ما نيازمند توبهايم!
یرخي تصميمگيريهاي ما حكايت از آن ميكند كه شناخت كاملي از مهدویت نداريم. گاهي بدان با نگاهي مناسبتي مينگريم و با فرا رسيدن ايّام جشن ميلاد حضرت صاحب الزّمان(ع) بساط سور و شادي فراهم ميآوريم و شهر را آذين ميبنديم و فردايش آن بساط را جمع كرده به كار و باري ديگر مشغول ميآييم.
ما نيازمند توبهايم!
شرق اسلامي براي قرار گرفتن در مدار ظهور كبراي امام زمان(ع)، نيازمند توبة بزرگ است. غرب با تجربة بحران و بن بست به توبه ميرسد. توبه از عهد قبلي. عهد با شيطان براي تجربة بهشت در زمين. ما نيز نيازمند توبهايم. توبه از پيروي از «فرهنگ و تمدّني» كه عهد با شيطان را در خود و با خود داشت. «عهد فاوستي».
یرخي تصميمگيريهاي ما حكايت از آن ميكند كه شناخت كاملي از مهدویت نداريم. گاهي بدان با نگاهي مناسبتي مينگريم و با فرا رسيدن ايّام جشن ميلاد حضرت صاحب الزّمان(ع) بساط سور و شادي فراهم ميآوريم و شهر را آذين ميبنديم و فردايش آن بساط را جمع كرده به كار و باري ديگر مشغول ميآييم.
گاهي از همة توان و ظرفيتهايش براي اثبات همة هواجسمان بهره ميبريم و از آن مُهري براي كارنامة بيسر و ته خودمان ميسازيم تا آن كارنامه حيثيتي قابل قبول بيابد.
جماعتي هم گرهگشايي از كار و بارشان را در اين گفتوگو و ذكر نام امام(ع) جستوجو ميكنند. عرض ميكردم فقدان شناخت و تعريف جامعي از «مهدويّت» باعث شده تا عموم مناسبتهاي ملّي و مذهبي ما فاقد سوگيري مهدوي و عنصر مهدويّت باشد. شايد از همين روست كه در ايّام عاشورا و اربعين برنامة مهدوي راديو تعطيل ميشود. چون مناسبتي بدان نگريسته ميشود. به همان سان كه در هيچ يك از جشنوارهها خبري از مهدويّت نيست و در ادامه، همان مديراني كه از رشد فرقههاي نوظهور و عرفاني در ميان دانشجويان دانشگاهها گلايه سر ميدهند و به دنبال راه كار ميگردند، كانون مهدوي را در عرض دهها كانون سياسي، اقتصادي، هنري و غيره قرار ميدهند. يعني، با زبان بيزباني اعلام ميكنند، سينما، ورزش، صهيونيسم و غربشناسي را چه نسبتي با مهدويّت و گفتوگوي مهدوي!
به عرفانهاي نوظهور به اين دليل اشاره كردم كه معاون فرهنگي وزارت علوم و مدير كلّ فرهنگي آن وزارتخانه از تأثيرپذيري قشر دانشجو از عرفانهاي كاذب و خطري كه سه و نيم ميليون دانشجو را تهديد ميكند، اظهار ناراحتي و بيم كرده بود.
«مهدويّت» جان مايه و روح همة احكام، اعمال، آداب، اخلاق و معتقدات ماست. معني بودن و معني بخشنده به همة اعمال و اقوال آنكه ميخواهد از منظر چشم يك مسلمان به عالم بنگرد. عالمي نو در افكند، آدمي از نو بسازد و مقصدي و مقصودي غير از آنچه كه جاري است و همگان بدان مبتلا و معتاد شدهاند، بسازد.
«مهدويّت» اعلام «عهدي» است كه وقتي گسسته شد، امام علي(ع) در مسجد كوفه و حسين بن علي(ع) در دشت نينوا به شهادت رسيدند و مأمون مجال مسموم ساختن حضرت عليّ بن موسي الرّضا(ع) را به دست آورد.
«مهدويّت»، تلاش براي تجديد همان عهد با ولي و حجّت منصوب از سوي حضرت حق است كه اگر منعقد شود، تاريخ نو، فرهنگ نو و تمدّن نو متولّد ميشود. فرهنگ و تمدّني متفاوت با همة تمدّنها و فرهنگهاي تجربه شده و در حال گذار. فرهنگ و تمدّني كه در صورت و سيرت با تمدّن معتاد شدة غربي متفاوت است.
«مهدويّت»، مبدأ، مسير، باب، مقصد تبيين شده و آسماني است كه به ما «نحوة بودن» و زيستن در عرصة تاريخ و زمين را ميآموزد و انتظار، عملي آگاهانه است، براي دستيابي به مهدويّت، تجديد عهد و همگاني ساختن عهدي كه اگر محقّق شود، عصر غيبت كبراي امام عصر(ع) خاتمه مييابد.
همة وحشت غرب و عتاب و خشم و شمشير آختهاش كه عليهِ اسلام و شيعيان و شيعه خانة امام عصر(ع) به كار ميبرد، به اين امر مقدّس برميگردد. «غرب» ميداند كه تماميّت تاريخ، فرهنگ و تمدّنش، بر آستانة اين «عهد» با امام و مهدويّت سر فرود خواهد آورد. شايد از همين روست كه در تلاش مذبوحانه سعي در به تعويق انداختن زمان وقوع اين امر مقدّس دارد؛ در حالي كه بسياري از انديشمندان و بزرگان غرب زنگ افول تاريخ غربي و طلوع خورشيد دينداري را شنيدهاند.
با اين همه دويست سال اخير جهان اسلام و مسلمانان وضعيت بسيار سختي را به تجربه نشستند، وضعي كه امروز هم كم و بيش عواقبش را تحمّل ميكنند.
اگر به درستي به دو قرن گذشته و حتّي همين امروز بنگريم، درمييابيم كه بر ما، روزها و ماهها ميگذرند و ما روزها ماهها را و حوادث و وقايع در آنها را مثل قطعات يك پازل كنار هم ميچينيم. برايمان فرقي نميكند، متأثّر از زمان و پيشامدها پيش ميرويم. اين ايّام و آناتاند كه ما را پيش ميبرند، مشغول ميكنند، به عكس العمل وا ميدارند.
ايّام و آناتي كه در شتاب و عجله بر ما ميگذرند. بيآنكه متوجّه سوگيري و برآيند وقايع ناخواسته باشيم. همان كه ما را با خود ميبرند و ما چون كاهي بر پهنهاش بالا و پايين ميرويم.
اين همان فلك زدگي است. همان گرفتار آمدن در مكر ليل و نهار.
قدرتهاي شيطاني و جنود، ابليسي زميني آنها هستند كه ما را منفعل بر پهنة متلاطم اقيانوس جهان ميخواهند.
در حالي كه مطابق طرح و نقشه و الگوي آنها قطعات پازل حيات خود را ميچينيم و دست آخر هم انتظار داريم تصوير مطلوب و دلخواه خود را كه صورتي ذهني از آنها داريم، ببينيم و گاه، از اينكه بعد از صرف هزينه و عمر، از حاصل كار ناراحت و غمگين ميشويم، دمق و دلخور به دنبال عامل پنهاني ميگرديم و براي فرافكني دشمني داخلي و خارجي را جستوجو ميكنيم.
وقتي شما بر قطاري سوار شويد كه به سوي شمال ميرود، ناله و افغان و اعتراض شما و حتّي خارج شدن از كوپهها و در همان قطار به سمت جنوب راه افتادن در وضع شما هيچ تغييري ايجاد نميكند. اين قطار شما را به سمت شمال ميبرد، چه بخواهيد و چه نخواهيد.
قطار غربي از ايستگاهي به راه افتاده است. ايستگاه به ايستگاه پيش ميرود و همة ملزومات مورد نياز را هم مطابق همان سوگيري، از جنس همان سوگيري و براي همان سوگيري انتخاب كرده، طراحي نموده، شكل داده تا دست آخر آن قطار در همان ايستگاه مطلوب توقف كند. به هر روي و دليل در يكي از ايستگاهها با اين قطار مواجه شدهايم. نه از مقصدش پرسيديم و نه از مبدأش. از قطار خوشمان آمد. سوارش شديم به آن اميد كه ما را هم به مقصدمان برساند.
ـ جماعتي پي به مقصد نهايي قطار بردهاند، نه تنها راحت و بيخيال در جايگاه خود مستقر شدهاند، بلكه جذب مجموعه شده در خدمتش هم در آمدهاند و با شراكت جستن در سوگيري قطار و راننده و نگهبان و سازنده و خدّام آن، با آن همنوا شده و پيش ميروند.
ـ جماعتي هر از گاهي از پنجرة كوپة خود سر بيرون كرده يا با مشاهدة برخي كنشها و واكنشهاي خدمتكاران قطار لب به اعتراض گشودهاند و دربارة مقصد قطار با ترديد و شك نگريستهاند، امّا بلافاصله، جلوه و جمال قطار ديگر بار آنها را بر سر جاي خود نشاند، تخفيف دادند. از اعتراض خود كاستند، اميد بستند به روزي كه قطار آنها را هم در مسير خود به ايستگاه مطلوبشان برساند.
ـ جماعتي گفتند: ما را با اين قطار چه كار، كار خود ميكنيم و نان خود ميخوريم و در حدّ ضرورت هم از آنچه كه قطار فرا رويمان قرار ميدهد، بهره ميبريم. خود را به بيخيالي زدند. به ناديده گرفتن كلّ قطار و مقصد و مأوايش.
ـ جماعتي در انديشة تصرّف قطار شدند. اعتراضشان بالا گرفت و با خود گفتند، قطار و همة اسباب و آلاتش خوب است. بايد باشد. اين راننده قطار و مدير داخلي آن و برخي خدمتكاران آن هستند كه بد خلق و بد رفتارند. اين اتاق نمايش فيلم و پخش كنندة موسيقي در قطار است كه به بيراهه ميرود. قطار را بايد تصرف كرد و براي اين مقصود به راه افتادند و جان خود در سر اين كار نهادند در حالي كه نميدانستند كه قطار تنها در مسيري كه ريلگذاري شده است، پيش ميرود، تند يا كند فرقي نميكند. شما هم پشت فرمان آن قرار بگيريد، به همان سو ميرويد كه طراحان و ريل گذاران و سازندگانش ميخواهند.
ـ آنها نميدانستند كه سوگيري و مقصد نهايي تعريف شده است و نميخواستند بدانند كه همة لوازم فراهم آمده، نه تنها اضافي و زائد نيستند، بلكه لازمة اين قطار و سوگيرياش هست. آنها از پرسيدن ميترسيدند. از آگاه شدن، چرا كه، چنان خود را با اين قطار و كوپه عجين ساخته و شيفته و شيدايش بودند كه ترك آن را مكروه ميدانستند.
ـ آنها از پياده شدن ميترسيدند. خود را در خوف و خطر احساس ميكردند.
ـ آنها نميخواستند بپذيرند كه هر مقصدي و مسيري اقتضائات مخصوص خود را داراست. لوازم مخصوص خود را ميطلبد و اگر در طريق آن وارد شوند، الزاماً وسايل و ملزومات متناسب و در خور آن راه و مقصد را هم خواهند ساخت و نتايجش را هم تجربه خواهند كرد.
در همين گير و دار، دويست سال گذشت.
غرب و غربيان، تماميّت «بحران و بن بست» حاصله از چهارصد سال خودكامگي، پشت كردن به آسمان و تلاش مذبوحانه براي محقّق ساختن بهشت موعود بر عرصة خاك ـ بي اذن خداوند هستي ـ را تجربه ميكنند و حتّي با تجديد نظر در آنچه رفته، ضرورت بازگشت به عهد ديني و فرهنگ سنتّي مذهبي قبلي را مطالبه مينمايند.
همه چيز با «عهد جمعي انسان غربي» براي پشت كردن به دين آغاز شد و همة آينده نيز در گرو «عهد جمعي» براي رويكرد به امام مبين و حجّت حق است. «عهدي كه مستور و مضمر در مهدويّت و فرهنگ مهدوي است.» در حالي كه شرق اسلامي، در رويارويي با غرب الحادي، غافل از اين ماجرا و راز مستور است.
شرق اسلامي در حالي كه از مهدويّت سخن ميگويد كه دل به عهد ماضي غربي خوش داشته و در هواي تجربة مدرنيته كامل از باقي ماندة عناصر دين خود نيز ميگذرد.
شرق اسلامي براي قرار گرفتن در مدار ظهور كبراي امام زمان(ع)، نيازمند توبة بزرگ است. غرب با تجربة بحران و بن بست به توبه ميرسد. توبه از عهد قبلي. عهد با شيطان براي تجربة بهشت در زمين. ما نيز نيازمند توبهايم. توبه از پيروي از «فرهنگ و تمدّني» كه عهد با شيطان را در خود و با خود داشت. «عهد فاوستي».
ما نيازمند تجديد عهد هستيم. عهد جمعي با تضمين قلبي براي هم افق شدن با حجّت حيّ خداوند.
شايد پس از آن دريابيم كه ما را گريزي و گزينهاي جز پياده شدن از اين قطار كه در درّة وحشتناك «نهيليسم» و «نيست انگاري» فرو غلتيده، نيست.
اين عهد جمعي ما را هم افق با قلب عالم امكان ميسازد و زمينههاي ظهور خورشيد حقيقت را از پس پردة غيبت ممكن ميسازد!
اسماعیل شفیعی سروستانی
جمعه 23/11/88