او که اسلام را با عشق و در فضایی عارفانه یافته، اینک با نگاهی عالمانه به مبانی شریعت محمدی مینگرد و این نگاه، از او بانویی عالم و مشتاق حقیقت ساخته است.
«لنه مته سین» که پس از ازدواج و تشرف به اسلام نام «سمیرا» را برای خود برگزیده و با نام خانوادگی همسرش «خادم» شناخته میشود. سمیرا خادم این روزها در ایران با ترجمه برخی کتابهای دینی با نهادهای مذهبی همکاری دارد، گاهی میهمان دانشگاهها میشود و تریبون تبلیغ دین در دست میگیرد. او یک دختر و یک پسر دارد و از هرکدام سه نوه. سمیرا خادم از اولین فاطمیهای که هدایت شد، میگوید:
شرط ازدواج: مسلمان نمیشوم!
56 سال پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک به دنیا آمدم. دریک خانواده مسیحی زندگی کردم. پدرم معلم و مادرم کارمند یکی از ادارات دانمارک بود. من یک خواهر و برادر هم دارم که متأسفانه پس از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند. آنها گرچه خیلی مذهبی نبودند، اما با اسلام آوردن من مخالف بودند و نتوانستند آن را قبول کنند. گرچه گرایش مذهبی پررنگی در زندگی نداشتم، اما به لطف خداوند زمینه گرایش به دین اسلام در من نهادینه شد.
اینکه میگویم لطف خدا بود، به این دلیل است که خداوند مقاومت من در برابر تسلیم شدن را به زیبایی و با محبت خداییاش پاسخ گفت. زمانی که با همسرم (آقای خادم) ازدواج کردم، به ایشان گفتم ازدواج با شما به معنای این نیست که مسلمان میشوم. البته ما با سنت اسلام ازدواج کردیم؛ اما با ایشان شرط کردم که مسلمان نمیشوم!
معجزه گریههای فاطمیه
همسرم مسلمان بود و من مسیحی و ما چندین سال با همین شرایط زندگی کردیم، اما وقتی قرار است درهای بهشت به رویت باز شود، از اراده انسان خارج میشود و مقاومتهای بیهوده، فایده ندارد.
داستان هدایت شدن من به بازگشایی حسینیهای در کپنهاگ برمی گردد. همسرم به اتفاق دوستانش مؤسس این حسینیه بودند و شیعیان تا آن روز هیچ مسجد و حسینیهای نداشتند. اصرار همسرم برای حضورم در حسینیه بی فایده بود، چون من علاقهای به گریه کردن نداشتم!
یک شب که همسرم میخواست به حسینیه برود به من گفت من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا(س) است. از شما میخواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان «مادرِ» اسلام است. هرچند خیلی مایل نبودم، اما قبول کردم که همراهش به مراسم عزاداری بروم.
حسینیه یک ساختمان دوطبقه بود که طبقه پایین برای خانمها تدارک دیده شده بود. چراغها را خاموش کردند و نور مجلس خیلی کم شده بود. مراسم شروع شد. نمیتوانم برایتان توصیف کنم. اما روحم پرواز کرد. من در آن تاریکی نوری را دیدم که در اتاق چرخید و حس کردم در وجود من نشست. حالت خاصی پیدا کردم، اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد.
به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده است، ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: این طبیعی است، خدا میخواهد برای او باشی.
وقتی این جمله را گفت، آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون اینکه اطلاعی داشته باشم. همسرم گفت: تصمیم سختی است، فکر کن اگر وارد اسلام شوی دیگر نمیتوانی از آن خارج شوی و برگردی. کمی با هم صحبت کردیم و فردای آن روز تصمیم گرفتم در اولین اقدام پوشش اسلامی را تهیه کنم. گفتم من امروز میخواهم شروع کنم. به بازار رفتم و روسری و مانتو خریدم. از همان روز از همسرم خواستم به من نماز خواندن را یاد بدهد. امروز خدا را شکر میکنم که آن شب در فاطمیه «خدا» مرا خواند. من خدا را شاکرم که در فاطمیه کامل شدم. اکنون بیش از 18سال است میهمان بزم معرفت الهی شدهام.
رنجهای مادرانه حضرت زهرا(س)
در این مدتی که مسلمان شدهام، به یقین رسیدم که اسلام، انسان را کامل میکند. دیگر دنبال گمشدهام نیستم، زیرا خدا را دارم و محتاج هیچ چیزی نیستم. یکی از چهرههای نابی که به عنوان انسان کامل برای من شناخته شده، حضرت زهرا(س) است. این شخصیت ارزنده به من کمک کرد تا شناخت کاملی نسبت به اسلام پیدا کنم. به نظر من، حضرت فاطمه(س) اسلام مجسّم است.
نکته دیگر اینکه حضرت فاطمه(س)، مادرِ ماست و رفتار مادر بر فرزند تأثیر میگذارد. حضرت زهرا(س) برای دیندار ماندن ما خیلی سختی کشیدند، مبارزه و صبوری کردند و در عین تلاش برای احقاق حق حضرت علی(ع)، از توجه به خانواده غافل نماندند. درست است که نمیتوانیم در آن جایگاه باشیم، اما باید مانند ایشان رفتار کنیم. باید برای شناخت زهرای مرضیه(س) به مطالعه میپرداختم و به همین دلیل کتابهای بسیاری در مورد ایشان مطالعه کردم. ولی هرچه خواندم، احساس کردم کمتر ایشان را میشناسم.
اینکه بانویی در 18سالگی که از دنیا رفته، توانسته به این مقام معنوی و اجتماعی دست پیدا کند برایم بسیار آموزنده است. رفتار و عمل حضرت در آن سن پایین خیلی مهم است و ما باید سعی کنیم مانند ایشان باشیم، چون مادرمان عین واقعیت اسلام است.
جذابیت «حجاب فاطمی» در دل اروپا
یکی از وجوه شخصیتی حضرت زهرا(س) که برای من بسیار جذاب است، «حجاب فاطمی» است.
من پیش از مسلمان شدن تصور میکردم حجاب مثل زندان است که زن را محدود میکند و حتی حقوق اولیه او را ازبین میبرد. این تفکری است که در غرب برای حجاب رایج است و من هم مانند آنها فکر میکردم. اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم، خیلی دلهره داشتم. من قبلش با حجاب نبودم و آن روز وقتی از پلهها پایین رفتم، ترسیدم که از خانه خارج بشوم، چون نمیدانستم چه برخوردی با من میشود. اما همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس میکردم با حجاب از زندان آزاد شدهام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور میکردم حجاب نه تنها مرا محدود نکرد، بلکه علاوه بر آزادی، احترام را نیز درپی داشت.
منبع:قدس