى بايد دقت كرد. چشم بيناى طبقهى روشنبين و روشنفكر جامعه – يعنى طبقهى دانشگاهى – و چشم بيناى دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براى خودش قائل باشد.
نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اينكه حالا يك شرائطى در قانون اساسى براى رئيس جمهور و براى رهبر و براى رئيس قوهى قضائيه و براى شوراى نگهبان و براى كه و كه معين شده؛ و چه و چه، اينها كافى نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيرىها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد. و اين چيزى است كه ما در طول اين سالهاى طولانى – بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام – درگيرش بوديم؛ جزو درگيرىهاى اساسى در اين دو دههى گذشته، يكى همين بوده. تلاشهاى زيادى شده است براى اينكه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج كنند. تلاشهاى زيادى كردهاند؛ به شكلهاى مختلف؛ چه در زمينههاى سياسى، چه در زمينههاى اخلاقى، چه در زمينههاى اجتماعى؛ از اظهاراتى كه شده و حرفهائى كه زده شده. ما يك دورهاى را هم مشاهده كرديم كه در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفكيك دين از سياست را اعلان كردند!
اصلاً مسئلهى يكى بودن دين و سياست را كه اساس جمهورى اسلامى و اساس حركت عمومى مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما ديده شد كه صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبار و سفاك پهلوى دفاع شد! براى اينكه چنين حالتى پيش نيايد و براى برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته كردن مرزهاى اعتقادى و فكرى و سياسى، جلوى اين انحراف را گرفت. شاخصهاى هويت اسلامى بايستى معلوم باشد: شاخص عدالتطلبى، شاخص سادهزيستى مسئولان، شاخص كار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويائى علمى بىوقفه، شاخص ايستادگى قاطع در مقابل طمعورزى و سلطهى بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه كردن يك شاخص است؛ مثل همين حق هستهاى؛ مسئلهى هستهاى. اين يكى از دهها نياز كشور ماست؛ تنها مسئلهى ما نيست؛ اما وقتى دشمن روى اين نقطه متمركز شد، ملت هم ايستادگى كرد. در اين نقطهاى كه دشمن روى او تمركز پيدا كرده است، اگر ملت عقبنشينى كند، اگر مسئولين عقبنشينى كنند و از اين حق قطعى و روشن صرفنظر كنند، بدون ترديد راه براى دستاندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
اجتناب از اشرافيگرى؛ يعنى ضد ارزش كردن. در انقلاب ما اين نكته وجود داشت؛ اين را بتدريج بعضىها سعى كردند كمرنگ كنند. اين در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافيگرى و گرايش به اشرافيگرى، يك ضد ارزش بود در انقلاب. يعنى افرادى در سطوح مختلف بودند كه از اينكه به اشرافيگرى نسبت داده شوند، يا از آنها چيزى ديده شود كه جزو خصوصيات اشرافيگرى باشد، بشدت اجتناب ميكردند. مسئولين كشور در درجهى اول متعهد به اين قضيه هستند و بايد باشند. اين تدريجاً ضعيف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش كردن اشرافيگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ يعنى دولت، مسئولين دولتى سادهزيستند، مردمى هستند و اين خيلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. اين يكى از شاخصهاست.
مسئلهى ارزش جهاد و شهادت، يكى ديگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جملهى چيزهائى بود كه به وسيلهى عناصرى – كسانى، دستهائى – زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يكى از شاخصهاست؛ بايد برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستى جزو بخشهاى برجستهى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگيرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته ميشود.
اعتماد به مردم، عقيدهى واقعى به مشاركت مردم. بعضىها اسم مردم را مىآورند؛ اما حقيقتاً اعتقادى به مشاركت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مىآورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشاركت مردم است.
شجاعت در برابر هيبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولين كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى كه ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهى علت اين بود كه مسئولان – پيشروان قافلهى ملت – شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آمادهى به جانبازى هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتى خودشان اين آمادگى را ندارند، نيروهاى آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزى كه شهر اصفهان در دورهى شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوى نابود شد، خيلى از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسينها بشود، دچار مديران و مسئولانى بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميكنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نميكنند، كار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
نزديكى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژيك نظام جمهورى اسلامىاند. چرا تبليغات عجيب و غريب آمريكائى و انگليسى سعى ميكنند بين ملتهاى مسلمان با ملت ايران جدائى بيندازند؟ چرا؟ با مسئلهى قوميت، با مسئلهى سنى، شيعه؟ چون ميدانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژيك جمهورى اسلامى محسوب ميشوند. تكيهگاه يك ملت به عمق استراتژيك اوست. نميخواهند ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى از اين حمايت و طرفدارىاى كه از او در كشورهاى مختلف ميشود – كه البته بىنظير هم هست – برخوردار باشد. شما در هيچ جا نمىبينيد كه در يك كشورى از رؤساى يك كشور ديگرى، آحاد مردم – نه سياسيون – تجليل و احترام كنند؛ عكسشان را بلند كنند، نامشان را با هيجان بياورند؛ جز جمهورى اسلامى. در كشورهاى مسلمان هر جا برويد، آنجائى كه رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اينجورى است. دشمن اين را نميخواهد؛ دشمن نميخواهد اين ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى بايد اين را يكى از وظائف خودش بداند. اين جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه كنيد در اين نوشتجات آدمهاى يا كوتهنظر – كه خوشبينانهاش اين است كه بگوئيم كوتهنظرند – يا اگر بدبينانه نگاه كنيم، مغرض و خائن، كه از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطين، صريحاً و بارها انتقاد كردهاند و انتقاد ميكنند. ديدهايد شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تريبونهاى سياسى، كه اين چيزها گفته ميشود. اين ضديت با يكى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش ميداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع ميكند؛ از مظلوم دفاع ميكند، از ملت فلسطين دفاع ميكند؛ اينها شاخصهاست و اينها بايستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو ميتواند در اين ميدان نقشآفرين باشد؛ ميدان حفظ شاخصها، برجسته كردن شاخصها و مختصات حقيقى جمهورى اسلامى؛ غير از مختصات ظاهرى كه اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اينهاست. شما ميتوانيد سهيم باشيد، ميتوانيد اقدام كنيد. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بيدارى است.
حالا من يك بخش عمدهاى از بحثى كه امروز ميخواستم بكنم، دربارهى مسئلهى پيشرفت و عدالت بود – كه گفتيم دههى چهارم دههى پيشرفت و عدالت است – منتها هم وقت گذشت، هم با وضعى كه حالا حنجرهى من پيدا كرده، خيلى شما را بيشتر از اين زحمت ندهم. فقط چند جمله عرض بكنم؛ آن بحث را ميگذاريم براى يك ديدار ديگر دانشجوئى انشاءاللَّه.
همين اندازه من عرض كنم به شما جوانان عزيز كه علىرغم همهى آنچه كه انجام گرفته است در اين سه دهه؛ توطئههاى گوناگون، از موذيگرىها و توطئههاى براندازى و كودتا كه در سالهاى اول، دههى اول انقلاب بود، تا جنگ تحميلى، تا توطئههاى به اصطلاح نرم از بعد از دههى اول و بعد از پايان جنگ به اين طرف تا امروز، ملت ايران و جمهورى اسلامى ثابت كرد كه شايسته و لايق باقى ماندن است؛ با قدرت ايستاد. بعد از اين هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست اين درخت تناور را تكان بدهد، كه آن روزى كه يك نهال بود، نتوانستند از جا درش بياورند، امروز تبديل شده به يك درخت تناور و ريشهدار. جمهورى اسلامى را نميتوانند تكان بدهند. ما بايد خودمان مراقب باشيم كه از درون پوك نشويم؛ از درون پوسيده نشويم. از دشمن بيرونى، آن وقتى كه ما سلامت معنوى خودمان را حفظ كرديم، راهى را كه اسلام و جمهورى اسلامى به ما نشان داده، پيش رفتيم و از آن راه منحرف نشديم، مطلقاً ترسى نداريم؛ به ما آسيبى نميزند؛ نميتواند آسيب بزند.
سياستهاى استكبار، سياستهاى آمريكا، سياستهاى شبكهى صهيونيستى عالم كه آماج اولش براى دشمنى، به دلائل روشن، جمهورى اسلامى است، نميتوانند جمهورى اسلامى را از پا در بياورند. نه فقط نميتوانند از پا در بياورند، نميتوانند كند كنند. ما ميتوانيم با سرعت حركت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئهى دشمن هستيم. اين توطئهها ادامه پيدا خواهد كرد، تا يك مقطعى؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همهجانبهى كشور كه اين، كارِ شما دانشجوها، كارِ شما نسل جوان است. آن وقتى كه توانستيد كشور را به اقتدار علمى و به اقتدار اقتصادى برسانيد و آن وقتى كه توانستيد عزت علمى را براى كشور فراهم كنيد، آن روز البته توطئهها كم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتى به آن نقطه نرسيدهايم، منتظر توطئهها بايد بود و آمادهى مقابلهى با اين توطئهها بايد بود. و انشاءاللَّه هر روزى كه بگذرد، شما قوىتر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزى كه پيروزى نهائى نصيب ملت بشود، انشاءاللَّه روز دورى نخواهد بود.