مولا! سلام، جز غم دوری ملال نیست
دارم هزار سینه سخن … کو؟ مجال نیست
دارم هزار سینه سخن … کو؟ مجال نیست
آلوده است آب و هوای جهان عزیز!
آبی درون چشمهی دنیا زلال نیست
مولا! دروغ نه، به خدا یک حقیقت است
«انسان» در این زمانه به جز یک محال نیست
دنیا شده ست انجمن ُگنده لاتها
جایی در این میانه برای «کمال» نیست
طاعون ظلم، روح زمین را جویده است
در چشم این زمانه «عدالت» سوال نیست
«دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و من … »، بی خیال نیست!
در سر هوای وصل تو دارم، همین و بس
چون شیعهی نگاه تو هستم، محال نیست
روحم قیام کرده به شوق ظهور تو
ای نازنین! زمان ظهور و وصال نیست!؟
رضا اسماعیلی