دليل مشروعيت حكومت فقها در زمان غيبت

0

در گذشته هيچ گاه براي يك فقيه امكان ا عمال ولايت به صورت مطلق وجود نداشت و همان گونه كه اشاره كرديم، تنها برخي از فقها به صورت محدود و مقيّد توان ا عمال قدرت داشتند. به ديگر سخن، ولايت آنان از نوع «ولايت مقيّد و محدود فقيه» و نه «ولايت مطلق فقيه» بود.

 


 

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
شبيه سخن فوق در زمان غيبت وجود دارد. به اعتقاد ما شيعيان، فقها در زمان غيبت همانند كساني هستند كه در زمان حضور امامان معصوم(عليهم السلام) از سوي آن بزرگواران منصوب مي شدند. همان گونه كه، مثلا، مالك اشتر در زمان حضور اميرالمؤمنين(عليه السلام) براي حكومت مصر منصوب شد، در زمان غيبت نيز فقها از طرف امام معصوم(عليه السلام) براي حكومت منصوب شده اند. گويا اميرالمؤمنين(عليه السلام) آنها را تعيين كرده است، ولي نه به «اسم» بلكه به «عنوان». آن عنواني كه براي زمان غيبت تعيين شده، «فقيه جامع الشرايط» است.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مالك اشتر را براي حكومت مصر فرستاد، ولي مالك در بين راه با توطئه معاويه و عمروعاص به شهادت رسيد و هرگز به مصر نرسيد. در مناطقي نيز گاه والي منصوب، از سوي مردم كمك نمي شد. در اين حالت، كاري از والي و حاكم ساخته نبود و در واقع، تكليف از او ساقط مي گشت.
در زمان غيبت نيز گاه شرايط لازم حكومت براي يك فقيه، در يك شهر، استان يا كشور وجود دارد و او مي تواند با ياري مردم به وظايف و تكاليف خويش جامه عمل بپوشاند. در گذشته، گاه اين اختيارات براي يك فقيه به صورت محدود و مختصر وجود داشت. برخي از فقها در زمان حكومت قاجار، در مناطق خويش همانند يك والي يا حاكم عمل مي كردند. حكومت در ظاهر به قاجاريه تعلق داشت، ولي در عمل، فقها در شهر يا روستاي خويش ا عمال قدرت و ولايت مي كردند و مردم نيز به دستورات آنان عمل مي كردند. آنان اين قدرت را داشتند كه به شكايات مردم رسيدگي و در مورد آنها قضاوت كنند و در مواردي حدود الهي را جاري سازند. اين كه در اين موارد چگونه فقها مي توانستند به صورت محدود ا عمال ولايت كنند به شرايط آن زمان باز مي گردد؛ مثلا گاه حكومت مركزي ضعيف بود، و يا در مواردي، پادشاه به دليل گرايش مردم به يك عالم، اختيارات محدودي را به او واگذار مي كرد. در هر حال، انجام وظايف و تكاليف از سوي يك فقيه در زمان غيبت، همانند والي منصوب از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) در زمان حضور، به همراهي و ياري مردم وابسته است.
در گذشته هيچ گاه براي يك فقيه امكان ا عمال ولايت به صورت مطلق وجود نداشت و همان گونه كه اشاره كرديم، تنها برخي از فقها به صورت محدود و مقيّد توان ا عمال قدرت داشتند. به ديگر سخن، ولايت آنان از نوع «ولايت مقيّد و محدود فقيه» و نه «ولايت مطلق فقيه» بود. خداي متعال پس از 14 قرن به مردم ايران موهبتي بزرگ مرحمت كرد،و آن، ولايت مطلق براي فقيه شايسته اي است كه بتواند به حق از امام معصوم(عليه السلام) نيابت كند.
استقرار نظام ولايي در ايران
شرح اين كه چگونه در ايران براي يك فقيه جامع الشرايط امكان ا عمال حاكميت ولايت مطلق فراهم گشت، مجالي جدا مي طلبد. به طور مختصر بايد گفت آغاز اين مسأله به پانزده خرداد 1342 و حركت اعتراضي امام خميني(رحمه الله) به دستگاه حكومت شاه باز مي گردد كه حمايت هاي مردمي را در پي داشت. از سال 42 به بعد، فترتي نسبتاً طولاني در اين حركت پيش مي آيد تا اين كه در سال 56 نهضت دوباره اوج مي گيرد و در بهمن سال 57 شاهد پيروزي انقلاب اسلامي هستيم.
در دهه هاي اخير در بسياري از كشورهاي اسلامي شاهد ظهور نهضت بيداري مردم مسلمان بوده ايم. آنان متوجه خطر دشمنان اسلام و تلاش آنها براي نابودي اسلام شده اند. در گذشته تمام كشورهاي اسلامي در يك مجموعه بزرگ تر به نام امپراتوري عثماني قرار داشتند و امپراتور نيز به عنوان خليفه پيغمبر حكومت مي كرد. بر اساس برنامه ها و توطئه هايي كه از سال ها پيش، از سوي دشمنان اسلام طراحي شده بود، امپراتوري عثماني تضعيف شد و به ده ها كشور كوچك تر تقسيم گشت. پس از چندي مسلمانان با غيرت، متوجه تهاجم عليه اسلام شدند. آنان مي ديدند كه اگر اين وضعيت ادامه پيدا كند، در هيچ كشوري حكومت اسلامي باقي نخواهد ماند. از اين رو شخصيت هايي ممتاز، دورانديش و غيور از كشورهاي اسلامي به فكر چاره افتادند. در اين كه چگونه ممكن بود حيثيت از دست رفته جهان اسلام را احيا كرد، اختلاف نظر وجود داشت و طرح و برنامه مشخصي وجود نداشت. مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي در اين راه فعاليت هاي گسترده اي انجام داد. او تلاش كرد سلاطين كشورهاي اسلامي را به يكديگر نزديك سازد و از اين طريق نوعي اتحاد يا ارتباط نزديك بين كشورهاي اسلامي فراهم آورد. از اين رو او در ايران با ناصرالدين شاه و در تركيه با سلطان عبدالحميد و در مصر با فرمانرواي آن كشور بحث و گفت وگو كرد؛ ولي تلاش اين مصلح بزرگ و ديگر مصلحان به جايي نرسيد. دليل اين امر آن بود كه سلاطين كشورهاي اسلامي آن چنان در دنياداري غرق بودند كه هرگز در فكر مصالح اسلام نبودند، بلكه هر يك در پي تأمين منافع و مصالح خويش بودند.
در همين راستا در ايران نيز عده اي از بزرگان، علما و مراجع تقليد در پي محدود ساختن قدرت «شاه» بودند. آنان مي خواستند سلطنت مطلقه شاه را مقيّد، محدود و مشروط سازند. از اين رو در پي تأسيس عدالت خانه برآمدند تا از اين طريق، قدرت شاه محدود شود و از ظلم و بي عدالتي هاي سلاطين ستمگر جلوگيري گردد.1 عده اي از آنان فتوا به وجوب اين كار دادند و در نهايت حركت «مشروطه» با فتواي مراجع بزرگ انجام شد، غافل از اين كه عده اي از شياطين داخلي و خارجي از موقعيت پديد آمده سوء استفاده كرده اين حركت مقدس را استحاله مي كنند. اين شياطين اسم مشروطه را حفظ كردند، ولي محتواي آن را تغيير دادند. مرحوم شيخ فضل الله نوري كه از بنيان گذاران مشروطه بود، به دست غرب زدگان به چوبه دار سپرده شد و مشروطه خواهان در پاي دار او كف زدند و جشن و پاي كوبي به راه انداختند!2
پس از آن، خداي متعال بر جامعه ما منت نهاد و فقيهي با فراست، دورانديش، آگاه به تجربه تاريخ و آشنا به مباني اسلامي را به ما عنايت فرمود. او با دورانديشي خويش آينده تاريخ را حدس مي زد و در عمل نيز توانست جمهوري اسلامي را تأسيس كند. تلاش و تجربه اين انسان بزرگ بسيار موفق بود و نه مانند تجربه مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي به شكست انجاميد و نه مانند تجربه پيشگامان مشروطيت در دام غرب زدگان افتاد. او با هوشياري كامل و از آغاز نهضت اسلامي بر محوريت اسلام تأكيد مي ورزيد و حقيقت اين حركت مقدس را از نفوذ عوامل انحرافي و تحريف حقايق آن مصون داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. به دنبال نخستين پيروزي ملت ايران در جنبش اسلامي تنباكو به رهبري ميرزاي شيرازي بزرگ، لطمه جبران ناپذيري به قدرت مطلق حكومت استبدادي وارد آمد. ناصرالدين شاه در آستانه جشن پنجاهمين سال سلطنت خود در سال 1313 هـ. ق به دست يكي از عناصر نهضت به قتل رسيد و مظفرالدين شاه كه توان ادامه استبداد را نداشت، وارث تاج و تخت سلطنت گرديد. در زمان وي اوضاع مملكت رو به وخامت بيشتر گذاشت و دامنه نهضت و مبارزات ملت گسترده تر و زمينه براي آگاه كردن عامه مردم فراهم تر گرديد. وعاظ و سخنرانان در گوشه و كنار، مردم را به حقوق خود آشنا و مظالم و فساد حكومت را بازگو كردند و آنها را به مبارزه و پيوستن به نهضت دعوت نمودند. مردم دست به شورش زدند، ولي در چندين شهر قيام مردم به خاك و خون كشيده شد. سرانجام در سال 1323 هـ. ق مردم تهران به رهبري جمعي از روحانيون برجسته شهر به طرف حضرت عبدالعظيم روانه شدند و در آن جا تحصن اختيار نموده و خواستار اجراي قوانين اسلام و تأسيس عدالت خانه جهت رسيدگي به درخواست ها و شكايات مردم شدند. اين تحصن بزرگ علي رغم توطئه هايي كه براي شكستن آن انجام گرفت مظفرالدين شاه را مجبور كرد كه در ذيقعده 1323 به درخواست مردم تن در دهد و دست خطي خطاب به صدر اعظم (عين الدوله) براي تأسيس عدالت خانه دولتي صادر كند. اين دست خط يكي از اسناد نهضت مشروطيت است كه ماهيت اسلامي نهضت مشروطيت را در آغاز ثابت مي كند.
2. امام خميني(رحمه الله) در اين باره در وصيت نامه خويش مي فرمايد: «به جامعه محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم وصيت مي كنم كه خود را از مسايل جامعه، خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وكلاء مجلس كنار نكشند و بي تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنج ها بنيان گذاشتند، از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد. اكنون كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همه طبقات پيش آمده است، هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه در امر مسلمين است. هر كس به مقدار توانش و حيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرق زدگان و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، به تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاي اسلامي ديگر رخنه و با دست افراد خود ملت ها و كشورها را به دام استثمار مي كشانند».

 

کیهان

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!