در این نوشتار برآنیم تا درباره ی
· تبرّی
· حدیث رفع القلم و نهم ربیع الاول
· شخصیت ابولولو
· مجالس مربوط به نهم ربیع
· لزوم اتحاد و برادری
و … مطالبی را یادآور شویم.
امروزه ضمن برداشت هایی غیر مستند از واژه تبرّی، اعمالی در جامعه اسلامی اتفاق می افتد که بی شکّ مقبول امامان شیعه نیست و با سیره ی متعالی آنان در تضادّ است.
ببخشید چند لحظه …
شاید تو هم مثل من باشی! دلت می خواهد با خدای خویش رفیق و دوست شوی.
به او نزدیک گردی و شمیم لطف و رحمت او را در مشام جان حسّ نمایی، با مقربان درگاه ربوبی و دوستان او طرح دوستی بریزی، به باغ ولایتشان داخل شوی و گلستان قرب آن ها را تماشا کنی.
بر فرش دوستی آن ها بنشینی و دل و جانت را به ایشان بسپاری، تا بر مرکب دوستی خویش سوارت کنند. و برق آسا به مرز وصال پروردگارت برسانند.
اما این گنج پنهان سعادت کجا پنهان است؟ و کلید طلایی این بزرگترین خوشبختی ها کجاست؟
در پاسخ باید گفت: دوستی راه و روش دارد که باید آن را آموخت:
اولین شرط دوستی یک دل و یکرنگ شدن با دوست است و این محقق نمی شود مگر با گذشتن از غیر دوست و بیزار شدن از غیر اوست.
با صدای زنگ محبت بیدار شدن و از هرچه بوی دشمنی با دوست می دهد بیزار شدن.
گر عاشق دلداری، با غیر چه دل داری
کان دل که در او غیر است، دلدار نمی گنجد
برای دوستی خدا و اولیای خدا نیز باید همین راه را طی نمود. آری در دلِ تولّای حقیقی، تبرّی هم هست.
در این نوشتار برآن شدیم که یکی از شرایط رسیدن به « تولّی » یعنی « تبرّی » را کمی توضیح دهیم. امروزه که تفسیرهای متفاوتی از تبری می شود و گاهی حتی با سیره اهل بیت تضادّ دارد، مسائل مربوط به آن را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.
در این نوشتار برآنیم تا درباره ی
· تبرّی
· حدیث رفع القلم و نهم ربیع الاول
· شخصیت ابولولو
· مجالس مربوط به نهم ربیع
· لزوم اتحاد و برادری
و … مطالبی را یادآور شویم.
امروزه ضمن برداشت هایی غیر مستند از واژه تبرّی، اعمالی در جامعه اسلامی اتفاق می افتد که بی شکّ مقبول امامان شیعه نیست و با سیره ی متعالی آنان در تضادّ است.
امیدواریم که از سیره حق خارج نشویم. ان شاءالله تعالی
از ماده بَرَأَ
« تبری به دوری و جدا شدن از چیزی گفته می شود که در نزدیک شدن به آن کراهت است.[1]»
و یا به بیان دیگر « تبری شیئ از شیئ به معنی جدا شدن آن شیئ از شیئ دیگر است. اینکه می گویند: ( برأ الله الخلق؛ خداوند خلق را آفرید ) به معنای جدا شدن آ ن ها از نیستی به هستی هست. و ابراز برائت خداوند از کافران به معنای دور ساختن آن ها از رحمتش می باشد. [2]»
بصیرت، لازمه ی تبری
لازمه تبری دوچیز است:
1- شناخت حق و باطل
2- دوری جستن و فاصله گرفتن از باطل
وقتی حارث بن حوط در جنگ به علی ( علیه السلام ) می گوید: از نظر من طلحه و زبیر و عایشه بر حق بودند.
حضرت علی ( علیه السلام ) می فرماید: ای حارث به راستی تو حق را نشناختی تا بتوانی اهلش را بشناسی و همین طور باطل را نشناختی تا اهلش را بشناسی [3]»
9 ربیع یا 26 ذی الحجة؟
بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند که تاریخ قتل خلیفه دوم 26 یا 29 ذی الحجة سال 23 هـ .ق است.
شیخ مفید در کتاب « مسار الشیعه » آورده است:
« در روز بیست و ششم ذی الحجة سال 23 هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست ونهم ماه درگذشت[4]. »
هم چنین شیخ ابراهیم بن علی کفعمی در کتابی معروف به مصباح آورده است:
« باید دانست که قتل خلیفه دوم در 26 ذی الحجة سال 23 هـ .ق واقع شده است و این مطلبی است که صاحبان کتاب های « قره »، « معجم »، « طبقات »، « مسار الشیعه »، و سید بن طاووس بر آن تصریح نموده اند بلکه اجماع شیعه و اهل تسنن نیز براین است[5]. »
ابن ادریس حلی در کتاب « سرائر » سید بن طاووس در کتاب « اقبال الاعمال » و علامه حلی در کتاب « عدد القویة » نیز در مورد قتل خلیفه دوم به این مطلب تصریح داشته اند.
رفع القلم بهانه ای برای گناه
تاریخ 9 ربیع برای قتل خلیفه دوم، از حدیث مشهور رفع القلم سرچشمه می گیرد. در بخشی از این حدیث آمده که خداوند در این روز هیچ گناهی را برای بندگان ثبت نمی کند، و شیعیان برای انجام هر گناهی دستشان باز است.
وقتی ما به بررسی منبع حدیث و هم چنین راویان و اسناد روایت آن حدیث پرداختیم، دریافتیم که نام بسیاری از راویان در کتب حدیثی ذکر نشده است و افراد قابل اعتمادی نیستند.
از طرفی متن خود روایت با آیات قرآن تناقض آشکاری دارد.
مثلا در ابتدای حدیث آمده است:
« و أَمَرتُ الکِرامَ الکاتبین أن یَرفعوا القلمَ عن الخلقِ کلّهم ثلاثة أیامٍ من ذلک الیوم و لاأَکتبُ علیهم شیئاً من خطایاهم کرامة لک و لوصیک[6]. { به فرشتگان نویسنده ی اعمال، دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همه ی مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند.
اشکالات وارد بر حدیث:
1- مخالفت با قوانین و سنن الهی
خداوند در سوره زلزال می فرماید: « فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره[7] { پس هرکس به اندازه ی ذره ای خوبی کند آن را خواهد دید و هرکس به اندازه ی ذره ای شر انجام دهد آنرا می بیند.} »
2- تناقض با دیگر سخنان أئمه
در حالیکه آن بزرگواران در دیگر سخنانشان این طور می فرمایند: « ما من نکبةٍ یصیب العبد الا بذنب. { هیچ زشتی به بنده نمی رسد مگر به خاطر گناه.}[8]»
و یا اینکه می فرمایند: « لاتنال ولایتنا الا بالعمل و الورع. { به ولایت ما نتوان رسید جز با اعمال نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه.}[9] »
3- در این حدیث می خوانیم که احمد بن اسحاق می گوید: « با گروهی از دوستانم در سامرا حضور امام هادی ( علیه السلام ) رسیدیم. آن حضرت مشغول به اعمال عید بودند و به خادمانشان دستور داده بودند لباس نو بپوشند. »
گویا جاعلان این خبر نمی دانستند که امامین عسکریین ( علیهما السلام ) در سامرا چنان موقعیتی داشتند که شیعیان حتی نمی توانستند به آن ها سلام کنند چه رسد به اینکه حضرت ( علیه السلام ) بخواهند مجلس عید برگزار کنند.
4- اختلاف های زیادی بین نقل های مختلف این روایت وجود دارد از جمله اینکه اسحاق در کتاب « مختصر » به نقل روایت امام هادی ( علیه السلام ) می پردازد ولی در کتاب « انوار نعمانیه » آن را از امام حسن عسکری ( علیه السلام ) روایت می کند.
اگر این حرف هم روایت بود …
آیت الله مکارم شیرازی مراسم ایام نهم ربیع را خرافی دانسته و می فرمایند:
« برخی در این ایام سخنان رکیکی می زنند و تصور می کنند شامل « رفع القم » و بخشودگی است.
اما این روایت جعلی و دروغ است. چون مخالف آیات قرآن است.
ایشان دروغ، سخنان رکیک و مطالب تحریک آمیز جنسی را از مسایل غیراخلاقی شمرده اند و افزودند: مگر می شود خدای متعال، به گناه چراغ سبز نشان دهد.
اگر این حرف روایت هم بود، باید آن را به دیوار می کوبیدیم، چون مخالف صریح قرآن است.
رفع القلم برای دیوانه وکودک است نه برای آدم بالغ عاقل.»[10]
دلیل کشته شدن خلیفه
می گویند: ابولولو با خلیفه دوم اختلافات شخصی داشته و خلیفه مالیات زیادی از وی دریافت می کرده است. از این رو، ابولولو تصمیم به قتل خلیفه می گیرد و هیچ انگیزه ی الهی نداشنه است.[11]
شخصیت ابولولو
داستان هایی خرافی در مورد این شخصیت نقل می کنند. از جمله:
« ابولولو به حضرت علی ( علیه السلام ) می گوید: می خواهم خلیفه را بکشم و حضرت او را تشویق می کنند. او نیز این کار را می کند و خلیفه را در آسیاب می کشد و همانجا می گذارد و به حضرت پناهنده می شود. حضرت او را مخفی می کنند سپس از سکویی که روی آن نشسته بودند بر سکویی دیگر می نشینند وقتی ماموران می آیند و در مورد ابولولو از حضرت سوال می کنند؛ حضرت می فرمایند: من از وقتی روی این سکو نشسته ام او را ندیدم »
در همان شب علی ( علیه السلام ) ابولولو را سوار بر اسب به کاشان می فرستد و نامه ای را به او می دهد تا آن را به رئیس شهر کاشان بدهد و در نامه می نویسند: که هنگامیکه نامه من به تو رسید دخترت را به عقد ابولولو درآور …
آن دختر به نام صفیه در همان شب از ابولولو آبستن می شود و صبح آن شب بچه ای یک ساله به دنیا می آورد. بدین ترتیب وقتی ماموران خلیفه به کاشان می رسند به او شک نمی کنند و فکر می کنند که او یک ابولولویِ دیگری است. »
واضح است که اینگونه داستان ها کار دشمن است. تا اسلام را دینی خرافی جلوه دهد.
آیا او پیرو علی بود؟
به دو دلیل می گویند ابولولو شیعه بوده است:
1- حدیث رفع القلم: می گویند چون در این روایت با عبارت « رحمة الله علی قاتله » برای وی طلب رحمت شده است پس او شیعه است.
همانطور که ذکر شد این حدیث از جهت سند و متن روایت صحیح نمی باشد. پس این دلیل پذیرفته نیست.
2- استناد به دو حدیثی که در دو کتاب « الهدایة الکبری » و « مشارق انوار الیقین » از قول امام علی ( علیه السلام ) نقل شده است.
متن حدیث: ( خطاب به عمر بن خطاب ) تو را می بینم که در دنیا به جراحت ابن عبدأمّ معمّر ( ابولولو ) به جهت ظلمی که بر او نموده بودی کشته می شوی پس او توفیق کشتن تو را پیدا می کند و به خدا قسم بر خلاف میل تو داخل بهشت می شود. »
دراین باره باید گفت: نویسنده ی کتاب اول شخصی است به نام « حسین بن حمدان خصیبی جنبلانی ( 358 هـ .ق ) است. اکثر قریب به اتفاق دانشمندان علم رجال شیعه این شخص را فاسد و غیر معتبر معرفی کردند و حتی اگر روایات او صحیح السند باشد به او اعتماد نمی کنند.
نویسنده کتاب دوم نیز معروف به غلوّ و بزرگنمایی است و تقریبا تمامی شیعیان بعد از او، کتابش را قبول ندارند.[12]
زرتشتی یا مسیحی؟
بین منابع تاریخی، اتفاق است که وی مسلمان نبوده است، اما در اینکه مسیحی بوده یا زرتشتی اختلاف است.[13]
نهم ربیع، مرگ کدام عمر؟
به اعتقاد برخی از محققان آن چه موجب شده روز نهم ربیع به روز کشته شدن عمر بن خطاب مشهور شود قتل عمر بن سعد فرمانده ظالم لشکر یزید در این روز به دست مختار ثقفی بوده است، که به خاطرشباهت نام ها بعدها مردم به اشتباه افتادند.
شما عمرکشون کنید ماهم …
آیت الله مظاهری می فرماید: « من کفایه و مکاسب را پیش آیت الله مرعشی گذراندم. یک روز ایشان تعریف می کردند:
پدرم از علمای نجف بود. شاگردی سنی مذهب داشت. بالاخره این شاگرد پس از اتمام درسش به محل سکونتش برگشت. او اهل کرمانشاه بود. بعدها که پدرم عازم ایران بود در کرمانشاه توقف کرد. پدرم گفت: قافله ما غروب رسید کرمانشاه. وحشت کرده بودم، چون آن زمان وضع کرمانشاه و کردستان روی قاعده شیعه و سنی گری خیلی بد بود. اتفاقا آن شاگرد سنی را دیدم. مرا با خود به خانه اش برد. خیلی هم پذیرایی کرد. آخر شب بهم گفت: آقا ما جلسه ای داریم شما هم بیایید برویم. پدر می گوید: مرا بردند آن جلسه. دیدم آن سیبیل گنده ها دارند می آیند. تعجب کردم چه خبراست؟ ترسیده بودم. یک وقت دیدم یک جوانی زیر غل و زنجیر آوردند. یک سفره چرمی هم پهن کردند، اورا نشاندند روی سفره، یک کسی با یک ضربت گردن آن جوان را زد. غل و زنجیر را باز کردند، او هی دست وپا می زد، آن ها هم قاه قاه می خندیدند.
پدرم گفت: من بیهوش شدم. کم کم مرا بهوش آوردند. گمان کرده بودند منم شیعه هستم و می خواستند مرا نیز بکشند. شاگردم بهشان گفت: نه بابا ایشان استاد من است، ایشان از آن سنی های داغ است.
بالاخره مرا نجات داد. در خانه بهم گفت: اقا من سنی ام اما مرید شما هستم. نمی خواستم ناراحتتان کنم. اما شما را بردم آنجا تا یک پیام به علمای نجف بدهید و آن اینکه شما عمرکشون راه بیندازید ما هم اینجور می کنیم. ما رسممان این است، یک شیعه را یک جا پیدا کنیم زندانی اش می کنیم تا شب چهارشنبه. در آن شب جمع می شویم برای رضایت خدا، قربة الی الله آن شیعه را می آوریم و این بلا را که دیدی به سرش می آوریم.[14]
بی بصیرتی ما، کشته شدن دیگران
گاهی افراد بدون توجه به شرایط کنونی محیط خود و دیگران بی پروا شروع به لعن کردن می کنند. اینگونه رفتارهای عوامانه باعث به خطر افتادن جان بسیاری از افراد شده است. داستان زیر فقط یک نمونه از آن ها را بیان می کند.
سال 1328 هـ .ق، به روایت مجله « درة النجف »
عرض حال یکی از پیشوایان جعفری مذهبان بخارا به مقام منیع ریاست روحانی اسلام در نجف اشرف ( سلام الله علی من دفن فیها )
بسم الله الرحمن الرحیم
« به عرض حضور مبارک حجت الاسلام و المسلمین آیت الله فی العالمین (متعنا الله بطول بقائه ) می رساند:
… لابد اخبارات اینجانب به سمع مبارک رسیده است که اهل عامه ( اهل سنت ) حکم به کفر و امر به قتل و غارت ما دادند، طائفه مردان و زنان و اطفال صغار را کشتند، حتی زن حامله را در میان عام شکمش را دریده و جنین هشت ماهه را بیرون آورده و پاره پاره نموده اند بعضی از دخترها را به کنیزی بردند. و دکاکین و خانه های ما را غارت نمودند، در میان کوچه و بازار دشنام دادند و تهمت ها بستند،الی الان هم فارق از بلیه نیستیم، بعد از این هم معلوم نیست که حال ما چگونه خواهد شد، سبب این گونه صدمات به ما از بی تقیه گی مصنفان و مولفان و نویسندگان چاپ خانه ها می باشد. توقع از ارباب نوع، این که امر بفرمایند تا لعن و طعنه را از کتب بردارند و بعد چیزی که باعث بر این گونه صدمات و ابتلائات می شود، ننویسند.[15]»
پیامبر رحمت
پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ):
« من برای لعن و نفرین برانگیخته نشدم، بلکه برای هدایت و رحمت فرستاده شدم.خدایا قوم مرا هدایت کن که نادانند.[16] »
دشنام ندهید بلکه …
حضرت امیر ( علیه السلام ) در جنگ صفین وقتی شنیدند تعدادی از یارانشان به اهل شام ناسزا می گویند، فرمودند: من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید. اما اگر کردارشان را یادآور می شدید و گمراهی ها و کارهای ناشایسته ی آن ها را می شمردید به حقیقت نزدیک تر و شایسته تر بود. شما باید به جای دشنام به آن ها می گفتید: بارخدایا، خون ما و آن ها را حفظ کن. بین ما و آنان را اصلاح کن و آن ها را به راه راست هدایت فرما تا آنان که جاهلند حق را بشناسند و آنان که دشمنی دارند، دست بردارند. [17]»
ما دشنام نمی دهیم
امام رضا ( علیه السلام ) احادیثی را که نسبت به دشمنان اهل بیت ( علیهم السلام ) صریحاً دشنام داده اند، ساخته و پرداخته ی مخالفانشان می دانند
« … ای ابن ابی محمود! محالفین ما سه نوع خبر در فضائل ما جعل کرده اند:
1- غلو
2- کوتاهی در حق ما
3- تصریح به بد ی های دشمنان ما و دشنام به آن ها
وقتی مردم اخبار غلو آن دسته را می شنوند، ما را تکفیر می کنند و می گویند: شیعه قائل به ربوبیّت ائمه خود می باشد. و وقتی کوتاهی در حق ما را می شنوند، به آن معتقد می شوند. و وقتی بدی های دشمنان ما و دشنام به ایشان را می شنوند ما را دشنام می دهند. حال آنکه خداوند می فرماید: « لا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم { به کسانی که غیر از خدا را می پرستند دشنام ندهید زیرا که آن ها در عوض به خدا دشنام می دهند آن هم بی اندازه و جاهلانه } [18]»
ای ابی محمود! وقتی مردم به چپ و راست می روند تو ملازم طریقه ی ما باش، زیرا هرکس با ما همراه باشد، ما با او همراه خواهیم بود، و هرکس از ما جدا شود ما نیز از او جدا خواهیم شد … .[19] »
صاحب تفسیر اطیب البیان ذیل همین آیه ( لاتسبّوا … ) می گوید: سبّ اعداء دین، اگر موجب سبّ آن ها به مقدسات دین شود، حرام است و این باعث شود ما در گناه آن ها شریک شویم.
جاهل مقدس و عالم بی تقوا
در طول تاریخ اسلام همواره دو گروه بودند که خسارت های جدی به اسلام وارد کرده اند …
امام صادق ( علیه السلام ) دراین باره می فرمایند: دو گروه کمر مرا شکستند؛ یکی فرد جاهل مقدس نما که با جهلش باعث می شود مردم به دین عمل نکنند و دیگری عالم بی تقوا که بی تقوایی اش مردم را از هر چه علم است بی زار می کند. [20]»
ما نیز باید با بصیرت کامل تبرّی بجوییم.
سلام، در برابر دشنام
امام صادق ( علیه السلام ) به یکی از یاران می فرماید:
« شنیده ام اگر کسی پیش رویت به علی ( علیه السلام ) دشنام گوید و تو قدرت داشته باشی با او برخورد شدیدی می کنی؟
او گفت: آری فدایت شوم. من و خانواده ام این گونه ایم. امام ( علیه السلام ) فرمود: این کار را نکن. به خدا قسم بارها شده که کسی به علی ( علیه السلام ) دشنام می داد در حالیکه بین من و او فقط به اندازه ی ستونی فاصله بود. ولی من خودم را پشت آن ستون پنهان می کردم و گاه نمازم که تمام می شد، از کنار او می گذشتم و به او سلام می کردم. [21]»
آنکه تقیه ندارد، دین ندارد
تقیه در تاریخ پرفراز و نشیب شیعه، نقش کلیدی داشته است. از آنجا که تشیع در جهان اسلام همیشه در اقلیت بوده چاره ای نداشته مگر اینکه به تقیه پناه ببرد تا جان و مال شیعیان را از دست غارتگران نجات داده و اصل اسلام را محافظت نماید.
از این رو رعایت تقیه را از جمله وظایف خود می داند و ترک آن را گناه نابخشودنی می داند.
علاوه براین گاهی اوقات اهل بیت نه به خاطر ترس بلکه برای مدارا و تحمل دیگران تقیه می کردند و یارانشان را به رعایت آن توصیه می نمودند. گواه براین مطلب آن است که بعضی از یاران معروف امام برای شناساندن دین به مردم که اکثریت سنی بوده اند تقیه می کردند در حالیکه مردم آنان را به تشیع می شناختند.
امام سجاد ( علیه السلام ) می فرماید: « خدا همه ی گناهان مومن را می آمرزد و در دنیا و آخرت او را از گناه پاک می کند. مگر دو گناه؛ ترک تقیه و ضایع کردن حقوق برادران ایمانی.[22]»
« هم چنین امام صادق ( علیه السلام ) تقیه را دین خودش و پدرانش می داند و کسی را که تقیه ندارد بی دین می شمارد. [23]»
تاثیر این گناه نابخشودنی به اندازه ای است که شیعه را از مولای خود جدا می کند.
امام رضا ( علیه السلام ) نیز گرامی ترین مردم در زمان غیبت حضرت ولی عصر ( عجّل الله فرجه ) را، عمل کننده به تقیه دانستند و هرکس قبل از قیام حضرت حجت ( عجّل الله فرجه ) تقیه را ترک نکند از ما نیست. [24]»
در این شرایط وقت این حرف هاست؟
یکی از علمای قم، منظومه ای فقهی منتشر کرد. نسخه ای نزد آیت الله بروجردی فرستاد.
در یکی از ابیات به خلفا توهین شده بود. آیت الله بروجردی گفتند: در این شرایط وقت این حرف هاست؟ آن هم به صورت مکتوب در این اثر شیعی؟
ایشان دستور دادند که این شعر حذف شود و با هزینه ی خودشان اصلاح شود.[25]
گوینده شهادتین مانند پیرو مذهب جعفری محترم است
استفتاء جمعی از مومنین از آیت الله وحید خراسانی
سوال: باسمه تعالی؛ ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می کنند. آن ها ما را کافر می دانند. آیا ما هم می توانیم مقابله به مثل کرده و با آن ها معامله کفار کنیم؟
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم
هرکس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم الانبیاء ( صلی الله علیه و آله )، بدهد مسلمان است، و جان وعرض { آبرو } و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری می باشد، محترم است. وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هرچند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آن ها با شما به ناحق رفتار کردند، شما از صراط مستقیم و عدل منحرف نشوید. حتی اگر کسی از آنان مریض شد به عیادت او بروید. اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید. و اگر حاجتی به شما داشت او را برآورید و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: « ولایجرمنکم شنئان قوم علی الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی { دشمنی با گروه دیگر وادارتان نکند که عدالت نورزید، عدالت ورزید که به تقوی نزدیک تر است.[26]}
و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود: « ولاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا { و به کسی که اظهار اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی.}[27] »
والسلام علیکم و رحمة الله.[28]
سیاست دینی و مذهبی
آیت الله بهجت درباره رفتار با اهل تسنن می فرمایند:
« ما نمی گوییم که برای داخل کردن دیگران در راه حق فحاشی و سبّ کنیم، چراکه بدتر می شود وصلاح نیست، بلکه ممکن است حرف هایی بزنند تا ما فحش بدهیم. لذا ما نباید چنین کنیم. خدا کند سیاست دینی و سیاست مذهبی را بفهمیم و بی جهت به این و آن فحش ندهیم. [29]»
حمایت برادرانه
حضرت آیت الله سیستانی دردیدار علمای شیعه وسنی عراق می فرمایند:
« هر فرد شیعی باید از برادر سنی خود حمایت کند وهر فرد سنی باید از برادر شیعی خود حمایت کند تا در سایه وحدت و برادری، اسلام سرافراز باشد.
آن ها این را می خواهند!
« انسجام اسلامی یعنی عصبیت های بین المذاهبی مسلمانان نباید تحریک شود.
شما نباید کاری کنید که عصبیت آن مسلمان غیر شیعه علیه شما تحریک شود، او هم متقابلا نباید کاری کند که غیرت و عصبیت شما را علیه خودش تحریک کند. آ ن ها ( دشمنان اسلام ) همین را می خواهند… کاری کنند که عصبیتهای شیعه و سنّی را زنده کنند. به آن ها تفهیم کنند این ها شیعه اند و این ها صحابه را سبّ می کنند. این ها مقدسین شما را چنین و چنان می کنند. جدایی بیندازند. آن ها این را می خواهند.[30] »
آن ها در باطل خود متحدند
در عصر کنونی، اگر چشم باز کنیم، می بینیم که تمامی دشمنان اسلام برای نابودی اسلام با یکدیگر متحد شده اند.
آنان تا جایی پیش رفتند که دکتر مایکل برانت ( یکی از اعضای سازمان سیا ) در کتاب « نقشه ای برای جدایی مکاتب الهی » آورده: « افرادی که با شیعه اختلاف نظر دارند، آن ها را علیه شیعه منظم و مستحکم کرده، کافر بودن شیعه گسترش داده شود، آن ها را از جامعه جدا نموده و بینشان تفرقه انداخته شود.
سازمان سیا با این برنامه ها پیش بینی کرده است که در سال 2010 دیگر مرجعیت جایگاه خود را از دست می دهد و بوسیله خودِ شیعیان کارش به پایان می رسد. [31] »
گلادستون نخست وزیر اسبق بریتانیا می گوید: « مادامی که قرآن در دست مسلمانان است، اروپا نه می تواند بر شرق تسلط یابد و نه احساس امنیت کند. [32]»
هم چنین بن کوربون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی می گوید: « آنچه که ما را به وحشت انداخته اینست که می ترسیم در جهان عرب، محمد تازه ای ظهور کند. [33]»
« بالاتر از همه ی این ها اتحاد مسیحیت و یهود است. همه می دانیم که مسیحیت، یهود را به قتل حضرت مسیح متهم می کند. به همین خاطر در طول 20 قرن بغض و کینه و عداوت میان آنان حاکم بود، ولی برای ایجاد وحدت میان مسیحیت و یهود در برابر مسلمین، دولت واتیکان طی اعلامیه رسمی از این اصل صرف نظر کرده و یهود را از این جنایت تبرئه می کند.
جالب اینست که این اعلامیه در سال 1973 م همزمان با جنگ اسرائیل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نیروهای یهود و نصاری را در برابر مسلمانان بسیج کند[34]. »
مولود شوم
در قرن 12، محمد بن عبدالوهاب، مروج اصلی افکار وهابیت، مسلمانان را به جرم توسل به انبیاء و اولیاء الهی، مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا به تکفیر آنان داد و خونشان را حلال شمرد. قتلشان جایز دانست و اموال آن ها را جزء غنایم جنگی به حساب آورد، و با این فتوا هزاران مسلمان بی گناه را به خاک و خون کشید.[35]
محمد بن عبدالوهاب ابتدا تحصیلات خود را در مذهب حنبلی ادامه داد. و یکی از علمای حنبلی گردید. اما آرایی را به عنوان حکم قرآن و سنت طرح کرد که خلاف نظریات احمد بن حنبل و خلاف آراء علمای اسلامی از مذاهب اربعه و تشیع بود.
از این رو تمام علمای اسلام فتواهای او را خارج از قرآن و سنت دانستند. بنابراین او از مذهب حنبلی منشعب شد و با کمک انگلیس فرقه ی جدیدی براساس عقایدش تشکیل داد که پیروان او را که مرکز آن ها عربستان سعودی بود، وهابی گویند. آن ها همه ی گروه های اسلامی، اعم از اهل تسنن و شیعه را مشرک و کافر می شمارند.
محمد بن عبدالوهاب با کمک محمد بن سعود ( جد آل سعود ) و با همکاری انگلیس به سرزمین سنی نشین طائف حمله کرد. آن ها را به فرقه خود فراخواند. مردم طائف وهابی شدن را نمی پذیرفتند، لذا سیصد و نه نفر از آن ها را کشتند.[36]
چگونه می شود قلب های مسلمانان را به یکدیگر پیوند زد؟
سرزمین اسلام، سرزمین یکپارچه و یکرنگ است، گروه ها، فرقه ها و نژاد ها با هر روش و سلیقه ای که باشند نمی توانند از وحدت خود چشم بپوشند. زیرا خدایی که عبادت می کنند یکی است.
همه لا اله الا الله می گویند همه رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) راآخرین پیامبر می دانند.
به قیامت معتقدند. همه قرآن را کتاب آسمانی خود می دانند. قبله شان یکی است و… .
این ها کافی است که دل های آنان را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری اسلامی را در آن ها برانگیزد.
پس چطور می شود چشم ها را ببندیم و فقط بر طبل تفرقه بکوبیم. و یار دشمنان اسلام باشیم و ادعا کنیم که زنده کننده ی امر اهل بیت هستیم.
اعتصام
منظور از وحدت دنیای اسلام یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست بلکه مقصود، دوری از درگیری است. « و لاتنازعوا فتفشلوا [37]» { اختلاف نکنید و درگیری به وجود نیاورید که شکست خواهید خورد. } مقصود، توجه به دشمن مشترک است. زیرا تنها راه مقابله با دشمنان اسلام وحدت و یکپارچگی امت اسلامی است. مقصود تحریک نکردن است. باید اصول خودمان را داشته باشیم و دیگران را تحریک نکنیم. اگر دیگران را به واکنش وادار کنیم، عواقبش متوجه خودمان است.
وحدت به خاطر اینست که قرآن بر روی همکاری و تعاون و وحدت مسلمین تاکید دارد.
« واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا [38]» { به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرق نشوید. }
چنگ زدن به ریسمان الهی وظیفه هر مسلمانی است اما قرآن فقط به این بسنده نمی کند و می گوید: که این اتصال را همه با هم در قالب جماعت انجام دهید. که این با هم بودن و اتحاد خود یک واجب دیگر است.
پیامبر وحدت
پیامبر اعظم رسول وحدت است « وجعلنی رسول الرحمة و رسول الملاحم »[39]
ندای وحدت طلبانه ی او، فریاد وحدت طلبانه ی تمامی انبیا است. و این آهنگ شیرین در طنین مبارکش به کمال خود می رسد.
آن جا که می فرماید: « ید الله مع الجماعة »[40]
یعنی ای مسلمان اگر می خواهی دستت در دست خدا باشد از جماعت جدا نشو.
چرا که « من فارق الجماعة شبراً خلع الله ربقة الاسلام من عنقه » هرکس یک وجب از جماعت جدا شود خدا نشان مسلمانی را از گردنش برمی دارد. »[41]
و نیز می فرماید: « من فارق الجماعة مات میتة جاهلیة { کسی که از جماعت جدا گردد و راه تفرقه را در پیش گیرد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.} »[42]
در زمانی که جریان های تفرقه و اختلاف به دنبال فرصتی بودند که بتوانند آب را گل آلود نمایند و با ایجاد اختلاف به اهداف باطلشان برسند. پیامبر با تحمل و مدارا، وحدت اسلامی را حفظ کرد و جلوی بروز هرگونه اختلاف دیگری را گرفت.
مثلا در زمانی که مسلمانان و صحابه پیامبر اجازه خواستند تا رئیس منافقان را بکشند ( در حالیکه خیانت عبدالله ابن اُبیّ مثل روز برای همه روشن بود )، پیامبر نه تنها اجازه ندادند[43]، بلکه فرمودند: « با او مثل یک دوست رفتار می کنیم. »[44]
علی حافظ وحدت وطالب حق
سیره فراموش شده ی حضرت علی ( علیه السلام) بهترین درس آموزنده در زمینه وحدت است.
امام ( علیه السلام ) با اینکه برای اتحاد جامعه اسلامی تلاش بسیار می کردند ولی هیچ گاه در برابر غاصبان حقشان کوتاه نیامدند.
خطبه های فراوان در نهج البلاغه شاهد این ادعاست.
از جمله در خطبه 172 نهج البلاغه می فرماید: « من حق خودم را می خواهم که شما بین من وآن مانع می شوید … آنان در امر خلافت که حق من بود برای دشمنی با من متحد شدند. [45]»
در عین حال، این ظلم ها باعث نشد که از صف جماعت مسلمین در مقابل بیگانگان خارج شود. در جماعات شرکت می کرد. سهم خویش را از غنائم جنگی آن زمان دریافت می کرد. به خلفاء مشورت می داد و خیرخواهانه آنها را راهنمایی می نمود.
چناچه امام صادق ( علیه السلام )، درباره ی اهمیت اتحاد با مخالفان مذهبی می فرمودند:
« هرکس با آن ها ( مخالفان ) در صف اول نماز بگذارد، گویا با رسول خدا، در صف اول نماز خوانده است. [46]»
خار در چشم و استخوان در گلو
حضرت علی (علیه السلام ) در نامه ای به ابوموسی اشعری می نویسد: « بدان در امت اسلام هیچ کس مثل من به وحدت امت محمد ( صلی الله علیه وآله ) ومانوس شدن آنان با یکدیگر، دلسوزتر نیست. من در این کار سرانجام شایسته را از خدا می خواهم. [47]»
و به سبب این دلسوزی برای امت رسول خدا بود که با وجود خاری در چشم و استخوانی در گلویش صبر کرد.[48]
« سکوت کرد تا فریاد اشهد أن محمدا رسول الله خاموش نشود. و مسلمانان به کفر برنگردند.[49]
« روزی فاطمه ( سلام الله علیها ) حضرت را دعوت به قیام کرد، در همان لحظه فریاد موذن بلند شد: اشهد ان محمدا رسول الله. علی ( علیه السلام ) به زهرا ( سلام الله علیها ) فرمود: آیا دوست میداری این سخن خاموش شود؟ پاسخ دادند: نه.
علی ( علیه السلام ) فرمود: سکوت من به خاطر همین است. [50]»
همان طور که می فرماید: به خدا سوگند! اگر ترس از پراکندگی مسلمین و بازگشت آنان به کفر نبود، بدون شک وضع موجود را عوض می کردیم. [51]»
همگرایی و توصیه های علی ( علیه السلام ) به یارانش
علی ( علیه السلام ) هم چنین با هدف تقویت همگرایی اسلامی و به خلاف باورهای قلبی و باطنی اش به یارانش سفارش می کرد با دستگاه خلافت بیعت کنند. و از رویارویی و درگیری با آنان دوری کنند.
گروهی از جمله بریده اسلمی با خلیفه اول بیعت نکردند. « بریده می گفت: تا علی بیعت نکند، من هم بیعت نمی کنم. علی ( علیه السلام ) به او گفت: « یا بریدة ادخل فیما دخل الناس، فان اجتماعهم احبّ الیّ من اختلافهم الیوم[52] { ای بریده در آنچه مردم وارد آن گشته اند، وارد شو. امروز پیش من اجتماع مردم از پراکندگی شان دوست داشتنی تر است. }.
« در گزارش دیگری از موسی بن عبدالله بن حسن آمده است: امام خطاب به آنان که از بیعت خودداری می کردند فرمود: بیعت کنید، اینان به من اختیار دادند که یکی از دوکار را انتخاب کنم، یا آنچه را که متعلق به آنان نیست بگیرند، یابا آنان جنگ کنم و مسلمانان را پراکنده و متفرق سازم. [53]»
ما را نزد مردم محبوب کنید
کسانی به اهل بیت ملحق خواهند شد که درمسیر زندگی همراه آنان باشند.
آنان که از اهل بیت جلو رفتند، به مسیر اشتباه خواهند رفت.
هم چنین آن هایی که از اهل بیت عقب بمانند، ایشان را گم کرده و تلاششان بی فایده خواهد بود.
حضرت امام صادق ( علیه السلام ) به زید شحّام می گویند:
« ای زید؛ با مردم ( یعنی عامه و اهل تسنن ) با اخلاق خودشان معاشرت کنید. درمساجدشان نماز بخوانید. مریضانشان را عیادت کنید. در تشییع جنازه هایشان حاضر شوید. و اگر توانستید امام جماعت یا موذن آن ها شوید این کار را بکنید. پس اگر این کارها را بکنید می گویند: اینها یاران جعفرند. خدا او را رحمت کند چه یاران خوبی تربیت کرده است. و اگر این کارها را نکنید، می گویند: این ها یاران جعفرند. خدا جزایش دهد چه یاران بدی تربیت کرده است. »[54]
« آیت الله خویی پس از ذکر تعدادی از این روایات می گوید: صدور چنین دستورهایی به جهت رعایت تقیه و ترس از ضرر نبوده است. زیرا اصحاب امام در آن زمان شناخته شده بودند.
ایشان می فرماید: در زمان ما نیز چنین توصیه هایی جریان دارد. و حضور در مساجد مخالفان و نماز خواندن با آن ها به منظور مشخص ساختن شیعه از سایر مسلمانان به عدم تعصّب، مستحب می باشد. تا بدین جهت اتحاد کلمه مسلمین حفظ گردد. »[55]
زینت ما باشید نه مایه ننگ
شیعه واقعی در زندگی همواره پیروی ائمه ( علیهم السلام ) بوده است. هم چنین در تمامی اعمال و رفتار خود از جمله تعامل با اهل سنت دنباله روی پیشوایان دین بوده است.
امام صادق ( علیه السلام ) در مورد روش برخورد با اهل سنت به شیعیان می فرماید: « ای گروه شیعه! شما به ما منسوب هستید پس زینت ما باشید و مایه ننگ ما نباشید. چرا مانند یاران علی ( علیه السلام ) رفتار نمی کنید؟ آن ها اگر در میان مردم ( دیگر مسلمان ها ) قرار می گرفتند امام و موذن آن ها می شدند، حافظ مال و صاحب امانات آن ها می شدند، مریضان آن ها را عیادت می کردند، در تشییع جنازه شان حاضر شوید و در مساجدشان نماز بخوانید. نگذارید در امر خیر از شما پیشی گیرند که به خدا شما از آن ها سزاوار ترید. [56]»
بگذاریم شیعه را بشناسند
حب اهل بیت با گوشت و پوست شیعیان آمیخته شده و اسلام در چارچوبی الهی و مقدس به آن ها رسیده است.
اهل سنت نیز با حب خلفا بزرگ شده اند و اسلام در قالبی به ظاهر مقدس به آن ها رسیده است. هم چنین تعصبات خاص خود را دارند. حال اگر به جای بازکردن زمینه صلح و گفتگو، به مقدساتشان توهین کنیم ( که البته ازنظر علمای شیعه حرام شرعی است[57] ) موجب برانگیخته شدن تعصبات آن ها شده ایم.
با این اعمال به جای این که حب اهل بیت را در دل هایشان زیاد کرده باشیم، بغض خاندان پیامبر را در دل آنان نشانده ایم. و آن ها را به دامن وهابیت سوق داده ایم. علاوه بر این خودمان نیز از رحمت و دعای اهل بیت دور می شویم.
چرا که امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند: « رحمت خدا بر بنده ای که ما را نزد مردم ( عامه ) محبوب کند و منفور آنان نکند.[58] »
اگر تفاهمی بین شیعه و سنی برقرار شود از یک طرف وحدت اسلامی که ثمره ی اصلی این دین الهی است، تامین می گردد.
از طرف دیگر تشیع و فقه شیعه، آن طور که هست به جامعه اهل سنت که اکثریت مسلمانان راتشکیل می دهند معرفی می شود.
البته منظور از تفاهم این نیست که حتی سر سوزنی از عقائدمان کوتاه بیاییم بلکه منظور رعایت همان دستوراتی است که از امامان معصوم ( علیهم السلام ) درباره ی تعامل با ایشان به ما رسیده است.
مراجع و نهم ربیع
در قرنهای اخیر چنین مرسوم بوده است که عامه شیعیان در نهم ربیع مجالسی می گیرند و بعضاً در آن ها با توجه به رفع القلم رفتار دور از شان اهل بیت انجام می دهند.
سوال
1- حکم برپایی اینگونه مجالس چیست؟
2- شرکت در این مجالس چه حکمی دارد؟
3- نظر حضرت عالی درباره رفع القلم چیست؟
جواب ها
رهبر معظم انقلاب:
هرگونه گفتار یا کردار و رفتاری که در زمان حاضر سوژه وبهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعا حرام اکید است.[59]
آیت الله نوری همدانی:
چیزی به عنوان رفع القلم در روز به خصوصی نداریم و مسلمانان باید از تفرقه بپرهیزند و از هر چیزی که موجب وهن مذهب می باشد جدا اجتناب نمایند.[60]
آیت الله مکارم شیرازی:
اولاً: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایام مخصوص در کتب معتبر نداریم.
ثانیاً: بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست همچنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر
ثالثاً: تولی و تبری راه های صحیحی دارند نه این راه های خلاف.
آیت الله بهجت:
تقیه از اوجب واجبات است.و محافظه کاری کامل در مواردی که معرضیت احتمالی خلاف تقیه دارد لازم می باشد. مخصصی برای دلیل معصیت نیست و توسعه در امهال توبه محتمل است.
آیت الله تبریزی:
سوال: معمولا در مراسم عیدالزهرا ( علیها السلام ) کف زدن، پایکوبی، رقص … و حتی اموری که جمیع فقهاء صریحاً فتوی به حرمتش دارند را مستند به حدیث رفع القلم می دانند. آیا این حدیث سنداً صحیح است؟ و اگر بالفرض روایت صحیحه باشد معنای حدیث چیست؟ و از آن چه برداشتی می شود؟
جواب
باسمه تعالی؛ روایت مزبور صحیح نیست و فرقی بین ایام نیست و معصیت، معصیت است. والله العالم.[61]
آیت الله فاضل لنکرانی
سوال
بعضی از مردم در روز نهم ربیع الاول به اجام قبائح و منکرات می پردازند و اعتماد دارند که گناهی به خاطر انجام اینگونه اعمال برای آن ها ثبت نخواهد شد! از آن جا که این افراد برای انجام این اعمال تمسک به روایتی معروف به « رفع القلم » می کنند، آیا این روایت صحیح می باشد؟ و حکم انجام این گونه اعمال که در نظر اول موجب وهن مذهب شیعه می شود و در نگاه دوم نیز باعث تفرقه میان مسلمین و کافر نامیدن شیعیان خواهد شد، چیست؟
جواب
حدیث رفع القلم صحیح نیست، بلکه هر مسلمانی موظف به انجام واجبات دینی بوده و فرقی در ایام سال نسبت به آن وجود ندارد، و انجام اعمالی که موجب تفرقه مسلمین یا وهن شیعه شود جایز نیست[62].
زمینه ساز ظهورش باشیم
سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال آورده است: « زمان رحلت مولای ما امام حسن عسکری ( علیه السلام ) چنان که بعضی از بزرگان ذکر کرده اند در روز هشتم ربیع الاول رخ داده است، آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی ( عجّل الله فرجه ) بر امت، روز نهم ربیع الاول خواهد بود و شاید تعظیم این روز ( روز نهم ربیع الاول ) به لحاظ این مناسبت برتر و برای توجه به آن مولای بزرگ و کامل باشد. [63]»
عصری که ما در آن زندگی می کنیم عصر غیبت معصوم است و براساس باور و اعتقادات شیعه، جهان روزی به واسطه ظهور امام عصر ( عجّل الله فرجه ) از عدل و داد پر خواهد شد.
امروزه باید در مجالس شیعه به ایجاد زمینه برای توجه هرچه بیشتر مردم به وجود مقدس امام زمان ( عجّل الله فرجه )، تبیین انتظار توأم با حرکت ( انتظار مثبت ) و برنامه ریزی جهت زمینه سازی ظهور حضرت توجه بیشتری شود.
بایستی سالروز آغاز امامت امام عصر ( عجّل الله فرجه ) بهانه ای برای حرکت به سمت اهداف مقدس حضرت ولی عصر ( عجّل الله فرجه ) باشد. اکنون بیاییم به ندای هل من ناصر ینصرنی ولی عصر ( عجّل الله فرجه ) لبیک گفته و خود را آماده ی ظهور کنیم. و فضای این مجالس را با ذکر او که مظلوم ترین فرد عالم است معطر کنیم.
ان شاء الله تعالی
واحد پژوهش مدرسه علمیه امام مهدی (عج)
منابع
قرآن کریم
1- سید رضی – نهج البلاغه
2- شیخ کلینی – کافی
3- علامه مجلسی – بحارالانوار
4- شیخ صدوق – من لایحضره الفقیه
5- شیخ حرّ عاملی – وسائل الشیعه
6- شیخ مفید – مسارالشیعه
7- شیخ مفید – الجمل
8- سید مرتضی – الشافی فی الامامه
9- علی بن بابویه – فقه الرضا
10- علی اکبر غفاری – ترجمه عیون اخبار الرضا
11- شیخ طوسی – تفسیر تبیان
12- شیخ صدوق – معانی الاخبار
13- طبرسی – مشکاة الانوار
14- ابراهیم احمدیان – ترجمه نهج الفصاحه
15- علامه طباطبایی – سنن النبی
16- آیت الله خویی – کتاب الطهاره
17- سید علی ابن طاووس – اقبال الاعمال
18- راغب اصفهانی – مفردات
19- ابن ابی الحدید – شرح نهج البلاغه
20- هاشم رسولی – ترجمه سیره ابن هشام
21- ابن اثیر – اسدالغابه
22- ابولفضل بهرام پور – حق با کیست
23- مهدی مسائلی – نهم ربیع جهالت ها و خسارت ها
24- محمد حسین اردوش – تاملی بر مساله وحدت
25- حجت السلام قزوینی – مقاله ای در مورد وحدت
26- پایگاه اطلاع رسانی رسا
27- روزنامه جمهوری اسلامی
28- هفته نامه افق حوزه
29- روزنامه الکفاح الاسلامی
منابع داخل متن
[1] – مفردات راغب، ص 121
[2] – تفسیر تبیان، شیخ طوسی، ج 1، ص 244
[3] – نهج البلاغه، حکمت 262
[4] – شیخ مفید، مسارالشیعه، ص 42
[5] – مصباح کفعمی، ص 520
[6] – بحارالانوار، ج 31، ص 125
[7] – زلزال، آیه 8
[8] – کافی، ج 2، ص 269
[9] – وسئل الشیعه، ج 15، ص 247
[10] – در درس خارج فقه، چهارشنبه 8/9/85، پایگاه اطلاع رسانی « رسا »
[11] – مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ج 2، ص 352
[12] – مراجعه شود به کتاب بحارالانوار ج 1، ص 10 و کتاب روضات الجنات میرزا احمدباقر موسوی خوانساری ج 3، ص 343و344
[13] – برای مطالعه بیشتر می توانید به منابع ذیل مراجعه نمایید.
1- مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ج 2، ص 352
2- المصنف، ابن ابی شیبه کوفی ، ج 8، ص 576
3- تاریخ طبری، ج 3، ص 263
4- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 49
[14] – دیدار با هزاران نفر از اقشار مختلف مردم بمناسبت عید غدیر، 27/9/87، سایت معظم له
[15] – تاملی بر مسائل وحدت اسلامی از دیرباز تا امروز، مجمع جهانی تقریب، ص 544و546
[16] – سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 413
[17] – نهج البلاغه، خطبه 206
[18] – انعام، آیه 108
[19] – عیون اخبارالرضا، ترجمه علی اکبر غفاری، ج 1، ص 613و614
[20] – بحارالانوار، ج 1، ص 208
[21] – طبرسی، مشکاة الانوار، ص 128
[22] – بحارالانوار، ج 72، ص 415
[23] – کافی، ج 2، باب تقیه، ص 217
[24] – بحارالانوار، ج 52، ص 321
[25] – بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، ص 390و391
[26] – مائده، آیه 8
[27] – نساء، آیه 94
[28] – سایت معظم له، www.vahid-khorasani.ir
[29] – سایت معظم له، www.mtb.ir، کلمات قصار، در محضر نور
[30] – مقام معظم رهبری در دیدارا مداحان و ذاکران اهل یت، میلاد حضرت زهرا ( سلام الله علیها )، 14/4/86
[31] – روزنامه جهوری اسلامی، 5/3/83 / هفته نامه افق حوزه 28/2/83
[32] – الاسلام علی نفترق الطرق، ص 39
[33] – روزنامه الکفاح الاسلامی، 1955 م، هفته دوم، ماه نیسان
[34] – مع رجال الفکر، ج 1، ص 162
[35] – مقاله حجت الاسلام قزوینی
[36] – کتاب حق با کیست؟، ابولفضل بهرام پور
[37] – انفال، آیه 46
[38] – آل عمران، آیه 103
[39] – شیخ صدوق،معانی الاخبار، تصحیح اکبر غفاری، ( مرا رسول رحمت و همبستگی قرار داد. )
[40] – نهج الفصاحه، ترجمه ابراهیم احمدیان، شماره 1008
[41] – همان، شماره 1005
[42] – همان، شماره 1007
[43] بحارالانوار، ج 19، ص 108
[44] – سیره ابن هشام، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص 198
[45] – إنما طلبت حقاً لی انتم تحولون بینی و بینه … و أجمعوا علیّ منازعین أمراً هو لی.
[46] – من صلی معهم فی الصف الاول کان کمن صلی خلف رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) فی الصف الاول./وسائل الشیعه، ج 8، ص 299و300
[47] – نهج البلاغه، ترجمه دشتی، نامه 78
[48] – صبرت و فی العین قذی و الحلق شجاً / نهج البلاغه، خطبه 3
[49] – موسوعة الامام علی بن ابیطالب، ج 3، ص 63
[50] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113
[51] – الجمل، ص 427
[52] – السافیالامامة، ج 3، ص 242 / بحارالانوار، ج 28، ص 392
[53] – اسدالغابه، ج 1، ص 47
[54] – من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 383 / وسائل الشیعه، ج 8، ص 430
[55] – کتاب الطهاره، ج 4، ص 319
[56] – مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 123، ح 311 / بحارالانوار، ج 85، ص 119
[57] – در قسمت فتاوی به آن خواهیم پرداخت.
[58] – فقه الرضا، علی بن بابویه، ص 356
[59]- سایت معظم له: www.leader.ir
[60] – سایت معظم له: www.noorihamedani.com
[61] – سایت معظم له: http:farsi.tabrizi.org/istifta- سوال شماره 2108
[62] – سایت معظم له: \n www.fazel@lankarani.com این ایمیل آدرس توسط Spambot ها محافظت شده، برای مشاهده آن باید جاوا اسکریپت را فعال کنید
[63] – اقبال الاعمال، ج 3، ص 113