هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است
دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است
قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش
ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است
به انتظار قدومت مسافر زهرا
ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است
به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
شنیده ام که به سختی جدا شدند از هم
در شکسته که با مادرت گلاویز است
فقط تویی که زیارت نموده ای هر شب
امام زاده ی نازی که بین دهلیز است
یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا
شاعر : محمود مربوبی