طی دهههای اخیر شاهد شکلگیری برخی سنگرهای مقاومت در برابر گفتمان مسلط آمریکایی بودهایم که در این میان ظهور معجزهآسای گفتمان انقلاب اسلامی ایران بر مبنای اندیشههای ژرف و بدیع حضرت امام خمینی(ره) نقطهی عطف بسیار سرنوشتسازی محسوب میشود.
بدون تردید امروز ایالات متحدهی آمریکا صاحب گفتمان فرهنگی مسلط است و بیش از هر کشور دیگری توان تولید و اشاعهی معنا در سراسر جهان را دارد. اما آیا این برتری در آینده نیز همچنان استمرار خواهد یافت و آیا ایالات متحده خواهد توانست خود را به عنوان راهبر فرهنگی و ایدئولوژیک نظام بینالملل به سایر ملتها تحمیل کند و با ایجاد شرایط انحصاری، گفتمان آمریکایی را به عنوان گفتمان استعلایی و مرجع بر گفتمانهای رقیب چیره گرداند؟ به عبارت دیگر آیا باید بپذیریم که در تابلوی فرهنگِ جهانی شده، رنگ آمریکایی الزاماً رنگ غالب خواهد بود؟ این پرسش مهم و تأمل برانگیز را از چند منظر میتوان مورد بررسی قرار داد که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
الف) شکلگیری هستههای مقاومت ضدهژمونیک؛
اگر بخواهیم از منظر «آنتونیو گرامشی» متفکر ایتالیایی که واضع اصطلاح هژمونی میباشد به موضوع بنگریم، باید گفت که الزاماً چنین نخواهد بود زیرا گرامشی تاریخ را فرآیندی محتوم با پایانی مشخص نمیداند و معتقد است که ضرورتی برای رسیدن به یک وضعیت خاص وجود ندارد. وی با اجتناب از ساختارگرایی غیرتاریخی و جبرگرایانهی حاکم بر روابط بینالملل، فعالیتهای جمعی کارگزار انسانی را در امر دگرگون کردن جریان تاریخ منشأ اثر تلقی میکند و از این رو از امکان مقاومت در برابر ساختارهای هژمونیک دم میزند.
«اصولاً تاریخ روایتی مستمر و بلاانقطاع از تولد و حیات بیممات یک قدرت مطلقه نیست. هر قدرتی با مقاومت قرین است. به عبارتی هر قدرتی اپوزیسیون ساز است و وجود همین مقاومت است که از انسداد کامل قدرت جلوگیری میکند.» [1] با این حساب قدرت هژمونیک ایالات متحده را نیز از مواجهه با مقاومت و چالشگری دیگر بازیگران گریزی نبوده و گفتمان آمریکایی نخواهد توانست همواره یکهتاز بلامنازع میدان باشد. گرامشی همچنین معتقد است که ایستادگی در برابر قدرت هژمون مستلزم وجود منابع هژمونی بدیل از سوی یک رهبری اخلاقی و فکری مستقل میباشد تا بسیار ظریف و انعطافپذیر با حکمت رایج نظام موجود به مقابله برخیزد.
طی دهههای اخیر شاهد شکلگیری برخی سنگرهای مقاومت در برابر گفتمان مسلط آمریکایی بودهایم که در این میان ظهور معجزهآسای گفتمان انقلاب اسلامی ایران بر مبنای اندیشههای ژرف و بدیع حضرت امام خمینی(ره) نقطهی عطف بسیار سرنوشتسازی محسوب میشود. زیرا گفتمان انقلاب اسلامی علاوه بر اینکه امپریالیسم نظام سلطه به سرکردگی آمریکا را به عنوان بزرگترین دشمن و دگر خود معرفی کرد، حامل یک جهانبینی نو، یک مجموعهی غنی از ارزشهای فرهنگی و یک شیوهی زیست اجتماعی متفاوت بود که مورد توجه ملتها قرار گرفت و امواج معنایی سهمگینی به راه انداخت که جایگاه هژمونی آمریکایی را به شدت در معرض تهدید قرار داد. به تأسی از انقلاب اسلامی، جنبشهای بیداری ملتها برای مقاومت در برابر امپریالیسم گفتمان مسلط و جلوگیری از نفوذ فرهنگیاش در نواحی مختلف دنیا پدیدار گشتند که هم اینک میتوان ثمرات تلاش آنها را در میان کشورهای اسلامی، در آمریکای لاتین و حتی در اروپا مشاهده نمود.
جریان اخیر بیداری اسلامی و خیزش ملتها برای سرنگونی رژیمهای هواخواه آمریکا و بازگشت به میراث فرهنگ اسلامی را باید نمود بارز شکلگیری هستههای مقاومت در برابر سیاستهای بازیگر هژمون قلمداد کرد. آن چیزی که در تمامی قیامهای اخیر منطقهی خاورمیانه از تونس و مصر در شمال آفریقا گرفته تا بحرین در جنوب خلیجفارس برجستگی داشت، نقشآفرینی تودههای مردمی به عنوان نیروهای اصلی برانگیزانندهی امواج بیداری اسلامی بود. به عبارت دیگر این مردم جوامع منطقه بودند که با رسیدن به خودآگاهی و تجمیع قوا، بر ضد نظامهای دیکتاتوری متحد ایالات متحده به پا خاستند و در کمال ناباوری تحلیلگران و دولتهای بزرگ جهانی توانستند تأثیرات شگرفی را در روند تحولات سیاسی منطقه برجای گذارند که بارزترین پیامد آن، سقوط دیکتاتورهای کهنهکاری مانند: «بنعلی، مبارک و قذافی» بود.
جالب اینجاست که صبغهی فرهنگ و ارزشهای اسلامی در پس زمینهی قیامهای مردمی خاورمیانه کاملاً ظهور و بروز دارد. چنانکه میبینیم انقلابیون به مظاهر اسلامی مانند نمازجمعه، نمازجماعت و شعارهای اسلامی اقبال نشان میدهند و هادیان جریان انقلابها نیز علما، مبلغان دین و بنیانگذاران نوین تفکر دینی هستند. تا جایی که به جرأت میتوان ادعا کرد مردم منطقه اهداف حرکت انقلابی خود را بر وفق موازین اسلام ترسیم نمودهاند. تظاهر کنندگان در کشورهای مختلف خاورمیانه هنگام مصاحبه با گزارشگران رسانهای، از اسلامی بودن ماهیت قیامها سخن میگفتند؛ همچنین از شعارها و نمادهایی که اغلب رنگ و بوی دینی دارند، استفاده میکردند.
برای مثال نمازخواندن در خیابان یکی از بارزترین نمادهای اسلامی قیامهای اخیر بود. به گونهای که صفوف نمازجمعه در هر هفته به میعادگاه معترضین و مبدأ تظاهرات برضد نظام حاکم تبدیل میشد. از سوی دیگر هدایت قیامهای منطقه توسط چهرههای اسلامگرا صورت می-گیرد که در این زمینه میتوان به نقش شخصیتهایی مانند «راشد الغنوشی» رهبر جنبش «النهضه» در تونس، تشکل «اخوانالمسلمین» در مصر و یا علمای شیعه در بحرین اشاره کرد. اقبال گستردهی مردم تونس به مظاهر اسلامی مانند حجاب و رونقگرفتن مساجد این کشور پس از سرنگونی بنعلی و رفع محدودیتهای مذهبی و نیز پیروزی قاطع اسلامگرایان در اولین انتخابات آزاد نظامهای سیاسی جدید تونس و مصر نشانههای دیگری هستند که از درونمایهی اسلامی قیامهای خاورمیانه حکایت دارند. رهبر انقلاب اسلامی حضرت «آیتالله خامنهای» در تحلیل نقش و جایگاه اسلام در جریان بیداری اسلامی اظهار میدارد:
«امروز اسلام در این منطقه زنده است. امروز جوانان با شعار اسلامى وارد میدان میشوند. یک روزى در سى سال پیش، چهل سال پیش، در همین کشورهاى شمال آفریقا، اگر کسى میخواست از انگیزههاى ملى و انقلابى حرفى بزند، به شعارهاى چپ متوسل می-شد؛ امروز این حرفها دورافتاده است، این حرفها به زبالهدان تحویل داده شده است. امروز در این منطقه، حرف رایج، سکه رایج، سخن قاطع، اسلام و قرآن است.» [2]
همچنین یک رابطهی غیریّت و تضاد میان انقلابهای منبعث از جریان بیداری اسلامی با ابرقدرتهای نظام بینالملل وجود دارد به طوری که انقلابیون هویت خود را در ضدیت با آمریکاییها و صهیونیستها تعریف میکنند. این رویکرد ضداستکباری را باید ناشی از سلطهی استعماری ابرقدرتها بر مردم منطقه طی دو قرن گذشته دانست که سبب تحقیر آنان و لطمه دیدن حس عزت و کرامت انسانیشان شده است. با نگاهی به قیامهای اخیر خاورمیانه میتوان آشکارا صبغههای ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی آن را مشاهده کرد که بارزترین نمودش گشایش گذرگاه رفح میان مصر و نوار غزه به خواست مردم به دنبال سقوط حسنی مبارک، تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی و بیرون راندن سفیر اسراییل از قاهره و نیز اعمال فشار مردم بر حاکمان جدید مصر برای لغو قرارداد ننگین «کمپدیوید» بود.
در مجموع باید بیداری اسلامی را عرصهی رویارویی جریان مقاومت ملتها با جریان سلطهی جهانی دانست که طبعاًبرمدار منافع ملتها و درخلاف جهت منافع ابرقدرتها پیش میرود. از این حیث شکلگیری موج اسلامگرایی و بازگشت به میراث فرهنگ اسلامی با وجود سیطرهی فرهنگی ایالات متحده در عرصهی جهانی پدیدهی قابل توجهی محسوب میشود و مقبولیت فرهنگی بازیگر ابرقدرت را زیر سؤال میبرد.
باید توجه داشت که شکلگیری هستههای مقاومت تنها محدود به قلمرو کشورهای اسلامی نمانده و میتوان این روند را به نوعی دیگر در جهان غرب نیز سراغ گرفت. برای مثال «جنبش اشغال والاستریت» که از قلب نظام سرمایهداری یعنی ایالات متحده خروشید و خیلی زود به نواحی مختلف اروپا نیز سرایت کرد، امروز خواب آرام سرمایهداریهای تکاثرطلب را مشوش کرده است. این جنبش را باید فریاد فروخفتهی ملتهایی دانست که سالها در نظامهای تبعیضآمیز، بیعاطفه و ناعادلانهی سرمایهداری مورد بهرهکشی قرار گرفتهاند و همچون ماشینهای بیروح بخش اعظم عمر خود را به کام کارفرمایان در کارخانههای صنعتی جان کندهاند تا با تولید مداوم ثروت، غول سرمایهداری را فربه و فربهتر کنند اما چیزی جز یک زندگی قسطی و روانی خسته و زخمخورده نصیب خودشان نشده است. فیلم «عصر جدید» [3] چارلی چاپلین به زیبایی هرچه تمامتر احوالات این قربانیان مغموم نظام سرمایهداری را ـ که «کارل مارکس» لقب «ازخودبیگانه» [4] به آنان میداد و هربرت مارکوزه «انسانهای تکساحتیشده» [5] خطابشان میکرد ـ به تصویر میکشد.
سردمداران نظام سرمایهداری تلاش بسیار کردند تا با توسل به حربههای مختلف مانند غرق کردن مردم در زندگی مصرفی و مشغول داشتن ایشان به انواع لذات و سرگرمیهای منحط، آنها را لااقل در ظاهر راضی نگاه دارند اما امروز شاهد هستیم که مردم جهان غرب دیگر زندگی تحت سیطرهی سرمایهداران را تاب نیاورده و در اعتراض به نظامهای حاکم بپاخاستهاند. جالب است که معترضان خود را جنبش 99 درصدیها نامیدهاند و معتقدند که تحت استثمار یک درصد صاحب قدرت و ثروت قرار دارند. این شعار معنادار به روشنی پشت پردهی صحنهی سیاسی غرب که حاکمیت مستبدانهی اقلیت سرمایهدار بر اکثریت میباشد را برملا میسازد و ادعای پوچ دموکراسی را زیر سؤال میبرد. هرچند که جنبش والاستریت تازه در آغاز راه است و تا رسیدن به مقصود فاصلهی بسیار دارد، اما در همین زمان اندک توانسته است این پیام واضح را به گوش ارباب سرمایه برساند که چندان نباید به بقای جایگاه برتر خود دلخوش باشند. رهبر انقلاب اسلامی در توصیف شرایط کنونی نظام سرمایهداری میگوید:
«مسأله این است که فساد رژیم سرمایهدارى براى آن مردم، محسوس و عینى شده است. ممکن است این حرکت را سرکوب کنند، اما نمیتوانند ریشههاى این حرکت را از بین ببرند؛ بالأخره یک روزى این حرکت آنچنان خواهد بالید که نظام سرمایهدارى آمریکا و غرب را به کلى به زمین خواهد زد… البته شیوههاى تبلیغاتى و جنگ روانى مسؤولان آمریکایى و سازمان سیا و دیگران، شیوههاى بسیار قهار و جبارى است؛ ممکن است بر اینها فائق بیایند؛ اما بالأخره حقیقت قضیه روشن شد و بیشتر روشن خواهد شد. با این همه ادعا، رژیم سرمایهدارى این است؛ لیبرال دموکراسى غرب این است… بنبست کامل. امروز نظام سرمایهدارى در یک بنبست کامل است. ممکن است نتایج این بنبست سالها بعد به نتایج نهایی برسد، اما بحران غرب به طور کامل شروع شده… دنیا در حال یک پیچ تاریخى است.» [6]
هرچند که وقوع بحرانهای اقتصادی در تاریخ نظام سرمایهداری مسبوق به سابقه میباشد، اما تفاوت بحران اخیر با بحرانهای پیشین این است که ملتها در برابر سرمایهداران بپاخاسته و زبان به اعتراض گشودهاند. پیام واضح جنبش والاستریت این است که علیرغم تبلیغات دروغین رسانهها و سینمای هالیوود که همواره تابلویی آرمانی و بَری از هرگونه عیب و نقص را از جوامع غربی به تصویر میکشند، مردم این جوامع از وضع موجود بسیار ناراضی هستند و خود را اکثریت استثمار شدهای میپندارند که دیگر حاضر نیستند بازیچهی قدرتطلبیها و منفعتجوییهای دولتهای حاکم باشند و بار سنگین مشکلات اقتصادی را بر دوش خود تحمل کنند تا همه چیز به نام و به کام صاحبان ثروت تمام شود. از این رو امروز گفتمان آمریکایی حتی در دل دنیای غرب با صداهای مخالف فراوانی روبهروست که سرکردگی فرهنگی و ایدئولوژیک آن را به چالش میکشند.
ب) خودزنیهای بازیگر ابرقدرت؛
از سوی دیگر باید گفت که دولت ایالات متحده در سالهای بعد از حادثهی 11 سپتامبر به نوعی خودزنی دست زد که پیامدهای مخرب هولناکی برای هژمونی آن در عرصهی جهانی داشت. اشتباه فاحش نومحافظهکاران تندروی کاخ سفید به خاطر تکیهی افراطی بر قدرت نظامی در زمانهای که قدرت نرم حرف اول را میزند و اقدام به جنگافروزیهای پیشدستانه، وجههی هژمونیک بازیگر ابرقدرت را به شدت لکهدار کرده است. وقتی که جهانیان از دروغ بودن ادعاهای مقامهای واشنگتن در مورد حوادث 11 سپتامبر و نیز تسلیحات کشتار جمعی عراق آگاهی یافتند و وقتی اسرار جنایتهای دلخراش سربازان آمریکایی در زندانهای «ابوغریب» و «گوانتانامو» و در افغانستان برملا گردید، امواج آمریکاستیزی و نفرت از این کشور سراسر دنیا را فراگرفت تا جایی که تلاشهای بیسابقهی صنعت فرهنگ هم نتوانست این امواج خروشان را به طور کامل مهار سازد. جالب است که در دوران حاکمیت دموکراتها نیز همچنان کم و بیش شاهد تداوم لطمهزنیهای آمریکاییان به وجههی بینالمللی خود در مناطقی مانند افغانستان هستیم که آخرین مورد آن جنایت وحشیانهی یک سرباز ارتش ایالات متحده موسوم به «جانی قندهار» در آزار و اذیت، قتل و سوزاندن چند روستایی بیگناه افغان بود.
ج) دشواری هژمونی در دنیای متکثر فرهنگها؛
اصولاً برخی از نظریهپردازان با ردّ نظریهی امپریالیسم فرهنگی معتقدند که فرآیند جهانی -شدن فرهنگ منجر به ایجاد شرایط یکپارچگی و همگونی فرهنگی در سراسر دنیا نشده است و نباید این فرآیند فراگیر را صرفاً معادل آمریکایی شدن دانست. به زعم آنان نظریهی امپریالیسم فرهنگی حقیقت بومیسازی فرهنگی و حتی اثرگذاری فرهنگهای غیرغربی بر فرهنگ غرب را نادیده میانگارد. این در حالی است که ما امروزه شاهد تنوع، تکثر، تبادل، آمیزش و همزیستی فرهنگهای مختلف در عرصهی جهانی هستیم و در این بستر متکثر سیطرهی یک فرهنگ خاص که به معنای همگونسازی و از بین بردن فرهنگهای بومی باشد، غیرقابل پذیرش و چهبسا غیرممکن است.
از این رو باید توجه داشت که ویژگی بارز فرهنگ جهانی در حال شکلگیری، «تنوع» است نه «همگونی» و این تصور که در آینده با غلبهی وضعیت «تکصدایی فرهنگی» یا «تکفرهنگگرایی» مواجه خواهیم بود و بسیاری از فرهنگهای دنیا در زیر بهمن فرهنگ آمریکایی دفن خواهند شد، چندان با واقعیات موجود سازگاری ندارد. [7]
عطف به مطالبی که در این سه فراز بیان گردید، حتی اگر معتقد به نظریهی امپریالیسم فرهنگی باشیم نیز باید اذعان نمود که تحقق هژمونی ایالات متحدهی آمریکا علیرغم برخورداری این کشور از جاذبههای فرهنگی و صنایع عظیم فرهنگسازی، در یک محیط فرهنگی متکثر و با توجه به شکلگیری هستههای مقاومت ضدهژمونیک در سراسر جهان به سهولت میسر نخواهد بود و بازیگر ابرقدرت حتی با پشت گرمی به ابزارهایی مانند صنعت فرهنگ هم فردای دشوار و پرابهامی را در پیش روی خواهد داشت.(*)
پینوشتها:
[1]. تاجیک، محمدرضا. 1377. «انتظام در پراکندگی: بحثی در امنیت ملی ایران»، فصلنامهی مطالعات راهبردی، پیششمارهی دوم، تابستان.
[2].بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دانشگاه افسری امام حسین (ع)، 10/3/1390
[3]. Modern Times
[4]. alienated
[5]. one-dimentional man
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه، 20 /7/90
[7]. حسین سلیمی و حافظه سیفی آتشگاه، «تأثیر جهانیشدن بر فرهنگ: مطالعهی موردی ژاپن»، فصلنامهی رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارهی 13، بهار 1387، صص 177 ـ 176 و صص 183 ـ 182.
*روحالامین سعیدی؛ پژوهشگر و دانشجوی دکتری روابط بینالملل دانشگاه تهران
منبع : برهان