سلفی ها معتقدند؛ نقل اساس هر فکر و اندیشهای است و عقل چیزی جز تابع و خادم نقل نیست! سلفیه کسانی هستند که ایمان و اعتقاداتشان را از صحابه أخذ میکنند و قول و فعل صحابه را برای اندیشه و عملشان حجت میدانند.
تعریف سلفیه از دیدگاه موافقان
سلفیها در این معنا متفق اند که «سلفیه» به معنای «پیروی از سلف صالح» است، اما در مصادیق سلف صالح اختلاف نظر دارند؛ گرچه “محمد ابراهیم شقره” از محققان سلفی معاصر، مدعی اتفاق نظر در معنای سلفیه و مصادیق آن است و پیشینیانِ از امت پیامبر(ص) به ویژه آنان که در دو ـ سه قرن آغازین اسلام میزیستهاند و پیرو منهج نبوی و خلفای راشدین در احکام، آداب، اخلاق و عقیده بودند را مصداق سلف صالح میداند.
“محمد بن عبدالرحمان المغراوی” یکی دیگر از محققّان این مکتب مینویسد: عالمان دینی در تعریف اصطلاحی سلف صالح اختلاف دارند. ایشان به نمونه هایی از این تعریف ها اشاره میکند و در پایان بهترین تعریف سخن “شیخ محمود خفاجی” را میداند که معتقد است: «محدودیت زمانی سه قرن اول اسلام، به تنهایی برای معرفی سلف صالح کافی نیست، مگر این که موافقت اندیشه آنان با کتاب و سنت و روح کتاب و سنت را به آن اضافه کنیم. پس کسی که در اندیشهاش مخالف کتاب و سنت باشد، از سلف صالح نیست اگر چه در میان صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین زیسته باشد.
“علی حسین جابری” از محققان معاصر جهانِ عرب نیز در مفهوم سلفیه، کتاب و سنت را مبنا قرار میدهد و این دو را، هم در مسائل نظری و هم احکام فقهی شرط میداند و آن را منهج مسلمانان پاسدار کتاب و سنت در همه زمانها میداند. نتیجه این که دو محقق اخیر بر خلاف محقّق پیشین، به جای تأکید بر پیروی از سلف صالح، بر پیروی از کتاب و سنت توصیه کرده و کوشیدهاند ابتدا تعریف مفهومی ارائه کنند، سپس مصادیق آن را معیّن نمایند.
دکتر مصطفی حلمی، از محققان سلفی در مصر، «سلفیه» به معنای عام را اسم علم برای کسانی میداند که در اعتقادات و فقه (احکام فقهی) از سلف صالح و تابعین از سه قرن اول اسلام و پیشوایان امت بعد از آنها، مانند ائمه چهارگانه اهل سنت و سفیان ثوری، بخاری و مسلم و دیگر اصحاب سنن و همچنین از علمایی که ملزم به روش مسلمانان اولیه هستند؛ گرچه فاصله زمانی با آنان دارند و با مشکلات و مسائل جدید روبه رو هستند؛ مانند ابن تیمیه و ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب و دیگران از معاصرین که در عربستان، هند، مصر، شمال آفریقا و سوریه هستند، پیروی میکنند.
وی در ادامه می نویسد: «سلفیه» در معنای خاصش را اقتدا به پیامبر خدا(ص) میداند، به این معنا که سیره نبوی در جغرافیای فکری و زندگی روزانه سلفیها حضور فعال دارد و شریعت اسلامی را بر طبق سنت نبوی تنظیم میکند، البته وی اجتهاد در مسائل مستحدثه را، طبق اصول فقه و بر مبنای سنت جایز میداند. با بررسی تعاریف اصطلاحی گذشته و مقایسه میان دیدگاههای محققان سلفی میتوان گفت سلفیها خود را پیرو پیامبر خدا، اصحاب آن حضرت، تابعین، تابعینِ تابعین، علمای اهل حدیث، به ویژه احمدبن حنبل و ابن تیمیه، ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب میدانند.
تعریف سلفیه از دیدگاه مخالفان
آنان از زوایای مختلف روی اصطلاح «سلفیه» پژوهش و بررسی کردهاند، گاه از آن جهت که این اصطلاح اشعار به وابستگی به گذشتگان دارد و بر کسانی دلالت میکند که جمود بر اندیشه گذشتگان، به ویژه سه قرن اولیه اسلام دارند و هرگونه اندیشه، گفتار و عمل تازهای را محکوم به بدعت میکنند؛ گاه از آن جهت که سلف صالح، به جهت معاصر بودن با پیامبر گرامی اسلام(ص) و یا نزدیکی به عصر رسالت و شیوهای که در فهم متون دینی داشتند، مزیتی دارند که فهم آن شیوهها موجب فهم دقیقتر و بی پیرایه از اسلام، یعنی از قرآن و سنت نبوی خواهد بود. گاه واژه «سلفیه» به عنوان یک نحله مذهبی، که به آرای عقیدتی و فقهیِ خاصی پایبند است و ازآن دفاع میکند، مورد توجه قرار میگیرد.
محمد سعید رمضان البوطی، «سلفیه» را از جهات گوناگون مورد کاوش قرار داده است. وی معتقد است این واژه، هنگامی که معنای اصطلاحی آن مورد نظر باشد، برگرفته از واژه سلف است و مراد سه قرن نخست حیات امت اسلامی است که شایستهترین عصر اسلامی و سزاوارترین آنها به اقتدا و پیروی است و منشأ این اصطلاح نیز فرموده پیامبر خدا(ص) است که بنا به روایت ابن مسعود، به نقل از بخاری و مسلم فرمود: «بهترین مردم، مردم قرن من هستند، سپس کسانی که در پی ایشان میآیند و سپس دیگرانی که در پی آنان میآیند…»
بی تردید سبب این برتری آن است که مسلمانان این سه قرن به سرچشمههای نبوت و تعالیم رسالت نزدیکتر هستند؛ زیرا اینان مجموعهای از مسلمانان را تشکیل می دهند که گروهی از ایشان (صحابه) عقاید اسلامی و اصول و احکام دین را مستقیم و بدون واسطه از پیامبر(ص) گرفتهاند و دومین حلقه، مظهری از تابعین اند؛ همانان که از اصحاب حضرت رسول پیروی کردهاند و سومین حلقه، که نشانگر تابعینِ تابعین است، آخرین حلقه از دوران اندیشه و خلوص فطرت اسلامی از شائبههای ناخوانده وارد شده در دین اند.
وی این معنا از سلف و سلفی بودن را میپذیرد؛ چنانکه مینویسد: «این حقیقت ما را بدان فرا میخواند که اندیشه و نیز شیوه رفتار خویش را به رشته وفاداری نسبت به سلف پیوند دهیم. به آنان اقتدا کنیم و در فهم متون دینی بر اساس قواعدی که آنان آوردهاند عمل کنیم. به همه اصول اعتقادی و احکام عملی پایبندی نشان دهیم که همه یا اکثریّت آنان بر آن اتفاق نظر داشتهاند.»
رمضان البوطی، در ادامه این توضیح را میافزاید: مراد از پیروی از سلف، آن نیست که شخص مقید به ظاهر جزء جزء الفاظ و کلماتی شود که آنان ادا کردند یا مقید به موضعگیری خاص و موردی گردد که آنان در پیش گرفته بودند، بلکه مراد رجوع به قواعدی است که آنان در تفسیر و تأویل متون دینی، معیار و میزان قرار داده بودند و نیز اصولی که آنان برای اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند.
اما وی تمسک به واژه «سلف» و ساختن عنوان «سلفیه» را، که در تاریخِ اندیشه و شریعت اسلامی، پدیدهای نوظهور و عنوان مشخّص و جدا کننده گروه معیّنی از مسلمانان با عقاید، افکار و اندیشههای خاص است، نمیپذیرد و آن را بدعتی نو ظهور در دین میداند که نه سلف صالح این امت با آن آشنایی داشتهاند و نه خلف پایبند به روش آنان…
البوطی در فصل دیگر کتابش علّت بدعت شمردن اصطلاح «سلفیه» به این معنا را چنین توضیح میدهد: «اگر مقصودِ (مسلمانی که خود را وابسته به مذهب سلفیه میداند) از واژه سلفیه، همان چیزی باشد که واژه «اهل سنت و جماعت» بر آن دلالت میکند، برای جماعت مسلمانان (اهل سنت) نامی جز آنچه سلف بر آن اجتماع کردهاند گذاشته و بدین ترتیب بدعتی به میان آورده است… اگر هم مقصود از «سلفیه» چیزی برابر نهاده اهل سنت و جماعت نباشد… در این صورت تردیدی نخواهد بود که استفاده از این واژه و جایگزین ساختن آن ـ به مفهوم باطل خود ـ با واژه اهل سنت و جماعت که سلف صالح بر آن اجتماع داشتهاند، مغایرت دارد و بدعت است.»
البوطی در ادامه سلفی را چنین معرفی میکند: «امروزه از دیدگاه صاحبان این بدعت، سلفی کسی است که به فهرستی از آرای اجتهادی معین؛ خواه در زمینه عقیدتی و خواه در زمینه فقهی، پایبند باشد و از آن دفاع کند و هرکه را از دایره این آراء بیرون باشد، نابخرد و بدعت گذار بخواند.»
در پایان، نظر خویش را اینگونه اظهار میکند که «سلفیه» مذهبی تازه اختراع شده در دین است و بنیان آن گردآمدهای از پارهای آرای اجتهادی در زمینههای عقیدتی و احکام عملی است که صاحبان این مذهب آنها را براساس خواست و به اقتضای طبع و تمایلات خویش از مجموعه بسیار گسترده و گوناگونِ آرایی اجتهادی که از سوی بسیاری از عالمان سلف و برگزیدگان اهل سنت و جماعت ابراز داشته شده است گرد آوردهاند و آنگاه اعلام کردهاند این تنها چیزی است که میتواند همه «فرقه ناجیه» (گروه نجات یافته اسلامی) را که در پرتو کتاب و سنت پیش میروند، در خود جای دهد و هر که از این دایره بیرون رود و آرای اجتهادی دیگری برگزیند بدعت گذار و گمراه است.
یکی دیگر از ناقدان «سلفیه»، سامر اسلامبولی، از محققان سوری است که معتقد است: «بسیاری از مردم میپندارند: راه و رسم اندیشیدن در مسائل فکری، فرهنگی و زندگی را باید از میراث فرهنگیِ گذشتگان و تطبیقش بر زمان حاضر، بدون توجّه به عامل تغییر زمان و مکان اخذ نمود و عیناً بر زمان حال و آینده منطبق کرد. بر این مبنا، جوامع گذشته، سلطه خویش را بر آیندگان هموار نموده اند، گویی که گذشتگان، زندگانی در بدن آیندگان و پدران، زندگانی در اجساد فرزندان هستند.»
ایشان در ادامه، برخی مسلمانان را نیز مانند سایر ملّت ها اسیر این توهّمات و مبتلا به مرض سلف گرایی در فهم امور دینی و حیاتی ـ اجتماعی میداند، چون فهم کتاب و سنت را مقید به فهم صحابه کرده و مبتلا به جمود عقلی شدهاند؛ به گونهای که اگر با یکی از آن ها مذاکره کنی، دائم به زبان ابنتیمیه سخن میگوید و پیوسته برای تو از اقوال گذشتگان نقل میکند. مذهبشان را مبتنی بر «عقل» نمیکنند، بلکه «نقل» تکیه گاهشان میشود؛ از این رو، از بحث عقلی و مناظره فکری میگریزند و تنها بر مسائلی تکیه میکنند که نصی؛ خواه قطعی یا ظنی بر آن اقامه شده باشد و آنچه در نظر آنان پسند آمده، قیل و قال گذشتگان است و آنها زبان گذشتگان اند و در رابطه عقل و نقل میگویند: «نقل اساس هر فکر و اندیشهای است و عقل چیزی جز تابع و خادم نقل نیست!» خلاصه این که از دیدگاه ایشان، سلفیه کسانی هستند که ایمان و اعتقاداتشان را از صحابه أخذ میکنند و قول و فعل صحابه را برای اندیشه و عملشان حجت میدانند.
یکی دیگر از محققان و ناقدان سلفیه، سید محمد کثیری، مؤلف «السلفیه بین أهل السنة و الإمامیه» است. وی بعد از بررسی دقیق در واژه سلف و بررسی احوال و مجموعههایی از مسلمانان سلف؛ اعم از صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین در پاسخ این پرسش که «سلفیها چه کسانی هستند؟» از قول اندیشمند مصری، شیخ محمد ابوزهره مینویسد: «مقصود از سلفی ها آنها هستند که در قرن چهارم هجری ظهور کردند و اینها برخی از پیروان فرقه حنبلی بودند که میپنداشتند تمام آرایشان از احمد بن حنبل اتخاذ شده است و او را احیاکننده عقیده سلف میدانند. آن ها با کسانی که افکارشان منطبق بر آرایشان نباشد مبارزه میکنند. سپس سلفیه در قرن هفتم هجری به دست ابن تیمیه تجدید حیات گردید و در دعوت به سوی آن پافشاری میکردند ـ البته ـ ابن تیمیه مسائل دیگری را، متناسب با عصرش، بدان افزود. مجدداً این آرا در جزیرة العرب، در قرن دوازدهم به دست محمد بن عبدالوهاب زنده شد که پیوسته وهابیها به سوی آن دعوت میکنند.»
مؤلف در ادامه میافزاید: پارهای از حنبلیها سلفیه نامیده میشوند چون سلفیها افکار خاصی در مسائل اعتقادی دارند اما احمد بن حنبل یکی از پیشوایان فقهی است و در عقاید مکتب خاصی نداشت. او در ادامه به قول ابن خلیفه علیوی یکی از علمای الأزهر اشاره میکند که سلفیه را از دسته حشویه حنبلی میداند. مؤلف این نسبت را در مورد وهابیها تأیید میکند. این نسبت از سوی محققانی چون آیت الله جعفر سبحانی و استاد علی اصغر فقیهی مورد تأیید قرار گرفته است.
منبع: مهر