اینکه در سال 2003 یک دانشجوی جوان دانشگاه هاروارد به دلیل سرخوردگی از دوست دخترش، ناگهان افشای خصوصیات زندگی وی را در اینترنت قرار داده تا آبرویش را ببرد و ادامه این ماجرا در طی دو سال به تاسیس یک شبکه اینترنتی منجر گردد که بیش از یک میلیون کاربر پیدا نماید تا جایی که اینک تعداد آنها گویی به 500 میلیون نفر رسیده است!
اینکه در سال 2003 یک دانشجوی جوان دانشگاه هاروارد به دلیل سرخوردگی از دوست دخترش، ناگهان افشای خصوصیات زندگی وی را در اینترنت قرار داده تا آبرویش را ببرد و ادامه این ماجرا در طی دو سال به تاسیس یک شبکه اینترنتی منجر گردد که بیش از یک میلیون کاربر پیدا نماید تا جایی که اینک تعداد آنها گویی به 500 میلیون نفر رسیده است! از آن دست ماجراهای شگفت انگیزی است که فقط می تواند از قوطی جادویی هالیوود بیرون بیاید و بس!!
اینکه همین ماجرای حیرت انگیز به عنوان واقع نمایی از پدیدآورنده تقریبا معروفترین شبکه اجتماعی امروز دنیا، دستمایه فیلمی قرار گرفته و شهرت وی را دوبرابر نموده است هم از همان دست شامورتی بازی های هالیوود به نظر می آید!!!
اینکه این فیلم در شرایطی جلوی دوربین رفته و پخش جهانی پیدا نموده است که آن شبکه اجتماعی به عنوان یکی از اهرم های تبلیغاتی و عملیاتی نظام سلطه جهانی برای دخالت در سرنوشت دیگر کشورها قرار گرفته نیز از همان ماموریت های همیشگی است که بازهم هالیوود به خوبی آن را انجام داده است. همان گونه که در ماجراهایی مانند 11 سپتامبر و لشکر کشی آمریکا به عراق و افغانستان و نابودی حرث و نسل میلیون ها انسان عمل کرد، به همان شکل که قتل عام سرخپوستان و ویت کنگ ها و به برده کشیدن سیاهپوستان را توجیه کرد و همانطور که نزدیک به یک قرن است برای رژیم صهیونیستی مشروعیت می تراشد.
این بار هم یکی از تهیه کنندگان شناخته شده هالیوود به نام اسکات رودین(که در ساخت آثار ایدئولوژیک سینمای غرب همچون “جایی برای پیرمردها نیست” ، ” خون به پا خواهد شد” ، “ملکه” ، “شک” و پروپاگانداهای سیاسی مانند “قوانین تعهد” و “کاندیدای منچوری” و …ید طولانی دارد) به میدان آمد تا با کمک یک فیلمساز معروف ایدئولوژیک یعنی دیوید فینچر (که از همان نخستین اثر سینمایی اش یعنی قسمت سوم بیگانه ها به خدمت سینمای آخرالزمانی هالیوود درآمد که افسارش دست امثال جیمز کامرون و ریدلی اسکات بود تا آثار مستقل بعدی اش مانند “هفت” که ترجمه سینمایی دوزخ دانته به شمار آمد و تا فیلم سال گذشته اش که برای اولین بار او را تا آستانه کسب جایزه اسکار هم کشانید یعنی “مورد عجیب بنجامین باتن” که علاوه بر مایه های اوانجلیستی، به نوعی رگه های تفکرات فرقه صهیونی کابالا را هم بروز می داد) و با فیلمنامه آرون سارکین ( که او هم فیلم های تبلیغی سیاسی مثل “جنگ چارلی ویلسن” و “رییس جمهور آمریکایی” را در کارنامه خود دارد)، براساس کتاب “میلیاردرهای تصادفی” نوشته بن مزریچ ،ساخت یک فیلم کاملا تبلیغاتی را برعهده بگیرد! گویی از همان زمان که شبکه فیس بوک ، کارآیی خود را در جریان اغتشاشات بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران نشان داد، در کنار سایر پروژه هایی که کانون های صهیونی جهت هجمه به انقلاب و نظام ایران طراحی نموده بودند ( مانند پروژه ندا آقا سلطان یا سکینه محمدی و یا تجمعات غیرقانونی و شعارهای ساختار شکنانه)، تبلیغ برای این شبکه به اصطلاح اجتماعی نیز در دستور کار هالیوود قرار گرفت و لانسه کردنش در مجامع مختلف سینمایی اعم از انجمن های فیلم و جشنواره ها و مراسم اهدای جوائز ، برنامه ریزی شد. از همین رو فیلم “شبکه اجتماعی” تقریبا در میان انتخاب اکثر مجامع منتقدان آمریکا و مراسم اهدای جوایز همچون گلدن گلوب و بافتا و سزار و اسکار جایگاه خوبی بدست آورد.
شاید این سرمایه گذاری به خود شبکه “فیس بوک” نیز ارتباط داشته باشد که سرمایه های میلیونی کارتل ها و تراست های صهیونی ، آن را ناگهان در عرض چند سال به موقعیتی باورنکردنی در سطح بین المللی رساند(برخلاف افسانه پردازی دیوید فینچر و آرون سارکین که توفیق فیس بوک را تنها ناشی از استعداد و نبوغ یک جوان بیست و چند ساله می نمایانند!) در حالی که پیش از فیس بوک از این دست شبکه های به اصطلاح اجتماعی مانند :”Orkut” یا “Cloob” و یا “Yahoo360” در طول سالیان علیرغم تلاش ها و ابتکارات فراوان نتوانسته بودند به کسری از آنچه فیس بوک تنها در طول چند سال کسب کرد ، برسند.
اما علیرغم همه این سرمایه گذاری ها و طراحی ها و تبلیغات ، فیلم “شبکه اجتماعی” نتوانست چه به لحاظ فیلمنامه و چه از جهت ساختار سینمایی و کارگردانی ، فیلم درخشانی از کار درآید و به هیچوجه نمی تواند آن حداقل جذابیتی که قصه و فرم فیلم های پیشین فینچر اعم از “مورد عجیب بنجامین باتن” یا “هفت” یا “بازی” یا “اتاق وحشت ” و یا حتی “زودیاک” را برای مخاطب سینمای او به همراه آورد.
داستان بسیار ساده و معمولی فیلم “شبکه اجتماعی” با برخورد مارک زوکر برگ و دوست دخترش اریکا آلبرایت در رستوران و ابراز جدایی اریکا از مارک به دلیل خودخواهی هایش آغاز می شود که باعث می شود تا زوکر برگ جوان به الکل پناه ببرد. ولی خیلی زود ، راه حل دیگری برای انتقام پیدا می کند و با کمک نزدیکترین دوستش به نام ادواردو ساورین ( مخصوصا بوسیله الگوریتمی که برای رده بندی شطرنج بازان به کار می گرفت) وب سایتی به نام “فیس مش” را طراحی می کنند تا دختران دانشکده را درجه بندی کرده و اطلاعات شخصی برخی آنها از جمله اریکا را در معرض دید همگان قرار دهند. این ماجرا مارک را به دادگاه کشانده و محرومیت شش ماهه وی را باعث می گردد. اما زوکر برگ و ساورین با همکاری برخی دیگر از دوستانشان مانند داستین ماسکویتز و همچنین ایده یک دوقلوی دانشگاهی به نام “وینکل ووس “( که با برخی مسئولین دانشگاه هاروارد هم خویشاوند هستند)، شبکه فیس بوک را طراحی می کنند، با این هدف که این شبکه نه تنها محلی برای قرارهای دوستانه و به اصطلاح دوست یابی باشد بلکه هر آنچه مربوط به زندگی و فعالیت کابرانشان می شود را نیز روی فضای وب در اختیار همگان قرار دهد.
فیلم از این پس دچار فراز و نشیب های بسیار پیش پا افتاده می گردد که بارها و بارها در آثار مختلف از این دست و به خصوص فیلم های به اصطلاح تین ایجری یا حتی کمدی رمانتیک شاهدش بوده ایم. از جمله اینکه علیرغم اینکه نخستین سرمایه های فیس بوک را همان دوست نزدیک مارک زوکر برگ یعنی ساورین تامین می نماید اما در میانه راه ، یکی از سرمایه داران ماجراجو به نام شان پارکر به حمایت از فیس بوک به میدان می آید. کسی که خودش نیز وب سایتی به نام “نپستر” دارد. از این پس نقش ادواردو ساورین کم رنگ تر شده تا جایی که رسما از کار اخراج گردیده و او هم علیه دوست قدیمی اش شکایت می کند. اما روز به روز و لحظه به لحظه ( آنچنان که فیلم نشان می دهد) تعداد کاربران فیس بوک افزایش می یابد و این قضیه عین فیلم های انتخاباتی پیش پا افتاده ، همواره در نمایی که گویی همه مشغول کار خودشان هستند و ناگهان کسی فریاد می زند : بچه ها آمار ما به فلان عدد رسید ، نمایش داده می شود که در پاسخ هم همه شنوندگان آمارهای شگفت آور ، خوشحالی کرده و هورا می کشند و به هوا می پرند!
اساس ساختار سینمایی فیلم در فلاش بک های بی حاصل و خنثی می گذرد که از دادگاه شکایت دو قلوهای وینکل ووس علیه زوکر برگ ، آمد و شد می کنند.در این فلاش بک ها ، کل روایت و اطلاعات مربوطه به مخاطب عرضه می شود به طوری که به تدریج نوعی کسالت و تکرار را بر فرم فیلم حاکم می سازد. بنابراین از همان شروع فیلم ( که دادگاه مذکور را شاهد هستیم) و با توجه به داشته های فرامتنی ، تماشاگر تقریبا با آگاهی به نتیجه کار ، قصه را تعقیب می نماید که البته به جز برخی شعر و شعارها و روابط کلیشه ای و تعلیقات و نقطه عطف های تحمیلی تنها یک ملودرام آبکی مابین مارک و اریکا به نظر آمده و رقابتی ناجوانمردانه در میان مارک و رفیق دیرینش و دو قلوهای کذایی. کاراکتر زوکر برگ هم برای اینکه در حد تیپ باقی نماند و به ورطه شخصیت برسد ، به گونه ای زورکی خاکستری نشان داده می شود و در لحظاتی در فرمی به قول معروف گل درشت ، خبیث و ناجوانمرد جلوه می نماید.( ابعاد شخصیتی اجباری که به هیچوجه با فیزیک و روحیه و حتی رفتار ترسیم شده وی در فیلمنامه و فیلم همخوان نیست!) مانند صحنه ای که زوکر برگ علیرغم چهره مثبت و رفتار دوستانه اش اما انگار از سر کینه و عداوت و با خباثت محض شاهد رنج و شکایت دوست قدیمی اش یعنی ادواردو است و خیلی با خونسردی القائات شان پارکر را پذیرفته و ادواردو را از محل کارش بیرون می کند!!
از سوی دیگر با توجه به اطلاعاتی که در همان سکانس های دادگاه ، فیلم در اختیار تماشاگر قرار می دهد ، گذر بقیه داستان و محتوای فلاش بک های متعدد از سطح آگاهی مخاطب بسیار عقب تر می نماید و در این میان او تنها نظاره گر چیزی است که قرار است به آنچه می داند منتهی شود. یعنی یک طرح و پلات از پیش مشخص که تنها در آثار و فیلم های تبلیغاتی سطحی از نوع رئالیسم سوسیالیستی شوروی سابق و یا از نوع گوبلزی ( در آلمان هیتلری) سابقه دارد.
اما ورای همه این تبلیغات و پروپاگاندای سطحی و نخ نما شده ، اسناد و مدارک افشاء شده از منابع غربی حاکی از آن است که واقعیت فیس بوک و مارک زوکر برگ، به کلی با آنچه در فیلم “شبکه اجتماعی” نمایش داده می شود ، متفاوت است. اما پیش از آنکه به این اسناد تکان دهنده اشاره کنم ، بد نیست به اساس پدید آمدن اینترنت و ماهیت و مقاصد بانیانش نگاهی داشته باشیم:
شبکه اینترنت در سال 1969 با سرمایه گذاری و عاملیت پنتاگون ( وزارت جنگ ایالات متحده آمریکا) ایجاد و سپس به دنیا عرضه شد. هدف ، نظارت مجازی بر جهانی بود که امپریالیسم آمریکا با طراحی سرویس های اطلاعاتی و امنیتی و همچنین پنتاگون ، قصد تصرفش را داشته و دارد. اما پنهان نگاه داشتن این موضوع و گسترش شبکه های اینترنتی در سراسر جهان ، منجر شد به اینکه میلیون ها نفر از افرادی که کاربر یا USER لقب گرفتند ، در دام تارهای عنکبوتی سیستم اطلاعاتی غرب صلیبی / صهیونی قرار گیرند.
بر اساس قوانینی که دولت آمریکا وضع نموده ، مدیریت شبکه های اینترنتی بایستی تمامی اطلاعاتی را که در شبکه جهانی رد و بدل می شود کنترل کرده و از آن ها استفاده لازم را به عمل آورد. بنابراین دیگر جای تعجب نیست، دولت آمریکا که خود را حافظ امنیت جهانی می داند، برای حفظ امنیت دو دنیای مجازی و حقیقی، اطلاعات مورد نیازش را با این توجیه از شبکه های اینترنتی بدست آورد ، آنچه رسما، پس از حادثه 11 سپتامبر به تصویب دولت بوش رسید.
هم اکنون 13 کارگزار اصلی میزبان های اینترنتی(HOST) در جهان وجود دارد که از این تعداد 10کارگزار در خاک آمریکا قرار گرفته و سه تای دیگر در کشورهای انگلستان، سوئد و ژاپن در مرکزهای تجمع اتصال های اینترنتی بزرگ ناحیه واقع شده اند. همچنین مرکز ثبت چهار دامنه اصلی یعنی com، net، org و biz شرکت های آمریکایی هستند و شرکتی که امتیاز ثبت دامنه info را دارد، سرمایه اش آمریکایی است. دامنه های mill و gov نیز مختص به دستگاه نظامی آمریکا و دامنه edu دامنه اختصاصی دانشگاههای آمریکا می باشد.
به این ترتیب دولت ایالات متحده آمریکا عملا حاکم مطلق دنیای مجازی ماست. حاکمی که با در اختیار داشتن مدیریت منابع اینترنتی، مدیریت ثبت دامنه های اصلی و اکثریت مطلق کارگزاری های میزبان (HOST) به خوبی این فرصت را دارد ، از تمام وقایعی که در شبکه جهانی رخ می دهد، مطلع گردد.
آنچه گفته شد ، فقط بخشی از ماجرا بود و به ماشین های جاسوسی اشاره نشدکه توسط سرویس های اطلاعاتی آمریکا برای کنترل تمامی ای میل هایی که در سرتاسر جهان از طریق اینترنت رد و بدل می گردد، به کار گرفته می شود و اشاره نشد به اینکه پر مخاطب ترین سایت های جهان و پر طرفدارترین شرکت های نرم افزاری جهان تحت کنترل دولت آمریکا است؛ به عنوان مثال مایکروسافت که پردرآمدترین شرکت فعال در عرصه IT و ICT می باشد تبعه دولت آمریکاست و براساس تفاهم نامه و ضوابط مدیریتی که گفته شد ، مجاز است براساس مصالح دولت آمریکا ، هر نوع برداشت اطلاعاتی از کاربرانش به عمل آورد.مرکز تحقیقاتی این شرکت در اسرائیل و در کنار یک دهکده اشغالی بنا شده است و نمونه دیگر، شرکت گوگل است که بالاترین اقبال را در میان جستجوگر ها در جهان به خود اختصاص داده است. یا آژانس امنیت ملی (National Security Agency) مشهور به NSAکه یک آژانس دولتی در آمریکا محسوب گردیده و زیر نظر وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا اداره میشود و وظیفه اصلی اش ، نظارت بر مخابرات و فعالیتهای ماهوارهای و کشف رمز است. طبق قانون، فعالیتهای جاسوسی این آژانس محدود به روابط خارجی و جاسوسی ارتباطات است.
بوش پدر، اواخر دوره ریاست جمهوریاش، اظهارات تعجبآوری را خطاب به افکار عمومی بیان کرد:
“به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، میتوانم به شما اطمینان خاطر بدهم که عملیات شنود، فاکتور اصلی فرآیند تصمیمگیری ما در عرصه بینالمللی است.”
شنود دائم ارتباطات از راه دور در سراسر جهان (موبایل، فکس، ایمیل و ارتباطات انفورماتیک) و همچنین دریافت و تحلیل تصاویر ماهوارهای، در حوزه وظایف سازمان امنیت ملی آمریکا (NSA) است. این آژانس، صدها هزار نفر نیرو در استخدام خود دارد که این افراد در مراکز مختلف در آمریکا و ایستگاههای شنود مستقر در خارج، به کار مشغولاند. قوانین میهنپرستانه (Patriot Rules) آمریکایی به گونهای است که همه شرکتهای ارائهدهنده خدمات اینترنتی ، به آژانس امنیت ملی کشورشان اجازه میدهند، دادههای مشتریانشان و همینطور ارتباطات اینترنتیشان را کنترل کند.
NSA با مشارکت آژانسهای مشابه در انگلستان، کانادا، استرالیا و زلاندنو تحت عنوان گروهی با نام “یوکوزا” (UKUSA ) بهصورت گستردهای بر روی سیتمهایی به نام “اشلون” (ECHELON) کار میکنند که توانایی مانیتور کردن بخش عظیمی از ارتباطات تلفنی، فکسی و دادهای جهان را دارد.
آنچه “هارت لند”(Heart Land) یا همان قلب تپنده دنیا نامیده شده و در حال حاضر به دلیل وجود بیش از 60 درصد منابع انرژی دنیا و استراتژیکی مانند دریای خزر، خلیج فارس و تنگه هرمز در منطقه ما قرار گرفته؛ طبیعتاً این قلب تپنده به مغز نیاز دارد! حاکمان آمریکا که از سال 1953 که NSA را تاسیس کردند با هدف تبدیل شدن به مغز جهان وارد میدان شده و برای شبکه عصبی که از این مغز به تمام انتهای بدن کشیده میشود ، اینترنت را پدید آوردند.
کارشناسان سایبرنتیک، مفهوم دقیق تر اینترنت و شباهت آن با شبکه عصبی بدن را اینگونه توضیح می دهند :
“…وقتی شما یک ایمیل ارسال میکنید تا در اتاق کناری به دست همکارتان برسد، همانند سلولی که پیام عصبی را صادر میکند، پیام به مغز میرود و بازمیگردد تا به سلول کناری برسد ، پیام های اینترنتی نیز پیش از رسیدن به نقطه موردنظر شما ، ابتدا به مرکز NSA رفته و پردازش می شود…”
یا وقتی از “فینگر پرینت” لپتاپ برای اولین بار استفاده میکنید، اثر انگشت شما در همان مرکز ثبت میشود و برای شما پروندهای تشکیل میدهند و یا برای اولینبار که به وبکم خیره میشوید مردمک چشم شما را اسکن میکنند و این اطلاعات به پرونده شما ضمیمه میشود!
NSA در واقع “برینلند”(Braine Land) یا همان مغز متفکر است و ما همان سلولهای متصل به مغزی هستیم که هر حرکت ما را تحت کنترل قرار می دهد. براساس مدارک افشاء شده NSA به طور روزانه سه میلیارد پیام را در مرکز کامپیوتری خود پردازش میکند. مدیر این آژانس، به هنگام یکی از معدود مصاحبههایش با مطبوعات، اعلام کرد که باید هر سه ساعت، اطلاعاتی معادل کل کتابخانه کنگره آمریکا را اداره نماید .
در واقع هر کاربر شبکه اینترنت ، به محض اتصال به این شبکه و با هر کلیک نا خواسته انبوهی از اطلاعات شخصی و غیر شخصی را به گردانندگان آن می دهد یا در واقع از وی این اطلاعات را می ربایند. کارشناسان کامپیوتر اظهار می دارند حتی نصب محیط هایی مانند ویندوز ، با اتصال به اینترنت کلیه اطلاعات کاربر و عملیات اینترنتی وی را به شرکت عامل یعنی مایکروسافت منتقل می سازد و تنها در بعضی از مواقع است که هشداری مبنی بر دزدی اطلاعات دریافت می شود.
اما جنبه دیگر استفاده صاحبان شبکه اینترنت یعنی همان کانون های صهیونی از این رسانه عصر پسا مدرن(که به همین فیلم “شبکه اجتماعی” ارتباط مستقیم دارد) ایجاد شبکه های به اصطلاح اجتماعی و خبررسانی بوده و هست تا تحت عنوان جریان باز اطلاعات، در فضایی بسته و کنترل شده، شایعات و اخبار مورد نظر خویش را به کاربران منتقل سازند. نمونه این گونه شبکه های اجتماعی “فیس بوک” بود که در جریان فتنه پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران ، نقش مهمی را ایفا نمود . شبکه ای که توسط یک صهیونیست به نام “مارک زوکر برگ” مدیریت شده و شخصیت اصلی فیلم “شبکه اجتماعی” دیوید فینچر به شمار می رفت . نکته جالب در معرفی کاراکتر اصلی مارک زوکر برگ که در زیر سایه تبلیغات سرسام آور رسانه های صهیونیستی درباره نبوغ و هوش و استعداد وی پنهان شده ، در یکی از اقدامات به اصطلاح حقوق بشری اش به منصه ظهور رسید. شواهد مستند نشان می دهد ، زوکر برگ همان فردی است که در سال 2009 و در جریان محاصره نوار غزه و جنگ نابرابر صهیونیست ها علیه فلسطینی ها در این منطقه ، برای کشتن هر فلسطینی توسط اسراییلی ها ، جایزه تعیین کرد.
میکاییل ران ، از اعضای کنست ( پارلمان اسراییل) به همین مناسبت در یکی از سخنرانی های خود در پارلمان از این اقدام مارک زوکر برگ حمایت کرده و گفت :
“…باید از مارک زوکر برگ تقدیر کرد که با افتخار اعلام می کند در مقابل کشتن هر فلسطینی در غزه ، صد سکه طلا به سربازان اسراییل هدیه می دهد…”( فیلم مستند این سخنرانی در قسمت سیزدهم مجموعه “راز ارماگدون 4: پروژه اشباح” از شبکه خبر سیما پخش گردید).
در اکتبر 2009 یک روزنامه فرانسوی واقعیات های جدیدی از پشت پرده سایت فیس بوک را افشا کردکه ثابت می کند این سایت توسط دستگاه جاسوسی موساد و CIA با هدف جاسوسی در کشورهای هدف راه اندازی شده است.
روزنامه یهودی ” لومگزین دی یسرائیل” با انتشار اسنادی فاش کرد که فیس بوک یک سایت استخباراتی اسراییلی است که برای جذب مزدور و جاسوس به نفع اسراییل ماموریت دارد.
در یکی از فیلم های مستند ، یکی از کاربران فیس بوک چنین اعتراف می کند:
“…من مدت یکسال و نیم است که برای فیس بوک کار می کنم و برای آژانس های جاسوسی ، اطلاعاتی را که از من می خواهند دریافت کرده و به آنها می فروشم …” ( این فیلم نیز در قسمت سیزدهم مجموعه مستند “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” به نمایش درآمد).
پرونده ای که ” لومگزین دی یسراییل ” برای فیس بوک منتشر کرد شامل اطلاعاتی در خصوص راههای جاسوسی براساس متدهای مخابرات اسراییل و آمریکا از طریق افرادی عادی بود که خطرات این ماموریت را نمی دانستند.
این روزنامه نوشت: “این گونه افراد فکر می کنند فقط وقت خود را در برابر صفحات چت تلف می کنند و چیز مهمی نیست بلکه حتی این موضوع را به فکاهی نیز می گیرند.”
گزارش مزبور ، میزان دست داشتن حکومت اسراییل در اداره فیس بوک را فاش کرد تا جایی که سفیر اسراییل در پاریس این مجله یهودی فرانسوی را متهم به ” افشای اسراری کرد که نباید آنها را برای دشمن فاش می کرد”.
“لومگزین دی یسراییل” این اقدام حکومت اسراییل را ” جاسوسی اینترنتی” توصیف کرد. برپایه این گزارش، حکومت اسراییل از طریق فیس بوک به میزان زیادی از اطلاعات درباره استفاده کنندگان این سایت در جهان عرب و اسلام دسترسی پیدا می کند، آنگاه برای تخمین و ارزیابی وضعیت جوانان کشورهای عربی و اسلامی ، آن را در اختیار اساتید روانشناسی وابسته به دستگاههای استخباراتی قرار می دهد.
جرالد نیرو استاد علم روانشناسی در دانشگاه پرووانس فرانسه و صاحب کتاب ” خطرات اینترنت” در باره این شبکه می نویسد:”… این شبکه هایی که افشا شده اند عبارتند از مجموعه ای از شبکه هایی که توسط روانشناسان اسراییلی مدیریت می شوند و هدف آنان نیز درجه بندی و بکارگیری جوانان مقیم کشورهای جهان سوم خصوصا آنهایی است که در محدوده نزاع عربی- اسراییلی حضور دارند و یا مقیم کشورهای آمریکای جنوبی هستند…”
اطلاعاتی را که نشریه فرانسویه “لومگازین دی یسراییل” انتشار داد ، تماما با اطلاعاتی که نشریه اردنی” الحقیقه الدولیه” در 9 آوریل سال 2008 منتشر کرد همخوانی دارد.
این نشریه در گزارشی مبسوط تحت عنوان ” دشمن پنهان” نوشت: “…مدیران سایت های شبکه ای کاملا می دانند کاربرانشان از چه نقاط ضعفی برخوردارند و براساس آن برنامه ریزی می کنند. به عنوان مثال با طرح مسایلی چون آزادیهای اجتماعی ، مشکلات جوانان و… افقی روشن و در دسترس برای او ساخته و آنگاه در فرصتی مناسب از آن بهره می گیرند…”
“رابرت گیتس” وزیر دفاع آمریکا در ژوئن 2009 اعلام کرد، تکنولوژیهای رسانههای اجتماعی همچون فیس بوک یا توییتر که نقشی حیاتی در مستندسازی و هماهنگی اعتراضات در ایران به ویژه تهران داشتند، یک دارایی استراتژیک عظیم برای آمریکا محسوب میشوند!