من سؤالي دارم كه دوستان سني زياد از ما ميپرسند و من متأسفانه مثل خيليهاي ديگر براي آن جوابي ندارم و آن اينكه ما ميدانيم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علم غيب داشت، از آينده خبر داشت، در كودكي ميدانست كه بر سر امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) چه ميآيد. چرا اسمي از امام زمان (عليه السلام) به آن صورت نياورد تا مشكل شيعه و سني حل بشود؟
آقاي هدايتي
نظر إبن تيميه نسبت به ولادت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) چيست؟
استاد حسيني قزويني
در جلسه گذشته اشاره شد كه بيش از 120 نفر از بزرگان و علماي أهل سنت صراحت دارند بر ولادت آقا حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 هجري و آغاز غيبتش در سال 260 هجري. ولي در اين ميان بعضي از افراد بر مبناي عقائد موروثي كه دارند، ميگويند مهدي موعود (عليه السلام) كه روايت متواتر از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) درباره آنها آمده است، هنوز به دنيا نيامده و از شرايط قيامت است كه نزديك قيامت، از پدري و مادري كه ما نميدانيم به دنيا ميآيد. يا از كسي كه نامش محمد بن عبد الله است به دنيا خواهد آمد.
در اين ميان، إبن تيميه در حقيقت پرچمدار مخالفت با عقائد شيعه و انبوهي از علماي أهل سنت است. ايشان آمده براي اينكه عقائد شيعه را زير سؤال ببرد و نظريه بيش از 120 نفر از بزرگان أهل سنت را مخدوش كند، صراحت دارد بر اين اصلاً امام عسكري (عليه السلام) فرزندي نداشته است تا اينكه شما بگوييد فرزند او امام مهدي (عليه السلام) است.
عزيزان بيننده اين عبارت ايشان را دقت كنند كه در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 87 ميگويد:
قد ذكر محمد بن جرير الطبري وعبد الباقي بن قانع وغيرهما من أهل العلم بالأنساب والتواريخ أن الحسن بن علي العسكري لم يكن له نسل و لا عقب و الإمامية الذين يزعمون أنه كان له ولد يدعون أنه دخل السرداب بسامرا و هو صغير منهم من قال عمرة سنتان و منهم من قال ثلاث و منهم من قال خمس سنين.
آقاي محمد بن جرير طبري، صاحب كتاب تاريخ و آقاي عبد الباقي بن قانع از كساني ديگري كه عالم به أنساب هستند، ميگويند امام عسكري فرزندي نداشته است. امام عسكري عقيم بوده است و شيعه خيال ميكند كه او فرزندي داشته است و داخل سرداب شده … ..
منهاج السنّة، ج4، ص87 ـ اصول مذهب الشيعة، ج1، ص451 و نظرية الإمامة لأحمد محمود صبحي، ص409
اين حرف إبن تيميه را ما ميبينيم كه بعد از گذشت 700، 800 سال، احسان إلهي ظهير اين عبارت را ميآورد و دوباره تكرار ميكند در كتاب الشيعة و أهل البيت. همچنين آقاي احمد محمود صبحي از شخصيتهاي برجسته وهابي در كتاب النظرية الإمامة، صفحه 409 و دكتر قِفاري از ليدرهاي معاصر وهابي و از اساتيد دانشگاههاي عربستان سعودي در كتاب اصول مذهب الشيعة، جلد 1، صفحه 451 همين تعبير إبن تيميه را با آب و تاب نقل ميكند.
من بينندگان عزيز، برداران أهل سنت، حتي جوانان پژوهشگر وهابي را دعوت ميكنم به اين چند نكتهاي كه عرض ميكنم دقت كنند و ببيند كه واقعاً آقاي إبن تيميه از سر انصاف اين سخن را گفته؟ يا دروغ و افترائي بيش نيست كه در اين صفحه از كتابش بسته است؟
عرض كردم در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 87 ميگويد:
محمد بن جرير طبري گفته كه امام عسكري فرزندي نداشته است و اولادي از خود باقي نگذاشته است.
انتساب إبن تيميه اين مطلب را به كتاب تاريخ طبري، كذب و إفتراء است و چنين مطلبي در هيچ جايي از كتاب تاريخ طبري يافت نميشود.
اين عبارتي كه إبن تيميه نقل ميكند در كتاب صلة تاريخ الطبري نقل شده است؛ در حالي كه كتاب صلة تاريخ الطبري، هيچ ارتباطي به كتاب تاريخ طبري ندارد. نويسنده اين كتاب آقاي عريب بن سعد القرطبي است و نويسنده آن كتاب محمد بن جرير طبري است.
جالب اين است كه اين كتاب صلة التاريخ الطبري الآن موجود است، چاپ شده و كاملاً در اختيار عموم مردم است. حتي در اين برنامه نرم افزار مكتبة أهل البيت كه حدود 5 هزار كتاب شيعه و سني در اين برنامه نرم افزار وجود دارد كه ميشود گفت از بهترين و جامعترين و سريعترين نرم افزارهاي علوم اسلامي است كه در اين نهضت نرم افزاري نوشته شده است. عزيزان ميتوانند عبارت را در آنجا ببيند كه اين آقايان حتي محقق كتاب هم ميبيند كه إبن تيميه يك حرف باطل و خلاف و دروغ و كذب و إفتراء زده است، ميخواهد به يك نوعي بپوشاند قضيه را.
وقتي ما كتاب صلة التاريخ الطبري را مشاهده ميكنيم، ميبينيم در آنجا اين قضيه كاملاً به يك شكل ديگري است كه اصلا ارتباطي به آقا امام عسكري (عليه السلام) ندارد.
* * * * * * *
آقاي هدايتي
آيا إبن تيميه كه چنين نسبتي را به إبن جرير طبري ميدهد، آدرس و صفحه كتابي را هم بيان ميكند يا نه؟
استاد حسيني قزويني
ايشان اصلاً مبنا ندارد كه بيان كند. آقاي محمد بن جرير طبري اصلا عبارتي به عنوان:
الحسن بن علي العسكري لم يكن له نسل.
ندارد. از صفحه اول تاريخ طبري تا جلد آخر كه در سال 302 هجري پايان يافته، عبارتي به اين عنوان وجود ندارد. آنچه كه موجود است، در تاريخ صلة التاريخ الطبري، يا متمم تاريخ طبري كه آقاي عريب بن سعد قرطبي نوشته، در جلد 8، صفحه 34، فتح قاهره، سال 1939 ميلادي و 1358 هجري چاپ شده است. در آنجا چنين داستاني آمده است كه البته محقق كتاب منهاج السنة، آقاي محمد رشاد سالم ميگويد:
در كتاب صلة التاريخ الطبري آمده است.
در حالي كه ايشان هم دروغ ميگويد. محقق كتاب باز در اينجا خيانت كرده است. يعني آمده دروغ إبن تيميه را به يك نوعي بپوشاند؛ ولي خود يك نوع خيانت علمي ديگري كرده است. چون اين كتاب الآن در دست همه هست. آقايان ميتوانند ببيند. شايد در اينترنت هم باشد. جوانان أهل سنت و وهابي كه سخنان إبن تيميه را ميپذيرند و حتي سخنان او را از سخنان نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ـ نستجير بالله ـ بالاتر و با ارزشتر ميدانند، تقاضا دارم دقت كنند.
در كتاب صلة تاريخ الطبري، قضيه به اين شكل است:
در زمان مقتدر عباسي، مردي ميآيد نزد ايشات و ميگويد: كار مهمي با مقتدر دارم و اگر من خبر را به اين زودي به او نرسانم، اتفاقات ناگواري خواهد افتاد. ايشان مطالبي از گذشته و آينده مطرح ميكند. از ايشان سؤال ميشود: شما كه هستي؟ ميگويد: من محمد بن حسن بن علي بن موسي بن جعفر الرضا هستم. يعني من نوه امام رضا هستم از حسن.
بعد جالب اين است كه آقاي مقتدر دستور ميدهد افرادي از أبو طالب بيايند و اين آقايي را كه ميگويد من نوه امام رضا (عليه السلام) هستم و اسم پدرم حسن است، راست ميگويد يا نه؟ تعدادي از آل أبو طالب ميآيند؛ مخصوصاً آقاي إبن طومار و ميگويند:
لم يعقب الحسن.
حسن كه فرزند امام رضا است، فرزندي نداشته است.
صلة تاريخ الطبري للقرطبي، ص35
يعني آقا امام رضا (عليه السلام) از فرزندش حسن، نوهاي نداشته است. يعني بحث بر سر حسن بن علي بن موسي الرضا است، نه محمد بن الحسن بن علي بن محمد الهادي. اصلاً ارتباطي به هم ديگر ندارند.
بعد جالب اين است كه اين قضايا طول ميكشد و ادعاهايي ميكند و ميگويد شمشير من چنين و چنان است. بعد شمشيرسازها را ميآورند. بعد هم اين آقا رسوا ميشود و معلوم ميشود كه اين آقا اصلا نوه امام رضا (عليه السلام) هم نبوده است. بلكه فرزند شخص ديگري است به نام إبن الضبعي است. پدرش را ميآورند و اين شخص رسوا ميشود و به پاي مقتدر ميافتد. مقتدر گفت كه اين شخص بايد شديدترين مجازات را تحمل كند كه اينچنين دروغي گفته است. اين شخص را سوار بر شتري كردند در روز ترويه، در ميان مردم چرخاندند دادند و كاملا مشهورش كردند و بعد او را حبس كردند.
اين قضيه چه ارتباطي به آقا امام مهدي، فرزند امام عسكري (عليه السلام) دارد؟!
اولاً:
همين روايتي را كه آقاي قرطبي آورده، خودش داراي اشكال است. اصلا آقاي قرطبي براي اين قضيه، هيچ مصدر و سندي ذكر نميكند.
ثانياً:
خود آقاي قرطبي، نويسنده كتاب، مجهول است. در كتابهاي تراجم، شرحي براي اين شخص نوشته نشده است. بنده زياد گشتم تا ببينم كه در كتابهاي تراجم از اين مؤلف، كسي مطلبي نوشته است يا نه. ديدم آقاي خير الدين زركلي از علماء وهابي در كتاب الأعلام، جلد 4، صفحه 227 ميگويد:
عريب بن سعد قرطبي، متوفاي 369 هجري، 979 ميلادي هست. ايشان اصالتاً نصراني بوده و در استانبول تركيه زندگي ميكرده و بعد آمد زبان عربي را ياد گرفت و در زمان مستنصر و … آمده كاتب حكومت عباسي شد.
ثالثاً: اينكه آقاي إبن تيميه ميگويد:
إن الحسن بن علي لم يكن له نسل.
مشخص شد كه كذب و افتراء است. اين شخص حسن بن علي العسكري نيست؛ بلكه حسن بن علي بن موسي الرضاء است و اضافه بر اينكه ميگويد:
لم يعقب الحسن.
اين عبارت طبري نيست و عبارت آقاي قرطبي است. عبارت هم از خود مؤلف نيست، بلكه عبارت آقاي إبن طومار است. اينها نشان ميدهد كه آقاي إبن تيميه، روي هوا يا خواب ديده و خوابنما شده، يا إلقائاتي بر او شده كه ميگويد:
آقاي محمد بن جرير طبري گفته است كه امام عسكري فرزندي نداشته است.
نسبت به عبد الباقي بن قانع هم كه ايشان ميگويد، نه دليلي نه مدركي ذكر ميكند. بعد از إبن تيميه شايد بيش از سي ـ چهل نفر از بزرگان وهابيون عبارت إبن تيميه را نقل كردهاند و براي عبد الباقي پسر قانع هم هيچ مدركي نتوانستهاند پيدا كنند. گذشته بر اينكه خود همين عبد الباقي يك فردي است از ديدگاه أهل سنت كاملاً ضعيف و مذموم.
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج15، ص527 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج2، ص532 ـ لسان الميزان لأبن حجر العسقلاني، ج3، ص383
گذشته از همه اينها وقتي ما در جلسه گذشته اشاره كرديم كه محقق توانمند حوزه علميه جناب آقاي عميدي كه واقعاًَ بايد من از اين جوان تشكر بكنم و كتابهاي كه ايشان در هر زمينه نوشته است، كتابهاي با ارزشي بوده است، در كتاب دفاع عن الكافي كه كتاب برگزيده سال هم شده، در جلد 1، صفحه 567 نام 128 نفر از علما و بزرگان أهل سنت را كه به ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) اعتراف كرده بودند، ذكر كرده است. البته ايشان در همين هفته گذشته دفاعيه داشتند براي فوق دكتري از دانشگاه بين المللي لندن. اين دانشگاه بنده را به عنوان استاد داور براي رساله ايشان معرفي كرده بوند و ما با بالاترين نمره را در فوق دكترا به ايشان داديم.
جناب آقاي فقيه ايماني در كتاب الإصالة المهدوية، صفحه 81 نام 112 نفر را آورده و جلسه گذشته ما اين افراد را اشاره كرديم. حتي إبن خلّكان، ذهبي، إبن حجر و … صراحت دارند كه آقا حضرت مهدي (عليه السلام) در نيمه شعبان 255 هجري به دنيا آمده است. حتي كار به جايي ميرسيد كه خير الدين زركلي وهابي در كتاب الأعلام، جلد 8، صفحه 80 صراحت دارد:
تاريخ مولده ليلة نصف شعبان، سنة مأتين و خمسه و خمسين.
تاريخ ولادت حضرت مهدي، شب نيمه شعبان، سال 255 هجري بوده است.
از علماي معاصر مصر، آقاي عبد الحليم جندي، مستشار عالي مصري، در كتاب الإمام جعفر الصادق، صفحه 238 صراحت دارد:
فإبن العسكري، محمد بن المهدي المولود بسامرا سنة مأتين و ستة و خمسين … .
* * * * * * *
آقاي هدايتي
برخي از وهابيون از يكي از علماي بزرگ شيعه به نام نوبختي نقل ميكنند:
امام حسن عسكري (عليه السلام) اولادي نداشته است.
اولاً: آيا اين نوبختي، همان نائب سوم امام عسكري (عليه السلام)، حسين بن روح نوبختي است يا نه؟
ثانياً: آيا اين نسبت به ايشان درست است يا نه؟
استاد حسيني قزويني
در رابطه با نوبختي كه فرموديد، ايشان پسر عموي روح نوبختي است و ايشان اسماعيل بن علي نوبختي از اساتيد بزرگوار شيعه در بغداد بوده است. مناظرات متعددي با علماي أهل سنت داشته است و يكّهتاز ميدان مناظره است. حتي بعضيها آمدهاند ايشان را نسبت به حضرت ولي عصر (عليه السلام) بدبين كنند و گفتهاند كه چطور شما با اين موقعيت علمي آقا حضرت مهدي (عليه السلام) تو را به عنوان نائب خاص انتخاب نكرده است؛ ولي پسر عموي تو حسين بن روح نوبختي اين موقعيت را ندارد. بعد ايشان گفت:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ
سوره انعام/آيه124
حتماً در پسر عموي من يك لياقتي بود كه آن لياقت در من نبوده است. من مرد مناظره و مرد گفتگو هستم و وقتي با علماء أهل سنت مناظره و بحث ميكنم، اگر در مناظره گير كنم و آنها منكر آقا امام زمان (عليه السلام) باشند، من جاي امام زمان (عليه السلام) را بدانم، بلا فاصله معرفي ميكنم. ولي پسر عموي من به قدري قوي است كه اگر حضرت در زير عباي او هم باشد، اگر او را قطعه قطعه كنند، جاي حضرت مهدي (عليه السلام) را به كسي بازگو نمي كند.
در رابطه با اين سؤالي كه حضرتعالي فرموديد. ما ميبينيم بسياري از بزرگان أهل سنت، مثل إلهي ظهير، دكتر قِفاري و … ـ نزديك 20 مورد از بزرگان وهابي را ثبت كردهام كه ـ نسبت ميدهند به مرحوم نوبختي و همچنين به صاحب الأشعري، صاحب المقالات كه اين دو بزرگوار گفتهاند امام عسكري (عليه السلام) اولادي نداشته است. مخصوصاً جملهاي را آقاي دكتر قِفاري دارد كه امروز ايشان براي وهابيها به عنوان ليدر و ايدئولوك مطرح است، و كتاب ايشان الآن كتاب درسي دانشگاههاي مدينه است به نام أصول مذهب الشيعة إثني عشري فصلي دارد به نام نشأة فكرة الغيبة عند الشيعة اثني عشرية كه از المقالات و الفرق مرحوم أشعري و فرق الشيعة نوبختي صفحه 96 نقل ميكند كه اين دو بزرگوار گفتهاند:
لم ير له خلف و لم يعرف له ولد ظاهر، فاقتسم ما ظهر من ميراثه أخوه جعفر و أمّه.
امام عسكري نه فرزندي داشت و نه يادگاري داشت. فرزند ظاهري براي او نبود و ميراث او بين برادرش جعفر و مادر او تقسيم شد.
أصول مذهب الشيعة إثني عشري للقِفاري، ج2، ص1004 ـ الشيعة و التشيع لإحسان إلهي ظهير، ص261 ـ جناية في جناية التأويل الفاسد لمحمد أحمد لوح، ص289 ـ في أواصر النسب لعلاء الدين المدرس، ص172 عن فرق الشيعة، ص118
در جواب اين حرفهاي باطل و بياساس، بايد گفت كه اين هم عين همان مطلبي است كه إبن تيميه نقل ميكند از محمد بن جرير طبري و حال آن كه در كتاب تاريخ طبري اثري از اين عبارت نيست. بله، جناب جناب أشعري در كتاب المقالات و الفرق، صفحه 102 و 103 و همچنين جناب نوبختي در كتاب فرق الشيعة، صفحه 96 ميگويند:
بعضي از فِرَق انحرافي معتقد بودند بر اينكه امام عسكري (عليه السلام) فرزندي نداشته است و از او يادگاري نماند و اموال آن حضرت بين برادر و همسرش تقسيم شد.
بعد وقتي اين قضايا را نقل ميكند، تعبير سعد بن عبد الله أشعري در المقالات و الفرق اين است:
ففرقة منها و هي المعروفة بالإمامية قالت: … فنحن متمسكون بإمامة الحسن بن علي، مقرّون بوفاته موقنون مؤمنون بأن له خلفاً من صلبه، متدينون بذلك و أنه الإمام من بعد أبيه الحسن بن علي و أنه في هذه الحالة مستتر خائف مغمور مأمور بذلك حتي يأذن الله عز و جل له فيظهر و يعلن أمره.
فرقيهاي از شيعه معروف به اماميه ميگويند: … ما تمسك ميكنيم به امام عسكري. ما يقين و ايمان داريم كه فرزندي از نسل امام عسكري براي ما امام است و بر اين عقيده تديّن داريم و آن نسل امام عسكري، امام ما شيعيان است بعد از امام عسكري. آن حضرت از چشمها پنهان است و از سلطه حكومت خائف است و مأمور است بر اينكه در پشت پرده غيبت بماند تا خداوند به او اجازه دهد ظاهر شود.
من از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه به اين نكته توجه كنند آنهايي كه امروز هجمه را عليه شيعه آغاز كردهاند، نه تنها دين ندارند، انصاف و وجدان هم ندارند.
آقاي دكتر قِفاري و ديگر وهابيون كه امروز پرچم مخالفت با شيعه را به دست گرفتهاند، از هرگونه تهمت، إفتراء، دروغ، تحريف و … دريغ نميكنند و انصاف و وجدان را كنار گذاشتهاند و با يك سري خزعبلات مردم را مشغول كردهاند. جوانان دانشجو هم كه اگر در دانشگاههاي مدينه يا در رياض اين كتاب را ميخوانند، دسترسي به كتاب نوبختي ندارند، دسترسي به كتاب مرحوم اشعري ندارند، تصور ميكنند كه گفته چنين فردي وحي منزل است.
پس نكته اول اينكه جناب أشعري عبارتي را از بعضي از فِرَق باطل نقل ميكند و بعد نظر شيعه را بيان ميكند. همانطوري كه أهل سنت فِرَق متعدد دارند، بعضيها را حق ميدانند و بعضيها را باطل ميدانند و بيش از چهل فرقه دارند، شيعه هم فِرَق باطل دارد. اگر ما بيايم اقوال برخي از فِرَق أهل سنت را به تمام أهل سنت بخواهيم نسبت بدهيم، قطعاً عزيزان أهل سنت از ما گلايه خواهند كرد.
من ميخواهم يكي دو مورد بروم روي خط قرمز تا اينكه عزيزان أهل سنت يا اين آقايان وهابي منصف بدانند رفتن روي خط قرمز و عقيده يك فرقه باطل را بر مذهب اماميه و شيعه كه امروز بيش از 400 ميليون پيرو در دنيا دارد، چقدر خطرناك است. شما كتاب البحر الرائق إبن نجيم مصري را اگر مطالعه كنيد، ميبينيد كه فتوي داده است:
لا ينبغي للحنفي أن يزوّج بنته من رجل شافعي المذهب.
براي هيچ سني حنفي مذهب جايز نيست دخترش را به شافعي مذهب بدهد.
البحر الرائق لإبن نجيم مصري، ج2، ص81
اين آقا چنين فتوايي داده است. آيا آقايان أهل سنت با شنيدن چنين عبارتي خوشحال ميشوند يا ناراحت ميشوند و ميگويند كه عقيده إبن نجيم مصري اين بوده است؟
آقاي إبن كثير دمشقي سلفي در كتاب البداية و النهاية از يكي از بزرگان حنفي مذهب، محمد بن موسي بن عبد الله حنفي نقل ميكند:
لو كانت لي الولاية لأخذت من أصحاب الشافعي الجزية.
اگر من حكومت دستم بود، از تمام شافعي مذهبها جزيه ميگرفتم.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج12، ص187 ـ لسان الميزان لإبن حجر عسقلاني، ج5، ص402
يعني من شافعيها را جزء أهل كتاب ميدانم و مسلمان نميدانم. همين تعبير را آقاي در كتاب دارد.
آقاي ذهبي در كتاب العبر في خبر من غبر از يكي از فقهاي شافعي مذهب به نام أبو حامد محمد بن محمد بروي نقل ميكند:
لو كان لي أمر لوضعت علي الحنابلة الجزية.
اگر من قدرت داشتم بر حنابله جزيه تعيين ميكردم.
العبر في خبر من غبر، ج3، ص52 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج39، ص298
اينها يك فتاواي شاذه از يك سري افرادي است كه نه أهل سنت براي آنها ارزش قائل هستند و نه ما براي او.
از همه اينها جالبتر، آقاي أبو حاتم بن خاموش از بزرگان ري بوده است، صراحت دارد:
فكلّ من لم يكن حنبليّاً فليس بمسلم.
هر كسي حنبلي مذهب نباشد، اصلا مسلمان نيست.
تذكرة الحفاظ، ج3، ص1186 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص304
امثال اين قضايا بسيار زياد است. اگر ما برويم و فتاواي شاذه و اقوال برخي از فرق را بخواهيم مطرح كينم، قطعاً مثنوي هفتاد من كاغذ شود.
ما از عزيزان أهل سنت يا از آقايان منصفين وهابي درخواست ميكنيم كه اگر مطلبي را از برخي افراد بيتقوي و افرادي كه وجدان و انصاف را رعايت نميكنند، ميبينند، بروند بررسي كند و مصادر را نگاه كنند و بييند كه واقعاً حرفي كه دارند مطرح ميكنند، درست است يا نه.
البته من عبارت ديگري هم در ذيل كلام اينها بود، در رابطه با تقسيم ارث كه من گمان نميكنم فرصتي باشد كه جوابش داده شود. جعفر كذاب آمد و به زور وارد منزل آقا امام عسكري (عليه السلام) شد و اموال آن حضرت را به زور تصرف كرد، يك بحث جدايي دارد كه سر فرصت به او خواهيم پرداخت.
* * * * * * *
آقاي هدايتي
برخي از وهابيون معتقد هستند كه ولادت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فقط از ناحيه حضرت حكيمه خاتون عمه امام زمان (عليه السلام) و خواهر امام عسكري (عليه السلام) بيان شده است؛ يعني يك سند دارد و يك گوينده و يك شاهد. آنها معقتدند كه دليل ديگري بر ولادت آن حضرت وجود ندارد. نظر شما در اينباره چيست؟
استاد حسيني قزويني
اين عبارتي كه حضرتعالي اشاره كرديد، من در كتاب دكتر قِفاري، اصول مذهب الشيعه كه اكثراً مفتيانشان، مثل بن جبرين و براج وقتي سؤال ميكنند از مذهب شيعه، ايشان ميگويد:
اگر مذهب شيعه را ميخواهيد بشناسيد، شما را سفارش ميكنم به مطالعه كتاب اصول مذهب الشيعة الإثني عشري دكتر قِفاري.
يعني اين كتاب تقريباً يك مدرك و مصدر شده است؛ حتي براي مفتيان تراز اول عربستان سعودي. اگر من استناد به اين كتاب ميكنم و پنبه اين كتاب را ميزنم و آبروي مؤلف اين كتاب را ميبرم و ثابت ميكنم كه او يك آدم دروغگويي بيش نيست و تمام اين كتابش، مملو از دروغها و افترائات است. من فقط به عبارت ايشان اكتفا ميكنم كه در كتاب اصول مذهب الشيعة، جلد 2، صفحه 844 عبارتش اين است:
غاب المهدي و لم يعلم أحد إلاّ حكيمة التي أمرها العسكري بعدم إفشاء هذا الخبر بعد موته الي زمن حصول الإختلاف.
اين آقايي كه چند صفحه قبل ميگفت كه اصلا امام عسكري (عليه السلام) فرزندي نداشته است يا امام عسكري (عليه السلام) عقيم بوده است، در اينجا ميگويد كه مهدي (عليه السلام) غايب شد؛ ولي كسي غير از حكيمه خاتون از اين قضيه خبر ندارد. تا جايي كه ميگويد:
فمسألة المهدي و غيبته تسربت عن طريق حكيمة.
قضيه غيبت مهدي، فقط از كانال حكيمه خاتون رسيده است.
بعد جالب اين است كه شروع ميكند به آواز خواندن و ميگويد:
و ما أدري كيف يقبلون قول إمرأة غير معصومة في أصل المذهب.
من تعجب ميكنم از شيعيان كه چگونه سخن يك خانمي را كه معصوم نيست در اصول مذهب ميپذيرند.
اگر ايشان ميخواهد از ديدگاه شيعه بررسي كند، مرحوم كليني (ره) بيش از 25 روايت كه از بين آنها 12 روايت صحيح السند و حتي برخي از آنها صحيحه أعلائي است، آورده كه در رابطه با ولادت آقا حضرت مهدي (عليه السلام) است. اگر فرصت بشود بعضي از آن روايات را ما در جلسه آينده اشاره خواهيم كرد.
شاهدان ولادت امام زمان (عليه السلام)
قضيه ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) از طرق مختلف نقل شده است:
1. حكيمه خاتون
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص124
2. زن قابلهاي كه براي كمك به حكميه خاتون آمد.
الغيبة للشيخ الطوسي، ص240
3. خانمي به نام نسيم، خادم امام عسكري (عليه السلام) كه شاهد ولادت آن حضرت بود.
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص430
4. خانمي به نام ماريه، شاهد ولادت آن حضرت بود.
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص430
5. يكي از كنيز امام عسكري (عليه السلام).
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص431
كساني كه امام زمان (عليه السلام) را قبل از غيبت صغريٰ ديدهاند
افراد بسياري در مدت 5 سال آخر حيات امام عسكري (عليه السلام) امام زمان (عليه السلام) را ديدهاند كه در اينجا به ذكر چند نفر از آنها اشاره ميكنيم:
1. محمّد بن عثمان عمري با 40 نفر
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص435 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ص25، ح19
2. أبو هارون
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص434 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ص25، ح18
3. يعقوب بن منقوش
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص436 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ص25، ح17
4. عمرو اهوازي
الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص353 ـ الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص332
5. حكيمه، دختر امام جواد (عليه السلام)
الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص351
6. محمّد بن إسماعيل بن موسي بن جعفر (عليه السلام)
الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص351
7. أبو نصر طريف خادم
الإرشاد للشيخ المفيد، ص354
8. أبو عليّ بن مطهر
الإرشاد للشيخ المفيد، ص352
9. عقيد خادم و إسماعيل بن عليّ نوبختي
الغيبة الطوسي، ص271 و 273 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ص16
10. نسيم خادم امام عسكري(عليه السلام)
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص441
11. أصحاب امام عسكري(عليه السلام)
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص431 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج51، ص5
12. مردي از فارس
الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص329، ح6
13. أبو عمر
الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص329، ح1
14. إبراهيم بن عبده نيشابوري و خادمش
الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص331، ح6
15. رشيق صاحب مادراي
الغيبة للشيخ الطوسي، ص248 و 250، بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ح36
16. كامل بن إبراهيم مدني
الغيبة للشيخ الطوسي، ص246
17. أحمد بن إسحاق قمي
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص384 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج52، ص23
و صدها نفر ديگري كه آن حضرت را در دروان طفوليت، شيرخوارگي و … ديدهاند و سؤالاتي از حضرت كرده و معجزاتي از آن بزرگوار ديدهاند.
اين آقايي كه ميگويد غير از طريق حكيمه خاتون نقل نشده است، يك دروغ، إفتراء، كذب گفته و وجدان را زير پاگذاشته است. اين آقايي كه ميگويد قبل از نوشتن اين كتاب، من تمام كتابهاي شيعه، از جمله كتب اربعه، وسائل الشيعة، بحار الأنوار را صفحه صفحه مطالعه كردهام تا اين كتاب را نوشتهام، در خود كتاب بحار الأنوار، جلد 52 و 53 همه اين مواردي كه من عرض كردم اشاره كرده است. حتي اينكه عقيقه حضرت را امام عسكري (عليه السلام) به خانه افراد فرستاد، از قضاياي واضح و روشن است. اين يك نوع دروغگويي و إفتراء است؛ بلكه در حقيقت پا روي وجدان گذاشتن است براي اينكه بتواند آن اغراض شوم خود را براي ديگران اثبات كند.
اضافه براين قبلا عرض كرديم كه نزديك به 128 نفر از بزرگان أهل سنت اعلام كردهاند ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 هجري، نيمه شعبان، شب هنگام به وقوع پيوسته است. چطور تمام اين موارد را دكتر قِفاري نديده است؟ من كه باور نميكنم نديده باشد. قطعاً ديده است، ولي براي اينكه نظم اين مسائل با أغراض فاسد او همخواني ندارد، اينها را ناديده گرفته است و ميگويد:
من تعجب ميكنم از شيعيان كه چگونه سخن يك خانمي را كه معصوم نيست در اصول مذهب ميپذيرند.
* * * * * * *
آقاي هدايتي
برخي از وهابيون اين اشكال را وارد ميكنند كه چون مادر امام زمان حضرت نرجس خاتون (عليها السلام) چند تا اسم داشته است، اين اشكال وارد ميشود كه ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) زير سؤال برود و دليل بر ضعف قضيه ولادت است. در اين زمينه توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
باز در اين زمينه هم إبن تيميه سخن گفته است و مخصوصاً احسان إلهي ظهير در كتاب الشيعه و التشيع چنين عبارتي دارد:
اختلف في اسم الجارية التي قالوا انّها ولدته، فقال قائلهم: إنّ إسمها نرجس و قيل: إسمها صقيل أو صيقل و قيل: حكيمة و قيل غير ذلك.
ما نفهميدم مادر حضرت مهدي اسمش چيست؟ نرجس، صقيل، صيقل، حكيمه و … كداميك است؟
الشيعة والتشيع، ص272، 273 و فرق معاصرة، غالب عواجي، ج1، ص263.
خود اين اختلاف در نام مادر نشان ميدهد كه ولادتي در كار نبوده است.
اولاً:
خود مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب كمال الدين وقتي به ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) ميرسد، ميفرمايد:
ولد الخلف المهدي (عليه السلام) يوم الجمعة و أمه ريحانة و يقال لها: نرجس و يقال: صقيل و يقال: سوسن إلا أنه قيل: لسبب الحمل صقيل.
حضرت در روز جمعه، نيمه شعبان به دنيا آمد و نام مادرش در خانه امام عسكري (عليه السلام) ريحانه بود؛ به او نرجس، صقيل، سوسن هم ميگفتند.
كمال الدين للشيخ الصدوق، ص432، ح12 ـ الغيبة للشيخ الطوسي، ص393 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج51، ص15
همه ميدانند كه اگر در بين ما به نرجس خاتون مشهور است، به اين خاطر است كه ايشان دختر قيصر روم بود، شايد در آنجا اسمش به صورت نرجس بوده است و بعد كه به خانه حضرت ميآيد، با توجه به عبارت شيخ صدوق (ره)، اسم او را ريحانه ميگذارند. اما اينكه ميگويند: صقيل يا صيقل، به اين خاطر است كه موقع ولادت حضرت مهدي (عليه السلام)، يك نوري از اطراف اين خانم تشعشع كرد و بعد از آن اسم او را صقيل يا صيقل گذاشتند.
البته اينكه حكيمه هم به او ميگفتند، جز در كتاب محمد بن طلحه شافعي، مطالب السؤول، صفحه 81 ما نداشتهايم.
ثانيا:
آقاياني كه از تاريخ عرب اطلاعي داشته باشند، ميدانند كه عرب براي بعضي از افراد، به ويژه خانمها، اسامي متعددي داشتند. من چند نمونه را ذكر ميكنم از زناني كه كاملا شهرتي بالا و اسامي متعددي داشتند.
مثلاً به خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، فاطمه، صديقه، طاهره، مطهره، محدثه و … ميگويند. حدود 12 اسم دارند.
از همه اينها واضحتر، از أهل سنت سؤال ميكنيم أم حبيبه، همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چند اسم داشته است؟ أم حبيبه، هند، رملة، بنت أبي سفيان و … .
همسر آقاي ابوبكر: فاخته، بنت خارجه، حبيبه و … .
حتي از زنان مشهور اسامي متعدد داشتهاند. حتي إبن خلّكان در رابطه با سكينه خاتون، دختر آقا امام حسين (عليه السلام) در كتاب وفيات الأعيان، جلد 2، صفحه 397 حدود 4 اسم براي او ذكر ميكند.
تعدّد اسم، دليل بر اين نيست كه مادرش معلوم نباشد. اين نشان ميدهد كه اين آقا از وضع نامگذاري عرب خبر نداشته و يا خبر داشته و قصدش اين بوده است كه وجدان را زير پا بگذارد.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان
سؤال:
من سؤالي دارم كه دوستان سني زياد از ما ميپرسند و من متأسفانه مثل خيليهاي ديگر براي آن جوابي ندارم و آن اينكه ما ميدانيم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) علم غيب داشت، از آينده خبر داشت، در كودكي ميدانست كه بر سر امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) چه ميآيد. چرا اسمي از امام زمان (عليه السلام) به آن صورت نياورد تا مشكل شيعه و سني حل بشود؟ از طرف ديگر هم قرآن فرموده است اگر ميخواستم يك دين ديگر بياورم، ميآوردم. اين نشان ميدهد كه ما بايد تسليم خداوند باشيم و هر چه او گفت، گوش كنيم.
جواب:
ميدانيم در برخي از اين ماهوارهها، برخي از اين افراد معلوم الحال هم معمولاً اين شعار را ميدهند كه در قرآن هيچ اسمي از امامت نيامده است و … از اين حرفهاي مفتي كه هزارتايش به سنّار هم نميارزد. از آقا امام كاظم (عليه السلام) وقتي سؤال كردند:
چرا نام حضرت أمير المؤمنين (عليه السلام) در قرآن نيامده است؟
ايشان فرمودند:
قرآن كليات مسائل را مطرح كرده است.
مثلاً اينكه نماز صبح را 2 ركعت ميخوانيم، در كجاي قرآن آمده است؟ نماز ظهر 4 ركعت است، در كجاي قرآن آمده است؟ قرآن كلياتي را درباره نماز مطرح كرده است و با آيه شريفه:
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
سوره حشر/آيه7
و دهها آيه ديگري كه سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در حق قرآن آورده است، تثبيت كرده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
صلوا كما رأيتموني اصلي.
صحيح البخاري، ج1، ص155 و ج7، ص77 و ج8، ص133 ـ كتاب المسند للإمام الشافعي، ص55 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص345 ـ صحيح ابن حبان، ج4، ص541 ـ سنن الدارقطني ، ج1، ص279
خداي عالم در قرآن، كليات امامت را مطرح كرده است، در رابطه با حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره/آيه124
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
سوره أنبياء/آيه73
در رابطه با أمير المؤمنين (عليه السلام) فرموده است:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ
سوره مائده/آيه55
كه به اتفاق مفسرين درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) است.
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ
سوره مائده/آيه67
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا
سوره مائده/آيه3
و دهها آيه ديگري كه كليات قضيه را كاملاً روشن كرده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت كه به انذار قومش مبعوث ميشود:
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
سوره شعراء/آيه214
روايات صحيح به شهادت بزرگان أهل سنت وارد شده است كه در همان جلسه دست أمير المؤمنين (عليه السلام) را گرفت و فرمود:
و هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.
اين خليفه من، برادر من و وصي من بعد از من است.
و بعد از او در فرصتهاي مناسب اين قضايا را حضرت مطرح كرده است. در آخرين سال عمرشان در غدير خم در يك مجمع بزرگ 100 هزار نفري مطرح كرده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيش از اين چطور بخواهد مطرح كند؟
اضافه بر اينكه اگر در قرآن نام حضرت آمده بود، آيا اين آقايان حاضر بودند بپذيرند؟ آن آقاياني كه نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفتند:
إن الرجل ليهجر.
آن زماني كه فرمود:
قلم و كاغذي بياوريد.
گفتند:
پيامبر هذيان ميگويد.
از آنها بعيد نبود كه اگر نام حضرت علي (عليه السلام) در قرآن هم آمده بود، به قول يك آقايان مراجع، ميگفتند:
إن جبرئيل قد هجر.
يا ـ نستجير بالله ـ ميگفتند كه خدا هم اجتهاد فرموده است كه اين عبارت را مطرح كرده است.
اضافه بر اين مگر آمدن نام حضرت علي (عليه السلام) در قرآن، مسأله را حل ميكند؟ مگر در رابطه با متعه در قرآن آيه صريح نداريم:
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
سوره نساء/آيه24
قرطبي ميگويد:
و قال الجمهور المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام.
تفسير القرطبي، ج5، ص130 ـ فتح القدير للشوكاني، ج1، ص449 ـ تفسير الطبري، ج5، ص18
مراد از اين آيه، نكاح متعهاي است كه در صدر اسلام رايج بود.
و دهها روايت در صحيح بخاري، از جابر و ديگران آوردهاند كه ما در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متعه ميكرديم؛ حتي به يك مشت گندم.
اهل سنت ميگويند:
جناب عمر صلاح ديد كه متعه را حرام كند.
متعتان محللتان في زمن رسول الله و أنا أحرهما.
درباره اين مطلب، ما مفصل صحبت كرديم. جالب اين است كه آقاي سرخسي و إبن قدامه از شخصيتهاي برجسته أهل سنت وقتي به اين ميرسند، ميگويند:
و قد صح أن عمر رضي الله عنه نهي الناس عن المتعة.
متعه اينقدر در قرآن به صراحت آمده است و آنها زير بار نرفتند. اگر نام امام علي (عليه السلام) هم در قرآن آمده بود، ميگفتند:
إن الله تبارك و تعالي قد عيّن علياً للإمامة و لكن عمر عزله.
پس آمدنِ اسامي در قرآن، دليل بر اين نيست كه أهل سنت آن را بپذيرند.
* * * * * * *
سؤال:
چند وقت پيش، كتابي به دستم رسيد كه چند تا شبهه درباره عقائد شيعه در آن ديده ميشد. ميخواستم كه اصل متن ايشان را بخوانم:
أولاً: الأدلة من القرآن
1. قوله تعالي:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
سوره نور/آيه55
هذه الآية الكريمة لهي أوضح دليل و أصدق برهان علي صحة خلافة أبو بكر رضي الله عنه و كذلك إيمانه ليس هو وحده بل أيضاً عمر و عثمان رضي الله عنهما فقد كتب الله الإستخلاف و التمكين في الأرض لهم بعد موت النبي صلي الله عليه و سلم و لا يستطيع من يملك مُسكة عقل أن ينكر ذلك و يدعي أن الله لم يكتب التمكين و الإستخلاف لهؤلاء الثلاثة رضوان الله عليهم و علي جميع الأصحاب و هذه الآية يُلحق بها جميع أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم فقد كتب الله لهم التمكين في الأرض و يسر الله لهم العبادة له بلا خوف و بأمان ما بعده أمان.
اين آيه را نقل ميكنند و دليل بر حقانيت خلافت ابوبكر، عمر و عثمان ميدانند. جالب اين است كه اسمي از أمير المؤمنين (عليه السلام) نميبرد و فقط شامل اين 3 نفر ميشود و فخر رازي هم وقتي همين آيه را ميآورد، همين استدلال را ميكند و ميگويد فقط شامل اين 3 نفر ميشود و اصلاً شامل امير المؤمنين (عليه السلام) نميشود.
جواب:
ما در روايات شيعه داريم كه اين آيه در رابطه با حضرت مهدي (عليه السلام) است. مرحوم مجلسي، در بحار الأنوار، جلد 53، صفحه 47 و مختصر بصائر الدرجات، صفحه 32 و 33 رواياتي داريم از آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بر اينكه اين آيه در رابطه با حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. ولي متأسفانه در جزوهاي كه يكي از ليدرهاي وهابي به نام عثمان الخميس ظاهرا در نماز جمعه يكي از كشورهاي خليج فارس بيان كرده بود، از آلمان و لندن با ما تماس گرفتند كه جزوه ايشان در شهرهاي مختلف آلمان و لندن پخش شده است و يكي از شبهاتي كه مطرح كرده بودند، همين آيه بود. جديداً هم كتابي توسط عبد الرحمن سربازي، امام جمعه چابهار، با تيراژ بالا چاپ شده و در داخل و خارج كشور پخش شده به نام راز دلبران، إن شاء الله مفصل درباره اين كتاب صحبت خواهيم كرد. مطالبي آورده است كه به نظر ما دون شأن ايشان است و ما به ايشان عرض ميكنيم كه اي عزيز ما! به اين شكل خودتان را زحمت ميدهيد و مطالبي را مطرح ميكنيد كه بيشتر به ضرر شما است تا به نفع شما.
اين آيه را فخر رازي و … ديگران ميگويند:
مراد از وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ جناب أبوبكر، عمر و عثمان است و حتي حضرت علي (عليه السلام) را هم شامل نميشود.
اولاً:
اگر چنانچه چنين آيهاي درباره ابوبكر يا جناب عمر و عثمان نازل شده بود، در بدترين و ضروريترين وقتي كه نياز داشتند، در سقيفه بود و بايد به اين آيه استدلال ميكردند. در آن درگيريها و زد و خوردها كه سعد بن عباده را تهديد به قتل كردند و …، اگر چنانچه جناب ابو بكر ميگفت آيه 55 سوره نور درباره من نازل شده است، مسأله تمام بود و ديگر دعوايي در كار نبود.
ثانياً:
خود عايشه صراحت دارد:
ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن.
هيچ آيهاي در قرآن درباره خاندان ما نازل نشده است.
صحيح البخاري، ج6، ص42
عزيزان أهل سنت دقت كنند، اين همه آيهاي كه در كنار هم ميچينند و از اين آيات، براي خلافت ابوبكر استدلال ميكنند، اين روايت را در صحيح بخاري چطور توجيه ميكنند؟ خود عايشه از تمام اين توجيهات و تأويلات و تفسيرهاي به رأي أهل سنت جواب ميدهد.
ثالثاً:
چطور اين آقايان اين آيه را آوردهاند براي صحت خلافت آن 3 نفر، ولي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) جزء الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ نيست و شامل حضرت علي (عليه السلام) نميشود؟ آيا اين از باب يك بام و دو هوا نيست؟
رابعاً:
خود علماء أهل سنت و آنها كه منصف هستند، صراحت دارند كه اين آيه ارتباطي به ابوبكر و عمر ندارد. مثلاً آقاي شوكاني از شخصيتهاي برجسته و مورد تأييد آقايان وهابي در كتاب فتح القدير، جلد 4، صفحه 47 ميگويد:
و قد أبعد من قال إنها مختصة بالخلفاء الأربعة أو بالمهاجرين أو بأن المراد بالأرض أرض مكة.
خيلي حرف دوري ميزنند كساني كه ميگويند اين آيه مخصوص خلفاء اربعه است؛ بلكه اين آيه شامل جميع امت ميشود.
و هو وعد يعم جميع الأمة و قيل هو خاص بالصحابة و لا وجه لذلك، فإن الإيمان و عمل الصالحات لا يختص بهم، بل يمكن وقوع ذلك من كل واحد من هذه الأمة و من عمل بكتاب الله و سنة رسوله فقد أطاع الله و رسوله.
تفسير نسفي، ج3، ص154 ـ تفسير الواحدي، ج2، ص768
تفسير قرطبي صراحت دارد:
و الله لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ أي ليورثنهم أرض الكفار من العرب و العجم، فيجعلهم ملوكها و سائسيها و سكانها.
كلمه الْأَرْضِ در جمله لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ إسغراق عام است و شامل همه زمين ميشود نه فقط در بخشي از جزيرة العرب.
تفسير القرطبي، ج12، ص299 ـ جامع البيان للطبري، ج18، ص211 ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص114 ـ تفسير البغوي، ج3 ،ص 53 ـ زاد المسير لإبن الجوزي، ج5، ص372
آيا بيينيم كه جناب أبوبكر، توانسته است تمام جزيرة العرب را به تصرّف مسلمين دربياورد تا بگوييم: لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ يعني بر تمام زمين؟ اين آقايان يك شعري ميگويند، اما دنبال قافيه آن شعر نيستند. پس قطعاً اين آيه هيچ ارتباطي به مسائل آقايان خلفا ندارد؛ بلكه طبق روايات متعددي كه ما داريم، در زمان آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است كه:
يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.
و تازه بعد از آن دارد:
وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا.
بعد از آن كه دين اسلام در سراسر عالم گسترش يافت، آن خوف و ترسي كه در ميان مردم قبل از آن بوده، تبديل به امنيت و آرامش ميشود.
به طوري كه در روايات دارد كه گرگ در كنار ميش زندگي ميكند نه گرگ جرأت تعدّي به ميش و نه ميش ترسي از گرگ دارد. يك زني از شرق به غرب مسافرت ميكند، بدون اينكه خوفي داشته باشد. پس امنيت عمومي كه در اين آيه هست، فقط در زمان حضرت مهدي (عليه السلام) محقق ميشود.
بعد خداوند ميفرمايد:
يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا.
تنها زماني كه در كره زمين، جز بانگ لا اله الا الله به گوش نميرسد و جز اسلام، دين ديگري در كره زمين حاكم نخواهد شد، زمان حضرت مهدي (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. از تك تك بندهاي اين آيه ميتوان استفاده كرد كه اين آيه، تحققش فقط در زمان حضرت مهدي (عليه السلام) امكان دارد و با روايات فراوان از شيعه و سني ميتوان آن را ثابت كرد كه نقل همه آنها فرصت ديگري را ميطلبد.
* * * * * * *
سؤال:
از برنامههاي شما بسيار تشكر ميكنم. تلويزيون سلام براي اظهار حقايق اسلامي و دفاع از أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، مستند به آيات قرآني به پا خواسته است و روز به روز منحرفين اسلام به دردهاي لا علاج گرفتار ساخته است. آنها هر روز كاسه خشمشان لبريز ميشود كه اين مطلب را از برنامههاي تلويزيونيشان ميتوان به وضوح تماشا كرد.
سؤال من اين است كه در يكي از تلويزيونهاي 24 ساعته فارسي زبان كه از آمريكا پخش ميشود در يكي از برنامههاي خود براي باطل كردن ايدههاي شيعه، به دو موضوع اشاره كردهاند:
1. به كتابي به نام مروج الذهب، نوشته مسعودي بروجردي معرفي كردند كه در اين كتاب نوشته است كه وقتي مولاي متقيان حضرت علي (عليه السلام) چشم از جهان ميپوشيد، به او گفته شد:
اي امير المؤمنين! جانشين خود را تعيين كن.
مولاي متقيان گفت:
جانشين بعد از من به دست مردم است و من تعيين نميكنم. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هم براي خود جانشين تعيين نكرد.
2. اگر خلافت بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أمر خدا بود، چرا امام حسن (عليه السلام) به خاطر معاويه از خلافت إستعفاء داد و سرپيچي از أمر خدا كرد؟
هر چند كه جواب اين دو موضوع بسيار روشن است، از استاد گرامي جناب آقاي قزويني ميخواهم براي روشن شدن اذهان بينندگان توضيحاتي ارائه بفرمايند.
* * * * * * *
جواب:
مطلبي كه از مروج الذهب نقل كردند و همچنين آقاي چابهاري هم در كتابشان آوردهاند كه مسعودي در مروج الذهب گفته است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) وقتي از دنيا ميرفتند، فرمودند:
من وصي معين نميكنم، هر كس را كه شما صلاح ديديد معين كنيد.
اولاً:
آقايان أهل سنت، مسعودي را شيعه ميدانند. حال آنكه شيعه بودن او براي ما محرز نيست و عباراتي كه دارد، به تقويت مباني فكري أهل سنت بيشتر شباهت دارد.
ثانياً:
ما مطالب و روايات متعددي از بزرگان أهل سنت داريم كه آنها تأييد كردهاند كه امام علي (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) را به عنوان وصي خود انتخاب كردند. مثلاً در الفتوح إبن اعثم كوفي از استوانههاي علمي أهل سنت از امام مجتبي (عليه السلام) نقل ميكند:
فإنّ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب لما نزل الموت ولّيني هذا الإمر من بعده.
هنگام فرا رسيدن رحلت امير مؤمنان علي بن ابي طالب، ايشان مرا وليامر مسلمانان قرار داد.
الفتوح لإبن أعثم الكوفي، ج4، ص278 (283)
آقاي إبن كثير دمشقي سلفي مورد تأييد وهابيها در البداية و النهاية مينويسد:
ثمّ بعدهم الحسن بن علي لانّ عليّاً أوصي اليه و بايعه أهل العراق.
پس از خلفاي پيشين، حسن بن علي به خلافت رسيد؛ چرا كه علي به امامت او وصيت كرد و مردم عراق نيز با او بيعتكردند.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص279
أبو الفرج إصفهاني از أبو الأسود دوئلي روايت ميكند:
و قد أوصي بالإمامة بعده إلي إبن رسول الله و إبنه و سليله و شبيهه في خلقه و هديه.
پس از خود امامت فرزند رسولخدا و فرزند و ذريه خودش را كه در اخلاق و رفتار همانند او بود وصيتنمود.
الأغاني، ج12، ص380
ابن عبد ربّه آندلسي مينويسد:
قال هيثم بن عدي أدركت من المشايخ أنّ علي ّبن أبي طالب أصار الأمر إلي الحسن.
بسياري از بزرگاني را ملاقات كردم كه براي من نقل كردند علي بن ابي طالب خلافت را به فرزندش حسن واگذار نمود.
العقد الفريد، ج4، ص475
و دهها شاهد ديگر داريم كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) وصيت كردند به امام حسن (عليه السلام). آن وقت اين آقايان تمام اين مدارك را گذاشتهاند كنار و رفتهاند يك عبارت را از مروج الذهب مسعودي آوردهاند. از اين دروغها ما ميبينيم كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم هست.
* * * * * * *
سؤال:
برخي از علماء أهل سنت به استناد مطلبي كه در تفسير قمي آمده، ميگويند:
پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله) به خلافت آقايان ابوبكر و عمر بشارت دادهاند. از استاد گرامي ميخواستم كه در اينباره توضيح بفرمايند.
جواب:
البته اين مسأله را 3، 4 ماه قبل هم يك عزيزي سؤال كرده بودند؛ ولي ما وعده داديم كه سر فرصت به اين مطلب خواهيم پرداخت. بله جناب آقاي عبد الرحمن سربازي در اين كتاب راز دلبران اين قضيه را آورده و با خيلي آب و تاب ميگويد:
قضاوت كنيد، امامان شيعه، مصنف تفسير شيعه، اينقدر مژده بزرگ ميدهند براي خلافت شيخين.چرا اين شيعيان امرزوي انكار ميكنند و خلاف امامانشان عمل ميكنند؟
البته اصل اين كتاب، نامهاي بوده از استان خراسان به يكي از مؤسسات تحقيقاتي قم به نام مؤسسه تحقيقاتي در راه حق. جوابي كه آنها داده بودند جواب خوبي نبود. اين قضيه باعث شد كه عزيزمان جناب عبد الرحمن سربازي اين نامه را به عنوان يك كتاب چاپ كنند. من عبد الرحمن سربازي را از نزديك ميشناسم و در جلساتي هم كه در چابهار داشتيم، با ايشان بودهام. البته كتابي كه ايشان نوشتهاند، من گمان نميكنم كه تمام مطالب آن دو صفحه مطلب علمي بشود.
ايشان ميگويد:
در تفسير قمي يا در تفسير صافي چنين روايتي آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشارت داده بر خلافت آقاي ابوبكر و عمر.
در اين روايتي كه ايشان آورده است:
اولاً:
روايت نيست، عبارتي است كه خود مرحوم قمي (ره) آورده است و سندي براي آن ذكر نميكند. اين روايت را نه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت داده و نه به امام (عليه السلام).
ثانيا:
بشارت هم نيست؛ بلكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آينده خبر داده است كه خلافت از آن ابوبكر خواهد بود. صدها قضايا را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشارت داده و يا وعده داده و اين هم يكي از آنها است.
إن شاء الله من همين سؤال را در هفته آينده قبل از اينكه تلفنها باز بشود، جواب خواهم داد كه البته ما جواب اين را روي سايت خودمان هم گذاشتهايم.
* * * * * * *
سؤال:
4 نائب امام زمان (عليه السلام) كه در غيبت صغريٰ زندگي ميكردند، آيا كتاب فقهي هم از خود به جاي گذاشتهاند يا نه؟ اصولاً آيا آنها ميتوانستند در آن شرايط خفقانآور، علناً ادعا كنند كه نائب امام زمان (عليه السلام) هستند؟
جواب:
در رابطه با اينكه آيا نوّاب خاص امام زمان (عليه السلام) كتاب فقهي داشتهاند يا نه؟ در جواب ميگوييم كه نسبت به حسين بن روح نوبختي ميگويند كه داراي تأليفات بوده است و حتي تأليفاتي ايشان را با علماء قم هم در ميان گذاشتهاند. در آن زمان درست است كه آنها خيلي مشهور نبودند كه همه مردم بدانند كه اينها ارتباط ويژهاي با آقا ولي عصر (عليه السلام) دارند و تعداد ويژهاي از شيعيان خاص ميدانستند كه اين افراد نائب خاص امام زمان (عليه السلام) هستند و در موارد ضروري براي اينكه زمينهسازي بشود براي غيبت كبري، اين ارتباط بين مردم و علماء با آقا ولي عصر (عليه السلام) توسط اين 4 بزرگوار بوده است. اگر فرصتي بشود درباره خود نواب اربعه هم صحبت خواهيم كرد. خود إبن تيميه هم خيلي حرفهاي بيربط در اينباره دارد كه اگر فرصت شد نظر إبن تيميه را هم در مورد نواب اربعه عرض خواهيم كرد.
منبع: valiasr-aj.com