« ما مشغول بازی بودیم که یکدفعه بیلیس و دو یهودی دیگر به سوی ما دویدند. ما از وسیله بازی پایین پریدیم و سعی به فرار کردیم. آندری و برادر من (ژنیا)[4] به دست بیلیس و دیگر یهودیها افتادند. اما برادرم خودش را آزاد کرد. یهودیها سپس آندری را با خود بردند. خواهر کوچکم (والنتینا)[5] نیز این را دید.»
یک دهه پس از ماجرای دمشق در 1850، در شهر نیویورک گزارشاتی مبنی بر قتل کودکان توسط یهودیان وجود داشت. حدود 100 ایرلندی عصبانی به همرا پلیس به زور وارد یک کنیسه شدند. معلوم نیست که اینان موفق به نجات قربانیای شدند یا خیر.
اما یکی از مهمترین موارد در سال 1911 در کیو در روسیه تزاری اتفاق افتاد. قربانی اینبار، کودکی به نام آندری یوشینسکی[1] بود.
قربانی شدن کودکی به نام آندری یوشینسکی در روسیه
متهم، یهودیای به نام مناخل مندل بیلیس[2] شناخته شد. نکته در اینجاست که بر سر این پرونده، یهودیان سرتاسر دنیا، متحد و سعی در مخفی کردن آن کرده و به پول امروز معادل 150 میلیون دلار برای آقای بیلیس خرج کردند تا تیم وکلای مدافع بیلیس او را رهایی دهند.
متهم اصلی جنایت، مناخل مندل بیلیس
تعدادی از شاهدین طی وقایعی مرموز “مردند.” ثابت شد که پلیسی رده بالا به نام میشوک مدارک قلابی وارد پرونده کرده تا به رهایی بیلیس کمک کند. سه کودک بیگناه از دوستان آندره که شاهد دزدیده شدن او بودند، از خروسوفسکی تکههایی کیک دریافت کردند. دو نفر آنها فردای آن روز مردند و نفر سوم برای ماهها مریض بود. کودکی که جان سالم به در برد، لیودمیلا چبریاک[3] در دادگاه گفت:
« ما مشغول بازی بودیم که یکدفعه بیلیس و دو یهودی دیگر به سوی ما دویدند. ما از وسیله بازی پایین پریدیم و سعی به فرار کردیم. آندری و برادر من (ژنیا)[4] به دست بیلیس و دیگر یهودیها افتادند. اما برادرم خودش را آزاد کرد. یهودیها سپس آندری را با خود بردند. خواهر کوچکم (والنتینا)[5] نیز این را دید.»
جان گرانت[6]، کنسول آمریکا در شهر اودسا[7] ی روسیه، حکم نهایی هیات منصفه را گزارش داد. گرانت نوشت:
« بر اساس رأی هیات منصفه، یک پسر در کیو توسط یهودیان تندرو کشته شده و آن یهودیان با دقت تمام خون پسرک را برای مقاصد رازآلود بیرون کشیدند. این یک قربانی انسان توسط یهودیان بوده، اما بیلیس بی گناه است.»
گرچه ثابت شد که واقعه در درون کنیسهای در ملک یهودی کارخانه سایتسه[8] به وقوع پیوسته بود، هیات منصفه نتوانست به طور حتم، نتیجهگیری کند که بیلیس مقصر است. مقصر 45 بار سوراخ کردن بدن آندری. نگاهی به سر تراشیده شده آندری، 13 سوراخ را به شما نشان میدهد، در این سوراخها، حرف “شین” عبری قابل تشخیص است.
ایجاد حرف “شین” عبری روی سر قربانی روسی
نویسنده و شاعر روسی روزانوف در کتابش “رابطه یهودیان با خون” فلسفه کابالیستی پشت ماجرای قتل آندری را توضیح داده. به نظر او وقتی کابالیستی در مراسم قربانی انسان با زخمها این حرف “شین” را میسازد، این به معنی نیّت و ارتباط به این حرف است که نماد آن خدا یا پادشاه یهودی و سیطرهاش بر دنیا است، یا نیّت ارتباط با “پادشاهی” دیگر و قصدی به سوی وی[9].
یهودیان متهم در اعترافاتشان دلیل این نوع عمل و قربانی خاص را مراسمی به نیت فرو انداختن تزار روسیه بیان کردند. اما بیلیس آزاد شد، چرا که تنها 6 عضو هیات منصفه 12 نفری او را گناهکار شناختند. قبل از برگزاری دادگاه بسیاری از شاهدین کشته شده و بسیاری از مدارک گم و نابود شدند و بسیاری وقایع مرموز دیگر در این پرونده به وقوع پیوست.
بیلیس بدون مجازات آزاد شد. او به آمریکا مهاجرت کرد و باقی عمرش را در آنجا ماند.
آقای جی.جی چاپلینسکی[10] دادستان اصلی پرونده بود. او با وجود عدم موفقیتش در دادگاه، کتابی بسیار مهم در 520 صفحه درباره این پرونده نوشت: ” قتل آندره یوشینسکی”[11]. این در سال 1917 بود.
چاپلینسکی دادستان پرونده
اندکی پس از این ماجرا بود که انقلاب بولشویکها به وقوع پیوست. حالا چاپلینسکی خود روانه دادگاه شد. جالب نیست که این یکی از اولین محاکمههای رژیم جدید کمونیستی بود؟ در دادگاه یهودیان بسیاری بر علیه او شرکت کردند، و وی اعدام شد. اعدام شدنش، بدون شک به دلیل انتقام و آشکار کردن تمام جزئیات این ماجرای کثیف شیطانی بود. اعدام شد تا پیامی آشکار به هر کس که جرات در افتادن با آقایان را به خود میدهد فرستاده شود. نکته جالبتر دیگر این است که تمام کتابهای او را نابود کردند. تنها یک نسخه در کتاب خانه سنت پیترزبورگ باقی گذاشتند که همان نیز تا سال 1997، چندین سال پس از “فروپاشی” کمونیسم، در روسیه “طبقهبندی شده” و “محرمانه” بود.
به نظر میرسد که قربانی آقای بیلیس و دوستانش پیش “خدایشان” پذیرفته شد. تزار فرو افتاد. و نیز مردی که با جدیت بر علیهشان جنگید و گرچه شکست خورد، اما در کتابش تمام اسرارشان را فاش کرد، اعدام شد و کتابش طی تمام دوران روسیه کمونیست و حتی مدتی بعد از آن ممنوع و محرمانه باقی ماند. شما این را بگذارید کنار این باور رمزآلود که در بازجوئیهای شهسواران معبد نیز به آن اعتراف شد، که وقتی این کثیفترین گناه، قربانی کودک، به نیت شیطان انجام بگیرد، خود شیطان حاضر شده و برای شخص کاری که خواستار باشد را ترتیب میدهد. این “نذر” آقایان است. این برایشان راهی آسانتر و سریعتر است از اطاعت و عبودیت ارحم الراحمین. این برایشان استقلال و آزادی است، و این برایشان مایه کسب قدرت و ثروت دنیوی است.
تزار نیکولای دوم و تزارینا کاترینا آلکساندرا. 1903
سه تحفه: تروتسکی – لنین – استالین
خرابی کلیسای مسیح منجی در مسکو. کمونیستها برنامه ساخت قصری در اینجا داشتند که محقق نشد. استخری به جایش ساختند. این کلیسا بالاخره در دهه نود بازسازی شد و اکنون مرکز کلیسای ارتدوکس روسیه میباشد.
کاریکاتور رابرت ماینور در روزنامه سان لویس پست دیسپچ سال 1911. کارل مارکس در میان سرمایهداران وال استریت: جان دی راکفلر، جی.پی مورگان، جان دی ریان سیتی بانک و شریک مورگان جورج پرکینز. درست پشت مارکس تدی روزولت قرار دارد. رئیس جمهور آمریکا و رهبر حزب پروگرسیو (توسعه)[12] – ساختمان امپایر استیت واضح به صورت ابلیسکی که هست خودنمایی میکند. مناره و عمود بانکداران و دنیاپرستان.
” وقتی بفهمید که هدف نهایی هر دو این سیستمهای ظاهرا متناقص یکی است: که هر دو بر اساس دیالکتیک هگلی به سوی یک هدف[13] کار میکنند، که هدف هر دو در راستای نفرت از اصول سنتی، انقلابی در ساختارهای آنها، جابجایی ثروت و قدرت از آن محافل به نفع نظم نوین خود و مکیدن آنچه در میان اکثریت است به نفع یک اقلیت دیوانه قدرت و کنترل ریزترین امور شهروندانی که برایشان جز احشام و اعدادی روی کاغذی آمار نیستند، میباشد، ناباوری اینکه چرا آقایان باید افکار و اهداف باستانی خود را در قالبی جدید بزک کرده و با اسامی جدید همانند کمونیسم و سوسیالیزم و “نظم” و غیره بفروشند، و معمای اینکه چرا بزرگترین سرمایهداران وال استریت به روی کار آمدن کمونیستها کمک کرده و میکنند، شاید برایتان حل شود. “
در همان زمان پرونده بیلیس، در آن سوی اقیانوس در آمریکای 1912، لئو فرانک[14]، مدیر یک کارخانه مدادسازی در آتلانتای ایالت جورجیا برای قتل دختر 12 ساله مسیحیای به نام مری فیگن[15] که از کارکنان کارخانهاش بود محاکمه میشد. فرانک، رئیس انجمن یهودیان آتلانتا، بنی بریث[16] (بنی بریث که امروزه نیز فعال و با نفوذ است به معنی برادران عهد[17] می باشد.) نیز بود. در این پرونده فرانک گناهکار شناخته شد. یک نویسنده جسد دخترک بیگناه را چنین توصیف کرد: “ او بسیار خونریزی کرد، نه تنها از زخم سرش بلکه از تمام بدنش.”
مری فیگن
نگاهی محققانه به موضوع در کتابی جدید به نام “قتل ماری فیگن کوچک”[18] عرضه شده است. اما به نظر میرسد که یهودیان از بابت این کتاب بسیار ناراحتند. اندکی پس از قتل فیگن بود که یهودیان “انجمن برادران عهد علیه بیآبرو کردن”[19] را تشکیل دادند که سرسختانه سعی بر مخفی کردن و سرپوش گذاشتن بر این ماجرای تاریک داشت. یهودیان گفتند که قاتل مری فیگن نه یک یهودی، بلکه یک سیاهپوست بوده. از ما میخواهند باور کنیم که هیات منصفهای در منطقه جنوبی آمریکا، با آن سابقه نژادپرستانهاش، مردی سیاهپوست که دختر بیگناه سفیدپوستی را به صورتی رازآلود و مناسکگونه کشته (خدا میداند سیاهپوست جنوبی از کجا چنین چیزی را آموخته) رها کرده و به جایش یک یهودی بیگناه را به جرم این قتل وحشیانه اعدام کردند. این یکی از پروندههای بسیار بسیار معروف اوایل قرن بیستم است و انجمن بنیبریث و دیگر گروههای یهودی همه فریاد برآوردند که فرانک را فقط به خاطر آنتی سمیتیزم متهم و اعدام کردند.
پس از کلی داستان و پول صرف ماجرا کردن، 73 سال پس از ماجرا، یهودیان موفق به اخذ حکم بخشش برای فرانک شدند. اما نکته اینجاست که فرانک به دلیل “بیگناهی”اش حکم بخشش نگرفت. در حقیقت یهودیان در همان زمان بارها تقاضای تجدید نظر کردند، اما فرانک مرتبا و قاطعا گناهکار اثبات شد. در نهایت استاندار حکم فرانک را از اعدام به حبس ابد تغییر داد. اما مردم چنان عصبانی شدند که عدالت را در دست خود گرفته، به زندان حمله کرده، فرانک را از زندان بیرون کشیده و از درختی دار زدند. به این دلیل بود که 73 سال بعد برای فرانک حکم بخشش صادر شد. بخاطر مردمی عصبانی که قانون را خود اجرا کردند، نه بخاطر بیگناهی فرانک.
در 1919 یک مسیحی یهودیان را متهم به قربانی کردن کودکش در شیکاگو کرد. در این یک مورد به صورت قطع مشخص نیست که آیا حقیقتا یک قربانی در کار بود یا اتهامی بیپایه. دقت شود که بسیاری نمونهها وجود دارد که در آنها یهودیان بیگناه با بیانصافی متهم به قتل کودکان میشوند. مثلا واقعه 1928 در مسینای[20] نیویورک، که یهودیان متهم به قربانی کودکی شدند که در حقیقت در جنگل گم شده بود.
روزنامه روسی نشپوت هاربین در 7 اکتبر 1953 گزارش داد که بچهای مسلمان در افغانستان دزدیده و کشته شد. حکم دادگاه ذکر کرد که دلیل قتل، قربانی در مراسمی رازآلود بوده.
دقت کنید که عمده محققان این موضوع اشخاصی معتبر و شناخته شده بودهاند. دکتر دال همانطور که گفتیم زبانشناس و نویسندهای بسیار سرشناس، یکی از شخصیتهای ملی روسیه و نویسنده دیکشنری زنده روسی[21] است. این معادل دیکشنری وبستر در آمریکاست.
دادستان آمریکایی توماس واتسون[22] علنا گفت: “یهودیان حقیقتا در آئین قربانی انسان فعالند.” آقای واتسون در 1896 به عنوان معاون اول رئیس جمهور حزب سوم در انتخابات شرکت کرد و حزب او بیش از یک میلیون رای دریافت کرد. او بعدا در سال 1920 به عنوان سناتور انتخاب شد.
بسیاری از خود یهودیان نیز درباره این قتلها نوشتهاند. به عنوان مثال مایکل، خاخام اعظم لیتوانی، که مسیحی شد، بسیاری از این اعمال نفرتانگیز را گزارش داده. در کتاب دکتر دال، ما نمونههایی بسیار از یهودیان بازگشته و تواب را میبینیم که به این امور اعتراف کرده و گزارش دادهاند.
پرونده قتل کودکان مسیحی و استفاده از خون آنها توسط یهودیان – چاپ طبق دستور وزارت کشور – 1844 – روسیه
در 16 آوریل 1989 مقالهای جالب در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسید. گرچه مقاله به نتیجهای نهایی نمیرسد، اما خواندن آن بیضرر نیست:
“اسکلتی قدیمی و گم شده در زیرزمین کنیسه : فصلی تاریک- یا در هر صورت عجیب- دیروز در تاریخ غیر از این مورد محترمانه کنیسه خیابان الدریج در منطقه جنوب شرقی[23] گشوده شد، وقتی که جمجمهای که برای مدتها در میان کپهای خاکستر و ذغال مخفی بود به بیرون غلطید و به پای یکی از کارگران خورد. کمی بعد پس از جستجو یک اسکلت کامل پیدا شد. استخوانها پس از بازرسی به ایستگاه پلیس منطقه پنج فرستاده شدند. پیام رسمی پلیس این است که قادر به شناسایی استخوانها یا جنسیت مقتول نیستند. اما به نظر میرسد که بیش از سی سال در آن زیر زمین قرار داشته. کلام غیر رسمی، به گزارش بتی ساندلر[24]، مدیر پروژه تعمیر خیابان الدریج، این است: “احتمالا دختری جوان در اواخر نوجوانی یا اوایل بیست سالگی بوده.” که این داستانی تاریک را رقم میزند. کارگران مشغول حفاری در زیرزمین کنیسه 102 ساله هستند، مابین خیابانهای کانال و دیویژن[25]، که در مرحله اول تعمیر قرار دارد. هیچ شایعهای محو و هیچ داستانی قدیمی این استخوانها را توضیح نمیدهند. قاضی پال پی.ای بوکسان[26] دادگاه مدنی که سه دهه در این کنیسه عبادت کرده گفت: “به هیچ وجه نه اطلاعی نه حدسی درباره اینکه این شخص که بوده یا اینکه چطور از آنجا سر در آورده ندارم.”
چطور استخوان یک نوجوان در انبوهی خاکستر در زیرزمین یک کنیسه پیدا میشود؟ اگر متعلق به فرزند خانوادهای یهودی بوده، با توجه به همبستگی و در هم تنیدگی جامعه یهودیان، حداقل یکی در کنیسه میبایست بداند که این که بوده. پس اگر یهودی نبوده، چرا باید استخوان یک غیر یهودی در کنیسه در “کپهای از خاکستر” پیدا شود؟ این سوالی معتبر است که نیاز به پاسخی معتبر دارد. اما آنها که درگیر ماجرا بودند این موضوع را نادیده گرفتند. و چرا گفته شد که محققان قادر به تعیین جنسیت نشدند؟ این کاری راحت برای پزشکان است. اینقدر بیتوجهی به چنین پروندهای غیر قابل باور است.
حدود یک ماه بعد واقعه جالب دیگری پیش آمد. در اول مه 1989 در برنامه تلویزیونی معروف اوپرا[27]، برای بینندگان سورپرایز بزرگی به وقوع پیوست. موضوعی که هر روز در اوپرا انتظار مطرح شدنش نیست. اوپرا با دختر جوان یهودیای با نام مستعار ریچل (نام واقعیاش Vicki polin) مصاحبه کرد و او در جلو دوربین اعتراف نمود که خانوادهاش، نسل اندر نسل در آئینهای رازآمیز، شامل تجاوز به محارم، قربانی انسان و خوردن خون و گوشت آنان شرکت کردهاند. فیلم این مصاحبه حیرتانگیز موجود است و به همگان توصیه میشود آن را مشاهده کنند.
ریچل همچنین در جلو اوپرا و بینندگان حیرتزده گفت که “این فقط خانواده من نیست. بسیاری خانوادههای یهودی دیگر در سرتاسر آمریکا که کاملا نرمال و محترم به نظر میرسند در جمع خود به چنین کارهایی مشغولند.”
اوپرا از او پرسید: “این اولین بار است که من میشنوم که یهودیان بچه قربانی میکنند، اما بگذریم. تو شاهد قربانی بودی؟” ریچل پاسخ داد: “درسته. وقتی بچه بودم، مجبورم میکردن که شرکت کنم، مجبور بودم نوزادی رو قربانی کنم.”
او به اوپرا گفت که شاهد قربانی کردن و خوردن بچهها بوده برای «قدرتی» که به دست میآوردند. این بچهها درون خانواده بزرگشان و برای چنین هدفی، به دنیا آورده میشدند. او گفت که خودش چندین بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به خاطر ارتباط جنسی پدرش با او، پنج بار سقط جنین نموده است. همچنین عنوان کرد که خانوادهاش، شدیدا با این مناسک شیطانی سر و کار دارند. مادرش عضو کمیسیون روابط انسانی در شیکاگو است و در آنجا شهروند بسیار محترمی است. هیچکس به او شکی نمیکند. کسی نمیتواند چنین تصوری داشته باشد. در این فرقه، افسران پلیس، پزشکان، وکلای دادگاه و … هم حضور دارند.
پزشک معالج Polin، خانم Tina Grossman، در برنامه حضور داشت اما گفتههایش از روی کلیپ یوتیوب حذف شد. این پزشک گفت که تاکنون 40 نجاتیافته از چنین فرقههایی را درمان کرده است. در حالیکه آنها از ایالتهای مختلف آمریکا و کانادا هستند و هیچکدام یکدیگر را نمیشناسند، اما همگی تقریبا تجارب یکسانی داشتهاند.
خانم Grossman: «آنها همگی یک مناسک مشابه را توصیف میکنند… این نشان میدهد که این افراد به شیاطین و قدرتی که شیاطین به آنها میدهند ایمان و باور دارند، بنابراین چنین مناسکی را با اطمینان انجام میدهند…»
یک سال بعد، در 1990، ریچل بار دیگر شجاعانه قدم پیش نهاد و اعتراف کرد که این وقایع حقیقت دارد. این مطالب در نسخه ماه مارچ 1990 مجله کالت واچ[28] به چاپ رسید:
” این اواخر من اینقدر شجاعت داشتم که مقداری از داستانم رو بیان کنم. من آشکار کردم که بازمانده خانوادهای یهودی هستم که نسل اندر نسل مشغول قربانی انسان و آدمخواری است.”
http://www.youtube.com/watch?v=mRYm5YtaCQo
پس باید طبیعی به نظر برسد که چنین وقایعی در اسرائیل که بسیاری یهودیان تندرو در آن مقیماند به وفور به وقوع بپیوندند.
چند سال بعد در 1995 گزارش شد که چند کودک مسیحی از رومانی دزدیده شده و به اسرائیل برده شدند. محمود اسدی، شهروند اسرائیلی در ارتباط با این پرونده دستگیر شد. او زمانی منشی شخصی اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل بوده. یقین است که او به تنهایی در این عمل شریک نبوده. این کار نیاز به فعالیت گروهی و ارتباطات قدرتمند و گسترده دارد. او در رومانیا چه کار داشت؟
عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام در 28 اکتبر 2000 نوشت: “اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شدهاند مرتبا در اسرائیل یافت میشوند.” او نتایج تحقیقاتش را در مقالهای با عنوان : “من عجائب الیهود … اسنتزاف الدماء البشریه ( از عجایب یهود، یهودیان از خون انسان نان فطیر[29] میسازند.)” منتشر کرد.
این مقاله خشم عظیمی در میان یهودیان برانگیخت. آنها تقاضای عذرخواهی رسمی مصر، تادیب این نویسنده، و قطع کمکهای مالی آمریکا به مصر را کردند.
حالا شاید کمی بیشتر و بهتر نمونههای بسیار و باور نکردنی قصاوت اسرائیلیان در کشتن کودکان و زنان حامله را درک کنید. بمباران مدرسه کودکان نابینا در فلسطین تنها یک نمونه است.
همانطور که دیدیم بسیاری کشورها و تمدنها در طول تاریخ، قربانی انسان توسط یهودیان را گزارش دادهاند و بسیاری شخصیتهای برجسته تاریخی به این موضوع اعتراف کردهاند. تقریبا از تمامی تمدنها و کشورها مانند رومانی، روسیه، فرانسه، مصر، آمریکا، اردن، سوریه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، استرالیا و … گزارش مناسک قربانی توسط یهودیان منتشر شده. کدام درست است، اینکه همه اینها توهم توطئه داشته، دیوانه بوده، این مزخرفات را بخاطر آنتیسمیتیزم و نفرت از یهودیان بیان کرده وهمگی در توطئه علیه یهودیان دست دارند؟ یا اینکه حقیقتی پشت ماجرا و آتشی پشت این دود عظیم است؟
ریچارد پو چیاخیا[30] در کتابش ” افسانه قربانی انسان توسط یهودیان”[31] مینویسد:
“ یهودیان هیچوقت از خون استفاده نمیکنند. حتی خون حیوان.”
اما خود او در صفحه هشت، درست یک صفحه بعد، حرف خود را نقض کرده و مینویسد:
“ در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن، در میان یهودیان شرقی، از خون ختنه برای نوشتن اسمای خداوند بر روی طلسمها استفاده میشد.”
وی در همان صفحه ادامه میدهد که خاخام رسپونسا[32] گفت که از خون خشک شده بز به عنوان “داروی عمومی” استفاده میکند.
پایهگذار شیطانپرستی هالیوودی مدرن، آنتون لاوی (بوهم.)[33] یهودی بود. لورد ایگن، رهبر یک فرقه شیطانی دیگر، نیز یهودی بود. اگر به نقش شیطانی ستاره پنج پر واژگون با بافومت، شیطان باستانی، در آن نگاه کنید متوجه حروف عبری در دورادور آن میشوید
همانطور که گفتیم دکتر دال نیزکتابش درباره قربانی انسان توسط یهودیان را به درخواست دولت روسیه تزاری نوشت. او بسیاری از جزئیات تهوعآور مناسک شیطانی را در کتابش ذکر کرده که توسط افراد ظاهرا یهودی صورت میگرفت. دال نکات بسیاری را کشف کرد که با وجود قدمت کار وی، هنوز بسیار مهم هستند.
گزارشات رسمی آمار مفقودین در جهان اول حیرت انگیز است. همین گزارشات تخمین می زنند تا سال 2012 تعداد کودکان مفقودی گزارش شده فقط در آمریکا به بیش از یک میلیون نفر در سال خواهد رسید. اگرچه تعدادی از این موارد، فرار از خانه یا دزدیده شدن توسط سایر اعضای خانواده میباشد، اما تعداد بسیاری نیز کودکانی هستند که هیچگاه خبر و اثری از آنها یافت نشده و نخواهد شد.آمار رسمی کودکان مفقودی در کانادا و اروپا نیز حیرت انگیز است.
نخست وزیر کانادا و دوستان
در استرالیا رفتار دولت با به خصوص کودکان بومی معروف است. گند کار چنان بالا گرفت که نخست وزیر چند سال قبل عذرخواهی رسمی نمود، اما شواهد میگویند که این اعمال هنوز ادامه دارد. عمده گزارشات دال بر استفاده از آنها در آزمایشهای دارویی و ژنتیکی بود. قطعا طبق معمول تمام داستان را نگفتهاند. اما همین باید ذهنیت آقایان را برایتان روشن کند. وقتی کودکان سفیدپوست مسیحی را مثل بزغاله میبینند و ذبح میکنند، انتظار دارید برای “بومیان” عقب مانده احترامی قایل شوند؟
(گفتیم بزغاله، و جایی قبلتر در مقاله اشاره به علنی بودن این مسایل – برای آنها که درست از گوش و چشم و مغز خود استفاده میکنند – در لغات و سمبلها کردیم. کلمه “کید- kid” که امروزه بسیار عمومی برای اطلاق به کودکان به کار میرود به معنی “بزغاله” میباشد. جالب است چطور لفظی که در انگلیسی صحیح برای اشاره به فرزند بز، بزغاله، به کار میرود، امروزه رسما به جای فرزند و کودک – child – به کار گرفته میشود. ارتباط آن با باورهای آقایان درباره حیوان بودن هرکه از آنها نیست و گویم – goyim – نامیدن آنها، که همان “احشام” است، جالب است. این هم لطیفهای از وضع تاسفانگیز زبان (ها) در نسلهای امروز، آموزش عمومی و سطح فکر مردمی که با موج پیش میروند و از هر چیز جدیدی بهره میگیرند بدون فکر درباره معنی و مفهوم آن چیز. میخواهد یک لغت باشد یا یک موسیقی یا یک نماد. دور گفتهایم اگر بگوییم چنین مردمی حقیقتا باورهای کسانی که آنها را حیوان میخوانند درباره خود ثابت میکنند؟)
“مردمی که از هوشمندی خود استفاده نکنند چیزی بهتر از حیواناتی بدون هوشمندی نیستند. چنین مردمی حیواناتی حمّال و استیکهای روی میز اند، با انتخاب و رضایت خودشان.” – میلتون ویلیام کوپر.[34]
جادو
گویی پایانی برای این سوراخ خرگوش وحشتناک آلیس در سرزمین عجایب نیست. مسئله از این هم بدتر میشود. گزارشات و شواهد بسیار دیگری نشان میدهند بسیاری کودکان عمدا با چنین اهدافی در این فرقهها درست میشوند. توسط اعضا طی مراسمهای جنسی آئینی که جزئی کلیدی از تمام فرق رازآمیز است، نطفههایشان بسته شده، متولد شده، و بدون هیچ ثبت و شناسایی رسمی تا سن مورد نیاز بزرگ میشوند. مدارک و شواهد حقیقت وحشتناک این کودکان گمنام موجود است. همچنین بسیاری کودکان بیسرپرست و یتیم که تحت کفالت دولتها و مراکز بهزیستی خصوصی و دولتی هستند نیز برای این امور مورد استفاده قرار میگیرند. از کودک آزاری و تجاوزهای جنسی گرفته تا آخر خط که قربانی میباشد. چند ساله اخیر انفجاری از اخبار اینگونه امور برپا شده که بسیاری از آنها بر کلیسای کاتولیک متمرکز اند. جالب اینجاست که مسئله، بیشتر از تجاوزهای جنسی بیان نمیشود و علنا در مقابل گزارشات دیگر سکوت میکنند. از این جالبتر سکوت همین رسانهها در مقابل گزارشات وحشتناکتر از نقاط دیگر، مثلا کنیسهها است. گزارشاتی که حتی در خود اسرائیل توسط فرزندان خود خاخامها منتشر میشوند. نفوذ و ضربه به کلیسای کاتولیک از اهداف بسیار قدیمی آقایان بوده که به نظر میرسد امروزه به موفقیت انجام شده. یکی از نمونههای پر سر و صدایی که با سکوت کامل در رسانههای رسمی روبرو است پرونده کودکی به نام هالی گریگ[35] در اسکاتلند است. درگیری بسیاری از “محترمین” و بالاترین مقامات دولتی و غیر دولتی و حتی دست داشتن کسانی که مامور مراقبت از کودکان بیسرپرست هستند در این اعمال شنیع آشکار شده. این مسئله به صورتی تحسین برانگیز توسط عدهای از مردم و رسانههای مستقل دنیا دنبال میشود. در اینجا جا دارد که مقاله مهم محقق انگلیسی، دیوید آیک، درباره این موضوع را ضمیمه کنیم:
***
سهشنبه 2 مارچ 2010
کودکآزاری و شیطانپرستی: اصل بافت شبکه
نوشته دیوید آیک
تا به حال طی برداشتن سنگها و مشاهده وحشتهایی که زیر آنها پنهان است چه سورپرایزها و شُکهای بیشماری که دریافت نکردهام، اما قلیلی از آنها به پای مقیاس کودکآزاری و رابطه آن با شیطانپرستی میرسد. این کلمه مهم است: مقیاس آن. حقیقتی که این امر صورت میگیرد یک مسئله است، اما شناخت وسعت و اساسی بودن آن برای قدرت حاکم در تمام دنیا حقیقتا شُکهآور است. من طی تحقیقاتم در بیش از 50 کشور با مردم درباره این موضوعات صحبت کردهام. آنها که اذیت شدهاند، داخل ماجراهایی که آزارگران را میشناسند و آنها که زندگیشان را وقف آشکار کردن این شیطان کردهاند. همه اینها را کنار هم بگذار و وضعیت تا حد ممکن روشن است: کودک آزاری و شیطانپرستی سیمانی هستند که ساختار حاکم را در هر کشوری نگه میدارند. این شبکههای “ملی” با یکدیگر در تماساند و شبکهای جهانی از کودکآزاران و شیطانپرستان را تشکیل میدهند که همه همانطور که به نظام کنترل خدمت میکنند مراقب یکدیگر نیز هستند. اگر کسی بخواهد خارج شود یا دست از اطاعت بکشد، خوب عواقب را میداند: یا “خودکشی” میشود یا با مدارکی که از او دارند لو اش میدهند. دولتهای جهان توسط این طایفه نژادپرست از طریق سیاستمداران و “رهبران” کودکآزار و شیطانپرست کنترل میشوند، کسانی که جرات رویارویی با خواستهای این آدمهای در سایه را ندارند، شیاطین در سایهای که اسناد و مدارک کافی برای نابودی این رهبران نمایشی آلت دست را به اندازه کافی در دست دارند.
چند هفته پیش در استرالیا سندی آشکار شد که اعترافات در بستر مرگ شیطانپرستی از یکی از لژها – فرقههای رده بالای سیدنی- بود. حقیقتا واقعی به نظر میرسد چرا که آنچه که میگوید با 15 سال تحقیقات من در این مسایل میزان است. این سند میگوید: “سیاستمداران بر اساس ساختاری با دقت ردهبندی شده معرفی شده و اجازه مییابند که قربانیانشان را انتخاب کنند. و به این میگویند “راز کوچک ما”. کودکان کوچکی که توسط سیاستمداران در سرتاسر جهان معیوب و اذیت میشوند به سرعت برای قربانی مورد استفاده قرار میگیرند. در استرالیا اجساد به ندرت کشف میشوند، چرا که استرالیا هنوز یک سرزمین بکر و وحشی است.”
در مناطق شلوغتر شیطانپرستان و کودکآزاران ( این دو شبکه از پایه با هم مرتبطاند) تسهیلات سوزاندن اجساد دارند که در آنها شواهد را “گم” میکنند.
مردم متوجه نظم و حالت سازمانیافته این ماجرا نیستند. شیطانپرستان و کودکآزاران در مقامات کلیدی عمومی قرار داده میشوند تا فعالیتهای گروه را پنهان کنند. این مقامات شامل رئیسجمهورها و نخستوزیران نیز میشود.
تد “بچهکش” هیث
من از سال 1998 نخست وزیر اکنون وفات یافته انگلیس، تد هیث، را به عنوان یک شیطانپرست کودکآزار قاتل معرفی کردهام، و در نمونه های “رده بالا” او به هیچ وجه یک استثنا نیست. دیگران را هم میشناسم، از جمله کسی که مدتی طولانی در همان مقام فعال بود.
این شبکهها در واقع دولتها، دفاتر ملی و محلی “قانون”، دادگاهها، دفاتر وفات، مددکاران اجتماعی و بهزیستی، شرکتهای حقوقی و غیره را کنترل میکنند و دکترهای خود را هم دارند که در هنگام نیاز بتوانند حقیقت آنچه بر کسی رفته است را به راحتی بپوشانند.
هر وقت تحقیق کردهام یا تحقیقات دیگران را خواندهام همان ساختار همیشگی را یافتهام. بچهها برای اعضای مهم “جامعه” فرستاده میشوند، از طریق خانههای کودکان و دیگر منابع، و اگر خود آنها یا خانوادههایشان بخواهند آنچه پیش آمده را آشکار کنند، با دیواری از مقاومت از سوی پلیس، سرویسهای اجتماعی و قضایی روبرو میشوند.
سناتور سابق نبراسکا، جان دبلیو دکامپ، معروف است که محفلی کودکآزار را در ایالت اوماها کشف کرد که شامل اعضایی رده بالا و سیاستمداران طراز اول آمریکایی میشد. این طی تحقیق وی درباره فساد مالی یک جمهوریخواه رده بالا به نام لارنس کینگ صورت گرفت، کسی که اتحادیه اعتبار فدرال جمعی را در اوماها میگرداند.
کینگ سرود ملی را در گردهمایی جمهوریخواهان در 1984 و 1988 خواند، اما کارش بیشتر از اینها بود. او برای سیاستمداران و دیگران بچه تامین میکرد.
از اواخر دهه 80 حقیقت شروع به آشکار شدن کرد و حتی چندین روزنامه اصلی، مخصوصا واشنگتن تایمز، تیترهایی زدند که رژیم ریگان- بوش را متهم میکرد.
اشاره به بوش پدر بسیار مهم است چرا که من طی سالها او را در کتابهایم و رادیو به عنوان یک کودکآزار زنجیرهای، شکنجهدهنده و قاتل نام بردهام. من یکبار روی رادیو زنده بی.بی.سی گفتم، خیر، دوبار چنین گفتم، و این حقیقت در چند روزنامه ملی چاپ شد.
روزنامهها داستان را به صورت مسخره نوشتند چرا که آنها، خب، احمق هستند. هیچ یک از آنها نیامد پیش من و نگفت که خب، بیشتر بگو برایمان. در همین حال، همانطور که “نخبگان” فاحشه بر روی مسائل مسخره تمرکز میکنند، بچهها در مقیاسی حیرتانگیز مورد سوء استفاده، شکنجه و قتل قرار میگیرند.
بوش پدر
بوش پسر در حال لذت از این نمایش معصومانه
کیتی اوبراین[36] که در برنامههای کنترل ذهن و اطلاعاتی آمریکا بردگی کرده و طبق اظهار خودش، قربانی پروژه MKULTRA بوده، بوش پدر و بسیاری دیگر را در کتاب مستندش[37] که در اصل به کنگره آمریکا ارائه شد، فاش کرد. او اینجا آنچه بوش مرتبا با دخترش، کِلی، میکرد را شرح داده:
“… من در بسیاری موارد دیدم که او آشکارا درباره سوء استفادههای جنسیاش از او حرف میزد. از این برای کنترل من استفاده میکردند. عواقب روانی مورد تجاوز قرار گرفتن توسط رئیسجمهوری بچهباز به اندازه کافی نابودکننده هستند، اما بوش شُکهای روانی بر روی ذهن کِلی [دخترم] را با استفاده از وسایل پیچیده الکترونیکی و دارویی بیشتر میکرد. بوش همچنین برچسبهای “به کی میخواهی بگویی؟” و “من مراقبت هستم” را روی کِلی میزد و وضع مستاصل را تشدید میکرد. سوء استفادههایی که از من در کودکیام شد در مقابل آنچه کِلی کشیده کوچکاند…”
آنچه بر کتی و دخترش کِلی آمده اگر تنها نتیجه اعمال یک مرد مریض باشد به اندازه کافی وحشتناک هستند، اما این اعمال روزانه در تمام دنیا بر بسیاری کودکان صورت میگیرند.
[شما بروید گفتههای این زن را مطابقت دهید با اعترافات مشابه خانم Svali که هیچکس بعد از افشاگریهایش در مورد سرنوشت او اطلاع موثقی ندارد و نیز خانم Mary Anne که هر سه اینها چطور، پرده از اسرار کودکآزاری و قربانی کردن آنها توسط سیاستمداران و ایلومناتیهای شیطانپرست برداشتند.]
هرجای دنیا که هستید و این خبرنامه را میخوانید، شبکههای سیاسی، اطلاعاتی و نظامی کشور شما نیز دقیقا چنین میکنند. شما دربارهاش نمیشنوید، مگر از طریق آنهایی که بدون ترس از عواقب میخواهند تحقیق کنند. بخاطر این دیواری که گفتم سیستم، در را روی صورتتان میبندد: با اجازه ندادن به تحقیق و دادخواهی، با اطمینان حاصل کردن از اینکه تحقیقات رسمیای که شروع میشوند در دست خودشان بوده و هیچوقت نتیجه ندهند، با تهدید، حتی کشتن کسانی که عدالت را میخواهند و با تهدید آن عده قلیلی در رسانههای اصلی که علاقه به کار روی این داستانها دارند.
جان دکامپ در کتابش: مخفی کاری فرانکلین: سوء استفاده کودکان، شیطانپرستی و قتل در نبراسکا، با جزئیات کامل توضیح میدهد که محفل شیطانپرست و کودکآزار، شامل کسانی میشد که دولت، پلیس و رسانههای اوماها را کنترل میکردند و به این صورت “دیوار” ای وجود داشت که عدالت را متوقف کند. بسیاری از ماهی کوچکها نیز حمایت میشوند چرا که پیگیری قانونی آنها، ماهی بزرگها را آشکار خواهد کرد.
یک کمیته مخصوص دولتی نبراسکا بالاخره مشغول تحقیق شد و کارآگاه خصوصی، گری کارادوری به عنوان محقق رهبر استخدام گشت. به نظر میرسد که او واقعا دنبال حقیقت بوده، چرا که طی تحقیقاتش کشته شد. هواپیمای کوچکی که خلبانی میکرد در وسط هوا در ایلینویز نقص فنی پیدا کرد.
تلویزیون استان یورکشایر یک مستند 56 دقیقهای درباره ماجرای لارنس کینگ به نام “توطئه سکوت” ساخت که قرار بود در شبکه دیسکاوری نیز پخش شود. اما در لحظه آخر برنامه را متوقف کرده و دستور نابودی تمام نسخهها را دادند. حداقل یکی نابود نشد، و میتوانید آن را اینجا ببینید.[38]
تمام اینها مرا به داستانی میرسانند که من و بقیه با هدف انتقام از مسببین آن مشغول کار رویش هستیم: مسئله دختر دارای بیماری سندرم دان، هالی گریگ. این یک نمونه کلاسیک برای همگان است تا بیدار شوند.
ادامه دارد …
[1] Andrei Youshchinsky
[2] Menakhel Mendell Beilies
[3] Liudmila Cheberiakova
[4] Zhenya Cheberiak
[5] Valentina Cheberiak
[6] John Grant
[7] Odessa
[8] Zaitsev
[10] Chaplinsky
[11] The Murder of Andrei Youshchinsky, 1917
[12] Cartoon by Robert Minor in the St. Louis Post-Dispatch in 1911. Karl Marx surrounded by an appreciative audience of Wall Street financiers: John D. Rockefeller, J.P. Morgan, John D. Ryan of National City Bank and Morgan partner George W. Perkins. Immediately behind Marx is Teddy Roosevelt, leader of the Progressive Party.
[13] Hegelian Dialectic: Thesis + Antithesis = Synthesis
[14] Leo Frank
[15] Mary Phagen
[16] Atlanta Jewish Society, B’nai B’rith
[17] Brotherhood of the Covenant
[18] The Murder of Little Mary Phagan, Mary Phagan
[19] Anti Defamation League of B’nai B’rith (ADL)
[20] Massena, NY
[21] Russian Living Dictionary
[22] Thomas Watson
[23] Eldridge Street Synagogue, Lower East Side, New York City
[24] Betty Sandler, administrative director of the Eldridge Street Project
[25] Canal and Division Streets
[26] Judge Paul P.E. Bookson, Civil Court
[27] Oprah Winfrey
[28] Cult Watch
[29] Matzo
[30] Richard Po-Chia Hsia
[31] The Myth of Jewish Ritual Murder
[32] Responsa
[33] Anton LaVey (Boehm)
[34] Milton William Cooper
افسر اطلاعاتی سابق نیروی دریایی، یکی از فعالان به دنبال حقیقت و پایهگذار شبکه رادیویی و سازمان اطلاعاتی مردمی خود. کتاب او : شاهد باش یک اسب رنگ پریده را، و مجموعه رادیویی وی با نام “بابل رازآلود” که هر دو در اینترنت قابل دسترسند بسیار توصیه میشود. وی توسط ماموران لباس شخصی اف.بی.آی در بیرون خانهاش به قتل رسید.
Behold a Pale Horse :
Mystery Babylon Series :
http://thepiratebay.org/torrent/4162433/William_Cooper_s_Mystery_Babylon_Series
[35] Holly Greig
[36] Cathy O’Brien
[37] TranceFormation of America (1995)