از نقدهایی که تقریباً به همه مکاتب نوظهور وارد میشود، این است که چرا فقط به یک بُعد از ابعاد وجودی انسان پرداختهاند و سایر ابعاد را نادیده گرفته یا از آن غفلت کردهاند؛ نظریه «لذتگرایی» اپیکور، که شالوده اندیشههای عرفانهای نوظهور است، فقط بر یک بُعد از نیازهای وجودی انسان تکیه و آن را معیار ارزش اخلاقی بیان میکند.
خلاء معنویت در دنیای امروز به گونهای است هر مدعی قادر است افرادی را هرچند محدود و در مدت زمان کوتاه به دور خود جمع کند و فطرت خداجو یی ایشان را سرگرم کند. عرفانهای نوظهور نیز در آموزههای خود از خداوند به زیبایی سخن میگویند و همواره انسانها را به معنویت دعوت میکنند. در همین زمینه مصاحبهای با حجتالاسلام مهدی سالاری معاونت پژوهشی مؤسسه راهبردی حق پژوهی، داشتهایم که در ادامه میخوانیم:
جایگاه خدامحوری و انسان محوری در عرفانهای نوظهور چیست؟
مسئله «خدامحوری» از مهمترین مسائلی است که قرآن کریم بر آن بسیار تأکید ورزیده است و در فرمودههای پیشوایان دین نیز، شواهدی فراوان دارد.
خدامحوری یعنی خداوند و رضای او در طی عمر و در تمام مراحل زندگی انسان، اولویت اول باشد.
یکی از اندیشههای اساسی و توحیدی اسلام، توحید افعالی است، یعنی تمام افعال و رفتار انسان بر اساس و معیار خداوند است. در تفکر اسلامی، مبدأ این نظریه ظواهر قرآن و روایات است. نخستین بار معصومین علیهم السلام آن را دقیق تبیین کردهاند و عمیقترین بینشها را ارائه دادهاند. نهج البلاغه امام علی(ع) صحیفه سجادیه امام سجاد(ع) و ادعیه مبارکه ائمه گویای این معناست. حضرات ائمه علیهمالسلام در طول زندگی با برکت خود، چه با گفتار و چه با رفتار تلاش کردهاند این اصل اساسی را در زندگی انسانها نهادینه کنند که انسان فقط برای عبادت آفریده شده است و تنها چیزی که باید به آن بیندیشد خداوند و رضای اوست.
انسان محوری بدان معناست که هر چیزی که به انسان لذت بدهد به آن توجه میشود و ملاک خوب و بد بودن چیزی، انسان است و خداوند هیچ نقشی در آن ندارد
در حقیقت انسان، خود را با عالمی مواجه میبیند که دارای نظم و قانونمندی است. هر معلولی علّتی خاص و معیّن دارد که تا آن نباشد معلول وجود نخواهد داشت و نیز هر موجودی اثر و فایدهای خاص دارد که در موجودی دیگر یافت نمیشود. پرواضح است که این امر نمیتواند اتفاقی باشد و آفرینندهای یگانه نداشته باشد. این یگانگی حکم میکند که همه امور باید بر محور واحد و بر اساس مدیریت واحد اداره شود. این همان خدامحوری است که میتوان در آن نظم را به خوبی مشاهده کرد. در مقابل مسئله خدامحوری موضوع انسان محوری و اومانیسم مطرح است که نگاهی غیر الهی به بشر است. انسان محوری بدان معناست که هر چیزی که به انسان لذت بدهد به آن توجه میشود و ملاک خوب و بد بودن چیزی، انسان است و خداوند هیچ نقشی در آن ندارد.
عرفانهای نوظهور بیشتر بر محور همین تفکر اومانیسم شکل گرفتهاند و اگر از خداوند سخن میگویند، خدایی را مد نظر دارند که باید در خدمت انسان باشد. رضای خدا در آموزههای عرفانهای نوظهور جایگاهی ندارد و ملاک نیست.
نظام خدامحور چه شاخصهها و ویژگیهایی دارد؟
در این خصوص میتوان به چند ویژگی اشاره کرد:
نخست؛ فراگیر بودن. نظام ارزشی و اخلاقی خدامحور، نظامی فراگیر و عام است. در این مکتب علاوه بر ارتباط با خداوند، به تمامی ارتباطات مناسب و مفید توجه شده است. انسان در مکتب خدامحور، در این عالم در تعامل با چهار موجود زندگی میکند و هر چهار موجود در زندگی او تأثیر میگذارند و بسته به نوع عملکرد انسان با آنها، زندگیش تغییر و تحوّل پیدا میکند.
در نگاه نظام خدامحور، مجموعه جهان هستی هوشمندانه با خالق خویش ارتباط دارند، هرچند درک آن از طریق متعارف مقدور و در توان انسان معمولی نیست. «إِن مِن شیء إِلَّا یُسَبِّحُ بحَمدِه وَلَکِن لَّاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیماً غَفُوراً».
انسان که موجودی اجتماعی است، بیشتر مناسبات زندگیاش در اجتماع شکل میگیرد و با مصالح اجتماع سنجیده میشود. او در طی عمر خود با گروههایی گوناگون ارتباط میگیرد و نیاز خود را برآورده میکند. آنچه یک فرد را بهصورت انسان در میآورد، نتیجه زندگی گروهی اوست. شخصیت انسان بر مبنای مناسبتهای اجتماعی تعریف میشود. بنابراین، اسلام دستوراتی فراوان برای ارتباط با دیگران در اجتماع ارائه نموده است؛ رفتارهایی مانند داد و ستد، خوراک، پوشاک و … . انسان در یک اجتماع با چند گروه در تعامل است، با انسانهای دیگر، با حیوانات، گیاهان و جمادات.
امام صادق علیهالسلام درباره ارتباط انسان با دیگران میفرماید:
انسان خداجو، جسم و جانش در تَعَب و سختی است و مردم از او در آسایشند.
به گواهی آیات مبنی بر «وَ أَوْحَى رَبُّکَ إِلىَ النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الجِْبَالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» و سخنان پیشوایان معصوم علیهمالسلام حیوانات نیز از ادراک و شعور بهرهمندند و احساسات و عواطف دارند. از همینرو حیوانات نیز حرمت دارند و انسان باید در برابر بهرهبرداری از آنها خود را به رعایت احترام ذاتی و حق و حیات آنها مکلف بداند و آگاه باشد که از سوی پروردگار حقوقی از آنها بر عهده دارد که در فقه اسلامی به این حقوق اشاره شده است.
از دیگر موجوداتی که در ثبات و پایداری زندگی انسان نقشی بسیار پررنگ دارند، گیاهان هستند. به این موجودات در قرآن بسیار توجه شده است. انسان در طیّ زندگی خود با گیاهان بسیاری در ارتباط است و براثر این ارتباط، برخوردهای زیادی با گیاهان میکند. در بیشتر این برخوردها انسان ظالم است و رفتاری ظالمانه دارد.
جمادات نیز از دیگر موجوداتی هستند که بیشترین تعامل را با انسان دارند و بیشترین بیتوجهی را انسان به آنها کرده است. در عرفانهای نوظهور که بر اساس مکتب اومانیسم شکل گرفته است، آنچه اهمیت دارد انسان است و سایر موجودات فقط و فقط باید در اختیار انسان باشند و هیچ حقی ندارند. بنابراین میبینیم که حقوق حیوانات به راحتی پایمال میشود، طبیعت به راحتی تخریب میشود و … .
دوم؛ انسجام درونی داشتن. به مجموعهای «نظام» گفته میشود که تمامی اجزا و عناصر آن با یکدیگر ارتباط و انسجام داشته و همه آنها هدفی واحد داشته باشند.
در مکتب خدامحور، تمام دستورات و اعمال معنوی بر مبنای هدفی مشخص طراحی شده است تا مخاطب را بهسوی مقصدی رهنمود کند و از سرگردانی جلوگیری نماید. در این مکتب، همهچیز به هم متصل است.
سوم؛ عقلگرا بودن. سومین ویژگی مکتب خدامحور تبیینپذیری و مستدل است. دلیل این مدعا این است که در دل این مکتب، علم کلام و الهیات رشد کرده است که گرایش استدلالی و عقلی آن را نشان میدهد. از طرفی دیگر، تعالیم این مکتب باهم سازگارند؛ یعنی بین آنها تناقض درونی و ناسازگاری وجود ندارد و این نیز از شرایط عقلانیت است.
بسیاری از نظریهپردازان مکاتب نوظهور، بهجای عقل، عواطف و احساسات را شالوده و اساس انسان میدانند که مقولهای جدا از استدلال و تعقل است. عواطف و احساسات هرگز نمیتوانند بهتنهایی انسان را به سمت حقیقت راهنمایی کنند. برای رسیدن به هدف، نخست باید دانست به چه رفتار خاصی نیاز است.
عقیده عرفانهای نوظهور که بر اساس همان تفکر انسانمحورانه میگویند ایمان به حیات بازپسین در امور فردی و اجتماعی اثرات منفی میگذارد و قدرت تحرک و نشاط را از آدمی سلب کرده و او را به انزوای سیاسی و اجتماعی میکشاند
چهارم؛ به تمام ابعاد وجودی انسان توجه کردن. یکی از نقدهایی که تقریباً به همه مکاتب نوظهور وارد است، این است که چرا فقط به یک بُعد از ابعاد وجودی انسان پرداختهاند و سایر ابعاد را نادیده گرفته یا از آن غفلت کردهاند؛ برای مثال، نظریه «لذتگرایی» اپیکور، که شالوده اندیشههای عرفانهای نوظهور است، فقط بر یک بُعد از نیازهای وجودی انسان تکیه و آن را معیار ارزش اخلاقی بیان میکند.
اپیکور، اندیشمند و فیلسوف یونانی است که از مهمترین نظریههای او، موضوع لذت و لذتطلبی است. او درباره لذت میگوید: «ما میگوییم لذت مبدأ و غایت حیات سعادتمندانه است. درواقع، لذت اوّلین خیر مطابق با طبیعت است و بهوسیله لذت است که ما به چیزی میل و رغبت یا از چیزی پرهیز و فرار میکنیم و ما وقتیکه احساس را بهعنوان قاعده و میزان خیر دانستیم، به لذت دسترسی پیدا مینماییم».
از طرفی دیگر، نظریاتی مانند عاطفهگرایی، سودگرایی، وجدانگرایی، قدرتگرایی و امثال آن، بر ابعاد دیگری از وجودی انسان برای معیار و ملاک ارزش تکیه و تأکید میکنند. در عرفانهای نوظهور اگر به عاطفه، وجدان، سود، لذت و قدرت تأکید میشود، به این معنا نیست که به تمام ابعاد وجودی انسان توجه شده است، بلکه اگر به لذت توجه میشود، فقط لذت را اصل وجودی انسان میدانند و هیچچیز دیگری را در موفقیت انسان مؤثر نمیدانند.
پنجم؛ معاد باور بودن. عقیده به جهان پایدار و ابدی، باوری فطری و طبیعی است و بر روح و فکر انسان تحمیل نشده و نقشی منفی ندارد. عقیده به زندگی آخرت از کهنترین عقایدی است که ریشه در فرهنگ و معارف بشر دارد و هیچ فرهنگ و فلسفهای در تاریخ یافت نمیشود، مگر آنکه ایمان به معاد در آن تأثیر داشته است. اصولاً انکار و عصیان علیه این باور، نشانه حاکمیت این عقیده در فرهنگ اقوام و ملتها است.
برخلاف عقیده عرفانهای نوظهور که بر اساس همان تفکر انسانمحورانه میگویند ایمان به حیات بازپسین در امور فردی و اجتماعی اثرات منفی میگذارد و قدرت تحرک و نشاط را از آدمی سلب کرده و او را به انزوای سیاسی و اجتماعی میکشاند.
به نظر جنابعالی تفکر انسانمحور، چه آسیبهایی را میتواند برای انسان به دنبال داشته باشد؟
یکی از آسیبهای تفکر انسانمحور بحث اصالت لذت است؛ این امر زمانی اتفاق میافتد که انسان بهطور کامل خدا را از یاد برده باشد و هر چیزی در این عالم را در راستای غیرالهی آن و در مسیر رسیدن به لذت از آن بهرهبرداری کند. لذت بردن تنها هدف زیستن انسان میشود و از هر لذتی استقبال میشود. انسان در چنین مرتبهای به خوی حیوانیاش نزدیک شده و شباهتهایی فراوان به لحاظ رفتار با حیوانات دارد. در این شرایط جنبه حیوانی انسان برجسته و بر انسانیت انسان مسلط میشود. برخی از عرفانهای نوظهور محور اصلی آموزههای خود را لذت طلبی معرفی میکنند.
آسیب دیگر، دنیامحوری است که این آسیب از دل اصالت لذت زاده میشود، چراکه دنیا میتواند یکی از بهترین مصادیق لذت برای انسان به شمار آید. به هر میزان که نقش خداوند در زندگی کمرنگ شود، به همان میزان توجه انسان به دنیا پررنگتر خواهد شد. یکی از علت های به وجود آمدن عرفانهای نوظهور مطالبات و رسیدن به تنعمات این دنیایی بود.
مصرفگرایی نیز، یکی از ویژگیهای برخاسته از حیوانیت انسان است. اگر عقل و انسانیت این خواسته انسان را تدبیر و نظارت نکنند، انسان به ورطه نابودی کشیده خواهد شد. مکاتب اومانیستی همواره مصرف را ترویج کرده و انسان را تبدیل به ماشین مصرف میکنند که لذت و تمام فکر او در مصرف کردن بیشتر است.
اندیشه انسانمحوری در عرفانهای نوظهور، یکی از ویژگیهای اصلی این عرفانها است. در این عرفانها به انسان توجه شده است و هرآنچه توصیه میشود بهمنظور رفاه و آرامش انسان است. اگر طریقی برای مراقبه ارائه میشود، اگر حرکتی برای ایجاد آرامش توصیه میشود و اگر دستورالعملی برای ایجاد شادی داده میشود، همه بهمنظور تحقّق اهداف انسانی است و هیچکدام برای رسیدن به خداوند نیست.
در اندیشه اومانیستی، انسان جزئی از طبیعت و مخلوق زمین خاکی است و ارتباطی با عالم ماورای طبیعت ندارد. بنابراین، تنها به لذتهای جسمانی، فراهم آوردن اغراض این جهانی و گریز از هرگونه ریاضت نفسانی توجه شده است
به عنوان سؤال پایانی بفرمایید آسیبها و صدماتی که متوجه نگرش انسان محورانه به عرفانهای نوظهور میشود، چیست؟
1.فردگرایی (دعوت به خود)
فردگرایی به معنای گوشهنشینی و دوری از اجتماع، یکی از مهمترین توصیههای عرفانهای نوظهور به پیروان خود است. آنان غالباً خود را واجد کرامات و قدرتهای فوقالعاده نشان میدهند، به شیوههایی گوناگون سعی میکنند به مخاطبان خود بقبولانند که ولینعمت و صاحباختیارشان هستند.
2.عقلستیزی
تفکر شاخصه انسان است و وجه تمایز آدمی از حیوان را رقم میزند و رستگاری او در پرتو همین اندیشه است که عامل سعادت و کامیابی او نیز به حساب میآید.
اما چون بیشتر آموزههای عرفانهای نوظهور با عقل سازگاری ندارد، به عقل حمله شده و تخطئه شده است
3. لذتگرایی
همانگونه که اشاره شد، در اندیشه اومانیستی، انسان جزئی از طبیعت و مخلوق زمین خاکی است و ارتباطی با عالم ماورای طبیعت ندارد. بنابراین، تنها به لذتهای جسمانی، فراهم آوردن اغراض این جهانی و گریز از هرگونه ریاضت نفسانی توجه شده است و بشر باید سرنوشت و بهشت گمشدهاش را در همینجا و همین حالا پیدا کند وگرنه بعد از آن، دیگر ممکن نخواهد بود.
اومانیسم، علاقهمند علم است نه ازآنجهت که «اَلعلمُ نُورٌ یَقذِفُهُ الله فِی قَلبِ مَن یَشاء»، بلکه به جهت لذت بردن از امکانات زمینی بدان علاقه دارد. لذتطلبی اومانیستی حکم میکند که تمامی ریاضتها و قیدوبندهای شریعتهای آسمانی که مانع بهرهوری هرچه بیشتر انسانها از این طبیعت شده و از لذات جسمانی میکاهد، چون در راستای اهداف لذتطلبانه نیست، باید کنار گذاشته شود.
4. دینگریزی
یکی از شاخصههای مکاتب انسانمحور، مبارزه و مخالفت با ادیان الهی است. آنان پیام ادیان را مانع راه خود میدانند. به همین دلیل با راهکارها و شگردهایی مختلف کوشیدهاند تا مخالفت و ناخرسندی خود را از پیام ادیان اعلام دارند.
یک پاسخ
منشأ پیدایش عرفان های نوظهور :
422 – انسان صنعتی مدرن عذابها و لذایذی را می چشد که بیان عذابها
و لذتهای دوزخ و بهشت در نظرش کودکانه می آید و لذا هیچ باور و تحریکی
در ذهنش ایجاد نمی کند و بلکه او را به خنده وامی دارد و اینست منشأ
پیدایش مکاتب و مذاهب شبه عرفانی در عصر ما.
424 – همواره در طول تاریخ بخش عمده معارف دینی و گرایشات معنوی
در خدمت توجیه زندگی انسان در جهان بوده است و امروزه آن معارف و
شریعت های کهن توجیه گر وضعیت انسان مدرن نیستند و این جریانات
شبه عرفانی کاری جز توجیه وضع انسان مدرن ندارند و اگر این مکاتب به
شیطان پرستی می رسند توجیه مفاسد و تبهکاری و عذابهای دوزخی
انسان مدرن است که نهایتاً به تقدیس آن می انجامد.
از کتاب ” نامه های عرفانی ” استاد علی اکبر خانجانی ص 67