کتابهای ملاحم و فتن به پیشگوییهایی اختصاص دارد که پیامبر اکرم(ص) و صحابه دربارۀ حوادث تلخ و شیرین آیندۀ مسلمانان بیان کردهاند. در بیشتر منابع روایی اهل سنّت چنین عنوانی وجود دارد و روایات مربوط به ظهور و علایم را میتوان در آن یافت. الفتن نعیم بن حماد (م228ق) قدیمیترین و مهمترین کتابی است که از مهدی سخن به میان آورده است.
بخش دوم و پایانی
3. کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باورداشت غیبت امام عصر(عج) سبب تحول ماهیت این علم شده و علم کلام جدیدی با موضوع و غایت دیگری پدیدی آورده است، بلکه باید بر این عقیده پا فشرد که غیبت حضرت ولیعصر(عج) و باورداشت وجود امام زنده سبب تحول و پویایی این علم نزد متکلمان شیعی شده است؛ زیرا که بزرگترین رسالت علمای شیعه در این روزگار دفاع از امام زندهای بود که در پس پرده غیبت است. لذا متکلمان شیعی با شناخت عمیق این مسئله با بهرهگیری از روشهای مناسب کلامی درصدد حلّ شبهات مخالفان برآمدند.
استدلالات کلامی برای اولین بار در توجیه غیبت امام زمان(عج) در مقیاس گستردهای به کار برده شد. اندیشمندان شیعه با استفاده از روایاتی که بیان میکند «زمین هرگز از حجت خالی نخواهد بود» (کلینی، 418: ج1، 189)و همچنین «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد همچون دوران جاهلیت مرده» (صدوق، 1422: 409) در صدد توجیه غیبت آن امام پرداختند.
بیان عقاید صحیح، با توجه به ظهور اندیشههای منحرف و التقاطی، از مهمترین مسائلی بود که در غیبتنگاریها بدان اهتمام داشتند. در این نگاشتهها ضمن تبیین اصول دین و عقاید صحیح به نقد و ابطال اقوال و اندیشههای مخالفان نیز پرداخته شد. به عبارتی نخستین مرزبندیهای اعتقادی میان امامیه و دیگر فرق در این کتابها انجام شده است.
چنانکه شیخ صدوق با بیان مناظرات خود و رد شبهات مربوط به امام عصر(عج) دیدگاههای دیگر فرق شیعی پیرامون امامت و مهدویت را رد میکند. شیخ طوسی نیز در الغیبة بیش از آنکه به جمع روایات پرداخته باشد به احتجاج در برابر فرقههای منحرف پرداخته است. وی در فصل اول کتابش ضمن نقل دلایل وجوب عصمت امام، حکمت و علل غیبت، اقامۀ دلیل بر امامت حضرت مهدی(عج) فساد فرقههایی چون کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه و محمدیه را بیان میکند.
انتقاد علمای معتزلی و زیدی به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم(عج)، سبب شد که علمای امامیه به روشهای کلامی و استدلال عقلی در دفاع از وجود امام غایب ناگزیر شوند. این امر بیشتر تحت تأثیر برخورد اندیشههای مختلف دینی امامیه با نحلهها و فرقههای دیگر بود و طبیعی است که در بحث با پیروان سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی، ادلۀ نقلی کارآیی نداشته باشد و دانشمندان شیعه ناگزیر آن دست از ادلۀ عقلی را ارائه میکردند که پذیرفتۀ دو گروه بود. بدین ترتیب، گذار آنها را از برخورد کلامی ممکن ساخت.
شیخ مفید، چگونگی فرایند این گذار را در آثار خویش پیشروی ما نهاده است. وی از مجموع دویست تألیف، 180 کتاب و رساله را به علم «کلام» اختصاص داده است. وی با وصف فقیه یا اصولی شناخته نشده است، بلکه بیشتر متکلّم خوانده میشود. ابن ندیم پیرامون وی مینویسد: در زمانۀ ما، ریاست متکلمان شیعی را مفید داراست که در صناعت کلام در نزد یارانش استاد است… . (ابنندیم، 1381: 332)
در تبیین اثر پذیری علم کلام از باورداشت غیبت، بایستی گفت که بنیان «قاعدۀ لطف» برگرفته از باورداشت غیبت است. در توضیح این مطلب بایستی گفت که بسیاری از علمای شیعه در قرن سوم و چهارم با شیوهای محدثانه متکی بر اخبار و آثار به نگارشهایی پیرامون غیبت دست یازیدند.
در این شیوه نصوص رسیده در باب اثبات غیبت و دیگر موضوعات آموزۀ مهدویت نقل میشد که متواتر و طرق روایتشان همه از طریق خاصه و هم عامه روایت شده بود. رویکرد نصگرایی نیز در علم کلام، حاکم بود. (مدرسی طباطبایی، 1374: 173) نصگرایان در مسائل به استفاده از عقل توجهی چندان نداشتند و به کاربرد آن خیلی معتقد نبودند، اما از اواخر قرن چهارم نزدیک 140 سال از غیبت امام دوازدهم سپری شد این عمر از میانگین عمرها در آن روزگار بیشتر بود.
بدین ترتیب، غیبت چیزی بیش از یک مسئلۀ فکری به حساب میآمد تا یک مشکل طبیعی ملموس. این امر شیخ مفید را برای گشودن راه استدلال و برهان و کاربرد عقل در دانش کلام کشاند، چون دیگر نگارشهای حدیثی و روایی جوابگوی شبهات نبود. روش عقلی شیخ مفید بعدها با پیگیری اندیشمندانی چون سیدمرتضی، ابوصلاح حلبی، کراجکی، شیخ طوسی پیگیری شد. (جبرییلی، 1384: 103)
روش عقلگرایی شیخ مفید در کلام که برای پاسخگویی شبهات منکران امامت و غیبت امام دوازدهم در پیش گرفته بود سبب تأسیس «قاعدۀ لطف» شد. این قاعده بعدها به کوشش علمای شیعه و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی به اوج خود رسید که «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر و عدمه منّا». (طوسی، 1335: 21)
طبق این دیدگاه تعیین و نصب امام نه بر مردم، بلکه بر خداوند متعال واجب است. پس امامت امری نیست که به رأی و نظر مسلمانان وانهاده شود، بلکه منحصراً به عهدۀ خداوند متعال و رسول اوست. بر اساس قاعدۀ لطف بر خداوند متعال واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و اگر نه امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت و معاد و معاش را به آنان بیاموزد.
قاعدۀ لطف در درون خود نتایج نظری _ اعتقادی سهگانهای را برای تفکر سیاسی شیعه فراهم کرده است: نخست آنکه بنیاد نظری لازم برای تحلیل مسئله «غیبت» در اندیشۀ شیعه را استوار کرده است، دوم آنکه شرایط امکان طرح نظریاتی چون عصمت، علم، فضل و کمال ظاهری و باطنی امام را تدارک کرده است و سوم آنکه زمینۀ نظری لازم برای اندیشۀ وجوب و وجود نص بر امامت شیعه از طرف خدای متعال و رسول اکرم(ص) را آماده کرده است.
اما بیشترین اثرگذاری قاعدۀ لطف در تبیین حجیت اجماع نزد اصولیان شیعه بود. سیدمرتضی (م436ق) از نخستین اصولیانی است که در تثبیت و تبیین جایگاه اجماع در اصول امامیه نقش بسزایی داشت. هرچند شیخ مفید برای نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، (مفید، 1414: 45) نخست سیدمرتضی توانست با مدد از قاعدۀ لطف حجیت اجماع را موجه نماید و آن را در زمرۀ دیگر ادلۀ فقه گنجاند. (موسوی، 1363: ج2، 130)
از نظر سیدمرتضی حجیت اجماع به دلیل مشتمل بودن آن بر قول معصوم است و برای حجیت آن در هر عصری به دلیل عقلی تمسک میکند که بر اساس آن لازم است در هر زمانی امام معصومی وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلی، لطف است. (همو)
سیدمرتضی معتقد است چون بنیان اجماع نزد امامیه بر قاعدۀ لطف نهاده شده است بحث اجماع از دیدگاه شیعه دارای سه امتیاز و برتری نسبت به اهل سنت است: اول آنکه طبق نظریۀ شیعه مبنی بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانی، حجیت اجماع در هر عصری، امری منطقی تلقی میشود. (همو: 157) در صورتیکه بر اساس نظریۀ اهل سنت که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمیرود، حجیت اجماع در هر عصری دچار مشکل خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصری، اتفاق همۀ مؤمنان در طول تاریخ نیست. (همو: 135)
دوم آنکه بر اساس نظریۀ شیعه اجماع قلمرو وسیعتری دارد؛ زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعی، در برخی امور اعتقادی نیز میتوانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتی که بر اساس نظریۀ اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعی محدود میشود. (همو:150 و 151)
سومین امتیاز اجماع شیعه به تعداد اجماعکنندگان برمیگردد که کم بودن یا زیاد بودن اجماعکنندگان به علت محوریت قول معصوم در اقوال آنان مطرح نیست، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافی است. برخی، اجماع جمیع امت و عدهای، اجماع مؤمنان و در نهایت عدۀ دیگری، اجماع فقها را معتبر میدانند. (همو: 154)
4. شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه
آنچه در کتابهای فقهی در روزگار حضور امامان معصوم(ع) دیده میشد، تنها ترتیب احادیث بر اساس کتابها و بابهای فقهی بود، بدون آنکه تعدیل یا تأویلی در متون روایی صورت گرفته باشد. نخستین فقیهان شیعه، چون روایت و نگهداری حدیث را وظیفه اصلی فقیه میدانستند، ترجیح میدادند با عنوان راویان حدیث خوانده شوند.
این اصطلاح به روشنی نشان میدهد که هدف و سازوکار علمی عالمان شیعه، استوار کردن اعتقاد به بسندگی نصّ دینی بوده است؛ همان که برای هر باورمندی، عمل را به سبب استناد به قول معصوم واجب میکند. فقیه، در این میان، تنها یک راوی حدیث است و تکلیفآور، مفاد حدیث است، نه قول و نظریۀ فقیه (فؤاد ابراهیم، 1379: 236) کتب فقهای بزرگی چون علی بن ابراهیم قمی، حسین بن سعید اهوازی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، حسن بن محبوب، احمد بن ابینصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، یونس بن عبدالرحمان و غیرایشان در عصر حضور از الفاظ حدیث فراتر نمی رفت و در هر باب احادیث مورد نظر را ذکر میکردند. (گرجی، 1379: 125)
اما دگرگونیهای سیاسی جامعۀ شیعه بعد از غیبت امام معصوم(ع) و عدم حضورش در جامعه و پدیدار شدن مسائل نوپدید علمی و فقهی، نگرۀ فقهی تازهای را برای شیعه به ارمغان آورد. این نگرۀ نو، بر درک واقعیتهای زمانه، استوار بود و در سالهای بعد، خود را از نگرۀ نقل خبر جدا کرد. قرن سوم و چهارم مرحلۀ گذار از فقه منصوص به مکتب اجتهادی است؛ زیراکه با آغاز غیبت کبری، فقها به امعان نظر بیشتری در آیات و روایات پرداختند و ضمن بررسی شیوههای مختلف دستیابی به احکام شرعی برای پاسخگویی به مسائل جدید، روشهای جدیدی را برای استنباط احکام به دست آوردند و پارهای از اصول و قواعد فقه را نیز کشف نمودند.
در این دوران فقها با ایجاد پارهای تغییرات، علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، علم اصول فقه را بنیان نهادند. در این زمان، شیوۀ استدلال عقلی در مقابل روشی اخباری خودنمایی کرد. اشتراک رویکرد جدید فقهای روزگار آغازین غیبت کبری گرایش به مباحث استدلال عقلی در فقه است. (مدرّسی طباطبایی، 1386: 40)
حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء پایهگذار این روش بود. وی فتاوای فقهی خویش را در کتاب المتمسک بحبل آل الرسول گردآورد و آن را به شیوۀ جدید فقهی نوشت. ابن جنید اسکافی (م381ق) این شیوۀ جدید در فقه را بعد از ابن ابی عقیل در آغاز غیبت کبری دنبال کرد. این دو فقیه در میان فقیهان شیعه به «قدیمین» شهرت دارند. (گرجی، 1379: 126)
این دو اولین کسانی بودند که فقه امامیه را تهذیب نمودند و مباحث اصول را از فروع جدا کردند و روش خود را بر اصول اساسی فقه بنا نهادند. (تبریزی، 1344: ج2، 259) ابن جنید کتابهای اصولی متعدّدی چون کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعه فی امر القیاس، اظهار ما ستره اهل العناد من الروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد (نجاشی، 1416: 387)، استخراج المراد من مختلف الخطاب، الفسخ علی من أجاز النسخ و الافهام لأصول الاحکام (تهرانی، 1403: ج2، 22) را نگاشته است.
در این روزگار فقهایی چون ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م381ق) با تألیف کتاب الناسخ و المنسوخ (نجاشی، 1416: 392)، احمد بن فارس بن زکریا (م395ق) با نگارش کتاب رسالة فی اصول الفقه (آقابزرگ تهرانی، 1403: ج11: 88)، احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی (م حدود420ق) با نگارش کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین (نجاشی، 1416: 86)، احمد بن عبدالواحد بن احمد بزّاز (م423ق) با تألیف کتاب الحدیثین المختلفین (همان: 87) سعی در به کار بستن معیارهای فقهی داشتند تا بر اساس آنها و رعایت اصول و ضوابط، احکامی را از کتاب و سنّت استنباط کنند.
پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، شیخ مفید (م413ق) اجتهاد شیعه را سازمان داد و در زمینۀ اصول فقه، کتاب التذکرة باصول الفقه را تألیف کرد که خوشبختانه امروزه این کتاب در دسترس است. وی در این اثر به خوبی از کتاب، سنت، عقل و اجماع سخن به میان آورده و مباحث الفاظ را به شیوۀ بدیعی بر اساس قرآن تنظیم کرده است.
(مفید، 1414: 29) او در این کتاب، خبر مرسل مورد اتّفاق و همچنین استصحاب را حجت دانسته و تخصیص عام را با خبر واحد جایز ندانسته است. (همو) از دیگر آثار اصولی شیخ مفید میتوان کتابهای الرسالة الی اهل التقلید، الإجتهاد و الرأی، مسئلة فی الاجماع، المقالات و کتاب اصول الفقه را نام برد. (امین، بیتا: ج9، 420)چون ژرف بنگریم غیبت صغری محل گذار فقیهان امامیه از راویان و محدثان محض به مجتهدان است.
ارتباط دائمی شیعه با رهبر دینی (امام، نایب امام) که در نظریۀ امامت و نیابت مطرح شده سبب گردید تا فقها حیات مجتهد و زنده بودن او را شرط تقلید دیگران از او بدانند؛ زیراکه رویدادها یکی پس از دیگری در بستر زمان به وجود میآیند و تطبیق دستورات کلی اسلام بر موضوعات و استنباط احکام پدیدههای نو، فلسفۀ وجودی اجتهاد مطلق و سیستم پویای فقه را تشکیل میدهد و تنها راه استنباط حکم پدیدهها، درگیر شدن اجتهادکننده (مجتهد یا مرجع) با پدیدههای نو است. بدون تردید زنده بودن مجتهد شرط لازم استمرار این جریان و بسامانی آن است.
5. گسترش اختیارات فقیه
غیبت کبری در تبیین جایگاه فقهای امامیه نیز مؤثر واقع شد؛ چه با خلأ به وجود آمده در رهبری جامعه امامیه، پس از درگذشت سفیر چهارم، فقهای امامیه به گسترش دامنۀ فعالیتهای خود همت گماشتند. دلیل اصلی این امر را در نیاز جامعۀ امامیه به رهبری دینی برای حل و فصل مسائل مذهبی و جلوگیری از انشعاب و دستهبندی باید جست.
غیبت کبری این امکان را به فقهای امامیه داد که حوزۀ اختیارات خود را گسترش دهند. شیعیان خود را نیازمند فقهایی میدیدند که فراتر از صدور فتوا، شیعیان را از گزند انشعاب و دستهبندیها مصون دارند. آنان جز فقها، کس دیگری را برای صلاحیت این کار تشخیص ندادند. (حسین ، 1377: 227)
عموم شیعیان از اواخر قرن چهارم سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم(عج) میپذیرفتند ولی حوزۀ مسئولیت آنان را به اندازۀ وظیفۀ حضرتش نمیدانستند. (همو: 228) تلاشهای فقهای شیعه در نخستین روزهای دوران غیبت کبری به آنان امکان داد تا در عمل به عنوان نمایندگان غیرمستقیم (ولایت عام) امام دوازدهم(عج) از اقتدار کافی برخوردار باشند. آنها در بیان این موقعیت به احادیثی استناد کردند که بر ویژگیها و اختیارات ایشان تا پایان غیبت امام(عج) دلالت داشت. (طبرسی، 1386: ج2، 260)
این احادیث حق نیابت عام امام را بدانها میبخشید، البته به شرط برخورداری از دو ویژگی فقاهت در استنباط احکام شرعی و برخورداری از ملکۀ عدالت. یکی از بزرگترین کارکردهای گسترش اختیارات فقیه، حفظ وحدت جامعۀ امامیه در آغازین روزهای غیبت کبری بود. با مراجعه به منابع قدیمی شیعه از جمله سعد بن عبدالله اشعری قمی (م229ق) و حسن بن موسی نوبختی (م حدود310ق) برمیآید که چگونه شیعیان در پی شهادت هر امامی به فرقههای چندی منشعب میشدند.
در چنین فضایی و با توجّه به تجربیات تاریخی این چنینی بود که فقهای امامیه، با اتّحاد سیاسی _ مذهبی خود در دوران غیبت کبری، موجبات وحدت امامیه را بر محور اعتقاد به امامت امام غایب(عج) فراهم آوردند و از این راه، ضمن افزودن بر پیروان خود، از انشعاب امامیه به فرقههای مختلف جلوگیری کردند. در واقع، اصل تجدید پیوستۀ اجتهاد در دوران غیبت کبری موجب شد که امامیه در پی درگذشت هر یک از فقهای خود، به فقیه دیگری روی آوردند و این خود عامل مؤثّر دیگری در جلوگیری از انشعاب آنها بود. (کریمی زنجانی، 1378: 24)
از سویی دیگر و از نگاه درون مذهبی، فقه شیعه، شیعیان را با دشواری شرعی دولت غیرمعصوم روبهرو میدید. همین موضوع، یعنی چگونگی پیوند دولت غیرمعصوم، بحث و جدلهای فراوانی را به وجود آورد و پرسشهای تازهای را بنیاد نهاد. روزگار غیبت امام معصوم(ع) سرآغاز پیوند میان فقه و سیاست از جهت اثرگذاری فقه در سیاست است.
فقیهان دورۀ نخست پس از غیبت با استفاده از سخنان معصومان که پیرامون فقیهان بازتاب یافته بود، رهبری سیاسی و اجتماعی فقیه را دریافت و سازوار با نیاز زمان، حوزۀ اختیار و آزادی در امور را برای او، در سرتاسر فقه بیان کردند.
در بررسی آراء فقهی این فقها نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان مبنی بر واگذاری شئون حکومتی و مذهبی و وظایف امام در امور دنیوی به فقهاست. شیخ مفید در «مقنعه» مینویسد: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی و دارای فضایل و کمالاتند میباید آنچه را سلطان بر عهده داشته انجام دهند. (مفید، 1410: 163)
اجرای حدود توسط فقها، از جمله مواردی است که شیخ مفید به گونۀ مستقیم دربارۀ آن اظهارنظر میکند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بر اساس موازین شرعی، حق قضاوت و اجرای حد برای پیامبر و معصومان(ع) و منصوبان خاص ایشان است. شیخ مفید معتقد است:اجرای حدود حق سلطان اسلام و منصوب از جانب خداوند متعال است و ایشان عبارتند از ائمۀ هدی(ع) یا کسی که برای این کار از جانب ایشان نصب شده است و ائمه(ع) حق این کار را به فقهای شیعه واگذاردهاند تا در صورت امکان حد را اجرا کنند. (مروارید، 1410: 14)
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس و سهم امام نحوۀ نگرش آنان را به غیبت امام زمان(عج) و اینکه در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار و مسئولیت قائل بودند نشان میدهد.
برای نمونه در آغاز غیبت کبری فقهایی چون محمد بن حسن بن احمد بن ولید که انتظار ظهور دوبارۀ امام را با شمشیر در آیندۀ نزدیکی میکشیدند از وصول خمس به تصور اینکه از قبول آن منع شدهاند امتناع میورزیدند، اما از زمان شیخ مفید به بعد فقها خود را به قبول سهم سادات و توزیع آن در میان نیازمندان سادات مجاز دانستند. (حسین، 1377: 228)
برای نمونه، وجوب پرداخت زکات از سویی و نیز دریافت مالیات از سوی حکومت عباسی که دو وظیفۀ اعتقادی و عملی در واقعیت زندگی آن روزگار بوده که در جامعۀ سنّی یا ریاست عالیۀ خلیفه حل میشد، فقهای شیعه را به تکاپو انداخت. شیخ مفید برای حلّ این مشکل در جامعۀ شیعی که سبب فشار مضاعف معیشتی بر آنان میشد شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حدّ نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود و خراج سلطان میداند. (مفید، 1410: 239) از نظرگاه شیخ مفید خراج مربوط به سلطان و زکات یک واجب دینی است.
اگرچه برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه(ع) به موارد مشخص و محدودی خلاصه میگردد، در دهههای نخستین غیبت کبری به تدریج اقتدار کافی به دست آوردند تا به نمایندگی غیرمستقیم (نیابت عام) امام عمل کنند. آنان موقعیت جدید خود را بر مبنای احادیثی نهادند که نقش ایشان را تا زمانی بیان میدارد که امام در پردۀ غیبت بسر میبرد. اعتقاد به منجی زنده سبب شد تا نیابت فقها از امام معصوم(ع) پی ریزی شود.
نیابت در صورتی تحقق میپذیرد که «منوبٌ عنه» زنده باشد. بیگمان، این دیدگاه، بسان دیگر دیدگاههای فقهی، در درازای تاریخ فقه، راه کمال را پیموده و فقیهان هر دوره، سازوار با نیاز زمان و زمینههای سیاسی و اجتماعی هر دوره، به زوایای جدیدی توجه داشتهاند و دربارۀ آن به کندوکاو علمی پرداختهاند.
نتیجه
در این پژوهش، مسئلۀ غیبت از مهمترین ویژگیهای شیعه بررسی شد. ائمه(ع) با طرح و تبیین موضوع غیبت امام دوازدهم(عج) سالها قبل از وقوع آن به تقویت این باور پرداختند و تشکیلات فکری شیعه امامیه را به تدریج بنیان نهادند. اهتمام گستردۀ امامان معصوم(ع) از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق باورداشت غیبت، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
اندیشمندان شیعه نیز با برخورداری از این میراث گرانبها ضمن تعمیق باور به غیبت، از آن در عرصههای علمی دیگر نیز بهره بردند. شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه، گسترش اختیارات فقها، کاربرد وسیع استدلال عقلی در کلام و تأسیس قاعدۀ لطف، گسترش غیبتنگاریها و تکاپوی علمی حوزههای شیعه از جمله مهمترین اثرات باورداشت غیبت امام دوازدهم(عج) است.
منابع
1. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، اساطیر، 1381ش.
2. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق: حسن امین، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
3. بغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفة، 1997ق.
4. تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان و خبات الجنان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش.
5. جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر ائمه معصومین(ع)، قم، بوستان کتاب، 1381ش.
6. حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیةاللّهی، تهران، امیرکبیر، 1377ش.
7. حسینزاده شانهچی، حسن، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386ش.
8. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، 1403ق.
9. دهخدا، علیاکبر، لغتنامۀ فارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373ش.
10. صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385ش.
11. صدر، سیدمحمد باقر، انقلاب مهدی و پندارها، ترجمه: سیداحمد علمالهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384ش.
12. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمالالدین و تمامالنعمة، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1422ق.
13. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، الاحتجاج، نجف، 1386ق.
14. طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله امامت، به کوشش: محمدتقی دانشپژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335ش.
15. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1364ش.
16. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رجال، تحقیق: جواد القیومی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
17. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1417ق.
18. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فهرست کتب الشیعة و اصولهم، قم، مکتبة المحقق الطباطبایی، 1420ق.
19. طهرانی، آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، در الاضواء، 1403ق.
20. غلامعلی، مهدی، «بنمایههای غیبت امام عصر(عج) در روایات»، علوم حدیث، ش53، 1388ش.
21. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، «درآمدی بر غیبتنگاری»، حدیث اندیشه، ش3، 1386ش.
22. فؤاد، ابراهیم، «گذاری تاریخی بر اندیشههای سیاسی شیعه»، کاوشی نو در فقه اسلامی، ش23، 1389ش.
23. کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه، بیروت، دارالجدید، 1998م.
24. کریمی زنجانی اصل، محمد، «فقه اسلامی امامیه؛ تأملی بر نخستین دوران تدوین»، فصلنامه تحقیقات اسلامی، سال سیزدهم، ش1 و 2، 1378ش.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، 1418ق.
26. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، سمت، 1379ش.
27. مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مقدّمهای بر فقه شیعه، ترجمه: محمدآصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1368ش.
28. مروارید، علیاصغر، الینابیع الفقیه، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1410ق.
29. مروزی، نعیم بن حماد (ابنحماد)، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان و محمد بن عیادی، بیروت، مکتبة الصفا، 1424ق.
30. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374ش.
31. مصری انصاری، جمالالدین محمد بن مکرم (ابنمنظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق.
32. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، التذکرة باصول الفقه، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
33. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ـالمقنعة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410ق.
34. موحدیان، عطار، علی، جوهره مهدویت؛ گونهشناسی اندیشه منجی در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1388ش.
35. موسوی، علی بن حسین (سیدمرتضی)، الذریعة الی اصول الشیعة، تحقیق: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1363ش.
36. نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416ق.
37. نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، ترجمه: محمد جواد غفاری، تهران، نشر صدوق، 1376ش.
38. نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368ش.
امیرمحسن عرفان
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره 17
فارس