پایان جهان به شیوه آمریکایى صهیونیستى، از نظر ظاهرى، با متون برخى از اسفار عهد قدیم؛ مانند “حزقیال ” و “دانیال ” و اسفار عهد جدید؛ مانند سفر رویاى یوحنا مطابقت دارد و مستند این اندیشه نیز همان متون است. هواداران نظریه پایان جهان به شیوه آمریکایى، صهیونیستى بر این باورند که جهان به آن شکلى که ما مىشناسیم، در آستانه پایان یافتن است و بعد از آن …
هر از گاهی شاهد توطئه جدیدی بر علیه مقدسات اسلام و توهین به مقدسات آن به اشکال مختلف هستیم. اگر چه بر اساس موضع گیری اسلام دوستان و خیل عظیم امت اسلامی بعضا به ظاهر با عذر خواهی توطئه گران روبرو می شویم اما بعید است که دسیسههاى مسیحیان صهیونیست علیه اسلام خاتمه یابد.
از اینرو، ضرورت شناخت این فرقه افراطى و دستهاى پنهانى که مسیحیان را براى مقابله با اسلام هدایت مىکنند، بیش از گذشته احساس مىشود، چرا که در سایه این شناخت مىتوان با توطئههاى ضد اسلامى صهیونیسم مقابله کرد. حرکت صهیونیسم مسیحى در نهادینه شدن صهیونیسم در حاکمیتهاى بسیارى از قدرتهاى استعمارى از جمله انگلیس و آمریکا نقش بزرگى داشته و ما در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا با نگاهى اجمالى به تاریخچه، شکلگیرى و گسترش این گروه بپردازیم.
تاریخچه صهیونیسم مسیحى
در واقع تاریخچه پیدایش صهیونیسم مسیحى، به قبل از تشکیل دولت اسرائیل و حتى به قبل از ظهور و پیدایى یهودیان صهیونیسم باز مىگردد. ریشه این تئولوژى به عصر پیشین کسانى باز مىگردد که هیچگونه مقام کلیسایى نداشته و با ترجمه “کتاب مقدس” به زبان مادرى خود، مطالعه و تفسیر آن برایشان ممکن شده است. البته این نظریه که تشکیل دولت ملى یهود در فلسطین نشانه بازگشت مجدد مسیح خواهد بود، اولین بار توسط »الیور کرمول« و »پاوول فلگن هاوور« از رهبران پروتستانهاى قرن 17 مطرح گردید.
در اواخر قرن 19 مسیحیان پروتستان جهت تشکیل چنین دولتى و نیز تحقق پیشگویى یاد شده پیشنهادهایى را مطرح نمودند، که یکى از شخصیتهاى صهیونیست معروف انگلیس »لرد آنتونى اشلى« ناپدرى همسر خود را که دبیر روابط خارجى انگلیس بود، به گشودن کنسولگرى انگلیس در شهر قدس قانع ساخت و این کنسولگرى تمامى یهودیان فلسطین را علىرغم اینکه شهروندان دولت عثمانى بودند، تحت زعامت خود قرار داد.
مسیحیان پروتستان، به ویژه پروتستانهاى انگلیس، آمریکا و دیگر کشورهاى اروپایى در طول قرن 19 ضرورت تشکیل یک دولت یهودى در فلسطین را به طور مرتب اعلام داشته و گوشزد مىکردند. در سال 1848م »واردر کرسون« کنسول آمریکا در قدس با حمایت و کمک صهیونیست مسیحىهاى انگلیسى در »وادى رفائیم« یک اقامتگاه و محله یهودى نشین ایجاد کرد.
در سال 1898م »ادوین شرمن والیس« کنسول آمریکا در فلسطین گفت: مردمى که منتظر سرزمیناند، آماده آمدن هستند و به محض تأمین شرایط زندگى و به محض تأمین امنیت، آنها خواهند آمد. از آنها یا باید این امر را به جا آورند و یا بىارزش بودن پیشگویىهاى (کتاب مقدس) را بپذیرند. اما انگیزنده صهیونیست مسیحىهاى اولیه تنها جنبه تئولوژیک نداشت. آنتى سمیتیزم نیز در این رابطه انگیزنده مهمى بود.
تعداد زیادى از مدافعان اروپایى صهیونیسم نیز با این فرض که اروپا از یهودیان پاکسازى خواهد شد، به این امر تشویق شدند. بزرگ شمردن آنتى سمیتیسم از یک سو و تلقى یهودیان به عنوان »بندگان برگزیده خداوند« از سوى دیگر، در حرکتهاى صهیونیست مسیحى در حال حاضر نیز به صورت تضادآمیزى مطرح است، که انگیزنده، هر چه مىخواهد باشد، حرکت صهیونیسم مسیحى در نهادینه شدن صهیونیسم در حاکمیتهاى انگلیس و آمریکا نقش بزرگى را ایفا نموده است.(1)
1- مبانى مسیحیت صیهونیسم
پایههاى دینى، سیاسى و ایدئولوژیکى صهیونیسم مسیحى در انگلستان را “اولیور کرامویل ” بنیان گذاشت. او به مدت ده سال، از سال 1649 تا 1659، ریاست انجمن “پیوریتنها ” را به عهده داشت و کسى بود که در سال 1655 خواستار تشکیل کنفرانسى براى وضع قانون، جهت بازگشت یهودیان به انگلستان و لغو قانون شاه ادوارد مبنى بر تبعید یهودیان از این کشور شد. در این کنفرانس، صهیونیسم مسیحى با منافع استراتژیک انگلستان گره خورد و “کرامویل ” نیز از همان زمان، توجه زیادىبه طرح اسکان یهودیان در فلسطین داشت.
با آغاز قرن 19، یک کشیش مسیحى به نام “لویس واى ” مجال ظهور یافت، که در سال 1809 مدیریت انجمن انگلیسى”ترویج مسیحیت در میان یهودیان ” را به عهده گرفت. این انجمن با تلاشهایش در گسترش عقاید صهیونیسم مسیحى، از جمله بازگشت یهودیان به فلسطین به یک قدرت بزرگ بدل شد.”هنرى دارموند ” از اعضاى مجلس سناى انگلستان، شخصیت مهم دیگرى بود که در انتشار اندیشه صهیونیسم مسیحى در این کشور نقش بسزایى را ایفا مىکرد.
“دارموند” پس از سفر به سرزمین مقدس “فلسطین” فعالیتهاى سیاسى خود را کنار گذاشت و تمام زندگى خود را وقف آموزش اصولگرایى مسیحى و نوشتن در مورد این اصولگرایى و پیوندش با بازگشت یهودیان به فلسطین کرد.”لرد شافتسبورى” 1818 – 1885 یکى از بزرگترین مصلحان اجتماعى انگلستان بود. او یکى از معتقدان تندرو به هزاره و از جمله افرادى بود که براى بازگشت یهودیان به فلسطین تلاش مىکرد. دیدگاه وى نسبت به یهودیان تا حد زیادى بر اساس کینه و نفرت بود و ترجیح مىداد تا آنها را به جاى انگلستان، در فلسطین ببیند.
از جمله صهیونیستهاى مسیحى انگلیس که بیشترین نقش را در سیاست داشت، کشیش “ویلیام هشلر”بود. او در سفارت انگلستان در وین خدمت مىکرد و کسى بود که برنامه کوچاندن یهودیان روسیه به فلسطین را تدارک دید. وى در سال 1894، کتابى را تحت عنوان “بازگشت یهودیان به فلسطین” نگاشت و مسئله بازگشت را بر اساس اصل تحقق پیشگویىهاى موجود در “کتاب عهد قدیم” مورد بررسى قرار داد.
از همه مهمتر اینکه “ویلیام هشلر” از پیروان و هواداران پدر صهیونیسم تئودور هرتزل بود و در مراحل حساس، او را مورد حمایت سیاسى خود قرار مىداد. هشلر که خود یکى از اعضاى لابى در انگلستان بود، در مدتى قریب به سى سال، از تمامى تلاشهاى خود براى حمایت از صهیونیسم استفاده کرد.در پایان نیز باید نام “لرد آرتور بالفور” را ذکر نمود؛ چرا که وى کسى بود که در سال 1917 وعده تشکیل یک میهن ملى را به یهودیان داد. بالفور یکى از هزارهباورها و از جمله صهیونیستهاى مسیحى انگلستان بود، که دیدارهایى شبه پیوسته با “هرتزل ” و “وایزمن ” داشت.
2- صهیونیسم مسیحى در آمریکا
در قرن بیستم، به ویژه بعد از آنکه دولت اسرائیل شکل گرفت و برخى آیات موجود در کتب دینى، با تفسیر سیاسى مستقیمى که از آن صورت مىگرفت، در واقعیت تجلى یافت و باعث حمایت از این دولت شد، جریان صهیونیسم مسیحى به ایالات متحده انتقال یافت و صهیونیستهاى مسیحى آمریکایى به شکل بىنظیرى، رسانههاى گروهى را براىانتشار افکار، باورها و رویاهایشان به خدمت گرفتند.
به عنوان نمونه اگر پایان جهان را به شیوهاى که صهیونیستهاى مسیحى تصور و تعریف مىکنند، بررسى کنیم ؛ مىبینیم که بازتابى از اشغالگرى آمریکا در عراق، واکنش دولت کنونى آمریکا به حوادث 11 سپتامبر 2001 و نیز به راه انداختن جنگى که به زعم خودشان علیه تروریست در جهان است، در آن دیده مىشود.
پایان جهان به شیوه آمریکایى صهیونیستى، از نظر ظاهرى، با متون برخى از اسفار عهد قدیم؛ مانند “حزقیال ” و “دانیال ” و اسفار عهد جدید؛ مانند سفر رویاى یوحنا مطابقت دارد و مستند این اندیشه نیز همان متون است. هواداران نظریه پایان جهان به شیوه آمریکایى، صهیونیستى بر این باورند که جهان به آن شکلى که ما مىشناسیم، در آستانه پایان یافتن است و بعد از آن یک هزاره جدید شروع مىشود که بشر در آن با صلح، خیر و اخوت زندگى مىکند و حتى صلح در جامعه حیوانات نیز جریان مىیابد. به نظر هواداران این نظریه، جهان در آستانه نابودى است، نه به خاطر دیوانگى یک ژنرال و یا یک سیاستمدارى که جنگ هستهاى را به راه مىاندازد، بلکه این امر، خواست الهى است.
بیشتر اصولگرایان مسیحى اگر نگوییم همه آنها به “قدرتگرایى” ایمان دارند و تسلیم آن هستند. از نظر آنان، قدرتگرایى تلاشى است براى تفسیر تاریخ روابط خدا با بشر، بر اساس دورههاى مختلف. “اس. اى. سکافیلد” از برجستگان این اندیشه مىگوید: “هر قدرتى، دورهاى از زمان است که بشر در آن بر اساس وحى خداوندى مورد آزمایش قرار مىگیرد”.
بیشتر نظریهپردازان قدرتگرایى بر این باورند که هفت قدر، یا دوره زمانى وجود دارد که حکایت از تحول روابط خداوند با بشر است، به گونهاى که خداوند میزان اطاعت بشر را مىآزماید. جهان در حال حاضر در دوره ششم؛ یعنى دوره کلیسا و نعمت قرار دارد. دوره بعدى، که در آن حضرت مسیح باز مىگردد و حکومت هزار سالهاش رإ؛فف تشکیل مىدهد، دوره هفتم است.
این مذهب و تفکر مبتنى بر دو فرض است:
1. جدایى میان “اسرائیل ” ملت یهود، و ملت برگزیده خداوند بر روى زمین و کلیسا، که ملت برگزیده خدا در آسمان است.
2. ضرورت تفسیر کتاب مقدس به شیوهاى حرفى و ظاهرى.
با این دو فرض، مىتوان دو نتیجه زیر را گرفت:
1- زمین ملک ملت یهود است.
2- پیشگویىهاى مربوط به بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس، براى دومین بار در دو قرن 19 و 20 صورت گرفته است.
از دیگر اعتقادات مسیحیان صهیونیست،اعتقاد به هفت مرحله یا هفت مشیت الهى است، که در آخرالزمان به وقوع مىپیوندد. این مراحل عبارتند از:
1- بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2- ایجاد دولت یهود؛
3- موعظه شدن بنى اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل؛
4- حصول مرحله وجد یا سرخوشى؛ یعنى به بهشت رفتن کلیه کسانى که به کلیسا ایمان آوردهاند.
5- دوره 7 ساله حکومت دجال (آنتى کراست – ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایر مومنان (به اصطلاح آنان)؛
6- وقوع جنگ آرماگدون؛
7- شکست لشکریان دجال و حکومت مسیح به پایتختى قدس (اورشلیم)، که در این دوره یهودیان به مسیح ایمان مىآورند؛
8- آرماگدون.
مرحله ششم از مراحل هفتگانه آخرالزمان، جنگى فراگیر در جهان است که در آن همه زمین به سختى نابود خواهد شد. اصل این کلمه “هارمجیدو” “یا هارمگیدو” است. مکان وقوع این جنگ صحراى “مگیدو” در شمال اسرائیل و کرانه غربى رود اردن است. در گذشته در این مکان شهرى استراتژیک بوده، که در مسیر عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب بوده و جنگهاى زیادى در تاریخ در این مکان رخ داده است. این جنگ میان نیروهاى خیر (یهودیان) و نیروهاى شر (مسلمانان از ایران و روسیه) رخ مىدهد و به همه دنیا کشیده مىشود.(2)
در صحیفه “حزقیال نبى” درباره “آرماگدون” آمده است: “بارانهاى سیلآسا و تگرگهاى سخت آتش و گوگرد، تکانهاىسختى در زمین پدید خواهد آورد، که کوهها سرنگون خواهند شد، صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهاى زمین منهدم خواهد شد.”در صحیفه “زکریاى نبى” آمده است: “گوشت ایشان در حالى که بر پاهاى خویش ایستادهاند کاهیده خواهد شد و چشمان ایشان در جاى خود گداخته خواهد شد و زبانهایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد”.
“بنیادگرایان” این عبارتها را حمل بر استفاده شدن بمبهاى اتمى و نوترونى در این جنگ مىدانند. اعتقاد به این جنگ تأثیر زیادى بر سیاستهاى داخلى و خارجى داشته است. “جیمز وات” وزیر کشور اسبق ایالات متحده در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت: “به علت ظهور دوباره و قریبالوقوع مسیح، نمىتوانم خیلى در بند نابودى منابع طبیعى خودمان باشم”.
آرماگدون، واژهاى عبرى، به معناى تپه شریفان است و آن تپه بزرگى است که در شمال فلسطین واقع شده است. اعضاى جنبش تدبیرى ایمان دارند، که وظیفه مهم آنان فراهم کردن مقدمات ظهور حضرت مسیح(ع) است. بنابراین، براى رسیدن به این هدف و مقصود، تضعیف نظامى اعراب (مسلمانان) و حمایت مالى، سیاسى، نظامى و نیز تقویت فنآورى هستهاى اسرائیل را از جمله وظایف خود مىدانند.
اعضاى این جنبش معتقدند: حق الهى، قانونى و تاریخى یهودیان است که به سرزمین اسرائیل (فلسطین) بازگردند و خداوند به ملتهایى که با اسرائیل همکارى کنند، کمک خواهد کرد.(3) لذا مواجهه و رویارویى با اسرائیل؛ یعنى مقابله با خدا و این مفهوم همان سخنانى است که “روهر حسیون” سناتور کنگره آمریکا در سال 1981 در نشست صهیونیستها اظهار داشت و گفت: “آمریکا به این خاطر با برکت است، که ما یهودیان پناهنده به کشورمان را پذیرفتیم و به آنان احترام مىگذاریم و از اسرائیل دفاع مىکنیم؛ زیرا ما به حق اسرائیل در سرزمین (فلسطین) اعتراف کردیم”. اکنون این اعتقادات در نظر مردم آمریکا، به خصوص راستگرایان دینى آنها تقویت شده است.
مثلاً خانم “گریس هالسل” نویسنده کاتولیک آمریکایى در کتاب “پیشگویى و سیاست” نوشته است:اسرائیل بر کشورهاى عربى همجوار خود پى درپى پیروز مىشود و اوج این پیروزىها حمله به جنوب لبنان است. و در یک نظرسنجى، که مؤسسه “پتکیلوفینش” در سال 1984 انجام داده، مشخص شده، که 39 درصد مردم آمریکا ایمان دارند که جهان با سلاحهاى آتشین نابود خواهد شد.
3 – مسیحیت صهیونیستى در اسرائیل
مسیحیان صهیونیست خود را مدافع یهودیان و به خصوص اسرائیل مىدانند. آنها از سیاستهاى اسرائیل، چه خوب و چه بد حمایت مىکنند. این حمایت، ضدیت با افراد منتقد و دشمن اسرائیل را هم شامل مىشود، که در نتیجه، اکثر آنها هیچگونه احساس غم خوارانهاى نسبت به فلسطینیان ندارند و مخالف هرگونه راه حل صلح طلبانه که ممکن است منجر به ملى شدن فلسطین شود هستند.
از نظر آنها، خداوند این سرزمین را به یهودیان بخشیده و فلسطینیان محلى، متجاوز شناخته شده و هیچ حقى در سرزمین موعود ندارند. مسیحیان صهیونیست براى توجیه موقعیت خود، به کتاب مقدس استناد مى کنند. دکتر استفان سایزر، در رساله خود به نام “مسیحیت صهیونیستى و اثر شدید آن بر عدالت که دستهبندى متعددى از رفتارهایى که توسط مسیحیان صهیونیستى به عنوان دوستان حقیقى اسرائیل تعریف شدهاند مشخص کرده، که عبارتنداز:
1. تشویق و دلگرمى در گفت وگوهاى یهودیان و مسیحیان؛
2. مقابله با افکار ضد یهودى؛
3. آموزش با نگرش به ریشههاى یهودى دین مسیح(ع)؛
4. اقدامات بشردوستانه در میان پناهندگان یهودى؛
5. مخالفت با مقامات یهودى میانهرو، که تلاش مىکنند براى آرامش در سرزمین فلسطین، مصالحه کنند؛
6. سوء استفاده از مسیحیت براى توجیه اعمال ضد حقوق بشر؛
7. طرح آخرالزمان کتاب مقدس به عنوان پیشگویىهایى که در معرض تبدیل شدن به واقعیت هستند.(4)
پی نوشت:
1- صاحب خلق، نصیر، مسحیت صهیونیسم، پایگاه حوزه، بهمن و اسفند 82، شماره 41.
2- دیوید هاورى، مسیحیت، ترجمه عبدالرحیم سلیمانىاردستانى، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم، 1378، ص 38 – 57.
3- حیدررضا ضابط، صهیونیسم مسیحى، ماهنامه معارف، شماره 20 (آبان 1383) 6 – 15.
4- میرزایى مقدم، داوود، ستایش، مهدى، مسیحیت صهیونیسم خودساخته، خبرگزارى فارس،89/6/23.
منبع:ماهنامه پگاه حوزه، شماره 295
ادامه دارد……………