اشاره
در این شماره به شبههای در ارتباط با روایات سیرهِ حضرت مهدی ارواحنافداه پاسخ میدهیم. مؤلف محترم <شمیم رحمت> به سیره حکومتی امام زمان(ع) و روایات آن نگاهی افکنده و مواردی را مورد مناقشه قرار داده است.
از دیدگاه ایشان روایاتی که قهر و خشم و جنگ و کشتار حضرت را بازگو میکند جعلی معرّفی شده است.
با ما همراه شوید تا از روایات سیره دفاع کنیم و قهر حضرت را در کنار مهر وی نگاه کنیم. لازم به ذکر است که در شمارههای بعدی به نقد و بررسی بخشهای دیگر <شمیم رحمت> خواهیم پرداخت.
مهر و قهر
این پذیرفته شده است که باید مهر و قهر در کنار هم مطرح شود و در چهرهای که از زمان ظهور و حکومت حضرت و شخصیّت بیمانند آن امام(ع) ترسیم میگردد، مهر و قهر کنار هم بنشیند و تنها چهرهای قهرآمیز، جنگآور و منتقم تصویر نشود. اگر کسانی که با طرح قهر حضرت مخالفند، منظورشان این است ما به آنان حقّ میدهیم.
باید سیمای حکومت حضرت آن گونه که هست ترسیم شود نه اینکه تنها از قهر بگوییم و مهر حضرت را از یاد ببریم و در نتیجه در ذهن برخی افراد، امام، خشونت طلب معرّفی شود.
این سخن کاملاً صحیح است؛ لذا ما در این نوشته مهر را در کنار قهر و قهر را در کنار مهر و هر کدام را در جایگاه ویژهاش مطرح ساختهایم.
روایات مهر
درباره مهر حضرت سخن بسیار میتوان گفت؛ چه روایاتی که مهر امامان را به طور عموم بازگو میکند و چه روایاتی که در ارتباط با مهر شخص حضرت مهدی – ارواحنافداه – رسیده است. باید در این دو بخش تأمّل کرد تا ژرفای مهر امام را شناخت.
مهر امامان(ع)
در بخش اوّل بنگرید به روایتی که از حضرت رضا(ع) دربارهِ خصلتهای امامان(ع) رسیده است در آنجا میخوانیم:
الامام الانیس الرفیق والوالدالشفیق والاخ الشقیق والاُمّ البرّه` بالولد الصغیر و مفزع العباد فی الداهیه` الناد.1
امام همدمی سازگار، پدری مهربان، برادری تنی، مادر خوشرفتار با کودک خردسال و پناه مردم در پیشآمدها و کارهای بزرگ است.
دقّت در تعابیر آمده در این متن کوتاه، عمق رافت، مهر، دلسوزی و محبّت امام را نسبت به مردم میرساند. نگاه کنید: همدمی سازگار، پدری مهربان، برادری تنی، مادری خوش رفتار با کودک خردسال و ملجأ و پناهگاه مردم در امور بزرگ و پیشآمدها.
در روایتی مهر پیامبر(ص) اینگونه بازگو شده است: <و کان اشفق الناس علی الناس و اراف الناس بالناس…؛ با محبّتترین و پر مهرترین فرد نسبت به مردم بود.>2
در روایتی میخوانیم:
عن عبداللّه بن ابان الزّیات و کان مکیناً عندالرضا(ع) قال:
قلت للرضا(ع) ادع اللّه لی و لاهل بیتی فقال: اولست افعل؟ واللّه انّ اعمالکم لتعرض علیّ فی کلّ یوم ولیله` قال فاستعظمت ذل فقال لی: اما تقرء کتاب اللّه عزّوجلّ )وقل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله والمومنون( قال: هو واللّه علیّ بن ابی طالب(ع).3
عبداللّه بن ابان زیّات که موقعیّت ویژهای نزد حضرت رضا(ع) داشت، گوید:
از امام رضا(ع) خواستم که برای من و اهل بیتم دعا کنید، حضرت فرمود: آیا مگر دعا نمیکنم؟ به خدا سوگند اعمال و رفتار شما در هر روز و شب بر من عرضه میشود. راوی گوید: این گفتهِ امام برایم بزرگ جلوه کرد، امام فرمود: آیا کتاب خدا را نمیخوانیکه میگوید: <بگو عمل کنید. خدا و رسول او و مؤمنان اعمال شما را میبینند>. امام افزود که به خدا سوگند منظور علیّ بن ابیطالب(ع) است.
از این روایت به دست میآید که به هنگام ارائهِ اعمال به امام(ع)، امام(ع) برای مردم هر روز و شب دعا میکند.
در روایتی دیگر آمده است: <جعلهم اللّه حیاه` للانام و مصابیح للظلام؛ خداوند امامان را مایه حیات مردم و چراغهایی برای تاریکیها قرار داده است>.4
در دیگر روایت آمده است:
انّ الامامه` لاتصلح اِلاّ لرجل فیه ثلاث خصال ورع یحجزه عن المحارم وحلم یمل به غضبه و حسن الخلافه` علی من ولّی علیه حتی یکون له کالوالد الرحیم.5
امامت جز برای فردی که سه خصلت در او باشد شایسته نیست: ترس از خدا که او را از همه حرامها باز دارد و بردباریای که با آن بر غضب خویش مسلّط باشد و نیکو امامت کردن بر کسی که در زیر سرپرستی و ولایت اوست، تا آن اندازه که چون پدری مهربان برای او باشد.
در روایات ما، والدین بر پیامبر و امام(ع) تطبیق داده شده است و از دیگر سو امام(ع) مصداق <ماء معین> (آب گوارا) و تعابیری از این دست قرار گرفته است که اینها، همه مهر امام و سودمندی وی را در راستای منافع مردم بازگو میکند.
مهر امام زمان(ع)
در بخش دوّم بنگرید که امام چگونه حکومتی برپا میسازد.
در روایت آمده است:
یرضی فی خلافته اهل الارض و اهل السماء والطیر فی الجوّ.6
زمینیان و آسمانیان در زمان حکومت وی خشنود میگردند و پرندگان فضا شاد میشوند.
در روایتی دیگر آمده است:
…فطوبی لمن ادرک ایّامه و به یفرّج اللّه عن الامّه` حتّی یملاها قسطاً و عدلاً… .7
خوشا به حال آن که زمان حکومت این امام را درک کند. خداوند به واسطهِ وی برای امّت فرج و گشایشی پدید میآورد تا آنجا که زمین را از قسط و عدل پر میسازد.
و باز آمده است که پیامبر میگوید:
یتنعّم امّتی فی زمانه نعیماً لم یتنعّموا مثله قط البرّ والفاجر یرسل السماء علیهم مدراراً ولاتدّخر الارض شیئاً من نباتها8.
امّت من در زمان مهدی(ع) از چنان نعمتی بهرهمند میگردند که مانندش را هیچکس ندیده است نه خوبان و نه بدان. نعمتهای آسمانی به وفور بر آنان فرو میریزد و زمین هر چه دارد میرویاند.
و برای همین است که پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را به ظهور حضرت مهدی(ع) در آینده بشارت میدهد.
گاه میگوید <ابشّرکم بالمهدی>9 و گاه سه بار تکرار میکند که: <ابشروا بالمهدی>10 و میافزاید:
یخرج علی حین اختلاف من الناس و زلزال شدید. یملا الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً یملا قلوب عباده عباده` و یسعهم عدله.11
هنگامی که مردم در اختلاف شدیدی به سر میبرند و زلزلهِ شدیدی زمین را فراگرفته است، او از راه میرسد و زمین را از قسط و عدل پر میسازد؛ آن گونه که از ظلم و جور پر شده است. دلهای مردم را مالامال از بندگی خدا میکند و عدالتش فراگیر میگردد و مردم را در گشایش قرار میدهد.
در روایت دیگری آمده است: <یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض؛ ساکنان زمین و ساکنان آسمان از امام مهدی(ع) در رضایت و خشنودیاند>.12
در روایت دیگری پس از آن که امام(ع) ارزش زمان غیبت را بازگو میکند، به شیعیان یادآور میشود که در چنین زمان سختی اگر پای بند باقی بمانند و در راه خدا گام بردارند به ارزشهای بسیاری دست مییابند.
راوی میگوید:
بنابراین، ما آرزو نمیکنیم که زمان غیبت سپری گردد و در زمان ظهور حق و از اصحاب حضرت قائم(ع) باشیم؛ چرا که در زمان شما بودن فضیلت بیشتری خواهد داشت.
حضرت در پاسخ با تعجب میفرماید:
سبحان اللّه اما تحبّون ان یظهر اللّه عزّوجلّ الحق و العدل فی العباد و یحسن حال عامّه` الناس و یجمع اللّه الکلمه` و یؤلّف بین القلوب المختلفه` و لایعصی اللّه فی ارضه و یقام حدوداللّه فی خلقه و یردّ الحق الی اهله… .
سبحان اللّه، آیا دوست نمیدارید که خداوند حقّ و عدل را آشکار سازد و حال عموم مردم بهبود یابد و مردم متحد گردند، دلها به هم پیوند خورد و در روی زمین معصیت خدا نشود و حدود الهی در میان مردم اجرا گردد و حقّ به اهلش برگردد… .
بنگرید، چه زمانی میشود و چه رفاه و راحتی و رضایتی برای عموم مردم پدید میآید، درگیری حضرت به جاست؛ چرا که نتیجهاش مطلوب است. شمشیر او درست عمل میکند؛ چرا که در راه بهسازی حال عموم مردم است.
به هنگامی که فردی چاقوی جرّاحی را در دست جراح میبیند، شاید خیال کند که این جراح بی مهر و عطوفت است که چنین میبرد و میدوزد، ولی وقتی که جان سامان یافته بیمار را در لحظاتی بعد مینگرد، میفهمد که چه مهری وجود این دکتر جراح را گرفته بود.
قهر حضرت برای مهر است و آغشته به مهر. مهر اوست که او را چنین قهرآمیز میسازد و قهر اوست که مهر مردمان را در پی دارد. به گفته علامه طباطبایی(ره) درباره خداوند، اقتضای رحمت در وجود مقدّس خداوند است و اقتضای قهر در زمینهها. در ارتباط با حضرت مهدی ارواحنافداه نیز چنین است؛ نقص در قابل است. معاندان و معارضان و سرکشان و متمرّدان زمینه قهر حضرت را فراهم میآورند و گرنه در وجود مقدّس حضرت جز مهر نیست.
قهر حضرت نیز رحمت است؛ هم برای مجرم و هم برای دیگران. برای مجرمان مهر است؛ چرا که از استمرار جرمشان جلوگیری میکند و برای دیگران مهر است؛ چون با نفی مجرم زمینه تعالی و پرورش برای مردمان بهتر فراهم میگردد.
راوی گوید: امام به من فرمود:
یا ابا ابراهیم هوالمفرّج للکرب عن شیعته بعد ظنک شدید و بلاء طویل وجور فطوبی لمن ادرک ذلک الزمان… .13
ای ابا ابراهیم، حضرت مهدی(ع) رنج و غم شیعه را پس از یک دورهِ سخت و بلایی طولانی و ستمی دراز میزداید و گشایش میآفریند. خوشا آنان که آن زمان را درک کنند… .
آری، <طوبی لمن ادرک زمانه و لحق اوانه و شهد ایّامه؛ خوشا آنان که زمانش را درک کنند، به آن زمان دست یابند و شاهد آن روزها باشند>.14
در تشرّفی که ابراهیم بن مهزیار داشته است، در آغاز گفتوگو امام به او میگوید:
مرحباب یا ابا اِسحاق لقد کانت الایّام تعدنی و ش لقای والمعاتب بینی و بین علی تشاحط الدار و تراخی المزار تخیٍّل لی صورت حتّی کأن لم نخل طرفه` عین من طیب المحادثه` و خیال المشاهده` و انا احمداللّه ربّی ولیّ الحمد علی ماقیّض من التلاقی و رفّه من کربه` التنازع والاستشراف ثمّ سألنی عن اِخوانی متقدّمها و متأخرها.15
خوش آمدی ای ابا اسحاق.
روزها نزدیکی دیدارت را به من نوید میداد و امور رضایت بخش میان من و تو با این که از هم دور بودیم و دیدارت به تأخیر افتاده بود، ولی سیمایت را در خیال برایم به تصویر میکشید تا آنجا که گویا لحظهای بدون لذّت گفتوگوی با تو و تصوّر دیدار تو نبودهام و من خدایم را که ولیّ حمد است برای فراهم سازی دیدارت و گشایش بخشی از سختی درگیری و ستم سپاس میگویم.
ابن مهزیار گوید: آنگاه امام(ع) از دوستان و برادرانم در گذشته و حال پرسید.
در نقل دیگری آمده است که امام به او فرمود: <کنّا نتوقّع لیلاً و نهاراً؛ ما شب و روز در انتظار دیدارت بودیم>.16
این است مهر امام و چنین است رافت امامت و اینگونه است دلسوزی و محبّت حجّت خدا؛ قهر او از مهرش نشأت میگیرد و جنگ او برای صلح است. کشتار وی برای ایجاد حیات و زندگی در جامعه، تندیاش نشان محبّت و ترش روییاش از روی دلسوزی، نهیبش برای آرام سازی و فریادش برای آرامش دهی است.
در نامه حضرت به شیخ مفید آمده است:
انّا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم ولولا ذل لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء.17
ما نسبت به شما بیتوجه نیستیم و شما را از یاد نبردهایم و اگر چنین نبود، رنج و سختی برایتان پیش میآمد و دشمنان شما را از ریشه در میآوردند.
بنابراین، اگر در روایات، قهر بی بدیل حضرت مطرح است، این خود نشانی از مهر بی بدیل اوست. نفی قهر نفی مهر است. ما نباید در نفی روایات قهر حضرت شتاب کنیم و پنداریم که این روایات چهرهِ خشنی از حضرت میسازد و مهر حضرت را نفی میکند. این دو در کنار هم در جایگاه ویژهِ خود دو روی یک سکّه است و اصلاً تعارضی در کار نیست.
رها کنید کسانی را که میپندارند قصاص و اجرای حد الهی و مانند آن با مهر و محبّت ناسازگار است. بنگرید که خداوند چگونه قصاص را مطرح میسازد: )ولکم فی القصاص حیوه` یا اولی الالباب(؛18 <ای عاقلان، قصاص مایهِ زندگی و حیات شماست>.
روایات قهر
هم اکنون با ما همراه شوید تا آماری از روایات قهر ارائه دهیم و به بخشی از این روایات بنگریم.
البته ما انکار نمیکنیم که شاید برخی از روایات به دلیل موجّهی اگر ثابت شود جعلی و غیرواقعی باشد، ولی این بدان معنی نیست که قهر حضرت را انکار کنیم و به روایات قهر بیاعتنا شویم.
روایات قهر بسیار است آن گونه که روایات مهر نیز فراوان بود. ما در این مقاله به نمونههایی اشاره میکنیم.
الف) روایاتی که قهر حضرت را در کنار مهر نشانده است:
فیاطوبی لمن ادرکه و کان من انصاره والویل کلّ الویل لمن ناواه و خالفه و خالف امره و کان من اعدائه.
خوشا آنان که حضرت را درک کنند و از یاران وی گردند و وای و بسیار وای بر کسانی که با وی دشمنی کنند، دستور وی را سر ننهند و از دشمنان وی باشند.
ب) روایاتی که هشدار میدهد اگر خواهان ظهور و حضور حضرت هستید، از خدا بخواهید که با عافیت او را ببینید؛ چرا که حضرت میخواهد از دشمنان خدا انتقام گیرد، در برابر دشمنان و کارشکنان بیمهابا و بدون تقیّه ایستادگی میکند و آنان را امان نمیدهد. او برای دشمنان عذابی دردناک است.
بنگرید:
اِذا تمنی احدکم القائم فلیتمنّه فی عافیه` فاِنّ اللّه بعث محمّداً(ص) رحمه` و یبعث القائم نقمه`.
در روایت دیگری در پاسخ به تأخیر اجرای بعضی از حدود تا زمان حضرت آمده است:
…اِنّ اللّه تبارک و تعالی بعث محمّداً(ص) رحمه`و بعث القائم(ع) نقمه`.
پ) روایاتی که از خروج، قیام به سیف (انقلاب قهرآمیز)، لشکر، زره، اسب، پرچم و نام قائم(ع) سخن میگوید؛ این روایات نیز نشان قهر حضرت است.
بنگرید:
فقال له اُبّی و ما دلائله و علاماته یا رسول اللّه قال:
له عَلَمٌ اِذا حان وقت خروجه انتشر ذل العلم من نفسه و انطقه اللّه عزّوجلّ فناداه العلم: اخرج یا ولیّ اللّه فاقتل اعداء اللّه و هما آیتان و علامتان و له سیف مغمد فاِذا حان وقت خروجه اقتلع ذل السیف من غمده وانطقه اللّه عزّوجلّ فناداه السیف اخرج یا ولیّ اللّه فلا یحلّ لک ان تقعد عن اعداء اللّه فیخرج ویقتل اعداء اللّه حیث ثقفهم و یقیم حدود اللّه و یحکم بحکم اللّه یخرج و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یسرته… .19
ابیّ از پیامبر خدا(ص) پرسید نشانههای امام چیست؟ حضرت فرمود:
پرچمی دارد آن زمان که وقت خروج نزدیک گردد آن پرچم خود به خود باز میشود و خداوند پرچم را به زبان میآورد و امام را ندا میدهد که: <ای ولیّ خدا خروج کن و دشمنان خدا را بکش.> این دو نشانه و علامت است.
و باز شمشیری در غلاف دارد که تا زمان خروج نزدیک شود، از غلاف در آید و خداوند شمشیر را گویا سازد و شمشیر به امام(ع) ندا دهد که ای ولیّ خدا خروج کن جایز نیست که بنشینی. امام خروج میکند و هر جا که دشمنان خدا را بیابد میکشد، حدود الهی را به پا میدارد و بر طبق حکم خدا داوری میکند. او خروج میکند در حالی که جبرئیل سمت راست او و میکائیل در سمت چپ اوست… .
و در روایتی آمده است:
یا علیّ اِنّ قائمنا اِذا خرج یجتمع اِلیه ثلاثمأه` و ثلاثه عشر رجلاً عدد رجال بدر فاذا حان وقت خروجه یکون له سیف مغمود ناداه السیف: قم یا ولیّ اللّه فاقتل اعداء اللّه.20
علی جان، قائم ما آن زمان که خروج کند سیصد و سیزده نفر به تعداد لشکر بدر با او همراه میشوند و آن زمان که ظهورش فرا رسد شمشیر غلاف شده به او ندا میدهد کهای ولیّ خدا به پا خیز و دشمنان خدا را بکش.
ت) روایاتی که از ثواب کشتن و کشته شدن در کنار آن حضرت سخن میگوید:
من ادرک قائمنا فقتل معه کان له اجر شهیدین و من قتل بین یدیه عدوّاً لنا کان له اجر عشرین شهیداً.
هر کس که قائم ما را درک کند و در کنار او کشته شود، پاداش دو شهید و هر کس که در پیش روی حضرت دشمن ما را بکشد، پاداش بیست شهید را دارد.
در همین جا مناسب است اشاره کنیم به دعاهایی که درخواست شهادت در رکاب حضرت را از خداوند مینماید. بنگرید به دعای عهد در آنجا که از خدا میخواهیم ما را از کسانی قرار دهد که در پیش روی حضرت به شهادت برسیم و ادامه میدهیم:
اللّهم اِن حال بینی و بینه الموت الّذی جعلته علی عبادک حتماً مقتضیّاً فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرّداً قناتی ملبیّاً دعوه` الداعی فی الحاضر والبادی
پروردگارا اگر مرگی که بر بندگانت حتم کردهای بین من و دیدار حضرت فاصله شد، مرا در زمان ظهور حضرت از قبر زنده کن و بیرون آور در حالی که کفنم را چون ازاری بر خود گرفتهام و شمشیرم را از نیام بیرون کشیدهام و نیزهام را لخت کردهام و در شهر و روستا به دعوت امام(ع) پاسخ مثبت میدهم.
ث) روایاتی که میگوید پس از شهادت امام حسین(ع) خداوند وعده داد که با قائم انتقام او را میگیرد؛
آن گاه که فرشتگان ضجّه زدند و از خداوند خواستند تا صفحهِ زمین را از لوث وجود مردمان پاک سازند؛ چرا که مردم حرمت خدا را نگه نداشتند و برگزیدهِ خدا را کشتند، خداوند پردهای را کنار زد و سیمای امامان(ع) را نشان داد و اشاره کرد که با این قائم(ع) انتقام میگیرم.
این روایات بازگو میکند که قائم(ع) منتقم است و این خود نشان دهندهِ چهرهِ قهرآمیز امام(ع) است و اساساً یکی از القاب معروف حضرت، همین لقب منتقم است:
قال ابوعبداللّه لمّا کان من امرالحسین بن علیّ(ع) ما کان ضجّت الملائکه` اِلی اللّه تعالی و قالت:
یا ربّ یفعل هذا بالحسین صفیّ و ابن نبیّ قال: فأقام اللّه لهم ظلّ القائم(ع) و قال بهذا انتقم له من ظالمیه.21
چون سیّدالشهدا به شهادت رسید، فرشتگان به درگاه خدا ضجّه زدند و نالیدند و عرضه داشتند: خدایا با برگزیده تو و فرزند پیامبرت، حسین(ع) چنین میکنند. حضرت فرمود: آن گاه خداوند ظلّ قائم(ع) را برایشان برپا ساخت و فرمود: با این فرد از کسانی که به امام حسین(ع) ظلم کردهاند انتقام میگیرم.
در روایت دیگر آمده است:
عن الثمالی: قال قلت لابی جعفر(ع) یابن رسول اللّه الستم کلّکم قائمین بالحق قال بلی قلت فلم سمّی القائم قائماً قال: لمّا قتل جدّی الحسین ضجّت الملائکه` اِلی اللّه عزّوجلّ بالبکاء والنحیب و قالوا: الهنا و سیّدنا اتغفل عمّن قتل صفوتک وابن صفوتک و خیرتک من خلق فأوحی اللّه عزّوجلّ الیهم قرّوا ملائکتی فوعزّتی و جلالی لانتقمن منهم ولو بعد حین ثمّ کشف اللّه عزّوجلّ عن الائمه` من ولد الحسین(ع) للملائکه` فسرّت الملائکه` بذلک فاذا احدهم قائم یصلّی فقال اللّه عزّوجلّ: بذلک القائم انتقم منهم.22
باز هم بنگرید:…
فاِنّ الحسین(ع) لمّا قتل عجّت السماوات والارض و من علیهما والملائکه` فقالوا: یا ربّنا اِئذن لنا فی هلاک الخلق حتّی نجدهم من جدید الارض بما استحلوا حرمتک و قتلوا صفوتک فأوحی اللّه اِلیهم: یا ملائکتی و یا سماواتی و یا ارضی اسکنوا ثمّ کشف حجاباً من الحجب فاِذا خلفه محمّد و اثنی عشر وصیّاً له(ع) ثم اخذ بید فلان القائم من بینهم فقال: یا ملائکتی و یا سماواتی و یا ارضی بهذا انتصر لهذا قالها ثلاث مرآت.23
و نیز روایات دیگری داریم که از انتقامگیری و تسلط حضرت سخن میگوید. بنگرید:
<اِذا قام قائمنا انتقم اللّه ولرسوله و لنا اجمعین؛ آن زمان که قائم، قیام کند او برای خدا و رسول و برای ما انتقام میگیرد>.24
ج) روایاتی که حضور حضرت را عذاب و انتقام (البته برای دشمنان و سرکشان) میداند؛ بنگرید:
عن مفضّل بن عمر قال:
سألت ابا عبداللّه(ع) عن قول اللّه عزوّجلّ: ) ولنذیقنّهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر( قال: الادنی غلاء السعر والاکبر المهدی بالسیف.
مفضل بن عمر گوید:
از امام صادق(ع) درباره این آیه که به آنان از عذاب کمتر پیش از عذاب بزرگتر میچشانیم، پرسیدم حضرت فرمود: عذاب کمتر گرانی قیمتهاست و عذاب بزرگتر حضور مهدی(ع) با شمشیر است.
در روایت دیگری در پاسخ به تأخیر اجرای بعضی از حدود تا زمان حضرت قائم(ع) آمده است:
فکیف اخرّه اللّه للقائم(ع) فقال له: اِنّ اللّه تبارک و تعالی بعث محمّداً(ص) رحمه` و بعث القائم(ع) نقمه`.
چون پیامبر(ص) پیامبر رحمت است و امام قائم(ع) برای انتقامگیری میآید این تأخیر انجام گرفته است.
در دیگر روایت آمده است:
… قوله تعالی) هل ینظرون اِلاّ ان تأتیهم الملائکه` او یأتی ربّ او یأتی بعض آیات ربّ یخبر محمّداً(ص) عن المشرکین والمنافقین الذین لم یستجیبوا للّه و لرسوله( فقال: هل ینظرون الاّ ان تأتیهم الملائکه` او یأتی ربّ او یأتی بعض آیات ربّ یعنی بذلک العذاب تأتیهم فی دار الدنیا کما عذّب القرون الاولی فهذا خبر یخبر به النبی(ص) عنهم ثم قال: یوم یأتی بعض آیات ربّ لاینفع نفساً اِیمانها لم تکن آمنت من قبل الایه` یعنی لم تکن آمنت من قبل ان تجییء هذه الایه` و هذه الایه` هی طلوع الشمس من مغربها.25
و در روایت دیگر میخوانیم:
بعد طلوع شمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبه` فلا توبه` تقبل ولاعمل یرفع ولاینفع نفساً اِیمانها لمتکنآمنت من قبلاوکسبت فیاِیمانها خیراً… .26
همانگونه که میبینید در این روایات نیز منظور از بعضی از آیات، عذاب دنیوی است و آن نیز بر طلوع خورشید از مغرب که همان ظهور حضرت مهدی ارواحنافداه است تطبیق گردیده است.
باز در روایت معروفی آمده است:
…فیفیض العلم منه (قم) اِلی سائر البلاد فی المشرق والمغرب فیتم حجه`اللّه علی الخلق لایبقی احد علی الارض لم یبلغ اِلیه الدین والعلم ثمّ یظهر القائم(ع) و یصیر سبیاً لنقمه` اللّه و سخطه علی العباد لانّ اللّه لاینتقم من العباد اِلاّ بعد انکارهم حجّه`.27
علم از قم به دیگر بلاد در شرق و غرب جاری میگردد و در نتیجه حجّت خدا بر خلقش تمام میشود تا آن جا که بر روی پهنه زمین کسی نمیماند که دین و علم به او نرسیده باشد.
آن گاه حضرت قائم(ع) آشکار میگردد. او سبب انتقام خدا و خشم وی بر مردمان است؛ چرا که خداوند از مردمان انتقام نمیگیرد مگر پس از آن که حجت را نپذیرند.
چ) روایاتی که دستور میدهد برای قیام حضرت آماده شوید و حتّی اگر شده یک تیر فراهم سازید.
<لیعدّنّ احدکم لخروج القائم و لو سهماً؛ برای خروج حضرت قائم(ع) اگر شده حتّی یک تیر آماده کنید>.28
ح) روایاتی که میگوید به راحتی حکومت جهانی حضرت پدید نمیآید و با رفاه به این هدف بزرگ نمیتوان رسید و باید رنج کشید، عرق ریخت و خون داد. بنگرید:
… قلت اِنّهم یقولون اِنّه اِذا کان ذلک استقامت له الامور فلا یهرق محجمه` دم فقال: کلاّ والذی نفسی بیده حتّی نمسح وانتم العرق والعلق و اومأ بیده اِلی جبهته.29
راوی گوید
به امام گفتم: میگویند در آن زمان کارها برای حضرت و به نفع حضرت راست میآید و پا میگیرد و به اندازه یک حجامت همخونی ریخته نمیشود؟ حضرت فرمود: نه، سوگند به کسی که جانم در دست اوست کارها پا نمیگیرد تا آن که ما و شما عرق و خون از پیشانی پاک کنیم.
در بحارالانوار، در احادیث 123، 124 و 126 نیز پیوسته بر همین حقیقت تأکید میشود. آری، اگر بنا بود انسان معاند به راحتی به عدالت تن دهد و زیر بار حکومت حق و حرف حق و عدالت برود و از ظلم و ستم دست بردارد، این امر تا به امروز اتفاق میافتاد. چه اندازه پیامبران آمدند و فریاد کردند و مردم را با زبان و قدرت محدود دعوت کردند، ولی کجا سرکشان پذیرفتند و زیر بار رفتند و از ظلم دست کشیدند.
خ) روایاتی که قدرت شگرف حضرت و اصحاب وی را بیان میکند؛ این دسته از روایات نیز قهر حضرت، خشم و غضب بهجای حضرت را عنوان میسازد.
بنگرید:
فاِنّ الرّجل منهم یعطی قوّه` اربعین رجلاً و اِنّ قلبه لاشدّ من زبر الحدید ولومرّوا بجبال الحدید لقطعوها لایکفّون سیوفهم حتّی یرضی اللّه عزّوجلّ.30
هر فرد از یاران حضرت قدرت چهل نفر را پیدا میکند و دلش سختتر و محکمتر از پارههای درشت آهن است و اگر آنان به کوههای آهن گذر کنند، آن را تکه تکه میسازند و شمشیر خویش را باز نمیگیرند تا خداوند راضی شود.
د) روایاتی که میگوید در رسیدن به ظهور و حکومت حق شتاب نکنید؛ چرا که چندان راحت هم به دست نمیآید. آیا میدانید که باید خون دل بخورید رنج برید و بجنگید، کشته شوید و بکشید.
و ما یستعجلون بخروج القائم واللّه ما طعامه اِلاّ الشعیر الجشب ولالباسه اِلاّ الغلیظ و ما هو اِلاّ السیف والموت تحت ظل السیف.31
چرا برای خروج حضرت قائم(ع) شتاب میکنند؟ به خدا سوگند غذای او جز نان جوی سخت و لباس وی جز لباس خشن نیست. خروج حضرت چیزی جز شمشیر و مرگ در سایهِ شمشیر نیست.
ذ) روایاتی که از جنگها و درگیریهای حضرت با دشمنان و معاندان سخن میگوید؛ اقوامی که درگیر میشوند و گروههایی که به جنگ با امام بر میخیزند و…
در این باره باید گفت: در بسیاری از روایات ما آمده است که امام با کسانی که با او میجنگند، جنگ میکند. با مخالفان سرکش درگیر میشود. در دعای ندبه میخوانیم:
این مبیدالعتاه` والمرده` این مستأصل اهل العناد والتضلیل والاِلحاد؟
کجاست هلاک کنندهِ سرکشان و متمردان؟ کجاست از بن برکن معاندان و گمراه سازان و ملحدان؟
در برخی از روایات آمده: <فیقتل المقاتله`؛ با گروهی که جنگ را آغاز میکنند میجنگد>32.
در روایت دیگری آمده است: <فیقتل مقاتلیها حتی یرضی اللّه عزّوعلا؛ کسانی را که در کوفه با او میجنگند، میکشد تا خداوند خشنود گردد>.
در بعضی از روایات آمده: <فتقاتلونه فیقاتلکم فیقتلکم؛ شما با او میجنگید در نتیجه او با شما جنگ میکند و شما را میکشد>.33
در روایتی آمده:
ثلاثه` عشر مدینه` و طائفه` یحارب القائم اهلها و یحاربونه… .34
امام با سیزده شهر و طایفه میجنگد و آنان با امام میجنگند.
در دیگر روایت آمده است:
اما اِنّه لایبدا الاّ بقریش فلا یأخذ منها اِلاّ السیف ولایعطیها اِلاّ السیف.35
او از قریش آغاز میکند و جز شمشیر از آنان به او نمیرسد و او هم جز شمشیر برای آنان ندارد.
و باز میخوانیم:
لم یکن بینه و بین العرب و الفرس اِلاّ السیف لایأخذها اِلاّ بالسیف ولایعطیها اِلاّ بالسیف.36
و روشن است که پاسخ شمشیر تنها شمشیر خواهد بود.
ر: روایاتی که در یک حصر اضافی میگوید امام کاری جز جنگ و کشتار ندارد؛
<و لیس شأنه اِلاّ القتل؛ کاری جز جنگ ندارد>.37
<و لیس شأنه اِلاّ بالسیف؛ جز با شمشیر کاری ندارد>.38
روایاتی که قهر حضرت را توضیح میدهد، چنان گسترده و زیادند که به شمارش درنمیآیند. در جای جای روایات، این قهر بر آمده از مهر را میتوان نشان داد و روایات سیره به این حقیقت پرداخته است، تنها، این مجموعه گسترده را باید فهمید و دریافت کرد. حقیقت این قهر را باید دید که مهر است. باید تأمل کرد، دقّت کرد، آموخت و فهمید وگرنه نفی سریع چه سودی دارد؟
آیا میتوانید این مجموعه گسترده را که به صدها روایت میرسد، نفی کنید؟ آیا بدون شمشیر قیام میکند؟ آیا لشکر فراهم نمیسازد؟ آیا نمیجنگد؟ آیا انتقام نمیگیرد؟ آیا پرچم ندارد؟ آیا قدرت جنگیاش چنین و چنان نیست و آیا یارانش با آن قدرت رزمی قهرآمیز همراه نیستند؟
آیا میتوان این همه را نادیده گرفت و گفت: این روایات از جهت دلالت ناتمامند و پذیرفتنی نمیباشند یا این مجموعه را در تعارض با روایات مهر دید.
گفتنی است، قهر حضرت که مدلول این مجموعه گسترده از روایات است، اصولاً به ماههای اوّل حکومت ایشان برمیگردد. او در این ماهها درگیری دارد و مقاومتهای مخالفان را سرکوب میکند، ولی پس از گذشت این دوره، دیگر جنگ و خونریزی، درگیری و کشتار در کار نیست و بر این وجه جمع روایات بسیاری دلالت دارد؛ روایاتی که جنگ و قهر را در ماههای نخست مطرح میسازد و از پایان یافتن آن پس از مدتی خبر میدهد.
به علاوه، کسی چه میداند که در نزدیکی ظهور چه میگذرد؟ چه اقوامی بر سر کارند و چه احزابی فعّال. چه میکنند و چه میخواهند بکنند؟ اگر آن زمان را به چشم ببینید – آن گونه که در برخی روایات اشارههایی دیده میشود – حقّ میدهید که امام باید اینگونه با آنان رفتار کند، به آنان امان ندهد و از آنان عذری نپذیرد.
تحولات و پیامدهای زمان ظهور را ما درست درک نمیکنیم. بنابراین، چرا باید اینگونه از این روایات شانه خالی کنیم و آنها را نپذیریم.
اصولاً ادلهای که از برپایی حکومت و حاکمیت سخن میگوید، تنها برای ارائه یک فرهنگ و مکتب نیست و مسلّماً حاکمیت و حکومت بدون درگیری با مخالفان شدنی نیست، بنگرید:
هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون).39
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
جمله <ولوکره المشرکون> اشارهای عمیق به درگیریها، جنگها، کشت و کشتارها و خونریزیها دارد آن گونه که در زمان پیامبر اکرم(ص) گوشهای از آن اتفاق افتاد.
باید صریحاً بگوییم که هرگز دست به شمشیر بردن و در برابر دشمن سرکش ایستادن، معنایش خشونت نیست و تسلیم دشمن شدن معنایش مهر و محبّت نیست. این چه اشتباهی است که هنوز در گوشه و کنار دیده میشود؟ چرا مفاهیم عوض شده و حقیقتها واژگون گردیده است.
آیا جنگیدن امام معنایش این است که با جنگ، حکومت خویش را بر پا میسازد و به مردم تحمیل میکند؟ همان شبههای که برخی دربارهِ پیامبر(ص) مطرح میکردند و به شیوه حکومتی او خرده میگرفتند.
این روشن است که در یک دست حضرت شمشیر است که سمبل مقاومت، جنگ، درگیری و خونریزی است و در دست دیگر، مهر و محبّت، دعوت، ارشاد و هدایت و با هر دو، مبنای حکومتش پا میگیرد و زمینههای عدالت گستری فراهم میآید.
بگذریم که پیش از ظهور و هم زمان با ظهور و پس از ظهور حضرت، بر همه مردمان اتمام حجّت میشود و حق آشکار میگردد. در واقع، حضرت تنها با کسانی که به حق تن نمیدهند و حجت آشکار حق را نمیپذیرند میجنگد و به شدت برخورد میکند. هم چنین با توجه به گستره حکومت که جهانی است و نیز با توجه به جهات بسیار دیگر در سال اوّل، درگیریها بسیار فراوان است.
ما بیش از این به این مسئله نمیپردازیم و مطمئن هستیم که هر کس این روایات را با تأمّل مطالعه کند و با درایت ویژهِ فهم روایت در آنها بنگرد، چنین شبههای برای او پدید نمیآید. آری، اگر تنها از دور دستی بر آتش داشته باشد، شبههها پیرامونش را فرا میگیرند.
در پایان این بخش باید گفت که اگر بیش از این نیاز به دفاع باشد، میتوان اساسیتر به این موضوع پرداخت. در ارتباط با اعتبار روایات مبنای ما حجیت و اعتبار خبر موثوق به میباشد و تنها خبر واحد ثقه را حجّت نمیدانیم و در این مبنا با اکثریت قاطع عالمان و فقیهان شیعه موافقیم.
این روایات اگر متواتر نباشد که هست، در موثوق به بودن آن حرفی نیست و حجیت و اعتبار آن بیحرف است.
پی نوشت ها :
1. کافی، ج 1، کتاب الحجه`، باب 15 نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ص 200.
2. بحار، ج 10، ص 5.
3. کافی، ج 1، ح 4، ص220.
4. همان، ج 1، ح 2، ص 204.
5. بحار، ج 27، ح 10، ص 250.
6. همان، ج 51، ص 80.
7. همان، ج 51، ح 31، ص 76.
8. همان، ج 51، ص 78.
9. همان، ج 51، ح 23، ص 74.
10. همان، ج 51، ح 24، ص 74.
11. همان، ج 51، ح 24، ص 74.
12. همان، ج 51، ص 81.
13. همان، ج 52، ح 24، ص 129.
14. همان، ج 52، ح 104، ص 236.
15. همان، ج 52، ش 28، ص 34.
16. دلائل الامامه`، ص 541.
17. بحار، ج 53، ص 175.
18. بقره: 179.
19. بحار، ج 52، ح 4، ص 311.
20. همان، ج 52، ح 72، ص 303.
21. همان، ج 45، ح 3، ص 221.
22. همان، ج 45، ح 4، ص 221.
23. همان، ج 45، ح 23، ص 228.
24. همان، ج 52، ح 177، ص 376.
25. همان، ج 93، ص 103.
26. همان، ج 52، ح 26، ص 194.
27. همان، ج 60، ح 23، ص 213.
28. همان، ج 52، ح 146، ص 346.
29. همان، ج 52، ح 122، ص 357.
30. همان، ج 52، ح 44، ص 327.
31. همان، ج 52، ح 116، ص 355.
32. همان، ج 52، ح 83، ص 308.
33. همان، ج 52، ح 174، ص 375.
34. همان، ج 52، ح 136، ص 363.
35. همان، ج 52، ح 113، ص 354.
36. همان، ج 52، ح 310، ص 389.
37. همان، ج 52، ح 99، ص 349.
38. همان، ج 52، ح 114، ص 354.
39. توبه/ 33 و صف/ 9.
40. بحار، ج 51، ص 73، ح 19، ص 82.
41. همان، ج 52، ح 108، ص 352.
42. همان، ج 52، ح 192، ص 381.
43. همان، ج 51، ح 19، ص 73.
44. همان، ج 51، ص 82.
45. همان، ج 52، ح 109، ص 353.
46. همان، ج 52، ص 353.
47. همان، ج 52، ح 110، ص 353.
48. همان، ج 52، ح 7، ص 313.
49. همان، ج 52، ح 97، ص 347.
50. مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، ح 27، ص 150.
مهدى حسینیان قمى
فصلنامه انتظار – شماره 11 – 12
ادامه دارد…