مقاله حاضر با طرح ادله گوناگون در مورد ضرورت زمينهسازي براي ظهور موعود(عج) بحث ميكند و ميكوشد ادعاي كساني را كه اظهار ميدارند آمادگي و زمينهسازي براي ظهور منجي ضرورت ندارد، ابطال سازد.
چكيده
مقاله حاضر با طرح ادله گوناگون در مورد ضرورت زمينهسازي براي ظهور موعود(عج) بحث ميكند و ميكوشد ادعاي كساني را كه اظهار ميدارند آمادگي و زمينهسازي براي ظهور منجي ضرورت ندارد، ابطال سازد. اين ادله عبارتند از: اثبات ضرورت زمينهسازي از دريچه فلسفه غيبت، تلازم وجوب عمل به تكاليف شرعي با ضرورت زمينهسازي، بينتيجه بودن ظهور بدون زمينهسازي، لزوم زمينهسازي در قالب معرفي امام به مردم، دلالت ادله وجوب انتظار بر لزوم زمينهسازي. آخرين دليل نيز ذكر نمونههايي از وظيفه شيعيان نسبت به زمينهسازي در عصر غيبت است. با اين ادله ثابت ميشود كه وظيفه شيعيان براي ظهور منجي بس سنگين است. البته اين بار تنها بر دوش شيعيان سنگيني نميكند، بلكه بر همه عدالتطلبان و ظلمستيزان كه به آرامش بشر فكر ميكنند، فرض است تا جهان را براي طلوع خورشيد عدالتگستر آماده كنند.
مقدمه
دلايل و مستندات عقلي و نقلي فراواني وجود دارد كه بر اساس آن ثابت ميشود روزي امام عصر(عج) ظهور خواهد كرد و اسلام تنها در آن روزگار است كه به طور كامل شناخته و اجرا خواهد شد. با توجه به مسلّم بودن اين مسئله، سؤالاتي مطرح ميشود كه اين مقاله درصدد بررسي آنهاست:
1. آيا براي ظهور موعود، انتظار و ايجاد زمينه لازم است؟
2. به چه دليل، افراد به انتظار كشيدن براي فرج منجي مكلفاند؟
3. چه دلايلي براي اثبات اين ادعا وجود دارد؟
4. با توجه به دلايل لزوم زمينهسازي براي ظهور، كلام پيامبر اعظم(ص) مبني بر اينكه قبل از ظهور منجي، جهان از ستم پر ميشود، چگونه قابل توجيه است؟
5. زمينهسازي منتظران چگونه در تحقق ظهور تأثيرگذار است؟
تعيين امام، مقتضاي حكمت الهي؛ پيشدرآمدي براي بيان فلسفه غيبت
——————————————————————————–
بدون شك، خداي متعال، انسان را بدون غرض و هدف نيافريد. براي اثبات اين مطلب، چنانكه عقل به طور بديهي حكم ميكند، مستندات نقلي فراواني مانند بسياري از آيات قرآن كريم وجود دارد. آيات 115 از سوره مباركه مؤمنون، 191 از سوره مباركه آل عمران، 2 از سوره مباركه ملك، 56 از سوره مباركه ذاريات، 36 از سوره مباركه قيامة و تمام آياتي كه از معاد و ارسال رسل و انزال كتب و مانند آن سخن ميگويند، جملگي بر اين مطلب دلالت دارند كه آدمي بر اساس هدفي آفريده شده است. چون خود انسان به تنهايي نميتواند آن هدف را تشخيص دهد، از اينرو، به وحي نيازمند است تا به وسيله آن پي ببرد چگونه و از چه راهي ميتوان به آن اهداف والا دست يافت.
اگر كسي بگويد قرآن كريم و سنت نبوي(ص) براي رسيدن به آن هدف والا يعني هدايت كافي است، در پاسخ ميگوييم قرآن كريم مطالب را به صورت اجمال بيان كرده و به طور تفصيلي، به چيزي كه آدمي براي رسيدن به اهداف خلقت خود به آن نيازمند است، نميپردازد. در موضوعهاي بسياري ، قرآن كريم يا گويا نيست يا مطلب را به صورت متشابه بيان ميكند. به همين جهت، هر كسي ممكن است از قرآن برداشتي متفاوت كند. از ابتدا، اصحاب پيامبر اكرم(ص) و بعدها، مفسران مسلمان در مورد بسياري از آيات مباركه، برداشتهاي متفاوت داشتند و دارند و كمتر آيهاي است كه در مورد آن، اختلاف نظر وجود نداشته باشد. در ميان انواع برداشتها قطعاً ميتوان پذيرفت كه حقيقت هم متفاوت است، بلكه قطعاً برخي درست و برخي ديگر نادرست خواهند بود. بنابراين، با وجود امكان اين سوء برداشتها ميتوان پذيرفت كه قرآن كريم براي پي بردن ما به مسير هدايت، كافي نيست.
درباره سنت نبوي بايد گفت به دليل ممنوعيت نقل حديث از پيامبر اكرم(ص) از ابتداي حاكميت خليفه اول تا حدود يك قرن بعد (ذهبي، بيتا: ج1: 2، 6 و 7؛ ابن حنبل، بيتا: حاشيه از منتخب كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال: 64؛ دارمي، 1407: ج1: 137 و 146) مشكلات سندي فراواني در مورد احاديث نبوي(ص) به وجود آمد. اين موضوع و مسائل ديگري سبب شد در منابع مختلف شيعه و سني از فرقههاي فراواني نام برده شود كه در دورههاي مختلف به وجود آمدهاند (مقريزي، بيتا: ج2: 331) و هر كدام برداشت خود را از سيره نبوي، صحيح ميدانند و ادعاي برحق بودن دارند.
اين اختلافات گوياي اين حقيقت است كه سنت پيامبر اعظم(ص) نيز براي پي بردن به برنامهاي كه تأمينكننده هدف خلقت باشد، كافي نيست؛ چون معقول نيست همه برنامههاي برگرفته از مذاهب مختلف، با همه اختلافات فراواني كه ميان آنها وجود دارد، ما را به مقصود شارع مقدس برساند. اگر پيمودن هر راهي انسان را به آن مقصد ميرساند، چه نيازي بود خداي متعال پيامبري را با برنامه مشخص و كتاب معيني براي هدايت انسان بفرستد؟
بنابراين، قرآن كريم و سنت نبوي(ص)، به تنهايي براي تأمين غرض از خلقت انسان، كافي نيستند، بلكه جامعه نيازمند جانشيني براي ادامه دادن راه پيامبر اكرم(ص) است كه به طور كامل با تمام دستورهاي الهي آشنا باشد و بتواند آنها را بيكم و كاست براي مردم بيان كند و اداره جامعه را بر اساس موازين شرعي به دست گيرد. در غير اين صورت، خداي متعال با وجود داشتن غرض و هدف در خلقت انسان، كاري را انجام نداده است كه غرضش را تأمين كند و عقلاً چنين عملكردي را نابخردانه و درخور سرزنش ميدانند. چگونه ميتوان باور كرد كه خداوند حكيم براي پيامبر خود جانشين تعيين نكرده و در بيان احكام دين، به اجتهاد خليفه اول و دوم و سوم و ديگران (همان) اكتفا كرده باشد؟
هشام بن حكم در مناظره با عمرو بن عبيد اظهار ميكند چگونه ميتوان باور كرد خداي متعال براي جلوگيري از خطاهاي اعضاي بدن، عقل را قرار داده باشد تا با دقت و فكر، صيانت از خطا و اشتباه تا حد زيادي صورت گيرد، ولي براي خطاهاي جامعه كه در درجه اعلا از اهميت قرار دارند، امامي قرار نداده باشد تا آنها را از خطا و اشتباه حفظ كند؟ (كليني، بيتا: ج1: 238 – 241) اين در حالي است كه پيامبر اكرم(ص) طبق حديثي كه در منابع اهل سنت هم آمده است، از حاكمان منحرف بيشترين هراس را داشت:
إنّ أخوَف ما أخاف عليكم الأئمة المضلّين. (دارمي،1407: ج1: 82)
آيا معقول است كه پيامبر با وجود اين هراس، از تعيين جانشين براي خود غفلت كرده باشد؟
اثبات ضرورت زمينهسازي از دريچه فلسفه غيبت
——————————————————
وقتي ثابت شد حكمت الهي اقتضاي تعيين امام و جانشين براي پيامبر اكرم(ص) را دارد، نتيجه منطقي آن قهراً اين است كه فقدان امام، معلول بيتدبيري و اهمال انساني است. البته در اين سخن، روي صحبت ما با تمام كساني است كه خداي متعال براي آنها ثابت شده است و خدايي را باور دارند كه كارهايش را با تدبير و استحكام انجام ميدهد، نه خدايي كه از كمترين تدبير و درايت نيز بيبهره بود و كردارش مايه ريشخند و نكوهش خردمندان باشد. بنابراين، غيبت امام(ع) به دليل نبود قابليت در نهاد مردمي است كه دينگريزند و لياقت ديدار او را ندارند. پس به اختيار و انتخاب خود، جامعه بدون حضور معصوم را پذيرفته و از قبول حجت خدا سر باز زدهاند.
متكلمان اماميه بعد از اثبات نصب امام از طريق قاعده لطف، اظهار ميكنند كه نبود و غيبت امام(ع)، هيچ توجيه عقلاني ندارد جز اينكه بگوييم اين محروميت نتيجه رفتار ما انسانهاست: “و عدمه منّا “. (حلي، 1407: 362)
در كتابهاي حديثي بابي با عنوان “علت غيبت امام عصر(عج) ” وجود دارد و در ذيل آن، رواياتي به چشم ميخورند كه جملگي بر اين مطلب صحه ميگذارند كه غيبت امام به واسطه عدم قابليت و لياقت مردمي است كه نهتنها از قبول فرمانهاي امام سرپيچي كردند، بلكه نسبت به جان حضرت، سوء قصد كردند و درصدد كشتن او برآمدند. (صدوق، 1385: 243- 246؛ صدوق، 1425: ج2: 435 و 438؛ طوسي، 1425: 329 و 343؛ مجلسي، 1427: ج13: 250) نتيجه منطقي اين مسئله آن است كه وقتي مردم به جاي بهرهگيري از نور هدايت امام، درصدد كشتن او برميآيند، حضورش بينتيجه است و قهراً غيبت او موجّه خواهد بود.
وقتي به حكم عقل و نقل مشخص شد مانع ظهور امام عصر(عج)، رفتار ناشايست انسانهاست، لازمه اين ادله آن است كه بايد اين موانع را از ميان برداشت. پس هر كس بايد در حد توان خود تلاش كند زمينه براي ظهور فراهم شود؛ چون معقول نيست با وجود زمينه، خداي متعال از اظهار وليّ خود كه وجودش، شرط حكيمانه بودن خلقت انسان است، دريغ ورزد.
در اين فرض، با وجود اينكه انسانها قابليت استفاده از حجت و راهنماي الهي را دارند، ولي از قبول فرمانهاي وي سر باز ميزنند و از طرف ديگر هم اگر راهنما و حجت براي ايشان فرستاده نشود، به خودي خود، توان رسيدن به هدف خلقت يعني رسيدن به كمالات معنوي را ندارند. در اين صورت، صدور نقض غرض را بايد به خدوند متعال نسبت دهيم؛ يعني بگوييم با وجود اينكه در خلقت انسان، هدف وجود دارد، اما خداوند از انجام كاري كه غرض او را تأمين كند، امتناع ميورزد. چنين عملي را “نقض غرض ” گويند كه جمله عقلا آن را كاري زشت و ناپسند ميشمرند. از اين رو، معقول نيست كه زمينه براي حضور امام معصوم(ع) فراهم باشد، ولي خداوند از اظهار او دريغ كند.
بنابراين، فلسفه غيبت كه تنها توجيه آن عبارت است از آماده نبودن مردم، ثابت ميكند كه منتظران بايد شرايط را براي ظهور آماده كنند؛ چون وجود امام بدون آنكه مردم به فرمانهايش گردن بنهند، فايده ندارد. از همينرو، اميرالمومنين علي(ع) فرمود:
لا رأي لمن لا يطاع؛ (نهج البلاغه: خطبه 27)
كسي كه امرش اطاعت نميشود، گويي نظري ندارد.
منظور اين سخن آن است كه اگر نظر و امر كسي اعمال و اطاعت نميشود، مثل آن است كه او نظري را اظهار نكرده و امري را صادر نكرده است. باز به همين جهت، اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود:
لو لا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر… لألقيت حبلها علي غاربها؛ (همان: خطبه 3)
اگر نبود حضور حاضران و اينكه با وجود كمككننده، حجت تمام است، حكومت را به حال خود رها ميكردم.
عقل نيز بر اين امر كاملاً دلالت دارد. آيا بهترين هدايتكننده و حاكم در ميان مردمي كه به حكم و راهنمايي او تن در نميدهند، ميتواند كاري از پيش ببرد و به هدف برسد؟
حال با ملاحظه اين نظر كه تنها توجيه مقبول و معقول غيبت عبارت است از عصيان مردم، چه كسي ميتواند در اين زمينه كه بايد براي رفع مانع تلاش كرد، راه انكار را در پيش گيرد؟
در اينجا ممكن است كسي اظهار نظر كند كه ايجاد آمادگي از طرف منتظران لازم نيست، بلكه امام بايد آن شرايط را به وجود آورد يا به تعبير ديگر، خداي متعال به طور معجزهآسا، شرايطي را به وجود خواهد آورد تا آخرين حجت و امام در ميان مردم، آشكار و از پشت پرده غيبت خارج شود. در نتيجه، ايجاد آمادگي براي منتظران لازم نيست.
در پاسخ بايد گفت اگر بنا باشد اين مسئله فقط به معجزه استناد داشته باشد و به طور غير عادي و بدون نقشآفريني مردم تحقق يابد، با اين اشكال مواجه ميشويم كه چرا تا به حال، خداي قادر به انجام معجزه، از انجام چنين كاري امتناع ورزيده است؟ به اين ترتيب، تمام اشكالاتي كه در فلسفه غيبت، به آنها پاسخ داده شده است، دوباره پديدار ميشوند و اين بار بيجواب خواهند ماند. در آنجا ثابت شد كه نصب امام مقضاي حكمت الهي است و غيبت امام هم به دليل اطاعتناپذيري مردم است. حال اگر بنا باشد اين مانع به وسيله معجزه برطرف شود، خصم خواهد گفت پس چرا اين شرط و زمينه تا كنون محقق نشده است؟ اگر به راستي نصب امام لازم است و مقتضاي حكمت الهي است، البته با در نظر گرفتن شرطي كه ايجاد آن شرط هم در اختيار و قدرت خود خداست، پس چرا خداوند پس از گذشت اين همه سال، كاري انجام نداده است كه زمينه را براي آنچه مقتضاي حكمت اوست، فراهم آورد؟
تلازم وجوب عمل به تكاليف شرعي با ضرورت زمينهسازي
—————————————————————
عمل به تكاليف شرعي اعم از آنچه جنبه فردي يا اجتماعي دارد، موجب ميشود زمينههاي ظهور فراهم شود؛ چون هر قدر دستورهاي دين كاملتر اجرا شود، امكان نهادينه شدن دين به صورت كامل، بيشتر فراهم ميگردد.
بر اين اساس، در روايات چندي، وقتي از ائمه طاهرين(عليهم السلام) سؤال ميشد كه “وظيفه انسانها در عصر غيبت چيست؟ ” ميفرمودند به هرچه نزد ايشان از دين به عنوان حجت ثابت شد، عمل كنند تا اينكه زمان ظهور برسد. اكنون براي نمونه، چند روايت را ميآوريم:
يك.
عن ابي عبدالله(ع) قال: كيف أنتم إذا بقيتم دهراً من عمركم لا تعرفون إمامكم؟ قيل له: فإذا كان ذلك فكيف نصنع؟ قال: تمسكوا بالأمر الأوّل حتي يستبين لكم؛ (حر عاملي، بيتا: ج3: 474، به نقل از: صدوق، 1425)
امام صادق(ع) ميفرمايد: چگونه خواهيد بود در زماني كه نسبت به امام خود، آشنايي [و دسترسي] نداريد؟ به حضرت گفته شد: در آن زمان وظيفه ما چيست؟ حضرت فرمود: به همان چيزي كه امر اول شماست [همان چيزي از احكام دين كه براي شما حجت است] عمل كنيد تا حقيقت براي شما آشكار شود.
دو.
قال أبوعبدالله(ع): يأتي علي النّاس زمان يغيب عنهم إمامهم. فقلت له: ما يصنع النّاس في ذلك الزمان؟ قال: يتمسكون بالأمر الذي هم عليه حتّي يتبيّن لهم؛ (همان)
امام صادق(ع) فرمود: زماني خواهد آمد كه امام از چشمان مردم پنهان خواهد شد. از حضرت سؤال شد: وظيفه در آن زمان چيست؟ حضرت فرمود: به آنچه بر آن حجت داريد، عمل كنيد تا حقيقت احكام [با ظهور امام عصر(عج)] براي شما آشكار شود.
سه.
عن عبدالله بن سنان قال: دخلت أنا و أبي علي أبي عبدالله(ع)، فقال: كيف أنتم إذا صرتم في حال لا يكون فيها امام هدي و لا علم يري؟ فلا ينجو من تلك الحيرة إلّا من دعا بدعاء الحريق [الغريق]. فقال أبي: هذا و الله البلاء فكيف نصنع جعلت فداك حينئذٍ؟ قال: إذا كان ذلك و لن تدركه فتمسكوا بما في أيديكم حتي يصح [يتضح] لكم الأمر؛ (مجلسي، 1427: ج13: 271، به نقل از: نعماني، 1397)
عبدالله بن سنان ميگويد: به همراه پدرم نزد امام صادق(ع) رفتيم. حضرت به ما فرمود: چه حالي داريد، اگر در زماني قرار گيريد كه در آن زمان، امام هدايتگر براي شما نيست و نميتوانيد از حيرت و سردرگمي رهايي پيدا كنيد؟ پس براي رهايي از حيرت، دعاي حريق [غريق] را بخوانيد. پدرم گفت: فدايت شوم، در آن وقت، وظيفه ما چيست؟ حضرت فرمود: در آن زمان به احكامي عمل كنيد كه حجيت آن براي شما ثابت شده است تا اينكه حقيقت احكام [در زمان ظهور امام عصر(عج)] برايتان روشن شود.
چهار. امام صادق(ع) فرمود:
كونوا علي ما أنتم عليه حتّي يأتيكم الله بصاحبها؛ (همان: 272)
نسبت به وظايف شرعي، به همان چيزي كه در اختيار داريد و حجيت آن برايتان ثابت شده است، عمل كنيد تا صاحب آن ظاهر شود.
در رواياتي نيز وظيفه مردم در عصر غيبت، تمسك به دين بيان شده است. آيا تمسك به دين جز عمل به وظايفي است كه به عنوان حجت شرعي براي مكلف ثابت شده است؟ براي نمونه، به روايتي بنگريد كه بر اين مطلب دلالت دارد:
قال ابوعبدالله(ع): إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة المتمسّك فيها بدينه كالخارط للقتاد. ثم قال: هكذا بيده. ثم قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة فليتق الله عبد و ليتمسّك بدينه؛ (حر عاملي، بيتا: ج3: 473، به نقل از: صدوق، 1425)
امام صادق(ع) فرمود: براي صاحب اين امر، غيبتي است كه تحمل آن براي دينداران بسيار دشوار است. آنگاه فرمود: براي صاحب اين امر غيبتي است كه در زمان غيبت بايد تقوا پيشه كرد و به دين تمسك جست (يعني بايد به آن چيزي از دين كه حجيت آن ثابت شد، عمل كرد).
در اين روايات، وظيفه منتظران در عصر غيبت، عمل به وظايف و تكاليف شرعي و عمل به چيزهايي است كه بر اساس ضوابط فقهي، حجت بودن آنها به اثبات رسيده است. البته اثبات اين امر كه همگان موظف به انجام تكاليف شرعي خود هستند، تنها به اين روايات وابسته نيست، بلكه مسلّم و ضروري دين و مذهب است كه به هيچ وجه، ترديد و مناقشه در آن وجود ندارد.
اگر عمل به وظايف شرعي در ميان مردم شدت يافت، قهراً زمينه براي اجراي دين كامل به دست كاملترينِ خلق فراهم خواهد شد و بهترين زمينه براي ظهور موعود عبارت است از عمل مردم به تكاليفي كه در شريعت مقرر شده است.
حال اگر كسي بگويد ايجاد آمادگي و در فكر انتظار واقعي بودن براي ظهور موعود، وظيفه ما نيست، در واقع، منظور او اين است كه عمل به احكام شرعي و ترويج آن، وظيفه ما نيست؛ چون مسلّم است كه عمل كردن به احكام و تكاليف شرعي و تقوا پيشه كردن، بهترين زمينه را براي ظهور فراهم ميكند. پس اگر كسي منكر لزوم آمادگي باشد، گويي منظورش اين است كه شريعت در عصر غيبت، مردم را به حال خود گذاشته و قلم تكليف را از ايشان برداشته است. آيا كسي كه در كمترين حد از معلومات فقهي باشد، ميتواند چنين اظهار نظري كند؟ كدام فقيه است كه در عصر غيبت بگويد مردم در عمل به وظايف شرعي خود، وظيفهاي ندارند؟
ترويج دين و زمينهسازي براي بهتر عمل كردن به تكاليف و احكام شرعي، مهمترين وظيفه منتظران است؛ چون مهمترين زمينه را همين امر فراهم ميكند. دينداري و تقوا پيشه كردن به ميزاني كه در عصر غيبت براي ما ثابت است، جامعه را براي پذيرش دين كامل آماده خواهد كرد. انتظار صحيح هم جز اين نيست و آمادگي براي ظهور هم معنايي جز اين ندارد. بنابراين، منكر لزوم آمادگي و انتظار واقعي، در حقيقت، طرفدار لااباليگري، ترك دينداري و تعطيل عمل كردن به وظايف شرعي است.
بينتيجه بودن ظهور بدون زمينهسازي
——————————————-
بنا بر آيات مباركه قرآن و روايات بيشماري كه از ائمه اطهار(عليهم السلام) رسيده است، امام عصر(عج) اسلام را به طور كامل و در همه جهان خواهد گستراند. آيه مباركه هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهـُدَى وَدِينِ الْحـَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمـُشْرِكُونَ (توبه: 33) كاملاً بر اين مطلب دلالت دارد كه در عصر ظهور، تنها دين غالب بر جهان، دين اسلام خواهد بود. رواياتي نيز كه در ذيل اين آيه مباركه بيان شدهاند، جملگي بر اين نكته دلالت دارند كه در زمان ظهور امام عصر(عج)، كافر و مشركي باقي نخواهد ماند و همگان به وحدانيت خدا و رسالت نبوي(ص) و ولايت ائمه اقرار خواهند كرد. (سلمي سمرقندي، بيتا: ج2: 87؛ عروسي حويزي، 1382: ج2: 211؛ طبرسي، 1379: ج5: 25؛ فيض كاشاني، 1336: ج1: 697)
به طور مسلّم، اسلام در زمان حضرت مهدي(عج) بايد به طور كامل اجرا شود تا جايي كه در روايات زيادي آمده است كه آن حضرت، تجديدكننده دين است و بسان پيامبر اعظم(ص)، تمام امور جاهلي را از بين ميبرد. (حر عاملي، بيتا: ج3: 539 و 540، به نقل از: نعماني، 1379) پس قهراً ثابت ميشود كه براي تحقق اين امر در آن وقت، به آمادگي و زمينهچيني نياز است. به يقين، خداي متعال نميخواهد همه كارها را با قدرت خارقالعاده و به صورت معجزهوار پيش ببرد و در آن عصر، اختيار را از انسانها بگيرد. در آن زمان عناياتي خاص از جانب ذات مقدس احديت وجود خواهد داشت، چنانكه در برخي از روايات به آن اشاره شده است (همان: 496 و 540، به نقل از: نعماني، 1379)، ولي اين عنايات چنان نيست كه اختيار را از انسان سلب كند و كارها را به طريق خارقالعاده پيش ببرد.
بنابر آنچه از روايات استفاده مي شود، امام عصر(عج) براي اينكه بتواند سيطره دين اسلام را در همه جا بگستراند، فتوحات فراواني خواهد داشت. اكنون به برخي از اين روايات اشاره ميشود:
يك. رسول گرامي اسلام(ص) فرمود:
المهدي من ولدي الّذي يفتح الله به مشارق الأرض و مغاربها؛ (حسيني شوشتري، 1396: ج13: 259، به نقل از: ينابيع المودة)
مهدي(عج) از نسل من است كه خدا به وسيله او شرق و غرب عالم را فتح ميكند.
دو. رسول مكرم اسلام(ص) فرمود:
لا يقوم السّاعة حتّي يملك رجل من أهل بيتي يفتح القسطنطية و جبل الدّيلم و لو لم يبق إلّا يوم لطوّل الله ذلك اليوم حتّي يفتحها؛ (مجلسي، 1427: ج51: 96)
قيامت فرا نميرسد، تا مردي از اهلبيت من، قسطنطنيه و كوه ديلم را فتح كند و اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي بماند، خداوند متعال آن روز را آنقدر طولاني خواهد كرد تا [قائم] آنجا را فتح كند.
سه. امام باقر(ع) فرمود:
إذا قام القائم سار الكوفة… و يفتتح القسطنطنية و الصّين و جبال الدّيلم…؛ (همان: ج52: 339)
اگر امام عصر قيام كند، به كوفه خواهد رفت… و قسطنطنيه و چين و كوه ديلم را فتح خواهد كرد.
چهار. امام باقر(ع) فرمود:
كأنّي بالقائم(ع) علي نجف الكوفة… و هو يفرق الجنود في البلاد؛ (مفيد، 1413: ج11: 379)
گويي امام عصر را ميبينم در حالي كه در نجف كوفه است… و در حالي است كه لشكر خود را به تمام مناطق پراكنده ميكند.
در اينجا ممكن است تصور شود اين مبارزات به طريق غيرعادي صورت ميگيرد. پس نيازي به تهيه مقدمات نيست. از روايات فراواني استفاده ميشود كه چنين تصوري باطل است و فتحهاي امام با تلاش و زحمت صورت ميگيرد. براي نمونه، در روايتي، وقتي راوي از امام سؤال ميكند: آيا اين مطلب صحيح است كه مردم ميگويند: همه چيز براي امام عصر(عج) تسليم ميشوند و نيازي به خونريزي نيست؟ حضرت در پاسخ فرمود: “هرگز و اگر قرار بود اين طور شود، براي پيامبر اكرم(ص) اين اتفاق ميافتاد. ” باز حضرت تكرار ميفرمايد: “هرگز ” و آنگاه به جان مبارك خود قسم ميخورد و ميفرمايد: “تا اينكه ما و شما عرق و خون را از پيشاني پاك كنيم. ” (حر عاملي، بيتا: 543، به نقل از: نعماني، 1397) در روايت ديگري، وقتي در مورد حضرت قائم(عج) سخن به ميان آمد، مفضل از امام صادق(ع) سؤال كرد: آيا كار حضرت به آساني پيش ميرود؟ حضرت در پاسخ فرمود: “خير، تا اينكه عرق و خون را پاك كنيد. ” (همان) اين سخن، كنايه از سختي و مشقت زياد است. در محضر امام رضا(ع) نيز از حضرت قائم(عج) سخن به ميان آمد. حضرت فرمود: “شما امروز آسودهخاطر هستيد. ” سؤال كردند: چگونه؟ حضرت در پاسخ فرمود: “وقتي حضرت قائم ظهور كند، عرق و خون و خواب بر پشت مركبها خواهد بود و لباس حضرت، خشن و غذايشان، نامناسب است. ” (همان)
اين روايات جملگي بر اين دلالت دارند كه عصر ظهور امام زمان(عج) با سختيها و ناملايمات زيادي همراه است. پس اگر شرايطي تا اين حد سخت و ناگوار پيش روست، مگر ميتوان بدون آمادگي و فراهم كردن زمينه، كاري از پيش برد؟
هيچ دليلي در دست نيست كه بر اين دلالت كند كه در زمان امام عصر(عج)، از مردم سلب اختيار ميشود و هر كس مجبور است مطيع حضرت باشد و با او به مخالفت برنخيزد، بلكه دليل بر خلاف آن است. براي نمونه، در قسم شيطان به عزت باريتعالي، اين قيد وجود ندارد كه در زمان ظهور حضرت مهدي(عج)، وساوس او منتفي است، بلكه او به طور مطلق قسم خورده است كه از ايجاد انحراف دست برندارد. در روايات فراواني نيز آمده است كه هنگام ظهور و بعد از آن، شيطان همچنان به كار خود ادامه خواهد داد. براي نمونه، از امام باقر(ع) روايت شده است: “هنگام ظهور امام عصر(عج)، منادي آسماني در اول روز ندا ميدهد كه حق با علي(ع) و شيعيان اوست. سپس شيطان در آخر روز از زمين ندا خواهد داد: به درستي كه حق با عثمان و پيروان اوست و در آن هنگام است كه اهل باطل به شك خواهند افتاد. ” (مفيد، 1413: ج11: 371)
وجود شيطان و وساوس شيطاني، اختيار انسان بر انجام كار بد و اشتغال نفس اماره به كار خود در آن زمان دلالت ميكنند كه همراه امام بودن، تبعيت كردن از وي و صبوري كردن در سختيها و ناملايمات كاري دشوار است؛ چون خلاف تمنيات نفس و دستور شيطان است. از اينرو، در روايات فراوان به لزوم تبعيت از امام عصر(عج) توصيه و امر شده است. براي مثال، در روايتي از پيامبر اكرم(ص) رسيده است كه فرمود:
تجيء فتنة غبراء مظلمة ثم يتبع الفتن بعضها بعضاً حتي يخرج رجل من اهل بيتي يقال له المهدي، فان ادركته فاتبعه و كن من المهتدين؛ (حسيني شوشتري، 1396: ج13: 263، به نقل از: الحاوي للفتاوي اثر جلالالدين سيوطي)
فتنهاي سخت خواهد آمد كه مانند غبار و تاريكي است. سپس فتنهها به دنبال هم خواهد آمد تا اينكه مردي از اهلبيت من كه به او مهدي ميگويند، خروج ميكند. پس اگر او را درك كردي، از او تبعيت كن و از هدايتشدگان باش.
امر به تبعيت زماني معنا دارد كه مكلف در ترك آن اختيار و انگيزه داشته باشد. اگر افراد نسبت به عملي مسلوبالاختيار باشند يا انگيزه كافي نداشته باشند، امر كردن، لغو و بيفايده است و شارع حكيم مرتكب كار لغو خواهد شد. بنابراين، معلوم ميشود قسمت عمده فتوحات حضرت به صورت طبيعي و به دست انسانهايي صورت خواهد گرفت كه شيطان و نفس آنها را از تبعيت كردن و تحمل ناملايمات بازميدارد. پس نتيجه قهري اين امر خواهد بود كه براي تحمل آن شرايط و به منظور فايق آمدن بر آن مشكلات، آمادگي و استعداد لازم است. از اينرو در ادعيه شريفه به ما تعليم فرمودند كه از خدا بخواهيم ما را از اطاعتكنندگان و ممتثلين اوامر حضرت قرار دهد. (مفاتيح الجنان، دعاي عهد) ائمه(عليهم السلام) توصيه كردهاند كه اين دعا در عصر غيبت خوانده شود. دعاهاي فراوان ديگري نيز بر اين دلالت دارند كه بايد با تلاش و طلب توفيق از خداي متعال، زمينه را براي همراهي و تبعيت از حضرت در خود به وجود آورد. يكي ديگر از دعاهايي كه به همگان توصيه شده، اين است كه خداوند ما را از اعوان و انصار حضرت قرار دهد. (همان) اصحاب امام عصر(عج) از مقام والايي برخوردارند تا جايي كه در روايتي از امام باقر(ع) رسيده است كه حضرت فرمود: “گويا ميبينم اصحاب امام قائم(عج) را كه ميان شرق و غرب را احاطه كردهاند و همه چيز مطيع ايشان است، حتي حيوانات وحشي زمين و پرندگان آسمان. همه چيز به دنبال كسب رضايت ايشان هستند تا جايي كه قسمتي از زمين بر قسمتهاي ديگر افتخار ميكند كه امروز يكي از اصحاب قائم(عج) بر من گذشت. ” (حر عاملي، بيتا: ج3: 494، به نقل از: صدوق، 1425) آيا رسيدن به اين مقامات جز با زحمت و آمادگي قبلي ممكن است؟ به يقين، تا ياوراني كه داراي چنين مقامي هستند، براي آن دوران تربيت و آماده نشوند، اداره يك حكومت جهاني ناممكن است. در رواياتي هم آمده است كه تا سيصد و سيزده ياور با اراده پولادين براي حضرت فراهم نگردد، امر فرج انجام شدني نخواهد بود. (نودهي، 1385: 27)
آيا ميتوان زمين را پر از قسط و عدل و داد كرد بدون اينكه شرايط ايجاد اين وضعيت فراهم شود؟ مگر نه اين است كه پيامبر خدا(ص) به ظهور منجي بشارت داد و فرمود جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؟ اين روايات از نظر كثرت تا حدي است كه امكان هيچ شك و شبههاي در مورد صدور آن راه ندارد. (حر عاملي، بيتا: ج3: 445 و 555) آيا پر كردن زمين از عدل و داد جز با ايجاد آمادگي ممكن است؟ در مطالب گذشته، به بطلان رخ دادن معجزه و خرق عادت در ظهور اشاره شد. پس شكي باقي ميماند كه اگر بناست زمين از عدل و داد پر شود و اين كار نيز با زحمت و رنج صورت ميگيرد، چارهاي جز اين نيست كه بگوييم براي به وجود آمدن آن، آمادگي و تهيه مقدمات، لازم است. مگر معلولي بدون علت قابل تحقق است كه اين مسئله بدون سبب واقع شود. از اينرو اين فرمايش كه به تواتر از پيامبر اكرم(ص) نقل گرديد، ايجاب ميكند براي تحقق چنين وضعيتي در همه عالم، به زحمت و تلاش و آمادگي نياز باشد.
چگونه ميتوان پذيرفت كه بسترسازي براي پر كردن زمين از عدل و داد تنها توسط خود حضرت صورت پذيرد. اين در حالي است كه سنت الهي بنا بر استناد قرآن كريم اين است كه: إِنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ. (رعد: 11) اين آيه كريمه به خوبي ثابت ميكند كه سنت الهي بر اين نيست كه بدون اختيار و به طور معجزهآسا، وضعيت را در جامعه به سمت صلاح و نفي ظلم و پر كردن زمين از عدل و داد پيش ببرد، در حالي كه خود مردم هيچ نقشي نداشته باشند و اين كار فقط به دست امام عصر(عج) و با عنايت الهي صورت گيرد.
اين اظهار نظرها، خط بطلان كشيدن بر ادله بيشمار عقلي و نقلي است كه دلالت دارد انسانها با اختيار و انتخاب خود، مسيرشان را مشخص ميكنند. در غير اينصورت، سؤالات بيپاسخ فراواني به وجود خواهد آمد؛ سؤالاتي مانند اينكه: پس چرا خداي متعال در زمان ديگر معصومان، چنين كاري را انجام نداد؟ چرا خداوند، پيامبرش را به صورت معجزهآسا كمك نكرد؟ چرا مردم در ساليان طولاني بايد فساد و تباهي و ظلمهاي فراوان را تحمل كنند؟ خدايي كه قادر به انجام چنين كاري هست، چگونه بر خود روا ميدارد كه مردم اين همه ظلم و جنايت را متحمل شوند؟ اينها و دهها سؤال ديگر ثابت ميكند كه اينگونه اظهار نظرها، باطل و بياساس است.
مرحوم شيخ طوسي در پاسخ به اشكالي اظهار ميدارد: نصب امام، لطفي است كه ما از انجام آن عاجزيم و اين فقط كار خداي متعال است و از اينرو، معنا ندارد كه او ما را به انجام آن تكليف كند، ولي بسط يد و تقويت او اگر هم براي ما مقدور بود و هم براي خداي متعال، اگر ملاحظه كرديم كه ذات احديت از انجام آن امتناع نمود، پي ميبريم كه بر او واجب نيست، بلكه بر ما واجب است؛ چرا كه او بايد منبسطاليد و قدرتمند باشد تا بتواند نقش و وظيفهاي را كه بر عهده اوست، به خوبي ايفا كند. نيز گفتيم كه اگر بسط يد قرار دادن امام، فعل الهي باشد، انسانها مجبور خواهند شد و خداوند متعال اگرچه ميتواند با قدرت خود، دشمنانش را از بين ببرد و او را با ملائكه ياري رساند، ولي چنين نميكند؛ چون در اين صورت، ديگر تكليف كردن، بيفايده و بيمعناست. بنابراين، وظيفه ما اين است كه شرايط بسط يد و قدرتمند شدن امام را فراهم كنيم. (طوسي، 1425: 11)
اگر خداوند توسط امامي، زمين را از عدل و داد پر ميكند، امام هم با كمك مردم و خواست ايشان به اين كار اقدام خواهد فرمود و اگر هم عنايات الهي، كمككار اوست، اين امر به اندازهاي نيست كه كاملاً در اين جريان معجزهاي صورت گيرد. اگر بناست مردم در آن عصر، كمككار و ياور امام خود باشند، بايد از قبل، اين احساس و كمال را در خود به وجود آورند و خود را به گونهاي آماده كنند كه بتوانند در اين كار بزرگ، سهيم باشند.
به همين جهت، در روايات متعددي رسيده است كه تا قبل از ظهور حضرت، به طور كامل غربال ميشويد و مورد آزمايشهاي سخت قرار ميگيريد. حتي در برخي روايات، كلمه غربال شدن سه بار تكرار شده است (حر عاملي، بيجا:510 و 537، به نقل از: طوسي، 1425). همچنين در كتابهاي اهل سنت رواياتي آمده است كه گوياي همين مطلب است و بيان ميشود كه افراد ناخالص بايد از مخلص جدا شوند و افراد مخلص رشد كنند و استعداد لازم را به دست آورند. (همان: 641، به نقل از: فرائد السمطين اثر حافظ حمويني)
لزوم زمينهسازي در قالب معرفي امام به مردم
—————————————————
از جمله اموري كه در تحقق ظهور نقش بسزايي دارد، شناخت مقام امام و پي بردن به جايگاه و منزلت اوست. اين شناخت از دو جهت بايد صورت گيرد؛ اول اينكه انسان دريابد دارنده اين مقام از چه جايگاه و منزلت رفيعي برخوردار است. دوم اينكه بداند در هر عصري، امامي هست و خداي متعال زمين را از امام خالي نخواهد گذاشت. اگر همگان اين دو جهت را درك و فهم كنند، ديگر كسي بهجز حضرت را مصلح نميدانند و جز او را پناه كامل و منجي حقيقي نخواهند دانست. امام معصوم، واجد همه كمالات است و تنها اوست كه لياقت كامل و بيكم و كاست را براي اداره بشريت دارد.
براي پي بردن به جهت اول كافي است به آيه 124 از سوره مباركه بقره توجه شود كه خداي متعال ميفرمايد:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: “من تو را پيشواى مردم قرار دادم. ” [ابراهيم] پرسيد: “از دودمانم [چهطور؟] ” فرمود: “پيمان من به بيدادگران نمىرسد. ”
اين آيه مباركه بر رسيدن حضرت ابراهيم(ع) به مقام امامت دلالت دارد. از اين آيه به ضميمه آيات ديگر ثابت ميشود كه مقام امامت بعد از آنكه حضرت به مقام نبوت و خلّت رسيده بود، به وي اعطا گرديد. آن آيات بر اين دلالت دارند كه حضرت ابراهيم در زمان كهولت و وقتي صاحب فرزند شد كه از فرزنددار شدن نااميد بود. اگر در اين آيه، اين مقام را براي فرزندان خود طلب ميكند، گوياي اين است كه اين مقام بعد از برههاي است كه حضرت به مقام نبوت و خلّت رسيده بود. (طباطبايي، 1372: ج1: 270) با اينكه ابراهيم براي رسيدن به آن دو مقام، مورد ابتلا و امتحانهاي سخت واقع شد، باز براي رسيدن به اين مقام با آزمايشهاي متعدد روبهرو شد. وقتي از همه امتحانها به طور كامل سربلند بيرون آمد، “فأتمهن “، آنگاه خداي متعال او را به اين مقام رساند. از اين آيه به خوبي روشن ميشود كه همه پيامبران، امام نبودند، بلكه تنها به عنوان پيك خدا، پيامرسان دستورهاي الهي بودند. مقام زمامداري جامعه، براي خلّص از ايشان است كه به عاليترين مقامات انساني راه پيدا كردهاند؛ چون اگر هر پيامبري مقام امامت ميداشت، حضرت ابراهيم هم ميبايست آن زماني كه به پيامبري رسيده بود، اين مقام را دارا ميبود. اگر اين مقام را قبلاً داشت، آمدن اين آيه مباركه معناي درستي نداشت؛ چون مفاد آيه اين است كه پاداش پيروزي كامل از همه امتحانها، عبارت است از اينكه ابراهيم به مقام امامت از طرف خداي متعال رسيد. اگر او قبلاً به اين مقام منصوب شده بود، ديگر جا نداشت كه گفته شود در اين زمان كه بعد از دوره نبوت و خلّت است، مورد ابتلا قرار گرفت و چون از همه مراحل پيروز بيرون آمد، او را به اين مقام رساند. بنابراين، مقام امامت، جدا و متمايز از مقام نبوت است (طوسي، 1409: ج1: 449) و تنها بعضي از پيامبران اين مقام را داشتند.
در كتابهايي كه در زمينه اصول فقه نگاشته شده است، در مورد دلالت ذيل آيه مبني بر اينكه عصمت در همه عمر براي امام، لازم است يا خير، بحثهايي وجود دارد. با اين حال، صدر آيه به خوبي دلالت دارد كه براي كسي جعل مقام امامت از ناحيه خدا متعال صورت گرفته كه به طور كامل از همه امتحانها پيروز بيرون آمده است. اين آزمايشها قطعاً سختتر از آزمايشهايي است كه براي رسيدن به مقام نبوت از انسان به عمل ميآيد. قهراً كسي كه در همه آزمايشها روسفيد است، نميتواند غيرمعصوم باشد و در بالاترين درجات از كمال قرار گيرد. اين امر، يكي از ادله توجه به مسئله امامت از منظر قرآن، آن هم به صورت بسيار اشارهاي و گذراست.
براي پي بردن به جهت دوم هم قبلاً از نظر گذشت كه شرط حكمت و حكيمانه بودن افعال الهي اين است كه زمين را از حجت خالي نگذارد. به همان دليل كه بر خداوند متعال واجب است پيامبر بفرستد و مردم را از گمراهي نجات دهد و اداره جامعه را بر عهده بگيرد و انسانها را به سمت معنويات هدايت كند، به همان دليل هم لازم است در جامعه امام قرار دهد و زمين را از حجت خالي نكند. منتظران موظفند امام را از اين دو جهت به طور كامل بشناسند و علاوه بر اينكه خود نسبت به مقام امامت شناخت پيدا كردند، براي معرفي او به ديگران تلاش كنند.
اهميت و فايده شناخت امام از اين جهت است كه امام عصر(عج) زماني با كمك مردم به اهداف بلند خود خواهد رسيد كه مردم از وي به طور كامل پيروي كنند. پيروي و اطاعت نيز زماني براي انسان حاصل ميشود كه اول بداند خداي متعال براي او امام قرار داده است. دوم آنكه امام مطاع از هر گناه و خطا، مصون و معصوم باشد تا به طور كامل مورد اطاعت قرار گيرد. با وجود انسانهاي گوش به فرمان و مطيع، امام توان خواهد يافت به هدفهاي عالي مورد نظر دست پيدا كند. روايات فراواني درباره وظايف مردم در عصر غيبت براي شناخت امام زمان(عج) رسيده است كه به عنوان نمونه ميتوان به اين روايات اشاره كرد:
يك. امام صادق(ع) در حديثي فرمود:
اگر كسي امام خود را بشناسد و بميرد قبل از آنكه اين امر را ببيند و سپس حضرت قائم(عج) ظهور كند، اجر او مانند كسي است كه با حضرت قائم(عج) در خيمهاش باشد. (حر عاملي، بيتا: ج3: 515، به نقل از: طوسي، 1425)
دو. در روايت ديگري، امام صادق(ع) فرمود:
كسي كه اين امر را بشناسد و سپس بميرد، اجر او مانند كسي است كه با حضرت قائم(عج) كشته شود. (همان)
سه. در روايتي ديگر نيز از امام صادق(ع) رسيده است:
هر كسي امام خود را بشناسد، مانند كسي است كه در خيمهگاه امام قائم(عج) باشد. (مجلسي، 1427: ج13: 276)
چهار. بنا بر روايتي، امام صادق(ع) دعايي را براي زمان غيبت به زراره تعليم فرمود. در آخرين فراز آن دعا چنين آمده است:
اللّهم عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللت عن ديني. (صدوق، 1425: 322)
اگر امام به مردم به طور صحيح معرفي شود و مردم او را بشناسند، دلهاشان از محبت او سرشار خواهد شد. آيا ممكن است كسي آينه تمامنماي جمال و جلال الهي را بشناسد، ولي نسبت به او عشق پيدا نكند؟
پس بايد تمام تلاش را به كار برد تا اين بزرگواران بهخصوص قائم(عج) به درستي معرفي شوند. معرفي ايشان هم بايد چنان باشد كه زمينه محبت و عشق مردم را به آنها به وجود آورد. به همين دليل، در روايات به شيعيان توصيه شده است كه با دشمنان هم مهربان باشند و به عنوان پيرو ائمه(عليهم السلام) رفتار زنندهاي نداشته باشند و ائمه(عليهم السلام) را چنان معرفي كنند كه مردم نسبت به ايشان محبت پيدا كنند. براي نمونه، امام صادق(ع) در توصيه به عدهاي از شيعيان ميفرمايد:
عليكم بتقوي الله و صدق الحديث و أداء الأمانة و حسن الصّحبة لمن صحبكم و إفشاء السّلام و إطعام الطّعام، صلّوا في مساجدهم و عودوا مرضاهم و اتّبعوا جنائزهم فإنّ أبي حدّثني أنّ شيعتنا أهل البيت كانوا خيار من كانوا منهم، إن كان فقيه كان منهم و إن كان مؤذّن فهو منهم و إن كان امام كان منهم و إن كان صاحب أمانة كان منهم و إن كان صاحب وديعة كان منهم و كذلك كونوا حبّبونا إلي النّاس و لا تبغّضونا إليهم؛ (صدوق، بيتا:70)
بر شما باد به تقواي الهي و راستگويي در گفتار و ردّ امانت و حسن معاشرت و سلام كردن و اطعام ديگران. در مساجد آنها نماز بخوانيد و از مريضهاي آنها عيادت كنيد و به تشييع جنازه اموات آنها برويد؛ چون پدرم فرمود: شيعيان ما اهلبيت جزو بهترينها از هر دستهاي هستند. اگر فقيهي بود، از ايشان است. اگر مؤذني بود، از ايشان است. اگر امام جماعتي بود، از ايشان است و اگر صاحب امانتي بود، از ايشان است و اگر صاحب وديعهاي بود، از ايشان است. اينگونه مردم را نسبت به ما علاقهمند سازيد و بغض ما را در دل آنها ايجاد نكنيد.
چگونه ميتوان امامي را شناخت كه نسبت به گرسنگي كساني كه در دورترين نقطه از مركز حكومتش زندگي ميكنند، بياعتنا نيست و اظهار ميدارد كه غذاي مطبوع نميخورم براي اينكه شايد (فقط به احتمال اينكه) در يمامه يا حجاز كسي گرسنه باشد. (نهج البلاغه: نامه 45) و به او عشق پيدا نكرد و جز امام معصوم(ع) را مصلح و لايق تصدي حكومت و اداره جامعه دانست؟
بنابراين، آنچه زمينه را براي ظهور فراهم ميسازد، شناخت مردم از مقام امامت و وجود مبارك امام عصر(عج) است؛ چون شناخت موجب عشق و ارادت ميشود و عشق و ارادت هم باعث اطاعت و تسليم ميشود. فقط در چنين شرايطي، حضور و ظهور امام(ع) سودمند و نتيجهبخش خواهد بود.
دلالت ادله وجوب انتظار بر لزوم زمينهسازي
————————————————
در كنار ادله متعددي كه تا به حال از آن سخن به ميان آمد، از روايات ديگري نيز ميتوان استفاده كرد كه ثابت ميكند انتظار براي ظهور امام عصر(عج)، لازم و واجب است. اين روايات هم با توضيحي كه پس از نقل آن از نظر خواهد گذشت، بر لزوم زمينهسازي دلالت ميكند. اكنون چند روايت را به عنوان نمونه ذكر ميكنيم:
يك.
عنه عن ابي الجارود قال: قلت لأبي جعفر(ع): يا ابن رسول الله! هل تعرف مودّتي لكم و انقطاعي إليكم و موالاتي إيّاكم؟ قال: فقال: نعم. قال: فقلت: فإنّي أسالك مسألةً تجيبني فيها فإنّي مكفوف البصر قليل المشي و لا أستطيع زيارتكم كلّ حين. قال: هات حاجتك؟ قلت: أخبرني بدينك الّذي تدين الله عزّوجلّ به أنت و أهل بيتك لأدين الله عزّوجل به. قال: إن كنت أقصرت الخبطة فقد أعظمت المسألة و الله لأعطينّك ديني و دين آبائي الّذي ندين الله عزّوجلّ به: شهادة أن لا إله إلّا الله و أن محمّداً رسول الله(ص) و الإقرار بما جاء به من عند الله و الولاية لوليّنا و البراءة من عدوّنا و التّسليم لأمرنا و انتظار قائمنا و الإجتهاد و الورع. (كليني، بيتا: ج2: ح10)
در اين روايت، امام باقر(ع) به ابيجارود فرمود كه دين من و دين پدران من، بعد از شهادت به وحدانيت خداي متعال و رسالت پيامبر مكرم اسلام و اقرار به آنچه از نزد خداي متعال آمده است و ولايت ما و برائت از دشمنان ما و تسليم امر ما عبارت است از انتظار قائم و تلاش و پرهيزكاري.
دو.
عن إسماعيل الجعفيّ قال: دخل رجل علي أبي جعفر(ع) و معه صحيفة فقال له أبو جعفر(ع): هذه صحيفة مخاصم يسأل عن الدّين الّذي يقبل فيه العمل. فقال: رحمك الله هذا الّذي أريد. فقال أبو جعفر(ع): شهادة أن لا إله إلّا الله وحده لا شريك له و أنّ محمّداً(ص) عبده و رسوله و تقرّ بما جاء من عند الله و الولاية لنا أهل البيت و البراءة من عدوّنا و التّسليم لأمرنا و الورع و التّواضع و انتظار قائمنا فإنّ لنا دولة إذا شاء الله جاء بها. (همان: ج2: ح13)
اسماعيل جعفي ميگويد: امام باقر(ع) به شخصي كه از ديني سؤال ميكرد كه آن دين موجب قبولي عمل است، فرمود: بعد از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت نبي مكرم اسلام و ولايت براي ما اهلبيت و بيزاري از دشمنان ما و تسليم امر ما و پرهيزكاري و تواضع عبارت است از انتظار براي قائم(عج)؛ چون براي ما دولتي است كه هرگاه خدا بخواهد، تشكيل خواهد شد.
سه.
عن ابي عبدالله(ع) أنّه قال ذات يوم: أ لا أخبركم بما لا يقبل الله عزّوجلّ من العباد عملاً إلّا به؟ فقلت: بلي. فقال: شهادة أن لا إله إلّا الله و أنّ محمّداً عبده و رسوله و الإقرار بما أمر الله و الولاية لنا و البرائة من أعدائنا يعني الأئمة خاصّة و التّسليم لهم و الورع و الإجتهاد و الطّمأنينة و الإنتظار للقائم. (نعماني، 1397: 106: باب التمحيص)
امام صادق(ع) فرمود: آنچه خداي متعال به وسيله آن، عمل بندگان را قبول خواهد كرد، بعد از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر(ص) و اقرار به امر الهي و ولايت ما و برائت از دشمنان ما و تسليم از براي ايشان بودن و پرهيزكاري و تلاش و طمأنينه، عبارت است از انتظار براي قائم(عج).
در اين سه روايت ملاحظه ميشود كه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در كنار شهادت به وحدانيت خداي متعال و رسالت نبوي، مسئله انتظار قائم(عج) را مطرح ميفرمايند كه اين كار بر اهميت و وجوب انتظار دلالت ميكند. علاوه بر اين، مسئله انتظار در كنار مسائلي ذكر شده است كه از آن به عنوان مايه قبول اعمال بندگان ياد شد.
چهار.
عن عبدالعظيم الحسنيّ، قال: دخلت علي سيّدي محمّد بن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن ابي طالب(عليهم السلام) و أنا اُريد أن أسأله عن القائم أ هو المهديّ أو غيره، فابتدأني فقال لي: يا أبا القاسم إنّ القائم منّا هو المهديّ الّذي يجب أن يُنتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و… . (صدوق، 1425: 351)
در اين روايت ملاحظه ميشود كه امام جواد(ع) تصريح ميفرمايد كه انتظار در زمان غيبت، واجب است و در كنار وجوب اطاعت در زمان ظهور، از آن ياد شد..
دلالت ادله فضيلت انتظار به لزوم زمينهسازي
————————————————–
علاوه بر روايات ياد شده كه بر مسئله وجوب انتظار دلالت دارد، به رواياتي هم كه بر فضيلت انتظار دلالت دارد، ميتوان استناد كرد. براي نمونه، توجه به روايات زير مدعاي اين مقاله را به خوبي ثابت ميكند.
يك. رسول خدا(ص) فرمود:
أفضل أعمال اُمّتي إنتظار الفرج من الله عزّوجلّ؛ (همان: 584)
بافضيلتترين اعمال امت من، انتظار فرج از خداي متعال است.
دو. اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل الله؛ (همان: 585)
منتظر امر ما مانند كسي است كه در راه خدا در خون خود غلتان است.
سه. امام صادق(ع) فرمود:
من مات منكم علي هذا الأمر منتظراً له كان كمن كان في فسطاط القائم(عج)؛ (همان: 584)
هر يك از شما كه منتظر اين امر باشد، مانند آن است كه در خيمه امام عصر(عج) سكونت گزيده باشد. (كنايه از نزديكي زياد به امام عصر(عج))
چهار. امام صادق(ع) فرمود:
المنتظر للثّاني عشر كالشّاهر سيفه بين يدي رسول الله(ص) يذبّ عنه؛ (همان: 587)
منتظر امام دوازدهم مانند كسي است كه در ركاب پيامبر(ص) شمشير بزند.
پنج. امام صادق(ع) فرمود:
يا أبا بصير! طوبي لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبته؛ (همان: 335)
اي ابوبصير، خوشا به حال شيعيان قائم(عج) ما، كساني كه در زمان غيبت، منتظر ظهور اويند.
شش. امام باقر(ع) فرمود:
و اعلموا أنّ المنتظر لهذا الأمر له مثل أجر الصّائم القائم و من أدرك قائمنا فخرج معه فقتل عدوّنا كان له مثل أجر عشرين شهيداً و من قتل مع قائمنا كان له مثل اجر خمسة و عشرين شهيداً؛ (كليني، بيتا: باب الكتمان، از ابواب “الايمان و الكفر “: ح4)
ثواب منتظر اين امر مانند كسي است كه در حال نماز و روزه باشد و كسي كه در ركاب امام عصر دشمني را از پاي درآورد، ثواب 20 شهيد را خواهد داشت و كسي كه در ركاب حضرت شهيد شود، اجر 25 شهيد را خواهد داشت.
دلالت اين روايات بر مدعاي مورد بحث بسيار روشن است، ولي به منظور توضيح بيشتر بايد گفت انتظار عبارت است از نااميد نشدن و داشتن توقع ظهور حضرت؛ اميد به اينكه زماني خواهد آمد كه امام عصر(عج) ظهور خواهد كرد و اسلام را به طور كامل اجرا ميكند.
با توجه به حقيقت انتظار، آيا ممكن است كسي واقعاً به تحقق چنين روزي اميد داشته باشد، ولي خود را براي آن زمان مهيا نكند؟ آيا معقول است كه شارع مقدس، انتظار را متعلق طلب خود قرار دهد و منظور او فقط اين باشد كه مردم اميد داشته باشند بدون اينكه نياز به انجام كاري باشد؟ اگر در روايات به انتظار امر شده و اگر از انتظار به عنوان بافضيلتترين عمل ياد شده است، در واقع، مراد از آن، طلب اميد به همراه لوازم آن است؛ چون كلمات شارع مقدس به عرف القا ميشود. صاحبنظران علم اصول فقه ميگويند مرجع در تشخيص الفاظ به كار رفته در كلام شارع، عرف است. از استعمالاتي كه اين واژه نزد عرف دارد، معلوم ميشود كه لوازمي چون تهيه مقدمات و زمينهچيني، اراده شده است. مثلاً وقتي در عرف مطرح ميشود كه كسي به انتظار مهمان يا مسافري است، از اين كلام اين طور متفاهم است كه صاحبخانه، اسباب پذيرايي از مهمان يا مسافر را آماده كرده است. بنا بر متفاهم عرفي، از واژه “انتظار “، “آمادهسازي ” فهميده ميشود و وقتي مشخص شد كه نزد عرف از واژه انتظار، آمادگي و آمادسازي اراده ميشود، در اينكه مصداق آمادگي چيست، بايد به قرينه مناسبت ميان مفهوم انتظار و آنچه انتظار آن را ميكشيم، توجه كنيم.
در توضيح بايد گفت عرف در تعيين مراد از يك كلام، به قراين حالي و مقالي آن كلام توجه ميكند و مراد را بر اساس آن مشخص خواهد كرد. براي مثال، وقتي گفته ميشود شراب حرام است، عرف ميفهمد كه مراد، نوشيدن شراب است، ولي وقتي گفته ميشود پوست فلان حيوان حرام است، مراد از آن عبارت خواهد بود از اينكه از اين نوع پوست نبايد به عنوان لباس استفاده كرد. كلمه حرام در اين دو مثال به كار رفته است، ولي بر اساس تناسبي كه ميان هر موضوع با استفاده خاص از آن وجود دارد، مشخص ميشود كه مصداق حرمت دقيقاً چه چيزي است. مصداق حرمت در يك جا، نوشيدن است و در جاي ديگر، پوشيدن. حال اگر به واژه انتظار توجه كنيم، با كمي دقت درخواهيم يافت كه انتظار هر چيزي با كار خاصي در ارتباط با آنچه انتظار آن را ميكشيم، تناسب دارد. براي مثال، تناسب انتظار كشيدن براي آمدن مهمان به خانه اين است كه وسايل پذيرايي فراهم باشد و تناسب انتظار يك محصّل براي رسيدن وقت امتحان و كنكور اين است كه جديّت خود را در مطالعه و علمآموزي بيشتر كند. تناسب انتظار ظهور مصلح كل نيز اين است كه شرايطي را فراهم كنيم تا حضرت، اهداف و برنامههاي خود را بهتر و سريعتر اجرا كند.
بنابراين، با توجه به اينكه نزد عرف، از واژه انتظار، آمادگي فهميده ميشود و با توجه به اينكه در تعيين مصاديق انتظار ميبايست به قرينه مناسبت ميان انتظار با آنچه انتظار آن را ميكشيم، دقت كنيم، به اين نتيجه ميرسيم كه مراد از روايات فراواني كه بر لزوم انتظار دلالت دارند، اين است كه براي تحقيق و اجراي بهتر و سريعتر برنامههاي امام(عج) بايد آمادگي ايجاد كرد. براي اين منظور، شناخت اهداف و برنامههايي كه در يك كلمه، اجراي كامل دين اسلام است، لازم و ضروري خواهد بود.
نمونههايي از تكاليف شيعيان براي زمينهسازي ظهور در عصر غيبت
—————————————————————————
در كنار رواياتي كه بهطور مستقيم به مسئله انتظار پرداختهاند و مشخص ميكنند كه شيعيان در عصر غيبت نسبت به انتظار و زمينهسازي براي ظهور چه تكليفي دارند، رواياتي وجود دارد كه مشخص ميكند زمينهسازي بايد دقيقاً چگونه باشد و چه تكاليفي در زمان غيبت متوجه آنهاست. اين تكاليف در روايات به دو قسم فردي و اجتماعي قابل تقسيم است كه در اينجا به برخي از آن اقسام اشاره خواهد شد.
الف) اقسام وظايف و تكاليف فردي
يك. دعا كردن براي ظهور و فرج حضرت
در روايات فراواني به اين مسئله پرداخته شده است.
يكم.
في حديث ذكر فيه غيبة المهدي، قلت: كيف تصنع شيعتك؟ قال: عليكم بالدّعاء و انتظار الفرج؛ (اصفهاني، 1398: ج2: 102)
در حديثي كه در مورد غيبت حضرت مهدي(عج) وارد شده است، حضرت فرمود: بر شما باد به دعا كردن و انتظار فرج.
دوم. در توقيع مروي آمده است:
أكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم. (همان: ج1: 141)
براي تعجيل فرج زياد دعا كنيد؛ چون در آن، فرج شما نيز هست.
سوم. امام حسن عسكري(ع) فرمود:
و الله ليغيبنّ غيبة لا ينجو فيها من الهلكة إلّا من ثبّته الله عزّوجلّ علي القول بإمامته و وفّقه فيها للدّعاء بتعجيل فرجه. (صدوق، 1425: 357)
غيبتي خواهد بود كه از آن نجات نيست مگر براي كسي كه خدا او را در مسئله امامت تثبيت كرده باشد و توفيق دعا براي تعجيل فرج داده باشد.
در كنار رواياتي از اين دست، ادعيه بيشماري وجود دارد و به ما از طريق دعاهاي مأثور مانند ندبه، عهد و فرج و… تعليم داده شده است كه نسبت به تعجيل ظهور دعا كنيم و از درگاه الهي بخواهيم تا وليّ خود را ظاهر سازد.
دو. عمل به وظايف شرعي
چنانكه قبلاً نيز در اين زمينه، رواياتي به عنوان نمونه نقل شد، در اينجا به روايتي ديگر اشاره ميكنيم تا نسبت به اين مسئله تأكيد بيشتري صورت گيرد.
امام صادق(ع) فرمود:
من سرّه أن يكون من أصحاب القائم، فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الأخلاق و هو منتظر… ؛ (نعماني، 1379: 106)
هر كسي كه دوست دارد از اصحاب قائم(عج) باشد، در انتظار باشد و پرهيزكاري كند و داراي اخلاق نيكو باشد و اينها را در حال انتظار حفظ كند.
سه. تحصيل معرفت نسبت به حضرت
بر اين مطلب، علاوه بر اينكه دلايل عقلي وجود دارد و در ادعيه مأثوره نيز به ما تعليم داده شده، در روايات فراواني هم به آن توصيه شده است. اكنون فقط به ذكر چهار مورد آن بسنده ميشود:
اول. امام موسي كاظم(ع) فرمود:
من شكّ في أربعة فقد كفر بجميع ما أنزل الله تبارك و تعالي أحدها معرفة الإمام في كلّ زمان و أوان بشخصه و نعته؛ (اصفهاني، 1398: ج2: 104)
اگر كسي در چهار چيز شك كند، نسبت به تمام آنچه از ناحيه خداي متعال صادر شده، كافر شده است. اولين آن معرفت نسبت به امام و خصوصيات اوست.
دوم. امام صادق(ع) در خطبهاي به خدا عرضه ميدارد كه اگر خداوند، امام و حجت واجبالاتباع خود را از نظر مردم مخفي كرده، علم به او و آدابش را در قلب مؤمنان تثبيت كرده است:
اللّهم إنّه لا بدّ لأرضك من حجّة لك علي خلقهم، تهديهم إلي دينك، تعلّمهم علمك، لئلّا تبطل حجّتك و لا يضلّ اتباع أوليائك بعد إذ هديتهم به إمّا ظاهر ليس بالمطاع أو مكتتم مترقّب، إنّ غاب عن النّاس شخصه في حال هدنتهم لم يغب عنهم علمه و آدابه في قلوب المؤمنين مثبتة، فهم لها عاملون. (همان: 106)
سوم. امام باقر(ع) فرمود:
من مات و ليس له إمام فميتته ميتة جاهليّة و من مات و هو عارف لإمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّره و من مات و هو عارف لإمامه كان كمن هو مع القائم في فسطاطه؛ (همان)
اگر كسي بميرد و امامي نداشته باشد، به مرگ جاهلي مرده است و اگر عارف به مقام امام باشد، تقدم يا تأخر اين امر به او آسيبي نخواهد زد و كسي كه بميرد در حالي كه امام خود را شناخته است، مانند كسي است كه در خيمهگاه قائم(عج) باشد.
چهارم. امام صادق(ع) فرمود:
من عرف إمامه كان كمن كان في فسطاط المنتظر؛ (همان)
كسي كه امام خود را بشناسد، مانند كسي است كه در خيمهگاه قائم(عج) باشد.
چهار. افزايش توان تحمل و ظرفيت وجودي
رواياتي كه برخي از آنها به عنوان نمونه نقل ميشود، بر اين امر دلالت دارد كه تحمل ولايت ائمه(عليهم السلام) به آمادگي قبلي نياز دارد و افراد در عصر غيبت بايد خود را پالايش كنند تا خالصترين اهل ايمان مشخص شوند؛ چون تحمل ولايت ائمه(عليهم السلام) تنها براي اين افراد ممكن است و امام(ع) با ياري اين افراد ميتواند به اهداف خود جامه عمل بپوشاند.
اول. اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
إنّ أمرنا أهل البيت صعب مستصعب، لا يعرفه و لا يقرّ به إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو مؤمن نجيب امتحن الله قلبه للإيمان؛ (همان: ج2: 465)
امر ما اهلبيت سخت و دشوار است و آن را نميشناسد و به آن اقرار نميكند مگر فرشته مقرب يا پيامبر فرستاده شده يا مؤمني كه داراي نجابت است و قلب او براي ايمان مورد امتحان الهي قرار گرفته است.
دوم. امام صادق(ع) فرمود:
إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّا من كتب الله في قلبه الإيمان. (همان)
به درستي كه امر ما سخت و دشوار است و آن را تحمل نميكند، مگر كسي كه خداي متعال ايمان را در قلبش جا داده باشد.
سوم. امام باقر(ع) فرمود:
حديث تمضغه الشيعة بألسنتها لا تدري ما كنهه. قلت: ما هو جعلني الله فداك؟ قال: قول علي بن ابي طالب(ع) إنّ أمرنا صعب مستصعب، لايحتمله إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان. يا أبا الرّبيع أ لا تري أنّه يكون ملك و لا يكون مقرّباً و لا يحتمله إلّا مقرّب و قد يكون نبيّ و ليس بمرسل و لا يحتمله إلّا مرسل و قد يكون مؤمن و ليس بممتحن و لا يحتمله إلّا مومن قد امتحن الله قلبه للإيمان؛ (همان)
حديثي است كه شيعيان آن را به زبان جاري ميكنند، ولي حقيقت آن را درك نميكنند. سؤال شد: فدايت شوم، آن چيست؟ فرمود: حديث اميرالمؤمنين علي(ع) است كه فرمود: امر ما سخت و دشوار است و فقط براي فرشته مقرب يا پيامبر فرستاده شده يا مؤمن مورد امتحان الهي قابل تحمل است؛ چون ممكن است فرشته باشد، ولي مقرب نباشد و تنها مقرب از ايشان توان تحمل را دارد و گاه پيامبر است، ولي رسول نيست و فقط پيامبر رسول ميتواند آن را تحمل كند و گاه شخص مؤمن است، ولي مورد امتحان الهي قرار نگرفته است و فقط مؤمن مورد امتحان الهي توان تحمل آن را دارد.
از اينرو، به دليل دشواري تحمل ولايت ائمه(عليهم السلام) به صورت كامل، در رواياتي كه قبلاً نيز مورد اشاره قرار گرفت، تصريح شده است كه شيعيان در عصر غيبت در دوره امتحان سخت قرار خواهند گرفت و ظهور زماني صورت خواهد گرفت كه مؤمناني، از امتحانهاي سخت، سربلند و پيروز خارج شوند؛ چون اداره حكومت جهاني تنها به دست اين عده ممكن خواهد بود. در اينجا به منظور تأكيد بيشتر، به برخي ديگر از روايات اشاره ميشود:
يكم. امام صادق(ع) فرمود:
إنّ هذا الأمر لا يأتيكم إلّا بعد إياس و لا والله حتّي تميّزوا و لا والله حتّي تمحّصوا و لا والله حتّي يشقي من يشقي و يسعد من يسعد؛ (همان: ج2: 471)
اين امر صورت نخواهد گرفت مگر بعد از نااميدي و پس از آنكه به سختي مورد امتحان قرار گرفتيد تا سعيد از شقي كاملاً شناخته شود.
دوم. امام رضا(ع) فرمود:
و الله لا يكون ما تمدّون إليه أعينكم حتّي تمحّصوا و تميزوا و حتّي لا يبقي منكم إلّا الأندر فالأندر؛ (همان)
به خدا قسم آنگونه كه نگاه ميكنيد نيست، بلكه به جايي برسيد كه از شدت امتحان، نادرترين شما باقي بماند.
سوم. امام باقر(ع) فرمود:
لتمحصن يا شيعة آل محمد تمحيص الكحل في العين…؛ (همان)
اي شيعه آل پيامبر، آنقدر پاكسازي ميشويد، مانند پاكسازي سرمه در چشم.
ب) اقسام وظايف و تكاليف اجتماعي
يك. ايجاد محبت نسبت به امام(ع) در ميان مردم
چنانكه قبلاً از آن سخن به ميان آمد، براي تأكيد بيشتر، دو نمونه ديگر از روايات نقل ميشود:
اول. امام صادق(ع) فرمود:
رحم الله عبداً حبّبنا إلي النّاس و لم يبغّضنا إليهم…؛ (همان: ج2: 140)
خدا رحمت كند بندهاي را كه محبت ما را در ميان مردم ايجاد كند و باعث نشود مردم نسبت به ما بغض پيدا كنند.
دوم. امام صادق(ع) فرمود:
رحم الله عبداً اجترّ مودّة النّاس إلينا…؛ (همان)
خدا رحمت كند بندهاي را كه باعث محبت ميان ما و مردم شود.
دو. آمادگي نظامي
علاوه بر اينكه از طريق استدلال عقلي ميتوان براي اين مطلب دليل اقامه كرد، رواياتي هم مبني بر اين جهت وجود دارد كه دو نمونه از آن نقل ميشود:
اول. امام صادق(ع) فرمود:
ليعدّن أحدكم لخروج القائم(عج) و لو سهماً…؛ (همان: ج2: 423)
هر يك از شما براي قيام قائم(عج) بايد دستكم به اندازه تهيه يك تير آماده شود.
دوم.
باسناده (ثقة الاسلام كليني) عن ابي عبدالله الجعفيّ قال: قال لي ابو جعفر محمّد بن عليّ(ع): كم الرّباط عندكم؟ قلت: أربعون. قال(ع): لكن رباطنا رباط الدّهر و من ارتبط فينا دابّة كان له وزنها و وزن ما كانت عنده و من ارتبط فينا سلاحاً كان له وزنه ما كان عنده…؛ (همان)
امام باقر(ع) از ابوعبدالله جعفي سؤال كرد: مرزباني نزد شما چهقدر است؟ او پاسخ داد: چهل روز است. امام فرمود: براي ما هميشگي است و كسي كه ما را با فرستادن اسبي در اين كار ياري كند، به اندازه وزن آن ثواب خواهد داشت و وزن هر آنچه نزد اوست و كسي كه به ما كمك نظامي كند و با فرستادن سلاح ياري رساند، به اندازه وزن آنچه نزد اوست، ثواب خواهد داشت.
از روايات فراواني كه از ائمه اطهار(عليهم السلام) رسيده است، به اقسام ديگري از وظايف ميتوان پرداخت كه آن را به فرصتي ديگر موكول ميكنيم.
نتيجه
——–
خلقت انسان بر اساس آيات مباركه و روايات متواتره، هدفمند و بر اساس غرض صورت گرفته است. اگر قرآن و سنت به دليل اجمال، براي پي بردن انسان به مقاصد شريعت كافي نبود، بر خداي حكيم لازم است كه براي پيامبر جانشين تعيين كند و براي اداره جامعه جهت رسيدن به مقاصدش، امام منصوب كند؛ چون در غير اين صورت، مرتكب نقض غرض شده است و اين امر متناسب مقام ربوبي نيست.
بر اين اساس، تنها دليلي كه غيبت امام(ع) را موجه ميسازد، آمادگي نداشتن انسانهاست. چگونه ميتوان بدون آمادگي، انتظار موعودي را داشت كه دليل غيبت او فقط آماده نبودن است؟ آيا اين تناقض نيست كه از يك سو، علت غيبت را آمادگي نداشتن بدانيم و از سوي ديگر، انتظار ظهورش را در شرايطي طلب كنيم كه شرايط آماده نيست؟ آيا اين انتظار بيجا نيست؟
اگر روايات بيشماري را كه از پيامبر اكرم(ص) درباره پر شدن جهان از عدل و داد به دست امام موعود اين طور معنا كنيم كه حضور او به ازدياد ظلم و پر شدن زمين از بيعدالتي و ستم منوط است، تناقضگويي كردهايم. به نظر ميرسد معناي فرمايش حضرت اين باشد كه به عنوان يك جمله خبريه، اين اتفاق در جهان ميافتد و زمين پر از ستم خواهد شد. به يقين، وقتي جامعه از حضور و اداره امام معصوم(ع) محروم باشد، اين نتيجه، قهري و تخلفناپذير است، ولي مفاد اين فرمايش آن نيست كه فقط با پر شدن زمين از ستم، زمينه ظهور فراهم ميشود. اگر معناي حديث اين بود، همه فقها ميبايست حكم لزوم ترك عمل نسبت به احكام شرعي را براي مكلفين صادر ميكردند تا زمينه ظهور با فساد بيشتر و انحراف فزاينده فراهم آيد.
معنا ندارد كه به صرف زيادي ظلم و آماده نبودن مردم و ناآشنايي ايشان با مقام امام معصوم(ع) و به دنبال آن، محبت نداشتن و پيروي نكردن، امام زمان(عج) ظهور كند. آيا اين گفته كه شرط ظهور امام فقط پر شدن زمين از ظلم و ستم است، نقض آشكار توجيهي نيست كه همه متكلمان اماميه براي علت غيبت امام بيان كردهاند؟ آيا با روايات متعددي كه در اين جهت رسيده و علت غيبت امام را خوف حضرت و نبود شرايط مساعد ميداند، تنافي ندارد؟
ازدياد ظلم باعث از بين رفتن بيشتر زمينه ظهور ميگردد، مگر اينكه بعد از ظلمهاي فراواني كه اتفاق ميافتد، همان گونه كه تا به حال چنين بوده است، مردم به درك صحيح و شناخت درست برسند و با معرفت و ارادتي كه بعد از آن به وجود ميآيد، زمينه را براي ظهور موعود فراهم سازند.
بنابراين، پر شدن زمين از ظلم و جور، شرط و زمينه ظهور امام(ع) نيست، بلكه واقعيتي است كه پيامبر از آن خبر داده است. معناي فرمايش حضرت آن نيست كه اين امر، زمينهساز ظهور است. اصلاً در فرمايش پيامبر اكرم(ص)، ظهور بر اين مسئله معلق نشده است و حضرت فقط از حقيقتي كه تا زمان ظهور امام عصر(عج) اتفاق ميافتد، خبر ميدهد. اين حديث شريف بر لزوم آمادگي دلالت دارد؛ چون مگر ميشود تنها با امامي كه همه كمالات را داراست، ولي در كنار او مردمي نيستند كه از وي پيروي ميكنند، زمين پر از عدل و داد شود و تمام ستمها رخت بربندد؟
بنابراين، براي ظهور مصلح كل و اجراي دين به صورت كامل، به وجود مردمي نياز است كه به طور كامل از امام(ع) پيروي كنند. اين پيروي و تسليم در برابر امام(ع) نيز لازمه ايجاد معرفت و محبت است. اميد است با فعاليت گسترده منتظران واقعي در عصر غيبت و تلاش فرهنگي فراگير، اين امر مهم، هرچه بهتر به انجام برسد.
منابع
1. ابنحنبل، احمد بن محمد، المسند، بيروت، دار الفكر، بيتا.
2. اصفهاني، محمدتقي، مكيال المكارم، قم، انتشارات علميه، چاپ دوم، 1398ق.
3. حرّ عاملي، محمد بن حسن، اثبات الهداة، بيجا، بيتا.
4. حسيني شوشتري، نورالله بن سيد، احقاق الحق، تهران، انتشارات اسلاميه، 1396ق.
5. حلّي، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1407ق.
6. دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمي، بيروت، دارالكتاب العربي، چاپ اول، 1407ق.
7. ذهبي، محمد بن احمد، تذكرة الحفاظ، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
8. سلمي سمرقندي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، بيتا.
9. صدوق، محمد بن علي بن بابويه، علل الشرائع، نجف، انتشارات حيدريه، 1385ق.
10. ــــــــــــــــــــــــــ ، فضائل الشيعة، بيجا، بيتا.
11. ــــــــــــــــــــــــــ ، كمال الدين، قم، انتشارات طليعه نور، چاپ اول، 1425ق.
12. طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1372ش.
13. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، انتشارات دار احياء التراث العربي، 1379ق.
14. طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، قم، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1409ق.
15. ــــــــــــــــــــــ ، الغيبة، تهران، انتشارات مؤسسه معارف اسلاميه، چاپ سوم، 1425ق.
16. عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعة، تفسير نورالثقلين، قم، انتشارات دار التفسير، 1382ش.
17. فيض كاشاني، محسن، تفسير صافي، تهران، انتشارات مكتبة علمية اسلامية، 1336ش.
18. قمي، عباس، مفاتيح الجنان.
19. كليني، محمد بن يعقوب، اصول الكافي، تهران، انتشارات مكتبة علمية اسلامية، بيتا.
20. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، قم، انتشارات احياء كتب المقدسة، چاپ اول، 1427ق.
21. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، المصنفات، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1413ق.
22. مقريزي، احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار (معروف به خطط مقريزيه)، بيروت، انتشارات دار صادر، بيتا.
23. نعماني، محمد بن ابراهيم كاتب، الغيبة، تهران، مكتبة الصدوق، 1397ق.
24. نودهي، عليرضا، نظريه اختياري بودن ظهور، انتشارات موعود عصر(عج)، 1385ش.
نويسنده:دكتر محمدرسول آهنگران
منبع:http://intizar.ir