رجانیوز – گروه فرهنگی: چند وقتی میشود که سخن از پیوستن ایران به کنوانسیون برن یا همان کپی رایت جهانی بصورت جدیتر شنیده میشود و متاسفانه مسئولان دولتی و حتی نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم با شعف از این قضیه صحبت میکنند. فصل مشترک اکثر این سخنان آگاه نبودن به وجوه مختلف این کنوانسیون و تبعات همه جانبه پیوستن به آن است. در حالی که خیلی از چهرههای مطرح در توجیه این پیوستن از حفظ حقوق مولف و نویسنده و فیلمساز سخن میگویند، واقعیت آن است که ماجرا چیزی خیلی فراتر از این حرفهاست.
رهبر انقلاب در دیدار سال گذشته خود با اعضای شورای انقلابی فرهنگی نسبت به ایجاد رخنههای فرهنگی هشدار دادند که اگر تاملی جدی در روند جهانیسازی که کنوانسیون برن هم یکی از اجزای این روند است، داشته باشیم درخواهیم یافت که این اتفاق قطعاً مصداق ایجاد یک رخنه فرهنگی است. در ابتدای سری مطالبی که درباره تبعات این اقدام منتشر خواهیم کرد بخش اول از برخی بیانات رهبر انقلاب درباره جهانی سازی را منتشر میکنیم.
این امید در آنها ایجاد میشود
وقتی مسئلهی تجارت جهانی و ورود به بازارهای جهانی مطرح میشود، این امید در آنها بهوجود میآید كه شاید بناست نظام اسلامی هم بتدریج در نظام بینالمللی مادّی حل شود؛ كه اگر چنین اتّفاقی بیفتد، همهی محاسباتش در اختیار آنهاست.
فرض بفرمایید اگر كشوری وارد سازمان تجارت جهانی شد، دست غالب و قوی در سازمان تجارت جهانی مال آنهاست؛ سیاستگذاری مال آنهاست، انتفاع بیشتر متعلّق به آنهاست؛ حالا گیرم سودی هم گیر فلان كشور یا دولت بیاید؛ امّا آنها هستند كه محاسبه میكنند. در زمینهی سیاستهای گوناگون جهانی هم همینطور است؛ گویا بتدریج این امید در آنها بوجود آمده بود.27/12/83
بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبری
نمایش علمگرائى مىدهند ولی با پيشرفت دانش و فناورى در جهان اسلام مقابله مىكنند
سلاحهاى كشتار جمعى اتمى و شيميائى و ميكربى را توليد و توزيع و مصرف مىكنند و فجايعى مانند هيروشيما و حلبچه و خطوط دفاعى ايرانيان در جنگ تحميلى پديد مىآورند و درعينحال شعار كنترل سلاح كشتار جمعى سر مىدهند. آنان خود در پشت سر مافياى كثيف مواد مخدرند و دم از مبارزه با مواد مخدر مىزنند. آنان نمايش علمگرائى و جهانىسازى علم مىدهند و آنگاه با پيشرفت دانش و فناورى در جهان اسلام مقابله مىكنند و سر بر آوردن فناورى هستهاى صلحآميز در كشورهاى اسلامى را، گناهى بزرگ مىشمارند. از آزادى و حقوق اقليتها سخن مىگويند، و حق آموزش و تحصيل را از دختران مسلمان، به جرم پايبندى به حجاب اسلامى سلب مىكنند.
دربارهى آزادى بيان و عقيده داد سخن مىدهند، و ابراز عقيده در بارهى صهيونيزم را جرم مىشمرند و بسيارى از آثار فكرى و قلمى برجستهى اسلامى را و حتى اسناد به دست آمده از لانهى جاسوسى آمريكا در تهران را، در آمريكا اجازهى نشر نمىدهند. در باب حقوق بشر پرگوئى مىكنند، اما دهها اردوگاه شكنجه چون گوانتانامو و ابو غريب بپامىكنند، يا در مقابل چنين فجايع كمنظيرى سكوت رضايتآميز در پيش مىگيرند. آنها از احترام به همهى مذاهب سخن مىگويند، اما از مرتد مهدورالدّمى چون سلمان رشدى حمايت مىكنند و در راديوى دولتى انگليس، سخن كفرآميز بر ضدّ مقدسات اسلامى مىپراكنند.29/10/83
اجازه نمیدهند کسی علیه جهانی سازی اعتراضی بکند
اروپاييها وقتى خواستند اندلس را از مسلمانان پس بگيرند، اقدامى بلند مدّت كردند. آن روز صهيونيستها نبودند؛ اما دشمنان اسلام و مراكز سياسى، عليه اسلام فعّال بودند. آنها به فاسد كردن جوانان پرداختند و در اين راستا انگيزههاى مختلف مسيحى، مذهبى يا سياسى داشتند. يكى از كارها اين بود كه تاكستانهايى را وقف كردند تا شراب آنها را بهطور مجّانى در اختيار جوانان قرار دهند! جوانان را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند تا آنها را به شهوات آلوده كنند! گذشت زمانراههاى اصلى براى فاسد يا آباد كردن يك ملت را عوض نمىكند. امروز هم آنها همين كار را مىكنند. البته دشمن هدفهاى اقتصادى، فرهنگى و سياسى هم دارد. هدفهاى اقتصادىاش معلوم است؛ براى آنها تسلّط اقتصادى بر منطقهى خاورميانه حياتى است. امروز در حال راهاندازىِ يك جنگ بزرگ در همسايگى ما و در كشور عراق هستند. همهى دنيا مىدانند كه هدف آنها در درجهى اوّل هدف اقتصادى است. تسلّط بر اپك، نفت عراق و سلطهى نهايى بر نفت خاورميانه از جملهى اين اهداف است. اقتصاد، خداى امروز دنياى مادّى است؛ خداى واجبالاطاعهاى كه همه بايد در مقابل او زانو بزنند و هر كارى براى بهدست آوردن ثروت بكنند. اين اقدامات براى بهبود اقتصاد بشر صورت نمىگيرد؛ بلكه در جهت پُر كردن جيب كمپانيهاى نفتى و تسليحاتى و امثال آنها كه مظهر فرعونيّت و قارونيّت هستند، صورت مىپذيرد.
آنها اهداف فرهنگى هم دارند. به فرهنگ اسلامى كينه مىورزند و با آن عناد دارند. فرهنگ اسلامى آراءِ روشنفكران اروپا را به چالش كشيده و ليبرال دمكراسى را كه پرچم برافراشتهى غرب است، مورد ترديد قرار داده است. فرهنگ اسلامى روح استقلالطلبى و رشادت را در جامعهى بزرگ و يك ميليارد و چند صدميليونىِ مسلمانان، ترويج مىكند و اين امر در حسّاسترين منطقهى دنيا از لحاظ استراتژيك و منابع نفتى و زير زمينى، شدّت بيشترى دارد. فرهنگ اسلامى، اين جامعهى بزرگ را به فكر حيات مجدّد خود انداخته است؛ بنابراين به آن كينه مىورزند و قصد كوبيدن آن را دارند.
البته آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دمكراسى سخن مىگويند؛ اما اين شعارى دروغين است. آنها اهل گفتگو، دمكراسى و بحث آزاد نيستند. در داخل ايران، پلوراليسم، شكّاكيت، شك در مسلّمات و اوّليات اعتقادى و تسامح و تساهل را ترويج مىكنند؛ مىگويند از عقايدتان بگذريد و نسبت به آنها تساهل و تسامح داشته باشيد. اما اين مربوط به داخل جامعهى ايران و جوامع اسلامى است. وقتى بحث به جايى مىرسد كه خودشان آن را ارزشهاى امريكايى و غربى خطاب مىكنند، ديگر جاى گفتگو نيست. مشابهسازى، يكسانسازى و جهانىسازى، اعتقادات مسلّمى است كه دنيا بايد در مقابل آنها كوچكترين اعتراضى نكند! در اينجا ديگر چهرهى ديكتاتورى به خود مىگيرند. پرچم دمكراسى و آزادىخواهى يك دروغ آشكار است. كدام امريكا مىخواهد به مردم دنيا آزادى هديه دهد؟! امريكايى كه براى حفظ منابع خود، ملتها را با فجيعترين وضع به بدبختى سوق مىدهد؟! امريكايى كه فجايعش در ويتنام و افغانستان فراموش نشده و نخواهد شد- اين فجايع هنوز هم ادامه دارد- و امروز هم مردم عراق را تهديد مىكند؟! در اينجا با پرچم دمكراسى پيش مىآيد؛ اما نوبت به مردم فلسطين كه مىرسد، از دمكراسى خبرى نيست! آيا مردم فلسطين انسان نيستند؟!06/12/81
بیانات در دیدار جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان
جهانی سازی فرهنگ و شبکههای فرهنگی در خدمت سیطره جهانی است
مسألهى اصلى اين است كه ما جايگاه كشور و نظام جمهورى اسلامى را در جغرافياى بشرىِ عالم بشناسيم و ببينيم در جبههبندىهاى بسيار وسيع و متنوع و پيچيدهيى كه در دنيا وجود دارد، ما كجا قرار داريم. وقتى به اين نكته توجه شد، نقش رسانهى ملى در اين مجموعه، بيشتر بارز و آشكار خواهد شد.
من تشبيهى مىكنم: يك شهر اشغال شده يا در حال اشغال را در نظر بگيريد- فرض كنيد بصره يا كابل- شهرى كه نيروهاى نظامىِ دشمن و بيگانهاى يا وارد آن شده و آنجا را اشغال كرده، يا در حال اشغال آن است و دارد پيشروى مىكند. مردمى كه در اين شهر هستند، بهطور منطقى چند دسته خواهند شد:
يك دسته كسانى هستند كه از پيش با اشغالگر تفاهم كردهاند؛ الآن هم به استقبالش مىروند؛ از آمدن او هم براى خودشان سودى تصور مىكنند و با او همكارى مىكنند. اسم اينها را مثلًا گروه خائنين بگذاريم.
يك دسته كسانى هستند كه اين كار را نكردهاند؛ استقبال نمىكنند، اما الآن كه دشمن دارد مىآيد يا آمده است، فرصتطلبى مىكنند و مىروند خود را به او نزديك مىكنند و به او كمك مىرسانند؛ به اميد اينكه از او كمكى، سايهى دستى و توجهى دريافت كنند. اسم اين گروه را فرصتطلبان بگذاريم.
يك گروه بهطور طبيعى حال و حوصلهى اين كارها را ندارند؛ يا ترسو هستند، يا جبان هستند، يا آگاهى لازم را ندارند؛ بنابراين در خانهها مىمانند و تسليم سرنوشت مىشوند.
يك گروه احتمالًا يا منطقاً كسانى هستند كه تحت تأثير تبليغات اشغالگر قرار مىگيرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبليغاتى دارد، كاغذهايى پخش مىكند، بلندگوهايى روشن مىكند و به نحوى حضور خود را توجيه مىكند. اين افراد تحت تأثير قرار مىگيرند و مىگويند حضور ديگران چه عيبى دارد. بنابراين آنها هم اينگونه تسليم مىشوند.
يك گروه هم، احتمالًا يا مىتوان گفت غالباً كسانى هستند كه ايستادگى مىكنند. ايستادگى آنها ناشى از اين است كه مىدانند اشغالگرى به زيان آنهاست؛ مىدانند از بين رفتنِ هويت ملى چه معناى مصيبتبارى براى يك مجموعهى ملى دارد؛ مىدانند كه اشغالگر وقتى خوب مسلط شد، به هيچكس و به هيچچيز رحم نخواهد كرد؛ بنابراين عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بيرون مىكشاند و مشغول مقاومت مىشوند. البته بعضىها فقط از خانهى خودشان دفاع مىكنند؛ بعضىها همتشان بيشتر است و از محله يا كلّ شهر دفاع مىكنند؛ طبعاً اين گروه مىشوند آماج اصلى دشمن. دشمن همهى امكاناتش را بسيج مىكند براى اينكه اين گروه را از سر راه خود بردارد.
مطالبى كه عرض مىكنيم، تخيل نيست؛ واقعيتى است كه تقريباً در سراسر دنيا اتفاق افتاده. نمىخواهيم گذشتههاى خيلى دور را در تاريخ كاوش كنيم؛ اما در يكى دو قرن اخير شما ماجراهاى فراوانى را شنيدهايد. در آسيا، در آفريقا، در قارهى امريكا و در كشور كنونى امريكا، همين اتفاق افتاد. به تعبير خودشان كُتسرخها- يعنى سربازان انگليسىِ اشغالگر- آمده بودند و كشور در اختيار آنها بود؛ عدهيى تسليم و سازگار و كمككار آنها بودند، يك عده هم ايستادگى مىكردند- ماجراهاى جورج واشنگتن و وقايعى كه لا بد در تاريخ و رمانها خواندهايد يا در فيلمها ديدهايد- و بالاخره هم پيروز شدند.
در آسيا، هندوستان از همين قبيل است؛ نود سال- از ۱۸۵۷ تا ۱۹۴۷- با انگليسىها جنگيدند و مبارزه كردند. آنجا هم يك عده سازشكار بودند، يك عده مسالمتآميز برخورد مىكردند، يك عده در خانهها بودند؛ اما يك عده هم جنگيدند و بالاخره پيروز شدند؛ گاندى رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئيس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند يكى از كشورهاى سرافراز در دنياست؛ كشورى است كه با يك ميليارد جمعيت دارد حركت و پيشروى مىكند و مشكلات خودش را يكى پس از ديگرى پشت سر مىگذارد.
در جنگ جهانى دوم، در پاريس و اروپاى شرقى و رومانى هم اين اتفاق افتاد؛ در جاهاى ديگر هم اين اتفاق افتاده است؛ در آسيا هم فراوان اين اتفاق افتاده است.
در مقابل نيروى اشغالگرِ مسلطى كه قدرت او با قدرت نيروى مقاومتكنندهى داخل شهر يا داخل كشور قابل مقايسه نيست و اشغالگر خيلى قوىتر است، درعينحال ايستادگى و غيرت و ايمان آن جمعيت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق مىآيد و بُرد را آنها مىكنند، نه آن چند گروهى كه فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همكارى كردهاند؛ اينها جزو اولين كسانى خواهند بود كه توى سرشان مىخورد.
رماننويس معروف رومانيايى- زاهاريا استانكو – كتابى دارد؛ نمىدانم شماها خواندهايد يا نه. من اين كتاب را سالها پيش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسيلهى آلمانىهاست. يك عده به جنگل مىروند و مبارزه مىكنند و بالاخره هم پيروز مىشوند- البته به دنبال شكست آلمان در كلّ جنگ- يك عده هم در داخل فرصتطلبى مىكنند و اشغالگر اولين ضربه را به اينها مىزند. ماجرايى در آنجا نقل مىشود كه واقعاً هيچوقت يادم نمىرود.
اين، تصوير نه چندان دور از ذهنى است كه همهى ما در مقابل خود داريم. شما اين تصوير را در سطح بينالمللى توسعه دهيد؛ واقعهيى است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق مىافتد. الآن منطقهى خاورميانه، يا بگوييد منطقهى اسلامى- خاورميانه و شمال آفريقا- حكم همان شهرى را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده يا در حال اشغال است.
البته اين نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قديم تفاوت دارد؛ سيطرهى فرهنگى و اقتصادى و سياسىِ كامل است؛ حتّى در مواردى ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اينكه حضور نظامى يا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ اين اتفاق الآن دارد مىافتد. اينكه من منطقه را مثال مىزنم، چون نمىخواهم ماجرا را باز كنم؛ و الّا اگر ما به سمت اقصاى آسيا يا امريكاى لاتين برويم، آنجا هم همين قضايا با كموبيش تفاوتهايى وجود دارد؛ منتها من مىخواهم منطقهاى كه مورد ابتلاى خودمان است و وحدت خاصى دارد، مطرح كنم.
الآن اشغالگر- مثل همان اشغالگرى كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرف كرده بود- در حال اشغال تدريجى است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت امريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه، اين اشغالگر يك طبقهى اجتماعى است؛ طبقهيى كه دولت امريكا و دولتهاى ديگر را به قدر توانايى و قدرت خود و آمادگىِ آنها دارد هدايت مىكند. البته در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ اما هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعهى طبقاتى است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براى اينها اسم معين كنيم، بايد بگوييم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سيطره بر منابع حياتى و مالى همهى دنياست.
البته اين سيطره، يك الزامات سياسى دارد كه همان نظم نوين جهانى است؛ يك الزامات علمى و ادارى دارد كه بتدريج خود را به آن نزديك مىكنند. مسألهى جهانىسازى كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكههاى فرهنگى- مثل اينترنت و مانند آن- مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعهى طبقاتى است. البته تحليل جامعهشناختىِ اينها خيلى دقيق، ريز و مفصل است.
ايستادگى در مقابل يك حركت متجاوزانهى سيطرهخواهانهى همهجانبه
جمهورى اسلامى همان گروه مقاوم است. خيلىها فرصتطلبى كردند؛ خيلىها خيانت كردند و از پيش با دشمن ساختند- نظامها را مىگوييم؛ فعلًا به ملتها كارى نداريم- خيلىها خودشان را كنار كشيدند و به بستر عافيت رفتند، به خيال اينكه زندگى را بگذرانند؛ خيلىها فريب خوردند و شعارها و حرفها و تبليغات را پذيرفتند. يك گروه هم ايستاده و مىداند اين سيطره به زيان اوست؛ مىداند اين سيطره، او ومنطقه را مصيبتزده و بدبخت خواهد كرد؛ مىداند اگر اين سيطره كامل شود، صد سال- شايد هم بيشتر- مجموعهى بشرىِ عظيمى كه در اين منطقه زندگى مىكند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختى دور خواهد ماند؛ مىداند كه اين سرآغاز و دهليز يك استعمارِ تعريف نشده است.
استعمار را براى ما تعريف كردند، استعمار نوين را هم در كتابهاى گوناگون براى ما تعريف كردهاند؛ اما استعمار را وقتى تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهاى دنيا زمانى براى ما تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمارى كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملًا جديد است؛ استعمار تازهاى كه ملتها را در چنبرهى خودش گرفتار مىكند و مجال تكان خوردن را به آنها نمىدهد و دقيقاً بايد طبق ميل همان مجموعه عمل شود. در اين ذيلِ بشرى- كه ميلياردها انسان در آنجا حضور دارند- گرسنگى و فقر و بىسوادى و ناكامى و محروميت در حد اعلى وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلاى كاميابى و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطى هم وجود دارند كه به نحوى زندگى خود را مىگذرانند. چشمانداز و چيزى كه در نهايتِ اين سيطره و سلطه پيشبينى مىشود، اين است. لذا مجموعهى غيور باايمانِ تواناى آگاه از جوانب امر كه مقابل اين حادثه ايستاده، ايران اسلامى است.
البته اين صرفاً يك تشبيه است؛ يعنى جمهورى اسلامى به عنوان يك نظام، با همراهى اكثريت بزرگى از مردم، داخل اين تعريف است؛ اما در جاهاى ديگر، نظامها مشمول اين حُكمند؛ مردم غالباً يا بىخبرند و يا احساسات دگرگونهاى دارند؛ بنابراين بحث مردم نيست. البته در آرايش و نظم و ساخت علمى، اين كلمات معانىِ قوىتر و شكل روشنترى پيدا مىكند. امروز وضع جمهورى اسلامى اين است: ايستادگى در مقابل يك حركت متجاوزانهى سيطرهخواهانهى همهجانبه.
اين ايستادگى فقط مربوط به امروز نيست؛ ما بيست و پنج سال است كه ايستادهايم. آن روز به آقاى چاوز هم گفتم، اعتقاد من اين است كه در همهى ميدانهايى كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پيروز شديم. پيروزى به يكى از دو معنا؛ يا ما فائق آمديم و غلبه كرديم، يا نگذاشتيم طرف مقابل پيروز شود و او را ناكام گذاشتيم. در همهى تجربههاى بيست و پنج سال گذشته، وضعيت از اين قرار است.
امروز هم وقتى به خودمان نگاه مىكنيم، من سرتاپا اميدم. من با جزئيات مسائل كشور آشنايم و ضعفها و كاستىها و ضعف مديريتها و ضعف تصميمگيرىها را مىشناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رويشزا وجود دارد كه احساس مىكنم ما در بسيارى از موارد فقط يك «بسم اللّه» و يك حركت لازم داريم. گاهى در همين زمينهها كوتاهى مىكنيم؛ حركت نمىكنيم يا دير حركت مىكنيم؛ لذا پديدهاى پيش مىآيد؛ ليكن در همهى زمينهها ما توانايى اقدام و حركت داريم.
ما از لحاظ انسانهاى بافكر، سرمايهيى غنى داريم. استعدادها در ميان ما خيلى زياد است؛ از لحاظ مديران و مديريتهاى كلان. ما انسانهاى باتجربه و قابل اعتمادى داريم. از لحاظ ابتكار و نوآورى، انسانهاى بااستعداد و شجاعى داريم. تمام اين آفاق روى ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داريم، ما روحيه داريم، ما احساس مىكنيم مىتوانيم. ما مىتوانيم گرههاى خود را باز كنيم؛ ما مىتوانيم مشكلات اقتصادى را برطرف كنيم؛ ما مىتوانيم صداى رساى خود را با محتواى درست در همه جا مطرح كنيم؛ اينها توانايىهاى ماست. بايد «بسم اللّه» بگوييم و دست به زانو بگيريم و راه بيفتيم. در اين وضعيت، رسانهى ملى چه جايگاهى دارد؟ ببينيد نقش رسانهى ملى در چنين وضعيتى چقدر اهميت پيدا مىكند.11/09/83
بيانات در ديدار مسئولان سازمان صدا و سيما
جهانی شدن اسم قشنگی دارد اما…
يك نكتهاى را در اينجا من عرض بكنم و آن مسئلهى جهانى شدن است. جهانى شدن، اسم خيلى قشنگى است و هر كشورى فكر مىكند بازارهاى جهانى به رويش باز مىشود. اما جهانى شدن به معناى تبديل شدن به يك پيچ و مهرهاى در ماشين سرمايهدارى غرب، نبايد مورد قبول هيچ ملت مستقلى باشد. اگر قرار است جهانى شدن به معناى درست كلمه تحقق پيدا بكند، بايد كشورها استقلال خودشان- استقلال اقتصادى و استقلال سياسى- و قدرت تصميمگيرى خودشان را حفظ كنند؛ و الّا جهانى شدنى كه دهها سال پيش از طريق بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول و سازمان تجارت جهانى و امثال اينها- كه همه ابزارهاى آمريكائى و استكبارى بودند- به وجود آمده، ارزشى ندارد. بنابراين، يك اصل مهم، مسئلهى استقلال است؛ كه اگر اين نباشد پيشرفت نيست، سرابِ پيشرفت است.28/02/88
بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان