همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال وشب و روزم
وصل و هجرم شده آسان همه از دولت هجرت
چه بخندم، جه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم
گفتنی نیست که گویی، ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
دست و پایم تپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوه ی دیدار نیفتاده هنوزم
” رضیم ” جمله آفاق فروزان ز چراغم
همچو مه چشم به دریوزه ی خورشید ندوزم
رضی الدین ارتیمانی