بسم الله الرحمن الرحیم
تحولات فلسطین و خاورمیانه، از زاویه ای دیگر – بخش سی و دوم
در بخش قبلی، به « کسوف » و « خسوف » غیر معمول و نیز « شهادت نفس زکیه » پرداختیم و ذکر کردیم که « شهادت نفس زکیه »، پایه های متزلزل حکومت « ستمگر » حاکم بر حجاز را به سمت « ویرانی کامل » می برد. به نحوی که بین « شهادت نفس زکیه » تا « اعلام نهضت جهانی مهدوی » در مسجدالحرام، حداکثر 15 شب بیشتر فاصله نخواهد بود.
در این بخش، به ادامه روایت « موثقه جابر » در خصوص تحرکات سپاه « سفیانی » در « حجاز » می پردازیم.
« … وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إِلَى الْمَدِينَةِ فَيَنْفَرُ الْمَهْدِيُّ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ الْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا يُدْرِكُهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ فَيَنْزِلُ أَمِيرُ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ أَبِيدِي الْقَوْمَ فَيَخْسِفُ بِهِمْ فَلَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ إِلَى أَقْفِيَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ كَلْبٍ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها الْآيَةَ … »
« … و سفيانى گروهى را به مدينه روانه كند و مهدى از آنجا به مكّه رهسپار شود و خبر به فرمانده سپاه سفيانى رسد كه مهدى به جانب مكّه بيرون شده است، پس او لشكرى از پى او روانه كند. ولى او را نيابد تا اينكه مهدى با حالت ترس و مراقبة (انتظار برای یک واقعه یا …) بدان سنّت كه موسى بن عمران داشت، داخل مكّه شود. سپس آن حضرت فرمود: فرمانده سپاه سفيانى در صحرا فرود مى آيد، پس آواز دهنده اى از آسمان ندا مى دهد كه « اى دشت، آن قوم را نابود ساز ». پس دشت نيز ايشان را به درون خود مى برد و هيچ يك از آنان نجات نمى يابد، مگر سه نفر كه خداوند رويشان را به پشت آنان بر مى گرداند و ايشان از قبيله كلب هستند، و اين آيه در مورد آنان نازل شده: « اى كسانى كه كتاب به شما داده شده، به آنچه ما فرو فرستاديم (قرآن) كه آنچه را نزد شماست (تورات و انجيل) تصديق مى كند، ايمان آوريد، پيش از آنكه چهره هائى را محو سازيم و آن ها را به پشت هاي شان برگردانيم- تا آخر آيه ».
الغيبة للنعماني، ص 279 باب 14.
همان گونه که ملاحظه می فرمایید، در این بخش از روایت، به تعقیب امام مهدی (عج) توسط سپاه « سفیانی » در حجاز پرداخته شده است.
همان گونه که ذکر شد، بعد از شهادت « نفس زکیه » که با فروپاشی ناگهانی رژیم جنایتکار حاکم بر « حجاز » همراه است، « حجاز » از کنترل ابرقدرت ها و عمال منطقه ای آن ها در« حجاز » خارج می گردد! در این میان، « سپاه رومی ها » یا « غربی ها » که برخی از توان آن ها مصروف درگیری های قبلی شان در شرق و غرب عالم شده و بخش دیگری از نیروهای نظامی آن ها در خاورمیانه به کمک « اسراییل » و « دولت یهودی حاکم بر فلسطین » شتافته و برخی دیگر از نفرات و مستشاران و فرماندهان آن ها در قالب لشکریان « بنی کلب » در سپاه « سفیانی » فعالیت دارند، عملاً امکان استقرار نظام جدید در « حجاز » و یا اشغال ناگهانی « حجاز » را ندارند.
در این راه مجدداً نگاه « غربی ها » به « عامل منطقه ای فعال شان » یعنی « سفیانی » افتاده و « سفیانی » را که تمام توان باقیمانده خود بعد از « قرقیسیا » را مصروف قتل عام شیعیان « عراق » و آمادگی برای مواجهه با لشکر « خراسان (ایران) » می نماید، به تصرف « حجاز » فرا می خوانند!
همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، « سفیانی » به عنوان یک « نابغه نظامی »، به خوبی می داند که « دو تکه کردن » سپاهش، آن هم بعد از این که عملاً بعد از « قرقیسیا » نیز قوای نظامی اش به نصف ابتدای قیامش تقلیل پیدا کرده بود، کار بسیار خطرناکی است. چرا که به زودی درگیری بزرگی با « سپاه مجهز خراسان » خواهد داشت. اما فشارهای « اربابان غربی » سفیانی برای « تصرف حجاز »، « نگرانی از هجوم و تسلط « یمنی ها » بر حجاز به دلیل خلاء قدرت در حکمرانی نواحی مذکور، بالاگرفتن « تب مهدویت »، در بین مردم جهان و بالاخص منطقه بعد از وقوع « صیحه آسمانی » و وقایع نجومی « عجیب و غریب » و از همه مهم تر، رویت فردی با ویژگی هایی شبیه به « مهدی (عج) » در بین مردم « مدینه النبی »، همگی « سفیانی را مجبور به روانه کردن سپاهی به سوی « حجاز » برای دفع خطرات ذکر شده، می نماید.
همان گونه که در روایت « موثقه جابر » ملاحظه می گردد، و البته در « نقشه تحرکات سفیانی » در « خاورمیانه » قابل ردیابی است، امام مهدی (عج) ابتدا در « مدینه » به سر می برند و « فرمانده سپاه سفیانی »، ابتدا به سمت « مدینه » لشکرکشی می نماید. البته در کل نیز « مدینه » نسبت به « مکه » در وضعیت « شمالی تر » ی قرار گرفته است و لذا حتی در صورتی که شکی در خصوص « محل استقرار » امام مهدی (عج) در « حجاز » وجود داشته باشد، منطقی است که سپاهی که از سمت « شمال » و « شمال شرقی » وارد « حجاز » می شود، ابتدائاً به « تحقیق » و « تفحص » در « مدینه » بپردازد و سپس به « مکه » برود. طبق روایات نیز « فرمانده سپاه سفیانی »، همین مسیر را انتخاب کرده و ابتدائاً به « مدینه » وارد می شود.
گرچه در روایت « موثقه جابر » نکات بیشتری در خصوص اقدامات سپاه « سفیانی » ذکر نشده است، لیکن در برخی روایات، پیرامون کشتار و هتک حرمت در مدینه توسط « سپاه سفیانی »، نکاتی بیان شده است. به هر حال سپاه « سفیانی » در مدینه، امام مهدی (عج) را نمی یابد.
در این میان، امام مهدی (عج) با وضعیتی که روایت « موثقه جابر » آن را « خائف یترقب » ذکر می کند، وارد « مکه » می شوند.
استفاده از عبارت « خائف یترقب » بسیار زیبا، جذاب و البته قابل تأمل است. این اصطلاح، همان گونه که در روایت « موثقه جابر » نیز به آن اشاره شده است، به وضعیت « حضرت موسی (ع) » در هنگام گریز از سپاه « فرعون » اشاره دارد و این عبارت در آیه 21 سوره « قصص » به همین ترتیب که در روایت « موثقه جابر » ذکر شده است، در خصوص حضرت موسی (ع) نیز در قرآن بیان شده است:
« فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ »
« موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای؛ عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» »
سوره قصص، آِیه 21.
این شباهت به حضرت موسی (ع)، از جهات متعددی ارزشمند و قابل توجه است. با این حال، قبل از هر چیز باید به اصطلاح « خائف یترقب بپردازیم.
در ترجمه تحت الفظی و نیز ترجمه های به دست آمده از اکثر ترجمه های موجود قرآن کریم، عبارت « خائف » به صورت « ترسان » و عبارت « یترقب » به « صورت نگران » معنا شده است. گرچه این معانی « تحت اللفظی » نیز ممکن است درست به نظر برسند، لیکن در خصوص حضرت موسی (ع)، و بالاخص امام مهدی (عج)، نیاز به تدبر بیشتر در این عبارات است.
« خائف » گرچه در اکثر ترجمه ها به ترس از « سپاه فرعون » و کشتار توسط این سپاه نسبت داده شده است، و نیز « یترقب » گرچه به صورت « نگران » و « کسی که آماده بروز هر گونه پیش آمدی است »، معنی شده است، اما این اصطلاحات در عرفان و سیر و سلوک، معانی دیگری نیز دارند.
در بسیاری از ادعیه و زیارات، اصطلاح « خائف » در معنای مثبت به کار رفته و به وضعیت « سالک » در برابر « خداوند متعال » و ترس و خضوع و خشوع در برابر پروردگار متعال مرتبط دانسته شده است.
همچنین در بسیاری از متون عرفانی، و از جمله « قرآن کریم »، عباراتی همچون « یترقب »، « مرتقبون »، « ارتقبوا » و … در معنایی مرتبط با « مراقبه » به کار رفته اند که در سیر و سلوک عرفا، جایگاهی مهم دارد. بنابراین « یترقب » بیش از همه به مفهوم « مراقبة » و توجه سالک به سمت معبود و خداوند و سپردن امور به دست ذات اقدس باری تعالی است و در واقع « سالک » در وضعیت « مراقبة » تمام حواس و اعضا و جوارح و توجه خود را مورد « مراقبت » و « حراست » و « پایش » قرار داده و همه را در مسیر قرب و توجه به « پروردگار » قرار می دهد.
بدین ترتیب در مورد آن چه که در قرآن در خصوص حضرت موسی (ع) بیان شده و آن چه که در خصوص وضعیت امام مهدی (عج) در حین ورود به « مکه » ذکر شده است، به نظر می رسد که « خائف » و « یترقب » بودن این دو بزرگوار، بیشتر در برابر « خداوند متعال » می باشد و این دو شخصیت بزرگ الهی، با « سیر و سلوک » و « مراقبه عرفانی »، خداوند متعال را به استمداد می طلبند و البته، مزد این « مراقبه » و « استمداد » را نیز در فاصله کوتاهی می گیرند!
همان گونه که ذکر شد، « یترقب » مفاهیمی وسیع تر از « نگرانی » از وقوع اتفاقات غیر منتظره دارد و به موضوع « مراقبه » و « سیر و سلوک معنوی » نیز مرتبط است.
اتفاقاً به نظر می رسد که مفهوم « عرفانی » عبارت « خائف یترقب » پررنگ تر است. وگرنه حضرت موسی (ع) و هارون (ع) بدون هیچ همراهی در قصر فرعون و در بین انبوهی از نظامیان وی، حاضر شدند و بدون ترس و لرز، فرعون را به سوی دین خدا فراخواندند. بنابراین مفهوم « ترس » از « فرعون » برای ایشان معنای چندانی ندارد.
همچنین امام مهدی (عج) در روزهای آتی پس از خروج از « مدینه » و ورود به « مکه »، تنها با 313 نفر از اصحاب خود در میان حجم انبوهی از مردم، اعلام « قیام » می کنند، بنابراین مجدداً مفهوم « ترس » از « سفیانی » و سپاهش برای ایشان معنایی ندارد.
به همین دلیل نگارنده معتقد است که توجه ویژه به مفاهیم « عرفانی » عبارت « خائف یترقب »، بیش از همه حائز اهمیت است
در ادامه روایت، امام محمد باقر (ع) می فرمایند که « فرمانده سپاه سفیانی »، نیروهای تحت امر خود را به یک « دشت » در بین « مکه » و « مدینه » می رساند که طبق روایات صحیحه دیگر، اسم این « دشت »، « بیدا » می باشد.
در بیابان « بیدا »، ناگهان ندایی آسمانی به گوش می رسد و ناگهان « خسف بیداء » رخ داده و « سپاه سفیانی » به درون زمین بلعیده می شود!
« خسف بیداء » که یکی از 5 نشانه حتمی ظهور است، اهمیت بسیار والایی در مباحث مهدوی دارد. همچنین از دیدگاه استراتژیک نیز فوق العاده با ارزش است.
در این واقعه، که به صورت معجزه وار رخ می دهد، به نظر می رسد که اثرات « مراقبه » و « دعا » و « مناجات » امام مهدی (عج) به سرعت ظاهر شده و همان گونه که در اثر مناجات و مراقبه « حضرت موسی (ع) » لشکریان « فرعون » به درون « رود نیل » کشیده شده و غرق گردیدند، در این جا نیز « سپاهیان سفیانی »، بر اثر « مناجات » و « مراقبه » امام مهدی (عج) به درون شن های دشت « بیداء » کشیده شده و با خسف بیداء نابود می گردند!
این واقعه و معجزه عظیم، علاوه بر این که مجدداً به « حقانیت » قیام امام مهدی (عج) گواهی می دهد، به لحاظ نظامی نیز کمر « سفیانی » را می شکند!
در واقع « سفیانی » که مجبور شده بود سپاه 70 هزار نفری خود در عراق را به دو قسمت 35 هزار نفری تقسیم نماید، هم فرصت مقابله با « لشکر خراسان » را با کلیه قوای باقیمانده خود در عراق از دست داده و هم در کسری از ثانیه، نیمی از لشکر باقی مانده خود یعنی در حدود 35 هزار نفر را از دست رفته می بیند!
با این اتفاق از یک سو، دیگر هیچ لشکر قدرتمندی در سر راه « سپاه نوپای امام مهدی (عج) » و متحدان « یمنی » ایشان باقی نخواهد ماند و از سوی دیگر نیز، « سپاه خراسان » با قدرت تمام با باقیمانده لشکر « ضعیف » و « درمانده » و « مایوس » سفیانی در عراق رو به رو شده و این دو جناح، شکست های پیاپی و روزافزون را به « سفیانی » خواهند چشاند!
بنابراین « خسف بیداء » علاوه بر اثرگذاری به عنوان « نشانه حتمی ظهور » و « معجزه ای الهی »، به عنوان جلوه ای دیگر از « مکر الهی » نیز ظاهر شده و دشمن را به مسلخ می برد!
در ادامه، روایت « موثقه جابر » از این عبارات استفاده می کند:
« … هيچ يك از آنان نجات نمى يابد، مگر سه نفر كه خداوند رويشان را به پشت آنان بر مى گرداند و ايشان از قبيله كلب هستند، و اين آيه در مورد آنان نازل شده: « اى كسانى كه كتاب به شما داده شده، به آنچه ما فرو فرستاديم (قرآن) كه آنچه را نزد شماست (تورات و انجيل) تصديق مى كند، ايمان آوريد، پيش از آنكه چهره هائى را محو سازيم و آن ها را به پشت هاي شان برگردانيم- تا آخر آيه … »
الغيبة للنعماني، ص 279 باب 14.
همان گونه که در این بخش از« روایت موثقه جابر » و آیه ای که به آن استناد شده است، ملاحظه می گردد، کل سپاه « سفیانی » در بیابان « بیدا » به درون زمین فرو رفته و نابود می شود و از آن ها فقط 3 نفر از افراد سپاه « سفیانی » که از طایفه « بنی کلب » می باشند، زنده می مانند و این افراد نیز در اثر معجزه خداوند، چهره ای عجیب و غریب پیدا کرده و چهره های آن ها به پشت سر، منتقل می شود!!!
بجز جنبه اعجاز این بخش از روایت، مساله مهم دیگری نیز قابل دستیابی است.
همان گونه که در قسمت های قبلی این سلسله مقالات ذکر شد، « وبسایت وعده صادق » و « موسسه موعود »، برای اولین بار، موضوع شباهت طایفه « دروز » را به « بنی کلب » روایات مورد بحث و بررسی قرار دادند و این مساله در مقاله « تحرکات داییان سفیانی » در آخرالزمان مورد بحث و بررسی مفصل قرار گرفت. در این میان گرچه کماکان طایفه « دروز » احتمالاً بخش مهمی از « سپاه سفیانی » را تشکیل می دهند، اما در همین « سلسله مقالات فعلی »، ذکر شد که ممکن است هم عبارت « بنی کلب » و هم عبارت « داییان سفیانی »، به « اروپایی ها » و « آمریکایی ها » اشاره داشته باشد!
چرا که عبارت « کلب » در زبان عربی، فقط به حیوانی به اسم « سگ » اختصاص نداشته و جنس « کلب » به طیفی از سگ سانان اعم از « گرگ »، « سگ »، « گرگ قرمز » و … نیز اطلاق می شود!
فلذا با توجه به این که جنس « کلب » به گرگ نیز اطلاق می شود، با در نظر گرفتن، مهم ترین افسانه رومی، یعنی « افسانه رموس و رمولوس »، دو برادر افسانه ای پایه گذار روم باستان، که از « گرگ کاپیتول » شیر خورده، و بزرگ شده بودند و با در نظر گرفتن این که این « گرگ » به عنوان نماد « روم باستان » به کار می رفته است و امروزه نیز کماکان در نمادهای مرتبط با رم همچون « لوگوی باشگاه آ. اس. رم » و … نیز به کار می رود، « بنی کلب » به مفهوم فرزندان کاپیتول یا « رومیان » نیز به کار می رود!
نکته مهم این که « اروپاییان » و بالاخص « آمریکایی ها » نیز که خود را وارث « تمدن روم » می دانند، از این اسامی و نمادها استفاده کرده و حتی نام ساختمان کنگره ایالات متحده آمریکا، « کاپیتول » می باشد! و از نام این « ماده گرگ رومی » بهره برده است و در داخل این ساختمان نیز انواع نمادهای « رومی » همچون تبرهای « Fasces » به کار رفته است.
بنابراین « بنی کلب » امروز، کاملاً با وارثان « روم باستان » یعنی « اروپایی ها » و « آمریکایی های امروز » نیز ارتباط دارند.
از سوی دیگر در قرون اخیر، ازدواج های بین « خاندان های پادشاهی » کشورهای مختلف « خاورمیانه » با یکدیگر و با اتباع بیگانه از جمله « اتباع اروپایی و آمریکایی » گسترش یافته و برای مثال مادر « ملک عبدالله اردن »، پادشاه فعلی « اردن »، خانم انگلیسی به اسم « آنتونیت آوریل گاردنر » بوده و نسل های بعدی خاندان پادشاهی « اردن »، همگی دو رگه بوده و « داییان » انگلیسی! و آمریکایی دارند! و این مساله برای سایر خاندان های پادشاهی منطقه خاورمیانه نیز، امکان وقوع دارد.
بنابراین هر دو عبارت « بنی کلب » و « داییان سفیانی » علاوه بر « دروزی ها »، با « اروپاییان » و « آمریکاییان » امروز نیز می تواند مرتبط باشد. بالاخص همانگونه که گفته شد، حضور پررنگ خلبان ها، فرماندهان، و مستشاران نظامی آمریکایی و اروپایی در ارتش های عربی منطقه خاورمیانه در سال های اخیر پررنگ شده و حتی مجموعه مانورهای منطقه ای « الاسد المتاهب » یا « شیر در کمین » با « محوریت اردن و آمریکا » در خاورمیانه و با حضور طیف وسیعی در کشورها برگزار می شود و این می تواند به عنوان خطری بزرگ برای بروز شرایط مشابه با حضور توام ارتش های عربی و اروپایی و آمریکایی در تحولات منطقه « خاورمیانه » در سال های آینده، در نظر گرفته شود.
اما نکته بسیار با ارزش این بخش از روایت « موثقه جابر » که به « اروپایی ها و آمریکایی ها » در مقابل « دروزی ها » در خصوص ارتباط آن ها با « بنی کلب » روایات، ارجحیت می بخشد و نقش « اروپایی ها و آمریکایی ها » را به عنوان « مستشاران و فرماندهان سپاه سفیانی » که از طایفه « بنی کلب » هستند، پر رنگ می نماید، این است که در این بخش از روایت « موثقه جابر »، « بنی کلب » به عنوان « اهل کتاب » مورد خطاب قرار گرفته اند!!!!
این نکته حائز اهمیت است که گرچه احتمالاً « دروزی ها » در گذشته مسیحی بودند و به عنوان بخشی از طایفه بنی کلب قدیم، بخش اعظم شان مسیحی بودند، لیکن امروزه دیگر مسیحی نیستند! بلکه « دروزی » هستند و مذهب آنان نیز در زمره مذاهب « اهل کتاب » نمی باشد!!!
حال آن که « اروپایی ها » و « آمریکایی ها »، حداقل علی الظاهر امروزه نیز « مسیحی » و « اهل کتاب » می باشند! فلذا با توجه به این که خطاب این بخش از « روایت موثقه جابر » رو به نجات یافتگان « سپاه سفیانی » از « طایفه بنی کلب »، به صورت « اهل کتاب » می باشد، به نظر می رسد که احتمالاً تحلیل مربوطه در خصوص ارتباط « اروپایی » و « آمریکایی ها » ی حاضر در سپاه « سفیانی » با عبارت « بنی کلب »، به صحت نزدیک تر باشد! و الله العالم.
بدین ترتیب با بروز « خسف بیداء »، پرونده عملیات های هجومی چند ماهه « سفیانی » در « خاورمیانه » و بالاخص « حجاز » خاتمه یافته و از این پس، دوره قیام « مهدوی » آغاز می گردد که ان شا الله در قسمت بعدی، به آن خواهیم پرداخت.
پایان قسمت سی و دوم
تحلیل و بررسی: خادم الامام (عج)
ادامه دارد …