وهّابیت تکفیری؛ پیدایش، اهداف و ایده ها-بخش 1

0

فرقه وهّابیان که توسّط محمّدبن عبدالوهّاب تَمیمى نَجدى تولّد یافت، فرقه اى گمراه، انحرافى و به دور از تعالیم والاى اسلامى بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنى، تباهى و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهاى اسلامى نتیجه اى نداشته است.

 

 

اشاره

مسلمانان جهان و ملت های غیر اسلامی این روزها  شاهد اوج گیری حملات ددمنشانه دشمنان جنایت کار وهابیت تکفیری که از سوی استکبار جهانی به رهبری آمریکا، صهیونیزم و کشورهای اروپائی حمایت می شوند، برعلیه مسلمانان و شیعیان مظلوم به ویژه شیعیان پاکستان  مسلمانان سوریه و عراق هستند. در این جنایات مردم بی دفاع در کوچه و بازار و محل کار هدف قرار می گیرند و به خاک و خون کشیده می شوند.

دشمنان اسلام که در کشته شدن یک شهروند عادی در بعضی کشورها فریاد اعتراض گونه و حقوق بشری آن ها به آسمان ها می رسد و گوش ها را کَر می کند! در برابر این حوادث نه تنها هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهند، بلکه با کمال بی شرمی و جسارت از عاملان این جنایت ها هم دفاع می کنند.با توجه به این حوادث، جهت روشن تر شدن عوامل این رخدادها و افشای چهره ننگین و رسوای فرقه ی وهابیت تکفیری که از سوی استکبار و دولت های دست نشانده آن ها در منطقه مانند عربستان سعودی، قطر و… حمایت تسلیحاتی و مالی و سیاسی می شوند، مقاله ی زیر که به بررسی چگونگی پیدایش وهابیت از سوی محمدبن عبدالوهاب، ایده ها و افکار آن پرداخته شده، تقدیم خوانندگان عزیز می شود.

قبل از ورود به تحقیق، نکاتی را یادآور می شوم:

1- فرقه وهّابیان که توسّط محمّدبن عبدالوهّاب تَمیمى نَجدى(1115-1206 هـ.ق) در قرن دوازدهم هجرى در جزیرة العرب تولّد یافت، فرقه اى گمراه، انحرافى و به دور از تعالیم والاى اسلامى بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنى، تباهى و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهاى اسلامى نتیجه اى نداشته است!.

2- ادعاى توحید خالص و نفى هرگونه شرک و خرافه پرستى و مبارزه با افکار و اعتقادات کفرآمیز!، همراه با قشرى گرى، یک سو نگرى، مغالطه گرى و تخریب آثار اسلامى، در عمل، سر از سازش کارى با کفّار و استعمارگران جهان خوارى مانند انگلستان و آمریکا در آورده است!؟

3- از طرفى استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس این فرقه تلاش زیادى کرده؛ روشن است که بهره هاى فراوانى از این فرقه و فرقه هاى مشابه مانند قادیانه در هند، بهائیت در ایران و… به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهاى استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان مى باشد.

4- وهابیان، سرزمین وحى و پیامبران الهى را، پایگاه و مرکز رفت و آمد کفّار و مشرکان و تجمّع نیروها و ابزار و آلات جنگى دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین کرده اند!.

5- از سوى دیگر، سردمداران این فرقه ضالّه، با انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامى در قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى بود، به مخالفت برمى خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبى کوتاه نمى کنند.آمار و ارقام منتشره، نشان مى دهد در عربستان سعودى(مرکز وهابیان) در طول سال و هر روز و شب، صدها و هزاران مقاله، سخنرانى، اجلاس، کتاب و… از سوی موسسات و مراکز فرهنگی آن کشور به ویژه، رسانه های خبری وابسته به جریان سلفی- وهابی(سایت ها و ماهواره ها) در مخالفت و مبارزه با اصول و مبانى اصیل شیعه اِثنا عشری[اسلام ناب محمّدى”صلّى الله علیه وآله”] چاپ، نشر، ایراد و برگزار می شود.

استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس فرقه وهابیت تلاش زیادى کرده؛ روشن است که بهره هاى فراوانى از این فرقه و فرقه هاى مشابه مانند قادیانه در هند، بهائیت در ایران و… به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهاى استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان مى باشد.

6- با توجه به این مسائل، علی رغم کتب و مقالات بسیارى که از طرف اندیش مندان و شخصیت هاى علمى و دینى ایران اسلامى و بعضى کشورهاى مسلمان در باره تاریخ، عقاید و عمل کرد فرقه وهابیان منتشر شده است، در این تحقیق تلاش شده با توجه به ضرورت آگاهی بخشیدن به نسل جوان و در دفاع از اعتقادات بر حقّ شیعه اثنا عشری و عموم علاقه مندان مباحث تـــاریخى و شیفته گان انقلاب شکوه مند اسلامى ایران، و توضیح و تبیین فرمایش تاریخى امام خمینى(رحمه الله) در مورد مذهبِ سراپا بى اساس و خرافاتى وهّابیت، گامى هر چند کوچک برداشته و دَین خود را اداء نموده باشم. ان شاء الله.

1ـ محمّد بن عبدالوهّاب کیست؟

فرقه ی وهّابیت در نیمه دوم قرن هجدهم میلادى ـ دوازدهم هجرى در منطقه نَجد(1) جزیرة العرب(عربستان فعلى) ظهور پیدا کرد. مؤسّس(بنیان گذار) این فرقه، شیخ محمّدبن عبدالوهّاب بن سلیمان مى باشد که در سال 1115 هـ.ق(2) در شهر عُیَیْنِه به دنیا آمد.می گویند، او از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید(مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماى حنبلى و قاضى شهر بود، آموخت. مسافرت هاى مختلفى به حُرَیْملاء(یکى از شهرهاى نجد)،مکّه(سفر حج) مدینه، بصره، أحساء به قصد فراگیرى علم و دانش و آشنا شدن با اعتقادات و سلوک مردم انجام داد.

این مسافرت ها در حدود سال هاى 1139 هـجری قمری به بعد بود. در این ایّام محمدبن عبدالوهّاب با اظهار بعضى افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسّل و شفاعت خواستن و… باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان(3)، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب)(4) و علماى اهل تسنّن مکّه و مدینه و شهرهاى دیگر شد. او با پیشوایان دینى به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت. او اعلام کرد، زیارت قبر پیامبر اعظم”صلّى الله علیه وآله” و توسّل به آن حضرت و سایر انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آن ها شرک است!؟

پدر و برادرش با آراء و انحراف فکرى محمدبن عبدالوهاب به مبارزه بر خواستند(5). پدرش از او خواست این گونه سخنان اختلاف انگیز را به زبان نراند. برادرش دو کتاب، بر ردّ افکار و آراء او به نام الصواعق الإلهیة فى الرّد على الوهابیة و فَصل الخطاب فى الرّد على محمدبن عبدالوهاب نگاشت. دامنه اختلاف فکرى بین محمدبن عبدالوهّاب، پدر و برادرش در مورد زندگى مردم و اعمال مذهبى مانند مناسک حج، زیارت قبور، توسّل و شفاعت از بزرگان و… در بین مردم نیز طرح گردید. مردم از این گونه حرف هاى خشک و ساده ناراحت بودند و در نزد علماء و بزرگان از جمله”عبدالوهّاب” پدر محمّد شکایت مى کردند و او فرزندش را نهى مى کرد ولى فایده اى نداشت!. بالأخره پدر او در سال 1153 هـ. چشم از جهان فرو بست.(6)

پس از درگذشت پدرش، شیخ محمدبن عبدالوهاب قدرت و جرأت زیادى در اظهار و ابراز سخنانش پیدا کرد و تعدادى پیرو و اصحاب به دنبال سخنان اختلاف برانگیز او حرکت کردند و تعدادى نیز در مخالفت با او و عقایدش قصد نابودى و قتل او را داشتند، تا اینکه او در حدود سال 1145 هجرى به صورت رسمى و علنى دعوت خود را آشکار و فرقه جدید«وهّابى یا وهّابیون یا وهّابیت» را از عُیَیْنِه(زادگاهش) اعلام نمود.(7)

لازم به ذکر است که منطقه نَجد و بعضى از مناطق دیگر حجاز، محل زایش و رشد و نموّ مدّعیان نبوّت و پیامبرى بوده و مى گویند؛ محمّدبن عبدالوّهاب به مطالعه سرگذشت آن ها شدیداً علاقه داشت، که به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود:

1ـ مُسَیلمه وائلى معروف به مسیلمه کذّاب، در نزدیکى عُیَیْنِه متولد شد و پس از ظهور اسلام و تسخیر جزیرة العرب توسط مسلمانان، او به محضر پیامبر”صلّى الله علیه وآله” رفت ولى تسلیم نشد و در نامه اى به رسول خدا(ص) ادعاى پیامبرى کرد:«از مُسیلمه، پیامبر خدا به محمّد رسول خدا، سلام بر تو و بعد، من در أمر[نبوّت] با تو شریکم، نصف زمین از آنِ من و نصف دیگرش از آنِ قریش، اگر چه قریش مردمى متجاوزند».

سردمداران این فرقه ضالّه، با انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامى در قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى بود، به مخالفت برمى خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبى کوتاه نمى کنند.

پیامبر اکرم(ص) در جواب او نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم… از محمّد[ص] رسول خدا به مُسیلمة کذّاب، سلام بر کسى که پیرو هدایت باشد، اما بعد، زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر کسى از بندگان خویش که بخواهد به ارث مى گذارد و عاقبت از آن پرهیزگاران است…».(8) در زمان ابوبکر، سپاهیان اسلام به دیار بنى حنیفه(محل سکونت مُسیلمه) حمله بردند و او در سال 12 هجرى کشته شد.

2ـ سَجاح بِنْتِ حارِث تمیمى که شاعره بود، پس از رحلت پیامبر”صلّى الله علیه وآله”، ادعاى نبوّت کرد. جمعى از قبیله اش با او همراه شدند و با مُسیلمه کذّاب ازدواج کرد، ولى پس از مرگ او به بصره کوچید و در زمان خلافت معاویه مرد.(9)

3ـ اَسْعد ذُو الْحَنار، اولین مرتد در تاریخ اسلام مى باشد که ادّعاى پیامبرى کرد، رســـول خدا”صلّى الله علیه وآله” دستور کشتن او را صادر و بالأخره در سال 11 هجرى کشته شد.(10)

4ـ طُلیحة بْن خُویلد(کذّاب) که از شجاعان عرب محسوب مى شد، در سال نهم هجرى با تعداد زیادى نزد پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد، ولى پس از بازگشت، مُرتَدّ گردید و ادعاى پیامبرى نمود و طرف داران زیادى جمع کرد و به مدینه حمله نمود، ولى مسلمانان آن ها را عقب راندند و طیلحه به سرزمین نجد فرار نمود و بالأخره در نهاوند کشته شد.(11)

محمدبن عبدالوهاب پس از مخالفت مردمِ شهر حُریملاء، به عُییَنه کوچید. حاکم شهر که «عثمان بن حَمَد ] مَعْمَر[» بود، او را تحریک نمود تا به قصد حاکمیت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همین طور نیز شد. در اولین گام قبر «شهید زید بن الخطّاب»(12) برادر خلیفه دوم را خراب نمودند. با رسیدن خبر به حاکم أحساء و قَطیف، «سلیمان بن محمدبن عزیز»، نامه اى به حکم ران شهر عُیَینه نوشت و خواستار قتل محمدبن عبدالوهاب شد ولى عثمان نتوانست این کار را بکند، فقط تصمیم گرفت او را از شهر اخراج کند.

لذا محمدبن عبدالوهاب در سال 1160 هجرى به شهر«درعیّه» سرزمین«مُسلیمه کذّاب» رفت و با محمدبن سعود وارد گفت و گو و معامله سیاسى شد!. اتحاد(بیعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آیین وهابیت گردید که چگونگى آن در بحث هاى آینده ذکر مى شود.محمدبن عبدالوهّاب از حدود سال 1143 هـ.ق با جدّیت و تلاش زیاد مردم شهر و نواحى را به توحید خالص! فرا خواند و اعلام نمود که اسلام واقعى و خالص(یعنى اسلام پیامبر”صلّى الله علیه وآله”، و صحابه) را به آن ها مى گوید و مدعى شد، «این سیره و روش سلف مى باشد».(13)

2ـ اساتید

محمد بن عبدالوهاب در نَجد(عُیَیْنه) حدود سال هاى 1120 تا 1139 هـ.ق نزد پدرش عبدالوهّاب دروس مختلف تاریخ، حدیث و فقه را طبق مذهب احمدبن حنبل فرا گرفت و مى گویند در سال 1135  تا 1149 هـ.ق در سفر حج در مکّه و مدینه نیز نزد بعضى از علماء آن جا مانند شیخ عبدالله بن ابراهیم(م 1140 هـ.ق)، ابراهیم بن عبدالله(م 1189 هـ. ق) و… . درس خوانده است. چنان چه در بعضى از نوشته هاى او ذکر شده است. در شهر بصره نیز نزد «شیخ محمّد المجموعى» مسائلى را فرا گرفته است.(14)

3ـ مسافرت ها

در باره مسافرت هاى محمدبن عبدالوهاب در بین نویسندگان تاریخ وهابیت، اختلافاتى مشاهده مى شود، مانند اینکه آیا او غیر از مکّه و مدینه و بصره(حجاز و عراق) به مناطق و شهرهاى دیگر نیز مهـاجرت کرده است یا خیر؟. چنانچه در باره مسافرت محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، نیز نظرهاى متفاوتى دیده مى شود.

الف: موافقان

محمدتقى سپهر(ره) مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب از عراق به ایران آمد و در اصفهان در نزد علماى آن شهر به تحصیل پرداخت… او بسیار چیز را بدعت دانست. از جمله بناى قُباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء”علیهم السلام” و تهذیب بُقاع به زَر[طلا] و سیم[نقره]، موقوف داشتن اشیاء نفیسه در مضاجع متبرّکه و طواف مراقِد ایشان و تقبیل عَتَبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان، برابر…».(15)

محمدبن عبدالوهّاب با اظهار بعضى افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسّل و شفاعت خواستن و… باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان ، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب) و علماى اهل تسنّن مکّه و مدینه و شهرهاى دیگر شد. او با پیشوایان دینى به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت.

احمد امین مصری مى نویسد: «شیخ محمّد[بن عبدالوهاب] در بسیارى از بلاد اسلامى گردش کرد، حدود چهار سال در بصره ماند، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان، دو سال در همدان، سپس به اصفهان کوچ کرد و در آن جا فلسفه اشراق و تصوّف را فرا گرفت. وى از اصفهان به قم رفت و از آن جا به شهر خود بازگشت و مدت هشت ماه از مردم دورى گزید، آن گاه دعوت جدید خود را بر مردم عرضه کرد».(16)

مستر هِمفرى(17)[Mr.Humphrey] مى گوید: «در بصره… با جوانى آشنا شدم. وى به سه زبان ترکى، فارسى و عربى آشنا بود و صحبت مى کرد و جامه طلبه علوم دینى را در برداشت، نامش محمّدبن عبدالوهاب بود، او جوانى بسیار بلند پرواز و تندخو بود و از حکومت عثمانى انتقاد مى کرد… محمدبن عبدالوهاب به اصفهان سفر کرده است».(18) در دانش نامه ایران و اسلام آمده است: «محمدبن عبدالوهاب به بسیارى از سرزمین هاى اسلامى مانند بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره سفر کرده است».(19)

نویسنده دیگرى به نام مرجلیوث[Margoliouth] مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب در سال تاج گذارى نادرشاه(1148 هـ ـ 1736 م.) به اصفهان رفت و به مدت چهار سال در آن شهر فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و تصوف آموخت. به گاه درنگ در ایران به قم نیز رفت و پس از سفرش بدان شهر بود که اعلام حمایت از مذهب حنبلى کرد».(20)

عبداللطیف شوشترى مى نویسد: «… بعد از آنکه در وطن، پاره اى از علوم عربى و قدرى از فقه حنفى]صحیح، حنبلى[ خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن یونان کده، از فضلاى نام دار و حکماى عالی قدر، استفاده حِکَمیّات نموده بر مسائل حِکَمى، که مَدْحض[لغزشگاه] أقدام عوام کالاًَنعامند، فى الجملة بصیرتى به هم رساند و عَود به وطن و در سَنه 1171 هـ. یا یک، دو سال پس و پیش که ضبط آن درست معلوم نیست،(صحیح 1153 هـ.) مدعى این ملّت[ مذهب] گردید».(21)ابوطالب اصفهانى(معاصر محمدبن عبدالوهاب) نیز مى گوید، محمدبن عبدالوهاب به اصفهان و بیشتر شهرهاى عراق و ایران حتى به «غَزنین» [از شهرهاى افغانستان] سفر کرد.(22)

مدرسی طباطبائی می نویسد: «شیخ[محمدبن عبد الوهاب]از موطن خود به بصره  و از آن جا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آن جا اقامت گزیده است. آن گاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر و مدرسه عباسیه از بناهای شاه عباس صفوی اقامت کرده و در این مدت شرح تجرید قوشجی و شرح مواقف میر سید شریف و حکمة العین را نزد میرزا جان اصفهانی… خوانده، سپس از اصفهان به ری و از آن جا به قم آمده و با دوست همراه خود که علی(قزّاز) نام داشت، یک ماه در این شهر ماند. او سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از مصر به جزیرۀ العرب بازگشت».(23)

ب ـ مخالفان

در برابر این نقل قول ها که مدعى هستند، محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، از جمله ایران مسافرت کرده و بسیارى از دانستى هاى خود را از شخصیت ها و مراکز مختلف فکرى و دینى خارج جزیرة العرب فرا گرفته است، مورخّان وهّابى مذهب، به طور کلى منکر مسافرت هاى او به ایران و جاهاى دیگر هستند.

براى نمونه یکى از آن ها مى نویسد: «امّا ما تجاوز الحدّ من أنه سافر الى الشام کما ذکره خیرالدین الزرکلى فى «الأعلام» و الى فارس و ایران و قم و اصفهان کما یذکره بعض المستشرقین و نحوهم فى مؤلفاتهم المعروفة بالأخطاء و مجانبة الحقیقة کمرجلیوث فى دایرة المعارف الاسلامیة و بِرائجس و هیوجز و زُویمر و بالغریف و کتاب لُمعَ الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و من تأثر به فهو امرٌ غیر مقبول لانّ حفید الشیخ ابن حسن و ابنه عبداللطیف و ابن بِشر نصّوا على َانّ الشیخ محمدبن عبدالوهاب لم یتمّکن من السفر الى الشام کما قدمنا. و اما ما زُعم ان الشیخ رحل الى فارس و ایران و قم و اصفهان فاِنّ عبدالحلیم الجُندى یذکر فى کتابه الإمام محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى انه ناقش فى هذه الواقعة الشیخ عبدالعزیزبن باز فى الریاض فانکر ما أورده المؤلّفون من رحلة الشیخ الى کردستان و ایران و قرّر انه تلقى هذا عن أشیاخه و منهم حفدة الشیخ و بخاصّة شیخه محمدبن ابراهیم…».(24)

ترجمه: «آن چه که فراوان نقل شده که شیخ به شام، ایران(فارس)، قم و اصفهان مسافرت کرده مانند گفته زرکلى در أعلام و بعضى از مستشرقان و مانند آن ها در تألیفات معروف خودشان که با خطاها و دور بودن از حقیقت همراه است مانند نظر «مِرجلیوث در دایرة المعارف الاسلامیة» و «بِرائجس» و «هیوجز» و «زویمر» و «بالغریف» و کتاب لُمَع الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و دیگران، همه قابل قبول نیست، براى این که نوه شیخ عبدالوهاب «ابن حسن» و پسر او «عبداللطیف» و «ابن بشر» تصریح کرده اند، بر اینکه شیخ محمدبن عبدالوهاب به شام مسافرت نکرد، چنانچه سابقاً ذکر شد. و آن چه را که خیال شده که شیخ محمدبن عبدالوهاب به فارس، ایران[قم و اصفهان] مسافرت کرده، چنانچه عبدالحلیم الجندى در کتاب الإمام محمدبن عبدالوهاب أو انتصار المنهج السلفى ذکر کرده است، در حقیقت شیخ عبدالعزیزبن باز در ریاض مخالفت نمود و گفت: شیخ به کردستان و ایران مسافرت نکرده است و اظهار داشت این عقیده و نظر را از اساتید و نوه هاى شیخ و به ویژه استادش «محمدبن ابراهیم» به دست آورده است.»

مهم ترین سند در مورد مسافرت محمدبن عبدالوهاب از دیدگاه مورخان وهّابى کتاب اللُمعُ الشهاب فى سیرة محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که دیگران نیز مطالب خود را از این کتاب أخذ کرده اند، مانند احمد اَمین مصرى،(25) شیخ خَزعل(26) و منیر العِجلانى(27) که در این کتاب، مسافرت محمّدبن عبدالوهاب به ایران و جاهاى دیگر تصریح شده است.(28)

منابع و ارجاعات:

1ـ نجد، یکى از مناطق چهارگانه جزیرة العرب داراى بیشترین خاک از نظر وسعت، از جنوب به رُبع الخالى، از غرب به حجاز، از شرق به اَحساء و از شمال به کویت، عراق و اردن محدود مى شود. در احادیث اهل سنّت وارد شده، که پیامبراکرم”ص” فرموده است: «خدایا یَمن را بر ما مبارک گردان، خدایا شام را بر ما مبارک فرما». پیامبر(ص) این سخن را دو بار تکرار فرمودند، اصحاب گفتند: «و نجد را نیز مبارک گردان» پیامبر فرمودند: «لغزش ها و فتنه ها از آن سرزمین برمى خیزد و از همان جاست که شاخ شیطان نمایان مى شود [سمت مشرق که خورشید سَر مى زند]». شبیه این روایت، روایت هاى دیگرى هم وجود دارد، که اهل تحقیق آن ها را با ظهور فتنه وهابیان در قرن دوازدهم تطبیق داده اند. در حدیث دیگرى از قول پیامبر”ص” در باره قبیله ذِى الخُویَصْرة تمیمى نقل شده که فرمود: «از پیروان و هم فکران این مرد، کسانى به وجود مى آیند که قرآن مى خوانند، لکن آیه هاى قرآن از حنجره آنان فراتر نمى رود و در دلشان نمى نشیند، آنان همچون تیرى که به هدف بخورد و از آن رد شود، از دین فاصله مى گیرند، مسلمانان را مى کُشند و بت پرستان را آزاد مى گذارند هرگاه من آنان را درک کنم، همه شان را مى کشم» و محمدبن عبدالوهاب از همین قبیله تمیم بود، پس حدیث بر او و پیروانش تطبیق مى کند. [الأمین العاملى; کشف الإرتیاب عن[ فی] أتباع محمدبن عبدالوهاب: 100].

2- ـ دحلان، احمد بن زینى; الدرر السنیّة فى الرد على الوهابیة: 42; الآلوسى، محمود شکرى; تاریخ نجد: 111; الزرکلى، خیرالدین; الأعلام 6: 257; ابن غنام; روضة الأفکار و الافهام لمُرتاد حال الإمام و تعداد غزوات الإسلام 1: 25; ابن بِشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد 1: 138 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 76.

3ـ او در شهر عُیینه متولد شد. فقه حنبلى را فرا گرفت و مدت ها سمت قاضى شهر عُیینه و حُریمَلاء(حُریمله) را داشت و در سال 1153 هـ.ق وفات یافت.

4ـ او پس از کسب علوم مختلف فقه و حدیث، بعد از شنیدن سخنان انحرافى برادرش به مخالفت با افکار او برخاست و در سال 1208 هـ. وفات یافت.

5ـ دحلان، احمدبن زینى; الفتوحات الإسلامیة 2: 357; العقّاد، عباس محمود; الإسلام فى القرن العشرین: 126.

6ـ الآلوسى، محمود شکرى; تاریخ نجد: 111; العُثیمین، عبدالله; الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته و فکره46.

7ـ أمین، احمد; زعماء الإصلاح فى العصر الحدیث: 10. مى گویند، محمّد بن عبدالوهّاب طرف دارانش دعوت خودش را با نام «اهل توحید»، «سلفّیه»، «موحّدین» شروع کردند و نام هاى ذکر شده را مخالفین او از اهل سنت، شیعیان و اروپائی ها) به کار برده و مى برند. در مورد پیدایش نام وهابیت، وهابیة و مانند آن در منابع و کتاب هاى گوناگونى که در مورد این مذهب و جنبش او نگاشته شده اند به دلیل مهم و قابل اعتنایى برخورد نشد، فقط مى توان اظهار کرد که در مرور زمان پس از رشد و گسترش اعتقادات محمدبن عبدالوهاب به ویژه پس از اتحاد با محمدبن سعود(حاکم نجد) و تلاش در جهت حاکمیت بخشیدن به آن ها و مبارزه با مخالفین و اشغال مکّه و مدینه و… این نام از طرف مخالفین بر آن ها نهاده شده است. فرید وجدى مى نویسد: علت اینکه این فرقه را به نام خود شیخ محمّد نسبت نداده یعنى «محمّدیة» نگفته اند این است که مبادا پیروان این فرقه و مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر “ص ” پیدا بکنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند!؟. بعضى از مخالفین وهابیان به آن ها لقب «مُدَیّنون»، «دین سازان» داده اند. [دایرة المعارف القرن العشرین 10: 871; آیین وهابیت: 25، شناخت عربستان: 118].

8ـ ابن هشام; السیرة النبویة 3: 74.

9ـ کحالة، عمر; أعلام النساء 2: 177.

10ـ ابن الأثیر، عزالدین; الکامل فى التاریخ 2: 336; الزرکلى، خیرالدین; الأعلام; 5: 234.

11ـ الدینورى، ابوحنیفه; الأخبار الطِوال: 119[ به منظور مطالعه بیشتر سرگذشت پیامبران دروغین به کتاب هاى: 1) «تاریخ سیاسى اسلام» تألیف دکتر حسن ابراهیم حسن و 2) «ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانى» تألیف على اصغر مصطفوى مراجعه شود].

12ـ زید در زمان خلافت ابوبکر، در جنگ یمامه(درگیرى مسلمانان با مسیلمه کذّاب) کشته شد.

13ـ سَلَف در لغت به معناى «پیشین» در مقابل خَلْف بمعنى بعد و جانشین مى باشد و در اصطلاح به کسانى اطلاق مى شود که در عمل به احکام اسلامى و درک مفاهیم قرآن صلاحیت پیروى دارند و آن ها را به «سلف صالح» مى خوانند و به نهضت بازگشت به قرآن و صدر اسلام، «نهضت سلفیه» مى گویند. [نهضت بیداری گرى در جهان اسلام…: 268].

14ـ ابن بشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد 1:7 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه: 105.

15- سپهر، محمدتقى; ناسخ التواریخ، جلد قاجاریه (1): 118; فقیهى، على اصغر; وهابیان…: 76.

16ـ امین، احمد; زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث: 10، به نقل از وهابیان…؛120.

17ـ مستر هِمفرى! در کتابى که تحت عنوان خاطرات و یادداشت هاى او به شکل هاى گوناگون توسط مترجمان مختلف، ابتدا به آلمانى، فرانسوى، عربى و سپس به فارسى ترجمه شده، مدعى است در حدود سال هاى 1122 هـ / 1170 م که حدود بیست سال! سن داشته است از سوى وزارت مستعمرات بریتانیا مأمور جاسوسى در کشورهاى اسلامى مانند:عراق، ترکیه، ایران، عربستان و… مى شود و به شهرهاى استانبول، بغداد، بصره، اصفهان، تهران، و مسافرت مى کند. در خلال مأموریت خود در بصره در سال 1126 هـ / 1714 م. با محمدبن عبدالوهاب آشنا می شود. وى را دانا به زبان هاى عربى و ترکى و بسیار بلند پرواز و داراى قوه اجتهاد(!) و بی نیاز از تقلید در فهم قرآن مى یابد. ایران و جهان اسلام، پژوهش هایى تاریخى پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها; عبدالهادى حائرى، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، 1368.[ توضیح بیشتر در باره خاطرات او در فصل سوم خواهد آمد].

18- دست هاى ناپیدا(خاطرات مستر هِمفر؛ جاسوس انگلیس در کشورهاى اسلامى)، ترجمه احسان قرنى:32.

19ـ احسان یار شاطر و[دیگران]; دانش نامه ایران و اسلام شماره 5: 6946، تهران، 1356، ترجمه از مقاله:

{679-677 vol.m pp. H.laoust “Lbn  Abdal – Wahaaab” . F. }

20- D.S.Margoliouth. “Wahaaablyn:SEF.PP 618 .

21ـ شوشترى، عبداللطیف؛ تُحفة العالم و ذِیل التحفة(سفرنامه و خاطرات) 477; دنبلى، عبدالرزاق; مآثر سلطانیّة: 82.

22ـ اصفهانى، میرزا ابوطالب؛ مسیر طالبى: 409.

23ـ.فقیهى، على اصغر; وهابیان…:120 (به نقل از مجله بررسی های تاریخی شماره 4، سال 11).

24ـ صالح بن عبداللّه، عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 108 و 109 به نقل از محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى: 92 هامش 1; رویشد، عبدالله; الإمام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فى التاریخ 1:38 به نقل از مقدمه کتاب «المسائل الجاهلیة…» 1:25.

25ـ أمین، احمد; زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث: 10.

26ـ خزعل، حسین; تاریخ الجزیرة العربیة فى عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب 1:56.

27ـ العِجلانى، منیر; تاریخ البلاد العربیة السعودیه: 195.

28ـ صالح بن عبدالله; عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 109.

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی / کارشناس ارشد تاریخ معاصر

ادامه دارد…………….

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!