«تثلیث»، در لغت به معنای سه گوشه کردن و بر سه بخش کردن چیزی آمده است1 و در الاهیات مسیحی به معنای آموزهای بنیادین است که الوهیت خدای سهگانه پدر، پسر و روح القدس را بیان میکند.2 نظریه تثلیث، بیانگر ادراک طیفی از مسیحیت، درباره خدا به عنوانِ یک حقیقت سهگانه است. بر اساس این بیان، وجود و ذات الاهی، یگانه است، ولی در سه شخص یا اُقْنومِِ متمایزِ پدر، پسر و روح القدس ظهور یافته است.
چکیده
این مقاله دارای دو بخش اصلی است. در بخش نخست مفهومشناسی، سیر پیدایش، تحولات و تفسیر و تبیینهای گوناگون تثلیث، در دورههای مختلف تاریخی به اجمال بررسی شده است. در بخش دوم، نگرش انتقادی قرآن کریم درباره آن آمده است. قرآن کریم، دو بار مفهوم اصطلاحی «تثلیث» را به روشنی یاد کرده و به نفی و نقد صریح آن پرداخته است. در این آیات، ضمن معرفی تثلیث به عنوان عقیدهای کفرآلود، به زمینههای پیدایش آن، اشاره شده است.
در دستهای دیگر از آیات، بدون یادکرد صریحی از تثلیث، ضمن ارائه خداشناسی توحیدی و مسیحشناسی کاملاً متفاوت با الاهیات تثلیثی، مبانی و مفاهیم اصلی تثلیث، مانند فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدا بودن مسیح(ع)و این همانیالله و مسیح(ع)به شدت انکار شده است.
کلید واژهها: تثلیث، اقانیم سه گانه، آموزه نجات، پسر، پدر و روح القدس، الوهیت مسیح.
مقدمه
قرآن کریم ضمن تصدیق حضرت عیسی(ع)و انجیلِ نازل شده بر وی، برخی باورهای بنیادین مربوط به مسیحیت رایج از قبیل تثلیث و مبانی و مؤلفههای مهم آن را به چالش کشیده است. مسیحیان، قرآن کریم را به روایت نادرست در این باره متهم ساخته و بر توحیدی بودن عقیده خویش اصرار دارند.
بررسی سیر تاریخی پیدایش، تحول و صورتبندینهایی این عقیده با استناد به منابع و آرای الاهیدانان مسیحی، میتواند به ساختگی و وارداتی بودن عقیده تثلیث و فهم بیشتر و سنجش بهتر نگرش قرآن کریم در این باره کمک کند. این مهم، به نوبه خود، زمینه بهتری را برای درک متقابل و گفتوگوی دینی میان عالمان مسیحی و مسلمان فراهم میآورد.
مفهومشناسی
«تثلیث»، در لغت به معنای سه گوشه کردن و بر سه بخش کردن چیزی آمده است1 و در الاهیات مسیحی به معنای آموزهای بنیادین است که الوهیت خدای سهگانه پدر، پسر و روح القدس را بیان میکند.2 نظریه تثلیث، بیانگر ادراک طیفی از مسیحیت، درباره خدا به عنوانِ یک حقیقت سهگانه است. بر اساس این بیان، وجود و ذات الاهی، یگانه است، ولی در سه شخص یا اُقْنومِِ متمایزِ پدر، پسر و روح القدس ظهور یافته است.
آن سه در عین داشتن تشخص و تمایز، دارای یک ذات بوده و از یکدیگر جدا نیستند. در آثار متکلمان و نویسندگان مسیحی، با تأکید بر توحید و اهمیت زیادی که ادراکِ یگانگی خدا در مسیحیت دارد، هرگونه تفسیری از تثلیث و سهگانگی ذات خدا در صورت ناسازگاری با وحدانیت او رد و تثلیث، توحید مسیحی و تلاشی برای بیان یگانگی خدا خوانده شده است.3
تأکید بر یگانگی، در عین سهگانگی ذات خداوند، نظریه تثلیث را تناقضآمیز و فهم و پذیرش آن را بسیار دشوار کرده است. تلاش تاریخی متفکران مسیحی برای به دست دادن تفسیری روشن در این زمینه، بیش از پیش ابهامآفرین و نافرجام ارزیابی شده است.4 بر این اساس، تعریف بر جای مانده در میراث کلامی و نظری مسیحیت، در نهایت تثلیث را یک راز سر به مُهر قدسی و امری برهانناپذیر و فراعقلی میداند که به سبب محدودیت وجودی و ذهنی بشر، در فهم و ادراک وی نمیگنجد.5
نظریه تثلیث با عنوان اعتقاد به «اقانیم سه گانه» نیز شناخته میشود. «اُقنوم»6 ریشهای یونانی دارد و نویسندگان عرب زبان مسیحی، آن را برای رساندن مفهوم تثلیث به کار بردهاند. توضیح اینکه، با پیدایش عقیده الوهیّت مسیح(ع)و همذاتانگاری وی با خدا، این پرسش پدید آمد که آیا باید به او «تشخّص» داد و او را دارای «هویتی مستقل» و در عین حال، «در خدا» دانست، یا اینکه این مسئله بیانی ویژه از نحوة وجود و ظهور خداوند در رابطه با انسانهاست؟ هویت یاد شده، بعدها در الاهیات مسیحی، «اُقنوم» خوانده شد.7
واژه «تثلیث» و معادل آن در کتاب مقدس نیست، اما طرح ابتدایی و شکل سنتی این نظریه در آن به چشم میخورد، تعابیر رایج در مسیحیت به طور آشکار ساختار سه بخشی دارد.8 این نکته، بیشتر در نامههای پولس یافت میشود9 و در دعای غسل تعمید، از همه جا روشنتر است. براساس این دعا، نوایمانان مسیحی به نام پدر، پسر و روح القدس (شخصیتهای سهگانه تثلیث) غسل تعمید داده میشوند.10 مفاهیم حکمت، پسر و کلمه، در صورتبندی تعالیم تثلیث اهمیت بیشتری دارند و آموزه نجات، موتور محرّک تفکر تثلیثی است.11
سیر پیدایش و تحوّل نظریه تثلیث
أ. عصر یونانی مآبی: در سده چهارم پیش از میلاد و در پی کشورگشایی اسکندر مقدونی، عصر تازهای در فرهنگ نیمکره غربی با نام «عصر یونانیمآبی» شکل گرفت. امتزاج اندیشه یونانی، دین یهود و ادیان ایرانی، بابلی و مصری، اندیشه دینی این دوره را در صورتهای گوناگون شکل داد. جریان دینی حاکم در این دوره، ساختاری نجاتبخش داشت. دین یونان باستان، با ساختار چند خدایی، عرفان، ثنویت و نظریه منجی ایرانیان، در سازمان دادنِ این نوع دینداری دارای نقش ویژهای بود.12
از آغاز این دوره، فلسطین زیر سلطه یونانیان و رومیان قرار داشت. رسالههای نوشته شده تورات در این دوره، از یونانیمآبی اثر پذیرفت. عقل یا حکمت خدا در این نوشتهها، بسیار برجسته است و به گونهای تصویر میشود که گویی یک شخص، دارای موجودیتی جداگانه و در عین حال، متّکی به خدا با حضوری فعال در کار آفرینش است.
13 در این دوره، اعتقاد به ظهور منجی گسترش و عمق بیشتری یافت و درباره منجی موعودِ یهود، موسوم به مِشیاه (Meshiah)، قرائتهایی مختلف پدید آمد. از جمله، در متون دینی «اسنیان»، وی همان حکمتِ خداوند و مخاطب او در زمان خلقت آدم(ع)دانسته شد؛14هنگامی که خدا گفت: «انسان را شبیه خود بیافرینیم».15
در قرن سوم پیش از میلاد، مجموعه عهد عتیق به زبان یونانی، که بار فلسفی زیادی داشت،ترجمه شد.(ترجمه سبعینیه)کتابهای اپوکریفا در فرایند همین ترجمه پدید آمد. این کتابها، که در متن یونانی عهد عتیق افزوده شد، در متن عبری آن وجود نداشت. از اینرو، بعدها از سوی برخی فرقههای مسیحی مورد تردید قرار گرفت. با ترجمه سبعینیه، گام نخستِ بهرهگیری از سنت فلسفی و عقلانیت یونانی در فهم و تفسیر دین یهود برداشته شد. بعدها فیلیون اسکندرانی (25 ق. م. ـ 40 بعد ازم.) در این باره، نقشی برجسته ایفا کرد. وی از جمله مفهوم عقلِ (Logos) خالق را به عنوان واسطه میان خدای متعالی و دیگر آفریدگان، وارد الاهیات یهودی کرد. فیلیون، به سبب پایبندی به توحید یهودی، لوگوس را مخلوق میدانست. اما با اثرگذاری بر مسیحیان یونانی مآب، به ویژه یوحنّا، نویسنده انجیل چهارم، نقشی مهم را در شکلگیری نظریه تثلیث ایفا کرد.16
ب. عصر انجیل نگاری: در سده نخست میلادی، سالها پس از عروج حضرت عیسی(ع)، تفاسیر و روایتهای مختلفی از شخصیت، مأموریت، آموزهها و برخی حوادث مهم زندگی او، در قالب انجیل نگاری، نامهها و اعمال رسولان ارائه شد. تفاسیر مزبور اغلب در چارچوب دینیهود، ادیان یونانیمآب و نوعی جهانبینی عرفانیـثنوی صورت گرفت. این تفاوتِ مربوط به خاستگاه فکری ـ دینی مفسران و راویان، به روشنی در نوشتههای آنان بازتاب یافت.
بعدها، بخشی از این نوشتهها پذیرفته شد و «عهد جدید» نام گرفت و بخشی دیگر، با عنوان «اپوکریفا» غیرمعتبر تلقی گردید.17 مجموعه عهد جدید براساس دو نگرش متفاوت به شخصیت حضرت عیسی(ع)دو نظام الهیاتی کاملاً جدا از هم ارائه میکند. رسالههای پولس، انجیل و نامههای یوحنّا، اساس الاهیات مبتنی بر الوهیّت عیسی(ع)و بخشهای دیگر آن مبنای الاهیات مبتنی بر بنده و پیامبر بودن اوست. نظام نخست را پولُس بنیان نهاد و آن دیگری را حواریان به سرکردگی پطرس نمایندگی میکردند.18
پولس آموزهها، اعمال و رسالت عیسی(ع)را در چارچوب مفاهیم جهانشناختی، انسانشناختی و نجاتبخشی ادیان و فلسفههای یونانیمآب، برای یونانی زبانان تبلیغ و تبیین کرد.19 نامههای وی قدیمیترین بخش عهد جدید شناخته شدهاند. وی در این نامهها عیسی(ع)را کلمه خدا، ازلی، غیرمخلوق، سهیم در آفرینش،20 خدای مجسم، و به سبب رستاخیزش او را فرزند خدا و دارای ذات الاهی خواند.21
وی با پیوند میان گناه نخستین و آموزه نجات، نافرمانی آدم(ع)را پدیدآورنده طبیعت گناهآلود در نسل بشر و زمینهساز آلودگی و گناه و در نتیجه، هلاکت او دانست. وی بر همین اساس، معتقد بود که خداوند از سر مهر، فرزند خود مسیح(ع)را فرستاد تا با فدا شدن بر فراز صلیب، گناه و آلودگی آدمیان را پاک کند و انسان با ایمان به مسیح، ضمن آشتی با خداوند، مقام فرزندی خدا را باز یابد.22
از نظر تاریخی، الوهیت عیسی(ع)به عنوان پسر خدا، ابتدا در نوشتههای پولس بیان شد. بعد در نظریه لوگوسِ یوحنّا شکل فلسفیتری به خود گرفت. یوحنا، آشکارا از الوهیت مسیح(ع)سخن گفت. وی که اندیشههای فلسفی یونانی مآب را خوب میشناخت، در تلاش برای تبیین عقاید خود براساس مفاهیم فلسفی معاصر، مفهوم لوگوس خالق را صریحاً طرح و مسیح(ع)را لوگوس خدا خواند23 و از ازلی، همذات و پسر خدا بودن، همچنین خالقیّت، تجسّد یافتن و مصلوب شدن او برای نجات آدمیان سخن گفت.24
لوگوس، واژهای یونانی، به معنای عقل و در اندیشههای فلسفی یونان، به ویژه رواقیون و افلاطونیان میانه، علت پیدایش و قانونمندی عالم است. یوحنا برای پرهیز از مخدوش شدن توحیدِ عهدِ عتیق، از لوگوس به معنای «کلمه» و نیز سخن گفتن خدا، امکان شنیدن آن، وجود کلمه خدا پیش از آفرینش، واسطه بودن آن در خلقت جهان، وحی شدن آن به پیامبران و سرانجام، تجسد یافتنش در مریم باکره به شکل مسیح(ع)سخن گفت.25 او لوگوس را تابع پدر و دارای مرتبه وجودی پایینتری خواند و کوشید که عدم تساوی را از بین برده یا مقدارش را کمتر کند.26
مسیحشناسی پولس از آغاز با انتقاد جدی روبهرو گشت و کفرآمیز خوانده شد. عصرحواریان با نزاع سخت فکری میان پولس و حواریان ادامه و با پیروزی نسبی پولس پایان یافت.27 «مسیحشناسی پولس»، به سبب هماهنگی با ذهنیت فکری و فرهنگی غیریهودیان موجب پذیرش مسیحیت از سوی آنان شد. در سدههای دوم و سوم میلادی زمینهساز اختلافات فرقهای گردید.28
ج. عصر پدرانِ رسول: در سالهای پایانی قرن نخست و نیمه اول قرن دوم، «پدران رسول»، که اغلب خود را از شاگردان حواریان میدانستند، با طرح دو پرسش اساسی درباره «این همانی مسیح با خدای خالق» و «ماهیت وجودی و جایگاه او در نظام هستی و الوهی» و در نتیجه، پاسخهای داده شده به آن، تأملات نظری بعد را درباره تثلیث پایهریزی کردند.
مسیحشناسیِ گروهی از آنها که نزدیک به دیدگاه سه انجیل همنوا درباره مسیح بود، به «مسیحشناسی کم مرتبه» یا «فرزند خواندگی» موسوم شد که براساس آن، روح القدس، پسر واقعی خداست و عیسی مسیح به سبب پاکی و پیراستگی از گناه و پلیدی و اطاعت کامل از روح القدس در همه مأموریتها، از سوی خداوند به عنوان «پسر خوانده» پذیرفته شده و در کنار پسر واقعی جای میگیرد. مسیحشناسی دسته دوم، نزدیک به دیدگاه پولس و یوحنا، به «مسیحشناسی بلندمرتبه» موسوم شد. این گروه، نسبت به آن دو، شأن الوهی کمتری برای مسیح قائل بوده و به وجود یک خدا به عنوان خالق، پدر عالَم و مسیح اعتقاد داشته و نیز شأن الوهی روح القدس و رتبه وجودی او را پایینتر از مسیح میدانستند.29
د. دوران گنوسیگری: در اواسط سده دوم میلادی، «گنوسیگری» به عنوان یکی از جریانهای مهم فکری ـ مذهبی به اوج شکوفایی خود رسید و مسیحیت را به شدت تحت تأثیر خود قرار داد. گنوسیها فرقههای مختلفی بودند. آنها در کنار برخی تفاوتهای فکری، اشتراکاتی نیز با هم داشتند.
مهمترین افکار فلسفی آنان این بود که در جهان دو خدای خیر و شرّ وجود دارد، جهان مادی پلید است و به وسیله خدای شرّ آفریده شده است. آنها همچنین معتقد بودند که خدای خیر نسبت به خدای شرّ برتری دارد و گروهی از خدایان خیر در بارگاه او حضور دارند. وی یکی از آنان را برای نجات انسان از جهان مادی و سلطه خدای شرّ فرستاده است. گنوسیها با پذیرش الوهیت حضرت مسیح(ع)با این مشکل روبهرو بودند که آن را چگونه با اندیشه اساسی خود مبنی بر شر بودن ماده جمع کنند.
بر همین اساس، منکر این شدند که مسیح جسم واقعی دارد. نظامهای گنوسی به عنوان مهمترین نظام جهانشناختی عصر خود، از سوی کلیسای رسمی مسیحی بدعت شناخته شد. ولی در مسائلی همانند آشنایی با کثرت در ذات الاهی و اینکه هر موجود الاهی، میتواند وظیفهای خاص داشته باشد، به شدت در مسیحیت و تبیین فلسفی تثلیث اثر گذاشت.30
ه . دوران پدرانِ مدافع: در نیمه دومِ قرن دوم و نیمه نخست قرن سوم، «پدران مدافع»، در تلاش برای ارائه تفسیری قابل ادراک از مسیحیت، به ویژه برای یونانیان و یونانی مآبان، با تمرکز بر نظریه لوگوس خالقِ فیلیون، نقشی مهم در تحوّل تعالیم تثلیثی ایفا کردند. شناخته شدهترین آنها یوستینوس31 (م. 165م.) بود.
وی در تلاش برای نزدیک کردن مفهوم خدای واحد و خالق در کتاب مقدس، به مفهومِ «خدای ناشناختنی» و وصفناپذیر در فلسفه نوافلاطونی میانه میگفت: خدای خالق با فرستادن فرزند خود، که همان لوگوس یا کلمه است و از لحاظ تصور و مفهوم با او یکی، ولی از نظر عددی و ذات، غیر اوست، خود را برای آدمیان شناساند. او برای بیان رابطه وجودی بین پدر و پسر، آتش را مثال زد که آتشی دیگر را روشن میکند، بیآنکه چیزی از آن کاسته شود. به نظر یوستینوس، روح القدس نیرویی از طرف خدا، وحی و الهام کننده به انبیا و پشتیبان کلیسا در انجام مأموریتهای آن است.32
در اواخر قرن دوم، «مسیحشناسی لوگوسِ پدران مدافع»، با انتقاد جدی «مونارکیانیست»ها روبهرو شد که نگران خدشهدار شدن وحدت الاهی33 بودند. مونارکیانیستها، ضمن تأکید بر وحدت عددی خداوند، هر گونه بیان ناسازگار با این امر را ردّ کرده و برای خدشه دار نشدن یگانگی خداوند، دو دیدگاه را در باره حضرت مسیح(ع)پذیرفتند. گروهی از آنان، نظریه فرزندخواندگی پدران رسول را ادامه داده و معتقد شدند که مسیح یک انسان بود، ولی به سبب مطیع و صالح بودن، روح و کلمه خداوند در وی ساکن شد. آنان به اندازهای بر توحید خداوند تأکید داشتند، که نیایش برای عیسی(ع)و دعا و درخواست از درگاه او را ردّ میکردند.
گروهی دیگر، موسوم به مونارکیانیستهای مُدالیسم (بین 180ـ240 م.)، در تلاش برای بیانی وحدتگرایانه از الوهیت مسیح(ع)با استناد به بخشهایی از کتاب مقدس، خودِ خدای پدر را تجسّد یافته در عیسای ناصری و مصلوب شده خواندند. بر اساس این دیدگاه، که به دیدگاه «وجهی» معروف است، خداوند، یگانه است، ولی به سه صورت ظاهر شده است. در عهد قدیم به صورت«پدر»، در زمان عیسی به صورت «پسر» و هنگام صلیب رفتن به صورت «روح القدس». بنابراین، هرگز سه شخص وجود ندارد، بلکه یک شخص به سه صورت ظاهر شده است.34
و. دوران سابلیانیسم: در آغاز سده سوم میلادی، سابلیوس با ارائه صورت کاملتری از مُدالیسم، که بعدها «سابلیانیسم» نام گرفت، روح القدس را نیز وارد این نظریه کرد. به نظر وی، خدا در سه صورت یا شکلِ35 متوالی در تاریخ عمل میکند. در آغاز به عنوان خالق و شارع، پدر بود. بعد به عنوان پسر و در شکل عیسیمسیح(ع)، از مریم متولد و مصلوب شد و پس از آن، به عنوان روح القدس به تطهیر و حیاتبخشی مؤمنان میپردازد.36
مشکل اساسی مُدالیستها در یافتن شواهدی معتبر از کتاب مقدس برای تأیید دیدگاه خویش، پیروزی تاریخی را نصیب مسیحشناسی لوگوس کرد که بزرگترین نظریهپردازان آن در سده سوم میلادی، تِرتولیانوس37 و اوریگنس38بودند. ترتولیانوس (حدود 160ـ220م.)، با ردّ دیدگاه مُدالیستّها مبنی بر یکی بودن پدر، پسر و روحالقدس، صدور پسر از پدر را طرح و برای گریز از توهم دو خدایی، بر وحدت جوهر الاهی تأکید کرد.
وی براساس مفهوم رواقی جوهر و تعریف آن به ماده سازنده موجودات، جوهر خدا را همان چیزی دانست که عامل وحدت وجودی آن است و برای بیان بسط این وحدت در پدر، پسر و روح القدس، واژه لاتینی(Persona) (شخص) را به عنوان برگردان واژه یونانی hypostasis (اُقنوم) و prosopon (شکل، صورت) به کار برد. «Persona» در لغت به معنای ماسک و نقابی است که بازیگران نمایش بر چهره میزنند تا تماشاچیان بدانند که آنها مشغول ایفای چه نقشی هستند.
این اصطلاح، رفته رفته گسترش یافت و به معنای «نقشی که کسی بر عهده دارد» به کار رفت. گویا ترتولیانوس میخواست با کاربرد این اصطلاح، ایده «یک ذات، سه شخص» را به این معنا تعبیر کند که در فرایند خلقت و نجات بشر، خدای واحد، سه نقش مجزّا، ولی مرتبط با هم ایفا کرده است و در پس تکثّر نقشها، بازیگری واحد نهفته است. به اعتقاد ترتولیانوس که نخستین بار واژه تثلیث را به کار گرفت، خداوند، سه شخص در یک جوهر واحد است. پسر، کلمه خدا، و روح القدس روح اوست. آن سه یک موجودند و از هم جدا نیستند. شروع زمانی وجود لوگوس در تعالیم ترتولیانوس و تابعیت پسر نسبت به پدر، در تعالیم اوریگنس برجستهتر بیان شده است.39
ز. شورای نیقیه: منازعات کلامی تثلیث در سده سوم نیز ادامه یافت. الوهیت مسیح(ع)اصل پذیرفته شده همگان بود و بیان میزان و چگونگی ارتباط آن با خدای پدر، مشکل اصلی به شمار میرفت.40 در حدود سال318 میلادی الکساندر، اسقفاسکندریه، با تأکید بر اتحاد اقانیم سهگانه، درباره «راز بزرگ تثلیث در وحدت» سخن گفت.
کشیشی به نام آریوس41 در اعتراض به سخنان الکساندر، او را به سابلیانیسم متهم ساخت. آریوس، با نفی ازلی بودن و جوهر الاهی داشتن پسر، انسان بودن مسیح را دوباره مطرح کرد و با این کار، وحدت نظری کلیسا را به خطر انداخت. این مناقشه، از قرن دوم وجود داشت. ولی در این زمان درگیری شدید دو جناح فکری، کلیسا و امپراتوری را با آشوب و بحرانی شدید روبهرو ساخت.42
درپی بینتیجه ماندن تلاش قسطنطین برای ایجاد آشتی، وی که وحدت امپراتوری خود را در وحدت مسیحیت میدید،43 در سال 325 میلادی دستور داد شورایی از 318 اسقف در شهر نیقیه تشکیل شود.44 در این شورا، جناح آریوس با رد همذات بودن شخصیتهای تثلیث، بر «ذات مشابه» داشتن آنها تأکید میکرد.45 در مقابل، یکی از همفکران الکساندر و سرسختترین مخالف آریوس که «آتاناسیوس» نام داشت، به شدت بر همذاتبودن پسر و روح القدس با پدر اصرار داشت. وی هر چند پذیرفت که مجسم ساختن سه شخص با وجودی متمایز در یک خدا، اشکال دارد، اما در مقام دفاع، آن را رازی خواند که باید عقل در برابرش سر تعظیم فرود آورد.46
با رأی شورا به سود آتاناسیوس، اعتقاد نامهای تصویب شد که نخستین سند رسمی تثلیث متن به شمار میرود که بعدها به «اعتقادنامه نیقیه» شناخته شد.47 در متن این اعتقاد نامه آمده است:
ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادرِ مطلق و خالق همه چیزهای مرئی و نامرئی، و به خداوندِ واحد، عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله او همه چیز وجود یافت. آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده و انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید و(ایمان داریم) به روح القدس و کلیسای جامع رسولان و لعنت باد بر کسانی که میگویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا آنکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار میکنند، وی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پس خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است.48 ابتدا پنج اسقف و در نهایت، دو اسقف از امضای بیانیّه نیقیه خودداری کردند. آن دو، به همراه آریوس تکفیر و تبعید شدند و به فرمان امپراتور همه کتابهای آریوس سوزانده و مجازات مرگ برای پنهان نگه داشتن آن تعیین شد. 49
پی نوشت ها:
1حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات، ص 175، «ثلث»؛ ج 4، ص 5626، «تثلیث».
2-مستر هاکس، همان، ص344 ـ 345؛ توماس میشل، کلام مسیحى، ص73، 75 ـ 76؛ ویلکن، رابرت، «خداى سه گانه در کتاب مقدس» هفت آسمان، ش 14، ص 90.
3-توماس میشل، همان، ص 75؛ محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 99.
4-ر.ک: توماس میشل، همان، ص 72 ـ 75؛ محمد ایلخانی، همان، ص 98 ـ 100.
5-توماس میشل، همان، ص 75؛ گوستاولوبون، تاریخ تمدن، ج 3، ص 770.
6-. Hypostasis.
7-توماس میشل، همان، ص 75 ـ 76؛ «خداى سه گانه در کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 14، ص 95 ـ 96؛ الستر ملک کراث، درآمدى بر الهیات مسیحى، ص 321.
8-مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 345؛ توماس میشل، همان، ص 73؛ درآمدى بر الهیات مسیحى، ص 320، 322.
9-کتاب مقدس، رومیان 15 : 16 ـ 19؛ قُرِنتِیان اول 12: 4 ـ 6؛ قرنتیان دوم 13: 13؛ اَفَسُسِّیان 4: 3 ـ 6؛ تسّالونیکیان دوم 2: 13 ـ 14.
10-کتاب مقدس، متّى 28: 19 و نیز نک: اول پطرس 1: 2.
11-توماس میشل، همان، ص 76 ـ 78؛ «خداى سه گانه در کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 14، ص 91 ـ 95؛ درآمدى بر الهیات مسیحى، ص 319 ـ 320، 322.
12-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 12 ـ 14.
13-کتاب مقدس، امثال 9: 1 ـ 6؛ ایوب 28؛ محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 13 ـ 14.
14-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 13.
15-کتاب مقدس، پیدایش، 1:26.
16-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 14 ـ 16.
17-همان، ص 16 ـ 17.
18-جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 613؛ محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 17 ـ 18؛ عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مسیحیت، ص 88 ـ 89.
19-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 9، 18 ـ 20.
20-کتاب مقدس، یوحنّا1: 1ـ3، 14، 18؛ کولُسّیان1:15 ـ 20.
21-کتاب مقدس، یوحنّا 10: 15، 30؛ فیلپیان 2: 5 ـ 7؛ رومیان 1: 3،9.
22-کتاب مقدس، رومیان 5: 1، 6 ـ 21؛ 6: 2 ـ 11؛ 20 ـ 23؛ 8: 11 ـ 14؛ 29 ـ 30.
23-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 21؛ محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه » معارف، ش 36، ص 79 ـ 80 .
24-کتاب مقدس، یوحنّا 1: 1 ـ 14؛ 3: 16.
25-محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» همان، ص 79 ـ 80 .
26-کتاب مقدس، یوحنّا 14: 9، 28، 31.
27-گریدی جُوان، اُ.، مسیحیت و بدعتها، ص 42 ـ 45؛ اول کرنز، سرگذشت مسیحیت، ص 71 ـ 72.
28-گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ج 3، ص 689؛ جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 617؛ عبدالرحیم سلیمانی، مسیحیت، ص 93.
29-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 25 ـ 30؛ محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» همان، ص 82 ـ 83 .
30-همان، ص31 ـ 37؛ همان، ص 84؛ ش 1 ـ 2، ص 16ـ32؛ و. م میلر، تاریخ کلیسای قدیم…، ص 186 ـ 189.
31. Iustinus
32-محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه، ص 38، 41 ـ 45؛ همو، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» معارف، ش 3، ص 85 ـ 87 .
33. Monarchia
34-محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» معارف، ش 3، ص 88؛ عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مسیحیت، ص111.
35. Prosopon
36- محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» معارف، ش 3، ص 89 .
37. Tertulianus
38. Origenes
39-محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» معارف، ش 3، ص 88 ـ 90؛ همو، تاریخ فلسفه، ص 79 ـ 82؛ الستر ملک کراث، درآمدی بر الاهیات مسیحی، ص 321.
40-محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه» معارف، ش 3، ص94.
41. Arius.
42-گوستاولوبون، تاریخ تمدن، ج3، ص769؛ جُوان، اُ. گریدی، مسیحیت وبدعتها، ص150؛ محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شوراى قسطنطنیه»، معارف، ش 3، ص 94 ـ 95.
43-گوستاولوبون، همان، ج 3، ص 769؛ محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شوراى قسطنطنیه»، معارف، ش 3، ص 98.
44-اول کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ص106ـ107؛ محمد ایلخانی، «تثلیث از آغاز تا شوراى قسطنطنیه» معارف، ش3، ص98؛ گوستاولوبون، همان، ج 3، ص 770.
45-جُوان، اُ. گریدی، مسیحیت و بدعتها، ص 151 ـ 152؛ عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مسیحیت، ص126.
46-گوستاولوبون، همان، ج 3، ص 770.
47-عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، همان، ص 126.
48-گوستاولوبون، همان، ج 3، ص 771؛ و. م میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص244.
49-همان، ج 3، ص 771.
علی اسدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
منبع:ماهنامه معرفت ،شماره چهارم
ادامه دارد……….