مي آيي از راه سفر جز اين چه ميخواهم دگر
گردي تو پيدا در نظر جز اين نميخواهم دگر
گردي تو پيدا در نظر جز اين نميخواهم دگر
گردم دگر از غم رها وصلت رسد ديگر مرا
آخر رسد از تو ندا هجر تو گردد مختصر
گردي عيان اي شاه دين آقاي خوب مسلمين
انسان کامل اين زمين با تو بگردد مفتخر
مهرت شود ديگر عيان روشن کني ملک جهان
چون من رسم بر آستان باز آيدم نور بصر
نور تو گردد منتشر در کل عالم منفجر
هستم برايت منتظِر تا کي برآيي منتظَر
چون ميرسي بر عاشقان زين غيبت اي آرام جان
يکسر بگردم شادمان شادي شوم من سر بسر
آخر شوم معمور تو در دولت منصور تو
تا چون درخشد نور تو ظلم شبم گردد سحر
مهر تو پيدا ميشود دردم مداوا ميشود
وصلت مهيا ميشود جز اين چه ميخواهم دگر