ابهام در تاریخ نگاری فراماسونری 3 : لژ های ماسونی ایران

0
iran-mason.jpg

اسناد ساواك نشان مي دهد كه درسالهاي بعد نيز برخي تك خواني ها در برخي لژهاي ماسوني وجود داشت و بدين جهت شاه از طريق ماسونهاي تابع خود حركت هايي را درجهت «استقلال» تشكيلات فراماسونري ايران آغاز نمود. دراين ماجرا دكتر احمد هومن نقش مهمي ايفا كرد. وي همان كسي است كه درسال 1335 نيز در ماجراي بركناري جواهري نقش اساسي داشت. هومن دراين زمان «فرمانرواي عاليقدر آرئوپاژ ميترا» و عضو شورايعالي درجه سي و سوم ماسوني ايران- تابع شورايعالي فرانسه- بود.

 


 

 

ماجراي شورايعالي ماسوني ايران

بهر روي، جواهري به علت «خطر مخصوص»53 اجازه فعاليت نداشت و سرانجام در جلسه اي، اعضاء موسس لژ مولوي به وي پيشنهاد كناره گيري كردند54. بدين ترتيب، در سال 1335 گراندلژ محلي ايراني تابع لژ بزرگ فرانسه، به نام لژبزرگ ناحيه ايران به استاد اعظمي دكتر سعيد مالك تأسيس شد.
تشكيلات ماسوني تابع لژ بزرگ ملي فرانسه55 در كنار لژ بزرگ ناحيه ايران- كه كاركرد سازماندهي و اداره لژهاي پايه را به عهده است، به تأسيس «شوراي طريقت» نيز دست زد كه كاركرد ارتقاء ماسون ها از درجه 4 به بالا را به عهده داشت و در رأس آن برادران هومن قرار داشتند. اطلاع مختصر و مبهمي كه رائين درباره شاپيتر مولوي به دست مي دهد56. نخستين اطلاع از لژهاي درجه عالي ماسوني در ايران است كه تاكنون منتشر شده. همان طور كه در مقالات آينده خواهيم ديد، تداوم همين نهاد بود كه در اسفند 1347 به تأسيس شورايعالي ماسوني ايران به «فرمانروايي» دكتر محمود هومن انجاميد. بنابراين، اين تصور رائين كه در تشكيلات جديد ماسوني تابع گراندلژ فرانسه، دتر سعيد مالك را بر فراز دكتر احمد هومن مي بيند،57 تصوري خطا و شايد اغتشاشي عامدانه است.
لژ بزرگ ناحيه ايران طي سال فعاليت خود (1335- 1347) به اداره لژهايي چون: مولوي (مهر 1334)، سعدي (ارديبهشت 1339)، فروغي (ارديبهشت 1339)، حافظ (ارديبهشت 1339 در شيراز)، شمس تبريزي (فروردين 1340- انتقال به تبريز)، ابن سينا (فروردين 1341)، مزدا (اسفند 1341)، لافرانس (ارديبهشت 1343)، خورشيد تابان58 (خرداد 1344)، و كسرا (آبان 1344) پرداخت.
همان طور كه ملاحظه مي شود، در فهرست فوق خلاء چشمگيري وجود دارد. لژ بزرگ ناحيه ايران در فاصله تأسيس دو لژ مولوي و سعدي (1335- 1338) ظاهرا تنها يك لژ (مولوي) را اداره مي كرده كه پذيرفتني نيست و قطعا در زمان تأسيس اين گراند لژ ناحيه اي حداقل 3 لژ تابع وجود داشته است. شايد علت اينكه در كتاب رائين تاريخ تأسيس لژ بزرگ ناحيه ايران ذكر نشده و مسئله به ابهام برگزار شده59 براي استتار همين مسئله باشد. سپس، طي سال هاي 1339- 1344 لژ بزرگ ناحيه ايران به تأسيس 9 لژ دست زد و ناگهان در سال هاي 1345- 1347 اين فرايند متوقف شد!
3- لژهاي تابع گراند لژهاي متحد آلمان:
به گفته رائين، ظاهرا نخستين لژ ايراني تابع لژهاي بزرگ متحد آلمان لژ مهر بود كه در 17 بهمن 1338 در تهران تأسيس شد و حسين علاء به عنوان نخستين استاد آن انتخاب گرديد. بنيانگذاران اين لژ عبارت بودند از: حسين علاء، سيدحسن تقي زاده، نصرالله صبا (مختارالملك)، عبدالله انتظام، دكتر تقي اسكنداني، ابوالحسن حكيمي و فوگل (آلماني)60. چنان كه در آئين نامه لژ مهر مندرج است، اين نهاد نيز مانند ساير لژهاي پايه در سه درجه نخستين ماسوني فعاليت داشت61.
نكته جالب در تأسيس لژ مهر، حضور ماسون هاي قديمي و سرشناس، بازماندگان جامع آدميت و لژ بيداري ايران و فرزندان نسل اول ماسون هاي ايراني در صفوف آن است.
افراد فوق پس از مدتي به تأسيس دو لژ آفتاب و ستاره سحر (به استادي جعفر شريف امامي) دست زدند و سپس با موافقت لژهاي بزرگ متحد آلمان يك گراند لژ ناحيه اي به نام لژ بزرگ ايران به پا داشتند. به گفته رائين، اين گراند لژ «ايراني كردن» ريتوئل هاي ماسوني را آغاز كرد62. اين همان سنتي است كه در آينده تداوم آن را در شورايعالي ماسوني ايران خواهيم ديد.
رائين مي نويسد: «پنج سال بعد از اينكه لژهاي آلماني فعاليت خود را آغاز كردند و گراند لژي تشكيل دادند»، در دسامبر 1960 با موافقت لژهاي بزرگ متحده آلمان استقلال 4 لژ فوق و تأسيس گراند لژ ملي ايران را اعلام داشتند63. دسامبر 1960 برابر با آذر- دي 1339 است و بنابر اين اگر گراندلژ ايران 5 سال سابقه فعاليت داشته، آغاز كار آن بايد به سال 1334 باز گردد و نه به تاسيس لژ مهر در سال .1338 اگر آغاز فعاليت لژهاي تحت رهبري علاء- تقي زاده- انتظام را حداقل سال 1334 بدانيم، اين اطلاع با فعاليتهاي علاء و ديگران عليه جواهري در آن سال انطباق مي يابد و اين گفته علا كه وي «دراز هم پاشيدن» تشكيلات جواهري «پيشقدم» بود، 64 معناي خاصي مي يابد اين اطلاع بار ديگر ثابت مي كند كه از سال 1334 محمدرضا پهلوي و اطرافيان او براي تجديد سازمان فراماسونري ايران و «خودي كردن» آن حركتي را آغاز كردند كه در سال 1339 به تاسيس لژ بزرگ ملي ايران انجاميد. معهذا، «استقلال» اين گراندلژ ايراني از سوي گراندلژ اسكاتلند و گراندلژ ملي فرانسه به رسميت شناخته نشد و پس از چندي گراندلژ آلمان نيز ارتباط خود را با آن قطع كرد. 65 لژ بزرگ ملي ايران سپس به تأسيس دو لژ ديگر (وفا و صفا) دست زد66. دبيرخانه اين گراندلژ در انجمن اخوت مستقر بود و جلسات 4 لژ تابع آن (مهر، آفتاب، صفا، وفا) در اين مكان برگزار مي شد67.

تأثير سياست بين الملل بر لژهاي ماسوني ايران

به گفته رائين، يك سال پس از تأسيس لژ بزرگ ملي ايران- يعني در سال 1340- لژ ستاره سحر به كارگرداني 3 سناتور (جعفر شريف امامي، علي اشرف احمدي، علي امير حكمت) از آن خارج شد و مجدداً به تابعيت لژهاي بزرگ متحد آلمان درآمد. لژ ستاره سحر از سوي گراندلژهاي بين المللي به رسميت شناخته شد و در سال 1964/1343به تاسيس لژ ناهيد دست زد68.
چكيده آنچه كه گفته شد را مي كوشيم بطور خلاصه ارائه دهيم:
طي سالهاي 1330- 1347 تحولاتي در تشكيلات ماسوني ايران در جريان بود كه در اواخر اين دوره به انسجام چهار طريقت ماسوني انجاميد:
1-لژ پهلوي در 25 آذر 1330 توسط محمد خليل جواهري، ارنست پرون، محمود هومن، احمد هومن، جعفر رائد و ديگران تأسيس شد و تا سال 1335 فعاليت داشت.
2-از سال 1334 حسين علاء، سيدحسن تقي زاده، عبداله انتظام، جعفر شريف امامي و ديگران به تأسيس يك تشكيلات جديد ماسوني دست زدند كه به تابعيت گراندلژهاي متحد آلمان درآمد و يك گراندلژ محلي ايجاد نمود. اين تشكيلات پس ازاستقلال لژ بزرگ ملي ايران، به رهبري جعفر شريف امامي به فعاليت ادامه داد.
3-در سال 1335 دكتر محمود هومن، دكتر احمد هومن، دكتر سعيد ماك و ديگران به تأسيس يك گراندلژ محلي تابع گراندلژ ملي فرانسه به نام لژ بزرگ ناحيه ايران دست زدند.
4-در اواخر سال 1339 توسط حسين علاء، سيدحسن تقي زاده، عبدالله انتظام و ديگران گراندلژ محلي تابع گراندلژهاي متحد آلمان اعلام استقلال كرد و خود را لژ بزرگ ملي ايران ناميد. اين گراندلژ در جنب خود داراي تشكيلاتي موسوم به «اتحاديه جهاني فراماسونري» به رياست ابوالحسن حكيمي بود69.
5-در سال 1345 تشكيلات ماسوني تابع گراندلژ اسكاتلند نيز به تأسيس يك گراندلژ محلي به نام لژ اعظم ناحيه ايران به كارگرداني كريستوفر اسحق فري دست زد.
همانطور كه ملاحظه شد، صرفنظر از پيشينه فراماسونگري در سالهاي 1320- 1330 كه كاملا مكتوم مانده، اگر كتاب رائين را از اغتشاشات و تناقضات و فهرست هاي اسامي و توضيحات حاشيه اي بپيراييم، درمي يابيم كه درباره فعاليت هاي ماسوني سالهاي 1340-1347 نيز اطلاعات ناگفته فراوان است. مهم ترين اين ناگفته ها تشكيلات درجات عالي ماسوني در اين دوران است. در سال 1347 چهار گراندلژ (ايراني، آلماني، فرانسوي، انگليسي) در ايران وجود داشتند كه در درجات يك الي سه فعاليت مي نمودند. طبق قوانين اساسي ماسوني جهاني اين گراندلژها بايد در جنب خود داراي «شوراي طريقت» و لژهاي ويژه درجات عالي (شاپيتر و كارگاههاي عالي تر) مي بودند، كه در كتاب رائين تنها به طور مبهم به يك شاپيتر (شاپيتر مولوي) اشاره شده است. احتمالا «اتحاديه بين المللي فراماسونري» كه در جنب لژ بزرگ ملي ايران فعاليت داشته نيز چنين نهادي بوده است.
شاه و تمركز ماسونها
سال 1347 مقارن با تحولاتي در ساختار سياسي دو قدرت بزرگ غربي مؤثر در ايران (ايالات متحده آمريكا و انگلستان) مي باشد. اين تحولات در آبان 1347 به رياست جمهوري ريچارد نيكسون از حزب جمهوريخواه و در سال 1348 به شكست نامنتظر حزب كارگر بريتانيا در انتخابات و سقوط دولت 6ساله هارولد ويلسون (1343- 1348)70 و نخست وزيري ادوارد هيث رهبر حزب محافظه كار انجاميد. تقارن حاكميت دو گروه همبسته فوق در آمريكا و انگليس، به عنوان راستگراترين باندهاي سياسي نماينده مجتمع هاي زرسالار غرب، را بايد مهمترين عامل مؤثر در تحكيم سلطنت پهلوي و اوج سلطنت مطلقه او محسوب داشت.
همزمان با انتخابات رياست جمهور آمريكا شاهد جنب و جوش جدي در محافل حاكمه ايران و رقابت و ستيز شديد باندهاي سياسي كشور به منظور ساقط كردن دولت اميرعباس هويدا و تصرف دولت جديد هستيم. با پيروزي نيكسون و تحكيم بي سابقه قدرت شاه، تلاش او براي پايان بخشيدن به رقابت محافل سياسي گوناگون و تأمين سيطره بلامنازع خود بر اين محافل آغاز شد. يكي از مهمترين اين اقدامات فروريختن بساط گراندلژهاي ماسوني پيشين و ايجاد يك تشكيلات متمركز و كاملا مطيع بود كه با فضاي سياسي نوين داخلي و خارجي همخواني داشته باشد.
در اين سازمان جديد بايد به نفوذ برخي كمپاني هاي انگليسي كه از ديرباز در برخي محافل سياسي ايران نفوذ داشتند پايان داده مي شد و حذف پايگاه ايراني آنان به سود اقتدار بلامنازع محافل مالي رقيب آمريكايي و انگليسي تأمين مي گرديد. از مهمترين اين كمپاني ها كمپاني لينچ است كه رد حضور آن در ايران و رقابت آن با برخي محافل مالي- سياسي انگليسي و آمريكايي را تا گذشته هاي دور مي توانيم پي يابي كنيم71.
در جابه جاي كتاب رائين حملات او به كمپاني لينچ و سرهنگ استراكر- مردي كه «20سال بر فراماسونهاي ايراني رياست و سروري داشته و هنوز هم دارد»72- به چشم مي خورد73. رائين مدعي است كه كمپاني لينچ طي سالهاي 1332-1347 بتدريج توانست از طريق تشكيلات ماسوني تابع گراندلژ اسكاتلند به يك قدرت متنفذ سياسي در ايران تبديل شود و اين نفوذ از طريق استراكر- رئيس كمپاني لينچ در ايران- و كريستوفر اسحق فري تأمين مي شد. اين اظهارات به روشني يكي از اهداف افشاگريهايي كه در سال 1347 عليه بخشي از تشكيلات ماسوني ايران صورت گرفت، و كتابهاي فراموشخانه و فراماسونري در ايران (اسماعيل رائين) و فراماسونري در ايران (محمود كتيرائي) جنجالي ترين نمودهاي آن بود، را نشان مي دهد.
اسناد موجود نشان مي دهد كه رقابت كمپاني لينچ با نفوذ رقباي انگليسي و آمريكايي- كه به علت پيوند عميق خود با شاه و امير اسدالله علم دست بالا را در ايران داشتند- در سالهاي 1343- 1347، احتمالا به علت حمايت محافلي از حزب كارگر انگليس و دولت هارولد ويلسون، بالا گرفت. از جمله اين موارد، مقابله برخي ماسونهاي تحت نفوذ كمپاني لينچ با اقتدار بلامعارض رقباي انگليسي و آمريكايي بود كه در مخالفت آنان با «لايحه مصونيت سياسي آمريكائيان» بازتاب يافت. داستان مخالفت دو تن از بنيانگذاران لژ تهران- سليمان بهبودي رئيس تشريفات دربار و پسر او دكتر ناصربهبودي نماينده مجلس- با اين لايحه، كه سبب مغضوبيت و بركناري سليمان بهبودي شد، 74 داستان مشهوري است.

تك خواني در لژهاي ماسوني ايران

كاظم مسعودي مدير روزنامه آژنگ به يكي از دوستان خود گفته است: روزي كه مهندس بهبودي در مجلس شوراي ملي با لايحه مصونيت مستشاران خارجي مخالفت شديد نمود در محافل پارلماني و مطبوعاتي چنين شهرت يافت كه شاهنشاه با اين لايحه نظر موافق ندارد و نطق مهندس بهبودي طبق دستور شاهنشاه انجام شده است. كاظم مسعودي مي گفت: اين موضوع آنقدر جالب بود كه خود آقاي منصور نخست وزير هم دچار شك و ترديد گرديد و تصور كرد پوست خربزه زيرپاي دولت قرارگرفته است و فورا به حضور ملوكانه شرفياب و انعكاس نطق بهبودي را به عرض رسانيد. شاهنشاه در پاسخ فرموده بودند با اين لايحه صددرصد موافقند و دستور مي دهند پدر مهندس بهبودي را از دربار شاهنشاهي مرخص كنند و روزي كه بهبودي از دربار مرخص گرديد نمايندگان مجلس متوجه شدند توهم آنها در اينكه شاهنشاه با اين لايحه مخالفند بيهوده بوده و اكنون دولت ظاهرا در مجلسين داراي موقع كاملا مستحكمي مي باشد. 75
سند مورخ 19/8/1343 ساواك، كه منشأ آن اطلاع يك كارمند سفارت آمريكا عنوان شده، حاكي است كه ظاهرا اين اقدام بهبودي ها به دستور گردانندگان لژ تهران بوده است:
روز 2مهر 1343 لژ فرماسونري تهران كه از لژهاي تابعه اسكاتلند مي باشد ضمن صورت مجلس شماره 17-43 به كليه اعضاء خود دستور داده كه عليه لايحه مصونيت سياسي آمريكاييان اقدام كنند. نطق مهندس بهبودي هم طبق دستور مهندس حسين شقاقي استاد اعظم لژ مذكور بوده است.76
اظهارات سليمان بهبودي رئيس تشريفات دربار شاهنشاهي كه او هم عضو لژ روشنايي درايران است ناشي از همين سياست فراماسونري ها بوده است. به او گفته شده بود كه سعي كند تا طرح لايحه در مجلس شوراي ملي را به عقب بيندازد و به همين جهت بود كه از اعليحضرت تقاضاي تاخير طرح لايحه كرده بود. لژهاي فرانسوي به رياست دكتر مالك و دكتر هومن نيز چنين اقدامي كرده اند.»
اسناد ساواك نشان مي دهد كه درسالهاي بعد نيز برخي تك خواني ها در برخي لژهاي ماسوني وجود داشت و بدين جهت شاه از طريق ماسونهاي تابع خود حركت هايي را درجهت «استقلال» تشكيلات فراماسونري ايران آغاز نمود. دراين ماجرا دكتر احمد هومن نقش مهمي ايفا كرد. وي همان كسي است كه درسال 1335 نيز در ماجراي بركناري جواهري نقش اساسي داشت. هومن دراين زمان «فرمانرواي عاليقدر آرئوپاژ ميترا» و عضو شورايعالي درجه سي و سوم ماسوني ايران- تابع شورايعالي فرانسه- بود. حذف نام شارل رياندي «بزرگ فرمانرواي كل» شورايعالي ماسوني فرانسه كه در آبان 1346 به ايران سفر نمود- از كتاب رائين اين ظن را پديد مي سازد كه احتمالا وي نيز نقش مساعدي به سود شاه داشته است. 77
اسماعيل رائين در كتاب خود نقش دكتر احمد هومن را در اين ماجرا تصريح قرارداده و اين حوادث را «طغيان عليه سياست انگلستان» خوانده است! او تلويحا به نامه مورخ «سپتامبر سال جاري (1347) دبير لژ بزرگ اسكاتلند اشاره كرده، كه در آن دكتر هومن به خودخواهي متهم شده است. 78 سند زير اطلاع بيشتري از متن اين نامه به دست مي دهد و حوادث پس پرده بحران ماسوني ايران درسال1347 را كاملا روشن مي كند:
گزارش مدير كل امنيت داخلي ساواك به رياست ساواك
طبقه بندي: سري
مورخ 7/7/1347
منظور:
احتراما به استحضار مي رساند::
اخيراً از جانب دبير بزرگ لژ اسكاتلند نامه اي جهت كريستوفر ايزاك فري (تبعه انگلستان، استاد و ناظر اعظم لژهاي فراماسونري ناحيه ايران)، ارسال كه ضمن آن اعلام نمود:
«من شخصاً تعجب نكردم از اينكه برادران احمد و محمود هومن گرفتاريهايي دارند زيرا آنان هميشه افزون خواه و جاه طلب بوده و احتمال اين نيز هست كه نامبردگان در جريان استقلال لژ بزرگ مستقل ملي ايران تحت نظر لژ بزرگ ملي فرانسه دخالتي نداشته باشند. جاي كمال تأسف است كه علي مرندي (نماينده مجلس شوراي ملي و از عناصر مؤثر و مورد اطمينان تشكيلات فراماسونري فرانسه در ايران) در اين جريان آلوده شده اند و هر چند ممكن است كه آنان اين شكاف را به موقع و به مصلحت وقت به وجود آورده باشند زيرا بايستي قبول نمود كه آنان اوضاع و احوال را خيلي آشكارتر از ديگران مشاهده مي كنند. در خاتمه ضمن اينكه يادآور مي شوم كه در هندوستان سه هيئت نمايندگي در مراسم تقديس و تأسيس شركت نموده اند عقيده دارم كه استاد بزرگ لژ مستقل ملي ايران بايستي جنبه تشريفاتي داشته باشد شما و سعيد مالك (سناتور و از مسئولين لژهاي فراماسونري فرانسه در ايران) حتي الامكان صندلي هاي سرپرستي را اشغال كنيد.»
سابقه:
1- اخيراً اوامري شرف صدور يافته داير بر اين كه لژهايي فراماسونري ايران اقدام به جدايي از لژهاي خارجي نموده و لژ بزرگ ايران را بدون هيچگونه وابستگي تشكيل دهند:
2- چندي قبل لژ بزرگ اسكاتلند طي نامه اي كه به عنوان كريستوفر ايزاك فري در ايران ارسال داشته تأكيد نموده بايستي كليه فرمانهايي كه از جانب لژ مذكور جهت لژهاي ايراني صادر شده به لژ بزرگ عودت داده شوند.
اقدامات انجام شده:
مراتب فوق در تاريخ 19/6/47 طي گزارشي كه با راهنما مشخص است از عرض گذشت. ضمناً وضعيت كنوني تشكيلات فراماسونري در ايران و همچنين آخرين تحولات آن نيز طي بولتن ويژه اي در تاريخ 9/5/47 به دفتر ويژه اطلاعات ارسال گرديده است.
نظريه:
با عرض مراتب فوق از مفاد نامه ارسالي لژ بزرگ اسكاتلند چنين استنباط مي گردد:
1- با اينكه اوامر جهانمطاع اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر مبني بر عدم وابستگي لژهاي ايراني به فراماسونري جهاني (لژ بزرگ اسكاتلند، لژ بزرگ ملي فرانس، لژ بزرگ آلمان) شرف صدور يافته معهذا به نظر مي رسد كه لژ بزرگ مستقل ملي ايران پس از تشكيل، در سطح بالا گرايشي به سوي لژ بزرگ ملي فرانسه داشته و به اين ترتيب نظرات مقامات اين لژ به وسيله ماسونهاي مؤمن و متعصب به تشكيلات فراماسونري فرانسه در امور تشكيلاتي لژ مستقل ملي ايران مطمح نظر قرار گيرد. زيرا اشتياق ماسونهاي ايراني وابسته به فراماسونري فرانسه بيش از ساير ماسونها به منظور تأسيس لژ مستقل ملي ايران از يك طرف و اظهار تأسف مقامات لژ بزرگ اسكاتلند از فعاليت ماسونهاي مذكور از طرف ديگر اين مطلب را تأئيد كه خود در خور توجه بسيار مي باشد.
2- مقامات لژ بزرگ اسكاتلند كه اوامر ملوكانه را به خوبي درك نموده اند اگر چه باطناً مايل نمي باشند نفوذ قابل ملاحظه كنوني خويش را در تشكيلات فراماسونري ايراني از دست بدهند ليكن از آنجا كه هرگونه مخالفتي را در اين زمينه به ضرر و با محدود ساختن فعاليت ماسونهاي ايراني وابسته به گراندلژ مذكور مواجه مي بينند معتقدند حالا كه موضوع تشكيل لژ بزرگ مستقل ملي ايران در پيش است و خواهي نخواهي كريستوفر ايزاك فري از سمت فعلي خويش بركنار و از وجود يكي از ماسونهاي معروف ايراني براي احراز سمت ناظر اعظمي لژ بزرگ مستقل ايران استفاده خواهد شد لااقل ترتيبي بدهند كه نفوذ خويش را به طور كامل از دست ندهند بلكه نظرات خود را در رده هاي پائين تري از مقام ناظر اعظمي (سرپرست ارجمند اول و دوم) اعمال نمايند كه اظهار علاقه مقامات گراندلژ مذكور مبني بر احراز كرسي هاي سرپرستي توسط كريستوفر ايزاك فري خود دليلي است براي اثبات اين موضوع.
مراتب احتراماً از عرض مي گذرد 79

 

منبع: کیهان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
53- همان مأخذ، ص .349
54- همان مأخذ، ص .355
55- در كناب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (ج2، ص 337، 409) از «گرانداوريان فرانسه» نام برده شده كه اشتباه است و صحيح «گراندناسيونال دفرانس» مي باشد.
56- رائين، ج3، ص .358
57- همان مأخذ، ص .356
58- در كتاب رائين تنها باشگاه خورشيد تابان معرفي شده و از لژ فوق توسط دكتر منوچهر اقبال، مصطفي تجدد و ديگران تأسيس شد نامي نيست. در آينده، در بحث پيرامون لژ بزرگ ايران، به معرفي اين لژ نيز خواهيم پرداخت.
59- همان مأخذ، ص 355- .358
60- همان مأخذ، ص .521
61- همان مأخذ، ص .552
62- همان مأخذ، ص .523 (اين گراند لژ موسوم به «لژ بزرگ ايران»، با گراند لژ مستقلي كه بعدها- در اسفند 1347- به همين نام و به رهبري جعفر شريف امامي تأسيس شد تفاوت دارد).
63- همان مأخذ، ص .524
64-همان مأخذ، ص .520
65-همان مأخذ، ص .525
66-همان مأخذ، ص .526
67-همان مأخذ، ص .505

68-همان مأخذ، ص .528
69- همان مأخذ، ص 574-.579
70- در دوران 6ساله دولت هارولد ويلسون توسط باندهاي راستگراي آمريكا و انگليس فعاليت هاي توطئه گرانه جدي براي ساقط كردن آن جريان داشت. بيتر رايت- كارمند بازنشسته سرويس امنيتي بريتانيا (MI.5)- در خاطرات جنجالي خود ميزان نفرت سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس از ويلسون را فاش كرد. به گفته رايت، اين سرويسها حتي به ويلسون به عنوان «عامل شوروي» مي نگريستند و او را «يك تهديد لعنتي براي كشور» مي شمردند (شناسايي و شكار جاسوس. انتشارات اطلاعات، 1367، ص561- 569). فعاليت اين سرويسها در سقوط دولت ويلسون مؤثر بود. با شناخت رقابتها و ستيزهاي محافل سياسي انگليس در سالهاي 1343- 1348، موج تبليغاتي ظاهرا ضدانگليسي كه در همين زمان توسط رژيم پهلوي در ايران آغاز شده مفهوم خواهد بود. اين حركت را، كه به شكل انتشار برخي مقالات و كتب نمود يافت و اسماعيل رائين از فعالين درجه اول اين عرصه بود، دقيقا بايد به حساب پيوند عميق درباره پهلوي با راستگراترين محافل سياسي- مالي آمريكا و انگليسي گذاشت و به عنوان بخشي از تحريكات جهاني به منظور تضعيف دولت ويلسون ارزيابي كرد. اين از عجايب تاريخ معاصر ايران است كه هرگاه حزب كارگر در بريتانيا به قدرت رسيده، پهلوي ها ناگهان «ضدانگليسي» شده اند! در دوران سلطنت رضاشاه نيز چنين بود و «ضدانگليسي»گري او با سالهاي حاكميت حزب كارگر و دولت رمزي مك دونالد (1929- 1935) تقارن داشت. و عجيب تر اينجاست كه اين ژست ها تأثير عكس داشت؛ در باور عمومي مردم ايران- براساس يك شناخت عميق تجربي- هم رضاشاه به عنوان «عامل انگليس» حك شد و هم امير اسدالله علم- اين «ضدانگليسي»ترين رجل سياسي دوران پهلوي دوم!
71- رقابت ديرين كمپاني انگليسي لينچ و محافل سياسي پشتيبان آن با «باندهاي رقيب» از عناصر مؤثر در برخي حوادث مرموز و تحليل نشده تاريخ معاصر ايران است. اين رقابت چنان در ضمير برخي روشنفكران وابسته به «محافل رقيب» حك شده كه بطور غيرارادي هرگونه پژوهش تاريخي كه پيوندهاي ديرين آنان را هدف قرار دهد- حتي اگر كاملا طبيعي و مستقل باشد- به كمپاني لينج منسوب مي كنند. از جمله، دكتر فريدون آدميت، كه مطالعات دكتر حامد انگار در تاريخ فراماسونري ايران را افشاگر اسرار «خاندان» خود مي بيند، با هتاكي غيرمحققانه- كه با پوسته آراسته نوشتار وي بكلي مغاير است- او را «حامد الگار جديدالاسلام محصول كمپاني لينج» و «معلم خرقت و بي فرهنگ و شارلاتان آمريكايي» مي خواند! (شورش بر امتيازنامه رژي- تهران: پيام، چاپ اول، 1360، ص146). دكتر هما ناطق نيز سيره اسناد را ادامه مي دهد و از هتاكي به الگار فروگزار نمي كند (ايران در راه يابي فرهنگي. لندن: پيام، 1988، ص23) «عين گرايي» و «بيطرفي» اين دست محققين تا بدانجا مي كشد كه آدميت در حاليكه پژوهشهاي الگار در تاريخ ماسوني ايران را تخطئه مي كند، اثر سبك و كم مايه و «فرمايشي» كتيرائي را مي ستايد و آن را واجد «دقت علمي خاص» و «جامع اطلاعاتي كه تاكنون درباره فراموشخانه به دست آمده» مي خواند (انديشه ترقي و حكومت قانون. ص66- زيرنويس 16).
72- رائين، ج3، ص.210
73- همان مأخذ، ص173، 194، 210، 359، .452
74- سليمان بهبودي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 مورد توجه شاه بود و به پاس «فعاليتها و خدمات مهم» دراين حادثه يك قطعه نشان درجه يك رستاخيز دريافت داشت و درتاريخ 9 شهريور 1332 رئيس تشريفات داخلي دربارشد. اسناد ساواك از سال 1336 برخي مخالفت هاي وي را با اسدالله علم ثبت كرده است. بهبودي در اوائل آبان 1343 «طبق دستور تلفني آقاي قدس نخعي» بركنار و خانه نشين شد (سند ساواك، 25/8/1343)

75- سند ساواك، 19/8/.1343
76- سند پيوست (شماره5)
77- دركتاب رائين در فهرست اعضاي افتخاري لژ سعدي (ج3، ص377) اسامي زيرحذف شده. شارل رياندي، ژرژ هازان، ژرژ واگنر، ژاك روبرت.
78- رائين، ج3، ص.166
79- سند پيوست (سند شماره 6).

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!