ه تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
آنچه در پي ميآيد، مشروح چهار عنوان نخست اين كتاب است. محتواي عناوين ديگر نيز به زودي در خبرگزاري فارس منتشر ميشود.
* مقدمه
تقريبا از نيمه دهه 1370 گروهي با نام «عرفان حلقه» در كشور ما شروع به فعاليت كردند. فردي به نام محمد علي طاهري با همكاري گروهي كه شاخصترين افرادشان اسماعيل منصوري لاريجاني و خانم ويدا پيرزاده هستند، اين فرقه را پايهگذاري كرده و اساسنامهاي را تنظيم نمودند. سپس در قالب دوره هاي آموزشي كه در ابتدا طاهري برگزار ميكرد به آموزش عدهاي از مردم پرداختند.
در مرحله بعد با تربيت افراد به عنوان مستمر به صورت هرمي در شهرهاي مختلف رشد كردند و فعاليت خود را گسترش دادند. گذشته از سرمايه كلاني كه از اين طريق عايد پايهگذاران اين فرقه شد (البته بنابر اعلام مركزيت حلقه، اين پولها براي امور خيريه هزينه ميشود) آموزشهايشان نتايج سؤالبرانگيزي بين مربيان، فراگيران و درمانشدگان اين مجموعه داشته است.
بررسي مباني نظري و شيوههاي عملي حلقه، بسيار ابهام برانگيز است. تحقيقات نشان ميدهد كه اين ابهامات نه در آثار منتشر شده از سوي مركزيت اين گروه پاسخ داده ميشود و نه از سوي افرادي كه در دورههاي آنها شركت ميكنند. طرح اين پرسشها براي مسترها و شركتكنندگان در دورههاي عرفان حلقه نيز بينتيجه بوده است و معمولاً با برخوردهاي نامناسب و يا اظهار ابهام از سوي افراد وابسته به حلقه روبهرو شده است.
نقدها و اشكالهاي مطرح شده سطوح مختلفي دارند كه به جنبههاي گوناگون عرفان حلقه مربوط ميشوند. بدون شك مهمترين ابهامها به اصل ساختار عرفان حلقه مربوط ميشود كه بايد در اولويت قرار گيرد.
مسئله اصلي اين تحقيق «چيستي ابهامات اساسي عرفان حلقه» است.
منابع مورد استفاده علاوه بر مصاحبهها و بررسيهاي ميداني، از جمله گفتوگوي چند ساعته با جناب آقاي طاهري، كتابها و جزواتي است كه از سوي مركزيت حلقه منتشر شده است. اما به منظور شفافيت در استنادات تنها مطالبي كه به آثار مكتوب حلقه مربوط ميشود، مطرح و بررسي ميشود. اشاره به نتايج تحقيقات ميداني فقط جهت اطلاع خوانندگان بوده و در اصل پرسشها و نقدها نقشي ندارد.
براي تعيين قلمرو تحقيق مطالب ارائه شده از سوي مركزيت، عرفان حلقه را به سه بخش تقسيم ميكنيم: نخست، بخشي كه در صدد اثبات وجود شعور كيهاني است.
بخش دوم، معرفي عرفان حلقه. و بخش سوم، كاركردها و شواهد مؤيدي است كه براي عرفان حلقه بيان ميشود. اين تحقيق فقط به بخش دوم يعني ساختار اصلي عرفان حلقه ميپردازد. با صرف نظر از اينكه تعريف و تبيين عرفان حلقه از شعورمندي عالم با تعريف و تبيين قرآني آن تفاوت دارد، اصل وجود اين شعورمندي از مفروضات تحقيق حاضر به شمار ميآيد و به همين علت بخش اول مباحث از گستره تحقيق خارج ميشود.
بخش سوم مباحث عرفان حلقه كه كارآييهاي اين ايده را بيان ميكند، بايد در مقاله مستقلي بررسي شود. نوع مسائلي كه در اين بخش مطرح است تغييراتي را در منابع و روش تحقيقي به دنبال خواهد داشت. پژوهش درباره كارآيي عرفان حلقه با استناد به مصاحبه با مسترها، فراگيران و افرادي كه ادعا ميشود درمان شدهاند، انجام شده و گزارشهاي دردناك و مشكلاتي را كه بسياري از اين افراد از آن رنج ميبرند، در بردارد.
نتيجه اين تحقيق مجموعهاي از پرسشهاست كه تناقضها و ابهامات اساسي عرفان حلقه را نمايان ميسازد. اميدوارم اين تحقيق و پرسشهاي حاصل از آن يا پاسخهاي منطقي و مؤدبانهاي را در پي داشته باشد و يا بيداري افرادي را كه ناآگاهانه به اين فرقه گرايش يافتهاند و آرزومندم كساني كه در معرض گرايش به اين فرقه هستند، با هوشمندي و تأمل بيشتر تصميمگيري كنند.
* عرفان حلقه، عرفان اين مرز و بوم
در اساسنامه عرفان حلقه آمده است كه: «اعتقادات افراد به دو بخش، زيربنا و روبنا تقسيم ميشود. زيربنا بخش اشتراك فكري همه انسانها بوده، همان گونه كه در بخش نظري و عملي عرفان كيهاني (حلقه) به اثبات ميرسد، شعور الهي يا هوشمندي حاكم بر جهان هستي است كه در اين شاخه عرفاني مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد. روبناي فكري نيز شامل دستورالعملهاي اديان، مذاهب، تعاريف و راههاي مختلف رسيدن انسان به تعالي است، كه آن نيز خود ميتواند به دو بخش، اشتراكي و اختصاصي تقسيم شود.
در عرفان كيهاني (حلقه) زيربناي فكري انسان مورد بررسي اصلي قرار گرفته، در مورد روبناي فكري اشتراكي، تعاريفي پيشنهاد مينمايد و با بخش اختصاصي روبناي فكري انسانها كه شامل اعتقادات و مراسم و مناسك مختلف است، برخورد و مداخلهاي ندارد».
با اين توصيف عرفان حلقه ايدهاي فرا فرهنگي و برونديني است كه رنگي از فرهنگهاي گوناگون بر آن ننشسته و تعاليم هيچ يك از اديان در آن اثري نگذاشته است. با توجه به اين موضوع چگونه گفته ميشود كه عرفان كيهاني (حلقه) متكي بر عرفان اين مرز و بوم است. و نيز مينويسند: «عرفان كيهاني (حلقه) عرفاني ايراني و اسلامي برخاسته از فرهنگ ماست.»
اگر گفته شود كه اسلام، زيربناي همه اديان است و از اين رو مبناي يك ايده فراديني و فرا فرهنگي قرار گرفته است به اين موضوع توجه ميدهيم كه اساس اسلام اعتقادات است و مراسم و مناسك خاص از ضروريات دين هستند. اين دين به كاملا با ساير اديان متفاوت است، به طوري كه پيروان اديان ديگر نميتوانند خود را متعلق به اين دين بدانند. گذشته از اين تأكيد بر ايراني بودن عرفان حلقه، مشكل را دو چندان ميكند و تعلق فرهنگي آن را در تضاد بيشتر با ادعاي فرافرهنگي بودن قرار ميدهد.
با وجود اين تضاد توسعه ايده عرفان حلقه به تغيير اسلام و حذف اعتقادات و مناسك اسلامي و ارائه اسلامي ديگر منجر خواهد شد و يا به فروپاشي عرفان حلقه خواهد رسيد. بررسي محتواهاي آموزشي كه از سوي پايهگذاران و مسترهاي عرفان حلقه ارائه شده و نيز ابهامات موجود در اين فرقه، بيشتر گزينه تغيير اسلام و حذف اعتقادات و مناسك را تأييد ميكند. حتي اگر سرانجام اين فرقه به فروپاشي هم برسد، آثار ناگوار آن در زندگي معنوي پيروانش به سادگي جبران نخواهد شد.
* كميت و كيفيت
اساس عرفان حلقه از نظر تعريف، بر يك تقسيمبندي مبهم ميان كميت و كيفيت استوار است. به طور خلاصه عرفان را مربوط به دنياي كيفيت كه دنياي بيابزاري است، روي پله عشق تصور ميكنند. «نظر به اين كه دنياي عرفان، دنياي عشق است، پس فاقد هر گونه فن و روش، تكنيك، پند و نصيحت، استدلال، سعي و كوشش و … بوده و دنياي بي ابزاري است؛ چه ابزارهايي حقيقي و چه ابزارهاي مجازي.»
كميت چيست؟ كيفيت چيست؟ دنياي كيفيت يعني چه؟ چرا دنياي كيفيت به عشق اختصاص داده شده است؟ كيفيت و عشق چه ارتباطي با بيابزاري دارند؟ اينها پرسشهايي است كه در اولين گام تعريف عرفان حلقه پيش ميآيد.
كميت، بنا به تعريف ابن سينا «چيزي است كه بر يك شيء عارض ميشود و ميتوان آن را شمارش كرد.» مثل چهار سيب، يا پنج سانتيمتر بودن، ارتفاع يك سيب و مواردي از اين دست؛ اما كيفيت «موضوعي است كه بر يك شيء عارض ميشود، اما قابل شمارش نيست و مثل مكان هم نسبي نيست.» نظير عشق و نفرت. البته كيفيات چهارگونه هستند: اول، كيفيات محسوس، مثل: رنگها، طعمها و بومها؛ دوم، كيفيات مخصوص به كميات مثل: زوجيت، فرديت و زاويه؛ سوم، كيفيات استعدادي؛ و چهارم، كيفيات نفساني كه عشق و نفرت و خشونت و بردباري از مصاديق آن هستند.
ظاهرا بنيانگذاران عرفان حلقه به كيفيات نفساني توجه دارند و ديگر گونههاي كيفيت را كميت تصور ميكنند. در ميان كيفيات نفساني گوناگون نيز همواره عشق را مد نظر قرار داده، زير شاخههايي براي آن مثال ميزنند، نظير: ذوق و شوق، حيرت و تعجب، شور و هيجان و فداكاري. در حالي كه افسردگي و نااميدي، بيزاريو ساير كيفيات نفساني منفي هم بنا بر مبناي حلقه، كيفيت هستند و اگر عشق به جهت كيفيبودن به دنياي بيابزاري تعلق دارد، افسردگي و نفرت هم به دنياي بيابزاري تعلق دارد، افسردگي و نفرت هم به دنياي بي ابزاري تعلق دارند و اگر آنها به جهت تعلق به دنياي بيابزاري عرفان هستند اين امور نامطلوب هم عرفان هستند.
البته ميتوانند بگويند كه عرفان مربوط به دنياي بيابزاري و دنياي كيفيت است، ولي هر چيزي كه از دنياي كيفيت و بيابزاري باشد، عرفان نيست. در اين صورت بايد گفت كه تعريف آنها از عرفان بسيار نادرست و تعريف به اعم است؛ يعني عرفان را به صورتي تعريف كردهاند كه بنابر مبناي خودشان امور ديگري هم در آن ميگنجد.
گذشته از اين، چرا دنياي كيفيت دنياي بيابزاري است؟ و چرا «فاقد هر گونه فن و روش، تكنيك، پند و نصيحت، استدلال و سعي و كوشش و … بوده و دنياي بي ابزاري است»؟ مگر كسي عاشق يك اثر هنري با تكنيك عالي نميشود؟ نقاشي استاد فرشچيان، غزلهاي زيباي حافظ، بازي زيبا و تكنيكي يك ورزشكار تمام اينها ميتواند شور و هيجان برانگيزد، وجد و سرور و ايجاد كند و موجب ذوق و شوق شود. از اينها مهمتر پند و نصيحت است كه در راه عرفان عملي بسيار راهنما، گرهگشا و شورانگيز است. در راه سير و سلوك عرفاني گاهي كه براي عارف، «قبض» پيش ميآيد فقط پندهاي حكيمانه و نصيحتهاي مشفقانه است كه دل را نرم ميكند و گرد و غبار راه را فرو مينشاند. كسي كه قدم رد راه سلوك گذاشته باشد خوب ميداند كه نصايح حكيمانه چه گوهرهاي گرانبها و چه شهد گوارايي در وايدهاي گوناگون عشق هستند. چه دليلي دارد كه كسي بگويد: «دنياي عشق، دنياي دل است و دنياي دل، پذيراي فن و تكنيك و … نيست و راه مخصوص خود را طي ميكند و پند و نصيحت نيز در آن هيچ كارآيي ندارد.»
اول، اينكه فن و تكنيك با پند و نصيحت بسيار متفاوت است و كارآيي گوناگوني دارند. دوم اينكه براي دلي كه سخت و سنگ نشده و هنوز لطف و نرمي دارد، پند و نصيحت مشفقانه، بسيار شيرين و گوارا است.
حضرت علي (ع) در اين باره ميفرمايند: «دلها مثل بدنها خسته و افسرده ميشوند، براي آنها حكمتهاي زيبا را برگزينيد.»
درست است كه يك عاشق دلسوخته را با موعظه و نصيحت نميتوان از عشق منصرف كرد، يا با پند و اندرز، ذوق هنري برانگيخته نميشود؛ اما بدون شك پندي حكيمانه و از سر سوز دل، ميتواند مشعل بيداري را در ديگران را روشن سازد و شعله اشتياق را برافروزد. همچون بزرگان و عارفان اين مرز و بوم كه براي ما يادگاريهاي با ارزشي بر اي گذاشتهاند؛ سراسر مثنوي معنوي، اندرزهايي است كه فوت و فن سير و سلوك را مينمايد، آثار سعدي به ويژه بوستان و گلستان همه موعظه و نصيحت است، منطقالطير عطار و از اينها بالاتر فرمايشات رسول الله و فرزندان معصومش و بالاتر از آنها قرآن كريم و كلام خدا،همه موعظه است و بيدارگر و آتشافروز، كلام خدا، همه موعظه است و بيدارگر و آتشافرزو، كلام خداوند ذوقهاي معنوي را با شهد گواراي خويش ميگشايد و شيرين ميكند. خداوند در آن كتاب بزرگ ميفرمايند كه؛ «من شما را موعظه ميكنم.».
بدون ترديد موعظهاي كه از دلهاي مرده و تاريك برآيد، اثر نخواهد داشت و صد البته موعظه هر چقدر هم گرم و گيرا باشد بر دلهاي سخت و تاريك اثر نميگذارد و بدون شك كساني از موعظه نااميدند كه دلهايي سخت و موعظهناپذير دارند. در غير اين صورت كسي كه نور و شور و شيريني موعظههاي حكيمانه را ديده و چشيده ميداند كه سرمايه سالك، موعظههاي استاد راه پيموده و رنج كشيده است و كسي كه در راه سير و سلوك از ابزار نصيحت دست كشد، خيري در او نيست و به جايي نميرسد. از اين رو جناب حافظ ميگويد:
پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت / هان اي پسر كه پير شوي پند گوش كن
با دوستان مضايقه در عمر و مال نيست / صد جان فداي يار نصيحت نيوش كن
در جاي ديگر ميگويد:
نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير / هر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير
ز وصل روي جوانان، تمتعي بردار / كه در كمينگه عمرست مكر عالم پير
در بيت اخير روي جوانان يعني جلوههاي نوبهنوي خداوند كه هر لحظه فروغي تازه را ميتابد و از عالم ديگر است و هيچگاه تكراري و كهنه و پير نميشود. در مصرع دوم هم نسبت به كوتاهي عمر، در اين عالم تكراري محدود و مادي و پير و فرسوده هشدار ميدهد.
نصايح سلوكي در دو محور صورت ميگيرد: يكي، وصف عيش وصال و شرح جمال خداوند متعال و جهت ديگر آفات و دامهايي كه در راه سير به سوي خداوند نهاده شده است؛ چنان كه حافظ بر خود نهيب ميزند كه؛
حافظ نگشتي شيداي گيتي / گر ميشنيدي پند اديبان
نمونه براي نصايح مربوط به شرح جمال اين بيت است:
خدا را اين نصيحت گو حديث ساغر و مي گو / كه نقشي در خيال ما از اين خوشتر نميگنجد
البته عمر را به پند شنيدن، گذراندن و از حركت و تكاپو بازايستادن، نيز در راه سير و سلوك مشكلساز است. بايد به فكر رفتن بود و اين با بيابزار پنداشتن عرفان عملي منافات دارد. به هر روي بزرگان گفتن و شنيدن را مغتنم ميشمارند و از دراز گفتن و بازماندن تلاش و عمل ميپرهيزند.
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير / مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
بنا بر اين بزرگان عرفان، اين مرز و بوم عشق و عرفان را به عالم بيابزاري نسبت ندادهاند و راه سلوك را بيفوت و فن و تكنيك، بيراهنما و مرشد و ناصح نميدانند و اين حقيق از بديهيات عرفان اسلامي است. پندپذيري، پاكي، پرهيزگاري، عبادت و بندگي همه زمينهساز گشايش درهاي رحمت خاص الهي و رحيم بودن است كه كسي بدون آن هدايت نخواهد شد و از ميان گمراهان و بيخبران بيرون نخواهد رفت. رحمت خاص خدا، شامل حال مؤمنان و متقين ميشود، آنها هستند كه از ظالمان و كافران جدا شده به سوي خداوند رفتهاند و به نور بيكران او ميپيوندند.
* شعور كيهاني حقيقت يا مجاز
در عرفان حلقه توضيح داده ميشود كه جهان مادي از ذرات تشكيل شده و ذرات همواره در حال حركت هستند؛ پس «جهان هستي مادي از حركت آفريده شده» حركت هم عامل حركت دهنده ميخواهد، در نتيجه «جهان هستي مادي از آگاهي آفريده شده است.». «جهان هستي مادي از شعور آفريده شده است و همه اجزا و ذرات آن شعور هستند.» با اين وصف شعور كيهاني حقيقتي متعالي نيست بلكه جوهره اصلي همين جهان است كه همه جهان مادي از آن درست شده است. شعور كيهاني در حقيقت ميلي دروني است كه هر ذره را به رقص و حركت وادار ميكند. (انسان از منظري ديگر، ص 59)
شعور كيهاني، شالوده اصلي جهان مادي است و نسبت آن با جهان هستي مادي، نسبت حقيقت به مجاز است؛ اما نسبت شعور كيهاني با خداوند نيز نسبت مجاز به حقيقت است.
حال پرسش اين است كه چرا عرفان حلقه در جستجوي شعور كيهاني است، پديدهاي كه هم مجاز است و هم نامتعالي؟ ديگر اين كه با تعريفي كه عرفان حلقه از شعور كيهاني ارائه ميدهد و تطبيق آن با معنويت اسلامي نشان ميدهد حقايق ديگري ميان شعر كيهاني و خداوند وجود دارد كه فراتر از زمين مادي و هستي مادي قرار داشته و به آسمانها و هستيهاي فرامادي و متعالي مربوط ميشود و شعور كيهاني نسبت به آنها نيز مجازاند مجاز است.
بعد از شناخت هوشمندي كيهاني يا شعور كيهاني كه پايهگذاران و پيروان عرفان حلقه، گاهي به آن هوشمندي الهي هم ميگويند، نكته جالب توجه اين است كه غايت و نهايت طي طريق در اين فرقه، آشنايي عملي با همين هوشمندي است كه از نظر اين فرقه، تمام پديدههاي عالم مادي از جمله انسان از آن درست شده و آشنايي با آن به نوعي خودشناسي و شناختن گنج درون است، به اين ترتيب خودشناسي اين است كه هر كس بفهمد بدنش از انرژي و فراتر از آن، از شعور آفريده شده است.
«در عرفان كيهاني فرادرماني هدف نيست، بلكه وسيلهاي است براي اهدافي ارزشمند، از قبيل شناسايي و آشنايي عملي با هوشمندي حاكم بر جهان هستي، شناختن گنج درون و رسيدن به دانش، كمال رهايي از گرفتاري در خويشتن و خودشيفتگي، خدمت به خلق و آشنايي با عبادت عملي و امكان تحقق بخشيدن به آن.»
دانستن تئوريهاي مطرح شده از سوي برخي از فيزيكدانان كوانتوم كه جهان مادي را با شعور معرفي ميكنند در عرفان حلقه «دانش كمال» نامگذاري شده است. بررسي تبيينهاي مفصل عرفان حلقه، درباره شعور كيهاني كه با استفاده از تئوريهاي فيزيكي مطرح شده، تفاوت آشكاري را در نگرش به شعور عالم هستي، از ديدگاه ديني و شعور كيهاني، در عرفان حلقه آشكار مينمايد.
اساس، آغاز و انجام اين فرقه درك با شعور بودن عالم هستي است. عرفان حلقه با اين تعبير نادقيق كه ماده از حركت و حركت از شعور آفريده شده، دانش كمال خود را طرحريزي كرده است. دانش كمال كه از سوي حلقه به عنوان «زيربناي بخش اشتراك فكري همه انسانها» معرفي ميشود، اين است كه مولكلولها و اتمها از هوشمندي آفريده شدهاند. تبيين مادي و فيزيكي شعور كيهاني كه از ماده و حركت و انرژي به شعور ميرسد باعث يك سوء تفاهم بزرگ نسبت به كليديترين مفهوم عرفان شده است.
وحدت وجود كه اساس عرفان و توحيد ناب است، به جهت رويكرد فيزيكال عرفان حلقه، به تن واحده تأويل شده است.
با تأكيد بر اين كه شعورمندي عالم با تقرير صحيح، موضوع كوچكي از حقايق معنوي اسلام است و فرو ماندن در ان مانع درك حقايق بزرگتر خواهد شد؛ تئوريهاي حلقه را در نگاهي گذرا با فرازي از نوشتههاي فراماسوني كه سالها پيش از به وجود آمدن عرفان حلقه نوشته شده، مقايسه ميكنيم: «براي توليد يك شيء مادي، اتمها تركيب خاصي به خود ميگيرند. روح هر اتم نيروي توليد كننده اين نظام است. چون روح عامل هوشيار است و هر شيء هوشمند است و به نسبتي از هوشمندي برخورداري است. انسان، حيوان، باكتري و مولكول هر يك به نسبتي هوشمندند.»
* عرفان حلقه در جغرافياي معنوي
از ديدگاه عرفاني سراسر عالم هستي، رحمت عام الهي است. مؤمنان و كافران، خوبان و بدان حقيقت طلبان و حقيقت ستيزان و حتي شياطين و فرشتگان غرق در رحمت عام يا رحمت رحماني هستند. رحمانيت خداوند هيچ مقابل و متضادي ندارند. اما رحمت خاصه يا رحيم بودن خدا، مخصوص خوبان، حقيقت جويان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهي است.
خداوند با رحمانيتش به شيطان فرصت داده است و به بدكاران زندگي و نعمت ميدهد تا خود را تغيير دهند و به رحميميت خداوند راه يابند، يا در قهر او غوطهور شوند.
بنابراين رحمانيت او هيچ خصوصيتي ندارد و همه را در برگرفته است. از يك جهت هم شامل رحيميت خدا و هم شامل قهر و غضب اوست و نتيجه برخورداري از رحمانيت هم، هدايت و رشد است و هم گمراهي و اضلال.
در عرفان حلقه، ادعا اين است كه پيروان به حلقههاي رحمانيت خداوند متصل ميشوند و حقيقت رحمانيت، هم فرصتي براي همنشيني با شياطين و شرارت كردن است و هم مقدمهاي براي هم سني با فرشتگان و سير به سوي معبود، كه البته هر كدام از اينها نشانههايي دارد. اگر در فرصتي كه رحمانيت خداوند به انسان داده به رحيميت بينديشد و آن را بجويد، به راستي اهل رحمت است و به زودي در آغوش عشق و رحمت خاصه خداوند آرام خواهد گرفت و از او خواهد شنيد كه: «اي جان به آرامش رسيده به سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه شادمان و راضي هستي و او نيز از تو خشنود و راضي است.»
اما كساني كه به رحمانيت تكيه كرده و در آن فروماندهاند، مثل شيطان و بلكه شياطين انساننما خواهند بود كه فرصتها و نعمتهاي الهي براي دور شدن و دشمني با خدا استفاده ميكنند، و مورد قهر و ناخشنودي او قرار ميگيرند. عرفان حلقه به اعتراف پايهگذاران آن، براي اتصال به حلقههاي رحماني است و در طول اين سالها، نه در دورههاي آموزشي و نه در كتابهايشان، براي حلقههاي رحيميت تعريف و برنامهاي ارائه نداده است.
اگر شبكه شعور كيهاني را به تعبير عرفان حلقه، رحمت عام خدا يا شعور الهي بدانيم مشتمل بر جنبههاي منفي و مثبت پنداشتن آن، خطايي فاحش و سقوطي سخت در راه خداشناسي است. اساساً رحمت مفني يا شعور منفي در عامل وجود ندارد، به خصوص آن گاه كه به خداوند نسبت داده ميشود. حتي قهر خداوند منفي نيست؛ بلكه عملكرد بنده منفي است كه او را سزاوار قهر الهي ميسازد. كساني كه از رحمت خداوند برخوردار ميشوند منفي يا مثبت عمل ميكنند. فرصتي كه خداوند به شيطان داد، منفي نيست؛ بلكه او با تباه كردن اين فرصت، منفي است و در شقاوت خود بيشتر و بيشتر غرق ميشود. شعور منفي وجود ندارد، يا شعور است و يا بيشعوري. تنها كساني كه در شبكه منفي هستند، ممكن است شعور الهي را منفي تصور كنند و متوجه نشوند كه اين بيشعوري از سوي خودشان است. هوشمندي الهي سراسر مثبت است، رحمت عام و خاص او سراسر خير و روشنايي است، اما كساني هستند كه از شعور الهي كناره ميگيرند و از رحمت او به درستي بهره نميبرند، اينها در شبكه منفي هستند.
كساني كه خدايان خير و شر را ميپرستند، ممكن است صفات الهي را به خير و شر تقسيم كنند. در روزگار ما عرفان يهود كه ميراثدار سنتهاي كهن مشركانه و اسطورههاي كفرآميز است، مروج اين ديدگاه شدهاند و امروزه در قالب سازمان فراماسونري و برخي از جنبشهاي معنويتگرا كه رويكردهاي سايسي و سلطهگرانه دارد، ترويج ميشود. از نظر عرفان يهود «شر نه فقط در قلمرو انسان، بلكه در حوزه امور الهي نيز حاضر است.» «شر بخشي از ساختار الهي است، نه چيزي بيارتباط با خدا» در عرفان يهودي شر چيزي است كه جدا و منفرد بوده و گناه مخرب يك وحدت است. شر و گناه از خداوند آغاز شد.
ادامه دارد . . .
منبع : فارس نیوز
منابع:
1. انسان از منظري ديگر، طاهري، محمدعلي، نشر ندا، چاپ دوم، آبان 86.
2- باورها و آيينهاي يهودي، ترجمه، فرزين، رضا، قم: مركز مطالعات اديان و مذاهب، 1385.
3- جريانات بزرگ در عرفان يهودي، گرشوم شولم، ترجمه: فريدالدين رادمهر، انتشارات نيلوفر، 1385.
4. شواليههاي معبد، يحيي، هارون، تهران: نشر هلال، چاپ سوم، 1388.
5. عرفان كيهان (حلقه)، طاهري، محمدعلي، انتشارات انديشه ماندگار، چاپ سوم تابستان 86.
6. نتايج امواج تهاجم عليه هوشمندي مثبت الهي، بينا، بيجا، شهريور 1389.
7. نهايةالحكمة، طباطبايي، سيد محمدحسين، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1417 قمري.
8. Onur Ayangil. “Yeni Gnose ” (New Gnosis), Mimar Sinan, 1977, No.25, p.20.