تبیین بیانات رهبر انقلاب در جمع دانشجویان؛
«علوم انسانی اسلامی»، نه «هایدگریسم»، نه «پوپریسم»!
مقام معظم رهبری: «لازم است یاد بگیریم، از غرب یاد بگیریم، از شرق یاد بگیریم…این که روشن است. ما از این احساس سرشکستگى میکنیم که این یادگیرى به دانایى، آگاهى و قدرت تفکر خود ما منتهى نشود. همیشه که نمیشود شاگرد بود؛ شاگردى میکنیم تا استاد شویم…ما بایستى در علوم انسانى اجتهاد کنیم؛ نباید مقلد باشیم…»
گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/مهدی جمشیدی؛ مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیر خود دربارهی علوم انسانی، بار دیگر بر نکات مهم پیشین تأکید ورزیدند و برخی از «کجفهمیها» و «تفسیر به رأیها» را از نظر خویش، رفع نمودند. ایشان فرمودند:
«ما به هیچ وجه نگفتیم که دانستههاى غربىها را که در زمینههاى گوناگون علوم انسانى پیشرفتهاى چند قرنىِ زیادى داشتهاند، یاد نگیریم یا کتابهاى اینها را نخوانیم؛ ما میگوییم تقلید نکنیم. مبانى علوم انسانى در غرب از تفکرات مادى سرچشمه میگیرد؛ هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص میدهد.[…] مبانى فکرى ما با آن مبانى متفاوت است. هیچ ایرادى هم ندارد که ما از روانشناسى، جامعهشناسى، فلسفه و علوم ارتباطات وهمهى رشتههاى علوم انسانى که غرب ایجاد و تولید کرده یا گسترش داده، استفاده کنیم. من بارها گفتهام که ما از یادگیرى به هیچ وجه احساس سرشکستگى نمیکنیم. لازم است یاد بگیریم، از غرب یاد بگیریم، از شرق یاد بگیریم – «اطلبوا العلم ولوبالصین» – خب، این که روشن است. ما از این احساس سرشکستگى میکنیم که این یادگیرى به دانایى، آگاهى و قدرت تفکر خود ما منتهى نشود. همیشه که نمیشود شاگرد بود؛ شاگردى میکنیم تا استاد شویم.[…] ما بایستى در علوم انسانى اجتهاد کنیم؛ نباید مقلد باشیم.[…] در باب علوم انسانى کار عمیق انجام بگیرد و صاحبان فکر و اندیشه دراین زمینهها کار کنند».[1]
عبارات بالا دربردارندهی دقایق و لطایفی است که در این مجال به آنها به صورتی اجمالی اشاره میکنیم:
1- مقولهی تولید علوم انسانی اسلامی به معنی مسدود ساختن باب تعامل علمی با غرب و استفادهی هوشمندانه از دستآوردها و نظریههای آنها نیست. این، هم اقتضای عقل و هم توصیهی نقل است که از تجربههای علمی جوامع و فرهنگهای دیگر استفاده کنیم و انباشتهها و اندوختههای معرفتی دیگران را نادیده نگیریم. بنابراین، از نظر مقام معظم رهبری، سکولاریسم، الحاد و مادیگری در تمام اجزا و عناصر علوم انسانی غربی رسوخ نکرده که بتوان «همه»ی آن را، معارض با دین قلمداد کرد. همچنین، لازمهی استفاده از علوم انسانی غربی، پذیرش «تمامی مفاد» و «کلیات» آن نیست که اشکال شود، چنانچه بخواهیم از غرب بهره بگیریم؛ ناچار باید تمامی آن را پذیرا شویم زیرا با یک کل به هم پیوسته روبهرو هستیم که در برابر آن، امکان «تفکیک» و «گزینش» وجود ندارد.
2- اگر از زوایهی فرا دینی به این مسأله نظر افکنیم باید بگوییم «تقلید»، «تکرار»، «ترجمه» و «مصرف»، شرافت و عزت هیچ جامعهای – چه دینی و چه غیردینی- را به دنبال نخواهد داشت. جامعهی مصرف کننده و دنبالهرو، همیشه «وابسته» و «مغلوب» است و در دیدهی دیگران، اعتبار و منزلتی ندارد. متأسفانه، جامعهی ما از مشروطیت به این سو، به مصرف کننده و مترجم محض علوم انسانی غربی مبدل شده است و «تولید»، «نوآوری» و «خلاقیت» علمی را به فراموشی سپرده است. هیچ عقل سلیم و منصفی، چنین وضعیت اجتماعی و تاریخی حقارتآمیزی را روا نمیداند و برنمیتابد.
3- علوم انسانی به سبب ماهیت خاص خود، ناگزیر بر یک سلسه گزارههای هستی شناختی و معرفت شناختی استوار هستند که میتوان آنها را «مبانی» نام نهاد. در واقع، ما در این پهنه با دو واقعیت معرفتی روبهرو هستیم: «مبانی علوم انسانی» و «علوم انسانی». در درجهی اول، مسأله این است که علوم انسانی غربی، از «مبانی سکولاریستی» تغذیه کردهاند و در نسبت به آنها، موجودیت و فعلیّت یافتهاند. ما به مثابه یک «انسان مسلمان» و یک «جامعهی اسلامی»، چگونه میتوانیم علوم انسانی غربی را که چنین ماهیتی دارند، «علم محض» بدانیم و ستیز و تعارضی میان هویت خود و هویت ایدئولوژیک این علوم احساس نکنیم و یا نسبت به این ستیز و تعارض، بیتفاوت باشیم؟! علوم انسانی غربی، محصول و مولود «مدرنیته» هستند و به همین سبب، «علوم انسانی مدرن» خوانده میشوند و مدرنیته نیز یا دین را «نفی» میکند و یا آن را از جنس «معارف نامعتبر» میداند و در «حوزهی خصوصی» افراد، محصور میسازد. در جهان مدرن، «علم» جایگزین «دین» شده و بر جایگاه تدبیر حیات انسان تکیه زده است.
4- علوم انسانی، قلمروی خارج از اختیار و ارادهی انسان نیست که نتوان دست به «تأسیس» و «تولید» آن زد. «اجتهاد» در علوم انسانی یعنی میتوان قوهی اندیشه را به کار گرفت و گونهای دیگر از علوم انسانی را رقم زد. علوم انسانی اسلامی، معلول اندیشهورزی و تعقل «عاملیتهای انسانی» است، نه الزامها و جبرهای «ساختارهای اجتماعی»؛ برخی که از قدرت علمی و معرفتی لازم برای تولید علوم انسانی اسلامی برخوردار نیستند و یا اساساً قایل به این سنخ از علوم انسانی نیستند، توجیهها و بهانههایی از قبیل نبود امکان منطقی «تأسیس» و «تولید» در حوزهی علم و یا ضرورت وجود شرایط و زمینههای خاص ساختاری که جز در بلند مدت قابل تحقق نیستند، سخن میگویند. برای «اجتهاد علمی»- که مقام معظم رهبری به آن توصیه کردهاند- ، دو چیز لازم است: «قدرت علمی» و «جرأت علمی»(*)
[1]. بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 5/19/1390، برگرفته از:
*مهدی جمشیدی؛ محقق و پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی