

باب اول: لزوم حفظ اسرار آل محمد(ع) از دیگران؛
باب دوم: در تفسیر آیه واعتصموا بحل الله جمیعاً؛
باب سوم: تعیین امام و وصی در اختیار خداوند است؛
باب چهارم: ائمه اطهار(ع) دوازده نفرند؛
باب پنجم: مدعی امامت حکم قیام قبل از قائم؛
باب ششم: چند حدیث درباره جانشینان پیامبر اکرم(ص)؛
باب هفتم: حکم کسی که در یکی از ائمه اطهار(ع) شک کند؛
باب هشتم: خداوند زمین را بدون حجت نمی گذارد؛
باب نهم: اگر در روی زمین فقط دو نفر باقی بمانند یکی از آنها امام است؛
باب دهم: غیبت امام زمان(عج)؛
باب یازدهم: انتظار فرج و لزوم صبر در دوره غیبت؛
باب دوازدهم: گرفتاریهای شیعه در دوره غیبت؛
باب سیزدهم: در بیان صفات و سیرت و شمائل حضرت امام زمان(عج)؛
باب چهاردهم: علائم قبل از قیام؛
باب پانزدهم: توصیف شداید و گرفتاری پیش از ظهور؛
باب شانزدهم: حرمت تعیین وقت ظهور و به زبان آوردن نام مبارک امام زمان (عج)؛
باب هفدهم: توصیف وضع مردمی که امام زمان (عج) بعد از ظهور با آنها روبرو خواهند شد؛
باب هیجدهم: در خروج سفیانی قبل از قیام مهدی(عج)؛
باب نوزدهم: پرچم پیامبر اکرم(ص) با امام زمان (عج) خواهد بود؛
باب بیستم: توصیف ویژگیهای لشکریان امام زمان(عج)؛
باب بیست و یکم: توصیف وضع شیعیان در هنگام ظهور؛
باب بیست و دوم: قائم (ع) تحولات در اسلام ایجاد خواهند کرد؛
باب بیست و سوم: سن امام(ع) در موقع انتقال امامت به ایشان؛
باب بیست و چهارم: شرح حال اسماعیل پسر امام صادق(ع)؛
باب بیست و پنجم: فوائد شناخت امام(ع)؛
باب بیست و ششم: مدت حکومت امام زمان(عج).
لازم به تذکر است که علاوه بر مقدمه عالمانه مؤلف که در ضمن آن کتاب و انگیزه تألیف آن مورد اشاره قرار گرفته است، مقدمه مفصلی هم توسط علی اکبر غفاری مصحح کتاب حاضر در صفحات اول کتاب ارائه شده است که در ضمن آن مطالبی درباره شیوه تصحیح و تحقیق کتاب و زندگینامه مؤلف و تألیفات و اساتید او و منابع مورد استفاده در تصحیح و تحقیق و… به چشم می خورد.
کتاب «الغیبة»، نوشته ابن بی زینب محمد بن ابراهیم نعمانی است و تا کنون بارها ترجمه و منتشر شده است.
مرجع : خبرگزاری آينده روشن
آگاهی از معارف ناب ائمهی معصومین علیهم السلام تنها با دستیابی به روایتهای صحیح و معتبر امكانپذیر است كه آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد . از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیثهای موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به كتاب غیبت نعمانی میپردازیم; زیرا یكی از منابع كهن و بسیار معتبر در زمینهی مهدویت و امام زمان (عج) است .
در آغاز این بحث، دربارهی شخصیت نگارندهی كتاب، سخن میگوییم . سپس انگیزهی وی از نگارش كتاب و سرفصلهای آن را میآوریم . در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی میكنیم .
در پایان نیز به بررسی شخصیت رشته پیوند ما با كتاب; یعنی «ابوالحسین محمد بن علی شجاعی» و دلایل معتبر بودن كتاب و صحت انتساب آن به نعمانی میپردازیم .
1- شخصیت نگارنده
نام ایشان، محمد بن ابراهیم بن جعفر الكاتب معروف به ابن ابی زینب (2) است . در علم رجال، چند نفر به «كاتب» شهرت یافتهاند، كه وی، یكی از آنهاست . او، كاتب محدث بزرگ; شیخ كلینی بوده و بخش بسیاری از كافی را نوشته است . وی اهل منطقهی نعمانیهی عراق بین واسط و بغداد و عراقی اصل بود و در سال 360 ه . ق . درگذشت .
نجاشی دربارهی او مینویسد: شیخ من اصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیح العقیده (3) یعنی هیچ انحرافی در عقیدهاش نیست و شیعهی دوازدهامامی است . آقابزرگ طهرانی در كتاب الذریعة (4) ، پس از ستودن نعمانی مینگارد: كتاب الغیبه للحجة، للشیخ ابی عبدلله الكاتب النعمانی المعروف بابن زینب تلمیذ ثقةالاسلام «الكلینی» یظهر من بعض المواضع ان الكتاب كان موسوما «او معروفا» ب «ملاء العیبة فی طول الغیبة» . از گفتهی آقابزرگ طهرانی چنین بر میآید نعمانی دستپروردهی كلینی است و شهرت كتاب به نام غیبت و نیز وضعش تعینی است نه تعیینی; زیرا نام تعیینی آن «ملاء العیبة فی طول الغیبة» است . نعمانی، نگاشتههای دیگری نیز مانند «الفرائض الرد علی الاسماعیلیه، التفسیر و التسلی» دارد كه همه آنها جز همین كتاب غیبت از بین رفتهاند . علامه حر عاملی میگوید كه بخشی از تفسیر نعمانی را دیده است . شاید بخش مورد نظر حر عاملی، همان روایتهایی است كه از امام صادق (ع) نقل كرده و مقدمهی تفسیر خویش را به نام «محكم و متشابه» قرار داده است . البته باید دانست كه برخی از نویسندگان، «تفسیر محكم و متشابه» را به سید مرتضی نسبت میدهند .
نعمانی برای دستیابی به منابع ناب حدیث، سفرهای فراوانی به مناطق گوناگون داشته است . وی به شیراز، بغداد، اردن و حلب و سفر كرده است . سفر او به حلب، سفر پرباری بود; زیرا در آنجا توانست كتاب «غیبت» خود را منتشر كند .
2- دلیل نگارش
نگارنده گفته است كه با دیدن پراكندگی فكری شیعیان و شك كردن برخی از آنان در مسالهی غیبت امام زمان (عج) به گردآوری روایتهای ائمهی معصومین علیهم السلام دربارهی غیبت همت گماشته است . او با استناد به این سخن امام صادق، من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه الرجال كما ادخلوه فیه و من دخل فیه بالكتاب و السنة، زالت الجبال قبل ان یزول ناآگاهی از روایت را دلیل مردم میداند . البته او اذعان دارد كه گردآوری همهی سخنان ائمهی معصومین علیهم السلام دربارهی غیبتبه مجموعهای فراتر از این كتاب نیاز دارد .
3- محتویات كتاب
این كتاب از 26 باب به شرح زیر تشكیل شده است:
1) در نگهداری سر آل محمد علیهم السلام از نااهلش . 2) اخبار اعتصام به حبل الله . 3) بحث امامت . 4) ائمهی اثنا عشر از قرآن و تورات و انجیل و روایاتی كه از طریق سنی و شیعه رسیده است . 5) دربارهی كسانی كه مدعی امامتشوند و برداشتن علم قیام و امامت قبل از قیام قائم . 6) احادیثی حول امامت از طریق عامه . 7) كسی كه درباره ائمه شك كند . 8) لزوم حجت در زمین . 9) چنانچه دو تن روی زمین باشند، یكی امام است . 10) آنچه دربارهی غیبت از جمیع ائمه رسیده است . 11) تحمل مشقات و انتظار فرج . 12) سختیها و ناملایمات شیعه در غیبت . 13) صفات و سیرت حضرت . 14) علایم پیش از ظهور . 15) اوضاع نابسامان جامعه قبل از ظهور . 16) نهی از تعیین وقتبرای ظهور . 17) سختیها و مشكلات حضرت از جانب جهال هنگام قیام . 18) خروج سفیانی . 19) پرچم صاحب، پرچم رسول خداست . 20) جیش الغیب . 21) وضع شیعه هنگام خروج قائم . 22) دعوت جدید . 23) سن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش . 24) روایاتی درباره اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام . 25) هركس، امام خود را شناخت، تقدیم و تاخر امر ظهور، زیانی به او نخواهد داشت . 26) مدت حكومت قائم پس از قیام .
4- مشایخ نعمانی:
نعمانی در این كتاب، از هفده تن از مشایخ خود، نقل كرده است . آنان عبارتند از: ابن عقدة، ابن هوذة، ابوعلی كوفی، باوری، ارزنی، عبدالعزیز موصلی، ابوالحارث طبرانی، عبدالواحد موصلی، بندنیجی، علی ابن الحسین، (5) ابن جمهور قمی، حمیری، محمد بن عبدالله طبرانی، (6) ابن علان دهنی، اسكافی، (7) كلینی و موسی بن محمد قمی .
از میان هفده نفر به جز چند تن مانند كلینی و ابن عقدة، دیگران برای ما ناشناخته هستند . چون پرداختن به پیشینهی هر یك از این هفده نفر و جایگاه آنان در كتابهای رجالی شیعه و سنی در این مجال اندك ممكن نیست، تنها به چند تن از آنان اشاره خواهیم كرد .
نكته
به فرض، اگر توثیقی برای این هفده نفر، یافت نشود، آیا اصلی وجود دارد كه براساس آن، مشایخ ثقات را ثقه بدانیم؟ یعنی اكنون كه در ثقه بودن نعمانی، بحثی نیست، پس افرادی نیز كه وی از آنها حدیث، نقل كرده استباید ثقه باشند . در پاسخ باید گفت چنین اصلی وجود ندارد . به عبارت دیگر، شیخوخة و مشایخ اجازه ثقات بودن، دلیلی بر ثقه بودن نیست و به وسیلهی وثاقت مستجیز، نمیتوانیم وثاقت مجیز را احراز كنیم . البته به نظر مامقانی، دلیل بر حسن بودن آن مشخص میشود . با این حال، به نظر برخی از معاصران، فراوانی روایت ثقه از شخصی، دلیل وثاقت آن شخص است . برای مثال، كلینی از سهل بن زیاد، روایتهای بسیاری نقل میكند برخی تا دو هزار مورد گفتهاند و ممكن نیست كه كلینی در دو هزار مورد، از فردی ضعیف، حدیث نقل كند .
اكنون اگر نتوانسته باشیم توثیقی برای آنان بیابیم، میتوانیم این اصل را با این هفده نفر، همآهنگ سازیم .
1) ابن هوذة
نخستین فرد مورد بحث از شمار مشایخ نعمانی، «احمد بن نصر بن هوذة ابوسلیمان باهلی» است كه ایشان را احمد بن نصر و یا ابن نصیر نامیدهاند . آیتالله خوییقدس سره میگوید: «احمد بن نصره همان احمد بن هوذة است .» (8) این نكته برای ما سودمند است، زیرا ممكن است «احمد بن نصر» توثیق نداشته باشد، ولی «احمد بن هوذة» توثیق شده باشد، كه در این صورت مشكل ما حل خواهد شد .
آیتالله خویی قدس سره در ادامه میگوید: «نام برده، 87 مورد در سند احادیث واقع شده است» ، اما از وثاقتش هیچ سخنی نمیگوید .
مامقانی نیز دربارهی او از شیخ نقل میكند كه وی در سال 331 ه . ق . از تلعكبری حدیث نقل كرده و تلعبكری، شیخ اجازهی اوست و در 8 ذی الحجة 332 ه . ق . نزدیك پل نهروان درگذشته و نام او در كتاب رجال شیخ طوسی نیز آمده است . روش رجال شیخ، این گونه است كه نام همهی اصحاب و معاصران ائمه معصومین علیهم السلام را به ترتیب معاصر بودن بیان میكند، ولی هیچ تضمینی نمیدهد كه اینان ثقهاند یا نه . مامقانی میگوید: «من بیشتر از این، چیزی نیافتم، ولی از همین مطلب بر میآید كه ایشان از امامیه است; زیرا شیخ طوسی در رجال خویش، نام ایشان را آورده، ولی از مذهبش، سخنی نرانده است، اگر انحرافی داشت – برای نمونه، اگر زیدی بود – شیخ میگفت كه مشكل دارد . مطلب دیگر اینكه این شخص، شیخ اجازهی شماری از موثقان است و این سبب حسن بودن وی میشود .» (9)
همانگونه كه میدانید روایتحسنه، روایتی است كه راوی آن امامی است، ولی توثیق نشده است . برای مثال میگویند «حسنهی علی بن ابراهیم عن ابیه» ; یعنی این روایت از ابراهیم بن هاشم است . چون پدر، امامی بوده و توثیقی ندارد، میگویند روایتحسنه است، البته باید گفت كه بعضی افراد، فراتر از توقثیق هستند و اگر توثیق نشدهاند، به دلیل بزرگی مقامشان بوده است مانند: حضرت زینب علیها السلام، حضرت عباس علیه السلام، حضرت معصومه علیها السلام، حضرت عبدالعظیم علیه السلام . (10) استادمان، آیتالله اشتهاردی نقل میكردند كه آیتالله سید احمد خوانساری در درس خود فرموده بودند: «اگر بعضیها توثیق نشدهاند، برای این نیست كه مجهول الحالند، بلكه اجل از توثیقند و ابراهیم بن هاشم از این قبیل است» مرحوم میرداماد در «الرواشح» (راشحهی 33) دربارهی شیخ اجازه چند حالت اجازه را نقل میكنند كه ما به دو صورت آن اشاره میكنیم . برای مثال، یك وقت این آقای زید كه به من اجازهی روایت داده، اجازه روایت كتاب خودش را داده است . در این صورت، نقل شخصی حتی مثل نعمانی از اوسبب وثاقتش نمیشود و باید وثاقت او برای ما محرز شود . ولی گاهی این شخص، اجازهی روایت از كتاب معروفی مانند كافی را میدهد . در این صورت، وثاقتش لازم نیست; یعنی اگر ثقه هم نباشد، ما میتوانیم از او روایت نقل كنیم . این در سلسله قرار گرفتن، برای تشریفات است . و كاری است كه مرحوم نمازی در «مستدركات رجال الحدیث» به آن پرداخته است . . ایشان، همهی افرادی را كه در سلسلهی احادیثبوده و دیگران نیاوردهاند، گردآوری كرده است . اگر هم دیگران بیان كردهاند، ایشان مطالب بیشتری دربارهی آن شخص بیان میكند . كسانی را كه دیگران از «ممن لم یرو عنهم» شمردهاند، ایشان با دلیل جزء «ممن روی عنهم» میآورد یا اینكه معاصر بودن آن را ثابت میكند . بنابراین، اگر بخواهیم دربارهی راویان تحقیق كنیم، پیش از اینكه خود را به زحمت اندازیم و كتابهای متعددی را ببینیم، ابتدا باید این كتاب را ببینیم . در بیشتر موارد اگر گفته شده است: «لم یذكره» یعنی اینكه دیگر به خودتان زحمت ندهید; زیرا در كتابهای دیگر، دربارهی ایشان، چیزی نیامده است .
2) ابوعلی كوفی
نام وی «احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار ابوعلی كوفی» است . وی به قرینه نزدیك بودن سال وفاتش با نعمانی و رواج داشتن نسبت دادن نام شخص به جدش، ظاهرا همان احمد بن محمد بن عمار است (11) كه نامش در كتاب «الفهرست» شیخ طوسی نیز آمده و ثقه و جلیل القدر است . (12) نجاشی دربارهی ایشان میگوید: «شیخ من اصحابنا، ثقة جلیل، كثیر الحدیث الاصول، صنف كتب منها كتاب اخبار آل النبی و فضائله و توفی سنه مرحوم نمازی نیز مینویسد: «ثقة جلیل بالاتفاق» (14) وی كوفی است . بد یستبدانید كه ابن عدی در «الكامل» میگوید: «هر جا من گفتم فلانی كوفی است; یعنی ضعیف است .» این مساله به این دلیل بوده است كه بیشتر مردم كوفه، شیعه بودهاند، چه به معنای شیعه دوازده امامی و چه به معنای دوستدار علی بن ابی طالب علیه السلام به هرحال، این كار ضد ارزش شمرده میشده است . همین گونه یكی از معاصران به نام «محمد بن ابوزهو» در كتابش مینویسد كه دو چیز از نشانههای ساختگی بودن حدیث است: یكی اینكه راوی آن، شیعه باشد . دوم اینكه در فضیلت اهل بیت علیهم السلام باشد .
3) ابن عقدة
«احمد بن محمد بن سعید ابوالعباس كوفی» معروف به «ابن عقدة» از مشایخ مهم «نعمانی» است كه حدیث فراوانی از او نقل كرده است . دربارهی ایشان به كتابهای اهل سنت و شیعه، نظری خواهیم افكند .
خود «نعمانی» در مقدمهاش میگوید: «در وثاقت و اطلاع از حدیث وی، جای هیچ بحث و تاملی وجود ندارد .» (15) افرادی مانند آیتالله خوییقدس سره در موضوعات توثیق یك نفر را كافی میدانند، مگر اینكه معارض داشته باشد، چنانكه خواهیم دید، ایشان هیچ معارضی ندارد . پس اگر ایشان، توثیق دیگری جز همین توثیق نعمانی را نداشته باشد، برای ما كفایت میكند . با این حال خواهید دید كه افزون بر توثیقهای وارده، تعریف و تمجید فراوانی نیز از ایشان شده است . البته منظور از نبود معارض، اهل سنت نیستند; چون بیشتر كسانی را كه سنیها ضعیف میكنند، به دلیل عقایدشان است . این مساله را جوزجانی بنیان نهاده است . وی در كتاب «احوال الرجال» هر كس را كه به علی بن علی طالب علیه السلام عنایتی دارد، منحرف مینامد، برای نمونه، «حریض بن عثمان» كسی است كه پس از نماز صبح و نماز مغرب، هفتاد مرتبه علی را لعن میكرد . یكی از همراهانش نقل میكند كه از مصر تا مكه با وی همراه بودم . سوار بر شتر نمیشد و پیاده نمیشد مگر اینكه علی را لعن میكرد و من هفتسال پشتسر او نماز خواندم و این كارش ترك نشد . جوزجانی دربارهی چنین فردی میگوید: «ثقة الا انه كان یسب علی» . همچنین دربارهی عمر سعد میگوید: «ثقة الا انه قتل الحسین» . قتل امام حسین و اهل بیت علیهم السلام برای آنان، هیچ اهمیتی ندارد . با این حال، هنگامی كه به بعضی صحابه میرسند، اگر كسی به آنها حرفی بزند از اعتبار ساقط میشود . برای مثال ذهبی هنگامی كه به ابنعقده میرسد، ایشان را به عرش میبرد، اما میگوید: «من از این شخص، روایت نقل نمیكنم; چون زمانی به مسجد براثا میرفت و در مذمتشیخین نقل حدیث میكرد» . بنگرید كه بعضی از صحابه، ملاك میشوند . او میگوید ابن عقدة، ثقة است; یعنی نه دروغگوست و نه اینكه دقت نظر ندارد، بلكه تنها مشكلش این است كه: «یذم الشیخین» . با این حال هنگامی كه به «حریض بن عثمان» میرسد، سه دفعه میگوید: «ثقة، ثقة، ثقة» .
با اینكه «بشار اواد» در شمار افراد كج فهم و متعصبان درجهی یك است، ولی در تعلیقهای كه بر كتاب «سیر ذهبی» دارد، از جملهی ذهبی، تعجب میكند و میگوید: «كیف یكون ثقة من كان یسب علی ابن ابی طالب» . همین ذهبی دربارهی شیخ طوسی نیز میگوید: «كان ذكیا و لیس بزكی» . معلوم نیست كه آیا ذهبی، فحش نامه مینویسد یا سیر اعلام النبلاء؟ هنگامی كه به شیخ مفید میرسد، میگوید: «رئیس الروافض» است و دویست كتاب دارد كه من – الحمد لله – هیچكدام را ندیدم .
از اینكه بگذریم در بررسی منابع شیعه، به نظر شیخ دربارهی ایشان میرسیم . شیخ طوسی دربارهی ابن عقدة میفرماید: جلیل القدر، عظیم المنزلة، له تصانیف و ذكر نامهها فی الفهرست . (16) اما مشكلی دارد و آن، اینكه «كان جارودیا» ، زیدی جارودی بوده است . «صنف لهم و ذكر اصولهم» ایشان همهی كتابهایی را كه بزرگان ما نوشته بودند، فهرست كرده و گردآورده است . در ادامه شیخ میفرماید كه از ابن عقدة، نقل شده است كه من، 120 هزار حدیث را با سندشان از حفظ هستم و 300هزار حدیث دیگر هم در دسترس دارم كه كه آنها را نقل میكنم . . تعلبكری از ایشان نقل كرده است كه اجاز لنا ابن الصلت عنه بجمیع روایاته; یعنی هر چه روایت كرده است من به آن دسترسی دارم .
اكنون به نظر اهل سنت دربارهی ایشان میپردازیم . ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» میگوید: «ابوالعباس الكوفی الحافظ» . حافظ نزد اهل سنت، رتبهای است و به كسی گفته میشود كه دست كم، متن و سند صد هزار حدیث را در حفظ دارد . (17) بعد میگوید: «احد الاعلام الحدیث، نادرة الزمان و صاحب التصانیف» . اما در آخر، نیشش را میزند: «علی ضعف فیه» وی در سال 249 ه . ق . به دنیا آمده است وی «طلب الحدیثسنة بضع و ستین و مئتین» . و در كوفه، بغداد و مكه، چنان حدیث از او نوشته شده است كه قابل شمارش و وصف نیست . نكتهی دیگر اینكه ذهبی میگوید: جمع التراجم و الابواب و المشیخه و انتشر حدیثه و بعد صیته . همه جا سخن از ابن عقده و احادیث وی بود و صدا و آوای او به جاهای دوردست هم رسیده بود . سپس میگوید: و كتب عمن دب و درج من الكبار و الصغار و المجاهیل و جمع الغث الی السمین و الخذر الی الدر الثمین . یعنی در كتابهایش، همه چیز هست . در هستسنگ ریزه هم هست، از آدمهای ناشناس هم، حدیث نقل كرده است . بعد اسم چند نفر از اهل سنت را میآورد كه از وی، حدیث نقل كردهاند . یكی از آنها طبرانی است – سلیمان بن احمد طبرانی صاحب معجم كبیر، معجم اوسط و معجم اصغر – وی دویست كتاب نوشته است . دیگری، ابن عدی، صاحب كتاب 8 جلدی «الكامل فی الضعفا» ، شاگرد ابن عقدة است . نفر سوم، ابن شاهین، صاحب كتاب «تاریخ اسماء السقاط» قدیم است . افراد بعدی، ابن جعابی و ابن القری، هستند كه همه، پای درس ابن عقدة میرفتند و از ایشان، حدیث میگرفتند .
نكتهی سومی كه ذهبی دربارهی ابن عقدة، بیان میكند، این است كه: از ابن عقدة احادیثی به من رسیده كه از سنخ صحیح اعلایی است . «وقع لی حدیثه بعلو» . سپس یكی از آن احادیث را میآورد كه سندش به «شعبی» میرسد; یعنی كسی كه دائم الخمر و معروف به قمارباز خمار بوده است و قسم میخورد كه علی بن ابی طالب علیه السلام رحلت كرده و قرآن را حفظ نبوده است وی، حدیثی را از ابن عقدة ذكر میكند، كه سندش به شعبی میرسد كه میگوید: من حدیث را از علی نقل میكنم كه فرمود: من نزد رسول الله بودم كه عمر و ابوبكر از جلوی ما عبور كردند . در این لحظه، پیامبر رو كرد به من و گفت: یا علی هذان سید اكهول اهل الجنة من الاولین و الاخرین الا النبیین و المرسلین . جالب استبدانید دربارهی همین حدیث، بحثی میان امام جواد علیه السلام و یحیی بن اكثم كوفی واقع شده است . یحیی در مجلسی، از امام پرسشهایی میكند . یكی از آنها همین مساله است كه مگر پیامبر نفرموده است: عمر و ابوبكر سیدا كهول اهل الجنة؟ امام در پاسخ میفرماید: اصلا كسی پیر، وارد بهشت نمیشود و همهی بهشتیان، جوان هستند . سپس امام میفرماید: این حدیث از ساختههای معاویه است كه آن را در مقابل حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة وضع كردهاند . سپس ذهبی، حدیث دیگری از ایشان نقل میكند كه سندش به سفیان میرسد . كه پیامبر فرمود: لا یجتمع حب علی و عثمان الا فی قلوب نبلاء الرجال . آن گاه آقای ذهبی میگوید: قد رمی ابن عقدة بالتشیع; میگویند ابن عقدة شیعه است، ولی این گونه نیست و این روایتهایی كه از او آوردیم نشان میدهد كه او غلوی ندارد . اما میافزاید: كسی كه به رتبهی ابن عقدة برسد و در دل، نسبتبه خلیفه و سابقین، كینهای داشتباشد، یا معاند استیا زندیق . ذهبی در جایی دیگر میگوید: مردی از بنی هاشم نزد ابن عقدة بود كه بحث میانشان در گرفت . ابن عقده رو كرد و به او گفت: ساكتشو! من دربارهی فضایل خانوادهی شما 300 هزار حدیث از حفظ دارم . بنگرید یعنی چقدر؟ كتاب وسائیل الشیعه كه 30 جلد است، 35 هزار حدیث دارد . حال شما ببینید كه 300 هزار حدیث، چند جلد كتاب میشود .
ذهبی، سخنی نیز از حاكم نقل میكند، كسی كه كارشناس فن است . سمعت ابا علی الحافظ یقول: ما رایت احدا احفظ الحدیث الكوفیین من ابی العباس بن عقده . سپس گفتهی «دار قطنی» را میآورد، كه هم در رجال كتاب دارد و هم در سنن . وی میگوید: اهل كوفه معقتدند از زمان ابن مسعود تا زمان ابن عقدة، شخصیتی مانند ابن عقدة و حافظتر از وی نبوده است . ذهبی پس از نقل این دو سخن میگوید: «بله . در كوفه شاید این گونه بوده و حافظتر از وی نیامده باشد، اما این گونه نیست كه بگوییم در جاهای دیگر نیز نظیر نداشته است . و این سخن درست نیست; زیرا پس از ابن مسعود و علی، كسان دیگری بودند كه از ایشان بالاتر – در اینجا نیز حاضر نیست علی را مقدم كند! – آنگاه افرادی را نام میبرد مانند: علقمه، مسروق، عبیده، ثم ائمه حفاظ كابراهیم النخعی، منصور، الاعمش، مسعر، الثوری و سپس میافزاید: ثم هولاء یمتازون علیه بالاتقان و العدالة التامه و لكنه اوسع دائرا فی الحدیث منهم . در ستودن آنان نیز یك جانبه قضاوت نمیكند، بلكه میگوید: هم عدالتشان بیشتر است و هم اتقانشان . دربارهی فراوانی آگاهی وی از حدیث، شخصی به نام برقانی نقل میكند كه: ما چهار برادر بودیم و سالها در دروس ابن عقدة شركت میكردیم و در كوفه كتابها و دفترها پر كرده بودیم . هنگامی كه خواستیم از نزد او برگردیم، به ما گفت: آیا آن چه از من شنیدید، برای شما كفایت میكند؟ ما گفتیم: بله . ما هر كدام، از شما صد هزار حدیث نقل كردهایم . ابن عقدة گفت: این مقدار كمترین احادیثی است كه من از یكی از استادانم فرا گرفتهام . به همین دلیل دار قطنی میگوید: یعلم ما عند الناس و لا یعلم الناس ما عنده . همهی اینها دربارهی حافظهی ابن عقدة بود . و دربارهی دقت نظر ایشان نیز ابن جعابی میگوید: ابن عقدة سه بار برای نقل حدیثبه بغداد آمد . بار دوم كه آمد، به من گفت: برو احادیث ابن صاعد را بیاور تا ببینم . من نزد ابن صاعد رفتم . او نیز مسندی را كه دربارهی علی بن ابی طالب بود، به من داد و من هم آن را به ابن عقدة دادم . وی آن را مطالعه كرد و به من برگرداند . به او گفتم: نظرتان چیست؟ گفت: در آن، یك غلط وجود دارد . گفتم چیست؟ پاسخ داد: نمیگویم مگر این كه از بغداد خارج شوم . پس من منتظر شدم تا روز موعود فرا رسید . هنگامی كه از شهر دور شدیم، گفتم: اكنون به وعدهات، وفا كن . وی گفت: ابن صاعد، حدیثی را نقل كرده كه سندش این گونه است عن ابی سعید الاشج عن یحیی بن زكریا بن ابی زائده، حال آنكه ابی سعید اشج در شبی به دنیا آمد كه در آن شب، یحیی درگذشته است . پس این سند، اشتباه است . ابن جعابی میگوید: هنگامی كه به بغداد برگشتم و قضیه را به ابن صاعد گفتم، چنان خشمگین شد كه گفت: هر تكه از گوشتبدنش را به هر شاخهای از این درخت آویزان میكنم . او مرا رسوا كرده است . با این حال هنگامی كه به دفترهایش مراجعه كرد، دید در سند روایت، اشتباه كرده است و سند صحیح این گونه بوده: عن شیخ غیر الاشج عن ابی زائدة . حال عنایت كنید كه چنین شخصی تنها 300 هزار حدیث دربارهی اهل بیت علیهم السلام از حفظ دارد و این گونه دقت نظر هم دارد، اما بعضیها از ایشان، دل خوشی ندارند . برای مثال، عبدالله بن احمد بن حنبل میگوید: از زمانی كه ابن عقدة رشد كرد، احادیث كوفه فاسد شد . خود ذهبی هم میگوید: ایشان مشكلی ندارند جز این كه مسالب شیخین را میگوید و در مجموع، مشكل ایشان تشیعاش است .
5- ناقل كتاب نعمانی
كسی كه این كتاب را از نعمانی نقل كرده است، ابوالحسین محمد بن علی الشجاعی است . وی تنها رشتهی پیوند ما با كتاب غیبت نعمانی است . با این حال، ایشان در شمار معاریف نبوده و هیچ توثیقی دربارهی ایشان وارد نشده است . ما یك مجهول داریم و یك مهمل . مجهول آن است كه در كتب رجالی آمده اما نه مدح شده است و نه ذم . مهمل هم آن است كه اصلا نامش در كتاب رجالی، نیامده است . بنای نمازی در «المستدركات» این است كه بسیاری از این مهملها را گرد آورده و در این زمینه، بسیار زحمت كشیده است . پس براساس این تفسیر، شجاعی مجهول میشود; چون نامش در رجال آمده است . نجاشی میگوید: «من ابوالحسین را دیدم كه كتاب غیبت را برای نعمانی میخواند . تستری نیز همین سخن نجاشی را بی كم و كاست آورده است و چیز دیگری اضافه ندارد . (18) نمازی با صراحت میگوید: «هیچ ذكری از ایشان به میان نیامده است .» (19) در ادامه، سخن نجاشی را میآورد .
حال باید در اینجا بحث كنیم كه اگر نتوانستیم این شخص را توثیق كنیم، آیا اصل كتاب نیز زیر سؤال خواهد رفتیا نه؟
راه حل
دربارهی اصل كتاب مشكل نداریم; زیرا نجاشی میگوید: شجاعی به فرزندش وصیت كرده بود كه كتاب را به من بدهند . اكنون این كتاب نزد من است . یعنی وی اقرار میكند كه كتاب نعمانی پیش او است . نجاشی نیز كسی است كه كارشناس فن است و شهادت او بر اینكه این كتاب، همان كتاب نعمانی است، انتساب كتاب را به نعمانی، برای ما قطعی میكند . تستری نیز سخنی را نقل میكند كه شاید به وسیلهی آن، بسیاری از قضایا برای ما حل شود . ایشان میگویند: (20) ما اگر اصول مشهوره و مصنفات معروفهی پیشینیان را داشتیم، میتوانستیم به صحتبسیاری از روایتها، حكم كنیم . توجه كنید . مگر كلینی و دیگران، روایتهایشان را از كجا آوردهاند؟ اینها همه از اصول «اربعمائة» كه از اصول شیعه است، حدیث را بیان كردهاند . ایشان در ادامه میفرماید: پیشینیان دربارهی صحیح، یك اصطلاحی دارند و 2معاصران، اصطلاحی دیگر .
هنگامی كه پیشینیان میگویند روایت صحیح است، بدان معناست كه آن خبر معتبر است و اعتبار خبری دارد و كاری به مخبر آن ندارند . هر چند ممكن است اعتبار مخبری نیز داشته باشد . این گونه تقسیمبندی روایتها از نظر سند به صحیح، موثق، حسن و ضعیف را علامه حلی انجام داده است . البته پیش از ایشان نیز این كارها سابقه داشته است، ولی به نام ایشان ثبتشد . بعد این تقسیمبندیها گسترش پیدا كرد، به گونهای كه مرحوم قمی در جلد دوم «قوانین» ، ظاهرا آن را به 45 صورت تقسیم میكند . صحیح در اصطلاح معاصران به معنانی اعتبار مخبری است . یعنی همهی رجال سند، امامی عادل باشند . ایشان ادامه میدهد كه اكثر واسطهها، مشایخ اجازه هستند . مانند امروز كه از بزرگان، اجازهی روایت میگیرند . این اجازهی روایت، تشریفاتی است و تنها برای پیوند سلسلهی سند است . ایشان میفرماید: كه فلانی به من اجازه داده است و خودش نیز از فلانی اجازه گرفته است تا میرسند به كتاب كافی . حال فرض كنید در سلسله، واسطهی چهارم را نشناختهایم . آیا این كار، كافی را از اعتبار میاندازد؟ در واقع، اگر مشایخ اجازه، مشكلی داشته باشند، به خود كتاب لطمه نمیخورد; چون بسیاری از این روایتها، در مصنفات اصحاب ائمه و اصول آنها گرفته شده است . با پذیرش این سخن، دیگر برای مشكلی به وجود نمیآید . به یقین، پیوند نعمانی به بعضی از مشایخی – به ویژه ابن عقدة – كه روایتهای زیادی از وی نقل میكند، اعتبار زیادی به كتاب میدهد . پس از مجموع سخنان نجاشی و تستری به دست میآید كه هر چند شجاعی توثیق نشده است، اما در اعتبار و صحت انتساب كتاب به نعمانی، جای هیچ شك و شبههای وجود ندارد .
خلاصه
1- نعمانی، فردی ثقه، جلیل القدر و عظیم المنزلة و در شمار علما و فقهای بزرگوار شیعهی دوازده امامی است .
2- دو تن از مشایخ وی كه از آنها بسیار حدیث نقل كرده است، نزد علمای شیعه، ثقه و معتبر هستند و این خود، اعتبار بیشتری به كتاب میدهد .
3- در انتساب این كتاب به نعمانی، جای هیچ تردیدی نیست و كسی منكر آن نشده است . در مجموع، كتاب غیبت نعمانی یكی از دسته اولترین و معتبرترین منابع ما در مباحث مهدویتبه ویژه در مساله غیبتبه شمار میرود .
پینوشتها:
1. نوشتهی حاضر، نخستین درس از سلسله درسهای استاد شیخ نجمالدین طبسی با عنوان «منبعشناسی مهدویت» است كه در مركز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم برای گروهی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده و در نخستین جلسه، به كتاب غیبت نعمانی پرداخته شده است . در شمارههای آینده منابع دیگر نیز به ترتیب آورده خواهد شد . انشاءالله .
2. گاهی به ایشان «ابن زینب» نیز گفتهاند .
3. قاموس رجال، تستری، جامعه المدرسین، قم، ج9، ص 442
4. الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، موسسه اسماعیلیان، قم، ج16، ص 79
5. پرسش این است كه آیا وی، همان صدوق استیا مسعودی؟ پژوهشگر این كتاب، آقای غفاری باور دارد كه وی صدوق است; زیرا این روایتها در قم برای نعمانی نقل شده و مسعودی نیز به قم نیامده است .
6. وی با طبرانی معروف یعنی سلیمان بن احمد، صاحب كتاب معروف معجم صغیر اوسط و كبیر تفاوت دارد .
7. وی غیز ابوجعفر اسكافی معروف است كه ابتدا سنی بود و بعدها شیعه شد .
8. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، دارالزهرا، بیروت، ج 1، صص 348 و 360 .
9. تنقیح المقال، مامقانی، مطبعة المرتضویة، نجف، 1350، ج 1، ص 666; مستدركات علم الرجال، علی نمازی، حیدریان، تهران، ج 1، ص 498 .
10. البته ممكن است این بزرگواران دارای توثیق نیز باشند .
11. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 294 .
12. الفهرست، شیخ طوسی، مكتبة المرتضویة، ص 29; رجال شیخ طوسی، ص 454 .
13. قاموس الرجال، ج 1، ص 626 .
14. مستدركات علم الرجال، ج 1، ص 462 .
15. المقدمة، نعمانی، ص 25 .
16. معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 276 .
17. رجال مقارن، نجم الدین طبسی، ص 7 .
18. قاموس الرجال، ج 9، ص 442 .
19. مستدركات علم الرجال، ج 7، ص 232 .
20. قاموس الرجال، ج 1، ص 60 .
نجم الدین طبسی / تدوین: مصطفی كاظمی/ انتظار، شماره 6
نوشتار حاضر، پس از معرفی محتوایی و ذکرابواب اصلی کتاب الغیبة، از نعمانی، و شیوه و سبک نگارش و ویژگی های تاثیر گذار آن، نسخه های خطی و چاپ های آن را نقد، و بررسی و ضرورت تصحیح انتقادی تازه ای از کتاب الغیبة را گوشزد کرده است .
در مقدمه ی این سلسله مقالات، به اجمال، به معرفی کتاب الغیبة نعمانی اشاره رفت و تفاوت های این کتاب با دو کتاب مشابه آن، یعنی کمال الدین شیخ صدوق و الغیبة شیخ طوسی، بیان شد . در این جا، با تفصیلی بیش تر، به شناسایی این کتاب می پردازیم .
ابواب کتاب
الغیبة نعمانی در بیست و شش باب تنظیم شده است . اکثر ابواب، نسبتا، کوتاه است . ابواب مفصل کتاب – که چهره ی کلی کتاب را شکل داده اند – عبارت است از:
ب 4 (ص 57- 111) ما روی فی ان الائمة اثنا عشر اماما و انهم من الله و اختیاره
در پایان این باب، روایاتی چند از طرق عامه در اثبات عدد دوازده امام علیهم السلام نقل شده است . در ضمن آن، به نقل عبارتی از تورات درباره نام های امامان به زبان عبری می پردازد .
مؤلف باب دیگری (باب 6، ص 116- 127) را درباره احادیث دوازده امام که از طریق عامه نقل شده، گشوده، که ظاهرا پس از تالیف کتاب افزوده شده است . (1)
ب 10 (ص 140- 194) – ما روی فی غیبة الامام المنتظر [و هو (2) ] الثانی عشر
ب 13 (ص 212- 247) – ما روی [جاء خ . ل (3) ] فی صفته [صفات القائم علیه السلام، خ . ل] و سیرته و فعله [و فی اصحابه و ما یرید الله، جل و عز، به (4) ]، و ما نزل من القرآن فیه .
ب 14 (ص 247- 283) – ما جاء فی العلامات التی تکون قبل قیام القائم علیه السلام [و یدل (تدل خ . ل) علی ان ظهوره یکون بعدها کما قالت الائمة علیهم السلام ]
در این چند باب گسترده، عناوین فرعی هم ذکر شده که نقل احادیث را منظم تر می سازد .
ابواب کتاب، تقریبا سه گونه اند: ابواب مقدماتی (مربوط به مبانی غیبت)، غیبت و دوران غیبت، عصر ظهور و علائم آن .
نه باب نخستین کتاب، به مبانی عقیدتی غیبت، مانند لزوم راز داری و الهی بودن منصب امامت و ضرورت وجود امام بر روی زمین و روایات مربوط به دوازده امام علیهم السلام می پردازد .
سه باب بعدی (باب 10 تا 12) به غیبت و گزارش دوران غیبت اختصاص دارد . باب 15 و 16 نیز به همین دوران مربوط می گردد .
بقیه ی ابواب کتاب، به دوران ظهور یا علائم ظهور می پردازد .
در این میان، یک باب (باب 24) موضوع خاصی را دنبال می کند . این باب، بطلان امامت اسماعیل (فرزند امام صادق علیه السلام) را اثبات می کند که در ارتباط با ادعای مهدویت خلیفه ی فاطمی است – که به مذهب اسماعیلی بود . – درباره این موضوع، پس از این، بیش تر سخن می گوییم .
توضیحات مؤلف
حجم اصلی کتاب را نقل احادیث اهل بیت علیهم السلام شکل داده است، ولی مؤلف، در مقدمه ی تا حدودی طولانی خود (5) و در لابلای احادیث، توضیحاتی افزوده که در مجموع حدود 16 کتاب را به خود اختصاص داده است . (6)
در مقدمه، انگیزه ی تالیف کتاب را انحراف اکثریت منتسبان به شیعه از راه درست به خاطر وقوع غیبت دانسته و اشاره کرده که بیش تر مردمان، با انگیزه های غیر صحیح، به این مذهب روی آورده اند، لذا با اندکی شبهه از آن روی بر تافته اند . مؤلف، در این مقدمه، بر نکته جالبی تاکید می کند . او، نوشته است: با وجود حجم عظیم روایات که از ائمه ی معصومین علیهم السلام درباره ی غیبت به ما رسیده، اگر حادثه ی غیبت به وقوع نمی پیوست، مذهب امامت باطل می بود، بنابر این، وقوع غیبت، خود، دلیل بر صدق گفتار ائمه علیهم السلام است .
مؤلف، اشاره می کند که حیرت و تردید اکثریت شیعه در این موضوع، امری غیر منتظره نیست; زیرا، امامان علیهم السلام آن را پیشگویی کرده اند .
فهرستی از مطالب کتاب پایان بخش مقدمه مؤلف است .
نثر کتاب، شیوا و روان و دلنشین و آمیخته با صنایع ادبی، بویژه سجع، و در عین حال بدون تکلف است و چیره دستی مؤلف را بر ادبیات عرب می رساند . البته، از کسی که به لقب «کاتب » خوانده شده، جز این، انتظاری نیست .
از آن جا که این سطور، در روز میلاد حضرت امیر علیه السلام نگارش می یابد، به نقل صلوات زیبایی بر آن حضرت و ائمه معصومین علیهم السلام برگرفته از مقدمه ی کتاب تبرک می جوییم (7) :
نعمانی، پس از ذکر مقام والای حضرت ختمی مرتبت می گوید:
صلی الله علیه و علی اخیه امیر المؤمنین تالیه فی الفضل و مؤازره فی اللاواء و الازل و سیف الله علی اهل الکفر و الجهل، ویده المبسوطة بالاحسان و العدل، و السالک نهجه فی کل حال، و الزائل مع الحق حیثما زال، و الحاوی (8) علمه و المستودع سره [و ] الظاهر علی مکنون امره .
و علی الائمة من آله الطاهرین الاخیار، الطیبین الابرار، معادن الرحمة، و محل النعمة، و بدور الظلام، و نور الانام، و بحور العلم، و باب السلم (9) ، الذی ندب الله، جل و عز، خلقه الی دخوله، و حذرهم النکوب عن سبیله، حیث قال «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لاتتبعوا خطوات الشیطان » (10) . . . .
درود خداوند بر پیامبر و برادرش امیر المؤمنین که تالی تلو وی بود در فضیلت و یار او در سختی و مصیبت، شمشیر پروردگار بر اهل کفر و جهالت و دست گشوده حق به احسان و عدالت . هماره، راه او می پیمود وبر مدار حق حرکت می نمود . گنجینه دانش ربوبی و ودیعه گاه اسرار بود و چیره بر رازهای پنهان پروردگار .
درود بر امامان اهل بیت، پاکان نیکو نهاد و پاکیزگان برتر از گناه و ایراد، معادن رحمت و جایگاه نعمت، ماه های درخشنده در تاریکی ها و روشنی بخش انسان ها، دریاهای دانش و دروازه صلح و آشتی که خداوند، عز و جل، آفریدگان خویش را به وارد شدن بدان خوانده و از کناره جویی از راه آن بر حذر داشته، آن جا که می فرماید: «ای اهل ایمان، همگی، در صلح و آشتی در آیید و راه شیطان مپویید» . . .
موضوعات محور کلام نعمانی
مؤلف، در موضوعاتی مختلف سخن گفته است . اشاره به پاره ای از این موضوعات مفید است:
رد بر عامه (11) ;
رد بر معتزله و دیدگاه ایشان که تقدیم مفضول را بر افضل روا می دانند (12) ;
بطلان قیاس و اجتهاد به رای (13) ;
لزوم مراجعه به اهل بیت علیهم السلام و بی نیاز ندانستن خود از ایشان (14) ;
مصائب حضرت زهرا علیها السلام که ننگ آن از چهره اهل اسلام زدوده نمی شود (15) ;
دانش تمام چیزها، از خرد و کلان، در قرآن آمده، ولی تنها اهل بیت علیهم السلام بدان آگاه اند (16) ;
مذمت اختلاف در دین (17) ;
انکار امامت حضرت امیر علیه السلام یا یکی از امامان علیهم السلام به نفاق می انجامد (18) ;
انکار یکی از امامان، مانند انکار تمامی ایشان است (19) ;
امامت، به اختیار الهی است، نه به اختیار مردم;
اعتبار کتاب سلیم بن قیس، (از مصادر غیبت نعمانی). (20) ;
تواتر احادیث دوازده امام علیهم السلام (21) ;
روایات دوازده امام، تنها با اعتقاد امامیه سازگار است (22) ;
اشاره به اندک بودن معتقدان به مذهب صحیح در آن روزگار (23) ;
فرقه های انحرافی منشعب شده از تشیع و بطلان آن ها و هشدار به شیعه به عدم پیروی از گمراهی ایشان (24) ;
بطلان ادعای امامت از سوی سادات و آل ابی طالب (25) ;
شواهد روایات بر صحت عقاید امامیه و تطبیق احادیث بر امام عصر علیه السلام و غیبت آن حضرت (26) ;
دیدگاه های مختلف درباه امام عصر علیه السلام (27) ;
بعید نبودن عمر طولانی امام عصر علیه السلام (28) ;
تشبیه غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه به داستان ولادت حضرت موسی علیه السلام و نشو و نمای آن حضرت (29) ;
تواتر احادیث غیبت (30) ;
اشاره ی احادیث اهل بیت علیهم السلام به غیبت اول (غیبت صغرا) که در آن، سفرا، میان امام علیه السلام و مردم واسطه اند (31) ;
توصیف مقامات سفرای امام عصر علیه السلام (32) ;
پایان یافتن غیبت اول و فرا رسیدن غیبت دوم (غیبت کبرا) (33) ;
سن «صاحب الامر» و «قائم » و سیمای آن حضرت در هنگام ظهور بر هیچ یک از امامان پیشین و دیگر افرادی که مهدویت آنان ادعا شده، تطبیق نمی کند (34) ;
توجیه روایاتی که در تعیین وقت ظهور نقل شده (35) ;
سیمای حضرت مهدی علیه السلام در آیینه ی روایات و عدم انطباق آن با اوصاف خلیفه ی فاطمی (36) ;
اشاره به بطلان مذهب اسماعیلیه (37) ;
نکاتی درباره روش تالیف کتاب
مؤلف، تنها، بر احادیث خاصه تکیه می کند (38) ، با این حال، برای تاکید مطلب، به روایات عامه (39) و نیز به تورات، استناد می جوید (40) .
نعمانی، در توضیحاتی که در ادامه ی روایات آورده است، گاه، به توضیحی کوتاه بسنده می کند (41) و گاه، حدیث مورد نظر رابا استفاده از حدیثی دیگر، توضیح می دهد (42) ، و با بهره گیری از احادیث معروف، مانند حدیث ثقلین، مفاد روایت را تشریح می کند . (43)
توضیحات مؤلف، آکنده از آیات قرآنی است . که نشانه ی تسلط وی بر قرآن است .
از توضیحات مؤلف روشن می شود که وی، شیعیان را به عنوان مخاطب خود در نظر گرفته است . تعبیر «یا معشر الشیعة (44) » و «یا ایها الشیعة الاخیار (45) » ، در چند جای کتاب دیده می شود .
از سوی دیگر، کتاب، در درجه نخست، در رد بدعتگذاران از فرقه های منسوب به تشیع، نگارش یافته است . نعمانی، از این گروه، با تعابیری مانند «اهل الدعاوی الباطلة المنتمین الی الشیعة و هم منهم براء (46) » ، یا «طوائف من العصابة (العصائب خ . ل) المنسوبة الی التشیع المنتمیة الی نبیها محمد و آله صلی الله علیه و آله ممن یقول بالامامة (47) » یا «الطوائف المنتسبة الی التشیع ممن خالف الشرذمة المستقیمة علی امامة الخلف بن الحسن بن علی (48) » یاد می کند .
البته، پاسخ اجمالی به دیدگاه های عامه و بیان فساد مذهب ایشان نیز از نظر مؤلف، دور نمانده است .
سبک نگارش کتاب و ادبیات آن، جالب توجه است . مؤلف، با بهره گیری از روش هایی، در صدد ایجاد تحرک در خواننده است و وی را از رخوت و سستی به دور می دارد . وی، با توصیه ی پیاپی به تامل و اندیشه، مخاطبان را به صورت فعال، در جریان فکری مباحث کتاب قرار می دهد و از حالت انفعالی بیرون می برد . عباراتی مانند «فتاملوا (49) » ، «فاعتبروا (50) » ، «فانظروا (51) » ، «انظروا» (52) ، «فتبینوا» (53) ، . . . در این زمینه، به کار گرفته شده است (54) .
وی، از سوی دیگر، فرجام ناگوار دور شدن از مسیر صحیح امامت را گوشزد می کند . بیدار باش های اعتقادی و انذار و تبشیر، در کلام نعمانی، فراوان دیده می شود . (55)
وی، مخاطبان خود را با اوصافی ویژه می ستاید که خود تشویقی است جدی به اندیشه ورزی ژرف در احادیث اهل بیت علیهم السلام برای راهیابی به آستانه ی هدایت و استمرار بر طریق ولایت .
به تعابیر زیر توجه فرمایید:
یا اولی الابصار (56) ;
یا اولی الابصار الناظرة بنور الهدی، و القلوب السلیمة من العمی، المشرقة بالایمان و الضیاء (57) ;
یا من وهب الله له بصیرة و عقلا، و منحه تمییزا و لبا (58) ;
ایها الشیعة الاخیار (59) ;
یا معشر الشیعة، ممن وهب الله تعالی له التمییز و شافی التامل و التدبر لکلام الائمة علیهم السلام (60)
دعا کردن مخاطبان با تعابیری مانند «رحمکم الله (61) » نیز در جهت تاثیر گذاری کتاب است .
از سوی دیگر مؤلف بدعتگزاران را نیز با اوصاف ناپسندشان مذمت می کند:
المبتدعون الذین لم یذقهم الله حلاوة الایمان و العلم و جعلهم بنجوة منه و بمعزل عنه (62) .
مؤلف، توضیحات خود را از حمد و ثنای الهی بر هدایت و راهیابی آکنده است . (63)
ذکر نمونه ای از نثر شورانگیز و محرک مؤلف، سودمند است:
فاستیقظوا – رحمکم الله – من سنة الغفلة و انتبهوا من رقدة الهوی، و لایذهبن عنکم ما یقوله الصادقون علیهم السلام صفحا باستماعکم ایاه بغیر آذان واعیة و قلوب متفکرة و الباب معتبرة متدبرة لما قالوا احسن الله ارشادکم . . . و الحمد لله رب العالمین;
از خواب غفلت – خداوند رحمت تان کناد! – بیدار شوید و از پیروی هوا و هوس دست شویید . سخنان صادقین علیهم السلام را با گوش های هوشیار و قلب های اندیشه مند و دل های عبرت آموز و تدبرآمیز، گوش فرا دهید تا آن ها را از کف ندهید . خداوند، به نیکی، شما را هدایت کناد! . . . الحمدلله رب العالمین . (64)
مؤلف، برای تحرک بخشی به مخاطبان و شورآفرینی در طالبان حق و حقیقت، از روش استفهام، بویژه استفهام منفی، استفاده می کند . عبارات زیر، گونه های مختلفی از این روش را نشان می دهد:
الیس فی هذه الاحادیث – یا معشر الشیعة! – . . . ، بیان ظاهر و نور زاهر؟ هل یوجد احد من الائمة الماضین علیهم السلام یشک فی ولادته، و اختلف فی عد