سالها قبل از اين، شايد سي سال پيش يك نقّاشي ساده در كتابي به نام «سوگ خنده» چاپ شده بود. اين نقّاشي مردي را نشان ميداد كه تا كمر در باتلاق فرو رفته بود، از يك طرف يك تمساح، از طرف ديگر ماري گزنده به طرف او ميرفتند. باران هم در حال باريدن بود و او چتري را بالاي سر گرفته بود تا باران خيسش نكند.
آماده باش تا ظهور
همة ايرانيها حدّاقل يك بار اين بيت معروف را شنيدهاند:
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل كجا دانند حال ما سبك بالان ساحلها
سالها قبل از اين، شايد سي سال پيش يك نقّاشي ساده در كتابي به نام «سوگ خنده» چاپ شده بود. اين نقّاشي مردي را نشان ميداد كه تا كمر در باتلاق فرو رفته بود، از يك طرف يك تمساح، از طرف ديگر ماري گزنده به طرف او ميرفتند. باران هم در حال باريدن بود و او چتري را بالاي سر گرفته بود تا باران خيسش نكند.
حال و روز ما آدمها و بيشتر حال و روز مسلمانان بيشباهت به تصوير مرد اين نقّاشي نيست، از هر سو هجوم و خطر تهديد كننده و هلاك كننده هست ولي ما به دفع كم خطرترين آنها ميرويم و از آن بدتر مشغول بازي و سرگرمي ميشويم.
از گذشته هم اين تمثيل را به خاطر داريم كه مَثَل ما، مَثَل مرديست كه با طنابي در چاهي آويخته شده، در انتهاي چاه مارهايي او را انتظار ميكشند، موشهايي در حال جويدن طناب اين مرد آويخته هستند و در همين وضع، آن مرد مشغول خوردن عسل مختصري است كه زنبورها در ديوارة چاه و در كندو ساختهاند.
بارها گفتهام كه هجوم اين همه بلا، براي مؤمنان آل محمّد(ص) تا وقت خلاصي بزرگ و ظهور كبراي حضرت صاحبالزّمان(ع) استمرار دارد و لذا آماده باش، روزي ناگزير و دائمي ما است.
اين همه به غير از ابتلائات و آزمايشهايي است كه هر يك از انسانها در سراسر عالم به دلايل مختلف با آن درگير و بدانها مبتلا ميشوند.
آنچه به آن اشاره كردم، فراگير و عمومي است. هيچكس در اين جغرافياي فرهنگي در امان نيست. امّت مسلمان پيرو ولايت و امامت حضرات اهل بيت(ع) را نيز درگير و مبتلا ساخته و ميسازد. هيچ به اين كلمة دو حرفي «لا» فكر كردهايد؟
شايد سادهترين و در همان حال سختترين و پيچيدهترين و پردردسرترين كلمه در ميان همة لغات بشر باشد. از اوّلين لحظهاي كه شخصي يا قومي با آگاهي، وباتكيه بر ذخاير فرهنگي و اسوههايش با نگاهي به دوردست خود، بر پاية اين كلمة دو حرفي «نه» ميايستد، مانند يك سيبل، آماج همة تيرهاي زهرآگين صاحبان زر و زور و تزوير ميشود. از هر سو باريدن بلا آغاز ميشود، درست مثل تصوير همان مردي كه گفتم. حيات و زندگي حقيقي، با همين كلمه آغاز ميشود. «نه!»
مگر جز اين است كه ورود به حيات طيّبة اسلامي با «لا» آغاز ميشود؟ لاالهالاالله.
شايد اين عبارت ماندگار «انّ الحياة عقيدهٌ و جهاد» از حسين بن علي(ع) نباشد، امّا كلامي نوراني و آسماني است كه تنها آسمانيها ميتوانند آن را گفته باشند. «نه» دروازة ورود به حيات و جهاد براي حيات است.
درك اين معنا، نسبت يافتن با مردان مرد از قبيلة رستگاران و چشم دوختن به افق دوردست، يعني چشم داشتن به نمونة ويژهاي از «بودن و زيستن» در آينده و همة «معني زندگي» است.
اشتغال به دنيا و آب و رنگ آن، چنانکه از مفهوم و معنياش برميآيد، عين دوري است، عين گم كردن حيات و معني حيات. مگر اينكه «زندماني» دوّاب و احشام را به غلط «حيات» معني كرده باشيم.
همة هنر قبيلة شيطان، همة شعبدهها و صورتسازيهايش معطوف به «فراموشي حيات و معني حيات» است. چه ميتوان گفت در هنگامهاي كه معني مجعول از حيات و زندگي جايي براي پرسش از حيات باقي نگذارده است.
به قول حافظ شيرازي:
جهان سست است و بيبنياد، از اين فرهادكش فرياد كه كرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
جملگي، « فرهاد» هاي كشته شدهايم در زير خروارها سنگ كه با تيشة خويش از كوه كندهايم، به اميد وصل تصويري سنگي از شيرين. تصويري از حيات.
چرا چون لسانالغيب از اين بيبنيادي و آوار سنگهاي سخت بر خويش فرياد بر نياوريم؟ در جايي گفتهام كه «غرب، همه را نشسته ميخواهد». نشستن؛ يعني مرگ، يعني ايستايي بر زيست نباتي و حيواني، دور مانده از حيات حقيقي و انساني. همگي سر در پي يافتن «جان دينداري» از دين واماندهايم. جان دينداري، تجربة «آب زندگي» است در ميان ظلمات زمين. ورنه، هزاران برهمن، مرتاض، سيك و صوفي، راهب و زاهد در ظلمت سراي معابد به مناسك مشغولند، بيآنكه رنگي از «حيات» بر چهره داشته باشند.
اين حكايت شنيدني است. روزي ملكة انگليس به ديدار معبدي از معابد هندوان رفت، به احترام، كفش خود را بسيار دورتر از جايي كه هندوان پاي برهنه ميكردند، از پاي در آورد. تا ادب و احترام خود را به معبد و معبدنشينان ابراز داشته باشد. او، خوب ميدانست كه در اين معابد و اين مناسك رد و نشاني از حيات نيست. «نه» نيست. از همين رو، ملكه، اين «زيست بيلا» را در ميان هندوان تكريم كرد. طالبان مرگ «انسان و اديان» و جويندگان جهان و سلطه بر جهان، به نيكي دريافتهاند كه نيل به مقصود در گرو نشانه رفتن «سرچشمة حيات» است. و هم زمان با آن، حافظان و طالبان اين سرچشمة زاينده و زندگيبخش. اميدوارم، اين آية كريمه را شنيده باشيد. بر تابلوهاي سازمان آب هم آن را ميتوان ديد: «و جعلنا من الماء كلّ شيء حيّ؛ هر چيز زندهاي را از آب پديد آورديم».
خداوند، حيات جملة موجودات را از آب و در گرو آب معرفي ميكند. بيآبي يعني برهوت، كوير، خشكي و آب يعني حيات و هستي. مگر نه اينكه كه قلب آدمي، جايگاه زندگي است. قلب، بيحيات و زندگي، در برهوت جهل و شرك ميميرد. سنگ ميشود، مرگ ميآفريند. بزرگان دين،از صاحب ولايت و امام معصوم به «آب» تعبير ميكنند. امام، به مناسبت مظهريّت حضرت حق، سبحانه، سبب احياء همة دلها و زمينهاي مرده است و امام آب حياتبخش همة قلبها و زمينهاست كه اگر نباشد،خاك مرگ همه جا را ميپوشاند. بيسبب نيست كه فرمودند: اگر حجّت خدا بر روي زمين نباشد، زمين اهلش را ميبلعد. «لولا الحجّه لساخت الارض باهلها»
زمين و اهلش در هم پيچيده و هيچ ميشوند، نيست ميشوند. چنان كه، با بارش باران حياتبخش جان دوباره مييابند. ضامن حيات و بقا، حجّت حي خداوند است و آب گوارا را نيز هم اوست. مظهر تام و تمام اسم حّي، كه همه كس و همه چيز در نسبت با او جان ميگيرد و به برگ و بار مينشيند. «يحييها الله (عزّوجل) بالقائم عليهالسّلام بعد موتها؛ خداوند به قائم زنده ميگرداند، بعد از آنكه در كفر و ضلالت قلبها مرد.
جويندگان مرگ انسان، نقطة مركزي و سرچشمة حيات را نشانه رفتهاند و طواف كنندگان گرد اين كعبه را. مؤمنان آب و ستايشگران آب را. آنها نيك دريافتهاند كه براي بودن خود و استمرار اين زيست شيطاني ناگزير به بستن سرچشمة حياتاند.
دواير طواف كنندة دور اين نقطه، مؤمنان آل محمّد(ص) هستند كه زندهترين مردم روي زميناند. از اينجاست كه نشانة همة تيرهاي بلا شدهاند. آنها از يك نكتة ظريف غافلند و آن اينكه، همين حيات حيواني را هم كه دارند وامدار صاحب حيات حقيقياند. در عالم كه دو منشأ هستي و بودن و حيات كه وجود ندارد. منتها حيات حيات طيّبه نيست. امّا همان «بودن پست و حيوي» هم در حقيقت بستة مركز و كانون حيات حقيقي و طيّبه است كه اصل و فرعش به اذن الله نزد حجّت حي خداوند است و پس از آن مؤمنان آل محمّد(ص) آن را دارا هستند. اين مؤمنان بودن و خورد و خوراك و نفس كشيدنشان هم جهاد و عبادت است. همة شيوه و سنّت و سيره و آدابشان، جهاد و عبادت است. چون در هر كدام روي و نشاني از آن حيات طيّبه هست.
شايد خود ما هم از اين نكته غفلت داشته باشيم. چون خصم و مركز خصومت، يعني شيطان لعين اين نسبتها را ميداند، با همه چيز مؤمنان كار دارد. او در تلاش است تا هرگونه رد و نشان از اين طايفه را محو كند، حتّي اگر حجابش باشد، نحوة نماز گزاردنش، حجّش تا چه رسد به مجاهدة ميدانياش براي محو ظلم و باطل و سياهي. هجمة همه جانبه و صورتهاي گوناگون خصومت و دشمني هم به شناخت خصم از اين همه توان و قوّه برميگردد. آنها، براي، تك تك اعمال و آداب، تك تك اقوال و انديشهها و جملة رويكردهاي فرهنگي و فكري و عملكردهاي مادّي و تمدّني مسلمانان مؤمن آل محمد(ص) انديشه كردهاند و بدلش را زدهاند. در حالي كه براي حذف فيزيكي نيز لحظهاي آرام نداشتهاند، انها هم زمان با هم، سه استراتژي «بازدارندگي، استحاله و انهدام» را به كار گرفتهاند. برخي ترفندها، تيرها و دامها، مردم را از سير باز ميدارد، برخي روندگان را در سيره و سنّت غيرالهي و غيررحماني مستحيل ميكند و برخي را مصرّانه قتلعام ميكند. ميتوان گونههاي مختلف كينورزي و عمل خصمانة كانونهاي فتنه را كه عليه مسلمانان مجاهد به كار گرفته ميشود، زير عناوين ياد شده فهرست كرد. از همين منظر است كه گفتوگو دربارة همة آنچه مردم و جامعة مسلمانان بدانها مبتلايند، در حوزة فرهنگ اسلامي قابل گفتوگوست، قابل نقد و قابل بررسي براي ارائة راه حل و اصلاح مهدوي.
اسماعیل شفیعی سروستانی
رادیو معارف 27 فروردین 1388