«یهودیان مانند مسیحیان که به بازگشت عیسی علیه السلام معتقدند، به ظهور یک منجی میاندیشند و همانگونه که زرتشتیان در انتظار رجعت بهرام شاه هستند، نصرانیان حبشی نیز چشم به راه ظهور پادشاه خود «تئودور» موعود هستند و هندوها نیز به خروج «ویشنو» دل بستهاند و مجوسیها به زنده بودن «هوشیدر» اعتقاد راسخ دارند و بودائیها منتظر باز آمدن «بودا» و اسپانیاییها مترقب بزرگ خود (رودریک)اند و اقوام مغول هم رهبر خود، «چنگیز» را منجی بزرگ میشمارند.
بخش سوم
آیندهنگری مثبت در منابع اسلامی
منابع نقلی اسلام متشکل از قرآن و حدیث است. عمده تعالیم و آموزههای اعتقادی مسلمانها نیز از آن دو برداشت میشود. آیندهنگری مثبت، از باورهایی است که میان آموزههای اسلامی از جایگاه مهمی برخوردار است. مقوله مهدویت، باورداشتی است که آیندهنگری مثبت اسلام را نشان میدهد.
از آن جا که دین اسلام، آخرین دین و نیز کامل ترین و جامع ترین ادیان آسمانی به شمار میآید، باید پاسخگوی همه مشکلات و دغدغههای بشری باشد. آگاه نبودن و اطلاع نداشتن بشر از آینده فرجام خویش، از مهم ترین نگرانیهای او است که او را به خود مشغول کرده است.
آیا سعادت و خوشبختی، چشم به راه او است یا شقاوت و بدبختی؟ دین در جایگاه تنها مقولهای که میان انسان و ماورا ارتباط برقرار میکند، میتواند به این نگرانیها پاسخ داده و انسان را به ساحل نجات رهنمون سازد؛ از این رو، دین اسلام، این مسؤولیت مهم را بر عهده گرفته و انسانها را به آینده و فرجامشان امیدوار کرده و مهدویت را سمبل آیندة مثبت به بشر و جوامع بشری معرفی کرده است.
متمایز بودن آیندهنگری اسلام از آیندهنگری ادیان دیگر، این است که دین اسلام، علاوه بر معرفی کلی مهدویت به عنوان نماد آیندة مثبت، به بیان جزئیات آن نیز پرداخته و با ارائه آموزههای روشن و معقول و نیز با تعریف صحیح و روشن از آیندهنگری ومقوله مهدویت و از همه مهمتر با مشخص کردن مصداق منجی و زنده و حاضر بودن او در این دنیا و نیز نظارت ایشان بر اعمال و گفتار انسانها، ایده آیندهنگری را از مقام عقل نظری (ایده مطلق) به جایگاه عقلی عملی (مدینه فاضله مهدوی) سوق داده و آن را برای بشر و جوامع بشری عملی و کاربردی کرده است.
نمونههای آیندهنگری مثبت در قرآن
(و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارض یرثها عبادی الصالحون)[33]
و به راستی در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
(ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین)[34]
که زمین از آن خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، میدهد و فرجام (نیک) برای پرهیزکاران است.
(و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین)[35].
و میخواهیم بر کسانی که در زمین، فرودست شدند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم.
(وعد الله الذین آمنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فی الارض … و لیمکنّن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً)[36]
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین، جانشینِ [خود] قرار دهد … و آن دینی را که برای ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند.
(و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله)[37]
و با آنان بجنگید، تا فتنهای بر جای نماند و دین، یکسره از آنِ خدا شود.
آیات فوق، نمونههایی از آیاتی است که بر آینده روشن و نیکویی برای تاریخ بشر دلالت دارد. در برخی کتابها، تعداد آیاتی که به این امر اختصاص داشته و آینده را برای بشر مثبت و روشن ارزیابی میکند، بیش از یکصد آیه شمرده شده است. و نیز بعضی از مؤلفان، تعداد آنها را بیش از دویست آیه برشمرده است[38] .
در این نوشتار، میان آیات فراوانی که دربارة مهدویت آمده است، برای نمونه به تعداد محدودی از آنها اشاره شد. اکنون به برخی نکات مهم که در آنها وجود دارد، اشاره میشود.
1. برخی از واژگان آیات، بر حتمیت و قطعی بودن فرجام نیکو برای تاریخ بشریت دلالت دارد؛ نظیر «لقد کتبنا». از این واژه، قطعیت برمیخیزد. نیز از واژگان «نرید ان نمن» نیز حتمیت و قطعیت برداشت میشود؛ زیرا خداوند، اراده کرده است به مستضعفان امتنان بورزد و آنها را وارثان و حاکمان روی زمین قرار دهد. هر گاه اراده الهی با امتنان همراه باشد، تخلف بردار نیست.
همچنین از کلمه «وعدالله» نیز حتمیت به دست میآید، زیرا آینده و فرجام نیکو در پرتو حاکمیت مستضعفان و صالحان، از وعدههای الهی است و از آن جا که «ان الله لا یخلف المیعاد؛ خداوند، در وعدهای که داده است تخلف نمیکند»، این حاکمیت محقّق خواهد شد.
2. از واژگان «فی الزبور من بعد الذکر» استفاده میشود که آیندهنگری، از دیرباز میان ملت بنی اسرائیل نیز مطرح بوده و خداوند، به پیروان همه ادیان آسمانی، نوید آمدن روز موعود و آینده درخشان را داده است.
3. از واژه «الأرض» استفاده میشود که اولاً فرا رسیدن آینده روشن و تحقق جامعه ایدهآل بر روی همین کره زمین خواهد بود. ثانیاً استعمال لفظ «الارض» به طور مطلق دلالت بر عمومیت و همه جانبه بودن میکند؛ یعنی تحقق جامعه موعود، فراگیر و همگانی خواهد بود.
نمونههای آیندهنگری مثبت در احادیث
1. بیتردید، باورداشت مهدویت، میان باورهای مسلمانان، باوری اصیل و دارای جایگاهی مهم است. در این باره، روایات بسیاری از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اهلبیت او نقل شده است. کثرت این روایات، به حدی است که برخی اندیشوران و متخصصان مباحث مهدویت، ادعای تواتر کرده و تعداد آنها را بیش از دو هزار روایت برشمردهاند[39] . از آن جا که مقوله مهدویت برای مسلمانان نماد و سمبل آینده مثبت و درخشان است، همه روایاتی که دربارة مهدویت در کتابهای حدیثی آمده است، به نحوی در راستای آینده و آیندهنگری است. اکنون به دلیل کثرت و فراوانی آنها، برای نمونه به روایاتی چند اشاره خواهیم کرد:
حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
افضل اعمال امتی انتظار الفرج؛[40]
برترین اعمال امت من، انتظار فرج است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود:
انتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح الله فإنّ احب الأعمال إلی الله عزوجل انتظار الفرج[41]؛
منتظر فرج و گشایش کار باشید و از رحمت خدا مأیوس نشوید که به یقین، محبوب ترین اعمال نزد خداوند بزرگ، انتظار فرج است.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
… اذا افتقدوا حجة الله عزوجل فلم یظهر لهم و لم یعلموا بمکانه و هم فی ذلک یعلمون انه لم تبطل حجج الله عنهم و بیناته فعندها فتوقعوا الفرج صباحاً و مساء؛[42]
هر گاه حجت خدا را فاقد شدند و برایشان آشکار نبود و از مکانش اطلاع نداشتند و در این حال، میدانند که حجج و بینات خدا از میان نرفته است، [در این هنگام] صبحگاهان و شبانگاهان منتظر فرج باشید.
پس ایده ظهور منجی بزرگ و تحقق جامعه ایدهال و آفتابی بودن آینده تاریخ، عقیدهای است که پیروان ادیان سهگانة ابراهیمی و بخش چشمگیری از سایر ملل، بدان ایمان داشته و دارند.
«یهودیان مانند مسیحیان که به بازگشت عیسی علیه السلام معتقدند، به ظهور یک منجی میاندیشند و همانگونه که زرتشتیان در انتظار رجعت بهرام شاه هستند، نصرانیان حبشی نیز چشم به راه ظهور پادشاه خود «تئودور» موعود هستند و هندوها نیز به خروج «ویشنو» دل بستهاند و مجوسیها به زنده بودن «هوشیدر» اعتقاد راسخ دارند و بودائیها منتظر باز آمدن «بودا» و اسپانیاییها مترقب بزرگ خود (رودریک)اند و اقوام مغول هم رهبر خود، «چنگیز» را منجی بزرگ میشمارند. همچنین ایدة ظهور منجی در مصر باستان هم رواج داشته است؛ همانگونه که در متون کهن چین نیز دیده شده است.[43]
دیدگاه نوابغ و نخبگان علمی
پس از بیان این نکته که ایده آیندهنگری ایدهای است همه جانبه و فراگیر و مورد قبول همه پیروان ادیان ابراهیمی و غالب ادیان غیر ابراهیمی و نیز سایر ملتها است، به بیان سخنان برخی نوابع و نخبگان که آینده روشن و خوبی را فراسوی تاریخ بشر ترسیم میکنند خواهیم پرداخت.
برخی فیلسوفان و اندیشوران نامی نظیر افلاطون[44]، پلیبی[45]، ارسطو[46]، سن اگوستین[47]، فارابی[48]، ابن خلدون[49]، کانت[50]، ابن سینا[51]، ابن رشد[52]، شلینگ[53]، فیخته[54]، ویکو[55]، هردر[56]، هگل[57]، مارکس[58]، صدرای شیرازی[59]، ابوالحسن عامر[60]، آرنولد توین بی[61]، ویل دورانت[62]، ساموئل هانتینگتون[63]، پیتیریم سوروکین[64]، کارل پاسپرس[65]، علامه طباطبائی[66]، شهید مطهری[67] و… به آینده بشر، خوشبین بوده و فراسوی تاریخ را خوب ارزیابی کردهاند.
پس از بیان نام برخی افراد که به آینده، دیدگاه مثبت داشته و بشر و تاریخ او را عاقبت به خیر میدانند، به نظرات و دیدگاهها و نیز به سخنان برخی از آنها اشارت میکنیم:
در دیدگاه «هگل»، فلسفة تاریخ، قسمتی از فلسفه روح است. از نظر او، تاریخ دارای روح یا عقلی است که او را به سمت هدف راهنمایی میکند. از دیدگاه او، فیلسوف تاریخ به دنبال معنایی والاتر است و آن، عبارت از حدس و گمان دربارة مفهوم و هدف جریانهای تاریخی است. او عامل پیش برندة تاریخ را – به پیروی از «کانت» و «هردر» – ملل یا اقوام گوناگون پنداشت[68] .
«بیتردید اگر برای تاریخ، هدف و مقصدی را در نظر بگیریم، نیز مجموعه تاریخ را به منزله یک واحد حقیقی که داری انسجام و وحدت باشد مد نظر قرار دهیم و همچنین تاریخ را دارای روح و عقل بدانیم که حرکت تاریخ را تدبیر میکند، حرکت تاریخ به طور کلی از مسیر و حرکتش خارج نخواهد شد و قطعاً به آن هدفی که برای آن در نظر گرفته شده است، منتهی خواهد شد.
در اندیشه «کانت» (1724-1804م) مسأله ترقی، به این صورت بیان میشد که حوادث تاریخ از طریق تأمین ترقی، آنچه را برای نوع انسان، غایت به شمار میآید، تحقق میبخشد؛ بدینگونه مردم در حالی که صرفاً مقاصد فردی خود را دنبال میکنند، به تحقق این غایت نیز کمک مینمایند. مثل این است که قانون طبیعت، تمام اعمال آنها را به خلاف خواست آنها متوجه این غایات منظم میکند؛ چنان که گویی عقل یک نوع «حیله» به کار میبندد تا انسان را به مقتضای خواست خویش هدایت کند.
افراد انسانی و حتی اقوام و ملتها، تصور نمیکنند وقتی هر یک بر وفق دلخواه خویش و شاید هر کدام برخلاف دلخواه آن دیگر، غایت و هدف خاص خویش را دنبال میکنند، نا دانسته در مسیر نقشهای که طبیعت دارد، راه میپویند. این نقشه که خود آنها از آن خبر ندارند، خط سیر آنها را تعیین میکند و تمام اعمال و اطوار آنها نیز در جهت تحقق آن به کار میآید؛ در حالی که اگر خودشان از وجود این نقشه و جهت هدف آن، اطلاع پیدا میکردند، علاقهای برای تحقق آن اظهار نمیکردند.
«کانت» خاطر نشان میکند که چون انسان مثل حیوان نیست که بر حسب غریزه عمل نماید، چنین مینماید که تاریخ انسان نمیتواند مثل تاریخ زنبور عسل یک نوع تاریخ منظم باشد. فقط در صورتی که نقشه و غایتی داشته باشد، ممکن است زندگی و تاریخ انسان در جهت نظم و قاعده سیر کند. این ادعا البته مستلزم قبول فکر غائیت است که «کانت» آن را الزام میکند؛ اما چون حیات فرد کوتاه و محدود است، این غائیت در نظر وی، به وسیلة حیات نوع تحقق میپذیرد.
بدین نحو، ترقی انسانیت در مسیر کمال از طریق نسلهای متوالی و نامتناهی حاصل میشود و تحقق به کمال به وسیله نوع صورت میپذیرد نه به وسیلة فرد.[69]
«در فلسفه کانت، دو مقوله، عامل ترقی انسان دانسته شده است: مقوله عقل و آزادی. عقل، انسان را به سوی مسالمت با همنوعان و زندگی اجتماعی سوق میدهد و «آزادی»، انسان را به سوی خودمحوری و منفعتطلبی و ارضای تمایلات غریزی و شخصی وا میدارد. به تعبیر دیگر، انسان از منظر عقل، رو به جامعه میآورد؛ یعنی جامعه گرا میشود و از منظر آزادی، گریز از جامعه دارد و دنبال زندگی فردی و آزادی مطلق است؛ یعنی جامعهگریز است.
این دو مقوله در وجود انسان که به تعبیر کانت، طبیعت در وجود انسان قرار داده است و با هم در تعارض و تصادم هستند، عامل حرکت و تحرک هستند و انسان را به سوی ترقی و کمال سوق میدهند. این قول کانت که ترقی به وسیلة نوع انسان تحقق مییابد نه افراد انسان، امری است که «هردر» به شدت آن را رد میکند؛ چون نوع انسانی ـ چنان که «هردر» میگوید – یا عبارت است از سلسله نسلهای انسانی که به دنبال یکدیگر میآیند، یا آن که فقط یک «تصور کلی» است که در خارج، چیزی مقابل آن نیست و کانت، با قایل شدن به آن، در واقع، در دام «فلسفه ابن رشد» افتاده است[70] .
«هردر» و «هگل» به این نتیجه میرسند که غایت و هدف از سیر تاریخ و تحقق آن، امری است که خداوند برای عالم در نظر دارد. بدینوسیله، هر دو به حکمت بالغه و مشیت الهی میرسند.[71]
«اگوستن» (430-354م) در رساله مشهوری به نام «شهر خدا»، جریان تاریخ را به منزلة نوعی کشمکش توصیف میکند که بین دو عامل عمده یعنی ملکوت زمینی و ملکوت آسمانی قرار دارد. تقریباً دولت و کلیسا، مظاهر آن دو ملکوت به شمار میروند و غلبه نهایی در این جدال، از آن ملکوت آسمانی خواهد بود.
در این صورت، هدف تاریخ و معنای آن، گویی بیرون از حوادث و رویدادها است و عبارت است از تحقق مشیت ربانی.این نظریه، نزد مورخان و حکمای اروپا بیش از هزار سال بعد از سن اگوستن هم مقبول بود. حتی بوسوئه (1704-1627م) در قرن هفدهم هنوز تحت تأثیر تاریخنگری قوم یهود و آنچه نزد کلیسا مقبول بود، تاریخ را عبارت از تحقق عنایت و مشیت ربانی[72] میدانست.
برخی از اندیشوران و فلاسفه، نظیر علامه طباطبایی، آینده روشن و آفتابی انسان را در قالب هدایت عمومی موجودات توجیه و تفسیر میکنند و از منظر هدایت عمومی، انسان را رو به کمال دانسته و آینده را متکامل ارزیابی میکنند:
دانه گندمی که در شکم خاک با شرایط مناسبی قرار میگیرد، شروع به رشد و نمو کرده و به شاهراه تحول میافتد؛ هر لحظه صورت و حالت تازهای به خود گرفته، با نظم و ترتیب مشخص، راهی را میپیماید تا یک بوتهای کامل، دارای خوشههای گندم میشود. نیز اگر نطفة حیوانی است در میان تخم یا رحم مادر، شروع به تکامل نموده، راه مشخصی را که ویژه همان حیوان است، سیر میکند.
این راه مشخص و سیر منظم، در هر یک از انواع آفرینش ـ که در این جهان مشهودند ـ برقرار میباشد و در سرنوشت همان نوع است. بدیهی است نوع انسان، از این کلیات مستثنا نیست و همین هدایت تکوینی که بر همه انواع آفرینش حکومت میکند، بر وی نیز حکومت خواهد کرد و چنانکه هر نوع با سرمایه اختصاصی خود به سوی کمال خود رهسپار میشود و هدایت مییابد، انسان نیز با هدایت تکوینی، به سوی کمال واقعی خود هدایت مییابد.[73]
همچنین فیلسوف معاصر شهید مرتضی مطهری دربارة هدفمندی تاریخ، و تکامل بشر و جوامع بشری، میگوید:
آیا جامعه انسانی که به سوی یک تکاملی پیش میرود، هدف دارد و متوجه آن تکامل است؟ چنان که طبیعت رو به تکامل میرود اگر در مسیر انحرافی قرار بگیرد، بر میگردد به حالت تعادلش؛ گاهی از این طرف میافتد و برمیگردد به تعادل؛ گاهی از آن طرف میافتد و برمیگردد به تعادل؛ ولی با این که راههای مارپیچی طی میکند، در نهایت امر، به سوی آن هدف تکامل خود پیش میرود. آیا جامعه هم همین طور است؟ میگویند الهیون قائل به چنین چیزی هستند و از غیر الهیون نیز هگل ـ که معتقد به روح مطلق بود ـ قائل به چنین مطلبی بوده است.
مسألهای که اکنون همه ادیان، به حضرت حجت پیشبینی میکنند که عدل کامل، صلح کامل، رفاه کامل، سلامت کامل و امنیت کامل برقرار خواهد شد، همان پیشبینی تاریخ و تکامل بشریت است؛ یعنی زندگی بشر در آینده منتهی میشود به عالی ترین و کاملترین زندگیها که از جمله آثاری که در آن هست، آشتی انسان با طبیعت است و آن، این است که زمین، تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار میدهد، آسمان تمام برکات خود را در اختیار انسان قرار میدهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است[74].
آیندهنگری منفی
در نگرش منفی، آینده و فراسوی بشر، تاریک و ظلمانی فرض شده و یأس و ناامیدی، سر تا پای انسانها و جوامع انسانی را فرا گرفته است. ایدة نگرش منفی، غالباً از آن کسانی است که به ماوراءاعتقاد ندارند و جهان و جهانیان و ارتباط میان آنها را مادی محض میپندارند.
به تعبیر دیگر، دیدگاه ماتریالیستی دارند؛ از اینرو «بعضی فیلسوفان به جهان و به انسان، هر دو بدبین هستند؛ جهان را در مجموع خودش، یک امر نبایستی، یک شیء نامطلوب و انسان را هم درمیان مخلوقات این عالم، بالخصوص یک موجود شریر و یک موجودی که اسیر یک سلسله غرایز پست و پلید است و از وجود این موجود، در واقع جز شر چیزی برنمیخیزد، میدانستند. آنان معتقد بودند جهان شر است و انسان هم شریرترین موجودات».[75]
طبیعت انسان، خاستگاه خیلی از رذایل اخلاقی نظیر تکبر، خودخواهی، خشم، برتریطلبی، استثمارگری و … است و انسانها، از زمانی که پا به عرصه زمین گذاشتهاند، پیوسته صفات فوق، همراه آنها بوده و در آینده نیز همراه آنها خواهد بود.از طرفی اختلافات و چالشهای میان انسانها به دلیل تفاوتهای فرهنگی، نژادی و جغرافیایی هر روز عمیقتر و بحرانیتر میشود. بیشک وقتی عوامل فوق را در کنار یکدیگر قرار میدهیم، نتیجهای جز نابودی نسل بشر و جوامع بشری را نمیتوان استنباط کرد.
اما در تفصیل مطلب فوق در بیان خاستگاه آیندهنگری منفی، دو عامل نقش اساسی دارند؛ که یکی عامل درونی است که از آن به طبیعت سرکش انسان تعبیر میشود و دوّم، عامل بیرونی است که از آن به جهانبینی و نگرش انسان به جهان تعبیر میشود.
طبیعت انسان (بُعد حیوانی انسان)
از آن جا که خلقت انسان دارای دو بُعد مادی و معنوی است، هر کدام از آنها برای خود امیال و خواستههایی دارند. در بررسی ابعاد وجودی انسان و نیز بررسی خواستهها و گرایشهای آن ها، پی میبریم میان آنها تضاد برقرار است؛ یعنی جنبههای مادی انسان، گرایشها و امیالی دارد که مخالف گرایشهای جنبه معنویِ انسان است. همچنین گرایشها و خواستههای بُعد معنوی انسان، خلاف گرایشهای بعد مادی است؛ از این رو، دائماً میان دو بُعد وجودی انسان، درگیری و ستیز برقرار است.
انسان از لحاظ بُعد مادی که به بُعد حیوانی نیز تعبیر کردهاند، برخوردار از صفات و ویژگیهای حیوانی میباشد؛ یعنی دارای خشم، غضب، تکبر، استکبار، ستمگر و نیز زیادهخواه، استثمارگر و خودمحور و … است.
بدیهی است با برخورداری انسان از صفاتِ فوق که همان خصیصههای حیوانی است، یقیناً با افراد دیگر دچار تنش و تزاحم میشود؛ زیرا با توجه به محدودیتِ امکانات و تسهیلات و نیز با عنایت به زیادخواهی و منافعطلبی انسان، درگیری و مبارزه میان انسانها قطعی و یقینی است.
این درگیری و ستیز در هیچ برهه از تاریخ فروکش نکرده و نخواهد کرد. در آینده نیز این فرآیند ادامه مییابد تا به نابودی و اضمحلال نسل بشر منتهی شود.
ممکن است افرادی چنین فکر کنند که خطراتی که نسل بشر را تهدید میکند، جهالت و نادانی بشر است و هر چه تاریخ رو به جلو میرود، علم و دانش نیز رو به پیشرفت و تکامل قرار میگیرد؛ پس با پیشرفت علوم و دانش و از بین رفتن جهل و نادانی، خطراتی که نسل بشر را تهدید میکند، از بین خواهد رفت. در جواب گوییم:
اشتباه است اگر خیال کنیم منشأ انحرافات بشر، همیشه نادانی بوده است. علمای اخلاق و تربیت، همواره این مسأله را طرح کرده و میکنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است – و بنابراین «تعلیم» کافی است – یا این که نادانی فقط یکی از علل انحرافات بشر است و انحرافات بشر بیشتر از ناحیة غرایز و تمایلات مهار نشده است؟ بدون شک، دوران معاصر، خود شاهدی بر این پاسخ است؛ زیرا اکنون میبینیم در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، شهوت و غضب بشر، حس جاهطلبی و برتری طلبی بشر، نفس پرستی و نفعپرستی بشر و بالأخره ستمگری بشر در چه حالی است؟
آیا در پرتو علم، همة اینها آرام و تعدیل شده و روح عدالت و تقوا و راستی و درستی جایگزین آن شده است یا کاملاً بر عکس شده و غرایز حیوانی بشر بسی مسلط تر از سابق است؛ علوم و فنون، به منزلة ابزاری در دست این غرایز و فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته است. بعید است بتوان کوچک ترین تردیدی در این مطلب روا داشت که پیشرفتهای علمی کوچک ترین تأثیری بر اصلاح غرایز نامطلوب بشر نکرده است؛ برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانی او را افروختهتر کرده است. به همین سبب، خود علم و فن، امروز به صورت بزرگ ترین دشمن در آمده است.
درکتاب تاریخ در ترازو در پاسخ به پرسش فوق، آمده است:
وقتی آکادمی «ویژون» در سال 1749م ضمن اختراع معروف پرسید: «آیا پیشرفت علم و صنعت، در تسویه اخلاق تأثیر کرده است یا در تباهی آن؟» این برنده جایزه آکادمی، باقوة بلاغت بیان مؤثر خویش کوشید نشان دهد این پیشرفت علوم، زیانش بیشتر از سود بوده است.
وی تمدن و آداب اجتماعی را یک نوع ریاکاری خواند و علوم و صنایع را مولود معایب و مفاسد انسانی شمرد؛ از جمله علم هیأت را مولود خرافاتپرستی مردم و علم هندسه را حاصل تنگنظری و محدودیت آن خواند. حتی توسعه و تکامل علوم و فنون را مایة رواج معایب نفسانی دیگر، مانند: تن آسایی، تجملپرستی و …برشمرد.[76]
بنابراین در نتایج مطالب فوق، چنین میتوان گفت: با توجه به این که شاخصههای بُعد نفسانی انسان در طول فرآیند تاریخ، رو به ازدیاد و فزونی بوده و با پیشرفت علوم و فنون، زمینهها و ابزارهای جدید و بدیعی در خدمت غرایز نفسانی و شعلهور شدن آنها قرار گرفته است، بیشک این فرآیند با توجه به تجربیات تاریخ گذشته انسان، در آینده نیز به سیر فزونی خود ادامه داده و نتیجه آن که همان نابودی نسل بشر از روی زمین باشد، رقم خواهد خورد.
جهانبینی انسان
از عواملی که انسان را به سوی نگرش منفی به آینده سوق میدهد، جهانبینی مادی است. نگرش انسان به جهان، از دو حال خارج نیست: یا نگرش الهی و توحیدی است یا نگرش مادی و ماتریالیستی.
نگرش به جهان و ارتباط آن با انسان که به جهانبینی تعبیر میشود، پایه و اساس ایدئولوژی را شکل میدهد. آیندهنگری، مقولهای است که در ایدئولوژی مطرح است؛ پس اگر جهانبینی درست باشد، طبیعتاً ایدئولوژی درست میشود و با ایدئولوژی صحیح، میتوان آیندهنگری را مثبت ارزیابی کرد؛ پس جهانبینی به مادی و الهی (توحیدی) تقسیم میشود.
در جهانبینی الهی، علاوه بر وجود جهان و انسان و ارتباط میان آن دو، ماورا و آفرینندهای نیز وجود دارد. در واقع، ارتباط میان سه چیز مطرح است: آفریننده، جهان و انسان؛ یعنی تاریخ و آینده بشر را تنها با ارتباط دو مقوله (جهان و انسان) نمیتوان ارزیابی کرد؛ بلکه مقوله سومی به نام آفریننده که از مقوله ماورا است، در هدایت و تدبیر جهان، دارای نقش تأثیرگذاری، است. امّا در جهانبینی مادی، رویکرد انسان به جهان، افقی است؛ یعنی ارزیابیهایی که انسان از جهان و آینده آن انجام میدهد، از قلمرو حس و تجربه خارج نبوده و هر چه محسوس و تجربهپذیر باشد، قابل شناسایی میداند و آنچه را در قلمروی متافیزیک و ماورا مطرح است، از گردونه علم و معرفت خارج دانسته و قابل شناسایی نمیداند.
وقتی نگرش انسان به جهان، نگرش مادی و ماتریالیستی بود، ایدئولوژی و باید و نباید رفتاری نیز بر اساس آن تنظیم میشود؛ بر این اساس، وقتی از یک طرف، جهان و انسان را بدون خالق ذیشعور تصور کردیم و از طرف دیگر برای انسان عوامل مختلفی نظیر نژاد، فرهنگ، ملیت، و از همه مهمتر بُعد حیوانی و طبیعت سرکش در نظر گرفتیم، ناگزیر نتیجهای جز نابودی و اضمحلال نسل بشر، قابل تصور نخواهد بود.
آیندهنگری هماکنونی
در راستای نظریة منفینگر، دیدگاه دیگری مطرح است که برای انسان، آیندهای را لحاظ نمیکند و بشر را در مرحله پایان قرار میدهد. شاید این دیدگاه از دیدگاه اول، افراطیتر و تندتر باشد؛ زیرا از منظر و نظریه اول، آیندهای ـ گرچه از نوع منفی و تاریک – قابل تحقق است. ولی از منظر پایان تاریخ، انسان، اصلاً زمانی به نام آینده ندارد تا صفاتِ مثبت یا منفی را بر آن بار کند؛ بلکه طبق دیدگاه پایان تاریخ، هر چه هست و نیست، در حال و هم اکنون است، نه خارج از آن.
«ژان بودریا» میگوید: تاریخ دیگر به دنبال غایتی نیست؛ دیگر دارای تعالی نیست؛ دیگر از خود فرا نمیرود و تاریخ دیگر، خطی یا دیالکتیکی ندارد که آن را به سوی فرجام یا پایانی به معنای خوب و مثبت کلمه، فراتر ببرد. اشیا و امور، به هر سو رهسپارند، به همه سو؛ و از اینرو دیگر جهت و سویی ندارند. اما نه این که جهت، نابود شود؛ چون افزایش شدید جهات و مسیرها پدید آمده است.
این حرکت مولکولیِ جهات، باعث میشود نتوانیم تداومی را بازشناسیم؛ به همین دلیل که فقط تداوم نامنظم و سرگشتهای به چشم میخورد، انسان در اکنون و آنی زندگی میکند که دیگر تاریخ نیست. انسان، رویدادها را بیدرنگ مصرف میکند. زندگانی مانند فیلمی است که از برابر چشمان میگذرد؛ ولی در حافظه ثبت نمیشود؛ یعنی نه شکل گذشته را میگیرد و نه به شکل آینده به پیش پرتاب میشود. بدین ترتیب، آن جهتگیری به سوی آینده که به زندگیها معنا میبخشید، دیگر وجود ندارد.[77]
چنانکه «ئی، ایج، کار» در کتاب تاریخ چیست میگوید:
عنوان پایان تاریخ در این نوشتار، به بخشی و مقطعی از تاریخ (تاریخ علم و فلسفه)انسانی تأکید میورزد که در آن مقطع، انسان و جهان، گویا در پایان به سر میبرد. پایان خدا، معنویت و ارزشها و پایان حرکت به سوی تعالی، پایان تاریخیگری و پایان همة اینها به مثابه تهی شدن و پوک و پوچ شدن انسان، علم و جهان است و این چنین است که انسان «تماشاخانهای» به مثابه آدموارههایی عاری از حرکت و مبهوت در نهایت پوچی به آخر خط میرسد»[78] .
دیدگاه بشر امروزی (دیدگاه پیرامون مکتب لیبرالیسم)، دیدگاه «حال» و «هماکنون» است. در این دیدگاه، نه گذشتهای محفوظ است و نه آیندهای در مسیر راه؛ بلکه فرآیند زندگی در زمان «حال» همدیگر را درک میکنند و به یکدیگر پاسخ میدهند و فراسوی زمانِ «حال»، زمانی را در نظر ندارند. گذشته را گذشته و آینده را موهوم و بیضابطه تلقی میکنند؛ پس هر چه هست و نیست همین اکنون است و باید «حال» را فدای آینده موهوم نکرد. این، چراغ راهی است که عقل ابزاری انسان، فرا روی بشر امروزی مینهد.
تفکر امروزی و بشر کنونی، انسان موجود را بر انسان ناموجود ـ چه در گذشته و چه در آینده ـ ترجیح میدهد. در جهان امروز، انسان موجود با نفی ماورا و حذف متافیزیک، به بنبست میرسد و انسان آخر خط میشود؛ انسانی فاقد ارزش و بنابراین، فاقد هر گونه معیاری برای ارزیابی خویش؛ انسانی که از خود و از وضعیت خود راضی است و هیچ چیز او را به خروج از این وضعیت و از این بنبست برنمیانگیزد.[79]
نتیجه مقاله
انسانها و حوادثی که در اطراف آنها رخ میدهد، با زمان معنا و مفهوم پیدا میکند. براین اساس، انسانها و رخدادهای اطراف آنها به ابعاد گذشته، حال و آینده قابل انجام هستند. آینده انسان قابل دسترسی نیست؛ امّا میتوان با بررسی گذشته و تلفیق آن با زمان حال، نمای کوچکی از آینده را پیش خود ترسیم کرد.
بر همین اساس ادیان آسمانی با دست مایه قرار دادن توان انسانها، اولاً؛ آنها را به آینده خوشبین کرده یعنی آینده تاریخ بشر را مثبت و آفتابی ارزیابی نموده اند. ثانیاً؛ با آموزههای وحیانی به کیفیت رخداد آینده و ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی توسط او و همچنین به گسترش رفاه، آسایش، معنویات و در یک کلام گسترش عدالت به معنای واقعی در همه ابعاد زندگی انسانها اعم از فردی و اجتماعی، پرداخته اند.
خلاصه کلام اینکه:
اولاً؛ آینده و پایان تاریخ بشر مثبت است.
ثانیاً؛ نگرش به آینده و آینده شناسی برای بشر ممکن است.
ثالثاً؛ علاوه بر عقل (فلسفه تاریخ) از دین و آموزههای دینی نیز میتوان برای شناخت آینده، کمک گرفت.
منبع:فارس
پی نوشت ها:
[33]. انبیاء: 105.
[34]. اعراف: 128.
[35]. قصص : 5.
[36]. نور:55.
[37]. انفال:39.
[38]. سیدهاشم حسینی بحرانی، سیمای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفدر قرآن، ترجمه سیدمهدی حائری قزوینی.
[39]. ر.ک:منتخبالاثر، آیتالله صافی.
[40]. تحفالعقول، ص37؛ بحارالانوار، ج52، ص122.
[41]. بحارالانوار، ج52، ص123.
[42]. کمالالدین، ج2، ص7.
[43]. سیدمحمدحسین، المهدویه – فی الاسلام، ص43؛ غالب مصطفی، الامامة و قائم القیامة، ص270.
[44]. فیلسوف بزرگ باستان یونان (347-427ق.م) مؤسس نقشه «اتوپیا».
[45]. ploybius، مورخ بزرگ یونانی (120-201ق.م).
[46]. Aristote، فیلسوف بزرگ یونان (322-385ق.م).
[47]. Augustine، اسقف بزرگ (354-340م).
[48]. فارابی در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله و سیاسة المدینة و تحصیل السعادة و حصول المدنی.
[49]. ابن خلدون، جامعهشناس اسلامی، (1322-1406م) (732-808هـ.ق)
[50]. kant، فیلسوف بزرگ آلمانی (1724-1804م)
[51]. ابنسینا، فیلسوف بزرگ اسلامی.
[52]. ابن رشد، فیلسوف بزرگ اسلامی، شارح جمهور افلاطون.
[53]. Schelling، فیلسوف آلمانی (1775-1845م).
[54]. Fichte، فیلسوف آلمانی (1726-1814م).
[55]. Vico، فیلسوف ایتالیایی (1668-1766م).
[56]. Herder، فیلسوف آلمانی (1744-1803م).
[57]. Hegel، فیلسوف آلمانی (1770-1831م).
[58]. Marx، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی (1818-1883م).
[59]. ملاصدرا (محمد شیرازی) فیلسوف بزرگ اسلامی.
[60]. ابوالحسن عامر، صاحب کتاب السعادة و الاسعاد.
[61]. Toynbee، فیلسوف آلمانی، (1889-1985م) صاحب کتاب مورخ و تاریخ.
[62]. Durant، فیلسوف آمریکایی، صاحب کتاب تاریخ تمدن و تاریخ فلسفه.
[63]. Huntington، صاحب کتاب برخورد تمدنها.
[64]. Soroi، جامعهشناس روسی، صاحب کتاب نظریههای جامعهشناسی و فلسفههای نوین تاریخ.
[65]. jaspers فیلسوف آلمانی (1883-1969م) صاحب کتاب آغاز و انجام تاریخ.
[66]. علامه سید محمدحسین طباطبایی، فیلسوف بزرگ اسلامی.
[67]. علامه شهید مرتضی مطهری، فیلسوف بزرگ اسلامی.
[68]. والش دبیل، مقدمهای بر فلسفه تاریخ، مترجم ضیاءالدین علایی طباطبایی، امیرکبیر، ص157.
[69]. عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو، امیرکبیر، ص215.
[70]. همان، ص218.
[71]. همان، ص219.
[72]. همان، ص200.
[73]. سیدمحمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، ص134.
[74]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج15، ص178.
[75]. همان، ص999.
[76]. تاریخ در ترازو، ص212.
[77]. رامین جهانبگلو، نقد عقل مدرن، ص87.
[78]. ای، ایچ، کار، تاریخ چیست، ص162.
[79]. نیچه، زرتشت (پیرابرهون)، ص93.