ساتیا ساى بابا، دومین شخصِ مشهور به «ساى بابا» است. وى بنیانگذار فرقه «ساى بابا» مىباشد. ساتیا ساى بابا در 23 نوامبر 1926 در دهکدهاى کوچک به نام «پوتاپارتى» به دنیا آمد. پدر او پداونکاپاراجو و مادرش ایشوا رامبا بودند. ساتیا، فرزند چهارم خانوادهاى فقیر و مذهبى بود و بجز او، خانواده راجو یک پسر و دو دختر دیگر نیز داشتند. ساى بابا پس از مدتى وارد مدرسه شد و تحصیلات ابتدایى را در محل زندگى خود ادامه داد.
چکیده
«ساتیا ساى بابا» نام دیرآشناى عرصه عرفانهاى نوظهور و معنویتهاى مخملین است که آوازهاى جهانى داشته، بخشى از فضاى فرهنگى و عقیدتى جامعه ما را نیز تحت تأثیر قرار داده است. انتشار عقاید منحرف و التقاطى وى از قبیل ادعاى الوهیت و حلول الهى، تناسخ، اباحىگرى، پلورالیسم، پانتئیسم و…، انحراف فکرى و اعتقادى نسلهاى نورسته را به دنبال داشته است. نویسنده در این مقاله با هدف بازشناسى، معرفى و نقد افکار ساى بابا، به نقل آراء و نقد آنها پرداخته است.بررسى جریانى عرفانهاى نوظهور و تسمیه آنها به عنوان «معنویتهاى مخملین» و طرح و نقد مباحثى از قبیل آواتار، اندیشه رهایى، چرخه کارما و سارما از جمله مباحث نوین این مقاله مىباشد.
مقدّمه
رویکردِ دیگر بار بشر به دین و معنویت ـ پس از گریز چهار سدهاى از دین و دیانت ـ پدیدهاى مهم و ارزشمند است. اما این اقبال به دیانت به دلیل فرصتطلبى و سودجویى برخى فرصتطلبان، به خطرى بزرگ و بحرانى عظیم در حیطه معنویت و دیانت مبدل گشته است. فرقههاى نوظهور و ادیان بشرساخته که چونان علف هرز، هر روز در گوشهاى سر بُرون مىآورند و بشر را به سوى خود فرا مىخوانند، غدّهاى سرطانى هستند که به نام دیانت و معنویت در حال گسترشاند.
این بحران زاییده سرخوردگى آدمى از عقلانیت و علم مدرن است که با اثبات نادرستى فلسفههاى معنویتستیز و شکست نظامهاى سیاسى معنویتگریز به بلوغ خود نزدیک شده است. رواج بیمارىهاى روانى حاصل از فقدان آرامش فطرى، بار دیگر گرایش به معنویتِ متکى بر عالم ماوراءالطبیعه را منجر شده است. این گرایش که سوسوى آن در غرب نمایان گشته، با ورود انقلاب معنوى و دینى ایران اسلامى به عرصه هستى، شعلهورتر شده است. ترس سردمداران غرب از بازگشت بشریتِ پستمدرن به دین و دینباور شدنشان، آنها را به فکر واداشت تا دیگر بار، طرحى نو دراندازند.
به نظر مىرسد میدان دادن به افرادى که نوعى گرایش به دینسازى و عرفانبازى دارند بخشى از برنامههاى دولتهاى استکبارى، به ویژه کارشناسان اجتماعى و امنیتى سازمانهاى اطلاعاتى را به خود اختصاص داده است. عدم برخورد محکم با این پدیدهها، در کنار برخوردهاى حذفى و سرسختانه با گسترش ادیان الهى و آسمانى، مؤیدى بر این ادعاست. بررسى محتواى ادعاهاى هستىشناسانه، انسانشناسانه و معرفتشناسانه این فرقهها نشان مىدهد که تمامى آنها از آبشخور واحدى ـ یعنى غرب ـ سر برآوردهاند.
از سوى دیگر، با پیروزى انقلاب اسلامى ایران روند گسترش این معنویتهاى نوپدید و گرایش مسلمانان جهان و به ویژه جوانان کشورمان به معنویت، شدت بیشترى یافت و این عرفانهاى دروغین و نحلههاى منحرف، یک تهاجم فرهنگى نرم و پنهان را آغاز کردند. نفى عقلانیت در جامعه، جایگزینى عرفانهاى دروغین به جاى عرفان اسلامى، ترویج بىبند و بارى و ترک شریعت، ترویج شدید فرقهگرایى و ایجاد مکتبها و نحلههاى متعدد به منظور بر هم زدن امنیت سیاسى و اجتماعى و اخلاقى جامعه، بخشى از اهداف این جریان مىباشد.
براى جریاناتى با این اهداف، عنوان «معنویتهاى مخملین» با مسماتر از عناوینى همچون عرفانهاى نوظهور و ادیان جدید است؛ چه اینکه در حقیقت، این جریانات، توطئه قدرتهاى پوشالین، علیه معنویت و دیانت حقیقى مىباشند. از جمله معنویتهاى کاذب و مخملینِ وارداتى از ناحیه شرق، «ساى بابا»1 است.پیرامون این فرقه و بنیانگذار آن ساتیا ساى بابا ـ بر خلاف دیگر فرقهها ـ کار پژوهشى کمترى صورت پذیرفته است. نویسنده در این مقاله به طور تفصیلى و مستند به طرح و نقد آموزهها و تعالیم و سیره رهبران آن پرداخته است.
برخى از سؤالات کلیدى این پژوهش عبارتند از:
1. مقصود از معنویتهاى مخملین چیست؟
2. ساتیا ساى بابا کیست؟
3. عقاید و آراء فرقه ساى بابا کدام است؟
4. شیردى ساى بابا و پراما ساى کیستند؟
5. مقصود از واژگانى همچون کارما، سارما، اندیشه رهایى و آواتار چیست؟
1. ساى بابا در یک نگاه
«ساى بابا» عنوانى مشترک، بین دو پیامبر دروغین است. ساى بابا شیردى2 عارفنمایى هندى است که باوجود شباهت اسمى با ساتیا ساى بابا، داراى شخصیت مجزایى از اوست. درباره زندگىنامه و تعالیم ساى بابا شیردى آثار اندکى در دسترس مىباشد. دوران کودکى وى براى مدتها در هالهاى از رمز و راز پوشیده بود.
در 28 سپتامبر 1990 ساتیا ساى بابا قسمتى از زندگى دوران کودکى قدیس شیردى را تشریح کرد. بر اساس اظهارات وى، ساى بابا شیردى در 28 سپتامبر 1835 در جنگلى نزدیک دهکده «پاترى» در ایالت حیدرآباد هند در خانوادهاى برهمن به نام «بهار دواجا گوترا» به دنیا آمد.3 اکثر اتفاقات زندگى ساى بابا شیردى در کتابى تحت عنوان قدیس ساى بابا شیردى توسط ساتیا پال روهلا منتشر شده است.
حمیدرضا جعفرى این کتاب را به فارسى ترجمه و انتشارات پیک ایران آن را به چاپ رسانده است. همچنین توسط دوستداران وى، مطالبى به صورت پراکنده انتشار یافته است. چنانکه مىگویند: ساى بابا شیردى یک معلم روحانى بود که طرفداران تمام مذاهب هندو، از هر طبقهاى به او به دیده احترام مىنگریستند و از تعالیم و نصایحش بهره مىبردند.
او با زبانى ساده، جوهر پیام مذاهب را براى مردم بیان مىکرد. نیز از زندگى گذشته و حال و آینده انسانها باخبر بود، زبان برخى حیوانات را مىدانست و با تمام وجود به حل مشکلات و مصایب نیازمندان مىپرداخت و قدرت آن را داشت که بیماران را شفا دهد.4 ساى بابا شیردى تعالیمش را از کتابهاى مقدس هندوها و نیز اسلام مىگرفت و ضمن اینکه به تناسخ و قانون «کارما»5 وفادار بود، به اسلام هم احترام مىگذاشت.6 او در هند چندان هوادار و پیرو ندارد. وى در 15 اکتبر 1918 از دنیا رفت.7ساى بابا شیردى آن کسى است که ساتیا ساى بابا خود را تجسم و جانشین وى خواند.8
ساتیا ساى بابا، دومین شخصِ مشهور به «ساى بابا» است. وى بنیانگذار فرقه «ساى بابا» مىباشد. ساتیا ساى بابا در 23 نوامبر 1926 در دهکدهاى کوچک به نام «پوتاپارتى» به دنیا آمد. پدر او پداونکاپاراجو و مادرش ایشوا رامبا بودند. ساتیا، فرزند چهارم خانوادهاى فقیر و مذهبى بود و بجز او، خانواده راجو یک پسر و دو دختر دیگر نیز داشتند. ساى بابا پس از مدتى وارد مدرسه شد و تحصیلات ابتدایى را در محل زندگى خود ادامه داد.
او زندگى سادهاى داشت و مانند بچههاى دیگر به بازى و کنجکاوى مشغول بود. او روزها را یکى پس از دیگرى، صرف تحصیل و بازى در محل سکونت خود مىکرد؛ اما به یکباره اساس زندگى معنوى وى متحول شد و سرنوشت او به گونهاى متفاوت از دیگران رقم خورد. ساتیاى نوجوان در آن زمان، وارد دوران جدیدى از زندگى شخصى و مرحله نوینى از حیات روحانى خود شد. او تبلیغات معنوى را از همان سنین ابتدایى به مرحله اجرا گذارد و در بیستم اکتبر 1940 در 14 سالگى، زندگى شخصى خویش را رها نموده، اعلام نمود که روح خداوند در جسم او حضور یافته است، و در اصطلاح، اعلام «آواتارى»9 کرد. او همچنین ادعا کرد براى هدایت انسانها بر روى زمین مبعوث شدهاست.10
او در عین حال، خود را ساى بابا نامید و ادعا کرد تجسم بعدى شیردى ساى بابا، عارفنماى پیشگفته هندى، است.11گرچه این ادعاى ساى بابا از طرف برخى مورد پذیرش قرار گرفت، لیکن پیروان ساى بابا شیردى و همچنین ساکنان دهکده شیردى با این ادعاى او به مخالفت برخاستند.12 ساى بابا پرداختههاى ذهن خود را حاکم بر همه ادیان و ناظر به همه آنها دانست. در عین حال، مدعى شد اعتقاد به پیام او، با گرایش به ادیان رایج منافاتى ندارد! به همین دلیل، ادعا کرد روحانى هیچیک از ادیان نیست و براى تبلیغ هیچ دینى نیز نیامده است!13
این ادعا در حالى است که ساى بابا پیش از هر چیز، همگان را به سوى خویش خوانده و با آواتار نامیدن خویش، دیگران را به پیروى و پرستش خود فرامىخواند: «هر که تمام اعمال خویش را به من اهدا کند بدون هیچ فکر دیگرى، هر که روى من مراقبه مىکند، به من خدمت مىکند، مرا پرستش مىکند، مرا به خاطر دارد، بداند که با او هستم.»14 ساى بابا پا را از این نیز فراتر نهاده و کسانى را که به او ایمان نیاورند، مرتد خوانده است!15
ساى بابا براى دعوت خود معبد بزرگى به نام «پراشانتى نیلایام» به معناى «آشیانه صلح» تأسیس کرد. در معبد او به مناسبت اعیاد همه ادیان مراسم گوناگونى برگزار مىشود. انسانهاى زیادى نیز براى دیدار وى و کسب معنویت، از دورترین نقاط جهان به این مکان مىروند.16 گزارشهایى از سفر برخى جوانان ایرانى براى دیدار با ساى با بادر دوران اصلاحات، در مطبوعات آن دوره به انتشار رسیده است.17
ساتیا ساى بابا، به گفته خودش، در سن 99 سالگى، خرقه تهى کرده و هشت سال بعد در جسم دیگرى در شهر «میسور» دوباره ظهور خواهد کرد. نام این تجسم الهى «پرما ساى بابا» و گسترشدهنده عشق و ادامهدهنده راه شیردى ساى بابا و ساتیا ساى بابا خواهد بود. ساتیا ساى بابا در سخنان خود گفته است که بعد از پرما ساى، جهان بار دیگر در صلح و آرامش غوطه خواهد خورد!18
ساى بابا برخلاف پیشگویى خود که ادعا کرده بود در سال 2025 و در سن 99 سالگى خرقه تهى خواهد کرد، در آوریل 2011 و چهارده سال زودتر از آن خرقه تهى کرد! تاکنون چندین کتاب درباره ساى بابا، و همچنین تعدادى از کتابهاى نوشتهشده توسط خودش، به زبان فارسى ترجمه شده است که از جمله آنها مىتوان به کتب ذیل اشاره کرد:
1. تعلیمات ساى بابا (تعالیم معنوى 6)، ترجمه رویا مصباحىمقدم؛
2. زندگى من پیام من، ترجمه پروین بیات؛
3. سخنان ساى بابا (تعالیم معنوى 4)؛
4. افکار الهى براى 365 روز سال، ترجمه پروین بیات؛
5.درختارزشهاراآبیارىکنیم،ترجمهپروینبیات؛
6. یوگاى عاشقانه، ترجمه آزاده مصباحى؛
7. عشقالهى را جلوهگر سازید، ترجمه پروین بیات.
2. اندیشههاى ساى بابا در بوته نقد
معنویتهاى پوشالى و مخملین، داراى شاخصهها و ویژگىهاى مشترکى هستند که تمامى و یا اکثر آنها را به هم پیوند مىزند. در این قسمت، به ذکر برخى شاخصههاى معنویتهاى مخملین پرداخته و با انجام تحقیقِ تطبیقى، فرقه ساى بابا را به نقدخواهیم نشست.
1. نارسایى خداشناسى
خداشناسى اصل بنیادى تمامى مکاتب و مسلکهایى است که توجه به منبع قدسى را جزء جدایىناپذیر عقاید خود مىدانند. در درازاى تاریخ، خداشناسى در تفکرات مذهبى، کانونى است که ناخواسته ذهن هر پژوهشگر را به سوى خود جذب مىکند و اولین سؤالى که در ذهن او نقش مىبندد این است که آیا خدایى هست؟ تاریخ بیشتر ادیان گذشته گواه بر پاسخ مثبت به این پرسش است.
اگرچه یکى از شاخصههاى بارز معنویتهاى مخملین و عرفاننماى شرقى و غربى از دهههاى گذشته، نادیده گرفتن اعتقاد به خدا و یا بعضا ارائه تفسیرى نامعقول و ناکارآمد از خدا به انگیزه انکار خداوندگار واجبالوجود است، اما پاسخ مثبت بسیارى از این مکاتب بر اصل وجود خدا ـ هرچند با صفات نامعقول و نابخردانه ـ بر صدق این مطلب دلالت دارد.
ساى بابا نیز به عنوان فرقهاى مدعى، به گاهِ شناسایى خداوند، تعبیرات گوناگون و گاه متناقضى به کار مىبرد. او به سبب اقتباس آموزههایش از تعالیم هندو، به انواع تجلیات خداوند معتقد است، ولى برخلاف کتابهاى مقدس هندوئیسم بیشتر بر خداى برتر تکیه دارد؛ چنانکه همواره در تعالیم او بحث از خدا با تکیه بر وحدانیت شکل مىگیرد.19
او در جملاتى پراکنده و مشوش در مورد خداوند مىگوید: خدا خود دارما (رفتار صحیح) است و پوشش جهان آفرینش است.20 آیا بین شىء و تصویرش تفاوتى هست؟ شما همه او هستید و او همه شما.21 همه انسانها جزئى از خداى واحدند.22 آنچه در جسم به شکل روح الهى وجود دارد، خداوند است.23 همه انسانها را تجسمى از الوهیت بدانید… شما همه سلولهاى زندهاى در بدن خداوندید.24 وظیفه خداوند است.25 فرد ضرب در نامنتها مساوى است با روح خداوند… خداوند را باید در نامنتهاى کیهان، در الوهیت همه جا حاضر مشاهده کرد.26
خداوند شکلى را به خود مىگیرد که سرسپردهها آرزو داشتهاند. دانستن اینکه تمام اشیا خلقشده شکلى از خداوندند بسیار اساسى است.27 این عقاید در مورد خداوند، ناشى از برادشتى نامعقول و نادرست از دیدگاه وحدت وجود است. از مجموع گفتههاى ساى بابا روشن مىگردد که وى قادر به ارائه تصویرى روشن از خداوند نیست. گاهى قائل به حلول است و گاهى قائل به همه خدایى و پانتئیسم. گاه خدا را از سنخ روح کیهانى و انرژى مىداند و گاه آدمى را سلولهاى بدن خدا مىپندارد!اصولاً خداوند بدن ندارد تا انسانها سلولهایى در بدن او باشند و یا رابطه انسان با خدا را نمىتوان از سنخ رابطه جزء و کل دانست.
آن خدایى که شریعت مقدس اسلام به تصویر مىکشد، با هیچیک از این کژفهمىها و کجاندیشىها سازگارى ندارد. خدایى که اسلام معرفى مىکند، مبدأ کل جهان هستى است. داراى وجودى فوق تمامى موجودات است. او داراى اسماء و صفاتى مانند احد، واحد، علیم، قدیر، حکیم و خبیر است. تمامى صفات کمالیه عین ذات اوست و در او هیچ نقص و کاستى راه نداد.28 در آموزههاى ساى بابا موضوع خداباورى کماهمیت جلوه مىکند و خداوند در روند تغییرات زندگى انسان نقش کم رنگى دارد. برخلاف اهمیت الوهیت در عرفانهاى توحیدى، بالاخص عرفان اسلامى، در عرفانهاى سکولار و مخملین، مسئله الوهیت بىارزش و کماهمیت است.
ساى بابا در قسمت دستورات عملى، هیچگاه هدف و قصد انجام اعمال را توجه به خدا اعلام نمىدارد؛ چنانکه حتى هیچ اشارهاى به خدا نمىشود. چنین موضعگیرهایى در فرقه ساى بابا، بیشتر متأثر از اومانیسم غربى و مکاتب فلسفى همچون اگزیستانسیالیسم است. ساى بابا توجه طالب معنوى به خداوند را وسیلهاى براى تحقق آرزوها مىداند و نه چیز دیگر.29
1.1. ادعاى حلول: اوج نقصان خداباورى و خداشناسى ساى بابا، آنگاه هویدا مىگردد که او ادعاى حلول ربانى مىکند. او مدعى است که خداى خالق در او حلول کرده و معجزهاش تولید انبوهى خاکستر با دستش است. وى مردم را به ستایش و پرستش خویش فرامىخواند و فطرتهاى تشنه انقیاد و خضوع که حقیقت را نشناختهاند، ناگزیر در برابرش زانو مىزنند.
او به هوادارانش این متون و اذکار را توصیه مىکند تا در حالت آرامش و توجه کامل در برابر او بخوانند: «خودتان را محصور من بدانید، به من مشغول باشید، جنون بابا را در زندگىتان خلق کنید. باور کنید که از این جنون شیرینتر نیست. به عشق هم عادت کردیم. همه این سالها، فرمهاى مختلفى از عشق را براى شما گرفتم.
مثل کودکى پرورشتان دادم، مثل پدر و مادرى عاشق، تا رشد کنید، من فرم برادر و خواهرتان را به خود گرفتم… من آمدهام تا سعادت بدهم، من آمدهام تا ببخشم. هیچ منظور دیگرى از موجودیت من نیست. همه اضطراب و مشکلات خود را به من بسپارید، و از من آرامش بگیرید. بیا و مرا پیدا کن، و خودت را پیدا کن. از نزدیک به من نگاه کنید، به فراسوى فرم بدن و درون نگاه کنید.»30 ساى بابا ابتدا در 14 سالگى اعلان کرد که روح خداوند در جسم او حضور یافته است. او همچنین ادعا کرد براى هدایت انسانها بر روى زمین مبعوث شده است.31 او همچنین معتقد است که خداوند در تمامى افراد تجسم یافته و هر فردى خود یک تجسم الهى است.32
ساى بابا خود را برهما، خداى خالق و هستىبخش مىپندارد و از مردم مىخواهد تا او را ستایش و تعظیم کنند؛ به او عشق بورزند، تا به آرامش و عشق برسند؛ آرامش و عشقى که در ملکوت تجربه کردهاند، فطرتشان از آن آگاه است و در این جهان نیز به دنبال آن مىگردند.33 حال این کمال مطلقى که فطرتْ خواهانِ خشوع در پیشگاه اوست کجا و یک انسان نیازمند و محدود کجا؟!
در بطلان ادعاى حلول خداوند در برخى انسانها، استدلالهاى فراوانى شده که خلاصه آنها بدین قرار است: پذیرش حلول در مورد خدا مستلزم احتیاج، تغییر در ذات واجب، ترکیب یا جزئى از مرکب بودن و جواز رؤیت است که هیچیک درباره خداوند روا نبوده و از اوصاف ممکنالوجود است نه واجبالوجود. آیات قرآنى (مانند سوره توحید) نیز بر نفى حلول و اتحاد دلالت دارد.
2.1. آواتار: از مفاهیم منحصر به فرد هندو «آواتار» است که زیربناى اصلى خداشناسى هندوست. بر اساس آیین هندو، مسئولیت «ویشنو» به عنوان حافظ جهان ایجاب مىکند که او در هنگام بروز مخاطرات جدّى براى جهان و موجودات آن، به شکل موجودى زمینى تولد یافته و جهان را از نابودى نجات دهد. تقریبا تمامى آواتارهاى هندو تجسمهاى ویشنو هستند.این آواتارها حامل خرد و دانشىاند که براى حفظ بقاى جهان ضرورى است.34
در مسلک هندوئیسم بنابر وضعیت طبیعى جهان، ضرورى است که همواره زمین خاکى از آواتار خالى نباشد تا او اساس عقیده دارما را تحقق بخشد. دارما به معناى مسیر اصلى زندگى است بدون دخالت و ضربه زدن به منافع و زندگى دیگران و بدون تجاوز به آزادى اشخاص دیگر. به عبارت دیگر، دارما بدین معناست که آنچه دوست دارى دیگران در حق تو انجام دهند، تو در حق دیگران انجام بده. به طور کلى، دارما، ایجاد وحدتى منظم میان گفتار و پندار و کردار انسانهاست.35
ساى بابا در توصیف آواتار مىگوید: آواتار صرفنظر از اسم و فرمش، با الوهیت همانند است. زمانى که کریشنا به آرجونا گفت: تسلیم من شو، مرا ستایش کن، تمام اعمال نیک خود را به من تقدیم کن، من تو را حمایت مىکنم و آزاد مىسازم؛ او با آگاهى کامل، از الوهیت، قدرت و علم خویش صحبت مىکرد. تنها خداوند با چنین قاطعیتى سخن مىگوید.
اگرچه در بسیارى از موقعیتها، آواتار مانند یک آدم معمولى ظاهر مىشود و عمل مىکند، خردمندى که از حقیقت روحى او آگاه است، اظهار مىدارد: تو تجسم عمل درست هستى. تو این هستىِ جسمانى که از خون و گوشت درست شده است نیستى؛ تو روح جاودانى… آواتار همان تجسم عمل درست است… ربوبیت در انسان به صورت یک هستى فردى تجلى مىشود.36 همچنین مىگوید: آواتارها راهنمایانى هستند که دانش برتر را اشاعه مىدهند؛ دانشى که با کسب آن، آنچه انسان نیاز دارد بداند، آشکار مىشود و بدون آن هر چیز دیگرى بىفایده است.37
تجلى آواتار در گفتههاى ساى بابا با اهداف ذیل تحقق مىیابد:
1. روح خدا از قرنى به قرن دیگر تجلى مىیابد تا عدالت و تقوا را برقرار سازد.
2. او بر سعادت و نیکبختى هواخواهانش مىافزاید.
3. افرادى را که به او پناهنده شوند آزاد مىسازد.38
نکته اینجاست که ساى بابا در تعالیمش خود را یک آواتار معرفى مىکند؛ آواتارى که نقش معلم حقیقت را بازى مىکند، کسى که آمده تا دوران جدیدى را در تعالیم کهن معنوى بنا نهد و نقش یک نجاتگر بزرگ را ایفا کند: تو نمىتوانى مرا در طبقهبندى مرد خدایى یک معجزهگر، انسانِ خداگونه یا شفادهنده قرار دهى. این آواتار براى ایفاى نقش جدیدى آمده: نقش معلم حقیقت.39
بدینسان، در گام نخست ساى بابا به عنوان آواتار با نقش نوینى در صحنه ارشاد به عنوان یک معلم حقیقت جلوه مىکند.سپس براى معرفى خود و ابراز ویژگىها و توانایىهاى ذاتى خویش چنین سخن مىگوید: هر که تمام اعمال و کارهایش را به من اهدا کند بدون هیچ فکر دیگرى، هر که روى من مراقبه مىکند به من خدمت مىکند، مرا پرستش مىکند، مرا به خاطر دارد، بداند همیشه با او هستم. … من حق دارم آنهایى را که به من تعلق دارند گوشمالى بدهم، من بین شما راه مىروم و صحبت مىکنم، تربیت مىدهم، نشان مىدهم، نصیحت مىکنم، اندرز مىدهم، اما از هر نوع وابستگى جدا هستم… مرا با این ساخت فیزیکى مربوط ندانسته و یکى فرض نکنید، اما شما نمىفهمید.40
آنچه در میان تمامى مدعیان معنویتهاى مخملین مشهود است، مسئله خودمحورى و خودبزرگبینى است. ساى بابا اما، این پروسه را به گونهاى متمایز از دیگران پى مىگیرد. او به واسطه پیشینه ممتازى که مفهوم آواتار در تعالیم هندو دارد و همچنین مقبولیت فراگیرى که هندوئیسم ـ نه تنها در هندوستان، بلکه در جهان ـ از آن برخوردار است، سعى مىکند خود را به این مفهوم پهناور وصل کرده، در جهت نیل به خودبزرگ بینى گامهاى بزرگتر و استوارترى بردارد.
حال آنکه رهبران معنویتهاى نوظهور براى این ادعاهاى بزرگ دلیل محکمى ندارند و صرف داشتن نیروهاى خارقالعاده که به واسطه ریاضتها و ذکرهاى مداوم حاصل شده و در میان مرتاضان کشورهاى گوناگون، بخصوص کشورهاى آسیاى شرقى فراوان است، نمىتوان منجى جهان بودن آنها را اثبات کرد. اینان با دارا بودن برخى نیروهاى عجیب و انجام برخى امور خارقالعاده، درصدد اثبات حقانیت خود هستند.
مثلاً، ساى بابا با انجام برخى کارهاى عجیب، مدعى است برتر از دیگران بوده و خود را نمودى از خداوند در روى زمین مىداند. پشتوانه تمام این ادعاهاى کذایى نیز چیزى غیر از همان قدرتها و امور خارقالعاده نیست. این در حالى است که مجهز بودن به برخى قدرتها و انجام برخى کارهاى معجزهگون، بر فرض صحت و صدق، نشانه حقانیت شخص نیست.
توضیح اینکه اینگونه کارها ـ با اختلافى که در نوع آنها هست ـ مستند به قوّت اراده و شدت ایمان به تأثیر «اراده» است؛ چراکه اراده، تابع علم و ایمان قلبى است و توجه ایمان آدمى به تأثیر اراده هرچه بیشتر باشد، اراده هم مؤثرتر مىشود. شدت قوت اراده هم متوقف بر انجام دادن اعمالى است که هر دین، مذهب و یا مسلکى، بر اساس نگرش خویش به پیروان خود دستور مىدهد.
انجام یک سلسله اعمال خاص توسط برخى مدعیان، نفس را از علل و اسباب خارجى، مأیوس ساخته، به گونهاى که مستقل و بدون استمداد از اسباب طبیعى، مىتواند کارى انجام دهد. به هر روى، اثر ریاضت این است که براى نفس، حالتى حاصل مىشود که مىفهمد مىتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى هنگامى که ریاضت به طور کامل انجام گرفت، نفس طورى مىشود که اگر مطلوب را اراده کند، حاصل مىشود.41 با این حساب، دارا بودن قدرتهایى از این دست و انجام امورى خارقالعاده با استفاده از این قدرتها، نه نشانه عرفان و دیانت است و نه نشانه حقانیت.
2. هدف غایى پوشالین
به دلیل رشد معنویتهاى نوظهور و مخملین در دامن مدرنیته، و تأثیرپذیرى از مبانى آن، این فرقهها اکثرا صبغه سکولاریستى و دنیاگرایى دارند. از اینرو، غایت عالى و هدف نهایى بسیارى از این جریانات، امورى دنیوى و مادى است. «شادى و آرامش و امید به زندگى مادى» را مىتوان به عنوان عالىترین هدف معنویتهاى نوپدید به شمار آورد. البته در طول تاریخ همواره مکاتبى بودهاند که هدف نهایى نظام اخلاقى خود را آرامش و خوشى مىدانستهاند.
براى مثال، غایت و هدف نهایى اپیکوریان و رواقیان در یونان باستان، آرامش و نشاط و خوشى بوده است. البته شادى موردنظر اپیکور، شامل شادىهاى معنوى و عقلانى نیز مىشد؛ به همین دلیل، ممکن بود با رنجهاى جسمانى و مادى همراه باشد. از همینرو، اپیکور معتقد بود: براى کسب آرامش و آسایش و نشاط در زندگى باید به لذتهاى ضرورى و طبیعى اکتفا نمود.42
ساى بابا در اینباره تصریح مىکند که مأموریت وى اعطاى شادى به پیروانش مىباشد. او مىگوید: «مأموریت من اعطاى شوق و شادى به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. مأموریت من پراکندن شادمانى است. از این جهت، همیشه آمادهام به میان شما بیایم؛ نه یک بار، دو بار یا سه بار؛ هر زمان که شما مرا بخواهید اسمم ساتیا، من “راستى” هستم.اعمالم ساتیا، جلال و شکوه من ساتیا. تنها آرزوى من شادمانى شماست. شادى شما شادى من است. شادمانى جدا از شما ندارم. قدرت من غیرقابل اندازهگیرى است. تولد من غیرقابل توضیح و غیرقابل درک و پیمایش است.»43
پاىفشارى بر ایده شاد زیستن به مثابه هدفى غایى، در حالى است که شناخت حضورى خداوند، صفات و افعال الهى، هدف غایى عرفانهاى حقیقى است و امورى همچون شاد زیستن و زندگى با امید و اطمینان، اگر هم هدف باشند، به عنوان اهدافى میانى و ابزارى و نه اهداف عالى و نهایى مدّنظر هستند. از سوى دیگر، براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز است. محتوا و قالب شادى و نشاط، نباید با روح توحیدى و انسانى اسلام در تضاد باشد؛ زیرا هر پدیدهاى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود.بنابراین، پدیده شادى و عوامل آن، به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز است که مانع نیل انسان به هدف اصلىاش نگردد.
و از آنرو که انسان در انجام دادن هر رفتار ارادى، انگیزه و هدفى را پى مىگیرد، سرور و نشاط به عنوان یک رفتار، از این قاعده مستثنا نیست و هدف و انگیزهاى در آن دنبال مىشود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل، در آن نهفته و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود. بنابراین، مىتوان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست. بر این اساس، شادىهایى که پا را فراتر از حدود خود نهاده و آن را به عنوان هدفى غایى انگاشته، در آن راه افراط پیمودهاند، از نظر اسلام مطرود است.
3. انکار معاد و مسئله تناسخ
از دیگر مشخصههاى اکثر معنویتهاى مخملین، در بعد انسانشناسى، انکار آموزه معاد و جایگزین کردن آموزه تناسخ یا بازگشتهاى متوالى به جهان به جاى معاد است. شاید بتوان ادعا کرد که تمامى عرفانها و معنویتهاى شرقى و غربى در این نکته اشتراک دارند. «تناسخ» از ویژگىهاى مشهور ادیان و آیینهاى هندى است. فیلسوفان و متکلمان مسلمان نیز از ابتداى شکلگیرى مباحث فلسفى و کلامى، در نقد این آموزه سخن گفته و استدلالهاى مدافعان تناسخ را به نقد کشیدهاند.44
مدعاى معتقدان به تناسخ این است که روح انسان به هنگام مرگ، یک سلسله توالد را سپرى مىکند و به صورت متوالى از عالمى به عالم دیگر درمىآید. بار دیگر به هنگام مرگ به پیکر دیگرى منتقل مىشود و این چرخه همچنان ادامه مىیابد.در کنار این عقیده، عقیده دیگرى نیز در ادیان هندى به نام «کارما» مطرح است که بر اساس آن، کیفیت و چگونگى توالد ثانوى و علت انتقال روح یک فرد به جسمى دیگر را توضیح مىدهد.45
یکى از آموزهها و شعارهاى کلیدى ساى بابا اعتقاد به مقوله تناسخ است. او ادعا مىکند در 99 سالگى این جسم خود را ترک خواهد کرد و هشت سال بعد روح او در جسم دیگرى در شهر میسور به بدن فرد دیگرى منتقل خواهد شد.46 ساى بابا گاه به تصریح و گاه به کنایه، از مقوله تناسخ سخن به میان آورده است. چه آنجا که ادعا مىکند از جسم «شیردى ساى بابا» به جسم فعلى و پس از این نیز در جسم «پراما ساى» ظهور خواهد کرد47 و چه آنجا که ادعا مىکند هر انسانى زندگىهاى بىشمارى را پشت سر گذاشته،48 همه پرده از اعتقاد وى به تناسخ برمىدارد.
مهمتر اینکه ساى بابا مدعى است براى نجات تمامى انسانها از چرخه سامارا (تناسخ و مرگ و حیاتهاى مکرر) آمده است و معتقد است: سلامت آدمى در رهایى است.49 درباره اندیشه رهایى از دیدگاه ساى بابا، در دانشگاه تهران پایاننامهاى با همین عنوان توسط زهرهایرانمنشنوشتهشدهاست.50 تناسخ بدین معنا که مکاتب هندى و معنویتهاى مخملینى همچون اوشو، اکنکار و ساى بابا بدان معتقد هستند، هم از نظر فلسفى و هم از نظر دینى، قطعا باطل است.ابنسینا و به تبع او سایر مشائیان براساس مبانى فلسفى خود در علمالنفس دو استدلال براى ابطال تناسخ ذکر کردهاند. در این مجال، فقط به یکى از دو دلیل ایشان اشارتى مىشود.
نفس زمانى به بدن تعلق مىگیرد که بدن به حدى از رشد و بلوغ رسیده و براى دریافت نفس آماده باشد. بر این اساس، هر مزاج بدنى خاصى که ایجاد مىشود، همراه با آن، نفس مخصوص آن نیز ایجاد مىگردد. حال اگر فرض کنیم یک نفس در بدنهاى مختلف تناسخ کند، نتیجه آن خواهد شد که آن بدنى که نفسى در آن تناسخ کرده، دو نفس داشته باشد: یکى نفسى که در آن تناسخ کرده و دیگرى نفسى که همراه آن ایجاد شده است. بر این اساس، باید پذیرفت که یک حیوان دو نفس داشته باشد و روشن است که این محال است؛ زیرا نفس یعنى مدبّر بدن و متصرف بدن، و هر حیوانى حضورا مىیابد که یک چیز است که بدن او را تدبیر مىکند و در آن تصرف مىنماید.51
ملّاصدرا نیز با توجه به اصول فلسفى حکمت متعالیه، از قبیل حرکت جوهرى و جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء بودن نفس، هرگونه تناسخى (طولى و عرضى) را باطل مىداند.5 با این حال، ساى بابا ادعا مىکند اعتقاد به تعالیم او با اعتقاد به هیچیک از ادیان منافاتى ندارد. آیا اعتقاد به اسلام و تشیع با اعتقاد به آموزه کفرآمیز تناسخ تنافى و تعارض ندارد؟!
4. پلورالیسم (برابرى و حقانیت تمامى ادیان و مذاهب)
ساى بابا تمامى ادیان و مذاهب را بر حق و برابر مىداند. از نظر او، هیچ مذهبى و هیچ دینى بر دیگر ادیان و مذاهب برترى ندارد: تمامى ادیان به سوى یک هدف رهنمون مىشوند و تمامى انسانها برادران یکدیگرند.53 همه مذاهب تنها به یک خدا تعلق دارند و به سوى یک مقصد رهنمونتان مىسازند، ادیان در اصل هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند.54 همچنین مىگوید:مذاهب مختلف را پذیرا باشیم؛ بگذاریم تا مذاهب مختلف شکوفا شوند و شکوه خداوند با همه زبانها و با اشکال مختلف سروده و خوانده شود.55
این سخنان بدین معناست که اعتقاد به مذهبى خاص، ضرورت ندارد و انسان با هر دین و مذهبى مىتواند به تعالى و سعادت برسد و این تعالى همان چیزى است که ساى بابا مىآموزد. ساى بابا در عین اقرار دروغین بر حقانیت و برابر تمامى ادیان و مذاهب، تعالیم خود را به عنوان یک مذهب برتر به نام «مکتب ساى بابا» معرفى مىکند.دیگر اینکه برابرى ادیان به معناى پلورالیسم دینى است. پلورالیسم دینى این ادعا را مطرح مىکند که حقیقت واحد است، اما این حقیقت واحد در دسترس یک فکر و یک دین نیست، بلکه تمامى ادیان مىتوانند حامل حقیقت باشند؛ بنابراین، در سعادت و رستگارى شریکند.56
معتقدان به پلورالیزم به دو دسته تقسیم شدهاند:
1. دسته اول معتقدند: دین حقّ یکى بیش نیست؛ اما این حقیقت مطلق واحد به طور تام و کامل به دست هیچ پیامبرى از پیامبران الهى نرسیده است، بلکه آن حقیقت مطلق به هریک از ایشان به شکلى تجلّى کرده است. به عبارت دیگر، هریک از ادیان (اسلام، مسیحیت، یهودیت و…) جلوهاى از جلوههاى آن حقیقت واحد هستند و اختلاف این جلوهها، اختلاف حقّ و باطل نیست؛ یعنى چنین نیست که ـ مثلاً ـ دین اسلام و سایر ادیان باطل باشند، بلکه سرّ اختلاف بین ادیان، اختلاف در نظرگاه است؛ یعنى هر پیامبرى از یک زاویه به آن دین واحد مطلق نگریسته و جلوه خاصى از آن را دریافت کرده است. بنابراین، همه ادیان در حقّانیت و تضمین سعادت بشر یکسان هستند.57
استاد مطهّرى در اینباره مىگوید:در سراسر قرآن اصرار عجیبى هست که دین از اوّل تا آخر جهان یکى بیش نیست و همه پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کردهاند. در سوره «شورى»، آیه 13 آمده است: «شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى» قرآن در همه جا نام دینى را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مىکردهاند اسلام مىنهد … مقصود این نیست که در همه زمانها به این نام خوانده مىشده، مقصود این است که دین داراى حقیقت و ماهیتى است که بهترین معرف آن لفظ اسلام است.58
این عبارت و استشهاد استاد به آیات قرآن، با صراحت تمام چنین مىنماید که:
یک. حقیقت تمام ادیان الهى یکى بوده است.
دو. آن حقیقت واحد به همه پیامبران صاحب شریعت ارائه شده و تجلى کرده است؛ از اینرو، همه ایشان پیروان خود را به آن حقیقت واحد، که همان توحید و تسلیم در برابر خداوند یکتاست، دعوت کردهاند. بنابراین، چنین نیست که حقیقت ادیان به طور کامل در دسترس پیامبران نبوده و بر ایشان کاملاً تجلّى نکرده باشد. اگر اختلاف و تفاوتى در میان ادیان الهى دیده مىشود به علت اختلاف نظرگاه پیامبران و تعدد جلوههاى آن حقیقت واحد نیست، بلکه سرّ این اختلافات را باید در جاى دیگرى جست.
سرّ این اختلاف در این است که اولاً، میزان رشد استعدادها، شرایط اجتماعى و فرهنگى، نیازها و حالات حیات انسانى مختلف بوده است. همچنین اختلاف پیروان شرایع پیشین و وقوع تحریف در آنها از دیگر علل تجدید شرایع بوده است.59 ثانیا، این شرایع متعدد در طول یکدیگر بودهاند نه در عرض هم. تفاوت تعلیمات انبیا با یکدیگر از نوع تفاوت تعلیمات کلاسهاى عالىتر با کلاسهاى پایینتر بوده است.60
بنابراین، هر شریعتى مکمل شریعت پیش از خود و کاملتر از آن بوده است. از اینرو، در هر زمانى پیروى از آخرین شریعت الهى مجاز و تضمینکننده سعادت بشر است. بنابراین، حال که دین مبین اسلام به تصریحِ قرآن کریم آخرین دین الهى و ناسخ همه شرایع پیش از خود بوده، رسالتش جهانى و پیام او کامل و جامع است. از سوى دیگر، سایر شرایع به دست پیروان خود تحریف شدهاند، پس تنها راه حق و تنها شریعت واجبالاطاعه، دین مبین اسلام است و سایر شرایع موجود تحریف شده و باطل هستند و تبعیت از آنها موجب رستگارى و سعادت نخواهد شد.61
2. دسته دوم برخلاف دسته اول که یک حقیقت واحد را مىپذیرفتند و ادیان مختلف را جلوههاى آن حقیقت واحد مىدانستند، پا را از این فراتر نهاده، مدّعى تعدد و کثرت حقایق هستند. همه ادیان و مکاتب بشرى را حق مىدانند و حقیقت هر دینى را غیر از حقیقت دیگرى. به عبارت دیگر، قایل به یک «صراط مستقیم» نیستند، بلکه معتقد به «صراطهاى مستقیم» هستند، بنابراین، همه ادیان و مکاتب بشرى را در عرض یکدیگر، داراى حقّانیت و تضمینکننده سعادت و رستگارى بشر مىدانند.62
آنچه در نقد دسته اول گذشت، در مورد این گروه نیز مىآید. علاوه اینکه، با استشهاد به آیات قرآنى به تبیین «صراط مستقیم» و نه «صراطهاى مستقیم» خواهیم پرداخت. به دلیل آیات بسیارى از قرآن کریم، صراط مستقیم و شاهراه هدایت و نجات یکى بیش نیست و آن راه همه انبیا، صدیقان، شهدا و صالحان است. حقیقت این راه توحید، تسلیم در برابر خداوند و یکتاپرستى است و هر راهى غیر از این، به ضلالت و گمراهى مىانجامد. البته همانگونه که گذشت، شرایع الهى متعدد بوده است؛ لیکن در هر زمانى آخرین شریعت معتبر بوده، ناسخ شرایع پیشین است.
خداوند در آیات 6 و 7 سوره «فاتحه» مىفرماید: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ»؛ ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى. سپس درباره «نعمت دادهشدگان»، در آیه 69 سوره «نساء» مىفرماید: «وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقا»؛ و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کسانى خواهد بود که خداوند نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان. یعنى آن راه معلوم و معهودى که در سوره «فاتحه» ذکر شده است، همین راه انبیا، صدیقان، شهدا و صالحان است.
سرّ استقامت راه ایشان در اطاعت از خدا و رسول نهفته است که از ابتداى آیه استفاده مىشود. به عبارت دیگر، حقیقت «صراط مستقیم» همان اطاعت و بندگى خداوند است؛ از اینرو، در آیه 36 سوره «مریم» مىفرماید: «وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»؛ خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، او را پرستش کنید، راه راست همین است.
از این آیات و آیات بسیار دیگر و نیز روایات فراوانى که در این باب وارد شده است به طور روشن و قطع، وجود یک و فقط یک صراط مستقیم که ضامن سعادت و رستگارى بشر است استفاده مىشود. همچنین آیات فراوانى بر بطلان و ضلالت راههایى که در مقابل این صراط مستقیم هستند، دلالت مىکند.63 با وجود این همه ادلّه صریح قرآنى و روایى، چگونه مىتوان معتقد به وجود پلورالیسم، کثرتگرایى دینى و صراطهاى مستقیم شد؟!
آنچه در تعالیم ساى بابا مورد تعلیم قرار گرفته، مقوله پلورالیسم حقیقت است. ساى بابا در واقع، با طرح این مسئله درصدد دفع مخالفت پیروان ادیان مختلف است. همچنین با این ایده، درصدد گردآورى پیروانى از ادیان مختلف پیرامون خویش مىباشد. ساى بابا در عین سر دادن شعار برابرى ادیان، با بیان اینکه دین خودساختهاش کاملترین ادیان است، آن را به منزله «صد» مىداند، که چون کسى آن را داشته باشد، حقیقت تمامى ادیان دیگر را، که همگى از «صد» کمتر هستند، خواهد داشت!64
پی نوشت:
1. Sai baba.
2 Sai baba shirdi.
3ـ ساتیا پال روهلا، قدیس ساى بابا شیردى، ترجمه حمیدرضا جعفرى، ص 54.
4ـ همان، ص 26.
5ـ کارما ـ قانون عمل و عکسالعمل ـ در لغت به معناى عمل است و در اصطلاح به قانونى گفته مىشود که پیامد اعمال انسان را تعیین مىکند و موجب پدید آمدن چرخه بازپیدایى مىشود. کارما با اینکه تعیینکننده پیامد عمل انسان است، اما نه پاداش عمل نیک است و نه جزاى عمل بد (Oxford Concise Dictionary, p. 308).
6ـ ساتیا پال روهلا، همان، ص 50.
7ـ همان، ص 44.
8ـ حمید فلاحتى، ساى بابا، دیدگاهها و تحلیلها، ص 12.
9ـ ava-tara در مذهب هندو، آواتار، موجودى خارقالعاده و تجسم معجزهآساى الوهیت به سیماى آدمى است که براى سعادت بشر تولد مىیابد.
10ـ ر.ک: احمدحسین شریفى، درآمدى بر عرفان حقیقى و عرفانهاى کاذب، ص 73.
11ـ حمید فلاحتى، همان، ص 12.
12ـ ساتیا پال روهلا، همان، ص 54.
13ـ حمید فلاحتى، همان، ص 46ـ47.
14ـ سوامى ساتیا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازید، ترجمه پروین بیات، ص 106.
15ـ همان.
16ـ محمدحسین کیانى، «ساى بابا توهم تجلى خداگونه»، حوزه، سال بیستوششم، ش 153ـ154، ص 257.
17ـ براى نمونه، ر.ک: مژگان ایلانلو، «گزارش سفر هند ـ دیدار با ساى بابا»، روزنامه شرق، شنبه 12 اردیبهشت 1383، ص 4.
18ـ محمدحسین کیانى، همان، ص 252.
19ـ براى نمونه، ر.ک: سوامى ساتیا ساى بابا، تعلیمات ساتیا ساى بابا تعلیمات معنوى 6، ترجمه رؤیا مصباحىمقدم، ص 31.
20ـ ساتیا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازید، ترجمه پروین بیات، ص 18.
21ـ همو، تعلیمات معنوى 6، ص 10.
22ـ همان، ص 18.
23ـ همان، ص 77.
24ـ همان، ص 96.
25ـ همان، ص 129.
26ـ همو، تعلیمات معنوى 4، ترجمه توراندخت تمدن، ص 180ـ181.
27ـ سیما کوندرا، تراشهاى الماس خداوند، ترجمه طاهره آشنا، ص 90.
28ـ ر.ک: على ربانى گلپایگانى، محاضرات فى الالهیات، ص 86.
29ـ ساتیا ساى بابا، تعلیمات معنوى 4، ص 6.
30ـ حمیدرضا مظاهرىسیف، جریانشناسى انتقادى عرفانهاى نوظهور، ص 35.
31ـ احمدحسین شریفى، همان، ص 73.
32ـ ساتیا ساى بابا، افکار الهى براى 365 روز سال، ص 12.
33ـ حمیدرضا مظاهرىسیف، همان، ص 35.
34ـ ساتیا ساى بابا، گیتاى جدید، ترجمه مرتضى بهروان، ص 19.
35ـ ساتیا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازید، ص 5.
36ـ ساتیا ساى بابا، تعلیمات معنوى 4، ص 180.
37ـ همان، ص 101.
38ـ همان، ص 106.
39ـ سیما کوندرا، همان، ص 260.
40ـ همان، ص 106.
41ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 272ـ275 و 363ـ365.
42ـ برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندرى، ج 1، ص 353.
43ـ سیما کوندرا، همان، ص 168.
44ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 83.
45ـ جان. بى ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، ص 155.
46ـ احمدحسین شریفى، همان، ص 75.
47ـ محمدحسین کیانى، همان، ص 258.
48ـ ساتیا ساى بابا، تعلیمات معنوى 4، ص 36.
49ـ جى. اس. هیلسوب، گفتوشنود با باگوان شرى ساتیا ساى بابا، ص 5، به نقل از: اسماعیل منصورى لاریجانى، عرفان اسلامى، ص 288.
50ـ زهره ایرانمنش، اندیشه رهایى از دیدگاه ساتیا ساى بابا.
51ـ ابنسینا، شرحالاشارات و التنبیهات، معالشرح الطوسى و الرازى، ج 3، ص 356.
52ـ ملّاصدرا، الحکمهالمتعالیة فى الاسفارالعقلیهالاربعة، ج 9، ص 2.
53ـ ساتیا ساى بابا، زندگى من پیام من است، ص 113.
54ـ همان، ص 167.
55ـ همو، افکار الهى براى 365 روز، ص 25.
56ـ مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، ص 402.
57ـ على ربانى گلپایگانى، «تحلیل و نقد پلورالیسم دینى»، کتاب نقد، سال اول، ش 4، ص 111، 133، 139، 336 و 337.
58ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 157ـ158.
59ـ همان، ص 157.
60ـ همان، ص 159.
61ـ على ربانى گلپایگانى، همان، ص 111ـ114 و 337ـ338.
62ـ همان، ص 158 و 249 و 328.
63ـ بقره: 120، 136 و 137؛ آلعمران: 69ـ73؛ نساء: 153 و 171؛ توبه: 30ـ43؛ شورى: 21.
64ـ ر.ک: حمید فلاحتى، همان، ص 47.
عباسعلى مشکانى/ کارشناس کلام اسلامى، مؤسسه امام صادق علیهالسلام
عبدالحسین مشکانى/ کارشناس جامعهشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره
منبع: ماهنامه معرفت شماره161
ادامه دارد……………