فصل خزان سر آيد بر بيقرار مهدي

0


فصل خزان سر آيد بر بيقرار مهدي
آخر رسد به دلبر چشم انتظار مهدي
آخر رود زمستان دنيا شود گلستان
آيد به باغ و بستان فصل بهار مهدي
آخر رسد ز دادار پايان اين شب تار
آخر شود ز ستّار پيدا عذار مهدي
آخر رسد خرامان دلبر رسد به دامان
عاشق رسد به سامان هم در کنار مهدي
دلبر شود هويدا بر قلب زار شيدا
گردد به ديده پيدا بر دوستدار مهدي
زود است که او درآيد اين ظلم شب سرآيد
خورشيد حق برآيد از چشمه سار مهدي
آخر شود منوّر از نور روي دلبر
گردد جهان ديگر از گلعذار مهدي
آخر شود چو گلشن کل زمين ميهن
صد خوشه گل به دامن ريزد نگار مهدي
آخر شود چو گلزار روي زمين به يکبار
گردد زمين گهربار در رهگذار مهدي
گردد سراي مهدي دنيا براي مهدي
نا آشناي مهدي گردد به کار مهدي
ديري دگر نپايد تا پيش ما بيايد
غنچه دهن گشايد بر سبزه زار مهدي
يابد جهان عدالت در بهترين حالت
گيرد دگر اصالت از ابتکار مهدي
آيد فرار شيطان از لطف قلب قرآن
آخر شود بدانسان دشمن شکار مهدي
عالم شود دگرگون شيطان رود به بيرون
چرخد دوباره گردون هم بر مدار مهدي
آيد زمان نعمت دوران عشق و رحمت
درآن کريمه دولت در روزگار مهدي
احسان شود به آدم انسان شود مکرم
ملک تمام عالم گردد ديار مهدي
گردند همه برابر غرب و جنوب وخاور
گردد جهان سراسر در اختيار  مهدي
غيبت رسد به آخر عاشق رسد به دلبر
گردد به حال بهتر دل بر کنار مهدي

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!