الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

وهّابیت تکفیری؛ پیدایش، اهداف و ایده ها-بخش 2

تاریخ نویسان وهّابى در مورد این که آیا شیخ محمدبن عبدالوهاب زبان  فارسى و ترکى را آموخته است یا خیر؟ بحث هایى را در کتاب هاى خود مطرح کرده اند.از طرفى مى گویند: «آموزش زبان غیر عربى غیر از موارد ضرورت و اضطرار لازم نیست، زیرا که زبان عربى زبان سلف صالح، و قرآن و سنّت نبوى به عربى مى باشند و تعدادى از علماى سلف صالح مانند ابن تیمیه آموختن زبان غیر عربى را مکروه دانسته اند»

 

 

یادآوری:

در قسمت اول این نوشتار به چگونگی پیدایش وهابیت از سوی محمدبن عبدالوهاب، تحصیلات، آموزش های او و مسافرت هایش اشاره شد. اینک توجه خوانندگان گرامی را به پی گیری ادامه مباحث جلب می کنم.

4ـ آموزش زبان فارسى و ترکى

تاریخ نویسان وهّابى در مورد این که آیا شیخ محمدبن عبدالوهاب زبان  فارسى و ترکى را آموخته است یا خیر؟ بحث هایى را در کتاب هاى خود مطرح کرده اند.از طرفى مى گویند: «آموزش زبان غیر عربى غیر از موارد ضرورت و اضطرار لازم نیست، زیرا که زبان عربى زبان سلف صالح، و قرآن و سنّت نبوى به عربى مى باشند و تعدادى از علماى سلف صالح مانند ابن تیمیه آموختن زبان غیر عربى را مکروه دانسته اند».(29)

از طرف دیگر مدعى هستند، در تألیفات شیخ محمدبن عبدالوهاب نیز آثار و نشانه هایى در مورد این مسئله وجود ندارد. آن چه باعث طرح این مسئله(آموزش زبان غیر عربى) شده است همان نقل صاحب اللُمَع الشهاب… مى باشد و قصد آن ها این بوده است که بگویند اعتقادات و مبانى فکرى محمدبن عبدالوهاب از وحى و سنّت نبوى أخذ نشده است، بلکه با مبانى فلسفى و ریاضى و صوفى و… آمیخته شده، در حالى که آثار و عقاید محمدبن عبدالوهاب با این گونه سخن ها هماهنگى ندارد.

دکتر منیر العِجلانى نیز مى گوید: «صلاح العقّاد منکر سخن صاحب لُمَع الشِهاب و… مى باشد و در اینکه محمدبن عبداالوهاب در شهرهاى فارس اقامت داشته و فلسفه و تصوف را از علماى آن جا آموخته باشد. دلیل این مسئله دو چیز است: اول: نادانى و جَهل محمد بن عبدالوهاب به لغت فارسى به طور مطلق. دوم: در آثار شیخ هیچ اثر و نشانه اى از تعلیمات فلسفى و تصوف دیده نشده است. و ادعاى اینکه محمد بن عبدالوهاب بعضى از دانستى هاى خودش(علوم فلسفه، تصوف…) را آشکار نمى کرده است نیز نوعى اتهام و هذیان گویى است». (30)

5ـ آراء و پندارها

آراء و پندارهاى محمّدبن عبدالوهاب را به شرح زیر مى توان ذکر کرد:

الف: مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به توحید خالص و اسلام سَلفِ صالح!(31)

محمّدبن عبدالوهّاب یکى از برنامه هاى خود را مسئله دعوت مردم مسلمان به توحید خالص! و دست برداشتن از شرک و خرافات! اعلام نمود.او در کتاب التوحید که در سال 1153 هـ.ق نوشته است، مى گوید: «من شما را به سوى توحید و یکتاپرستى فرا مى خوانم و مى خواهم شرک را کاملاً کنار بگذارید».(32)

این سخن و مانند آن که در باره توحید اظهار داشته به این دلیل است که معتقد بوده، مسلمانان در قرون گذشته به انواع خرافات و بدعت ها، آلوده شده و در عقیده و عمل و آداب و رسوم و عبادات خود از جهل و نادانى و گمراهى به امور مختلفى که از مظاهر شرک و بت پرستى است، پای بند گردیده اند. لذا او رسالت و تلاش خود را مبارزه با این خرافات و بدعت ها و استقرار توحید و یکتاپرستى مى دانست!.

وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»، «دوزى»، «ولهاوزن»و… استفاده مى کنند. محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.

 

البته این شعار و سخن از محمدبن عبدالوهاب و مدعیان اصلاح گرى و بازگشت به اسلام سلف صالح! به صورت کلى و در جاى خود، سخن حقّى مى باشد که مسلمانان آن روز(قرن 12 هجرى) در اکثر مناطق اسلامى گرفتار آن بودند. ولى باید دانست که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او، به جاى شناخت علت مشکلات مسلمانان و بدعت ها و خرافات و تلاش در جهت از بین بردن عوامل آن ها، صرفاً ادعاهایى نموده و مصمم به قبولاندن آن ها به مسلمانان شده و در عمل به جاى دعوت مسلمانان به ویژه رهبران مذهبى به وحدت و حلّ اختلافات و چاره جویى، بسیارى از معتقدات و آداب و کردار مذاهب و فِرق دیگر اسلامى، از جمله عقاید پیروان اهل بیت(ع) و شیعیان را با ذهنیّات ساختگى همراه با جمودگرایى به عنوان شرک و بت پرستى ردّ کرده و به آن ها حمله ور شدند.(33)

بدتر از همه، وهابیان، اکثر مسلمانان غیر خود را مشرِک و کافِر قلم داد نموده و حتى آن ها را واجب القتل دانستند، و مبارزه با مسلمانانِ مشرک و کافر! را به عنوان «جهاد در راه خدا» و در واقع نوعى اعلام جنگ به سرتاسر جهان اسلام و پیروان مذاهب اسلامى به غیر از پیروان مذهب حنبلى و خودشان تلقى نمودند!

محمدبن عبدالوهاب و پیروان او، توحید و شعار “لا اِله الاّ اللّه” را طورى تفسیر کردند که غیر از خودشان، موحّد دیگرى در جهان یافت نمى شد، آن ها زیارت قبور حتى قبر پیامبر گرامى”صلّى الله علیه وآله”، ساختن گنبد و بارگاه براى درگذشته گان و نذر و چراغانى براى آن ها، بوسیدن ضریح پیامبر، پیشوایان دینى و علما و بزرگان مذهبى و نماز گزاردن در کنار آن ها، توسل و شفاعت خواستن از آن ها و …. نشانه هایى از شرک و کفر قلم داد مى کردند.

محمدبن عبدالوهاب در کتاب کشف الشُّبُهات مسلمانان دیگر(غیر از طرف داران خودش) را مشرک، کافِر، بت پرست، مُرَتدّ، منافق، دشمن توحید، دشمن خدا، اهل باطل، نادان و شیطان لقب داده است. او ریختن خون و تصرف در اموال آن ها را مباح اعلام کرد.(34) اگر مسلمانان دعوت به توحید(طبق تفسیر محمدبن عبدالوهاب) را مى پذیرفتند، داخل در حریم مسلمانان و داراى أمان مى شدند و  در غیر این صورت مى بایست نابود شوند!.

محمدبن عبدالوهاب معتقد بود:«مسلمان شدن و حفظ جان و مال تنها به اداى شهادتین نمى باشد بلکه مى بایست آن چه را که خلاف صریح قرآن و سنّت نبوى”صلّى الله علیه وآله” است را ترک کنند و بر طبق گفته سلف صالح رفتار و عمل نمایند، در غیر این صورت کافر و مشرکند و جان و مال آن ها حلال مى باشد،[ باید کشته شوند] هر چند شهادتین را گفته باشند».(35) بسیارى از علماء و پیروان مذاهب اسلامى از فِرق مختلف، این قبیل تفسیر و توجیهات اعتقادت اسلامى و قرآنى توسط محمدبن عبدالوهاب و پیروانش را مطابق اصول و مستندات قرآنى و حدیثى و مبانى کلام اسلامى و سنت نبوى”صلّى الله علیه وآله” ندانسته و با آن ها مخالفت نمودند.(36)

در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد(37) و اعلام کرد: «امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هرکس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».(38)

در جاى دیگر مى گوید: «امورى که وهابیان آنرا موجب شرک و کفر مى دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى از هیچ یک از ائمه اسلام شنیده و یا روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافِر یا مُرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما مى گویید، بلاد شرک و دارالکُفر نامیده باشند».(39)

شیخ سیلمان در کتاب دیگرى به نام فَصل الخطاب فى الرّد على محمّد بن عبدالوهاب به انکار و رد افکار برادرش پرداخت، که فعلا مفقود است. مى گویند، روزى شیخ سلیمان از برادرش(محمدبن عبدالوهاب) پرسید ارکان اسلام چند است؟ او جواب داد: پنج است. سلیمان گفت: اما تو آن را شش قرار دادى!؟ چون مى گویى: هر کس از تو پیروى نکند و اعتقادات(آراء و افکار) تو را قبول نداشته باشد، کافِر است.(40) یادآور مى شوم در باره اعتقادات کلامى وهّابیان در باب توحید، قرآن و… از طرف علماى بزرگ جهان اسلام(شیعه و سنّى) کتاب هایى تألیف شده است، ولى پرداختن به ردیّه ها و مباحث آن ها با بحث تاریخى سازگار نیست.(41)

ب: مخالفت با تفسر قرآن، اجتهاد، فلسفه، عرفان و اختراعات بشرى

محمّدبن عبدالوهاب در ادامه آراء و پندارهاى خود مبنى بر بازگشت به اسلام سلف صالح و توحید خالص! با تمسّک به عقل و فلسفه، اجتهاد و مسائل عرفانى و تفسیر قرآن و سنّت نبوى”صلّى الله علیه وآله” مخالفت مى کند و با تمسّک به حدیث إنّ کلَّ بِدْعةٍ ضَلالةٌ و کلُّ ضَلالة فى النّارِ(42)این گونه کارها را «بدعت» و گمراهى دانسته و با آن ها مبارزه مى کند. در اثر این دیدگاه وهابیان به افکارى خشک و منجمد، جامد و قشرى دچار شدند و در مباحث اساسى دین مانند توحید، ایمان، حاکمیت اسلامى، توسل و شفاعت، خیرات و صدقات، اعیاد و سوگواری ها، و…، منحرف شده و از تبیین صحیح و درست آن ها واماندند و در نتیجه از تفسیر پدیده ها و اختراعات بشرى مانند تلفن، اتومبیل، برق، و وسایل ارتباط جمعى، عکاسى و… دور مانده و همه را در مراحل اولیه حرام و مبارزه با آن ها را لازم شمردند،در حالی که قرآن و اسلام با اختراعات بشرى مخالفت ندارد بلکه همه انسان ها را تشویق به کسب علم و دانش و استفاده از علوم مختلف براى بهره بردارى از ذخایر خدا دادى(نهفته در طبیعت مانند دریاها و کوه ها و…) نموده است، و علوم فلسفه، منطق، فقه و اصول، تفسیر قرآن و عرفان همه در خدمت انسان و براى رشد و کسب مقامات معنوى و رسیدن به کمال انسانى مى باشند.محمّدبن عبدالوهاب مى گوید: «ما هیچ کتابى را از بین نمى بریم مگر کتاب هایى که مردم را به عقایدشان دچار شکّ و تردید کند مانند کتاب هاى علم منطق…».(43)

وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند.

حافظ وهبة(م 1378 هـ.ق) مى نویسد: «وهابیان تصویر را حرام مى دانند،… فراگرفتن علوم فلسفه و منطق را جایز نمى دانند. در میان علماى نجد، کسانى که با این علوم آشنایى داشته باشند، به ندرت مى توان یافت… اطلاعشان در معلومات تاریخى از سیره پیامبر”صلّى الله علیه وآله” و سیره خلفاى راشدین تجاوز نمى کند و به تواریخ دیگر(تاریخ قدیم و تاریخ اسلام) توجهى ندارند. از اکتشافات جدید چیزى در جزیرة العرب شناخته نیست… ».(44)

وهابیان همه امور و پدیده هاى جدیدى را که در سه قرن اول هجرى سابقه نداشت، بدعت و حرام مى دانستند!؟ مانند:فراگیرى منطق و فلسفه و علوم جدید، استعمال دخانیات، استفاده از دوچرخه(چون «اَرّابه شیطان» یا «اسب شیطان» است و به نیروى جادو و با پاى شیطان حرکت مى کند) و اختراعات جدید دیگر مانند: تلفن و تلگراف و دوربین عکاسى و اتومبیل، حق گمرک، مالیات و … .(45) گنجانیدن درس رسم و تعلیم زبان خارجى در برنامه مدارس و همچنین جغرافیایى که در آن از گردش زمین و کُرویّت آن سخن رفته بود، مورد اعتراض علماى نجد(در سال 1349 هـ.ق که در مکه گرد آمده بودند) قرار گرفت.(46)

در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه(47)[ پیشواى مذهب سلفى گرى] اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.(48)

ملک بن عبدالعزیز در خطابه اى که در سال 1355 قمرى در مکه ایراد کرد، گفت: «مذهب ما پیروى از دلیل است و اگر یافت نشود، ما از اجتهاد احمد[بن] حنبل پیروى مى کنیم».(49) در واقع استدلال وهابیان این بود که آن چه که در زمان پیامبر اکرم “صلّى الله علیه وآله” نبوده [و بعد از سه قرن اول هجرى پدیدار شده]، بدعت و حرام مى باشد؛ مانند زیارت، توسّل به مردگان و بزرگ داشت و شفاعت خواستن، دعا و فاتحه خواندن براى مردگان، آب پاشیدن بر روى مقابر و تعمیر قبور حتى قبور پیشوایان و اولیاء خدا، ساختن مسجد در کنار قبور و تبرک و استشفاء از قبور اولیاء، آویختن بیرق و اسلحه در تکیه ها و…

و مى گویند، هیچ دلیل و نصّ معتبر در قرآن و سنت پیامبر”صلّى الله علیه وآله” و اصحاب آن حضرت در مورد مسائل مذکور وجود ندارد و لذا کسانى را که این کارها را انجام مى دادند و یا معتقد بودند به شدّت نهى مى کردند و با برخورد تند و خشن وهابیان مواجه مى شدند.(50) دیدگاه اسلامىِ صحیح[اعتقادات شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت”علیهم السلام”] در باره مسائل ذکر شده در منابع اصیل اسلامى با ادلّه روشن و استدلال کامل بیان شده و در اینجا متعرض ردّ و پاسخ آن ها نمى شویم.(51)

نقد و ملاحظه

یکى از تفاوت هاى عمده دیدگاه وهابیان با سایر فِرق و مذاهب اسلامى این است که در مواردى که از کتاب و سنت دلیلى بر حُرمت و یا حِلیّت چیزى پیدا نشد، فِرق اسلامى(غیر وهّابى) اصل اِباحه و حِلیّت را جارى مى کنند و آن چیز یا عمل را حلال و مباح اعلام مى کنند، بنابر این موضوعات جدید مانند شرب توتون و تنباکو(دخانیات)، شرب قهوه و چاى، خوردن گوجه فرنگى و سیب زمینى، استفاده از تلگراف و تلفن و اتومبیل و هواپیما و صدها اختراع و اکتشاف جدید(که در عصر نُبوّت و رسالت پیامبر اکــــرم”صلّى الله علیه وآله” و صحابه مطرح نبوده) همه مباح مى باشند بلکه بدون استفاده از آن ها زندگى مردم با مشکل مواجه مى شود و هیچ انسان عاقلى استفاده از آن ها را ممنوع نمى کند، چه برسد به دیدگاه اسلام و قرآن.(52) در واقع این عملِ وهابیان همانند برخورد فرقه ضالّه خوارج در قرن اولیه اسلام مى باشد که با برداشت هاى خشک و مقدس مآبى به ظواهر آیات قرآنى استناد مى کردند، که انحراف و گمراهى خوارج براى همه مسلمانان آگاه و روشن بین واضح هست.(53)

ج: خلافت دینى ـ عربى و ضدّیت با حاکمیت ترکان عثمانى(54)

وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آن ها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود. اعراب، به روشنى مى دیدند که سرنوشت آن ها به دست ترکان عثمانى افتاده است و تنها راه رهایى و آزادى و برگرداندن تسلّط اولیه اعراب[عزّت و افتخار حاکمیت اعراب امویان و عباسیان تا قبل از سقوط بغداد در سال 656 هـ.ق]،(55)  پیروى نمودن از مرام کسانى است که در فکر ایجاد قدرت جدید عرب ها مى باشند که در مرحله کنونى با دعوت و شعارهاى محمّدبن عبدالوهاب و طرف دارانش مواجه شده بودند. لذا با لبّیک گویى به دفاع از فرقه وهابیان برخاستند و بر علیه حاکمیت عثمانیان شوریدند.

وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آن ها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود.

محمّدبن عبدالوهاب راه رسیدن یا تحقّق این هدفِ خودش را اتحاد با قدرت محمّدبن سعود(1179 م) دانست. ابتدا قبایل بدوى و اعراب پراکنده سرزمین نجد را سازمان دهى کردند و از نیروى آن ها در راه هدف تجاوزکارانه و به چنگ آوردن سلطه بر سرزمین هاى اعراب حجاز(مکّه و مدینه) و در صورت موفّقیت به سایر اماکن عربى ـ اسلامى نهایت بهره بردارى را کردند.

بعضى از اندیشمندان عرب مانند رشید رضا(م 1354 هـ.ق) جنبش وهابیان را نشانه «روحیه استقلال طلبى عرب» می داند!.(56)یکى دیگر از نویسندگان عرب(متأثّر از رشید رضا) جنبش وهابیان را به «وجدان قومى[ناسیونالیسم] عرب» تفسیر کرده است!.(57) در نتیجه نهضت و جنبش وهابیان که از نجد آغاز و گسترش یافته بود، به عنوان خطر بزرگى براى حاکمیت امپراتورى عثمانى پدیدار گشت.

سلطانِ عثمانى(سلیم سوم) از محمّدعلى پاشا(خَدیوِ مصر) براى سرکوبى دعوت و شورش وهابیان کمک خواست. او در سال 1228 هـ.ق/ 1811 م موفق شد با تصرف مرکز وهابیان(دِرعیّه) قدرت آن ها را درهم شِکَند ولى پس از چندى مجدداً سر بلند کردند و بالأخره در دهه سوم قرن بیستم میلادى(13 هجرى) پس از جنگ هاى طولانى بر جزیرة العرب مسلّط و دولت عربستان سعودى را تأسیس نمودند.(58)

در حقیقت وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند. محمّدبن عبدالوهاب به آرزوى خود که رسیدن به «تشکیل دولتى دینى که خود مشاور فقهى مى باشد» نایل آمد.(59)

پس از تأسیس حکومت سعودى و توسعه قدرت وهابیان و، آن ها درصدد گسترش حکومت دینى در سرتاسر جهان عرب و کشورهاى اسلام برآمدند و با شدّت بر ضد حاکمیت عثمانى موضع گیرى کردند. وهابیان و آل سعود، حاکمیت عثمانى را غاصبِ خلافتِ مسلمانان مى دانستند و عقیده داشتند، خلافت بر مسلمانان براى همیشه حق عرب است. (60)

د: دشمنى با شیعه دوازده امامى[اسلام ناب محمّدى”ص”]

روشن است که اختلاف بین اهل سنّت و شیعیان، ریشه تاریخى و عقیدتى دارد.(61) وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا(62) نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»(63)، «دوزى»(64)، «ولهاوزن»(65) و… استفاده مى کنند. محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.(66)

هم چنین او، اصل تقیّه(که شیعه معتقد است پیشوایان معصوم”علیهم السلام” در طول زندگانى خودشان براى حفظ اساس دین و اسلام در مقابل دشمنانشان استفاده مى کردند) را باطل مى شمارد و با فحش و ناسزاگویى طرف داران تقیه را کافر مى داند.(67)همین طور در باره عقیده شیعه مبنى بر عصمت امامان معصوم”علیهم السلام” مى گوید: «اثبات و ادعاى عصمت براى امامان از دروغ ها و افتراهاى شیعه است که هیچ دلیلى از کتاب و سنت و اجماع و قیاس صحیح و عقل سلیم ندارد و خدا بکشد ایشان را که چنین اعتقادى دارند».(68)

محمّدبن عبدالوهاب و طرف داران او(وهابیان) اعتقادات کلامى ـ فقهىِ صحیح و نابِ شیعه که در منابع معتبر خود آن ها را ثابت نموده و معتقد است مانند: بَداء، رجعت، مُتعه (ازدواج موقّت) کفر دشمنان امام علىّ”علیه السلام”، افضلیّت حضرت علىّ”علیه السلام”، توسّل، شفاعت، عزادارى براى امامان معصوم”علیهم السلام” و… را، باطل و بدعت می داند.(69)

در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه[ پیشواى مذهب سلفى گرى] اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.

این نوع برخورد وهابیان با اعتقادات شیعه (حداقل به عنوان یک مذهب و فرقه اسلامى) که با انواع فحش و ناسزاگویى و توهین و افتراء همراه مى باشد، نشان از عمق دشمنى و کینه آن ها با اعتقادات اهل بیت”علیهم السلام” و عقاید اسلامى بخش مهم و وسیعى از مسلمانان دارد. به ویژه این که دشمنان قسم خورده مسلمانان مانند کفّار و مشرکین و استعمارگران از این گونه سخنان بهره ها و استفاده های فراوانی مى برند و خوش حالى خود رامخفى نمى کنند!. از طرف دیگر وهابیان با این نوع برخورد با مسلمانان(شیعیان) مدعى اصلاح طلبى و جلوگیرى از کفر و شرک و نفاق و طرف دار وحدت مسلمین و پرهیز از تفرقه و دشمنى مى باشند.! فَاْعتبِروُا یا اُولى الأبصار.(70)

6ـ آثار و نوشته هاى محمّدبن عبدالوهاب

مهم ترین آثار و تألیفاتِ شیخ محمّدبن عبدالوهاب تمیمى نجدى(مؤسّس فرقه وهابیان) که منتشر شده است، به شرح زیر است:

1ـ کتاب «التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید»

این کتاب اولین اثر محمدبن عبدالوهاب مى باشد که در شهر حُریملاء هنگام اقامت نخستین، تألیف نموده است.(71) مباحث عمده این کتاب همان طورى که از نامش پیداست پیرامون معرفى توحید و مباحث شِرک و کُفر و صفات خداوند و آن چه که از حقوق خداوند بر بندگانش واجب مى باشد، تنظیم شده و براى اولین بار محمّدبن عبدالوهاب در شهر حریملاء دعوت به وهابیّت و اعتقادات خودش را به مردم مطرح نمود اگر چه بعضى از مورخین گفته اند، شیخ مطالب این کتاب را از درس هاى توحید که در شهر بصره گفته مى شد، أخذ نموده است.(72) بر این کتاب شرح ها و توضیحاتى نوشته شده، که مهم ترین آن ها فتح المجید فى شرح کتاب التوحید مى باشد، نسخه خطّى این کتاب، در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 465/86 موجود مى باشد.(73)

2ـ رساله «کَشْفَ الشُبُّهات»

این کتاب، پیرامون سؤال ها و شبهه هایى که مخالفین دعوت شیخ محمّدبن عبدالوهاب مطرح مى کردند، تهیه و تألیف شده است و پاسخ شبهه ها در موضوعات گوناگون ارائه گردیده که نسخه خطّى این کتاب در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 265/82 موجود هست و تاریخ اتمام کتابت آن، جمادى الاولى سال 1216 هـ.ق یعنى ده سال بعد از وفات مؤلف ثبت شده است.(74)

3ـ کتاب «فضایل الإسلام»

این کتاب پیرامون این است که دین اسلام توسط حضرت محمّدبن عبداللّه”صلّى الله علیه وآله” از طرف خداوند براى مردم آورده شده و بدعت نیست. نسخه خطّى این کتاب نیز در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 296/82 موجود است.(75)

4ـ کتاب «مختصر سیرة الرسول”صلّى الله علیه وآله”»

نسخه هاى مختلفى از این کتاب با نام هاى متفاوت و مختلف در کتابخانه ها موجود است، ولى آنچه قطعى مى باشد همین عنوان است که نسخه خطّى آن در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 518/86 ثبت شده است.(76)

5ـ کتاب «مجموع الحدیث على ابواب الفقه»

مباحث این کتاب در باره مسائل فقهى طبق نظرات شیخ محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که احادیثى نیز شاهد آورده است. ابن غنام(م 1225 هـ.ق) ضمن تألیفات شیخ، آن را ذکر است.(77) نسخه خطّى این کتاب با شماره 186/82 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(78)

6ـ کتاب «رسالة فى الرّد على الرافضة»

در این کتاب محمّدبن عبدالوهاب با طرح مباحثى مانند: خلافت، ارتداد خلفا، نقص قرآن، تقیّه، امامت معصومان”علیهم السلام”، عصمت، رجعت و… به انکار و ردّ اعتقادات شیعیان دوازده امامى مى پردازد که معمولاً با توهین و افتراء همراه است و اتهامات زیادى را به شیعه نسبت، و همه را کافِر و مشرک مى داند! این کتاب با کمال تأسف! براى چندمین بار توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در ضمن مؤلفات شیخ محمّدبن عبدالوهاب در 56 صفحه منتشر گردیده است.(79)

7ـ کتاب «رسالة ثلاثة الاُصول و ادّلتها»

این با عناوین مختلف در سال هاى 1338 هـ.ق 1340 هـ.ق و 1345 هـ.ق منتشر شده و مباحث آن پیرامون اصول اعتقادات هر مرد و زن مسلمانى تنظیم گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(80)

8ـ کتاب «القواعد الأربع»

این کتاب پیرامون اختلاف و تفاوت مسلمان و مشرک نوشته شده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(81)

در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد و اعلام کرد: «امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هرکس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».

9ـ کتاب «مسائل الجاهلیة»(82)

این کتاب پیرامون مسائلى است که پیامبر”صلّى الله علیه وآله” با آداب و رسوم جاهلى مخالفت نموده است. نسخه خطّى آن در کتابخانه هاى شخصى موجود است ولى نسخه هاى چاپ شده فراوانى یافت مى شود.(83)

10ـ کتاب «المفید المستفید فى کُفر تارک التوحید»

این کتاب را محمّدبن عبدالوهاب در جواب برادرش سلیمان بن عبدالوهاب براى اهالى عُیَیْنه فرستاد.(84)

11ـ [مجموعة] «الخُطب المنبریة»

این کتاب مجموعه خطابه ها و منبرهاى محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که اعتقادات خودش را براى مردم و طرف دارانش بیان نموده و توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در 291 صفحه منتشر گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 525/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(85) لازم به توضیح نیست که در نسبت دادن بعضى از کتاب هاى ذکر شده و ذکر نشده دیگر به محمّدبن عبدالوهاب، ابهام و تردید وجود دارد.(86)

7ـ مرگ محمد بن عبدالوهاب

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هـ. ق پس از عمر نسبتاً طولانى(حدود 92 سال) و تأسیس فرقه وهابیان با آراء و پندارهاى باطل و منحرف از عقیده و اسلام سَلَفِ صالح و دخالت در انواع جنایات از قتل، تجاوز، سرقت و غارت اموال مسلمانان(شیعه و سُنّى) و تخریب اماکن مقدسه و عتبات عالیات کربلا و نجف و… گرفتار منتقم حقیقى شد. یکى از موّرخین تاریخ، مرگ محمدبن عبدالوهاب را به حساب ابجد چنین گفته است: «بَدأ هَلاک الخَبیث؛1206».(87)

8ـ فرزندان او

از محمدبن عبدالوهاب چهار پسر به نام هاى: عبدالله، حسن، حسین و على باقى ماند که همه آن ها به نشر و تبلیغ فرقه وهابیان پرداختند. از فرزند بزرگ(عبدالله) دو پسر به نام هاى سلیمان و عبدالرحمان باقى ماند. سلیمان در تبلیغ آراء وهابیان بسیار متعصّب بود. او در سال 1233 هـ . به دست ابراهیم پاشا کشته شد و عبدالرحمان نیز به مصر تبعید گردید و در آن جا درگذشت. فرزندان محمدبن عبدالوهاب، در دربار آل سعود معروف به آل الشیخ هستند و همواره تاکنون مورد احترام شاهان سعودى بوده و هستند و سِمَت مفتى بزرگ عربستان از میان آنان انتخاب مى شود.(88)

خلاصه و نتیجه

از مجموع آن چه تا کنون گفته شد، نتایج زیر به دست مى آید:

1ـ پیدایش فرقه وهابیان توسط محمّدبن عبدالوهاب نجدى در نیمه دوم قرن دوازده هجرى واقعیتى انکارناپذیر است. محمّدبن عبدالوهاب با مطالعه و تحقیق در اعتقادات و رفتار مردم مسلمان سنى و شیعه ساکن در مناطق نجد، درعیّه، حُریملاء، مکّه، مدینه، أحساء، قَطیف، بصره(عراق)، و… به این نتیجه رسید که بسیارى از اعتقادات و رفتار مردم با آیات قرآن و اصول گفته شده از زبان صحابه پیامبر”صلّى الله علیه وآله” و تابعین مخالفت دارد و لذا تصمیم گرفت عقیده خودش را، علی رغم مخالفت بزرگان و علمای اسلامی و از جمله  پدر، برادر و… اعلام کند و این کار را با زحمت و مشکلات زیاد شروع نمود و بعدها با کمک آل سعود ادامه یافت.

2ـ گفته می شود، محمّدبن عبدالوهاب با حافظه و هوش فراوان! و جدّیت زیاد تحصیلات خودش در فقه، اصول، حدیث، کلام و تفسیر، تاریخ و سیره را نزد علماء و شخصیت هایى که در زادگاه او بودند مانند پدرش و… فراگرفت و تألیفات شیخ احمدبن تیمیّه را فراوان مطالعه و استنساخ مى کرد که گفته می شود هم اکنون این آثار در موزه بریتانیا موجود است.(89)

3ـ محمّدبن عبدالوهاب براى افزایش اطلاعات خودش، مسافرت هاى فراوانى به خارج از زادگاهش صورت داد. در باره مسافرت او به بیرون از جزیرة العرب مانند عراق، ایران و شام اختلاف وجود دارد و نمى شود نظر قطعى در مورد مسافرت او به ایران ابراز نمود، گرچه بعضى از مورّخین و سفرنامه نویس ها مانند مِستر هِمفرى و عبداللطیف خان شوشترى و…ذکر کرده اند.

4ـ محمّدبن عبدالوهاب پس از اعلام دعوت خودش شروع به تألیف کتاب و رساله نمود، مانند کتاب التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید و کتاب کشف الشُبهات و… که تکیه گاه فقهى، حدیثى او فقه احمدبن حنبل و تکیه گاه اعتقادى، کلامى او سیره و روش احمدبن تیمیّه و ابن قیّم الجوزیة و… بود. یکى از مهم ترین اهداف او احیاء توحید خالص و سنّت سَلف صالح! عنوان شد، اگر چه ادعاهاى او در همان زمان رد گردید و علماى زیادى به مخالفت با افکار و اندیشه هاى او برخاستند، ولى با سماجت و پى گیرى، طرف داران زیادى پیدا نمود. بخش دیگرى از افکار و اندیشه هاى محمّدبن عبدالوهاب را ضدیّت و مخالفت با اعتقادات شیعه دوازده امامى تشکیل مى دهد.

5ـ تأثیرپذیرى و یا ضدیت و دشمنی محمّدبن عبدالوهاب از علماء و شخصیت هاى دیگر و گرایش ها و حکومت هاى ترکانِ عثمانى در آناتولى و کشورهاى اسلامى و حاکمیت شیعیان صفوى در ایران و… نیز بحثى است که مطرح شده است. همین طور تأثیراتى که ممکن است بیگانگان و استعمارگران در افکار و اندیشه هاى او گذاشته باشند. زیرا هدف آن ها اختلاف افکنى میان مسلمانان، فرقه سازى و… مى باشد و از این طریق به اهداف پلید استعمارى و شیطانی خود نایل مى شوند.(90)

پی نوشت ها:

28ـ صالح بن عبدالله; عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 109.

29ـ ابن تیمیة، احمد; اقتضاء الصراط المستقیم: 204 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة:110.

30ـ العجلانى، منیر; تاریخ البلاد العربیة السعودیة: 200 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 111 و 112.

31ـ وهّابیان، احمدبن عبدالحلیم الحرّانى معروف به ابن تیمیه(661 ـ 728 هـ) را احیاء کننده سلف صالح! مى پندارند و با تعبیراتى مانند «شیخ الإسلام ـ محیى الشریعة ـ محیى السنة» از او تجلیل مى کنند. واقعیت این است که این القاب و ادعاها دروغ و باطل مى باشد، زیرا احیاء کننده شریعت و سنت شایسته کسى است که با سیره و روش و سنت پیامبر(ص) و صحابه راستین ایشان در طول قرنهاى قبلى(7 قرن قبل) مخالفت نکرده باشد در حالى که ابن تیمیه در اکثر اعتقادات خود با آن ها مخالفت ورزیده، مانند زیارت قبور پیامبران و توسّل و شفاعت خواستن و … در این باره، توضیحات بیشترى در فصل هاى بعدى خواهد آمد.

32ـ الأمین العاملى، محسن; کشف الارتیاب عن[فى]أتباع محمدبن عبدالوهاب: 8.

33ـ یادآورى این مطلب لازم است که مسئله اصلاحات مذهبى و برطرف کردن خرافات که داعیه وهابیان است، هرگز از مرحله ادعا تجاوز نکرده و در نهضت وهابی گرى، کارى که به توان آن را «اصلاح» نامید، صورت نگرفته است. تنها کارى که محمدبن عبدالوهاب(رهبر مذهبى وهابیان) و پیروان خشک و خشن و جامد وى انجام دادند، این بود که به نام اصلاحات مذهبى، شکاف تازه اى میان مسلمانان ایجاد کرده و به بهانه هاى کوچک(مانند: حرمت سوگند خوردن به پیغمبر و حرمت زیارت قبر آن حضرت و حرمت شفاعت خواستن و حرمت نامیدن آن حضرت به عنوان «سیّدنا» و مسائلى از این ردیف) اکثریت قاطع مسلمانان جهان را از دایره اسلام خارج ساختند و جان و مال و ناموس آنان را مباح دانستند. به علاوه در محیط قدرت و حکومت خود، آزادى فکر را که از ارکان اجتماعى آیین مقدس اسلام است، از بین بردند و با شعار: إمّا الوهّابیة و إمّا السیف(یا وهابی گرى و یا شمشیر) مسلک خود را به صورت یک اعتقاد اجبارى در آوردند و خلاصه به نام مذهب و به عنوان اصلاحات، برادر کشى و جمود فکرى را در یک قسمت از جامعه اسلامى ترویج کردند و از این راه کمکى بس ارزنده به پیشرفت هدف هاى استعمار غربى تقدیم داشتند.](آیت الله  خامنه اى، سیّد على; مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان: 35، پاورقى].

34ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان… : از ص 135 تا 176. [لازم به ذکر مى باشد که کتاب کشف الشُبهات با قطع جیبى در 60 صفحه منتشر شده است].

35ـ محمدبن عبدالوهاب; کتاب التوحید: 2 تا 78; محمدبن عبدالوهاب; کشف الشبهات:46.

36ـ اسامى کامل نویسندگان و کتاب هاى آن ها، در ضمیمه پایانى (کتاب نامه وهابیت) آمده است.

37ـ دحلان، احمدبن زینى; الفتوحات الإسلامیة 2: 357، العقّاد، محمود عباس; الإسلام فى القرن العشرین: 129.

38ـ سلیمان بن عبدالوهاب; الصواعق الالهیّة فى الرد على الوهابیة،: 7.

39ـ الصواعق الإلهیة فى الرد على الوهابیة: 38; العقّاد، عباس محمود; الإسلام فى القرن العشرین: 126. سبحانى، جعفر; آیین وهابیت: 23.

40ـ دَحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیّة فى الرد على الوهابیة: 39 به نقل از وهابیان…: 203. لازم به ذکر است طبق گزارش های تاریخی، محمدبن عبدالوهاب در برخورد با مخالفین خودش با شدّت عمل زیادى رفتار مى کرد!.

41ـ خوانندگان محترم به مطالعه ضمیمه پایانى(کتاب نامه وهابیت) مراجعه نمایند.

42ـ ابن حنبل، احمد; المسند 3: 310; سعید، امین; تاریخ الدولة السعودیة من محمدبن سعود … عبدالعزیز 1: 45; به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 165.

43ـ موثقى، احمد; جنبش هاى اسلامى معاصر: 166.

44ـ وهبة، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 150.

45ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان…: 377.

46ـ موثقى، احمد; جنبش هاى اسلامى معاصر: 167; وهبة، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 145.

47ـ شرح حال او در فصل هاى بعدى خواهد آمد.

48ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان…: 182; به نقل از جزیرة العرب فى القرن العشرین: 148.

49ـ مُغنیّة، محمد جواد; هذه هى الوهابیة: 103 به نقل از وهابیان…: 182.

50ـ سبحانى، جعفر، آیین وهابیت: 39 تا 329; فقیهى، على اصغر; وهابیان…: 188.

51ـ علاقه مندان به کتاب نامه وهابیت(ضمیمه پایانى) مراجعه نمایند، مهم ترین و بهترین آن ها عبارتند از: البراهین الجلیة فى رفع تشکیکات الوهابیة، کشف الإرتیاب عن[من] أتباع محمدبن عبدالوهاب، بحوث مع اهل السنة و السلفیة.

52ـ لازمه این فکر، کامل نبودن دین اسلام و معارف دینى آن است که قرآن صریحاً آن را رد و عنوان مى کند که مکتب اسلام، دینى کامل و جامع مى باشد که تا قیامت جواب گوى نیازهاى بشر هست و جواب گویى به نیازهاى بشر، تنها راه حلش، بحث اجتهاد شیعه مى باشد. اجتهادى که مجتهدان واقعى با تسلّط و احاطه به مقتضیات زمان و مکان بتوانند از منابع اصیل اسلامى(قرآن و سنت) و با کمک اجماع و عقل، احکام مورد نیاز انسان ها را پاسخ گو و اداره جامعه اسلامى را عهده دار گردند، چنان که در نظام جمهورى اسلامى ایران بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 هـ.ش  چنین شد.

53ـ جهت اطلاع بیشتر به «خوارج در تاریخ / یعقوب جعفرى; خوارج از دیدگاه نهج البلاغه / حسین نورى; خارجی گرى / محمود صلواتى; الخوارج، اوّل الفرق فى تاریخ الإسلام / ناصر العقل» مراجعه شود.

54ـ امپراطورى ترکانِ عثمانى در حدود سال 700 هـ 1300 م در آناتولى بر ویرانه هاى کشور سلجوقیان و در قلمرو روم شرقى با تصرف قسطنطنیه در سال 1453 م توسط سلطان محمّد دوم معروف به «فاتح» به صورت یک امپراطورى بزرگ درآمد. ابتدا دولتِ ترکان به آسیاى صغیر محدود مى شد، کم کم گسترش یافت و در قرن شانزدهم، ترکانِ مسلمان عثمانى بر تمام مناطق عرب زبان آسیا و شمال آفریقا و جنوب شرقى اروپا مسلّط شدند!. تسلّط بر اعراب با فتح مصر در سال 923 هـ 1517 م توسط سلطان سلیم اوّل، قدرتمندترین سلطان عثمانى شروع شد سپس با فتح عراق و شامات، سلطان سلیم توانست مالک الرقاب جهان عرب شود و کلید خانه کعبه توسط شریف مکه به او تسلیم، و لقب «خادم الحرمین الشریفین»! را نیز دارا گردید. به این ترتیب قلب جهان اسلام(مکه) و شهرها و مراکز مهم: بیت المقدّس، دمشق و بغداد در انقیاد امپراطورى بزرگ عثمانیان قرار گرفت که مرکز آن ها استانبول در آناتولى بود. سلاطین عثمانى خود را پیرو اسلام و مذهب سنّى مى دانستند و حکومت آن ها، مذهبى بود و به همین جهت، اعراب(مسلمانان سنّى مذهب) علیرغم ملیّت هاى مختلف مخالفت نکردند(شاید توان مخالفت نداشتند) بلکه به حمایت برخاستند و با کمک اسیران تازه مسلمان، بهترین ارتش رزمنده و جنگ جوى سلطان را تشکیل دادند، تا اینکه در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، اعراب، با تغییر و تحولات جدید اروپا و رشد و گسترش افکار ناسیونالیستى از یک طرف و ضعف و سستى سلاطین عثمانى از طرف دیگر، زمزمه هاى مخالفت و اعتراض را سر دادند.[ نقل از بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب:36].

55ـ نگاه و تفسیر اندیشمندان عرب در مورد اسلام و قومیّت مختلف است، بعضى اسلام حقیقى را اسلام عربى و از میان دوره هاى تاریخ عرب، حاکمیت و سلطه امویان را اوج نفوذ و سلطه اعراب بر جهان اسلام(مسلمانان) مى دانند. یعنى اُمویان با تأسیس نظام مُلک و سلطنت و اختصاص آن به اعراب، نوعى نظام اشرافیت عربى را تحقق بخشیدند و مدعى برترى نژاد عرب بر تمامى مسلمانان و انسان هاى جهان شدند، لذا مسلمانان غیر عرب را به عنوان مَوالى پذیرفتند و انواع تبعیض ها و خواری ها را در مورد آنان اعمال مى نمودند. دوران حاکمیت عباسیان در نگاه و تفسیر متفکران عرب نیز متفاوت است، مراحل نخستین آن، شاهد برابرى و همکارى اقوام گوناگون مسلمان عرب و غیرعرب بود و فرمان روایان کمتر تبعیض روا مى داشتند و حتى ایرانیان بیش از عرب ها در دستگاه خلافت منزلت داشتند تا اینکه عرب ها به فکر برترى جویى و نفوذ افتادند، ولى موفق نشدند و نوبت به سلطه و قدرت ترکان در دستگاه خلافت افتاد و جنبش هاى استقلال طلبانه در ایران و مناطق عرب نشین زیاد شد و سرانجام با حمله مغولان، خلافت عباسیان سرنگون گردید و فترتى طولانى(حدود 7 قرن) بر عرب ها حاکم شد که نشانه اوج خوارى و ذلّت و سرشکستگى عرب نامیده شده است.[رجوع شود به سلیمان موسى؛ الحرکة العربیة: 9(دارالنهار، بیروت، 1970 م)].

56ـ عنایت، حمید; سیرى در اندیشه سیاسى عرب: 8.

57ـ البطریق، یونس احمد، الدعوة القومیة فى المجتمع العربى: 28 به نقل از پیشین: 9.

58ـ در مورد چگونگى تسلّط وهابیان(پس از اتحاد با آل سعود) بر جزیرة العرب در فصل هاى بعدى(سوم) توضیحات مفصلى خواهد آمد.

59ـ یار شاطر، احسان [و دیگران]; دانش نامه ایران و اسلام: 695. به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 172.

60ـ ستودارد، لوتروپ; عالم نو اسلام یا امروز مسلمانان: 290 به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 172.

61ـ شیعه با دلایل فراوان معتقد است که پیامبر گرامى”ص” در طول حیات خودشان در موارد مکرّر حقّانیت و افضلیّت حضرت على بن ابى طالب”علیه السلام” را به عنوان پیشوا و رهبر مسلمانان به آن ها یادآور شدند مانند داستان اِنذار، حدیث امّ سَلمه در باره علم و عصمت امام على”علیه السلام”، لیلة المبیت و بالأخره داستان عید غدیر خمّ و صدها حدیث و نمونه دیگر که در منابع تاریخى، تفسیرى و حدیثى ثبت و ضبط است و بسیارى از آن ها را راویان اهل سنت نیز روایت وتأکید کرده اند. [علاقه مندان به کتب معتبر مانند: الغدیر فى الکتاب و السنة و الأدب / علامه امینى; نهج الحق و کشف الصدق و منهاج الکرامة فى إثبات الامامة / علامه حلّى; غایة المرام / بحرانى; عبقات الأنوار / میر حامد حسین هندى; شیعه در اسلام / علامه طباطبایى و… مراجعه نمایند].

62ـ جهت اطلاع بیشتر از داستان عبداللّه بن سبأ به اثر ماندگار مرحوم علامه سید مرتضى عسکرى(ره) با عنوان «عبداللّه بن سبأ و اساطیر أخرى» که با عنوان «عبدالله بن سبأ و افسانه هاى دیگر تاریخى» به فارسى ترجمه شده، مراجعه شود.

63ـ Goldziher، مستشرق مجارستانى(م. 1921 م) که به دشمنى با اسلام معروف و از جمله آثار او، «تاریخ مذاهب تفسیر اسلامى» و «العقیدة و الشریعة فى الاسلام» مى باشد. [موسوعة المستشرقین: 197].

64ـ Dozy، مستشرق هلندى(م. 1883 م) از جمله آثار او «تاریخ مسلمى اسبانیا حتی غزو المرابطین للآندلس» و… مى باشد.[ موسوعة المستشرقین: 259].

65ـ Wellhausen، مستشرق آلمانى(م. 1918 م) از جمله آثار او، «بقایا الوثنیة العربیة» و «الدولة العربیة و سقوطها» و… مى باشد. [موسوعة المستشرقین: 408].

66ـ محمّدبن عبدالوهاب; رسالة فى الرد على الرافضة: 14.

67ـ همان: 20.

68ـ  همان: 27.

69ـ محمدبن عبدالوهاب; رسالة فى الرد على الرافضة، مکة المکرمة، مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الإسلامى، 1400 هـ.

70ـ سوره حشر / 2.

71ـ العُثیمین، عبداللّه; الشیخ محمّدبن عبدالوهاب، حیاته و فکره: 81.

72ـ عبدالرحمن بن حسن; الدُرر السنیّة 9: 225 به نقل از عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 120.

73ـ صالح بن عبداللّه; عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 121.

74ـ همان: 122.[ لازم به ذکر مى باشد که این کتاب، رساله کوچکى در قطع کتاب جیبى مى باشد].

75ـ همان: 122.

76ـ همان: 123.

77ـ ابن غنّام، حسین; روضة الأفکار و الأفهام لمُرتاد حال الإمام و تعداد غزوات الإسلام 1: به نقل از عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 124.

78ـ صالح بن عبداللّه; عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 124.

79ـ  همان: 128.(محمدبن عبدالوهاب، رسالة فى الرد على الرافضة، مکة المکرمة، مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الاسلامى، 1400 هـ.ق).

80ـ همان: 132.

81ـ  همان: 133.

82ـ نام کامل این کتاب «المسایل التى خالف فیها رسولُ اللّه(ص) أهل الجاهلّیة» مى باشد.

83ـ همان: 133. قبلاً گذشت که، یکى از کسانی که در برابر محمّدبن عبدالوهاب و عقاید او به مخالفت برخاست، برادرش سلیمان بود. او دو کتاب به نام هاى «الصواعق الإلهیة فى الرد على الوهابیة» و «فصل الخطاب فى الرد على محمّدبن عبدالوهاب» نوشت که کتاب اول مکرّر چاپ شده است، ولى متاسفانه کتاب دوم مفقود مى باشد.

84ـ همان: 134.

85ـ همان: 145.

86ـ همان: 145.

87ـ ابن غنّام، حسین; روضة الأفکار و الأفهام لمُرتاد حال الامام و تعداد غزوات الإسلام 2: 154; دحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیة فى الرد على الوهابیة: 20 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 146; دحلان، احمدبن زینى; سرگذشت وهابیت، ترجمه: ابراهیم وحید دامغانى: 14.

88 دحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیة فى الرد على الوهابیة: 53; فقیهى، على اصغر; وهابیان…: 210; سرگذشت عربستان: 123.

89ـ صالح بن عبدالله، عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 77.

90ـ در بخش هاى آینده در باره این مباحث، مطالبى کافى، ارائه خواهد شد.

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *