الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

آینده‌نگری و فرجام تاریخ بشر – بخش 2

هگل در دیدگاه فلسفه تاریخ می‌گوید:

هدف سیر تاریخ، رسیدن به اندیشه مطلق است و در این مسیر، تاریخ تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا به هدف مشخص برسد. بر این اساس، تاریخ، جهان را چنین خلاصه می‌کند: الف. دورانِ آزادی یک تن و اسارت دیگران؛ ب. دوران آزادی عده‌ای و اسارت عدة دیگر؛ ج. دوران آزادیِ همگان

 

 

بخش دوم

فلسفه تاریخ

از آن جا که در فلسفه تاریخ، زمانِ گذشته و حال و آینده، در یک جریان ممتد و به هم پیوسته ارزیابی می‌شود و همة مقاطع مختلف زمانی به مثابه جریانی واحد ـ مثل یک موجود حقیقی ـ منظور می‌شوند، تاریخ، دارای مبدأ و مقصدی خواهد بود؛ یعنی دارای علت فاعلی و علت غایی که سیر تاریخ از مبدأ شروع شده و تا رسیدن به مقصد پیش می‌رود.

چنان که برخی متفکران معتقدند «تاریخ»، موجودی حقیقی، زنده و متحرک است که جسمی دارد و روحی، و اراده‌ای و خواسته‌ای، و عزمی و آهنگی، و حرکتی و محرکی، و مبدأیی و مسیری، و مقصدی و هدفی، و قانونی و نظامی.این تفکر، پیشینه‌ای دیرین دارد و افلاطون، حکیم یونانی (347ـ428 پیش از میلاد) و اگوستین قدیس، متکلم و مجتهد نامی کلیسا (430ـ354 م) را از پدید آورندگان آن می‌دانند.

ولتر شاعر و نویسنده و فیلسوف فرانسوی (1778ـ1694م) برای نخستین بار، معرفتی را که این گروه از متفکران به «تاریخ» دارند یا از آن دم می‌زنند، «فلسفه تاریخ» نامید؛ ولی روح و شیوع این معرفت، عمدتاً پس از ظهور فلسفه نظری هگل و بر تخت نشستن آن به دست مارکس و پیروان او بوده است.[8]

به هر حال، فلسفه تاریخ، به قانون‌مندی تاریخ اعتقاد مؤکد دارد. تاریخ، هویت حقیقی است، نه اعتباری. این هویت حقیقیِ مستقل، از جایی آغاز کرده است؛ از طریقی می‌گذرد و سرانجام هم به مقصدی می‌رسد. خلاصه، فلسفة تاریخ می‌پذیردکه حرکت تاریخ، قانون‌مند است؛ کشفِ آن قانون یا قانون‌‌ها برای ما میسر است و مجموع تاریخ، به طریق علمی تفسیرپذیر است.

هگل در دیدگاه فلسفه تاریخ می‌گوید:

هدف سیر تاریخ، رسیدن به اندیشه مطلق است و در این مسیر، تاریخ تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا به هدف مشخص برسد. بر این اساس، تاریخ، جهان را چنین خلاصه می‌کند: الف. دورانِ آزادی یک تن و اسارت دیگران؛ ب. دوران آزادی عده‌ای و اسارت عدة دیگر؛ ج. دوران آزادیِ همگان[9].

«تعمیم» و «تکامل» دو مقوله‌ای هستند که در فلسفه تاریخ، از اصول مسلم آن، به شمار می‌روند؛ یعنی جریان و سیر تاریخ از گذشته دور شروع شده و با تطور و تکامل، به زمان حال رسیده و از زمان حال با همان ویژگی‌‌های تحول و تطور و تکامل، به سوی زمان آینده منتهی می‌شود. اصلی که بر این سیر و جریان تکاملی تاریخِ بشر دلالت می‌کند، اصل «تعمیم» نام دارد.

شهید مطهری قدسره در تفصیل مطلب فوق می‌گوید:

… آن وقت می‌توانیم از حوادث نقلی قاعده و ضابطه استنباط کنیم و اسمش را تاریخ «علمی» بگذاریم که قبول داشته باشیم بر اعمال اختیاری و ارادی انسان هم اصل علیت و اصل ضرورت علی و معلولی و اصل سنخیّت علی و معلولی حاکم است. خود اصل علیّت، یعنی یک حادثه بدون علت محال است صورت بگیرد.

اصل ضرورت علّی و معلولی این است که اگر علت تامة یک شیء وجود پیدا کرد، معلولش جبراً و ضرورتاً وجود پیدا می‌کند. اصل سنخیّت علّی و معلولی، یعنی این‌ که هر علتِ خاص، معلول خاصی می‌تواند داشته باشد، نه هر معلولی، و هر معلولی از یک علت خاص می‌تواند صادر شود، نه از هر علتی[10] .

بنابراین اصول پذیرفته شده در فلسفه تاریخ را می‌توانیم چنین گزارش کنیم:

1. رخداد‌های تاریخیِ بشر دارای علت است.

2. شناخت عللِ رخداد‌های تاریخی، برای بشر ممکن است.

3. در علت‌‌ها و معلول‌ها، اصل سنخیت برقرار است.

4. از علت تام، ضرورتاً معلول ایجاد خواهد شد.

5. حرکت تاریخ، همیشه پیش رونده و رو به رشد (اصل تکاملی) است.

با عنایت به این که حرکت تاریخی بشر ـ از گذشته‌‌های دور تا زمان حال ـ در مسیر رشد و تعالی بوده است، می‌توان نتیجه گرفت حرکت تاریخی، در آینده نیز به سوی تکامل و تعالی خواهد رفت و در واقع، فلسفه تاریخ است که با ابزار خود، آینده و فرجام بشر را پیش‌بینی کرده و آینده ای متکامل و متعالی را فراسوی بشر ترسیم می‌کند.

البته این نکته نباید فراموش شود که پیش‌بینی آینده از طریق فلسفه تاریخ، و تسرّی تکامل تاریخ گذشته به آینده، کلی و مطلق است؛ یعنی فلسفه تاریخ نمی‌تواند جزئیات پیشرفت آینده را برایمان تبیین کند. تنها اصل تکامل و پیشرفت را می‌توان از راه فلسفه تاریخ به دست آورد.

حقیقت، آن است که تاریخ به هیچ وجه نمی‌تواند چیزی را به طور دقیق پیش‌بینی کند. درست است که تاریخ، روی هم رفته تصور یک نوع ترقی را به انسان القا می‌کند؛ اما این ترقی در ظاهر چنان حرکت مارپیچی دارد که آن را اگر فقط از دیدگاه عمر کوتاه تاریخ گذشته بنگریم و به آینده دور و دراز انسانیت از نظر نیفکنیم به هیچ وجه نمی‌توان آن را یک قانون خواند و یک ضرورت.

در هر صورت، تاریخ (در جایگاه مجموعه رویداد‌های گذشته) هر چند نمی‌تواند به قانون منتهی شود و تجربه‌ای هم که احیاناً از آن حاصل تواند شد، می‌بایست با نهایت احتیاط مورد توجه قرار گیرد، باز این امر، به هیچ وجه نمی‌تواند امکان علمیت تاریخ را به کلی نفی کند[11].

در تأیید این مطلب که انسان‌‌ها در سیر زندگی خویش  همیشه به سوی تکامل و تعالی پیش می‌روند، از ملاصدرای شیرازی در ذیل توضیح روایت «وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم»[12] چنین نقل شده است:

و لما ثبت و تقرّر أن النفوس الانسانیة من زمن ابینا آدم علیه السلام الی وقت بعثة الرسول الخاتم صل الله علیه و آله و سلم کانت متدرجة فی التلطف و التصفی مترقیّة فی حسن القبول الاستعداد، لهذا کلما جاء رسول بعد رسول کانت معجزة النبی المتأخر أقرب الی المعقول من المحسوس و الی التروح من التجسم من معجزة النبیّ المتقدم.

و هکذا و لاجل ذلک کانت معجزة نبینا صل الله علیه و آله و سلم علی سائر الانبیاء و المرسلین القرآن و الکتاب و هو أمر عقلی، إنما یعرف کونه إعجازاً اصحاب العقول الزکیة و لو کان منزلاً علی الأمم السابقة لم یکن حجة علیهم لعدم استعدادهم لدرکه، ثم من بعثة الرسول صل الله علیه و آله و سلم، الی آخرالزمان کانت الاستعدادات فی ترقی النفوس فی التلطف و التزکی، و لهذا لم یحتاجوا الی رسول اخر یکون حجة من الله علیهم و انّما الحجة منه علیهم هو العقل الذی هو الرسول الداخل کما دل علیه الحدیث السابق و الحدیث اللاحق أیضاً.

ففی آخرالزمان یترقی الاستعدادات من النفوس إلی حد لایحتاجون به إلی معلم من خارج علی ‌الرسم المعهود بین الناس الآن، بل یکتفون بالإلهام الغیبی عن التأدیب الوضعی و بالمسدد الداخلی عن المؤدب الخارجی و بالمکمل العقلی عن المعلم الحسی کما لسائر الاولیاء[13].

چنان که ثابت شد که نفوس انسانی از زمان حضرت آدم تا زمان بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، به تدریج رشد یافته و لطافت و صفای عقلانی بنی‌آدم، همیشه از لحاظ استعداد و قبول، رو به رشد بوده است، به دلیل همین اعجاز رسولان بعد، از اعجاز رسولان قبل، به معقول و معقولات نزدیک‌تر بوده است. به این دلیل، معجزه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به سائر انبیا و رسولان علیهم السلام، که قرآن باشد یک امر عقلی[14] به حساب می‌آید.

در واقع افرادی که دارای عقل تزکیه شده هستند، به اعجاز قرآن پی می‌بردند. اگر همین قرآن در زمان امت‌‌های گذشته نازل می‌شد، به دلیل این‌ که استعدادشان کم بود، حجت بر آن‌‌ها نمی‌شد. بعد از بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تا آخر زمان، استعداد مردم رو به رشد و نفوس‌شان رو به تزکیه و تلطیف شدن قرار می‌گیرد. به همین دلیل، به رسولی از طرف خدا تا حجت بر آن‌‌ها باشد، نیاز نیست و در واقع، حجت خدا، عقل آن‌‌ها می‌باشد که همان رسول درونی آن‌ها است.

چنان که از حدیث سابق و لاحق، این موضوع به دست می‌آید، پس در دوران آخرزمان، استعداد و عقول، به حدی رشد می‌کند که نیاز به معلم از خارج ـ چنان که الآن مرسوم است ـ نمی‌باشد؛ بلکه با الهام غیبی از تربیت خارجی و با معلم داخلی از معلم خارجی و با عقل رشد دهنده از تعلیم دهنده انسانی، بی‌نیاز می‌شوند؛ چنان که این موارد، در همه اولیای الهی به کار می‌رود.

خلاصه این‌ که پس از تقسیم امور فطری به بینش‌‌ها و گرایش‌‌ها و تبیین آن‌‌ها و بعد از بیان راه‌‌های شناخت امور فطری، می‌توان امور فطری را در قالب مصادیق کلی چنین گزارش کرد: ‌

1. حس جست و جوگری و حقیقت‌یابی 2. حس ابتکار، ‌ابداع و نوآوری 3. حس تمایل به نیکی و فضیلت 4. میل به زیبایی 5. حس مذهبی و پرستش[15].

در نهایت، می‌توان نتیجة مطالب فوق را در چند جمله بیان کرد:

مقوله آینده‌نگری، اولاً از امور فطری است؛ ثانیاً‌ از امور فطری نظری می‌باشد؛ ثالثاً منشأ آن، حس کنجکاوی، حقیقت‌یابی و علم دوستی است، رابعاً از راه‌‌های تجربی، تحلیل عقلی و تاریخی و شهودی، فطری بودن آن ثابت می‌شود.

خاستگاه‌‌های سیاسی و اجتماعی

مقابل دیدگاه‌ فطری بودن آینده‌نگری، دیدگاه کسانی مطرح است که آینده‌نگری ـ به ویژه نوع مثبت آن ـ را برخاسته از محرومیت‌ها، ناکامی‌‌ها و نابسامانی‌‌های انسان‌‌های شکست خورده می‌دانند که غالباً پیروان ادیانند. در واقع، در نگاهشان خاستگاه نگرش مثبت به آینده، زاییدة سرخوردگی‌‌ها و بحران‌‌های روحی و روانی جوامع مذهبی است؛چنان که گفته‌اند:

… ایمان به وجود یک آینده روشن، بازتابی از محرومیت‌‌های شکست خورده است که غالباً در شکل مذهبی خودنمایی می‌کنند.

… ایمان به آیندة‌ بهتر، واکنشی از وضع نابسامان مسلمانان در دورانِ تاریک تاریخ است.

… ایمان به وجود مصلح و آیندة بهتر، فکر وارادتی بوده که از عقاید یهود و نصرانی گرفته شده است.

نیز جمعی از جامعه‌شناسان ماتریالیست معتقدند انتظار و عقیده به وجود یک مصلح غیبی و آینده بهتر، ریشه اقتصادی داشته و برای تخدیر افکار توده‌‌های محروم ساخته و پرداخته شده است. علاوه بر دیدگاه‌‌های فوق، دیدگاه‌‌های دیگری نیز گفته شده است که برای پرهیز طولانی شدن نوشتار از آن‌‌ها صرف ‌نظر می‌کنیم.

در واقع جمع‌بندی همة آن‌‌ها چنین است: آینده‌نگری، از مقوله‌‌های اجتماعی، بحران‌ها، و سرخوردگی‌‌ها دانسته شده است؛ یعنی خاستگاه آینده‌نگری، اقتضای مادی و اوضاع اجتماعی انسان (بحران‌‌ها و سرخوردگی‌ها) است. در مقابل آن ها، دیدگاه فطری بودن و عقلی آینده‌نگری مطرح است که خاستگاه آینده‌نگری را عقل و فطرت و اقتضای انسانی دانسته و دین و تعالیم دینی را عامل مشوق و تعیین کننده ویژگی‌ و شاخصه‌‌های آن می‌دانند.

در پاسخ به آن‌هایی که خاستگاه آینده‌نگری را اقتضای مادی و اوضاع اجتماعی می‌دانند، باید گفت:

اولاً ـ چنان که قبلاً بیان شد ـ آینده‌نگری انسان، یک بار از منظر گرایشات مادی توجیه‌پذیر است؛ مثل دغدغه داشتن انسان از آینده خود و فرزندانش که در واقع، این نوع آینده‌نگری، جزئی و فردی بوده و در قلمرو محدود مطرح است. در این قسمت، حیوانات نیز با انسان‌‌ها مشترک خواهند بود؛ زیرا حیوانات هم برای آینده خود و فرزندانشان دغدغه و نگرانی دارند. اگر آینده‌نگری انسان را فقط در اقتضای مادی او جست و جو کنیم، جایگاه و مقام انسان را پایین آورده و او را در ردیف حیوان قرار داده‌ایم.

اما در نگاه متعالی، آینده‌نگری انسان، برخاسته از روح و فطرت است. در این راستا است که آینده‌نگری، اقتضای مادی ندارد، بلکه اقتضای روحی دارد؛ نیز در افق جزئی و فردی نبوده بلکه در قلمروی کلی و نوعی می‌باشد. از آن جا که حیوانات، از نعمت شعور و عقل بی‌بهره هستند، نمی‌توانند آینده‌نگری کلی و نوعی داشته باشند، و انسان‌‌ها در این نوع آینده نگری تنها بوده و این از ویژگی‌‌های انحصاری او می‌باشد.

ثانیاً: ثابت شده است در طول تاریخ، آینده‌نگری از ناحیه کسانی مطرح شده است که دارای صلابت و روحیه عالی و بالنده بوده‌‌ و از لحاظ شجاعت، والا‌ترین افراد زمان بوده‌اند؛ نظیر انبیای الهی که نه دچار بحران‌‌های روحی و روانی بوده‌اند و نه سرخورده و مأیوس؛ بلکه در رسالت خویش، استوار و محکم بوده و تا پای جان به دنبال انجام وظیفه خود بوده‌اند.

هیچ چیزی آن‌‌ها را در راه رسیدن به هدف، منحرف و مأیوس نمی‌کرده است. انبیای الهی که قهرمانان بشر هستند، همگی ایده آینده‌نگری داشته و بشریت را به آیندة تاریخ امیدوار می‌کردند.علاوه بر انبیا، انسان‌‌های شجاع و سترگ دیگری که از نخبگان و نوابغ بشری و صاحب علم، دانش، تخصص و مکتب بوده، نیز دارای ایده آینده‌نگری بوده‌اند.

پس آینده‌نگری (به معنای کلی و نوعی) برخاسته از اوضاع اجتماعی انسان‌‌ها (نظیر بحران‌‌ها و سرخوردگی ها) نیست؛ بلکه فطرت و روح انسانی، پایگاه آن محسوب شده و دین و تعالیم دینی محرک تعالی‌بخش آن می‌باشند.

ثالثاً: مقوله آینده‌نگری، ایده فراگیر و همه‌جانبه بوده و میان همه انسان‌‌ها با ملیت و نژاد مختلف مطرح است و نمی‌توان آن را ویژة یک گروه یا یک ملت و نژاد و دین دانست؛ بلکه با تجربه و استقرا ثابت شده است که ایده آینده‌نگری در طول تاریخ ـ از انسان‌‌های نخستین گرفته تا انسان‌‌های معاصر و نیز از مردمان مشرق تا مردمان مغرب و نژاد سفید گرفته تا سیاه و زرد ـ در میان همه، به نحوی آینده‌نگری وجود دارد؛ پس نمی‌توان گفت آینده نگری مخصوص مسلمان‌‌ها یا جوامع مذهبی یا سرخوردگان و بحران‌زدگان است؛ بلکه ایده‌ای است فرا ملی و فرامذهبی و در یک کلام، ایده‌ای ا‌ست انسانی.

به تعبیر دیگر، انسان از دو راه فطرت و خرد، آینده را روشن و آفتابی می‌بیند: عشق به تکامل و پیشرفت که آبشخوار عقل و فطرت است، در دورن و حاق انسان، نهادینه شده است و هیچ گاه پیدایش این انگیزه‌‌ها را نمی‌توان با عوامل اجتماعی، روانی و وراثت و تربیت پیوند داد گر چه این عوامل در تضعیف یا دامن زدن به آن‌‌ها سهم مهمی دارند، اصل وجود آن‌‌ها جزء بافت روان انسان‌‌ها است و جزء ابعاد اصلی روح او؛ به دلیل این که هیچ جامعه و هیچ ملتی هرگز از این انگیزه‌‌ها تهی نبوده است.[16]

چگونه ممکن است عشق به تکامل همه‌جانبه در درون جان انسان باشد؛ ولی بدون پاسخ واگذاشته شده و در خارج محیطی فراهم نشود تا انسان به خواسته و فطرت و عقل خویش برسد؟

برای مثال، اعضای پیکر انسان، به تکامل و پیشرفت وجود او کمک می‌کند و عضوی در بدن نمی‌یابیم که مطلقاً نقشی در این حرکت تکاملی نداشته باشد. ویژگی‌‌های روانی انسان نیز چنینند؛ یعنی هر کدام نقش مؤثری در پیشرفت هدف‌‌های اصیل او دارند: «ترس» که در هر انسانی وجود دارد، سپری است برای حفظ او برابر خطر. «خشم»، هنگامی که انسان منافع خود را در معرض تهدید می‌بیند، وسیله‌ای است برای افزایش قدرت دفاعی و بسیج تمام نیرو‌های ذخیرة جسمی و روحی برای نجات منافعش از خطر.

بنابراین عشق به تکامل، عشق به آینده‌ای روشن و مثبت  نیز وسیله‌ای است برای رسیدن به فضا و محیطی که دارای این هدف بزرگ باشد؛ زیرا هیچ عشق و علاقة اصیلی در وجود انسان بدون دلیل نیست. حتماً در ورای این عشق و علاقه، معشوق و هدفی است که انسان باید به آن برسد. اگر تشنه می‌شویم و به آب عشق داریم، دلیل برای وجود آب است.

اگر گرسنه می‌شویم و به دنبال غذا می‌رویم، به طور حتم در خارج غذایی هست و اگر عشق به زیبایی و دانایی داریم، دلیل بر این است  که زیبایی‌‌ها و دانایی‌هایی در جهان هستی وجود دارند. از این جا به آسانی نتیجه می‌گیریم اگر انسان‌ به آینده ای روشن دل خوش کرده است که در آن زمان، انسانیت به اوج خود برسد، حتماً‌ چنین زمینه‌ای برای بشر فراهم خواهد شد.[17]

همچنین عمومیت این ایمان و اعتقاد به آینده روشن در همه مذاهب نشانه دیگری به اصالت و واقعی بودن آن دارد؛ زیرا چیزی که زاییده شرایط خاص و موردی است، نمی‌تواند این چنین عمومیت داشته باشد. تنها مسائل فطری و اصیل هستند که دارای عمومیت و کلیت و دوام هستند و این سه خصیصه در مسأله فوق، به خوبی نمایان است.

اقسام آینده‌نگری

اهمیت آینده و فرجام تاریخ، سبب شده است انسان‌‌ها به آن حساس بوده و سعی و تلاش کنند از کیفیت آن آگاه شوند. مهم بودن آن نیز به این سبب است که با شناخت و تحلیل آن، می‌توان زمان کنونی و حال را بهتر شناخت. در واقع، دغدغه انسان از زمان «حال» که زیستگاه بشر است، باعث شده است به زمان گذشته و زمان فراسوی خودش بیشتر توجه کند، تا بتواند زندگی مناسب و خوبی در «هم اکنون» برای خودش فراهم کند؛ زیرا خوب زیستن در زمان حال، بدون توجه به گذشته و آینده، قابل ترسیم نیست.

پس، از آن جا که آینده برای بشر مهم بوده و از طرفی با علم محدودی که او دارد، نمی‌تواند به طور کامل به آینده ‌دسترسی پیدا کند، عامل پیدایش دیدگاه‌‌های مختلف و بعضاً متعارض در کم و کیف آن شده است. همان گونه که اشاره کردیم طبق برخی  دیدگاه‌‌ها چشم‌انداز آینده بشر، تاریک و ظلمانی بوده و فرجام بدی در انتظار تاریخ بشر است و برخی دیگر از دیدگاه‌‌ها آینده بشر را مثبت ارزیابی کرده، با امیدواری چشم به آیندة روشن و آفتابی که همان جامعة ایده‌آل می‌باشد، دوخته‌اند.

در مقابل این دو دیدگاه، نظریه سومی مطرح است که تاریخ بشر را پایان یافته تلقی کرده و زمان آینده را در زمان حال خلاصه نموده است. این نظریه توجه مردم را از فراسو به هم اکنون معطوف داشته‌ است. طبق این دیدگاه، جامعه ایده‌آل و موعودی که بشر از دیرباز برای رسیدن و تحقق آن لحظه‌شماری می‌کرده است، در مکتب لیبرالیسم با ایدئولوژی سکولار که نخ‌نما شدن آن بر همه کس معلوم شده است، تبلور می‌یابد.[18]

آینده‌نگری مثبت

در نگرش مثبت، آینده و فرجام تاریخ بشریت، روشن است؛ یعنی آینده تاریخ به منزلة ظرفی است که ظهور موعود و جامعه ایده‌آل و مطلوب را در خود جای داده است، موعودی که انسان‌‌های  با نظر مثبت، برای رسیدن به آن، چشم به فراسو دوخته و آمدن آن را انتظار می‌کشند.

نگرش مثبت، نگرشی است که غالب معتقدان به ماورا و خدا و نیز اکثر پیروان ادیان ـ اعم از آسمانی و غیر آسمانی ـ بدان باور داشته و نشاط و بالندگی فرد و اجتماع خویش را در آن، جست و جو می‌کنند؛ پس نگرش مثبت به آینده در ساخت و ساز انسان و جوامع انسانی نقش مهمی داشته و نیز برای معنا بخشیدن و هدفمند کردن زندگی انسان‌ها، نقش تأثیرگذاری خواهد داشت. با توجه به تأثیرگذار بودن آینده‌نگری مثبت در زندگی انسان، لازم است با طرح براهین چندی، به تبیین و تثبیت آن بپردازیم.

ابتدا پیش از ورود به بیان براهین عقلی، دربارة آینده‌نگری مثبت، به شواهد و قرائنی که از کتاب‌‌های مقدس ادیان که مورد قبول پیروان آن‌‌ها می‌باشد، خواهیم پرداخت.

آینده‌نگری مثبت در منابع زرتشتیان‌

در جاماسب نامه چنین آمده است:

سوشیانس (نجات دهندة‌ بزرگ جهان) دین را به جهان رواج دهد؛ فقر و تنگدستی را ریشه‌کن سازد؛ ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار کند.[19]

مردی بیرون آید از زمین تازیان از فرزندان هاشم مردی بزرگ‌سر و بزرگ‌تن و بزرگ‌ساق و بر دین جدّ خویش باشد با سپاه بسیار روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر داد کند.[20]

آن گاه از طرف اهورا مزدا به ایزدان یاری می‌رسد؛ پیروزی بزرگ از آن ایزدان می‌شود و اهریمنان را منقرض می‌سازد … بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی‌آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست.[21]

آینده‌نگری مثبت در منابع یهود

در تورات آمده است:

اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش؛ زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد؛ بلکه جمیع امت‌‌ها را نزد خود جمع می‌کند و تمام قوم‌‌ها را برای خویشتن فراهم می‌آورد.[22]

خداوند، بر ابراهیم ظاهر گشت و گفت: «به ذریّه تو این زمین را می‌بخشم. تمام این زمین را که می‌بینی، به تو و ذریّه تو تا به ابد خواهیم بخشید … .[23]

و در آن زمان، میکائیل امیر عظیمی که برای پسران قوم تو [خطاب به حضرت دانیال] ایستاده است، خواهد برخاست … و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده‌اند، بیدار خواهند شد … و آنان که بسیاری را به راه عدالت رهبری می‌نمایند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالآباد.[24]

و در ایام آخر واقع خواهد شد … جمیع امت‌‌ها به سوی آن روان خواهند شد، او امت‌‌ها را داوری خواهد کرد.[25]

آینده‌نگری مثبت در مزامیر داود‌

زیرا که شریران منقطع خواهند شد.‌ و امّا منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تأملی خواهد کرد و نخواهد بود، اما حکیمان، وارث زمین خواهند شد … زیرا که بازوان شریر شکسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تأیید می‌کند. خداوند، روز‌های کاملان را می‌داند و میراث آن‌‌ها خواهد بود تا ابدالآباد.[26]

متبرکان خداوند، وارث زمین خواهند شد؛ اما ملعونان وی منقطع خواهند شد … صدیقان وارث زمین شده، ابداً در آن ساکن خواهند شد.[27]

آینده‌نگری مثبت در منابع مسیحیت

خداوند می‌فرماید: این است خدمتگزار من که او را تقویت می‌کنم. این است برگزیدة من که از او خشنودم. او را از روحم بر خواهم ساخت، تا عدالت و انصاف را برای اقوام جهان به ارمغان آورد. عدل و انصاف واقعی را به اجرا در خواهد آورد. دلسرد و نومید نخواهد شد و عدالت را بر زمین استوار خواهد ساخت. مردم سرزمین‌‌های دور دست منتظرند تعالیم او را بشنوند.[28]

همچنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می‌شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد. و در آن وقت، جمیع طوایف زمین، سینه‌زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابر‌های آسمان با قوت و جلال می‌آید … اما از آن روز و ساعت هیچ‌کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس … لهذا شما نیز حاضر باشید؛‌ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می‌آید.[29]

آینده‌نگری مثبت در کتاب‌‌های مقدس هندیان

پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نام او، «منصور»‌باشد و تمام عالم را بگیرد و به آیین خود در آورد.[30]

چون مدت روز تمام شده و دنیای کهنه نو شود و زنده گردد و صاحب ملک تازه پیدا شود، از فرزندان دو پیشوای جهان، یکی ناموس آخر زمان و دیگری – و حتی بزرگ وی – که «پشن» نام دارد و نام صاحب ملک تازه «راهنما» باشد، به حق پادشاه شود و خلیفة رام باشد و حکم براند و او را معجزه بسیار باشد.[31]

دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخر زمان که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد و آنچه در دریا‌ها و زمین‌‌ها و کوه‌‌ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمان‌‌ها و زمین، آنچه باشد خبر می‌دهد و از او بزرگ تر، کسی به دنیا نیاید.[32]

پی نوشت ها:

[8]. محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، ص152.

[9]. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر، ص218.

[10]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج14، ص848.

[11]. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر، ص121.

[12]. محمد کلینی، کافی، دارالکتب الاسلامیه، ص25 و 24، ح21.

[13]. محمد صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، ج1، ‌ص566.

[14]. یعنی قبول اعجاز قرآن توسط مردم، با دیدن تنها نیست؛ بلکه با تدبر و تعقل، به معجزه بودن آن، پی می‌برند.

[15]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ‌ج3، ص 492.

[16]. ناصر مکارم شیرازی، مهدی انقلاب بزرگ، ص95.

[17].  همان، ص97.

[18]. نظریه پایان تاریخ که دیدگاه فرانسیس و‌ فوکویاما، است در کتاب فرجام تاریخ و آخرین انسان آمده است.

[19]. جاماسب نامه، ص121.

[20]. همان، ص107.

[21]. کتاب زند، ر.ک: او خواهد آمد، علی‌اکبر مهدی‌پور، ص106.

[22]. کتاب حیقوق نبی، فصل 2، بند‌های 3 و 5.

[23]. سفر پیدایش، فصل 12، بند7.

[24]. کتاب دانیال نبی، فصل 12، بند‌های 1 – 5.

[25]. کتاب اشعیای نبی، باب2، بند‌های 2-4.

[26]. کتاب مزامیر، مزمور 37، بند‌های 9-12 و 17-18.

[27]. همان، بند‌های 22-29.

[28]. کتاب مقدس، کتاب اشعیا، باب42.

[29]. انجیل متی، فصل 24، بند‌های 27 و 30 و 35 و 37 و 45.

[30]. کتاب مقدس «دیده» ر.ک، مهدی انقلابی بزرگ، ناصر مکارم شیرازی، ص54.

[31]. مقدس (پاتیکل) ر.ک، همان.

[32]. مقدس (باسک) ر.ک: او خواهد آمد، علی‌اکبر مهدی‌پور، ص102.

منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره 21

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *