در سال های اخیر، سیاست جدیدی در هالیوود شکل گرفته است: جوامع مخفی محور توطئه در فیلم ها هستند. برخی از این حرکت شگفت زده می شوند، زیرا گمان می رود که جوامع مخفی، قاعدتا باید مخفی باشند. بسیاری از دست اندر کاران صنعت سینما خود عضوی از انجمن های برادری و فراماسونری هستند. پس چه دلیلی برای این حرکت وجود دارد؟
به نظر نویسنده، تغییری بزرگ در استراتژی ارتباطات این جوامع برگزیده، در حال وقوع است. ظهور عصر دیجیتال، که در آن هر فردی می تواند محتوایی تولید و آن را منتشر کند، پنهان کاری چنین جوامعی را ناممکن ساخته. وب سایت های مولف، کتاب ها، فیلم های مستند و سینمایی و دیگر رسانه ها، بسیاری از رازهای فراماسونری و دیگر جوامع مخفی را فاش کرده اند. اطلاعاتی که تنها در کتاب های کمیاب و انحصاری یافت می شد، اکنون تنها با یک جستجو در گوگل قابل دسترسی است. حتی بعضی ماسون ها از میزان اطلاعاتی که غیر ماسون ها از این جوامع دارند، حیرت زده می شوند. وجود این گونه محققان فراماسونری که خودشان وارد این انجمن ها نشده باشند، کمی پیش از این بسیار نادر بود.
از آنجایی که تحول دیجیتالی برگشت ناپذیر بود (و حتی اتفاق افتاده بود) جوامع نهان پیشه، استراتژی خود را تغییر دادند (شاید آن ها این شرایط را از قبل پیش بینی می کردند). استراتژی جدید این است: «اگر آن ها می خواهند بدانند، پس خودمان آن چیزی را که باید بدانند، به آن ها می گوییم». جوامع مخفی از طریق هالیوود، کتاب های پرفروش و سایر رسانه ها به مردم معرفی می شوند. اما با یک شرط اساسی: به مردم تصویری تحریف شده، کاریکاتور گونه و خیالی از جوامع مخفی ارائه بشود. ما در محصولات فرهنگی این رسانه ها، با اطلاعاتی مبهم از جوامع مخفی روبرو می شویم، که آن ها را به نماد های سحرآمیز، جوینده گان طلا و ماجراهای عجیب و غریب، منتسب می کند. مخاطبان تصور می کنند، در حال فهمیدن حقایقی از فراماسونری یا ایلومناتی هستند و بعد از دیدن فیلم احساس شگفتی، جذبه و تحسین می کنند. اما این احساس بر اساس اطلاعات کاملا غلط، تفاسیر مشکوک و افسانه های خیالی به وجود آمده است. پس از دیدن این فیلم ها، تماشاگر پیش زمینه مثبتی از این جوامع پیدا می کند و کمتر تمایل دارد توطئه های مرتبط به آن ها را باور و در مورد آن ها تحقیق کند.
گنجینه ملی
فیلم در دوران کودکی شخصیت اصلی فیلم (با بازی نیکولاس کیج) آغاز می شود، در حالی که به دنبال اطلاعاتی درباره سرگذشت خانواده اش می گردد. پدربزرگ پسربچه وارد می شود و برای بچه (و همچنین بینندگان) داستانی سراسر دروغ و تحریف شده از شوالیه های معبد و فراماسون ها، تعریف می کند.
در زیر دلایلی بیان می شود:
« شوالیه های معبد4 زیر معبد سلیمان گنج بزرگی پیدا کردند که هزاران سال گمشده بود. آن ها گنج را با خود به اروپا بازگردادند. »
آیا این درست است که شوالیه های معبد به اشیاء مذهبی بسیار کمیابی دست یافتند و این اشیاء را زیر معبد سلیمان پیدا کرده اند؟ افسانه ها میگویند بله. اما در فیلم، گنج را سکه های طلا، مجسمه و مانند این ها معرفی می کنند.
« شوالیه ها تصمیم گرفتند، گنج را به آمریکا قاچاق کنند و اسم خود را به فراماسون تغییر دهند. »
این جا، جایی است که همه چیز به هم می ریزد. شوالیه ها نامشان را در آغاز تشکیل آمریکا، به فراماسون تغییر نداده اند. در واقع آن ها در سال ۱۳۱۲ ناپدید شدند، که بیش از۴۰۰ سال قبل از تشکیل آمریکا بوده است.
«به نظر، دور ماندن شوالیه ها برای نزدیک به دو قرن، باعث شد آن ها از دین خود روی گردان شوند، مخصوصا بعد از شکست در زمین های مقدس در سال ۱۳۷۰٫ تمام شوالیه ها در فرانسه به جرم ارتداد، همجنس بازی، انکار صلیب و پرستش شیطان دستگیر شدند. فرمان دستگیری توسط پاپ در سال ۱۳۱۲ صادر شده بود، و جک دمولی5 آخرین استاد اعظم، دو سال بعد به عنوان یک مرتد، زنده زنده سوزانده شد.»
سن مارتین – شوالیه های معبد6
آنگونه که فیلم تلقین می کند، فراماسونری یک موسسه عمومی و ملی نیست. بلکه یک جامعه مخفی اروپایی از قرون وسطی است، که با تاسیس لژهایی در شمال اروپا خود را گسترش داد. هدف فراماسونری « محافظت از گنج بزرگ شوالیه ها» نیست، آن ها جامعه ای باستانی از افراد قدرتمند هستند، که سالهای زیادی است در مناسک آن شرکت می کنند و تعالیم شوالیه ها، روزیکروشن ها7 و ایلومناتی را فرا می گیرند.
شوالیه ها جامعه ای نهان پیشه بودند که در جریان جنگ های صلیبی، برای کلیسا می جنگیدند. و در زمان سکونتشان در خاورمیانه، دانش اسرارآمیز عرفان های شرقی را بدست آورده و به اروپا آوردند. آن ها تبدیل به بانکداران بزرگ و کلیسا سازانی شدند که در ساخت آن ها از نماد گرایی می کردند. گرایش آن ها به کابالا، انواع جادو و هنرهای سیاه، مشهور بود. تضاد منافع آن ها با کلسیا، سرانجام باعث شکنجه و مرگ آن ها شد.
فراماسون ها را می توان به خاطر مطالعه علوم غریبه، شکل مقابر ساخت آن ها و فلسفه آن ها که بر اساس عرفان های اسرارآمیز است، وارثان معنوی شوالیه های معبد به حساب آورد. وجود پیوند بین ماسون ها و شوالیه ها، بواسطه افسانه هایی که درباره شوالیه ها می گویند و به عبارتی، با تبلیغات خوب ماسون ها ترویج شده است.
«برای به شهرت رسیدن لژ [اسکاتلند]، او، [اسحاق لانگ8] لژ را مستقیما با طرحِ یک افسانه اسرار آمیز، به شوالیه ها مرتبط کرد»
دومنیکو مارجیوتا ، ماسون درجه ۳۳ ، آدریانو لمی9
بنابر این بخش «آموزنده» فیلم در واقع داستانی خیالی و اسرارآمیز از فراماسون ها تعریف می کند. بعضی از بینندگان این تحریفات را به عنوان حقیقت می پذیرند و بعضی دیگر هر چیز ماسونی را یک داستان خیالی می پندارند. نکته مهم این است که حقیقت فراماسونری پشت پرده افسانه پردازی ها مخفی می ماند.
چشم چپ او در جای چشم جهان بین معمار اعظم قرار میگیرد.
معانی رمزی فیلم
«گنجینه باستانی» که شدیدا توسط تمدن های باستانی محافظت می شده است، در واقع علوم رمزی و اسراری است که می تواند باعث گرایش به ماده پرستی شود و [از نظر آن ها] به مالکان آن این قدرت را بدهد که به الوهیت دست پیدا کنند (کابالا10 کیمیاگری، عرفان اسرار آمیز11 و علوم غریبه). این علوم هزاران سال از دید جهان غرب مخفی مانده بود، که باعث به وجود آمدن مسیحیت معاصر شد. فیلم اینطور بیان می کند که این علوم سرانجام توسط شوالیه ها در اورشلیم، زیر معبد سلیمان (بنای مقدس فراماسون ها) پیدا شد و به اروپا آورده شد. پس از آن، این علوم توسط جوامع مخفی به آمریکا منتقل شد.
قهرمان داستان به دنبال “روشن شدن” است و معماهای سر راه او نیز، نماد مراحل اولیه ای است که هر کس برای دستیابی به دانش برتر باید آن را طی کند. این گنجینه بسیار مهم به صورت نمادین زیر “کلیسای تثلیث”12 در نیویورک مدفون شده است. در غاری مخفی، تاریک و تو در تو. بن گیتس از مشعل “روشنگری” برای پیدا کردن راهش به سمت دانش مخفی، استفاده می کند. مشعل نماد عقیده لوسیفری در فراماسونری آمریکا با بنیان گذاری آلبرت پایک است. در درجات بالای فراماسونری، آموخته می شود که لوسیفر (شیطان) حامل نور است، خدای خوبی ها، کسی که راه “روشن شدن” را به انسان نشان داد.
دومنیکو مارجیوتا ، ماسون درجه ۳۳ ، آدریانو لمی14
« وقتی ماسون یاد می گیرد، راه دستیابی به موفقیت استفاده مناسب از قدرت مولد زندگی است. متوجه مهارت پنهان خود شده است. انرژی لوسیفر در دستان او می جوشد و او قبل از پیش روی به سمت ترقی، باید توانایی اش را در استفاده مناسب از این انرژی اثبات کند. »
منلی پی هال، کلید های گمشده فراماسونری15
بازمی گردیم به داستان. بن گیتس با مشعل روشن کننده اش، راه رسیدن به روشنی را پیدا می کند و به منبعی بیکران از دانش دست پیدا می کند. در صحنه ای که قهرمانان داستان اتاق گنجینه را می گردند، اشیاء مهمی پیدا می کنند: طومار هایی از کتابخانه اسکندریه، مجسمه های مصری و مصنوعاتی از عهد عتیق. تمام این اشیاء کنایه از دانش مخفی منتقل شده توسط جوامع مخفی در قرون متمادی اند.
در پایان فیلم، بن گیتس16 با بازرس اف بی ای صحبت می کند و التماس می کند تا او را به زندان نیندازد. نماینده قانون در حالی که انگشتر ماسونی اش برقی می زند، می گوید برای دزدیدن بیانیه استقلال « باید یک نفر باید به زندان برود.» در صحنه بعد آدم بدها (غیر ماسون ها) را می بینیم که دستگیر می شوند، حتی با وجود اینکه واقعا بیانیه را ندزدیده باشند. ما در اینجا یک نمونه آشکار از جابه جا شدن قانون با پیمان ماسونی را شاهد هستیم. مامور اف بی آی نیز مطابق میلش، قانون را زیر پا می گذارد تا به برادر ماسون خود کمک کند.
فرشتگان و شیاطین
« ایلومناتی توسط گالیله، در پاسخ به امتناع کلیسا از پذیرفتن تئوری او در مورد خورشید محور بودن گیتی بنیان گذاری شده است. »
ایلومناتی به طور رسمی در باواریای شمالی، توسط آدام وایس هاپ،18 در تاریخ ۱ می ۱۷۷۶ تاسیس شده است. و این بیش از ۱۳۰ سال پس از مرگ گالیله و در کشوری دیگر اتفاق افتاده است. نسبت دادن گالیله به ایلومناتی، به نظر تلاشی برای منتسب کردن نام یک دانشمند بزرگ به این جامعه مخفی و توطئه آمیز باشد.
« ایلومناتی قبل از قرن ۱۷ دست به خشونت نزده بود»
هرگز ایلومناتی با خشونت مستقیم کارهایش رو پیش نمی برد، روش کار آن ها بر اساس نفوذ و براندازی از درون است.
« سازمانی متشکل از دانشمندان، فیزیک دانان و ستاره شناسانی بود که به خاطر تعالیم نادرست کلیسا متهم شده بودند و خود را وقف یافتن حقایق علمی کرده بودند. واتیکان آن ها را دوست نداشت بنابر این شروع به تعقیب ، دستگیری و کشتن آن ها کرد. »
ایلومناتی گروهی از دانشمندان نبود که خود را وقف پیشرفت علوم معمول کرده باشند. فیلم به غلط جوامع مخفی را قرینه منطقی و ضروری در مقابل ایمان کورکورانه مسیحیت و ضدیت آن با علم، قرار می دهد. با اینطور نگاه کردن به قضیه اغلب مخاطبان نمی توانند با تعریف تام هنکس از ایلومناتی موافق نباشند و این جوامع را مطلوب نپندارند. هدف اصلی ایلومناتی براندازی نهادهای سنتی، برای دست یافتن به نظم نوین جهانی است.
اهداف سازمان قدرتمند ایلومناتی باواریا این ها بود:
1. نابودی مسیحیت و تمام حکومت های پادشاهی
2. نابودی ملیت ها و جایگزینی آن با جهان وطنی در سراسر جهان 3. از بین بردن میهن دوستی و وفاداری، با زدن برچسب تعصب کوته فکرانه و ناسازگاری به آن و جایگزینی آن با اصل حسن نیت نسبت به تمام آدم ها و تشکیل انجمن برادی جهانی. 4. برانداختن پیوند های خانوادگی و سنت ازدواج، بوسیله ایجاد فساد سیستماتیک در جامعه 5. حذف حق وراثت و مالکیت
بانو کوئین بورو، حکومت نهان پیشه گان19
ایلومناتی باواریا با گذشت چند سال از تاسیس منحل شد. اگرچه محققان میگویند ایلومناتی به خوبی خود را با فراماسونری نوین ادغام کرده است. مغزهای متفکر ایلومناتی بر این باورند که گسترش لژ های فراماسونری در جهان بهترین بستر را برای ترویج افکار آن ها فراهم میکند.
در یک کلام، ایلومناتی سازمانی متشکل از دانشمندان تیز هوش، که خود را وقف حقایق علمی کرده باشند نیست. بلکه جامعه ای مخفی است، که هدفش نابود کردن نهادهای سنتی از طریق نفوذ و براندازی آن ها از درون، در جهت منافع یک برگزیده پنهان است. این درست است که ایلومناتی کاملا ضد کلیسا است اما دلیل اصلی موجودیت آن ها، این نیست.
معانی رمزی فیلم
در فیلم، ایلومناتی کلیسا را به «نابودی توسط نور» تهدید می کند. نور اشاره ای به انفجار بمب است اما در عین حال کنایه ای از پروپاگاندا و تلقین افکار نیز هست. تنها راه موثر برای رویگردانی مردم از مسیحیت، تخریب واتیکان نیست، بلکه تغییر نگاه مردم نسبت به برگزیده های مذهبی است. در این صورت این فیلم نیز خود یک بمب مخرب برای واتیکان محسوب می شود. اگر چه ظاهرا در پایان فیلم کلیسا با کمک رابرت لانگدن پیروز می شود، اما بینندگان دو ساعت وقت خود را صرف دیدن نماد ها، تشریفات و انواع مختلفی از هتک حرمت مسیحیت کاتولیک کرده اند. چند نمونه: رابرت لانگدن بایگانی واتیکان را از بین می برد، نامزد مقام پاپی مانند حیوانات در قفس نگه داشته می شود، یکی از نامزدها درون کلیسا به صلیب کشیده و سوزانده می شود، قبر پاپ، باز شد تا صورت بی قواره و بدشکل او دیده شود، و مواردی دیگر.
بینندگان در نهایت با همان افکاری از پای فیلم بلند می شوند که برگزیدگان می خواستند: ایلومناتی یک داستان تخیلی است و زمانی هم که وجود داشته است، تشکیلاتی از مغز های متفکر با هدف پیشرفت علم بوده است؛ کلیسای کاتولیک مقدس نیست، بلکه نهادی انسانی و شدیدا معیوب است، که به خاطر نفرتش از علم باید محو شود. در طول فیلم ایلومناتی واقعی وجود خود را انکار می کند، و در عین حال نقشه خود یعنی نابودی ادیان سازمان یافته بوسیله تلقین مداوم افکار، اجرا می کند. ما در این فیلم درگیری قدیمی کلیسای کاتولیک با جوامع نهان پیشه را مشاهده می کنیم و به وضوح می بینیم که چه کسی پیروز می شود.
نماد گمشده
اما این کتاب یک چرخش جالب دارد. حداقل ۲۵۰ سال از تمرکز تلاش جوامع نهان پیشه بر بی اعتبارسازی مسیحیت می گذرد و همواره این تلاش ثابت بوده است. اگر در تعالیم فلاسفه نهان پیشه مروری کنید، مرتبا فریاد محکومیت مسیحیت را می شنوید. تا به اینجا دو کتاب آخر دن بروان تفاوتی با هم ندارند.
نتیجه گیری شگفت انگیز کتاب این است که نماد گمشده یا “لغت” گمشده ی اسرار باستانی، انجیل20 است!. پس آن حقیقت کاملی که باید برای انتقال به عصر جدید21 ، یا عصر برج دلو22 ، آشکار شود، در بودائیسم یا تعالیم سانسکریت، که نهان پیشه گان سالها به آن اشاره می کردند، نیست، بلکه در انجیل است.
آیا این ممکن است؟ آیا پرستش شرک آمیز ستارگان به عنوان خدایان، ستاره شناسی، جادو و مراسم قربانی کردن انسان، از تعالیم بنیادین انجیل است؟ خیر، مگر این که پیام آن را معکوس کنیم؛ همانطور که عرفان های اسرارآمیز این کار را می کنند. بروان جملهای از ویلیام بلیک23، کسی که به داشتن امیال شیطانی مشهور است، نقل میکند:
« هر دو، روز و شب انجیل میخوانیم، اما تو نوشتههای سیاه را میخوانی و من نوشتههای سفید را ».
این آموزهی عرفانهای اسرارآمیز24 باستانی است. مسیحیان معاصری که تعالیم رمزی کابلا را با مسیحیت ادغام، و تفسیرشان از انجیل را معکوس کرده اند؛ که طبق تعالیم آنها خداوندِ آفریننده، خدای منکر می شود و شیطان، خدای حقیقی. کسی که آزادی (بی قید و بندی) از بند قوانین خدا را به انسان هدیه کرد، هنگامی که او را به خوردن میوهی درخت دانش (سیب) که همان علم جادو است، راهنمایی کرد.
بنابراین نهان پیشه گان، جادو را قدرتی بزرگ می دانند که انسان را همانند خدا می سازد. و این پیام اصلی نماد گمشده است. همان دومین فرضیه دن بروان که می گوید، خدا یک نیروی خالق «در آن بیرون» نیست، بلکه انسان خودش خداست و آموزه نهایی اسرار باستانی، این است که چگونه می توانیم قدرت های نهفتهی ذهن را تحت اختیار درآوریم، تا بتوانیم به خدا تبدیل شویم. در یک کلام، انسان خودِ خداست.
این مفاهیم به وضوح در کابالای جدید اسحاق لوریا27، که در قرن ۱۶ام می زیست، نمایان است. این تعالیم بوسیله جاکوب بوهم28 ، که بعداً پایه گذار عرفان اسرارآمیز نهان پیشه گان اروپا شد، به مسیحیت منتقل شد. یکی از طرفداران او هگل29 بود، که آرمان گرایان آلمانی متاثر از او در رسیدن به اهداف حال حاظر برگزیده ها، پیشگام شدند. محصول نهایی این تعالیم کسی نیست جز آخرین مرد یا “ابر مرد”30 نیچه، کسی که در نهایت میتواند حقیقت الوهیت خود را به واقعیت برساند. او همان دجال31 کتاب مکاشفات32، نقشه راه ایلومناتی، نوشته یوحنا33، قدیس مورد احترام نهان پیشه گان است.
اما بزرگترین هتاکی نماد گمشده، توهین آشکار نویسنده به حق اولیه مردم در یک جامعه دموکراتیک برای آگاه شدن از امور حکومتی و بازرسی حاکمان است. دقیقا همان اصلی که امپراطوری ماسونی آمریکا بر پایه آن بنا شده است. در جهان بینی مضحک دن بروان، برگزیده ها با دور نگه داشتن آن از ما، از این دانش محافظت میکنند. چرا؟ زیرا «شما نمی توانید حقیقت را تحمل کنید». درست است، شما توانایی ذهنی لازم، برای درک مفاهیم رمزی آئین های نهان پیشه گان را ندارید، پس باید به شما در این باره دروغ بگویند.
طرح اصلی داستان این است که از یکی آئین های ماسونی فیلم برداری کرده اند، و تهدید کرده اند که آن را در اینترنت منتشر می کنند. اما بازیگر اصلی کتاب بروان، به سازمان سیا و رهبران ماسون کمک می کند، تا از فاش شدن آن جلوگیری کنند. پیام این است که، دفعه بعد که دولت فریاد “امنیت ملی” سر داد، بی قید و شرط به آن ها اعتماد کنید.
حقیقت هیچگاه مخفی نمی ماند. ممکن است در دوره ای تنها در اختیار گروه قلیلی باشد، اما آن ها همواره میخواسته اند آن را به کسانی خواستار شنیدن باشند بگویند. حقیقت این است که: باید همان کاری را برای دیگران انجام دهید که شما از دیگران انتظار دارید برای شما انجام دهند. یعنی برای همنوعان خود در این برهه زمانی دل بسوزانید و علیه ظلمی که توسط امپریالیزم غربی بر بسیاری از بخش های جهان می رود فریاد بکشید. ظلمی که مخفیانه با فعالیت های مشکوک فراماسون ها و سازمان سیا انجام میگیرد و دن بروان باید آن ها را انکار کند تا بتواند داستان خیالیاش را برای ما بنویسد.
مستند “زار های حک شده در سنگ: معماری رمزآلود واشنگتن” 34 که به تدریج ترجمه و در سایت قرار داده می شود، مفهوم حقیقی بسیاری از نماد های به کار رفته در این کتاب را آشکار میکند.
جمع بندی
پدیدار شدن جوامع مخفی در فیلم ها و کتاب ها، به این آثار خلاصه نمی شود. این آثار با هدف دموکراتیک سازی اطلاعات ساخته شده اند، که به عموم مردم اجازه می دهد به اطلاعاتی دست پیدا کنند، که پیش از این دست نیافتنی بود. این آثار نیز همانند نماد های رمزی عمل میکنند: بخشی را آشکار می کنند و بخشی را پنهان. به این صورت که برای خودی ها آشکار می کنند و برای غیر خودی ها پنهان. از فیلم های هالیوودی برای ترویج بسیاری از خواسته ها استفاده شده است، مانند جنگ ویتنام، خطر کمونیسم، خطر تروریسم اسلامی، ترویج هنجار های آمریکایی و غیره. آثاری که در بالا بررسی شد، دستور کار جدیدی را دنبال می کنند و آن تلقین اطلاعات غلط به افکار عمومی درباره جوامع مخفی است.
منبع: ذی طوی
——————————————————–
منابع:
* terrorism-illuminati.com
1. National Treasure [↩]
2. Angels and Demons [↩]
3. Lost Symbol [↩]
4. Knights Templars [↩]
5. Jacques de Molay [↩]
6. Sean Martin, The Knights Templar [↩]
7. Rosicrucian [↩]
8. Isaac Long [↩]
9. DomenicoMargiotta 33°, Adriano Lemmi [↩]
10. Kabbalah [↩]
11. Gnosticism [↩]
12. Trinity Church [↩]
13. Adonay [↩]
14. DomenicoMargiotta 33°, Adriano Lemmi [↩]
15. Manly P. Hall, Lost Keys of Freemasonry [↩]
16. Ben Gates [↩]
17. Dan Brown [↩]
18. Adam Weishaupt [↩]
19. Lady Queenborough, Occult Theocracy [↩]
20. Bible [↩]
21. New Age [↩]
22. Age of Aquarius [↩]
23. William Blake [↩]
24. Gnosticism [↩]
25. Humanism [↩]
26. secularism [↩]
27. Isaac Luria [↩]
28. Jacob Boehme [↩]
29. Hegel [↩]
30. Superman [↩]
31. anti-Christ [↩]
32. the Book of Revelations [↩]
33. John the Apostle [↩]
34. Riddles in Stone: The Secret Architecture of Washington, D.C [↩]