الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

امام باقر علیه السلام پایه گذار رستاخیز علمی

حضرت امام محمّد باقر علیه السلام، با پنج تن از خلفای طغیانگر اموی معاصر بودند. ولید بن عبدالملک، نخستین خلیفه معاصر امام توانست در نتیجه آرامشی که در عصر وی بر کشور حکمفرما بود قلمرو خود را از شرق و غرب توسعه دهد.

 حضرت امام محمّد باقر علیه السلام طی مدت امامت خود، در شرایطی نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداختند و مشکلات علمی را تشریح فرمودند و جنبش علمی دامنه داری به وجود آوردند که به پی ریزی یک دانشگاه بزرگ اسلامی انجامید.


حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنی هاشم بودند و مقام بزرگ علمی و اخلاقی ایشان مورد تصدیق دوست و دشمن بود. رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روز و نیز برخی از یاران پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم، که هنوز در حال حیات بودند، از محضر آن حضرت بهره می بردند.


جابر بن یزید جعفی و کیسان سجستانی (از تابعین) و اشخاصی مانند ابن مبارک، زهری، اوزاعی، ابوحنیفه، مالک و شافعی از علوم آن حضرت استفاده کرده و سخنان آن حضرت را بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده اند. کتاب ها و نوشته های دانشمندان و مورخان اهل تسنن پر از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله قال محمّد بن علی علیه السلام و یا قال محمّد بن الباقر علیه السلام به چشم می خورد(1)


شاگردان امام باقر علیه السلام

تربیت یافتگان مکتب آن حضرت هر یک وزنه علمی بزرگ به شمار می روند. شخصیت های بارزی همچون: محمّد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر، برید بن معاویه عجلی، جابر بن یزید و هشام بن سالم.


اگر جامعه اهل تسنن بر اثر نهی از نوشتن حدیث، بیش از صد سال احادیث اسلامی را نگارش نکردند، خوشبختانه جامعه شیعه در این راه پیشقدم شدند. زیرا در زمان خود پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم غیر از امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام، ابورافع یکی از یاران آن حضرت، که از دوستداران امیرالمومنین علی علیه السلام نیز بود، کتابی به نام السنن والاحکام و القضایا نوشت.

 

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که فرمود: مکتب ما و احادیث پدرم را چهار نفر زنده کردند، این چهار نفر عبارتند از: زرارة، ابوبصیر، محمّد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی، اگر اینها نبودند کسی از تعالیم دین و و مکتب پیامبر بهره ای نمی یافت. این چند نفر حافظان دین بودند، آنان از میان شیعیان زمان ما نخستین کسانی بودند که با مکتب ما آشنا شدند و در روز رستاخیز نیز پیش از دیگران به ما خواهند پیوست.(2)


 اوضاع و شرایط زندگی امام علیه السلام

حضرت امام محمّد باقر علیه السلام، با پنج تن از خلفای طغیانگر اموی معاصر بودند. ولید بن عبدالملک، که نخستین خلیفه معاصر امام علیه السلام بود، توانست در نتیجه آرامشی که در عصر وی بر کشور حکمفرما بود قلمرو خود را از شرق و غرب توسعه دهد.


دوران خلافت سه ساله سلیمان بن عبدالملک در آغاز همراه با نرمش بود، او به محض این که به قدرت رسیدن هزاران زندانی بی گناه را، که حَجاج در بند کشیده بود آزاد ساخت و کارگزاران و مأموران مالیات حجاج را از کار برکنار کرد، اما بعداً روش خود را تغییر داد و دست به ظلم و جنایت آلود.


مسعودی در مروج الذهب می نویسد: سلیمان بن عبدالملک مردی فوق العاده حریص، پرخور، شکمباره، خوشگذران و تجمل پرست بود.(3)


پس از مرگ سلیمان، خلافت دو ساله عمر بن عبدالعزیز آغاز شد او در مقام دلجویی از محرومان و ستمدیدگان، به استانداران و نمایندگان حکومت مرکزی در مناطق مختلف بخشنامه ای نوشت و پس از استقرار حکومت خود مبارزه با فساد و بی عدالتی را در پیش گرفت، هر چند وی نیز از جرگه طاغوتیان شمرده می شود اما به هر حال با بسیاری از ستم های پیشینیان خویش در افتاد و بدعت ننگین و ریشه دار 69 ساله دشنام به امیرالمؤمنین علی علیه السلام را که میراث شوم معاویه ملعون پلید بود از میان برداشت و فدک را به فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام بازگرداند. و ممنوعیت نوشتن احادیث پیامبر را، که از زمان خلیفه اول و دوم آغاز شده بود، برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد؛ اما این برنامه پیشرفت نکرد، زیرا پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک زمام امور را در دست گرفتند و چیزی که در حکومت آنها مطرح نبود، دلسوزی به حال اسلام و مسلمانان بود.


پس از ابورافع، نویسندگان شیعه در همان دوران فترت به ضبط و نوشتن احادیث پرداختند و این برنامه تا زمان امام محمّد باقر علیه السلام ادامه داشت و در زمان آن حضرت پیشرفت درخشانی یافت به طوری که هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزیز بر جمع آوری و تدوین حدیث، هر کدام از یاران و شاگردان آن حضرت، هزاران حدیث را حفظ داشتند.


پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک به خلافت رسید. او مردی خوشگذران و بی بند و بار بود و به هیچ وجه به اصول اخلاقی و دینی پایبند نبود، از این رو دوران خلافت چهارساله او یکی از سیاه ترین و تاریک ترین دوره های حکومت بنی امیه به شمار می رود. در زمان حکومت وی هیچ فتح و پیروزی و هیچ حادثه درخشانی در جامعه اسلامی اتفاق نیفتاد و تنها ساز و آواز در بزم های شبانه دربار خلافت رایج گردید!


و سرانجام دوران بیست ساله خلافت غاصبانه هشام بن عبدالملک ملعون فرارسید، هشام مردی بخیل، خشن، گستاخ، ستمگر، بی رحم و سخنور بود.(5)


او در ثروت اندوزی و عمران و آبادی می کوشید و در زمان خلافتش بعضی از صنایع دستی رونق یافت، اما از آنجا که وی شخصی بی عاطفه و سختگیر بود، در دوران حکومت او، زندگی بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به نابودی نهاد و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد، به طوری که هیچ کس نسبت به دیگری احساس دلسوزی نداشت و کمک نمی کرد.(6)/

 

پی نوشت ها:
(1).مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 195
(2).رجال کشی، ص 136 و 137، حدیث 219
(3). مروج الذهب، ج 3، ص 175.
(4).رجال نجاشی، ص 4.
(5). تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 70.
(6).مروج الذهب، ج 3، ص 205.

 

تبیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *