الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

چگونه حجّت عصر(عج) درحال غیبت، فیض به عالم می‌رساند؟

بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنّت که در بعضی از فنون علمی، استادِ علّامه حلّی(ره) بود، کتابی در ردّ مذهب شیعة امامیّه نوشته بود و در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را گمراه می‌ساخت؛ ولی از ترس اینکه مبادا کسی از علمای شیعه، کتاب او را رد نماید، آن را به کسی نمی‌داد تا از آن نسخه‌ای برندارند.

 

 

 

در اعتقاد شیعه، امام غایب غافل از مردم و جدای از ایشان نیست؛ بلکه به رغم ناشناخته بودن چهره، به عنوان حجّت در میان مردم حاضر است و به حکم امامت، وظایف الهی خویش را انجام می‌دهد؛ هر چند جزئیّات و چگونگی این رفتارها برای مردم روشن نباشد.
راوی می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم که مردم در زمان غیبت چگونه از وجود امام بهره‌مند می‌شوند؟

حضرت فرمودند: “همچنان که از خورشید، هنگامی که در پشت ابرهاست، بهره‌مند می‌شوند.”
در این روایت امام غایب به آفتاب پشت ابر تشبیه شده و فواید او به فواید آفتاب پنهان در زیر ابر می‌ماند. پس اصل بهره‌برداری مردم از نور و گرما و اشعة مفید خورشید پابرجاست؛ ولی نکتة مهم این است که در روزهای آفتابی استفاده مردم از آفتاب بیشتر از روزهای ابری است. در نتیجه در عصر ظهور بهره‌برداری مردم از برکات امام معصوم بیشتر خواهد بود.
از وجود نازنین ولیّ عصر(عج) در مورد این مطلب سؤال شد. ایشان فرمودند:
“چگونگی بهره‌مندی مردم از من در ایّام غیبتم، مانند بهره‌مندی از نور خورشید است؛ زمانی که ابرها آن را از چشمان مردم پوشیده بدارند.”1
گرچه حضرت ولیّ عصر(عج) در دوران غم‌انگیز غیبت، از تصرّفات در بعضی از شئونات خویش، مانند حضور آشکار در جامعه و به دست گرفتن زمام امور کناره‌گیری می‌کنند؛ لیکن باید دانست که این امر، یکی از اختیارات امام(ع) است؛ امّا در بقیه امور دست ایشان باز است و بسیاری از مشکلات جامعه را رفع و از درماندگان دست‌گیری می‌نمایند و امدادهای غیبی آن بزرگوار در سرتاسر عالم هستی جریان دارد.
این مطلب شواهد فراوانی در طول تاریخ غیبت صغرا و کبرای امام دارد که برای روشن شدن بحث، به گوشه‌ای از آنها، به صورت خلاصه اشاره می‌کنیم و از پویندگان این راه دعوت می‌کنیم به کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده، مراجعه نمایند.2
حضرت ولیّ عصر، ارواحنا له فداه، به دو صورت از درماندگان و دوستداران خود دستگیری نموده و مشکلات آنها را برطرف می‌نمایند. برای خواص از اولیاء و علمای ربّانی، فقها، مجتهدان و کسانی که مورد توجّه و عنایت ویژه ایشان هستند، امکان ارتباط مستقیم و حضوری و درک محضر پر نور و استفاده از هدایت باطنی خویش را فراهم می‌نمایند و در موارد دیگر برای حلّ مشکلات و فهم مسائل دینی و عقیدتی که نقش حیاتی در اجرای احکام اسلام دارد، به وسیلة ارتباط غیرمستقیم ـ از طریق توقیع یا موارد مشابه دیگر ـ پیام خود را به مخاطبان منتقل نموده و مشکلات و معضلات جامعه و شیعیان خود را برطرف می‌نمایند.3

امکان ارتباط مستقیم و حضوری
در این‌گونه ارتباطات شخص عارف و آگاه به مقام امام(ع)، با توجّه به نیازی که برای درک معارف اهل بیت در خود احساس می‌کند، خود را در مسیری قرار می‌دهد که موجبات رضایت و خشنودی خداوند و پیامبر و اهل بیت ایشان را فراهم سازد و مشکلات علمی و دنیایی خویش را به این وسیله مرتفع نماید.
داستان تشرّفات و توسّلاتی که در کتاب “برکات ولیّ عصر(عج)” آمده، مؤیّد کاملی بر این مطلب است.
بازگو نمودن این تشرّفات، موجبات تقویت ایمان در شیعیان و حتّی معتقدان به مذاهب دیگر شده است. از طرفی پشتوانة بسیار محکمی است تا در شداید و گرفتاری‌های زندگی، به آن منبع قدرت الهی متوسّل شده و با خاطری آسوده از توجّه حجّت خدا، در رفع آنها کوشیده و ناامید نگردند و بیش از پیش به تقویت ایمان خویش بپردازند و از مسیر حق دور نشوند.
این اعتقاد، تأثیرات روحی و روانی فراوانی به ارمغان می‌آورد و به قول نویسندة کتاب «برکات ولیّ عصر(عج)»، مداومت بر خواندن تنها یک هفته از این تشرّفات و توسّلات، زندگی را متحوّل ساخته و شما نیز می‌توانید تأثیرات شگرف آن را در زندگی خود مشاهده کنید.
قاضی نورالله شوشتری می‌گوید:
بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنّت که در بعضی از فنون علمی، استادِ علّامه حلّی(ره) بود، کتابی در ردّ مذهب شیعة امامیّه نوشته بود و در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را گمراه می‌ساخت؛ ولی از ترس اینکه مبادا کسی از علمای شیعه، کتاب او را رد نماید، آن را به کسی نمی‌داد تا از آن نسخه‌ای برندارند.
علّامه حلّی همیشه به دنبال راهی بود تا کتاب را به دست آورد و ردّی علیه آن بنویسد. ناگزیر رابطة استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم خواست که کتاب را به او امانت دهد.
استاد چون نمی‌خواست دست رد به سینة علّامه بزند، به او گفت:
من سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را بیشتر از یک شب، پیش کسی نگذارم.
مرحوم علّامه همان مدّت را غنیمت شمرد، کتاب را گرفت و به خانه برد تا در آن شب تا جایی که می‌تواند از آن نسخه بردارد. وقتی به نوشتن مشغول شد و شب به نیمه رسید، خواب بر او غلبه کرد. در همان لحظه حضرت ولیّ عصر(عج) حاضر شدند و به او فرمودند:
“کتاب را به من واگذار و تو بخواب.”
علّامه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد، دید نسخة کتاب به کرامت و لطف ولیّ عصر(عج) تمام شده است.
در کتاب “قصص العلماء” این داستان این‌گونه نقل شده که در حال نسخه‌برداری، قلم از دست علّامه افتاد و ایشان به خواب رفت. وقتی صبح شد و وضع را چنان دید، اندوهناک شد؛ امّا وقتی کتاب را ملاحظه کرد، تمام کتاب نوشته شده بود و در آخر آن نسخه، چنین نوشته شده بود: “کتبه محمّد بن الحسن العسگری، صاحب الزّمان.”
علّامه فهمید که حضرت تشریف آوردند و کتاب را با دست مبارک خویش تمام کرده‌اند.4

امکان ارتباط غیرمستقیم
در این‌گونه موارد حضرت ولیّ عصر(عج) از طریق نامه یا توقیع شریف، شیعیان را در مسائل و مشکلات راهنمایی می‌نمایند.
شیخ مفید(ره) از بزرگ‌ترین دانشمندان شیعه تحت ولایت و عنایت ویژة امام زمان(عج)، به مدّت 30 سال عهده‌دار سرپرستی و زعامت شیعیان بود. برخی معتقدند که در این مدّت، 30 نامه و توقیع شریف از جانب امام عصر(عج) به افتخار شیخ مفید(ره) صادر شده است.
ویژگی بارز این اسوه مهدی یاوری، دل‌بستگی شدید به اهل بیت(ع) و تلاش شبانه‌روزی برای احیای فرهنگ ایشان از طریق تدریس، تبلیغ و تألیف کتاب‌های متعدّد، همراه با ورع و تقوا و پارسایی اعجاب‌انگیز اوست.
در یکی از این توقیعات، حضرت خطاب به شیخ مفید(ره) فرمودند:
“سلام بر تو، ای یاوری که در دین خالصی و همه چیز را با یقین کاملی که داری، به ما اختصاص داده‌ای.
این خبر را به تو می‌دهیم خدا برای یاری حق، همیشه توفیقت دهد و پاداش تو را به خاطر اینکه صادقانه از طرف ما سخن می‌گویی، زیاد کند که خدا به ما اذن داده تا تو را با نوشتن این نامه مفتخر کنیم و برای رساندن بعضی از امور به دوستانمان که نزد تو هستند، موظّف نماییم. خدا آنان را به سبب طاعتشان عزیز فرماید و با مراعات و پاسداری آنان، امور مهمّ زندگیشان را تأمین نماید.
پس آنچه می‌گویم، بدان و آن را طبق دستورالعملی که می‌دهم، به افراد مورد اعتماد برسان.
امّا از اوضاع شما، آگاهی کامل داریم و هیچ کدام از حالاتتان بر ما پنهان نیست و از لغزش‌هایتان اطّلاع داریم. از آن زمانی که خیلی از شما، به آنچه گذشتگان صالحتان از آن دوری می‌کردند، تمایل پیدا کردید و آن عهدی که خدا از ایشان گرفته بود، پشت سر انداختید؛ گویا که از هیچ چیز خبر ندارید.
به راستی ما از مراعات حال شما دست برنمی‌داریم و یاد شما را فراموش نمی‌کنیم. اگر غیر از این بود، بلاها بر شما نازل می‌شد و دشمنان شما را ریشه‌کن می‌کردند. پس تقوای الهی را رعایت کنید و با اطاعت خدا، ما را در درمان فتنه‌ای که به شما رو آورده است، یاری کنید. فتنه‌ای که در آن بدکاران می‌لغزند و صالحان محفوظ می‌مانند و این فتنه، علامت نزدیک شدن حرکت ما و جدا شدن بد و نیک شما از یکدیگر، به واسطة عمل کردن و نکردن به دستورات ماست.
“وَ اللهُ مُتِمّ نُورِهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکُون؛5
و خداوند نور خود را (عظمت اهل بیت را) تماماً ظاهر کند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.”
آنچه در این نامه و بیانات گهربار حضرت ولیّ عصر(عج) جلب توجّه می‌نماید، خطابی است که در ابتدای این نامه به شیخ مفید دارند، آنجا که می‌فرمایند:
“به برادر محکم و استوارم و دوستم که به راه راست هدایت شده، جناب شیخ مفید، خداوند همیشه عزّتش دهد.
از طرف کسی که خدای تعالی ولایت خود را به او سپرده و از مخلوقات برای او پیمان گرفته است.”
حضرت سفارش مهمّی که برای تمام شیعیان و محبّان خود داشتند، در این نامه این‌گونه بیان می‌دارند که:
“پس هر کدام از شماها باید کاری کند که به محبّت ما نزدیک شود و از کاری که ما را ناراحت می‌کند و به غضب در می‌آورد، اجتناب نماید؛ زیرا خداوند مردگان را به طور ناگهانی زنده می‌کند، در آن وقتی که توبه کردن فایده‌ای ندارد و پشیمانی از کارهای بد، سودی نبخشد.”
زندگی سراسر پر برکت شیخ مفید(ره) که مقرون به دعای خاصّ حضرت ولیّ عصر(عج) شده بود، به هنگام رحلت ایشان نمایان گشت. یادگاری که حضرت برای او به ارمغان گذاشت و بر سر مزار او حکّ شد، تکمیل این محبّت و دوستی بی‌شائبه است.
حضرت ولیّ عصر، ارواحنا له فداه، حقّ ولایت و محبّت خویش را ادا کرده و اشعاری در رثای فقدان این عالم بزرگ شیعه مرقوم فرمودند که بر روی سنگ قبر ایشان نوشته شد و مضمون آن، علاقة متقابل حضرت به این فقید وارسته را نشان می‌دهد.6
از آنچه که بیان شد، می‌توان نتیجه گرفت که جای تعجّب نخواهد بود که اهل بیت پیامبر(ع) ـ که قرآن طهارت مطلق و کامل آنها را تضمین کرده و حضرت مهدی(عج) که به تصریح روایات، جزو اهل بیت است و مقامش حتّی از حضرت عیسی(ع) بالاتر است ـ بر قلوب و احوالات باطنی مردم اشراف داشته باشد و آنان را به اذن الهی هدایت کرده و متحوّل سازد.
البتّه برخورداری از این عنایت، ارتباط بسیار تنگاتنگی با تقوا و پاک بودنِ سرشتِ شخصی دارد که با نَفَسِ مسیحایی امام عصر(عج) زندگی جدید و سراسر نور و عاقبت خیر را برای خود رقم زند.
همان‌گونه که در قسمت تشرّفات اشاره شد، در زمان غیبت کبرا این امکان وجود دارد که به اذن الهی و صلاحدید امام، کسانی به حضور ایشان شرفیاب شوند و به گونه‌های مختلف از محضرش فیض ببرند. تعداد این‌گونه افراد که به این دیدار مفتخر شده‌اند از حدّ شمارش بیرون است.
زمینه‌سازی برای ملاقات با حضرت، به دست خود افراد است که مهم‌ترین شرط دیدار، همان پاکی و تقوای الهی است که آنان را تا حدّ زیادی به امامشان نزدیک می‌سازد. بعضی از کسانی که به توفیق ملاقات با حضرت رسیده‌اند، از هدایت‌های معرفتی و ظاهری آن حضرت به درجات مختلف بهره‌مند شده‌اند و این مطلب یکی از مهم‌ترین فواید وجود امام(ع) در زمان غیبت است.
شایان ذکر است که ملاقات با حضرت به شیعیان یا مسلمانان منحصر نمی‌شود و در کتاب “تشرّفات” و کتاب “شفایافتگان مسجد مقدّس جمکران”، نام و نشانی آنها نوشته شده است که برای اطّلاع بیشتر می‌توان به این منابع مراجعه کرد.
اهل تسنّن هم تشرّفات فراوانی داشته‌اند که در کتاب “تشرّفات اهل سنّت به محضر ولیّ عصر(عج)” بیان شده و داستان توسّلات و حتّی حضورشان در “مسجدمقدّس جمکران” و گرفتن حاجات و رفع گرفتاری‌هایشان در آن ثبت شده است که در پایان این مقاله به ذکر نمونه‌ای از آن برای تیمّن و تبرّک بسنده می‌کنیم.
یکی از علمای اهل سنّت به نام شیخ حسن عراقی که اهل سیر و سلوک و مرد پهلوانی بوده، به شیخ عبدالوهّاب شعرانی صاحب کتاب “لواقح الانوار” می‌گوید: رفیق! دوست داری زندگی‌نامة مرا بدانی؟ شعرانی می‌گوید: بله.
شیخ حسن می‌گوید: من در سنّ هفده هجده سالگی جوان خوش‌سیمایی بودم. روزهای جمعه با رفقای همکار برای خوش‌گذرانی به بیرون شهر دمشق می‌رفتیم. همة ما، هم سنّ و سال و کاسب بودیم. روزی همین‌طور که مشغول بازی و لهو و لعب بودیم یک مرتبه در قلبم القا شد که آیا ما برای این کارها آفریده شده‌ایم؟ آیا ما را برای همین چموشی‌ها و بازی‌ها و زدن و خوردن و عمر گذراندن‌ها به دنیا آورده‌اند؟
یک مرتبه تکان خوردم، گفتم: «مَا خُلِقنَا لِهَذَا؛ ما برای این کارها خلق نشده‌ایم.» اینها کارهای حیوانات است. جست‌و‌خیز کردن، با یکدیگر بازی کردن و دنبال هم دویدن.
از رفقا دور شدم و راه دمشق را پیش گرفتم. دوستانم گفتند: داش حسن! کجا می‌روی؟ تازه بازی گرم شده!
گفتم: شما را به بازی سپردم، خداحافظ شما، ما رفتیم.
به طرف شهر دمشق به راه افتادم. حال دیگری پیدا کرده بودم. این اوّلین برقی است که به قلب می‌خورد و انسان را زیر و رو می‌کند. وارد مسجد شدم و به تماشا ایستادم. خطیب جمعه مشغول خواندن خطبه‌های نمازجمعه بود. به مناسبتی سخن از مهدی به میان آورد و شروع به شمردن اوصاف او کرد. سخنان او درباره مهدی، دلم را تکان داد. کم‌کم به مهدی محبّت پیدا کردم. فکر کردم آیا می‌شود که ما هم او را ببینیم؟ آیا می‌شود به لقای او نائل شویم؟
کم‌کم گفتار خطیب در دلم سلسله جنبانی کرد، اندک اندک از محبّت به عشق رسید. نمی‌دانی که عشق چه اثری دارد؟ عشق همان محبّت مفرط است، والله کلید هر مشکلی همین عشق است. کم‌کم محبّتم زیاد شد؛ به طوری که در خواب و بیداری، در حال رفتن و نشستن، در حال سکوت و نطق به یاد مهدی بودم. در آرزوی دیدارش به سر می‌بردم.
کم‌کم در وادی مسجد و محراب و نماز خواندن و تسبیح به دست گرفتن افتادم. آتشی در دلم مشتعل شده بود.
یک شب بعد از نماز مغرب در مسجد نشسته بودم و در عالَمِ حال بودم، درحال یار بودم، یک وقت متوجّه شدم که از پشت دستی به شانه‌ام خورد و فرمود: “حسن!” گفتم: بلی.
گفت: «چه کسی را می‌طلبی؟” گفتم: مهدی را.
فرمود: من مهدی هستم، برخیز! بالأخره رسیدی. شب ظلمانی به صبح وصال رسید. برخیز بیا! من می‌خواهم به خانة تو بیایم.
من جلو افتادم و حضرت دنبال من آمد. به خانه رسیدیم. در را باز کردم. او وارد خانه شد و نشست و به من فرمود:
“پشت سر من بنشین.” من پشت سر حضرت نشستم. شروع کرد با من به سخن گفتن. آتش دل مرا خاموش کردن و سوز فراق را به ساز وصالش منقلب ساختن. سپس فرمود: “برخیز پشت سر من نماز بخوان.”
آقا برخاست و تا صبح پانصد رکعت نماز خواند. من هم پانصد رکعت نماز خواندم. دعاهایی هم خواند و به من نیز یاد داد و فردا شب نیز اوراد و اذکاری به من تعلیم داد.
یک روز سؤال کردم: آقا جان! عمر شما چقدر است؟
فرمودند: “عمر من پانصد و اندی است.” (این اتّفاق در قرن نهم هجری قمری بوده است).
بعد از حدود هفت شبانه روز، یک روز، صبح فرمود: “حسن! من می‌خواهم بروم.”
گفتم: قربانت بروم، کجا می‌روی؟ دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی؟ دلم را آتش زدی! کجا می‌روی؟ قربانت شوم تازه اوّل ساز و سوز من است. تازه اوّل ناز تو و نیاز من است. مرا کجا می‌گذاری؟ من هم همراهت می‌آیم!
حضرت فرمود: “نه! بنا نیست تو همراه من بیایی. حسن! بدان این کاری که با تو کردم و چند روزی مهمان خانه‌ات بودم، تاکنون برای احدی انجام ندادم. پسر! بعد از این تو به احدی در مسائلت نیاز نداری. به همین دستورات تا آخر عمر عمل کن.”
من گریه و ناله کردم. به او التماس کردم که مرا به همراه خود ببرد و در جوار خود جای دهد.
حضرت فرمود: “مصلحت نیست. حکمت اجازه نمی‌دهد. تو همین جا بمان.”
او رفت و مرا به داغ فراقش گرفتار کرد.7

پی‌نوشت‌ها:
1. “وَ اَمّا وَجهُ الِانتِفَاعِ بِی فِی غَیبَتِی کَالاِنتِفَاعِ بِالشّمسِ اِذَا غَیّبتَهَا مِنَ الاَبصَارِ اَلسَّحَابَ” صدوق، کمال الدّین، ج1، ص485.
2. کتاب برکات ولیّ عصر، سیّدجواد معلّم، عریضه‌نویسی به اهل بیت، سیّدصادق سیّدنژاد، دعای امام زمان و دعا برای امام زمان، سیّد علی شفیعی، جلوه‌های پنهانی امام عصر، حسین علی پور ـ آثار اعتقاد به امام زمان، دکتر هادی قندهاری ـ داستان‌هایی از امام زمان از کتاب بحارالانوار، مترجم: حسن ارشاد ـ تشرّفات بانوان خدمت امام زمان، سیّد محمّد طباطبایی ـ تشرّفات اهل سنّت خدمت امام عصر، سیّد عبّاس موسوی مطلق ـ پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی، علی اکبر همدانی ـ تشرّف‌یافتگان، پژوهشکدة تزکیّة اخلاقی امام علی(ع).
3. شایان ذکر است که ارتباط ولیّ عصر(عج) با جامعة شیعه، منحصر در این دو مورد نیست؛ بلکه اغلب موارد با اشراف خود بر امور انسان‌ها و قدرتی که خداوند به ایشان عطا کرده است، به یاران و درماندگان کمک می‌نمایند.
4. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج53، ص 253.
5. سورة صف (61)، آیة 8.
6. نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، ج2، ص203
7. موسوی مطلق، سیّد عباس، پادشه خوبان، ص31 به نقل از کتاب النجم الثاقب،
میرزا حسین نوری.
منبع: موعود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *