در هر مقطعى از زمان یا مکان، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلاً، در زمان پیامبر اکرم (صلىاللهوعلیهوالهوسلم) رحمت و ترویج دین بود، و در زمان امام على (علیهالسلام) رحمت و منّت گذارى بر مخالفان، و… حال باید دید که در هنگام ظهور، رفتار امام زمان (علیهالسلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براى پاسخ به این سؤال نگاهى به روایات مىاندازیم.
بخش دوم
جنگ و کشتار
در هر مقطعى از زمان یا مکان، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلاً، در زمان پیامبر اکرم (صلىاللهوعلیهوالهوسلم) رحمت و ترویج دین بود، و در زمان امام على (علیهالسلام) رحمت و منّت گذارى بر مخالفان، و… حال باید دید که در هنگام ظهور، رفتار امام زمان (علیهالسلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براى پاسخ به این سؤال نگاهى به روایات مىاندازیم.
حدیث 1-… عن زرارة، عن أبی جعفر (علیهالسلام) قال: قُلتُ له… فقال: ((إسْمُهُ إسْمی)). قلتُ: ((أَیسَیرُ بِسیرةِ مُحَمَّدٍ (صلىاللهوعلیهوالهوسلم)؟)). قال: ((هَیْهاتَ! هَیْهاتَ! یا زرارة! ما یَسیرُ بِسیرَتِهِ!)). قُلْتُ: ((جُعِلْتُ فِداکَ لِمَ؟)). قال: ((إنَّ رَسولَ اللّهِ (صلىاللهوعلیهوالهوسلم) سار فی أُمَّتِهِ بِالْمَنِّ، کانَ یَتَأَلَّفُ النَّاسَ، وَالقائِمُ یَسیرُ بِالقَتْلِ. بِذاکَ أُمِرَ فِى الْکِتابِ الَّذی مَعَهُ أَن یَسیر بِالقَتلِ وَلایَسْتَتیبُ أحداً. وَیْلٌ لِمَنْ ناواهُ!))(28)؛
زراره از امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده که… فرمود: ((اسم او، اسم من است)). پس عرض کردم: ((آیا به سیره و روش حضرت محمد (صلىاللهوعلیهوالهوسلم) رفتار مىکند؟)). فرمود: ((هرگز! هرگز! اى زراره! به سیرهى او رفتار نمىکند!)) گفتم: ((فدایت گردم! براى چه؟)). فرمود:
((همانا رسول خدا (صلىاللهوعلیهوالهوسلم) با ملایمت و نرمى و مهربانى رفتار مىکرد [تا دلها را به دست آورد و مردم با آن حضرت اُلفت گیرند.]، ولى حضرت قائم (عجّلاللّهتعالىفرجالشریف) سیاست قتل را در پیش مىگیرد و طبق دستورى که دارد، رفتار مىکند و توبهى کسى را نمىپذیرد. پس واى بر کسى که با او دشمنى کند!)).
حدیث 2-… عن أبی بکر الحضرمی، قال: سَمِعْتُ أباعبدِاللّهِ (علیهالسلام) یقول: ((لِسیرَةِ علیِّ بنِ أبی طالِبٍ، علیهالسّلام، فِی أَهلِ الْبَصْرَةِ کانَتْ خَیْراً لِشیعَتِهِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ. إنَّهُ عَلِمَ أَنَّ لِلْقَوْمِ دَوْلَةً، فَلَوْ سَباهُم لَسُبِیَتْ شِیعَتُهُ)). قال: قُلتُ: ((فَأَخْبِرْنی عَنِ الْقائِمِ. أَیَسیرُ بِسیرَتِهِ؟)). قال: ((لا؛ لِأَنَّ عَلِیّاً (علیهالسلام) سارَ فیهِمْ بِالْمَنِّ لِما عَلِمَ مِنْ دَوْلَتِهِم، وَإنَّ الْقائِمَ (علیهالسلام) یَسیرُ فیهِم بِخِلافِ تِلْکَ السِّیرَةَ لِأنَّهُ لا دَوْلَةَ لَهُم)).(29)؛
از ابوبکر حضرمى نقل مىکند که گفت: از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که مىفرمود: ((روش على بن ابىطالب (علیهالسلام) در میان اهل بصره، براى شیعیاناش، از آن چه خورشید بر آن مىتابد، بهتر بود؛ زیرا، او مىدانست که این قوم را دولتى در پیش است. اگر آنان را اسیر کرده بود، همنا شیعیاناش نیز اسیر مىشدند.)).
عرض کردم: ((مرا از حضرت قائم (عجّلاللّهتعالىفرجالشریف) مُطّلع بفرما که آیا ایشان نیز با اهل بصره همانند روش او رفتار مىکند؟)) فرمود: ((نه؛ زیرا، حضرت على (علیهالسلام) مىدانست که حکومتهاى بعد از او، به دست دشمنان است، لذا با آنان به ملاطفت و چشمپوشى رفتار مىکرد، ولى حضرت قائم، چون پس از خود، دولتى براى آنان نمىبیند، برخلاف سیرهى حضرت على (علیهالسلام)، رفتار مىکند.)).
البته این حدیث، از نظر سند، مورد اشکال است(30) چون، اسماعیل بن مَرّار، مجهول است. مرحوم اردبیلى در مجمع الفائده و مرحوم عاملى در مدارک الاحکام و مرحوم مجلسى به مجهول بودن او تصریح کردهاند.(31)
حدیث 3- … عن یحیى بن العلاء الرازى، قال: سمعت ابا عبداللَّه (علیهالسلام) یقول: ((ینتج الله تعالى فی هذه الأمّة رجلاً منّی و أنا مِنهُ، یسوق اللّهُ تعالى به برکاتِ السماوات والارض، فَتَنْزِلُ السّماء قطرها، و تخرج الارض بذرها، وتأمَنُ وحوشها و سباعُها ویملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً، ویقتل حتّى یقول الجاهل لوکان هذا من ذرّیّة محمّد صلّى الله علیه و اله، لَرَحِمَ.))؛
یحیى به علا رازى گوید: از ابا عبدالله (علیهالسلام) شنیدم که مىفرمود: ((خداوند متعال در میان این امّت بیرون آورد مردى را که از من است و من از او هستم. خداوند تعالى به بسبب او، برکات آسمانها و زمین را به خلائق عطا فرماید. پس آسمان، باراناش را فرود آورد و زمین بذرهایش را مىرویاند، و حیوانات وحشى و درنده در امان مىشوند، و زمین را پر از عدل و داد مىکند، هم چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد، و به حدّى از بیدادگران و دشمنان را مىکشد که جاهلان مىگویند: “اگر این مرد از زریّهى محمّد مىبود، ترحّم مىکرد”.)).
نکتهى قابل توجه این که در این روایت، اقامهى قسط و عدل و گسترده شده امنیّت و مشمول برکات را با از میان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته، و اعتراض به قتل را از ناحیهى جاهلان و عدم آگاهى آنان به اُمور و واقعیّات مىداند.البته، این روایت، از نظر سند نیز مورد اشکال است؛ زیرا، در سند آن، احمد بن عثمان الآدمى است که مجهول است.(32)
مدّت جنگها
حدیث 1- حدّثنا أبو هارون…، عن زر بن حبیش، سَمِعَ علیاً (رضىاللهعنه) یقول: ((یُفَرِّجُ اللهُ الفِتَنَ بِرَجُلٍ مِنّا، یَسوُمُهُم خَسفاً، لایُعْطیهِم إلَّا السیفُ، یَضَعُ السیفَ عَلى عاتِقِةِ ثَمانِیَةَ أَشْهُرٍ هَرْجاً، حَتَّى یَقولُوا. “وَاللهِ ما هذا مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ لَوْ کان مِنْ وُلْدِها لَرَحِمنا”…(33))).
از زر بن حبیش نقل شده که ایشان از على (علیهالسلام) شنید که مىگوید: ((خدا، به سبب مردى از ما، فتنهها و آشوبها را برطرف مىسازد و آنان (فتنهگران) را خوار و ذلیل مىکند، و به آنان جز شمشیر چیزى نمىدهد (آشوبگران را مىکشد) و شمشیر بر دوش نهاده و هشت ماه به شدت مبارزه مىکند تا این که مىگویند: “به خدا قسم! این، از فرزندان فاطمه نیست! اگر از فرزندان فاطمه نیست! اگر فرزندان فاطمه بود به ما رحم مىکرد!”)).
حدیث 2-… عَن عیسى بنِ الخَشَّابِ، قالَ: قُلتُ لِلْحُسَیْنِ بن على (علیهماالسلام): ((أنتَ صاحِبُ هذا الأَمرِ؟)). قال: ((لا؛ وَلکِن صاحِبُ الأمْرِ الطرید الشرید المَوتُورُ بأبیه، الْمَکْنِّى بِعَمِّهِ یَضَعُ سَیفَهُ على عاتِقِهِ ثمانِیَةَ أشْهُرٍ.))(34)؛
… از عیسى بن خشاب نقل شده که به امام حسین بن على (علیهماالسلام) عرض کردم: ((آیا شما صاحب این امر هستید؟)). فرمود: ((نه؛ ولکن صاحب الامر، رانده شده، دور افتاده، خون خواه پدرش و داراى کنیهى عمویش(35) است. شمشیرش را هشت ماه بر دوش خود مىنهد.)).
حدیث 3-… عَنْ أبی بَصیرٍ، قال: سَمِعْتُ أبا جَعْفَرٍ الباقر (علیهالسلام)، یقول: ((… وَیَضَعُ السَّیفَ عَلى عاثِقةِ ثَمانیَةَ أشْهُرٍ هَرْجاً هَرْجاً، حَتَّى یَرْضَى اللهُ.)). قُلْتُ: ((فَکَیْفَ یَعْلَمُ رضَا اللهِ؟)). قال: ((یَلَقَى اللهُ فی قَلبِهِ الرَّحْمَةَ…)).(36)
… از ابوبصیر نقل شده که گفت: شنیدم امام باقر (علیهالسلام) مىفرمود: ((… شمشیر را هشت ماه بر دوش خود مىنهد و به شدّت مبارزه مىکند؛ تا این که خداوند راضى شود.)). عرض کردم: ((چه گونه رضایت خدا را مىداند (از رضایت خدا آگاه مىشود)؟)). فرمود: ((خداوند، به دل ایشان رحمت مىاندازد…)).ابن الاثیر مىگوید: ((الهرج: قتال و اختلاط.))(37).
شاید مراد، این باشد که مدّت عملیّات تهاجمى لشریان حضرت قائم (عجّلاللّهتعالىفرجالشریف) که منجر به تضعیف و شکسته شدن شوکت ظالمان و متلاشى شدن آنان مىشود. هشت ماه به طول مىانجامد و پس از آن، آنان، به عملیّات ایذائى و موضعى و مقطعى روى مىآورند که در فاصلههاى زمانى بعد، با آنان مقابله، و براى همیشه ریشه کن مىشوند.
از نظر سند هر سه روایت که در آن هرج و مرج ذکر شد، ضعیف است؛ و چون عمر بن قیش و عیسى بن الخشاب، در سند روایت اول و دوم، مجهولاند و در سند روایت سوم، ابن ابى حمزه است که آن هم مورد بحث و تضعیف قرار گرفته است.
قاطعیّت امام در برخورد با اشخاص و گروههاى مختلف
ائمهى طاهر، (علیهمالسّلام)، مهربان بودند و همه، منشأ رحمت و برکاتاند. امام رضا، (علیهالسّلام)، مىفرماید: ((الإمام، الأنیسُ الرَّفیقُ، والِدُ الشّفیقُ، وَالأَخُ الشَّقیقُ والأمُّ البَرَّةُ بالوَلدِ الصَّغیرِ و مَفزَعُ العِبادِ فی الدّاهِیَةِ النّادِ…؛(38) امام، همدمى رفیق، پدرى دل سوز، برادرى برابر، مانند دو نیمهى خرما که به هم متصل باشند، مادر مهربانى نسبت به فرزند خردسالاش، پناه امّت در گرفتارىهاى هول ناک است.)).
نیز ابوربیع شامى گوید: به امام صادق، (علیهالسّلام)، عرض کردم: ((حدیثى از عمر بن اسحاق به من رسیده است.)). فرمود: ((عرضه بدار.)). گفتم: ((عمرو، پیش امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) رفت و آن حضرت در چهرهى او زردى مشاهده کرد. حضرت فرمود: “این زردى چیست؟” گفت: “به مرضى مبتلا بودم.” پس حضرت على، (علیهالسّلام)، به ایشان فرمود: إنّا لَنَفرح لِفَرحِکُم وَنحزُنُ لِحُزنِکُم ونَمرُضُ لِمَرَضِکُم وَنَدعُوا لَکُم فتَدعُونَ فَنُؤمِّن… فقال أبوعبدالله، (علیهالسّلام): ((صَدَقَ عَمْروٌ.))؛(39)
همانا، ما، در شادى شما شادیم و در غم و اندوه شما، اندوه ناک و در مریضى شما، مریض مىشویم و براى شما دعا مىکنیم. پس شما دعا کنید و ما آمین مىگوییم… . پس امام صادق، (علیهالسّلام)، فرمود: ((عمرو، راست گفت.)).نظیر این جریان را رمیله از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل مىکند.(40)
نیز امام عصر(عج) در توقیعى به شیخ مفید(ره) مىفرماید: ((… إنّا غَیرُ مُهملینَ لِمُرعاتِکُم، وَلا ناسینَ لِذِکرِکُم وَلَولا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُم اللَّأْواءُ وَاصْطلَمَکُمُ الأَعداءُ؛(41) همانا، ما، سرپرستى شما را وا نگذاشتهایم [شما را مراعات و مواظبت مىکنیم] و فراموشتان نمىکنیم، اگر جز این بود، گرفتارىها، شما را از پاى مىانداخت و دشمنان، شما را از بین مىبردند…)).
امثال این احادیث بسیار است: ائمهى طاهر، (علیهمالسّلام)، مایهى رحمتاند و مقتضى رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است. مقابلهى قاطع با ظالمان و مخالفان حاکمیت اسلام، یکى از مصادیق رأفت و رحمت امام به مؤمنان است.
با توجه به این که شرایط ویژهى هنگام ظهور طورى است که جایى را براى کوچکترین اغماض و مدارات با معاندان نمىگذارد، قاطعیّت امام و یاران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رویارویى با دشمنان و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان، هر مخالف ستم پیشهاى را به تسلیم وا مىدارد و آنان، چنان مرعوب مىشوند که بعضاً، خلع سلاح شده. و قدرت رویائى را ندارند. و بدین ترتیب دامنه برخورد نظامى و خون ریزى، تقلیل مىیابد و به حدّاقل مىرسد. از طرفى، زمینهى گناه نیز از میان مىرود؛ چون، امنیّتى براى طاغیان و عاصیان نخواهد بود.
بنابراین، اکثریّت مردم، مظلوم و ستمدیده و طالب خیر و صلاح و از کسانى خواهند بود که امام عصر(عج) آنان را مورد لطف قرار مىدهد و تنها گروهى اندک مقاومت نشان مىدهند. و این جا است که در چنین شرایطى، صلح و تقیه و رحمت و رأفت با این گونه افراد و گروهها و خطوط، معنا ندارد و چارهاى جز شمشیر و اِعمال قوّهى قهریّه و قضاوتهاى داودى و سلیمانى که در آن نیازى به شهادت شاهدى ندارد،(42) نیست.
پس اشخاص و گروههایى مورد نقمت واقع مىشوند که مىخواهند مانع پیشرفت، و به اصطلاح سد راه و صد ((عن السبیل)) هستند. این جا است که طبق روایت، ((واى به حال کسى که مانع حرکت حضرت بشود.)).
بعضى از آنان، قوم و نژاد خاصىاند و برخى پیرو ادیان دیگرند و گروهها و فرقههایى به ظاهر مسلمان ولى منافق صفت و یا مقدّسان کج اندیش خواهند بود. امام زمان(عج) با هر یک، به شیوهى خاصى برخورد خواهند داشت. با نقل روایاتى، این موارد را بازگو مىکنیم.
1- قوم عرب
در روایاتى که از قوم عرب صحبت به میان آمده است، شاید منظور، اهل مکّه و قبیلهى قریش و مخصوصاً بنى امیه و بنى عباس و بنى شیبه و یا حکومتهاى عربى دست نشانده باشد.اینان، با اهل بیت، (علیهمالسّلام)، مشکل داشتند و عمدهترین سبب آن، جنگ بدر است.
در تاریخ نقل شده که در مکّه، بیست و پنج قبیله بودند و بیست و سه قبیله متحد شدند و علیه پیامبر اکرم (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان جنگ بدر را ترتیب دادند. واقدى – که از علماى عامه است – در کتاب خود، هنگامى که مقتولان جنگ بدر را ذکر مىکند، مىگوید:همهى قبائل، کشته داشتند. در میان آنان، تعدادى را حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به قتل رسانده بود.لذا آنان، کینهى شدیدى از امام على و اهل بیت، (علیهمالسّلام)، داشتند.
از طرفى، حکومتهاى بعد از پیامبر اکرم (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم) مردم را علیه امام على (علیهالسّلام) تحریض و تحریک مىکردند و موقعى که معاویه و بنى امیّه، جبههى ائتلاف مخالفان را تشکیل دادند، همهى طوایف و قبایل مذکور، اطراف محور بُغض و کینه و انتقام جمع شدند.
در طول تاریخ، بیشترین مخالفتها با اهل بیت، (علیهمالسّلام)، از ناحیهى این گروههاى انحرافى و نژاد پرست بوده است، در حالى که خود، مناقب اهل بیت، (علیهمالسّلام)، را مىدانستند.بنابراین، عمدهترین عواملِ ضدّیت قریش را با اهل بیت، (علیهمالسّلام)، در دو امر مىتوان بیان داشت:
1- امام على، (علیهالسّلام)، تعدادى از آنان را در جنگها کشته بود، لذا آنان کینه به دل داشتند.(43)
2- رؤساى حکومت پس از پیامبر اکرم، (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم)، با طرح مسائل فرعى و عاطفى مبنى بر این که على، (علیهالسّلام)، اجداد آنان را کشته است، مردم را علیه آن حضرت تحریض و تحریک مىکردند.
اینک، به احادیثى در مورد قریش و اهل مکّه در شش بند اشاره مىکنیم:
الف) اهل مکه و دشمنى با اهل بیت، (علیهمالسّلام)
ابوبصیر گوید: امام باقر، (علیهالسّلام)، در ضمن حدیث مفصّل و طولانى فرمود: یقولُ القائمُ، (علیهالسّلام)، لِأَصحابِهِ: ((یا قومُ! إنَّ أهلَ مکّةَ لایُریدُونَنی وَلکِنّى مُرسِلٌ إلَیهِمِ لِأَحْتَجّ عَلَیْهِم بِما یَنْبَغی لِمِثلی أنْ یَحَتجَّ عَلَیْهِم.)). فَیَدْعُو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَیَقُولُ لَه: ((اِمضِ إلى أهلِ مکَّةَ، فَقُل: یا أهلَ مَکَّةَ، أنَا رسولُ فُلانٍ إلیکُم وَهُو یَقولُ لَکُم: إنَّا أهلُ بیتِ الرَّحمَةِ، وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ والخِلافَةِ، و نَحنُ ذُرِّیَّةُ مُحَمَّدٍ وَسُلالَةُ النَّبِیِّینَ وَإنّا قَدْ ظُلِمْنا وَاضطَهِدنا و قُهرِنا وَابْتُزَّمِنّا حَقَّنا مُنْذُ قُبِضَ نَبِیُّنا إلى یَومِنا هذا فَنَحْنُ نستنصرکم فانصرونا.)).
فإذا تکَلّم هذا الْفَتى بهذا الکلامِ، أتَوْ إلَیهِ فَذَبَحُوهُ بینَ الرُّکنِ وَالمقام، وهى النّفسُ الزَّکیّة. فإِذا بَلغَ ذالک الْإمام، قالَ لِأَصحابِهِ: ((أَلا أخبَرتُکُم أنَّ أهلَ مَکَّةَ لایُریدُونَنا…)).(44)حضرت قائم به اصحاب خود مىگوید: ((اى قوم! همانا، اهل مکّه، مرا نمىخواهند و لکن خدا مرا به سوى ایشان فرستاده به جهت این که بر ایشان حجّت باشم به نوعى که به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجّت کند.)).
پس مردمى از اصحاب خود را مىطلبد و به او مىفرماید: “به نزد اهل مکّه برو و به ایشان بگو که من فرستادهى فلانى هستم و او به شما مىگوید که من از اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافتام و ماییم ذرّیّهى محمد، (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم)، و سلاله و نسل پاک پیغمبران و همانا ما مظلوم شدیم و مقهور گردیدیم، و از وقتى که پیغمبر ما رحلت فرمود تا این روز، حق ما را گرفتهاند و غصب کردهاند و ما از شما یارى مىطلبیم پس ما را یارى کنید”.
همین که آن جوان این سخن را مىگوید، اهل مکّه، بر وى هجوم مىآورند و او را در میان رکن و مقام ذبح مىکنند. و او نفس زکیّه است. پس هنگامى که این خبر به آن حضرت مىرسد. به یاران خود مىفرماید: “آیا من به شما خبر ندادم که اهل مکه ما را نمىخواهند؟”…)).
ب) برنامهى نو و ناسازگارى عرب
ابوبصیر، در ضمن حدیث طولانى از امام باقر، (علیهالسّلام)، روایت مىکند که آن حضرت فرمود: ((…إذا خَرَجَ یَقُومُ بِأمرٍ جَدیدٍ و کِتابٍ جَدیدٍ و سُنَّةٍ جَدیدَةٍ وَقَضاءٍ جَدیدٍ، عَلَى العَرَبِ شَدیدٌ وَلَیْسَ شَأنُهُ إلاَّ الْقَتْلَ، لایَسْتَبْقی أحَداً، ولا تَأخُذُهُ فی الله لَوْمَةُ لائِمٍ…))(45)؛
حضرت مهدى(عج) با برنامهاى نو، سنّتى جدید، و قضاوتى تازه، قیام مىکند. بر عربها روزگار بسیار سختى خواهد بود. شایستهى شأن و موقعیّت او، جز کشتن دشمنان نیست و در اجراى امر الهى، سرزنش هیچ ملامت کنندهاى او را تحت تأثیر قرار نمىدهد.واضح است محور این روایت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مىدهد. و چنانچه اشاره شد، منظور حکومتهاى دست نشانده عرب و یا قریش و بنى امیه و… مىباشند.
ج) آغاز قیام و نخستین پایگاه دشمن
حدیث 1- ابوبصیر گوید: امام صادق (علیهالسّلام)، فرمود: ((… یُجَرِّدُ السَّیفَ على عاتِقِهِ ثَمانِیَةَ أشهُرٍ یَقْتُلُ هَرْجاً، فأوَّلُ ما یَبدَأُ بِبَنى شَیْبَةَ، فَیَقْطَعُ أیدِیَهُم وَیُعَلِّقُها فی الکعبَةِ، وَیُنادی مُنادِیهِ: “هؤُلاءِ سُرَّاقُ اللّهِ”، ثُمَّ یتناوَلُ قُریشاً فَلا یَأخُذُ مِنها إلَّا السَّیفَ وَلا یُعطیها إلاَّ السَّیْفَ وَلا یَخْرُجُ الْقائِمُ، (علیهالسّلام)، حتَّى یُقْرَأَ کِتابانِ: کِتابٌ بِالْبَصْرَةِ، وَکِتابٌ بِالْکوُفَةِ بِالبَرائَةِ مِنْ عَلِىٍّ (علیهالسّلام).))؛(46) ((هشت ماه، شمشیر برهنه بر دوش دارد و به شدّت و پى در پى مىکُشد.
پس نخستین مرحلهى شروعاش، قبیلهى بنى شیبه (پرده داران کعبه) است که دستهاى آنان را قطع و آنان را در کعبه مىآویزد و منادى آن حضرت ندا مىدهد و اعلام مىکند: “اینان، دزدانى هستند که از خدا دزدى مىکردند.” سپس به قریش مىپردازد و با ایشان جز با شمشیر برخورد نمىکند و به ایشان جز شمشیر نمىدهد. (یعنى فقط زبان سلاح و زور را مىفهمند) و قائم (علیهالسّلام) قیام نمىکند تااین که دو کتاب مبنى بر بیزارى از امام على، (علیهالسّلام)، خوانده مىشود: فرمانى در بصره و فرمانى در کوفه.))البته، سند روایت، مورد نظر و تامّل است؛ چون، در سند، یونس بن کلیب است و او مجهول است.نیز، ابن ابى حمزه، مورد تأمّل و بحث است.
حدیث 2- سدیر صیرفى، از مردى از اهل جزیره نقل مىکند که او کنیزى را براى خانهى خدا نذر کرده بود. او را به مکه آورد. به ملاقات حَجَبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت. براى هر کس از آنان، موضوع را بیان مىکرد، او مىگفت: ((کنیز را براى من بیاور که خدا نذرت را مىپذیرد.)). هر کدام از پرده داران خانهى خدا توقع داشت که کنیز را به او بدهند.
پس وحشت شدیدى از این موضوع بر او راه مىیابد ماجرا را به یکى از یاراناش که اهل مکه بود مىگوید. او مىگوید ((آیا از من مىپذیرى؟)). عرض مىکند: ((آرى)). او مىگوید: ((نگاه کن! به مردى که رو به روى حجرالاسود نشسته و مردم دور او هستند. و او، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسین (علیهمالسّلام) است. به پیش او برو و ایشان را از این ماجرا آگاه کن و ببین به تو چه مىگوید، به همان عمل کن.)).
وى مىگوید، به نزد او رفتم و عرضه داشتم: ((خدا، تو را رحمت کند! از اهل جزیره هستم. همراه من، کنیزى است که او را به خانهى خدا نذر کردهام و موضوع را به هر کدام از پردهداران گفتم، در پاسخ گفتند؛ ((کنیزت را نزد من بیاور تا خدا نذرت را قبول کند.)) و از این واقعه، وحشتى شدید به من دست داده است.)). حضرت فرمود: ((اى بندهى خدا! همانا، خانه، نه چیزى مىخورد و نه مىآشامد.
پس کنیز خود را بفروش و در میان همشهریانات که به زیارت این خانه آمدهاند، جست و جو کن و بنگر هر کدام از ایشان که از خرجى خود عاجز و درمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد.)). او نیز همان کار را مىکنند. هریک از پردهداران که به او مىرسند، حضرت را مردى دروغگو و ناآگاه مىشمارند!
او، گفتهى آنان را به امام باقر (علیهالسّلام) عرض مىکند. آن حضرت مىفرماید: ((تو، سخن آنان را به من گفتى، آیا از من نیز به آنان مىگویى؟)). عرض مىکند: ((آرى)). پس حضرت مىفرماید: ((به ایشان بگو، ابوجعفر به شما پیغام داد، چه گونه خواهید بود اگر دستها و پاهایتان بریده شود و در کعبه آویخته گردد، سپس به شما گفته شود، فریاد کنید که “ما دزدان کعبه هستیم”.)).هنگامى که مىخواهد برخیزد. حضرت مىفرماید: ((البتّه، من، آن کار را انجام نمىدهم، بلکه آن را مردى که از من است، انجام خواهد داد.))(47).
د) اهل مکّه و جانشین امام
همان طورى که در بند ((الف)) همین بخش ذکر شد، اهل مکّه، نه تنها فرستادهى امام را به قتل مىرسانند، بلکه جانشین آن حضرت را نیز شهید خواهند کرد. ابوخالد کابلى از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: ((یُبایَعُ القائمُ بِمَکَّةَ عَلى کِتابِ اللَّهِ وَسَنّةِ رَسُولِهِ، وَیَسْتَعْمِلُ عَلى مَکَّةَ، ثُمَّ یَسیُر نَحْوَ الْمَدیَنةِ فَیَبْلُغُهُ أنّ عامَلَهُ قُتِلَ، فَیَرجِعُ إلیهمْ فَیُقْتَلُ المُقاتَلَةَ ولا یَزیدُ على ذالک…))(48).
با حضرت قائم (علیهالسلام) در مکّه، بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول اللّه بیعت مىکنند و آن حضرت، جانشین را بر مکّه مىگمارد. به سوى مدینه حرکت مىکند که در میان راه، به وى خبر کشته شدن جانشیناش را مىرسانند. حضرت، بلافاصله بر مىگردد و ایشان را با جنگ مىکُشد و بیش از این کارى نمى کند…
ه) اهل مدینه و جانشین امام
ابوخالد کابلى در خبر دیگرى از امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: ((… یَخْرِجُ إلَى المَدینةِ فَیُقیمُ بِها ما شاء، ثُمَّ یَخْرُجُ إلىَ الکوفَةِ وَیَسْتَعْمِلُ عَلَیْها رَجُلاً مِنْ أصحابِهِ. فَإذا نَزَلَ الشَّفْرَةَ جاءهُمْ کِتابُ السُّفْیانی إنْ لَمْ تَقْتُلُوهُ لَأَقْتُلَنَّ مُقاتِلیکُمْ وَلأَسْبِیَنَّ ذَرارِیَکُم.)). فَیُقْبِلوُنَ عَلى عامِلِهِ فَیَقْتُلُونَه، فَیَأتیهِ الخَبَرُ، فَیَرْجِعُ إلَیْهِمْ، فَیَقْتُلُهُم وَیَقتُلُ قُرَیْشاً حَتّى لایَبْقى مِنْهُم إلاَّ أَکَلَةُ کَبْشٍ ثُمَّ یَخْرُجُ إلَى الکُوفَةِ وَیَسْتَعْمِلُ رَجُلاً مِنْ أصْحابِهِ فَیُقبِلُ و یَنزِلُ النَّجَفَ.))(49)؛
… (حضرت مهدى(عج)) به سوى مدینه مىرود و در آن جا هر قدرى که بخواهد، مىماند. مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشین خویش قرار مىدهد. به طرف کوفه حرکت مىکند. هنگامى که به ((شقره)) فرود مىآید. کتاب و نامهى سفیانى به اهل مدینه مىرسد، مبنى بر این که اگر او را (قائم(عج)) نکشید. مردان شما را مىکشم و زنانتان را اسیر مىکنم. مردم مدینه بر والى هجوم آورده و او را به قتل مىرسانند.
این خبر به آن حضرت مىرسد و به مدینه بر مىگردد. و ایشان را مىکشد و به نحوى قریش را نابود مىکند که جز به مقدار خوراک و علف قوچ باقى نمىماند. سپس به طرف کوفه مىرود و یکى از یاراناش را جانشین و عامل خویش تعیین و بعد از آن به نجف روى آورده و در آن جا منزل مىگزیند.در این روایت نیز؛ فرض صحّت سند، محور درگیرى، قریش است و نه تمامى مردم. قریش نیز در اثر تعدّى و اقدام به قتل و جنایت، به سزاى اعمال خود مىرسند.
و) آمار مقتولان قریش و سابقهى آنان
حدیث 1- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ، قال: سمعتُ أبا جعفر (علیهالسّلام) ((لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مایَصَنعُ القائمُ إذا خَرَجَ لأَحَبَّ أَکْثَرُهُمْ ألاَّ یَرَوْهُ مِمَّا یَقتُلُ مِنَ النّاس. أما إنَّهُ لایَبْدَأُ إلاَّ بِقُرَیشٍ فَلا یَأْخُذُ مِنها إلاّ السَّیفَ حتَّى یَقُولَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ: “لَیْسَ هذا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، وَلوْ کانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ…))(50)؛
محمّد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر (علیهالسّلام) مىفرمود: ((اگر مردم [مخالفان ]مىدانستند که حضرت قائم(عج) چه برنامهاى دارد و چه کارهایى انجام مىدهد، اکثر آنان، آرزو مىکردند که هرگز آن حضرت را نبینند؛ زیرا، حضرت، کشتار زیادى مىکند. به یقیین، اوّلین کشتار را در قبیلهى قریش خواهد داشت.
از قریش نخواهد گرفت جز شمشیر و به آنان نخواهد داد مگر شمشیر، [حضرت کار را به جایى مىرسانند] که بسیارى از مردم مىگویند: این شخص، از محمّد (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم)، نیست و اگر از اهل بیت پیامبر بود، رحم مىکرد”.)).کلمهى ((ناس)) در روایات، به معناى ((مخالفان اهل بیت)) است و کسانى که همیشه بناى دشمنى با آنان داشتهاند و دارند.
حدیث 2- روى عَبدُاللَّهِ بنِ المغیرة، عنْ أبی عَبدِاللّهِ (علیهالسّلام):)) إذا قامَ القائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّىاللّهُعلیهوآلهوسلّم)، أقامَ خمسمئة مِنْ قُرَیْشٍ، فَضَربَ أَعْناقَهُمْ، ثُمَّ أقامَ خمسمئة، فَضَرَبَ أعْناقَهُمْ، ثُمَّ خمسمئة أُخْرى، حَتَّى یَفعَلَ ذالک سِتْ مَرَّاتٍ!)). قُلتُ: ((وَیَبْلُغُ عَدَدُ هؤُلآء هذا؟)). قال: ((نَعَمْ، مِنْهُمُ و مِنْ مَوالیهِمْ.))(51)
عبدالله بن مغیره گوید: امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ((هنگامى که قائم آل محمد(عج) ظهور مىکند، پانصد تن از قریش را ایستاده، اعدام مىکند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام مىکند و این کار، شش بار تکرار مىشود.)). عبدالله مىپرسد: ((آیا تعدادشان به این اندازه مىرسد؟)). حضرت فرمود: ((آرى؛ خودشان و دوستانشان.)).
در روایات دیگر از ((موالى قریش)) به ((احابیش)) تعبیر شده است. منظور. کسانى است که در منطقهى جبشى پایین مکه زندگى مىکنند و با قریش همپیمان شدند که براى همیشه در کنار آنان باشند.(52)
حدیث 3- عنْ أبی الجارود، عَنْ أبی جعفر (علیهالسّلام) قال: ((… فَیَقْتُلُ أَلْفاً خمسمئة قریشّىٍ لَیْسَ فیهِمْ إلاَّ فرخُ زَنْیَةٍ… ))(53)؛از ابوجارود، در ضمن حدیثى از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: ((هزار و پانصد تَن از قریش را مىکُشد که در میان آنان، جز زنازاده نیست…)).در این روایت، محدودهى مقتولان و هویّت و تعداد آنان، کاملاً، روشن شده است.
حدیث 4- … عَنِ الْحارِثِ الأعْوَرَ الْهَمْدانیِّ، قالَ: قالَ أمیرُالمُؤمنینَ (علیهالسّلام): بأبی ابنُ خِیَرَةِ الإِماءِ – یعنى القائِمَ مِنْ وُلْدِهِ (علیهالسّلام) – یَسُومُهُم خَسفاً ویَسْقیهِم بِکَأْسٍ مُصْبِرَةٍ وَلایُعْطیهِمْ إلاَّ السَّیفَ هَرْجاً، فَعِنْدَ ذالکَ تَتَمَنَّى فَجَرَةُ قُرَیْشٍ لَوْ أنَّ لَها مُفاداةٌ مِن الدُّنیا وفیها لِیُغْفِرَلَها. لانَکُفُّ عَنْهُم حتَّى یرضَى اللهُ…(54)
حادث بن عبدالله اعور همدانى گوید: امیر المؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: ((پدرم فداى فرزند برگزیدهى کنیزان – یعنى قائم از فرزنداناش – بادا! او، آنان را خوار مىسازد و جام شرنگ به ایشان مىنوشاند و به آنان جز شمشیر خونریز مرگ آخرین نخواهد داد.
پس در این هنگام، زشتکاران قریش آرزو مىکنند کهاى کاش دنیا و هر آن چه در آن است، از آن ایشان بود و آن را فدا مىدادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولى دست از ایشان بر نخواهیم داشت تا این که خداوند راضى شود.)).این روایات، شاید بر روایات دیگر حاکم باشد و آن روایات را نیز تفسیر و تبیین کند، چون، به طور واضح و آشکار مىفرماید، محدودهى قتل، همانا زشتکاران قریش است.
پی نوشت ها:
28) الغیبة، نعمانى، ص 231، ب 13، ح 14؛ عقدالدرر، ص 226، ب 9، ف 3؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 539؛ بحارالانوار، ج 52، ص 353.
29) الکافى، ج 5، ص 33، ح 4: عن على بن ابراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مراد، عن یونس، عن أبی بکر الحضرمى. قال…؛ المحاسن، ص 320، ح 55؛ (معجم الأحادیث، ج 4، ص 38).
30) مراه العقول، ج 18، ص 361.
31) تنقیح المقال، ج 1، ص 145.
32) مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 1، ص 365.
33) ابن حماد، ص 96 – حدّثنا أبو هارون، عن عمر بن قیس الملای، فى المنهال، عن زر بن حبیش، سمع علیااً یقول: عرف السیوطى، ج 2، ص 73؛ کنز العمّال، ج 1، ص 589؛ ابن طاووس، ص 66؛ عرف السیوطى، ج 2، ص 73؛ کنزالعمال…. ابن طاووس.
34) کمال الدین، ج 1، ص 318، ب 30، ح 5.
35) این حدیث، به گونهى دیگرى تفسیر و شرح داده شود. به مجله انتظار، شماره 3، ص 203 مقاله ((حکم تسمیهى نام حضرت مهدى)) مراجعه شود.
36) الغیبة، نعمانى، ص 164.
37) النهایة، ج 5.
38) اصول کافى، ج 1، ص 200.
39) بصائرالدرجات، ج 5، ب 16.
40) بحارالأنوار، ج 26، ص 154.
41) احتجاج، ج 2، ص 323؛ بحارالانوار، ج 53، ص 174؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 518.
42) اصول کافى، ج 1، ص 397؛ کمال الدین، ج 2، ص 671.
43) ر.ک: مقدمه کتاب الامام المکیّه.
44) بحارالانوار، ج 52، ص 307؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 582 – 583، ح 773؛ معجم الاحادیث، ح 3، ص 295.
45) الغیبة، نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 230.
46) الغیبة، نعمانى، ص 307، ب 19، ح 2؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 545، ب 32، ف 27، ح 533؛ حلیةالابرار، ح 2، ص 633.
47) الغیبة نعمانى، ص 236، ب 13، ح 25؛ بحارالانوار، ج 52، ص 349.
48) بحارالانوار، ج 52، ص 308، ح 83.
49) بحارالأنوار، ج 52، ص 308.
50) الغیبة نعمانى، ص 233، ب 13، ح 18؛ عقدالدرر، ص 227، ب 9، ف 3؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 539، ب 32، ح 501؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 354؛ بحارالانوار، ج 52، ص 354.
51) ارشاد، ص 364؛ کشف الغمة، ج 3، ص 255؛ معجم الاحادیث، ج 4، ص 42.
52) مجمع البحرین، ج 2، ص 123؛ معجم البلدان، ج 2، ص 214؛ امام حسین در مکه، طبسى، ص 18.
53) دلائل الامامة، ص 241؛ معجم الأحادیث، ج 3، ص 306.
54) الغیبة نعمانى، ص 229، ب 13، ح 11.
منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره 6
ادامه دارد ………..