الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر – بخش سی و ششم


بسم الله الرحمن الرحیم

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر – بخش سی و ششم

در قسمت قبل، به صورت مختصر، به برخی نکات مهم در خصوص « خاندان پادشاهی اردن » پرداختیم، در این قسمت، نکات مهم دیگری در خصوص این خاندان، بیان خواهیم کرد که عمدتاً حول « نسب » این خاندان خواهد بود.

لازم به ذکر است که قبلاً در مقاله « شاه اردن از زاویه ای دیگر » در وبسایت « وعده صادق » به صورت مفصل، به وضعیت این « خاندان » و نکات مهم و قابل توجه در خصوص خطرات بالقوه آنان برای آینده منطقه، پرداخته شده بود و مخاطبان محترم می توانند به آن ها مراجعه نمایند و از تکرار آن ها نیز در این بخش خودداری می نماییم.

همانگونه که مخاطبان ارجمند، مستحضر هستند، کشور « اردن »، که « اردن هاشمی » نیز نامیده می شود، بر روی کلمه « هاشمی » تاکید کرده و خاندان پادشاهی این کشور، با عنوان « خاندان سلطنتی اردن هاشمی » شناخته می شوند و حتی در وبسایت « پادشاهی » این کشور نیز، « شجره نامه سیادت » این خاندان، ذکر شده است!

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر
تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


در شجره نامه منتشر شده در وبسایت پادشاهی این کشور، نسب « خاندان پادشاهی اردن » به « سادات حسنی » از فرزندان « عبدالله محض بن حسن المثنی بن الحسن المجتبی (ع) » نسبت داده شده است! که اتفاقاً قبلاَ نیز به مستعد بودن « جعل نسب » از طریق مسیر مذکور، هشدار داده بودیم!


قبلاً و در مقاله « شاه اردن از زاویه ای دیگر »، اشاره نموده بودیم که خانم « مری کریستینا ویلسون » پژوهشگر و استاد تاریخ دانشگاه ماساچوست، در کتاب « ملک عبدالله، بریتانیا و ساخت اردن »، ضمن پرداختن به نقش « بریتانیا » در تحولات خاورمیانه اعم از « فلسطین » و « اردن » در زمان « ملک عبدالله اول » جد پادشاه فعلی اردن، به نکته جالبی اشاره می نماید و آن مشکوک بودن « نسب » خاندان پادشاهی اردن می باشد. وی در کتاب خود به صورت گذرا اشاره نموده بود که ممکن است « نسب پادشاهی خاندان هاشمی »، جعلی یا خریداری شده باشد! با این حال به صورتی سیاستمدارانه ذکر کرده بود که اصولاً دستکاری در « شجره نامه ها » در منطقه حجاز که « علم نسب شناسی »، به شدت و با قدرت پیگیری می شود، دشوار می باشد!

از این عبارت دوم، می توان برداشت دو پهلو کرد که زیرکی نویسنده را نشان می دهد! از یک سو می توان برداشت کرد که علی رغم بحث ها پیرامون نسب « خاندان پادشاهی اردن »، به دلیل این که علم « نسب شناسی » در « حجاز » که مبداء این خاندان است، با قوت پیگیری می شود، پس امکان دارد که نسب آن ها ذاتاً درست باشد که مورد اعتراض واقع نشده است!


برداشت دوم نیز این است که به دلیل وجود نسب شناسان « خبره » در حجاز، شایعه « تشکیک در نسب » خاندان پادشاهی اردن، با احتمال بیشتری مطرح است!

به هر حال، در این چند روز، کتاب کامل « ملک عبدالله، بریتانیا و ساخت اردن » به دست نگارنده مطالب حاضر رسید و با مطالعه اجزای آن، سند دست اولی برای این موضوع مبهم ذکر نشده بود و پیگیری و پژوهش مولف مطالب حاضر، از طرق دیگر و بالاخص کتب اصیل مربوط به « علم انساب »، ادامه پیدا کرد.

با بررسی های بیشتر، مسایلی که به ایجاد شبهات مهم در برابر صحت « شجره نامه » خاندان پادشاهی اردن دامن می زند، به صورت مستقیم در دسترس قرار گرفت. که در ادامه بحث به آن می پردازیم.

با این حال برای مطالعه دقیق تر این موضوع، نیاز به بیان « مطالب مقدماتی » مختصری وجود دارد که آن ها را ذکر می نماییم.

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


در نسب خاندان پادشاهی « اردن » نام چند نفر بیش از سایرین مطرح می باشد که یکی از آن ها، « شریف حسین » جد پادشاه فعلی اردن می باشد. « شریف حسین » حاکم حجاز در زمان دولت « عثمانی » بوده که با هدایت انگلیسی ها، و کمک پسرانش « فیصل »، « عبدالله »، و « علی »، اعلام استقلال نموده و به تسلط « عثمانی ها » بر سرزمین های عربی، خاتمه داد. این اقدامات که با هدایت « سرگرد لورنس » بریتانیایی انجام شده بود، منجر به عقب نشینی عثمانی ها، از حجاز، عراق، سوریه، اردن و فلسطین شد. در این مقطع، « شریف حسین » خود را خلیفه مسلمین اعلام کرد، لیکن انگلیسی ها برنتافته و متصرفات سابق عثمانی ها را، تحت قیمومیت خود در آوردند! همچنین حمایت خود از « شریف حسین » را قطع کرده و با حمله خاندان « آل سعود » به « حجاز »، با خیانت انگلیسی ها، خاندان « آل سعود » پادشاهی حجاز را در دست گرفته و « شریف حسین »، تحت الحفظ انگلیسی ها، به « قبرس » تبعید شد و تا 20 روز قبل از مرگش، در « قبرس » ماند و در آن مقطع به « اردن » نزد پسرش « عبدالله اول » پادشاه اردن آمده، و در همان جا درگذشت. پیکر وی نیز در محوطه « مسجدالاقصی » به خاک سپرده شد.

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


بعد از وقایع « خاندان آل سعود »، گرچه « شریف حسین » تبعید و از حکومت برکنار شد، لیکن « پادشاهی عراق و سوریه » تا مدت ها در دست « فیصل » باقی ماند که آن مناطق نیز با انقلاب های « عربی »، به تدریج جای خود را به جمهوری های « سوریه » و « عراق » دادند!

در این میان « عبدالله اول » پسر « شریف حسین » که « پادشاهی اردن » به وی واگذار شده بود، به حکومت خود کماکان ادامه داده و نقش « مخرب » خود در « یهودی سازی فلسطین » را با همکاری « بریتانیایی ها » ادامه داد. به نحوی که با اعلام تقسیم سرزمین « فلسطین » به دو بخش « عرب نشین » و « یهودی نشین » از سوی « سازمان ملل متحد » در سال 1947، تنها « پادشاه عرب » بود که از این موضوع حمایت نمود!!!

البته وی مزد این خوش خدمتی ها به « صهیونیسم جهانی » را گرفت و حکومت وی، و فرزندان و نوادگانش یعنی « طلال بن عبدالله »، « حسین بن طلال » و در حال حاضر « عبدالله بن حسین (عبدالله دوم) » در زمره یکی از باثبات ترین حکومت های پادشاهی خاورمیانه به شمار می رود و اکنون نیز به نقش مخرب خود در حمایت پنهانی از « اسراییل » و مقابله با « محور مقاومت » ادامه می دهد!


همانگونه که ذکر شد، خاندان پادشاهی اردن، در طی قرون اخیر، نقش مخرب خود را در مزدوری از جانب انگلستان و دولت های غربی، و آسیب زدن به خاورمیانه و فلسطین، در مقاطع مختلف تاریخی، به خوبی بازی کرده است و محقق آمریکایی « مری کریستینا ویلسون » به همین دلیل اسم کتاب خود را « ملک عبدالله (اول)، بریتانیا و ساخت اردن » قرار داده است.

ضمناً همانگونه که عرض شد، این محقق و استاد دانشگاه آمریکایی، به صورت زیرکانه ای، و با متنی دوپهلو، صحت « نسب » خاندان پادشاهی موسوم به « هاشمی » که امروز باقیمانده آن ها در « اردن » به سر می برند را مورد تشکیک قرار داده است!

این که مستندات مطالعه شده توسط خانم « مری کریستینا ویلسون » در این زمینه چه بوده است را در دسترس نداریم و وی نیز به آن ها اشاره نکرده است، اما خوشبختانه به طرق دیگری نیز، می توان به نتیجه ای که ایشان گرفته اند، رسید!


موضوع وقتی جالب تر می شود که بدانیم، در طی دهه اخیر و پس از انتشار مقاله « شاه اردن از زاویه ای دیگر » که در مقطع انتشار خود، موج قابل توجهی را در بین « سایت ها »، « کانال ها »، « مقالات » و « مجلات » ایجاد کرده بود، عمال « پادشاهی اردن »، نه فقط تنها عبارات ذکر شده در خصوص تشکیک در « شجره نامه » این خاندان را در « ویکی پدیا »، حذف کرده اند، بلکه به صورتی کاملاً معکوس، در « ویکی پدیا » ی اعضای خاندان پادشاهی اردن، به ذکر این که آن ها از « سادات حسنی » هستند، مبادرت ورزیده اند!!!!

در تصاویر فوق، ضمن مقایسه « متن قدیم و جدید » ویکی پدیای « عبدالله دوم » و دستکاری در متن آن، ملاحظه می فرمایید که عبارات مربوط به تشکیک در « نسب » عبدالله دوم پادشاه اردن، از « ویکی پدیا » حذف شده است که البته با مقایسه « تاریخچه صفحه مذکور » با ورژن جدید آن، « ورژن قدیمی » که حاوی عبارات تشکیک کننده بوده و حذف شده است، در قالب « کادر زرد رنگ » در بخش تاریخچه صفحه مذکور در « ویکیپدیا »، قابل بازیابی و مطالعه است!!!

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


بنابراین به نظر می رسد که خود « خاندان پادشاهی اردن » نیز نسبت به کنکاش پیرامون « نسب » این خاندان، حساس و نگران شده اند که البته در اواخر مطالب این قسمت، آخرین نمونه اقدامات فرمایشی این « خاندان » را در رفع و رجوع این مساله، ارایه خواهیم کرد.

اما بحث اصلی ما در این حوزه، با مطالعه کتب نسب شناسی با استفاده از علمای این علم که لقب « نسّابه » نیز به آن ها داده می شده است، ادامه می یابد.

با توجه به این که اسامی متعددی در این بخش از بحث، مورد استفاده قرار خواهند گرفت، نگارنده، بخش بالایی شجره نامه خاندان پادشاهی اردن را از شخصیت مورد مناقشه این « شجره نامه » یعنی « قتادة بن ادریس » رو به بالا، تکمیل نموده و اسامی و القاب « سادات » مشهور ذکر شده در این شجره نامه را بازنویسی نموده است که در تصویر فوق، می توان به القاب دیگر « سادات مشهور » مندرج در « شجره نامه »، دسترسی بهتری پیدا کرد.

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


همانگونه که ذکر شد، مهم ترین فرد این شجره نامه، « قتادة بن ادریس » می باشد که از وی به عنوان « سرسلسله » امراء و پادشاهان خاندان « هاشمی » که بقایای آن ها امروزه در « اردن »، سلطنت می نمایند، یاد می نمایند.

از « قتادة بن ادریس »، به عنوان « امیر مکه » و شاعری زبردست نام برده شده است و در مورد وی، اقوال گوناگونی وجود دارد. در خصوص وی ذکر شده است که او در دوره ابتدایی امارتش، رفتار نیکو با حجاج و فقرا و مردم نشان داده، و در ادامه، مسیری معکوس در پیش گرفته، و به قتل و غارت و ستمگری مبادرت ورزیده است.

در خصوص وی ذکر شده است که احتمالاً 90 سال عمر نموده و در سال 617 هجری قمری به دست پسرش « حسن » کشته شد.

نکات بسیاری مهم و مجهولی در خصوص « قتادة بن ادریس » وجود دارد. بنابر اتفاق نظر کلیه محققین و مورخین، هیچ اطلاعی از « قتادة بن ادریس »، « سال » و محل دقیق « ولادت » و احوالات وی، تا قبل از رسیدن به « امارت مکه » در سال 597 هجری قمری وجود ندارد!!!


منابع تاریخی که محل زندگی وی را قریه « علقمیه » دانسته اند نیز همگی مربوط به ادوار تاریخی بعدی است و بالطبع با روایت رسمی خود خاندان « بنی قتادة »، ذکر شده اند. اما به هر حال، علی رغم وجود همین نکات، اطلاعات ناکافی و بسیار اندک از گذشته وی قبل از رسیدن به « امارت مکه »، وجود دارد که این مساله در وهله اول بسیار عجیب می نماید. بالاخص که وی نسب خود را به « محمد الثائر » می رسانده که در تاریخ به قیام بر علیه « عباسیان »، شهرت یافته است و احوال خاندان وی، مورد توجه مورخین بوده است.

به هر حال، آن چه که مشخص است، این است که « قتادة بن ادریس »، با به راه انداختن نبردی « خونین »، سادات « حسنی » حاکم بر « مکه » را به قتل رسانده و خود به « امارت مکه » دست یافت و خاندان « بني قتادة » را تاسیس نمود.

نکته جالب این که پرچم « بني قتادة » به رنگ « قرمز » بوده و فرزندان وی که « امارت مکه » را در دست داشتند و تا پادشاهی حجاز و سپس « اردن »، این سلطنت را ادامه دادند، از همان پرچم « سرخ » متعلق به « بنی قتادة » استفاده می نمایند و به تدریج در افواه عموم نیز « پرچم بنی قتادة » به عنوان پرچم « هاشمی »، مطرح شد!

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


بجز گذشته نامعلوم « قتادة بن ادریس »، سیر و سلوک خشن « بنی قتادة » در برخورد با « سادات حسنی » حاکم مکه، و نیز حاجیان، کشت و کشتار درون خاندانی این گروه، برای کسب « قدرت » – به نحوی که حتی احتمالاً قتل خود « قتادة » نیز به دست پسرش « حسن رقم خورد! – و نیز پرچم « قرمز رنگ » بحث برانگیز این خاندان، که هر یک به تنهایی در برابر ادعای « سیادت » این خاندان، علامت سوال ایجاد می نماید، نکات مندرج در کتب « علم انساب » نیز سوالات جدی در این خصوص مطرح می کند.

اولین کتابی که می توان به آن اشاره نمود، « کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب » تالیف « أبو الحسن ظهيرالدين علي بن زيد البيهقي » مشهور به « ابن فندق » و متوفی به سال 565 هجری قمری می باشد که به لحاظ زمانی نیز در زمان معاصر جوانی و میانسالی « قتادة بن ادریس »، و قبل از رسیدن وی به « امارت » نوشته شده است.

کتاب « لباب الانساب »، کتابی بسیار ارزشمند بوده و حاوی مطالبی از کتبی است که امروزه از بین رفته و موجود نمی باشند.


اما در صفحه 463 کتاب « لباب الانساب » ظهیر الدین بیهقی، ذکر شده است که که « طبق اجماع علمای علم انساب »، نسلی از « عبدالله بن محمد بن موسی الثاني » باقی نمانده است!

اگر این نکته را که از کتاب « لباب الانساب » ذکر شده است، در نظر بگیریم، « شجره نامه » ذکر شده توسط خاندان پادشاهی « اردن »، بسیار قبل تر از « قتادة »، قطع می شود و این شجره نامه به ترتیب تصویر « فوق » خواهد شد!


این گزارش « بیهقی » یا « ابن فندق » از جهاتی حائز اهمیت است:

اول این که وی به منابع مختلفی دسترسی داشته است که امروزه در دسترس ما نیست و ذکر این موضوع که « طبق اجماع علمای علم انساب »، نسلی از « عبدالله بن محمد بن موسی الثاني » وجود ندارد، ممکن است ناشی از دسترسی وی به منابع متعددی باشد که حاکی از این موضوع بوده و به همین دلیل وی از عبارت « به اتفاق » یا « اجماع » در این خصوص استفاده کرده است و اگر « اجماع » واقعی بر سر این موضوع وجود داشته است، چنین گزارشی بسیار با ارزش تلقی می شود!

نکته دیگر این که وی معاصر با « قتادة بن ادریس » می زیسته است، لیکن در زمان وفاتش هنوز « قتاده » به امارت نرسیده بود و این یعنی بدون این که تحت تاثیر « تبلیغات »، « جعل » و پروپاگاندای « بنی قتادة » قرار گرفته باشد، این مطالب را نگاشته است و این مساله نیز بر اهمیت موضوع می افزاید!

البته ظاهراً در کتب خطی دیگری نیز مطالب مشابه مطلب نقل شده توسط بیهقی، وجود دارد، لیکن نگارنده مطلب حاضر به آن ها دسترسی ندارد و اخلاقاً نمی توان به آن ها استناد نمود.


اما بجز مطلب فوق که کاملاً رادیکال و قاطع، نسلی برای « عبدالله بن محمد بن موسي الثاني » در نظر نگرفته است، در برخی کتب دیگر، نسل هایی برای وی در نظر گرفته شده است. برای مثال کتاب « شجرة المبارکة في أنساب الطالبية » که برخی آن را به « فخر رازی » و برخی به نویسنده ای دیگر به نام « جمال الدين محمد بن الحسين بن حسن الرازی الآبی » منسوب نموده اند، در خصوص فرزندان عبدالله بن محمد بن موسي الثاني » چنین می گوید: وی « محمدالأکبر » را فرزند موسي الثاني » معرفی نموده و برای « محمد الأکبر » نیز فرزندی به نام « عبدالله الأصغر » معرفی نموده است.

تا این بخش، تفاوتی بین این کتاب و کتاب « ابن فندق » وجود ندارد، اما در ادامه، کتاب « شجرة مبارکة » رازی، ذکر می کند که « عبدالله الاصغر » فرزندانی در « مکه » و « ینبع » دارد که به دو نفر از نسل وی اشاره می کند که یکی از آن ها « حسین بن علی بن عبدالله الأصغر » می باشد که « فقیه » و « عالم دینی » بوده و فرزند وی یعنی » جعفر » اشاره می نماید.


نکته مهم در خصوص کتاب « شجرة المبارکة » این است که این کتاب، در سال 597 هجری قمری و دقیقاً در سالی تالیف شده است که « مکه » به دست « قتادة بن ادریس » فتح شده است! ضمن این که طبق ادعای « بنی قتادة »، مدتی قبل از « تصرف مکه »، « قتادة بن ادریس »، بر « ینبع » تسلط یافته و بر آن منطقه، حکومت می کرد!

حال سوال مهمی پدید می آید و آن سوال بدین ترتیب است که وقتی نویسنده ای حتی وضعیت فرزندان « عبدالله بن محمد بن الموسی الثاني » را در حجاز ذکر نموده و 2 نفر از افراد مشهور منتسب به خاندان وی را بیان نموده است، چگونه است که هیچ گزارشی از « قتادة بن ادریس » که هم عصر وی بوده و در زمان قبل از تالیف کتاب، « حاکم ینبع » و سپس « حاکم مکه » شده و ظاهراً شاعری چیره دست نیز بوده است، در زمره فرزندان « عبدالله بن محمد بن موسی الثاني » ذکر ننموده است؟!!! یقیناً نویسنده کتاب « شجره مبارکه » که اطلاعات و آمار فرزندان « عبدالله بن محمد بن موسی الثاني » را از حجاز گرفته است، به طریق اولی، می بایست نام « قتادة بن ادریس » را که در حال تاخت و تاز در آن مناطق بوده و به شعر و شاعری هم شهرت داشته، ذکر می کرده است!!!


با توجه به مساله فوق، می توان دریافت که علی رغم معاصر بودن نویسنده « شجره مبارکه » و حتی تالیف این کتاب در زمان « تصرف مکه » توسط « قتادة » و شهرت وی در « شعر عرب »، هیچ نامی از « قتادة » و اجدادش در کتاب « شجرة مبارکه » نیست! (کادر آبی رنگ در تصویر فوق)

این در حالی است که افرادی با شهرت کمتر از وی، در این کتاب « انساب » ذکر شده اند!

با توجه به مطالب ذکر شده، می توان دریافت که کتب « انساب » تالیف شده در زمان نزدیک زمان زندگی » قتادة » یا حتی کتب مشهور « انساب » نگارش یافته معاصر با وی، اشاره ای به « نسب » مورد ادعای خاندان « بني قتادة » نداشته اند و حتی در برخی از این کتب، نسل افراد مورد ادعا در « شجره نامه بنی قتادة » را منقطع اعلام نموده اند!

با این حال ملاحظه می گردد که در کمتر از 100 سال پس از استقرار و امارت خاندان « بنی قتادة » در « مکه »، ناگهان انبوهی از « شجره نامه ها » در کتب « انساب » بعد از آن دوره، ذکر شده است که شباهت به « شجره نامه » مورد ادعای خاندان « بنی قتادة » یا اصطلاحا « هاشمی » که دیگر حکمران مکه شده اند، دارند!!!


از جمله این موارد، کتاب « الاصیلی فی انساب الطالبیین » نوشته «محمد بن علی بن علی بن طباطبا » معروف به « ابن طقطقی » می باشد که در حدود 100 سال بعد از تحرکات « قتادة بن ادریس » تالیف شده است.

این کتاب، گرچه کتاب ارزشمندی است، لیکن به دلیل تالیف آن پس از تسلط و استقرار حکومت « بنی قتادة » در مکه، عملاً متاثر از نسب مورد ادعا توسط خاندان « بنی قتادة » است. در حالی که در 100 سال قبل از این تاریخ و در کتب مشهور « انساب » معاصر « قتادة » حتی نامی از اجداد نزدیک « قتادة » در کتب انسابی همچون « لباب الانساب » و « شجره مبارکه » قید نشده بود! این ورود ناگهانی انبوه نام های « شجره نامه » بنی قتادَة به کتب « انساب » پس از قدرت گرفتن، بیش از همه، فرآیند جعل و دستکاری و ارعاب و تهدید و تطمیع جهت تایید این « شجره نامه » را به ذهن متبادر می سازد!

به موازات این « شجره نامه » سازی ها، به تدریج عبارت « خاندان هاشمی »، جایگزین « بنی قتادة » می شود تا به استقرار این خاندان، کمک بیشتری نماید.


نکته بسیار مهم این که خاندان « بنی قتادة » یا به قول خودشان « هاشمی » قریب به 700 سال، امیر و حاکم « حجاز » بوده اند! و حدود 100 سال نیز مقام « پادشاهی حجاز » و سپس « اردن » را یدک می کشند!

این تسلط 800 ساله بر منابع زور و زر و تزویر توسط « خاندان بنی قتادة » یا اصطلاحاً « هاشمی »، موجب تسلط آنان بر تمام ابزار مناسب برای « جعل نسب » و حفظ و تقویت این « نسب احتمالاً جعلی » شده است و « شجره نامه های رسمی » ارایه شده از امرای این خاندان، موجب شده است تا ناگهان نام های مورد نظر این « خاندان »، در کتب « انساب » وارد شود.

بنابراین عملاً تا زمانی که قدرت این خاندان « مستقر » نشده و آن ها هنوز حاکم « حجاز » نبودند، خبری از اسامی « اجداد نزدیک قتادة » در کتب انساب نبود، لیکن پس از استقرار و تحکیم حکومت آنان بر « حجاز »، نام اجداد نزدیک « قتادة » نیز در تعدادی از کتب « انساب »، وارد گردید!


نکته بسیار مهم این که خاندان « بنی قتادة » یا به قول خودشان « هاشمی » قریب به 700 سال، امیر و حاکم « حجاز » بوده اند! و حدود 100 سال نیز مقام « پادشاهی حجاز » و سپس « اردن » را یدک می کشند!

این تسلط 800 ساله بر منابع زور و زر و تزویر توسط « خاندان بنی قتادة » یا اصطلاحاً « هاشمی »، موجب تسلط آنان بر تمام ابزار مناسب برای « جعل نسب » و حفظ و تقویت این « نسب احتمالاً جعلی » شده است و « شجره نامه های رسمی » ارایه شده از امرای این خاندان، موجب شده است تا ناگهان نام های مورد نظر این « خاندان »، در کتب « انساب » وارد شود.

بنابراین عملاً تا زمانی که قدرت این خاندان « مستقر » نشده و آن ها هنوز حاکم « حجاز » نبودند، خبری از اسامی « اجداد نزدیک قتادة » در کتب انساب نبود، لیکن پس از استقرار و تحکیم حکومت آنان بر « حجاز »، نام اجداد نزدیک « قتادة » نیز در تعدادی از کتب « انساب »، وارد گردید!


این مساله حتی در مرحله بالاتری، به یک « فکاهی » تبدیل شده است! در راستای دست و پا زدنها و تلاش های مستمر 800 ساله « بنی قتادة » یا « خاندان پادشاهی هاشمی! (طبق ادعای خودشان!) »، برای اثبات صحت « سیادت » شان، در سال 2019 میلادی، مقاله ای مفصل در مجله اردنی « Dirasat: Human and Social Sciences » که در اندکس هایی همچون « اسکوپوس » نیز موجود می باشد، چاپ گردید تا به صورت قاطع، از « قتادة بن ادریس » دفاع نماید!

تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر


اما به نظر می رسد که « سرکنگبین صفرا فزود! » و این مقاله، نه تنها مشکلی را حل نکرد، بلکه ضمن تایید ضمنی شبهات قبلی، مشکلات جدیدتری را نیز به مشکلات « نسب سیادت » خاندان پادشاهی اردن، افزوده است! در این مقاله، چند مشکل به چشم می خورد:

اول این که نویسندگان این مقاله، در همان ابتدا، به صورت ناخواسته، « اعتراف » کرده اند که « شبهات جدی » در خصوص نسب « قتادة بن ادریس » وجود دارد! منتها باز هم بر کتب « انساب » تالیف شده پس از قدرت یافتن « بنی قتادة » به عنوان امرای « مکه »، استناد کرده اند که با توجه به عدم تناسب جدی این « شجره نامه ها » با شجره نامه های مربوط به قبل یا همزمان با قدرت گرفتن « بنی قتادة » در مکه، عملاً شبهات مطرح شده قبلی، باقی خواهند ماند. از سوی دیگر با توجه به خالی بودن دست مولفان در پاسخ به شبهات، این نویسندگان تلاش کردند تا بگویند، احتمالاً شبهات مطرح شده در خصوص نسب « قتادة بن ادریس »، نه درباره انتساب آنان به « سادات حسنی »، بلکه در خصوص انتساب آنان به قبلیه « بنی فلیتة » بوده است که این دفاع بد! نیز مجدداً بر وجود « شبهات » جدی در خصوص « نسب » بنی قتادة، صحه می گذارد!


نکته دوم در خصوص این مقاله این که، مقاله مذکور، عملاً نکات قابل توجه و قابل استنادی، در خصوص دوره قبل از امارت « قتادة بن ادریس »، بیان ننموده و این یعنی کماکان دوره قبل از « امارت » و حکومت « قتادة بن ادریس » مبهم، ناشناخته و مشکوک می باشد!

اما مهم ترین گاف این مقاله، وجود تفاوت نسب ذکر شده در این مقاله، با نسب ذکر شده در « شجره نامه » خاندان پادشاه اردن » می باشد!

مجدداً در این مقاله نیز، مشکلی که چند پست قبل تر بیان کردیم، تکرار شده است! به نحوی که « در شجره نامه رسمی » وبسایت « خاندان پادشاهی اردن »، بین « علی » پدر « سلیمان » و « عبدالله بن محمد بن موسي الثاني »، دو نفر ذکر شده اند که یکی « عبدالله (بعضاً مشهور به عبدالله ثعلب) » و دیگری « محمد (بعضاً مشهور به محمد ثعلب) » می باشد.

این در حالی است که در این مقاله، « علی » پدر « سلیمان »، مستقیماً به « عبدالله بن محمد بن موسی » متصل شده است!!! (فلش های آبی و کادر آبی)


در مجموع می توان دریافت که نسب خاندان « بنی قتادة » که امروزه خود را « خاندان هاشمی » می نامند، از جهات مختلف، دچار « اشکال » می باشد و این مساله در طی 800 سال اخیر، یعنی از زمان حکومت « قتادة بن ادریس » تا امروز، به عنوان یک « بحران دایمی هویتی » بروز کرده است. تا جایی که هنوز در سال 2019 نیز، نشریات اردنی مشهور، در خدمت پروپاگاندای دستگاه حاکم این کشور، و در حال دفاع از « نسب » این خاندان هستند که این مساله نشان دهنده چالش جدی « سند » نسب این خاندان می باشد.

ان شا الله در قسمت بعدی، جمع بندی کلی مربوط به این « خاندان » و مشکلات و خطرات بالقوه ای که می توانند برای خاورمیانه ایجاد کنند، ذکر خواهد شد.

پایان قسمت سی و ششم

تحلیل و بررسی: خادم الامام (عج)

ادامه دارد …

     🌤اللّهُمَّ عَجِّل‌لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *