بررسى نشانه هاى ظهور(2)
به موجب روايات، ظهور حضرت مهدى(عج) در شرايطي صورت مي گيرد كه به اراده خداوند، حيله گري و توطئه دشمنان، آشكار و خنثي مي گردد و دشمنان آن حضرت از رويارويي با وي ناتوان مي شوند و هر كاري بكنند نمي توانند به هدفهاي شوم خويش دست يابند. از اين روى، اگر همه را به درستي بشناسند، باز هم نمي توانند از نشانه ها سوء استفاده بكنند.
قانون معجزه.
معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايي كه به دست پيامبران الهي واقع شده اند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفته اند. سنت الهى، بر اين جاري است كه حتماً بايد معجزه در مسير اقامه برهان و تاييد حق باشد و اين، در هر زمان و به دست هر فردي باشد فرقي نمي كند، چه از ناحيه فردي كه نماينده حق است صورت گيرد و چه از جانب فردي كه طرفدار باطل، بدين معني كه به دست نماينده باطل، معجزه اي رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويي وي را آشكار سازد. براساس اين تحقق هر امري و هر حادثه اى، به صورت غيرعادى، تنها وقتي معجزه است كه در مسير اقامه دليل براي حق و تأييد آن باشد. البته اين كه معجزه اي به دست نماينده باطل، اتفاق افتد، بسيار كم است، ولي در هر صورت اگر در مسير حق و براي تقويت آن باشد، مانعي ندارد.
و آنچه خارج از اين چارچوب باشد، معجزه نيست، چه توسط فردي خوب و حامي حق واقع شود و چه توسط نماينده باطل و طاغوت؛ زيرا صدور معجزه اي كه بخواهد به تقويت باطل و تشويق مسير انحراف و خط شيطاني منجر شود، محال خواهد بود. خداوند حكيمي كه همه را به سوي حق مي خواند، محال است امري را حادث كند كه سبب گمراهي و انحراف مردم از حق شود:.
(هرگاه ظاهر روايتي ، حاكي از آن باشد كه نشانه ها به صورت معجزه روي خواهند داد، ناچاريم آنها را توجيه كنيم و در صورت امكان، حمل بر معناي كنايي و رمزي آن كنيم؛ زيرا اين كار بهتر است، از اين كه تمام و يا قسمتي از اين روايت را به دور افكنيم و تكذيب كنيم. از اين گذشته، اسلوب شماري از اين اخبار، به گونه اي است كه از آنها تحقق معجزه به گونه مستقيم فهميده نمي شود، هر چند ظاهر آنها، بيانگر وقوع آن حوادث، به گونه معجزه باشد و به ذهن شنونده، در ابتدا، چنين معنايي خطور كند(1).).
بنابراين، اگر نپذيرفتيم كه تحقق برخي از نشانه هاي ظهور، به گونه معجزه خواهد بود، چنانكه ظاهر روايات نشان مي دهد، بايد در محدوده تقويت حق و اقامه برهان بر آن و در چهارچوب قانون معجزه پديد آيند. با توجه به اين كه حركت دجال، در جهت فريب و انحراف مردم و بازداشتن آنان از مسير حق است و به صورت طاغوتي در برابر مهدى(ع) مي ايستد، نمي تواند معجزه باشد. اگر درستي روايات آن پذيرفته شود، بايد به گونه اي توجيه كرد.
اينك، شماري از نشانه ها را به بوته بررسي مي نهيم: نشانه هاي حتمي و غير حتمى.
1. خروج سفياني.
پيش از قيام قائم(ع)، مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج مي كند و با تظاهر به ديندارى، گروه زيادي از مسلمانان را مي فريبد و به گرد خود، مي آورد و بخش گسترده اي از سرزمينهاي اسلام را به تصرف خويش در مي آورد و بر مناطق پنجگانه: شام، حمص، فلسطين، اردن، قنسرين(2) و منطقه عراق، سيطره مي يابد و در كوفه و نجف، به قتل عام شيعيان مي پردازد. و براي كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مي كند(3).
سفيانى، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است، ولي همواره ذكر يارب يارب بر زبانش جاري است(4). حكومت دودمان بني عباس به دست وي از هم گسسته مي شود.
وى، آن گاه كه از ظهور مهدى(ع) با خبر مي گردد و با سپاهي عظيم به جنگ وي مي ورد و در منطقه (بيداء) بين مكه و مدينه، با سپاه امام(ع) برخورد مي كند و به امر خدا، همه لشكريان وى، به جز چند نفر، در زمين فرو مي روند و هلاك مي شوند(5).
اين خلاصه از ويژگيهاي سفياني است كه در منابع ديني و كتابهاي معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است: (غيبت) شيخ طوسي و نعمانى، (ارشاد) شيخ مفيد، (كمال الدين) صدوق و… روايات مربوط به خروج سفيانى، به اندازه اي است كه برخي آنها را متواتر و براي اثبات سفيانى، كافي دانسته اند(6). بنابراين، اصل خروج سفيانى، صرف نظر از ويژگيها و قضاياي جزئي امري مسلم است. پيش از اين گفتيم كه خروج سفيانى، از نشانه هاي حتمي ظهور است. ولي اين كه سفياني كيست و چه ويژگيهايي دارد و چگونه شورش مي كند و… چندان روشن نيست. از برخي روايات، استفاده مي شود كه نام وي عثمان بن عنسبة است و از خاندان ابوسفيان، كه در دوره غيبت خروج مي كند. اين احتمال درست نيست، زيرا، سند اين روايات ضعيف است(7). در منابع شيعه، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد كه در سند يكى، محمدبن علي الكوفى(8) قرار دارد كه توثيق نشده و روايت دوّم هم، مرسله است(9).
افزون بر اين در برخي از روايات، از امام(ع) در مورد نام سفياني پرسيده شده و آن حضرت، از بيان آن خودداري كرده اند(10). حال آن كه اگر نام وي مشخص بود، دليلي نداشت كه از بردن نام وى، خودداري كند. به نظر مي رسد، سفياني فرد مشخصي نيست، بلكه فردي است با ويژگيهاي ابوسفيان، كه در آستانه ظهور مهدى(عج) به طرفداري از باطل، خروج مي كند و مسلمانان را به انحراف مي كشاند.
در حقيقت، ابوسفيان، به عنوان سر سلسله سفيانيان، سمبل پليدي است. او غارتگري بود كه با رباخواري و زورگويي و چپاول اموال مردم، ثروتهاي هنگفتي به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاي ستم كشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتي جاهلى، قدرت فراواني به دست آورده بود.
ابوسفيان، به عنوان سردمدار شرك و بت پرستي و سرمايه داري طاغوتى، هر نوع حركت و جنبشي را كه دم از عدالت، برادرى، آزادي مي زد، دشمن شماره يك خود مي دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مي خاست. سفيانى، فردي است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهدى(ع) خروج مي كند و تلاشهاي فراواني براي رودررويي با آن به عمل مي آورد.
بر اين اساس، در حقيقت سفياني يك جريان است، نه يك شخص. نهضت پيامبران و اولياي الهي همواره با واكنش منفي و مخالفتها و كارشكنيهاي سران شرك و نفاق بوده است. و در برابر هر مصلحى، فرد يا افرادى، با ويژگيهاي سفياني ايستاده اند.
امام سجاد مي فرمايد:.
(انّ امر القائم حتم من اللّه وامر السفياني حتم من اللّه ولايكون قائم الا بسفيانى.(11).
ظهور قائم(ع)، از ناحيه خداوند قطعي و خروج سفياني نيز، از جانب خداوند قطعي است. در برابر هر قيام كننده و مصلحى، يك سفياني وجود دارد.
سخن امام، بيانگر آن است كه سفيانى، جنبه شخصي ندارد. بنابراين، هر كه در برابر حق خروج كند و داراي ويژگيهاي ابوسفيان باشد، سفياني است. اكنون براي زدودن هرگونه ابهام و شبهه اي يادآوري چند نكته را لازم مي دانيم:.
الف. امكان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است كه در زمانهاي مختلف و يا حتي در يك زمان، سفيانيهاي فراواني وجود داشته باشند و حال آن كه ظاهر روايات، نشان مي دهد كه فردي كه به عنوان سفياني در آستانه ظهور، خروج مي كند، يك فرد بيشتر نيست.
پاسخ: اشكالي ندارد كه در بستر تاريخ سفيانيهاي متعدد باشند، چنانكه فرا خوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولي سفياني اصلى، كه سرآمد همه سفيانيهاست در خباثت و شيطنت، در آستانه ظهور مهدى(ع) خروج مي كند و سرانجام او نيز، همچون همه سفيانيهاي تاريخ، در برابر انقلاب جهاني آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب. برابر برخي روايات، سفيانى، از نسل ابوسفيان است و حال آن كه براساس اين نظريه، چنين تقيدي نيست، هر كسي با اين ويژگيها باشد، سفياني است.
پاسخ: اوّلاً، مراد روايات اين نيست. احتمال مي رود، منظور اين باشد كه سفياني از نظر ويژگيها و خصلتهاي استكبار و ضدانسانى، بسان ابوسفيان است، نه اين كه از نسل وي باشد.
ثانياً، بر فرض كه وي از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشكالي ندارد كه آخرين حلقه از جريان باطل، شرك و نفاق، افزون بر ويژگيهاي صنفى، از نظر شخصي نيز از تبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عيني تر و ملموس تر و نمودي از دشمني خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر(ص) باشد.
خاندان ابوسفيان، با خاندان پيامبر و اميرالمؤمنين(ع) دو قطب متضاد حق و باطل بوده اند و دشمني سفياني با حضرت مهدى(ع) شايد استمرار همين جريان باشد.
امام صادق در اين باره مي فرمايد:.
(انّا وآل ابي سفيان أهل بيتين، تعادينا في اللّه، قلنا، صدق اللّه، و قالوا كذب اللّه، قاتل ابوسفيان رسول الله(ص) وقاتل معاوية علي بن أبي طالب(ع) وقاتل يزيد بن معاويه الحسين بن على(ع)، والسفياني يقاتل القائم(ع)(12).).
ما و خاندان ابوسفيان، دو خانداني هستيم كه بر سر دين خدا با هم دشمني داريم. ما سخن خداوند را تصديق كرديم و آنان تكذيب كردند. ابوسفيان، با پيامبر(ص) مبارزه كرد و معاويه با على(ع) و يزيد با حسين بن على(ع) به مخالفت برخاستند و سفياني نيز، با قائم(ع) خواهد جنگيد.
بنابراين، سفياني جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويي بين حق و باطل، در اين دو خانواده، نمونه بارزي از جريان اين دو خط است. بنابراين، بر فرض كه سفياني را از نسل ابوسفيان هم بدانيم، اشكالي به وجود نمي آيد و آخرين مهره اين زنجيره، همان سفياني است كه در آستانه ظهور قائم(ع) خروج مي كند.
اين كه همزمان باخروج سفياني از منطقه شام، يماني و خراسانى، به طرفداري از حق در ناحيه خراسان و يمن، قيام مي كنند نيز، مؤيد اين نظر مي تواند باشد(13).
ح. در برخي روايات، از مسأله جنگ سفياني با حاكمان بني عباس فروپاشي حكومت عباسيان به دست وي سخن به ميان آمده است و اين با خروج وى، در آستانه ظهور و جنگ وي با حضرت مهدى(ع) كه در روايات بسياري به آن تصريح شده، منافات دارد(14).
برخي به توجيه و تأويل اين روايات پرداخته و احتمالاتي همچون: روي كارآمدن دوباره بني عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح كرده اند(15). آنچه مسلم است، مراد از (بني عباس) در اين روايات حكومت بني عباس در سده هاي نخستين نمي تواند با شد؛ زيرا خروج سفياني از نشانه هاي متّصل به ظهور است و شورش وى، به دست حضرت مهدي سركوب مي گردد و حال آن كه از فروپاشي خلافت عباسي در سال 656ه.ق. اكنون قرنها مي گذرد.
در مورد روي كار آمدن مجدد حاكمان بني عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخي از روايات، حاكي از آن است(16)، با اين حال، اطمينان به اين كه پس از قرنها دوباره حاكميت بني عباس بازگردد، مشكل است و نمي توان به استناد چنين روايتي به آن ملتزم شد، زيرا، (سند روايت ضعيف(17) و مخالف ظاهر روايات ديگر است(18). بنابراين، ارتباط خروج سفياني با خلافت بني عباس، مشكل است، به ويژه اگر مراد از سفياني را چنانكه گفتيم،معناي كنايي و رمزي بدانيم. در اين صورت، مخالفت وي با بني عباس و از هم گسستن آنان نيز معنايي كنايي خواهد داشت.
ممكن است بگوييم سفياني به جنگ، دودماني پرسابقه و مسلط بر كشورهاي اسلامي و داراي ويژگيهايي همچون ويژگيهاي حاكمان بني عباس، مستبد و خشن و مردم فريب و… مي رود و با غلبه بر آن، بر ممالك شام و عراق مسلط مي گردد. بر اين اساس، نه مراد از سفياني شخص خاصي است و نه مراد از بني عباس، همان حاكمان عباسي در سده هاي گذشته.
2. خسف در بيداء.
واژه (خسف)، به معناي فرو رفتن و پنهان شدن است(19) و (بيداء)، نام سرزميني است بين مكه و مدينه. ظاهراً منظور از (خسف در بيداء) آن است كه سفيانى، با لشكري عظيم، به قصد جنگ با مهدى(ع) عازم مكه مي شود، در بينِ مكه و مدينه و در محلي كه به سرزمين (بيداء) معروف است، به گونه معجزه، به امر خداوند، در دل زمين فرو مي روند(20).
اين حادثه، در روايات بسياري از عامه و خاصه، به عنوان نشانه ظهور بيان شده و در شماري از آنها بر حتمي بودن آن نيز تأكيد شده(21) است. صاحب منتخب الأثر، پس از ذكر اين نشانه تصريح مي كند كه روايات آن، به حد تواتر مي رسد(22). اينك، دو نمونه از آن روايات:.
على(ع) در تفسير آيه شريفه (ولوتري اذ فزعوا فلافوت واخذ من مكان قريب(23).).
(قبيل قائمنا المهدي يخرج السفيانى… ويأتي المدينه جيشه حتي اذا انتهي الي البيداء خسف الله. به)(24).
در آستانه ظهور قائم ما، مهدى(ع)، سفياني خروج مي كند… سپاه وى، به سوي مدينه حركت مي كند و چون به سرزمين بيداء مي رسند، خداوند آنها را در كام زمين فرو مي برد.
يا مي فرمايد:.
(ويخرج رجل من اهل بيتي في الحرم فيبلغ السفيانى، فيبعث اليه جنداً من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفياني بمن معه، حتي اذا جاوزوا ببيداء من الأرض، خسف بهم، فلاينجوا منهم الا المخبر عنهم(25).).
مردي از خاندان من، در سرزمين حرم قيام مي كند، چون خبر ظهور وي به سفياني مي رسد، وى، سپاهي از لشكريان خود را براي جنگ، به سوي او مي فرستد، ولي (سپاه مهدى) آنان را شكست مي دهد، آن گاه خود سفياني با لشكريان همراه، به جنگ وي مي روند و چون از سرزمين بيداء مي گذرند، در زمين فرو مي روند و جز يك نفر، كه خبر آنان را مي آورد همگي هلاك مي شوند.
گرچه حادثه (خسف) در منطقه (بيداء) و در مورد لشكر سفياني واقع مي شود، ولي در برخي روايات، غير از خسف در بيداء، از خسف در مشرق و خسف در مغرب نيز ياد شده است(26). و اين نشانگر آن است كه در ساير نقاط زمين نيز، چنين حوادثي رخ مي دهد و به امر خداوند دشمنان مهدى(عج)، بدين وسيله نابود مي گردند.
3. خروج يماني.
سرداري از يمن قيام مي كند و مردم را به حق و عدل دعوت مي كند. اين نشانه، در منابع عامّه نيست، ولي در مصادر شيعه، روايات فراوان در اين باره وجود دارد. به گونه اي كه برخي آنها را مستفيض دانسته اند(27). و همان گونه كه قبلاً اشاره كرديم، خروج يماني از نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور است.
امام صادق (ع) مي فرمايد:.
(خروج الثلاثة، الخراساني والسفياني واليماني في سنة واحدة في شهر واحد، في يوم واحد وليس فيها راية بأهدي من راية اليماني يهدي الي الحق(28).).
قيام خراساني و سفياني و يمانى، در يك سال و در يك ماه و يك روز خواهد بود و در اين ميان، هيچ پرچمي به اندازه پرچم يمانى، دعوت به حق و هدايت نمي كند.
و در روايت ديگري مي خوانيم:.
(واليماني من المحتوم(29).).
در برخي روايات، افزون بر قيام يماني و خراسانى، از قيام مصري همزمان با قيام آنان، خبر داده شده است(30). گرچه تصريح نشده كه پرچمدار مصري نيز، همچون يماني و خراساني دعوت به حق مي كند، ولي به نظر مي رسد كه وي نيز، همزمان با آنان، در آن سوي دنياي اسلام، به حمايت از امام برمي خيزد.
بنابراين، خروج يمانى، اجمالاً از نشانه هاي حتمي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي روشن نيست، خروج خراساني و مصري نيز، گرچه در برخي روايات در كنار يماني آمده اند، ولي حتمي بودن آنان مسلم نيست.
4. قتل نفس زكيه.
نفس زكيه، يعني فرد بي گناه، پاك، كسي كه قتلي انجام نداده است و جرمي ندارد.
حضرت موسي در اعتراض به كار خضر مي فرمايد:.
(أقتلت نفساً زكية بغير نفس.(31).
آيا جان پاكي را بي آن كه قتلي انجام داده باشد، مي كشى.
گويا در آستانه ظهور مهدى(عج)، درگير و دار مبارزات زمينه ساز انقلاب مهدى(ع)، فردي پاكباخته و مخلص، مخلصانه در راه امام(ع) مي كوشد و مظلومانه به قتل مي رسد. فرد ياد شده، از اولاد امام حسن مجتبى(ع) است كه در روايات، گاهي از او به عنوان: (نفس زكيه)، (سيد حسنى) ياد شده است.
قتل نفس زكيه، چنانكه قبلاً ياد كرديم از نشانه هاي حتمي ومتصل به ظهور است. هر چند در منابع عامه، نامي از آن برده نشده، ولي در منابع شيعه، روايات آن فراوان و بلكه متواتر است(32) از اين روى، در اصل تحقق چنين حادثه اي به عنوان علامت ظهور، شكي نيست، هر چند اثبات جزئيات آن و نيز زمان و مكان تحقق آن و ويژگيهاي مقتول، مشكل است.
برخى(33) احتمال داده اند كه مراد از نفس زكيه، محمدبن عبداللّه بن حسن، معروف به نفس زكيه است كه در زمان امام صادق(ع) در منطقه (احجار زيت) در نزديكي مدينه كشته شد.
اين احتمال درست نيست، به چند دليل:.
1.لازمه اش اين است كه پيش از تولد مهدى(ع)، بلكه پيش از آن كه امامان(ع) از آن خبر دهند، اين نشانه رخ داده باشد.
2. در روايات تصريح شده كه نفس زكيه، بين ركن و مقام كشته مي شود و حال آن كه محمدبن عبداللّه بن حسن، در منطقه (احجار زيت) در نزديكي مدينه كشته شده است.
3. همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، برابر روايات قتل نفس زكيه، از نشانه هاي حتمي و متصل به ظهور است، حال آن كه محمدبن عبداللّه، سالها پيش از تولد مهدى(ع) به قتل رسيده است.
امام باقر(ع) مي فرمايد:.
(ليس بين قيام القائم(ع) و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشر ليلة(34).).
بين ظهور مهدى(ع) و كشته شدن نفس زكيه، بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست.
محمدبن عبداللّه بن حسن، معروف به نفس زكيه، در زمان امام صادق(ع) و در سال 145ه.ق. به قتل رسيده و از آن هنگام تا به حال، بيش از ده قرن مي گذرد و نمي تواند علامت متصل به ظهور باشد.
به نظر مي رسد، اموري چون همنامي وي و پدرش با پيامبر اكرم(ص) و پدر گرامي ايشان، شباهت ظاهرى، بودن وي از خانداني شريف و بزرگوار امام حسن مجتبى(ع)، وجود برخي نشانه ها، چون داشتن خالي سياه بر روي كتف راست، قيام وي در شرايط سخت و در اوج خشونت بني اميه و از همه مهم تر، شيطنتها و تحريفهاي بني عباس، سبب گشته بود كه مردم به اشتباه بيفتند و گروهي او را مهدي تصور كنند.
علاوه بر اين، از برخي قرائن استفاده مي شود كه خود (نفس زكيه) و پدرش عبداللّه محض، كه شيخ بني هاشم در آن عصر به شمار مي رفت و نيز برادرش ابراهيم، به ايجاد و تقويت اين شبهه در بين مردم دامن مي زدند و چنين وا مي نمودند كه گويا مهدي ايشان، همان مهدي موعود است. آنان مي خواستند از اين راه، در رسيدن به قدرت و پيروزي انقلاب خويش و در هم شكستن بني اميه كمك بگيرند. امام صادق(ع) در همان هنگام، آنان را از اين كار بازداشت(35).
5. صيحه آسماني.
منظور از صيحه آسمانى، ظاهراً صدايي است كه درآستانه ظهور حضرت مهدى(ع) از آسمان شنيده مي شود(36) و همه مردم، آن را مي شنوند.
در روايات، تعبيرهاي (نداء) و (فزعه) و (صوت) نيز به كار رفته كه ظاهر آنها نشان مي دهد كه هر يك از آنها، نشانه جداگانه اي است كه پيش از ظهور واقع مي شود(37)، لكن به نظر مي رسد كه اينها تعبيرهاي گوناگون از يك حادثه و يا دست كم، اشكال گوناگون يك حادثه باشند. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدايي در آسمان است، ولي به اعتبار اين كه صداي عظيم بيدارباشي است كه همه را متوجه خود مي كند و نيز موجب وحشت عمومي و ايجاد دلهره و اضطراب مي گردد، به آن صيحه، فزعه، صوت و ندا، كه هر يك بيانگر ويژگىِ از آن حادثه اند، اطلاق شده است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها سه رخداد جداي از هم باشند كه در يك زمان رخ مي دهند، به اين گونه كه ابتدا صدايي عظيم و هولناك به گوش جهانيان مي رسد كه همه را متوجه خود مي كند (صيحه) و به دنبال آن، صداي مهيب و هولناكي شنيده مي شود كه دلهاي مردم را به وحشت مي اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدايي شنيده مي شود كه مردم را به سوي مهدى(ع) فرا مي خواند (نداء).
رواياتي كه در مورد اين نشانه ها از طريق شيعه و سني رسيده فراوان هستند، بلكه متواتر(38).
امام باقر(ع) مي فرمايد:.
(… ينادي مناد من السماء باسم القائم(ع) فيسمع من بالمشرق ومن المغرب، لايبقي راقد الاّ استيقظ ولاقائم الاّ قعدو لاقاعد الا قام علي رجليه فَزَعاً من ذلك الصوت، فرَحم الله من اعتبر بذلك الصوت فاجاب، فان الصوت الأول هو صوت جبرئيل الروح الأمين. ثم قال: يكون الصوت في شهر رمضان في ليلة جمعة، ليلة ثلاث وعشرين، فلاتشكوا في ذلك، واسمعوا واطيعوا.
وفي آخر النهار صوت ابليس ينادي اَلا ان فلاناً قتل مظلوماً ليشك الناس ويفتنهم(39).).
ندا كننده اي از آسمان، نام قائم را ندا مي كند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را مي شنود. از وحشت اين صدا، خوابيده ها بيدار، ايستادگان نشسته و نشتگان بر دو پاي خويش مي ايستند. رحمت خدا بر كسي كه از اين صدا عبرت گيرد و نداي وي را اجابت كند، زيرا صداي نخست، صداي جبرئيل روح الأمين است.
آن گاه، مي فرمايد: اين صدا، در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود. در اين هيچ شك نكنيد و بشنويد و فرمان بريد. در آخر روز، شيطان فرياد مي زند كه (فلاني مظلومانه كشته شد) تا مردم را بفريبد و به شك اندازد.
يا امام صادق(ع) مي فرمايد:.
(ينادي مناد من السماء اول النهار، يسمعه كل قوم بالسنتهم، اَلا ان الحق في علىّ وشيعته، ثم ينادي ابليس لعنه اللّه في آخر النّهار من الأرض، اَلا ان الحق في عثمان و شيعته، فعند ذلك يرتاب المبطلون(40).).
در ابتداي روز، گوينده اي در آسمان ندا مي دهد كه آگاه باشيد كه حق با علي و شيعيان اوست. پس از آن، در پايان روز، شيطان كه لعنت خدا بر او باد، از روي زمين فرياد مي كند كه حق با عثمان و پيروان اوست، پس در اين هنگام، باطل گرايان به شك مي افتند.
(اذا نادي مناد من السماء انّ الحق في آل محمد(ص) فعند ذلك يظهر المهدي علي افواه الناس ويشربون حبه، ولايكون لهم ذكر غيره(41).).
هرگاه گوينده اي از آسمان صدا بزند كه حق با اولاد محمد(ص) است، در آن هنگام، ظهور مهدى(ع) به سر زبانها مي افتد، به گونه اي كه غير از او، ياد نمي كنند.
افزون بر اينها، روايات ديگري نيز به همين مضمون(42) وجود دارد كه از مجموع آنها چند نكته را مي توان استفاده كرد:.
1. (صيحه)، از نشانه هاي حتمي ظهور شمرده شده است و شيخ طوسى، شيخ مفيد، صدوق، نعماني و… حتمي بودن آن اشاره كرده اند(43).
2. اين صدا از آسمان شنيده مي شود، به گونه اي كه همه مردم روي كره زمين، در شرق و غرب، آن را مي شنوند و به خود مي آيند.
3. محتواي اين پيام آسمانى، دعوت به حق و حمايت و بيعت با مهدى(ع) است، با تعبيرهاى: (ان الحق لعلّي وشيعته)، (ان الحق في آل محمد.).
4. همزمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمي پس از آن، در روي زمين نيز صدايي شنيده مي شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهي فرا مي خواند و تلاش مي كند با ايجاد ترديد در مردم، آنان را از حمايت مهدى(ع) و اجابت دعوت آسمانى، باز دارند.
5. جبرئيل، مردم را به حق فرا مي خواند و شيطان و نيروهاي شيطاني و پيروان سفياني به باطل. ظاهر شدن اين نشانه، همزمان با خروج سفياني و صيحه آسماني است.
6. در برخي روايات، زمان آن، شب جمعه 23 ماه رمضان معين شده است. با توجه به اين كه در روايات ديگرى، خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا، داده شده، مي توان نتيجه گرفت كه واقع شدن نداي آسمانى، در همان رمضان، پيش از محرم است كه فاصله آن تا ظهور، 3 ماه و 17 روز بيشتر نخواهد بود. ناگفته نماند كه تعيين وقت مشخص براي ظهور، باظاهر رواياتي كه به روشني از تعيين هرگونه وقتي براي ظهور منع مي كند ناسازگار است.
افزون بر اين، اسناد بيشتر آنها ضعيف است، از اين روي بيشترين چيزي كه مي توان گفت آن است كه: صيحه و يانداي آسماني از نشانه هاي ظهور است.
اكنون بايد ديد كه صيحه آسمانى، طبيعي خواهد بود، يا غير طبيعى.
از ظاهر روايات، با توجه به ويژگيهايي كه براي آن بيان شده، فهميده مي شود كه تحقق آن، طبيعي نخواهد بود. خداوند، براي آن كه شروع اين انقلاب جهاني را اعلان بكند و به همگان برساند كه انقلابي بزرگ در حال شكل گيري است و حق بودن مهدى(عج) را بنماياند و به ياران و دوستان و علاقه مندان به چنين رستاخيزي خبر بدهد، تا به ياري وي بشتابند، صيحه آسماني را معجزه آسا به گوش همگان مي رساند. اشكال هم ندارد و با قانون معجزه هم هماهنگ است.
يادآوري چند نكته:.
1. گرچه پديدار شدن نداي آسمانى، به گونه معجزه، مانعي ندارد، ولي تحقق آن به طور طبيعي هم، امكان دارد و لزومي ندارد كه آن را پيچيده و حمل بر معجزه كنيم در عصر صدور اين روايات، پيش بيني چنين حوادثى، فوق العاده، عجيب و تحقق عادي آن غير ممكن مي نموده، ولي در جهان امروز، واقع شدن چنين پديده اي امري بسيار طبيعي و عادي است. با استفاده از ماهواره ها و ابزارهاي پيشرفته صوتي و تصويري فرستنده هاي قوي و مدرن تلويزيونى، راديويي و وسايل و ابزار پيشرفته تري كه امكان دارد در آينده به كار گرفته شود. به آساني و همزمان، مي توان فرياد حق را به گوش همه جهانيان رساند.
بر اين اساس، منظور از جبرئيل كه در برخي از روايات آمده سخن گوي حق و مراد از شيطان سخن گوي باطل است. امروز، استكبار جهانى، با استفاده از همين ابزار، در گمراهي مردم و ادامه سلطه خويش بهره مي برد و سرسختانه مردم را به حمايت از باطل دعوت مي كند.
اين كه در روايات از دعوت به حق، تعبير به (صداي آسمانى) و از دعوت به باطل تعبير به (صداي زمينى) شده است، ظاهراً كنايه از بزرگي و عظمت و سيادت جبهه حق است، در مقابل جبهه باطل كه حقير و پست و زميني است. در هر صورت، وقوع چنين پديده اى، در زمان ما، چه رسد به زمانهاي آينده، امري بسيار عادي و طبيعي است و نيازي به توجيه آن و حمل كردن آن بر معجزه نيست.
2. بر فرض كه پديدار شدن اين نشانه را به گونه معجزه بدانيم،مسلم، محدود به همان نداي حق و دعوت به حمايت از امام(ع) است، نه صداي شيطان، كه مردم را به باطل فرا مي خواند. زيرا اگر صداي شيطان، معجزه آسا، به گوش جهانيان برسد، با هدف اصلي معجزه، كه اقامه حجت براي تأييد و تقويت حق است، سازگاري ندارد و امكان ندارد معجزه براي تقويت باطل صورت گيرد، اين كه در برخي روايات آمده (نداي به باطل) براي ماثابت نيست و دليلي بر آن نداريم.
3. در برخي روايات، سخن از (نداء) در كنار كعبه به ميان آمده است، از جمله، امام صادق مي فرمايد:.
(كأني بالقائم يوم عاشورا يوم السبت قائماً بين الركن والمقام، بين يديه جبرئيل(ع) ينادي البيعة للّه…(44).).
گويا مي بينيم كه حضرت قائم(ع)، در روز شنبه، عاشورا، هنگام ظهر، بين ركن و مقام، در كنار كعبه ايستاده است و در پيش او، جبرئيل صدا مي زند: بيعت براي خداست….
گويا اين (نداء) غير از نداي آسماني و صيحه است كه به عنوان نشانه ظهور بيان شده، زيرا اين (نداء)، در زمين و پس از ظهور است و (نداء) در آسمان و در آغاز روز صورت مي گيرد ولي احتمال هم دارد كه همان صداي آسماني كه به گوش همه جهانيان مي رسد، توسط سخن گوي حق، جبرئيل از كنار كعبه بلند شود و با وسايل پيشرفته، در همه جهان شنيده شود. و (هنگام ظهر) نيز منافاتي با روايات قبل ندارد، زيرا امكان دارد، در وقت هاي مختلف اين دعوت تكرار شود.
6. خروج دجال.
اين نشانه، در كتابهاي اهل سنت، از نشانه بر پايي قيامت دانسته شده است(45) ولى، در منابع روايي شيعه، از نشانه هاي ظهور(46). برابر آنچه پيش از اين يادآور شديم، هيچ اشكالي ندارد كه رخدادهايي چون خروج دجال هم، نشانه ظهور باشند و هم نشانه قيامت. بدين معني كه اين رخداد پيش از ظهور و در دوره غيبت واقع گردد. به هر حال بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مي شود، دجال فردي است كه در آخر الزمان و پيش از قيام مهدى(ع) خروج مي كند و غير عادي است و با انجام كارهاي شگفت انگيز جمع زيادي از مردم را مي فريبد و سرانجام به دست عيسي مسيح(ع) در كنار دروازه (لد) در منطقه شام، به هلاكت مي رسد.
آيا دجال داراي ويژگيها و صفات غيرعادي است.
آيا دجال شخص است، يا جريان الحادى.
بر فرض كه دجال، داراي چنان ويژگيهايي باشد، تحقق آن را چگونه مي توان تصور كرد: معجزه يا غير معجزه اينها، پرسشهايي است كه در اين بخش به بررسي آن مي پردازيم.
در مورد اصل دجال، صرف نظر از ويژگيهاي او، چند احتمال وجود دارد:.
الف. دجال، نام شخص معيّني نيست. هر كسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با توسل به حيله گري و نيرنگ، در صدد فريبِ مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، (دجال) ها خواهند بود. اين كه در روايات از (دجال) هاي فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مي كند.پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:.
(لاتقوم الساعة حتي يخرج المهدي من ولدى، ولايخرج المهدي حتي يخرج ستّون كذّاباً كلهم يقول: (انا نبى).(47).
قيامت، بر پا نمي شود، تا وقتي كه مهدى(ع) از فرزندانم قيام كند و مهدى(ع) قيام نمي كند، تا وقتي كه شصت دروغگو خروج كنند و هر كدام بگويد: من پيامبرم.
(دجال)، از ريشه (دجل) به معناي دروغگوي حيله گر است. در روايات، از اين (دجال) ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است. در برخى، دوازده و در برخي سى، شصت و هفتاد دجال آمده است(48). از ميان اين (دجال) ها، فردي كه در دروغگويي و حيله گري و مردم فريبي سرآمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدى(ع) و يا بر پائي قيامت است. بر اين اساس، بايد گفت: ما دو نوع دجال داريم: يكي همان دجال حقيقي و واقعي است كه پس از همه (دجال) ها مي آيد و ديگري گروهي شياد و دروغگويند كه دست به فريبكاري و تحميق و گمراهي مردم مي زنند.
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:.
(يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالاً(49).).
پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال خروج خواهد كرد.
يا مي فرمايد:.
(ان بين يدي الساعة الدجال وبين يد الدجال كذّابون ثلاثون او اكثر(50).).
پيشاپيش برپائي قيامت، خروج دجال است و پيش از دجال، سي درغگو، يا بيشتر خواهند بود.
يا مي فرمايد:.
(تكون امام الدجال ستون خداعة(51)…).
پيش از خروج دجال، شصت نيرنگ خواهد بود.
با توجه به معناي لغوي دجال و نيز فراواني آنان در روايات، فرد خاصي منظور نيست، بلكه هر آدم حقه باز دروغگويي كه با فريفتن مردم، به فتنه انگيزي بپردازد، دجال است، منتهي ممكن است يكي از آنان كه تبلور اين صفات در وى، از همه بيشتر است، نشانه ظهور باشد.
در حقيقت داستان دجال، بيانگر اين واقعيت است كه در آستانه هر انقلابى، افراد فريبكار و منافق، كه معتقد به نظامهاي پوشالي گذشته و پاسدار سنتهاي و ضدارزشهايند، براي نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلي گذشته، همه تلاش خود را به كار مي گيرند و با سوء استفاده از زمينه هاي فكري و اجتماعي و احساسات مردم، دست به تزوير و حيله گري مي زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استواري رهبران آن، دلسرد و دو دل كنند و در نهايت با شيطنت، آنان را به كژ راهه برند.
پس، حركت مزوّرانه (دجال) ها، همواره بزرگترين خطري است كه به ثمر رسيدن انقلاب را تهديد مي كند و تنها هوشياري مردم و شناخت بموقع است كه مي تواند توطئه ها را خنثي كند.
در انقلاب جهاني حضرت مهدى(ع) نيز، چنين خطري پيش بيني شده است. چون انقلاب مهدى(ع)، از همه انقلابهاي تاريخ بزرگ تر و گسترده تر است، خطر فريبكاران دجال صفت نيز، به مراتب بيشتر و گسترده تر است. در آستانه ظهور مهدى(ع) و انقلاب بزرگ، آنان همه تلاش خويش را به كار خواهند گرفت كه مردم را بفريبند و آنان را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره، از پيروزي حتمي آن جلوگيري كنند.
امامان(ع)، از پيش، اين خطر را گوشزد كرده اند و پيدايش حركتهاي انحرافي را پيش بيني كرده اند، تا مردم با هوشياري كامل، به استقبال چنين حوادثي بروند و در دام شيادان گرفتار نشوند. اين كه در روايت تأكيد شده است: (هر پيامبرى، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته) به خوبي نشان مي دهد كه در برابر نهضت همه انبيا، (دجال) هايي خروج كرده اند و گاهي تا سر حد انحراف امتهاي آنان و تنها گذاشتن پيام آوران آسمانى، پيش رفته اند، ولي در نهايت، به خاك مذلت افتاده اند و با رسوايي تمام، شكست خورده اند.
ب. احتمال دوّم آن است كه فردي معين و مشخص، به عنوان (دجال) در دوره غيبت، با همان ويژگيهايي كه براي وي بيان شده، خروج مي كند و مردم را به انحراف مي كشاند.
ظاهر بسياري از روايات، بيانگر اين احتمال است، ولي تقريباً هيچ كدام از اين روايات، سند معتبري كه بشود بر آن اعتماد كرد، ندارند. مستند اين نشانه، در منابع شيعه، دو روايت است كه شيخ صدوق، آنها را در (كمال الدين) آورده است و سند هر دوي آنها ضعيف است و در محتواي آنها نيز ناهماهنگي و ضعفهاي فراواني ديده مي شود، چنانكه شيخ صدوق، بدان اشاره كرده است.
با توجه به روايات زياد در منابع عامه، اصل قضيه دجال، بعيد نيست صحيح باشد، ولي تعريف و توضيحاتي كه درباره اش گفته اند، نمي تواند درست باشد؛ زيرا خروج دجال، با اوصافي كه بدانها اشاره كرديم، به صورت طبيعى، تقريباً، غيرممكن است و بيشتر، به افسانه شباهت دارد، تا واقعيّت و به صورت معجزه نيز، با توجه به توضيحي كه پيش از اين، در مورد قانون معجزه آورديم، نمي تواند واقع شود، زيرا معجزه بودن چنين پديده هايي مستقيماً، در جهت تقويت و تأييد باطل است و موجب انحراف بيشتر مردم مي گردد، مگر اين كه بگوييم صدور معجزه از دجال، به رسوايي وي منجر مي شود كه بعيد است.
نكته در خور يادآوري اين كه: اصل داستان (دجال)، در كتابهاي مقدس مسيحيان آمده است. در انجيل، واژه (دجال) بارها به كار رفته و از كساني كه منكر حضرت مسيح باشند، و يا (پدر و پسر را) انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است:.
(دروغگو كيست جز آن كه مسيح بودن عيسي را انكار كند. آن دجال است كه پسر و پدر را انكار كند(52).).
كلمه دجال، در كتابهاي مقدس و منابع ديني مسيحيان، به زبان انگليسي اَنتي كريست Anti chris آمده است، يعني دروغگو و حيله گر.
بنابراين، خروج دجال، به اين گونه كه بيان كرديم، مشكل است، مگر اين كه بگوييم، خروج دجال، كنايه است.
ج. اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از (دجّال)، همان سفياني باشد كه در كتابهاي عامه، بيشتر به عنوان (دجال) و در كتابهاي خاصه به عنوان (سفيانى) آمده است(53).
گرچه از بعضي جهات، خروج دجال و سفيانى، يكسانند و هر دو دعوت به باطل مي كنند و با توسل به حيله گري و تزوير، مردم را مي فريبند، به مبارزه با جناح حق بر مي خيزند و سرانجام به هلاكت مي رسند و… ولي با دقت در روايات خروج سفياني و روايات مربوط به خروج دجّال)، در مي يابيم كه بين اين دو فرقهاي زيادي وجود دارد و اگر اصل خروج دجّال را امري مسلّم بدانيم، ناچار بايد فردي غير از سفياني باشد. مثلاً، دجّال، ادعاي ربوبيّت مي كند و كافر است، ولي دليلي بر كفر سفياني نداريم. فقط در روايتي اشاره شده كه وى، صليبي بر گردن دارد كه اگر درست باشد، مسيحي است، ولي روايت از معصوم(ع) نيست(54) و ارزشي ندارد.
افزون بر اين، در روايات آمده كه سفياني رياكارانه تظاهر به دينداري و تقدس مي كند و مدام ذكر (يا رب يارب) بر زبان وي جاري است.
خروج سفيانى، همزمان است با قيام سرداراني از خراسان و يمن و مصر كه به حق و عدالت فرا مي خوانند و زمينه را براي انقلاب بزرگ مهدى، مهيا مي سازند.
خروج سفيانى، منطقه نسبتاً محدودي را فرامي گيرد، در حالي كه دجّال، به جز مكه و مدينه، به همه جاي زمين مي رود و فتنه وى، همه جا را مي گيرد. در شكل و قيافه هم، با يكديگر، فرق دارند. پس دجال نمي تواند، همان سفياني باشد.
ه. دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است.
استكبار، با ظاهري فريبنده، مردم را، بويژه مسلمانان را مي فريبد و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، آنان را به شدت مرعوب خويش مي سازد، به گونه اي كه مسلمانان احساس خود باختگي مي كنند. قدرت مادي استكبار، بيش از آنچه كه هست در نظر آنان بزرگ جلوه مي كند، تا آن جا كه مي پندارند آب و نان آنها به دست اوست.
پيامبران امتهاي خويش را از فتنه دجّال بيم داده اند، در حقيقت آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه حاكميت طاغوت و استكبار جهاني برحذر داشته اند:.
(ما بعث اللّه نبياً الاّ وقد أنذر قومه الدجال…(55).).
پس بعيد نيست كه منظور از دجال، با آن شرايط و اوصاف، قدرتهاي بزرگ و اهريمني باشند.
برخي از اهل نظر، اين احتمال را تقويت كرده اند و همه ويژگيهايي كه براي دجال بيان شده با ويژگيهاي استكبار برابر دانسته اند. مثلاً در اوصاف دجال گفته شده: (كوهي از طعام و شهري از آب به همراه دارد) كنايه از امكانات عظيم و گسترده اي است كه استكبار در اختيار دارد.
گفته شده: دجال، به همه جاي زمين سفر مي كند و… مي تواند اشاره به ابزار و وسايل پيچيده تبليغاتي و مخابراتي و تجهيزات مدرن مبادله پيام ماهواره اي و نيز استفاده از ابزار پيشرفته حمل و نقل و هواپيماهاي مافوق صوت براي مسافرت از جايى، به جاي ديگر باشد.
سيطره استكبار جهاني بر جهان سوّم، در واقع، با استفاده از شگرد ويژه است: طرفداري از حقوق بشر، صلح، امنيت، كمكهاي بشر دوستانه و….
استكبار، به معناي واقعى، دجال است. استكبار خود را قيم ملتها مي داند و با تكيه به ثروت انبوه و قدرت عظيمي كه در اختيار دارد، در همه جاي زمين دخالت مي كند و همه را به زير سلطه خويش مي آورد(56).
7. درآمدن پرچمهاي سياه از خراسان.
اين حادثه نيز، در منابع ديني به عنوان نشانه ظهور بيان شده و در مورد آن، رواياتي از معصومان(ع) رسيده است. مضمون اين روايات آن است كه پيش از ظهور مهدى(ع) در منطقه خراسان (خراسان قديم: قسمتهاي زيادي از ايران، افغانستان، تركمنستان، تاجيكستان و ازبكستان) انقلابي بر پا مي شود و مردم در حالي كه پرچمهاي سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت در مي آيند(57).).
ظاهراً، پديدار شدن اين نشانه در آستانه ظهور و يا اندكي پيش از آن است، به گونه اي كه در زمان ظهور، آنان هستند، و حضرت مهدى(ع) آنان را به سوي خويش فرا مي خواند.
امام باقر مي فرمايد:.
(تنزل الرايات السود التي تخرج من خراسان الي الكوفة، فاذا ظهر المهدى(ع) بعث اليه بالبيعة(58).).
بيرقهاي سياهي از خراسان بيرون مي آيد و به جانب كوفه به حركت در مي آيند. پس چون مهدى(ع) ظاهر شود، اينان وي را دعوت به بيعت مي كنند.
غير از روايت فوق روايات ديگري نيز وجود دارد كه نشان مي دهد، خروج پرچمهاي سياه از خراسان قيامي است كه در آينده و در آستان ظهور بر پا مي شود. در حقيقت، آن پرچمهاي سياه را ياران مهدى(ع) به همراه خواهند آورد(59).).
برخي احتمال داده اند كه منظور از خروج پرچمهاي سياه از خراسان، همان قيام ابومسلم خراساني در سال 140ه.ق. عليه حاكميت هزار ماهه بني اميه است(60) كه به از هم گسستن حكومت بني اميه و روي كار آمدن بني عباس انجاميد.
مستند اينان، روايت زكّار از امام صادق(ع) و برخي قرائن و مؤيدات تاريخي است. در اين روايت، با اشاره به نام و مشخّصات ابومسلم خراسانى، از وي به عنوان صاحب پرچمهاي سياه، ياد شده است(61).
ولي اين احتمال درست نيست، زيرا روايتِ زكّار، كه مهم ترين مستند و دليل آن به شمار مي رود، از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است. افزون بر اين، تطبيق اين نشانه بر شورش ابومسلم خراساني در پيش از يك قرن قبل از تولد مهدى(ع) و نشانه ظهور دانستن آن، بسيار بعيد است.
به نظر مي رسد تبيين حوادث و وقايع دوران بني اميه و بني عباس، در برخي روايات، به منظور هوشيار ساختن مسلمانان و آگاهي دادن به آنها نسبت به وظايف حساس خويش در آن دوران است نه تبيين علائم ظهور.
پيش گويي اين حوادث، به خاطر اهميّت فوق العاده آن براي مسلمانان آن زمان و نسلهاي آينده بود.
اين نكته نيز در خور توجه است كه حاكمان بني عباس تلاش مي كردند، قدرت را از دست بني اميه بگيرند، از اين روى، (نفس زكيه) را مهدي معرفي مي كردند و از جانب ديگر سعي مي كردند شورش ابومسلم خراساني را در راستاي قيام مهدى(ع) و نشانه ظهور وي قلمداد كنند. بر اين اساس، همان گونه كه پيش از اين هم يادآور شديم، بعيد نيست حاكمان بني عباس، به دلخواه خويش، در اين روايات دست برده باشند و آنها را با خود تطبيق كرده باشند.
8. خسوف و كسوف.
از نشانه هاي ظهور، كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر و يا اول همان ماه است.
كسوف در روزهاي نخست و روزهاي آخر ماه و خسوف در روزهاي مياني ماه، طبيعي و عادي است و در طول تاريخ، بارها و بارها، رخ داده و از نظر علمى، خسوف و كسوف در روزهاي ياد شد، پديده عادي به حساب مي آيد و از ديرباز، منجمان، براساس محاسبه هاي دقيق رياضي و نجومى، زمان گرفتن خورشيد، يا ماه را در طول سال، پيش بيني مي كرده اند، ولي خورشيد گرفتگي در وسط ماه يا ماه گرفتگي در اول و يا آخر آن، ظاهراً امري غيرعادي و رؤيت آن، امكان ندارد. البته در خود روايات هم، به غير عادي بودن تحقق اين نشانه تصريح شده است:.
امام باقر(ع) مي فرمايد:.
(آيتان تكون قبل القائم لم تكونا منذ هبط آدم(ع) الي الأرض، تنكسف الشمس في النصف من شهر رمضان والقمر في آخره، فقال رجل يابن رسول اللّه تنكسف الشمس في آخر الشهر والقمر في النصف فقال ابوجعفر(ع): انّي لأعلم بما تقول ولكنّها آيتان لم تكونا منذ هبط آدم(ع)(62).دو نشانه، پيش از قيام مهدى(ع) پديد خواهد آمد كه از زمان هبوط آدم(ع) در زمين بي سابقه است: گرفتن خورشيد نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن.
مردي به امام عرض كرد: اي پسر رسول خدا! كسوف در وسط و خسوف در آخر ماه.
حضرت فرمود: (آرى) من به آنچه مي گويي داناترم، ولي آن دو نشانه اند كه واقع شدن آنها از زمان هبوط آدم(ع) سابقه ندارد.
اين كه سؤال كننده، از سخن امام(ع)، در شگفت مي شود و نيز تاكيد و تصريح امام(ع) به اين كه وقوع اين دو نشانه، به گونه اي است كه از ابتداي خلقت، سابقه ندارد، ولي با اين حال، واقع خواهند شد. به روشني گويا اين نكته است كه تحقق خسوف وكسوف، به گونه اي كه ياد شد، خارج از چهارچوب، امور عادي به صورت معجزه خواهد بود.
يا مي فرمود:.
ان لمهدينا آيتين لم يكونا منذ خلق اللّه السموات والأرض، ينكسف القمر الأوّل ليلة من رمضان و تنكسف الشمس في النصف منه، ولم يكونا منذ خلق اللّه السموات والأرض(63).).
براي مهدي ما، دو نشانه است كه از هنگامي كه خداوند آسمانها و زمين را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و كسوف در نيمه همان ماه.
در اين روايت، زمان كسوف به جاي آخر ماه، اوّل ماه و به جاي هبوط آدم، خلقت زمين و آسمانها آمده است. در برخي روايات، كسوف در سيزدهم و چهاردهم ماه نيز آمده است(64). كسوف، افزون بر اول و آخر ماه رمضان كه در دو روايت گذشته بود، در 5 و 25 ماه نيز پيش گويي شده است(65). اين اختلاف اندك، اثر چنداني در مسأله ندارد، زيرا گرفتن ماه، در شبهايي كه ماه در محاق است، ديده نمي شود، حالا چه اوّل ماه و چه آخر ماه و چه شبهاي نزديك به آخر، هر چند در شب پنجم و بيست وپنجم، احتمال وقوع آن بعيد نيست.
به نظر مي رسد كه وقوع اين دو پديده، به صورت غيرعادى، به خاطر آن است كه اهميت مسأله ظهور، نمايانده بشود و مردم از خواب غفلت بيدار شوند و خود را مهياي مشاركت در آن نهضت عظيم سازند.
به عبارت ديگر، خداوند در آستانه ظهور، براي اقامه حجت بر مردم و مطمئن ساختن ياران حضرت مهدى(ع)، به ظهور آن حضرت، چنين پديده هايي را بر خلاف معمول و به گونه معجزه محقق مي گرداند.
برخي بر اين باورند كه خسوف و كسوف، به گونه اي كه ياد شده، در چهارچوب حوادث طبيعي و عادي نيز قابل بررسي و تبيين است و براي آن، احتمالها و توجيه هايي را ياد كرده اند، ولي نيازي به اين توجيه ها نيست، زيرا هيچ اشكالي ندارد كه پديدار شدن آنها به صورت معجزه باشد، زيرا در جهت اقامه حجت و تقويت حق و هدايت مردم است و با قانون معجزه ناسازگاري ندارد. البته يادآوري اين نكته لازم است كه اگر چه در روايات فراوانى، در منابع شيعه و سنى، به پديد آمدن اين نشانه در آستانه ظهور تصريح شده است(66)، ولي اين نشانه از نشانه هاي حتمي ظهور نيست و در روايات، به ناگزير بودن آن اشاره نشده است، از اين روي خسوف و كسوف را از نشانه هاي قطعي و مسلم ظهور نمي توان به حساب آورد.
9. فراگير شدن جهان از ظلم و جور.
فراگير شدن ظلم وجور، از نشانه هاي معروف ظهور حضرت مهدى(ع) به شمار است. اين نشانه، در روايات بسيار، به چشم مي خورد. در بعضي به همين عنوان كلى، مورد اشاره قرار گرفته، چنانكه در روايت معروفي كه با سندهاي گوناگون نقل شده آمده:.
(يملأ الله به الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً(67).).
خداوند، به وسيله ظهور مهدى(ع) زمين را پر از عدل و داد مي سازد، پس از آن كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
يا از حضرت مهدى(عج) نقل شده:.
(علامة ظهوري كثرة الهرج والمرج والفتن…(68).).
نشانه آشكار شدن من، زياد شدن هرج و مرج و فتنه ها و آشوبهاست.
گاهي نيز، زياد شدن گناهان و مفاسد اخلاقي و اجتماعي در ميان مسلمانان، به عنوان نشانه هاي نزديك شدن ظهور پيش گويي شده است.
علامه مجلسى، در باب نشانه هاي ظهور، روايتي را از امام صادق(ع) آورده كه در آن، بيش از يكصد نوع گناه و انحراف اخلاقى، اجتماعى، اعتقادي و فرهنگي كه در دوران غيبت، دامن گير جوامع اسلامي مي شود، پيش گويي شده است(69)، از جمله: رشوه خوارى، قماربازى، شراب خوارى، زياد شدن زنا، لواط، قطع صلح رحم، سنگ دل شدن مردمان، اهتمام مردم تنها به شهوت و شكم، از ميان رفتن شرم، نپرداختن زكات و خمس، كم فروشى، بي اعتنايي به اوقات نماز، آراستن مساجد به زيور آلات، گزاردن حج به انگيزه هاي مادي و براي غيرخدا، رعايت نكردن احترام بزرگترها، پيروي از ثروتمندان، صرف كردن سرمايه هاي عظيم در فساد و ابتذال و بي دينى، چاپلوسي و تملق گويي و….
زياد شدن اين فسادها و آلودگيها در ميان مردم، در واقع، نوعي از فراگير شدن ظلم و جور روي زمين است. البته فساد و گناه، كم وبيش، در ميان مردم بوده، مهم، فراگير شدن آن است، به گونه اي كه بديها برخوبيها، ضدارزشها، بر ارزشها، غلبه مي يابد و لهيبِ آتش فساد و تباهى، دامن همه را مي گيرد و جامعه انساني در باتلاق فساد و انحطاط فرو مي رود.
افزون بر اين، گسترش حاكميت استكبار در روي زمين و در استضعاف و محروميت قرار گرفتن پيروان حق، كه براساس پيش گويي امامان(ع) در آستانه ظهور پيش خواهد آمد، نمود ديگري از بي عدالتي و زياد شدن ظلم و جور است. در زمان حاضر، سلطه ستمگرانه و غارتگرانه استكبار جهاني و استثمار و غارت ثروتهاي ملتهاي محروم، طليعه اي از تحقق اين نشانه و فراگير شدن ظلم و جور است.
يادآورى: سخن از زياد شدن ظلم و جور و گناه و كم شدن افراد صالح است، نه اين كه همه مردم كافر شوند، يا افراد صالح هيچ نباشند. در همان زمان، كه همه جا را تباهي فرا گرفته و ابرهاي تيره گناه سايه افكنده، افراد پاكباخته، متعهد و صالحي كه زمينه قيام آن حضرت را آماده مي سازند و در حمايت از آن منجي بزرگ، به جهاد بر مي خيزند.
در روايات، در حالي كه از زياد شدن ستم، به عنوان نشانه ظهور ياد شده، به اين نكته نيز اشاره شده كه جامعه منتظر مهدى، بايد در به پا داشتن ارزشها و مبارزه با ضد ارزشها، تلاش جدّي بكند و منتظران، به تهذيب نفس بپردازند و….
شهيد مرتضي مطهرى، روايتي را از شيخ صدوق مي آورد مبني بر اين كه: منظور از فراگير شدن ستم، آن است كه هر يك از شقي و سعيد،گروه حق و باطل، به نهايت كار خود مي رسند. ستمكاران و بدكاران، به نهايت درجه بدي و نابكاري مي رسند و لهيب آتش آنان همه را فرا مي گيرد. در اين هنگام، كه صالحان در مظلوميت و استضعاف به سر مي برند و همه راههاي چاره بر آنان بسته مي شود، مهدى(ع) ظهور مي كند و دنيا را پر از عدل و داد مي كند(70).
10. زمينه سازان.
انقلاب حضرت مهدى(ع) همچون ديگر انقلابها، بدون مقدمه و زمينه سازى، به وجود نمي آيد، بلكه در آستانه ظهور، حركتهايي پا مي گيرد و زمينه را براي ظهور آن حضرت فراهم مي آورد. اين سلسله قيامها و انقلابها كه از سوي حق پويان صورت مي گيرد، براساس آنچه در برخي روايات آمده، زمينه را براي حركت جهاني مهدى(عج) آماده مي كند.
پيشگويي تحقق اين نشانه ها، به تعبيرهاي گوناگوني در روايات آمده كه به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم:.
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:.
(يخرج ناس بالمشرق فيوطئون للمهدي سلطانه(71).).
گروهي از ناحيه مشرق، قد بر مي افرازند و زمينه حكومت مهدى(ع) را فراهم مي سازند.
يا مي فرمايد:.
(تجىء الرايات السود من قبل المشرق كانّ قلوبهم زبر الحديد فمن سمع بهم فليأتهم فبايعهم ولوحبواً علي الثلج(72).).
افرادي با بيرقهاي سياه، از ناحيه مشرق مي آيند كه دلهاي آنان مانند قطعه هاي فولاد، محكم است. پس هر كس قيام آنان را شنيد، براي بيعت به سوي آنان بشتابد، هر چند لازم باشد، با سينه بر روي برف برود.
امام باقر(ع) مي فرمايد:.
(كانّي بقوم قد خرجوا بالمشرق، يطلبون الحق فلايعطونه، ثم يطلبونه فلايعطونه، فاذا رأوا ذلك، وضعوا سيوفهم علي عواتقهم فيعطون ماسألوا فلايقبلونه حتي يقوموا، ولايدفعونها الاّ الي صاحبكم قتلاهم شهداء، اَما انّي لو ادركت ذلك لأبقيت نفسي لصاحب الأمر(73).).
گويي قومي را مي بينيم كه از مشرق در طلب حق قيام كرده اند، ولي بدانان نمي دهند و باز مطالبه مي كنند، ولي بدانها نمي دهند، پس چون چنين مي بينند، شمشيرهاي خويش را بر دوش مي گيرند (آماده نبرد مي شوند) پس در آن هنگام، آنچه را مي خواهند به آنان مي دهند، ولي نمي پذيرند تا اين كه پيروز مي شوند و آن را جز به حضرت صاحب الأمر(ع) تسليم نمي كنند. كشتگان آنان شهيدند. اگر من آنان را درك كنم، جانم را براي صاحب الأمر(ع) مي گذارم.
در اين روايات، به روشني از برپايي قيامها و انقلابهايي در آستانه ظهور حضرت مهدى(ع) خبر داده شده است. افزون بر اينها، روايات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه صرف نظر از موارد اختلاف اندكي كه در جزئيات آن هست، در مجموع، همه آنها بر اين نكته اتفاق دارند كه پيش از ظهور مهدى(ع)، حكومتي به رهبري يكي از صالحان، كه گمان مي رود از فرزندان، پيامبر هم باشد، در ناحيه مشرق تشكيل مي گردد و زمينه ظهور را مهيا مي سازد. و اين حكومت، تا ظاهر شدن مهدى(ع) و تسليم آن به حضرت ايشان، ادامه مي يابد.
بر همين اساس، برخى، تشكيل دولت شيعي مذهب صفويه را، كه پس از قرنها استيلاي حاكمان مستبد و متعصب عامي مذهب، روي كار آمد، همان دولتي دانسته اند كه در روايات، از جمله زمينه سازان حكومت مهدى(ع) به شمار آمده است(74).
در زمان ما نيز، برخي با استناد به ويژگيهايي كه در روايات آمده، انقلاب اسلامي ايران را كه در سال 1357ه.ش. به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد، همان دولتي دانسته اند كه زمينه را براي ظهور و قيام مهدى(ع) آماده مي كند و ان شاء الله تا ظهور آن حضرت ادامه مي يابد(75).
به باور اينان، بسياري از نشانه ها كه در روايات آمده، بر انقلاب اسلامي ايران تطبيق مي كند، بويژه در برخي روايات، به رهبري قيام، كه سيدي از اولاد پيغمبر است و از قم قيام مي كند و ياران او، بدون ترس و واهمه در برابر طاغوت پايدارند، اشاره شده است كه همگي آنها به انقلاب اسلامى، صدق مي كند(76).
در هر صورت، گرچه قرائن فراواني اين احتمال را قوت مي بخشد، ولي دليل قطعي و صحيحي كه ثابت كند منظور از حكومت زمينه ساز كه ائمه(ع) از آن خبر داده اند، انقلاب اسلامى، به رهبري امام خميني است، در دست نيست.
البته اين، نخستين باري نيست كه علماي شيعه، چنين احتمالي را مطرح ساخته اند. پيش از اين نيز، هرگاه حركت و انقلابي از ناحيه شرق، بويژه منطقه خراسان صورت مي گرفت، اين احتمال قوت مي گرفت.
ولى، ناگفته نماند، هيچ يك از آن حركتها به اندازه انقلاب اسلامى، زمينه ساز انقلاب مهدى(ع) نبوده اند. بلكه اصلاً مقايسه آنها با انقلاب اسلامي باطل است، از اين روي احتمال اين كه مراد از (دولت زمينه ساز) از جمله انقلاب اسلامي ايران باشد و تا ظهور حضرت مهدى(ع) تداوم يابد، بسيار است.
بالآخره، چه اين احتمالها درست باشد و چه نباشد، با توجه به روايات بسياري كه در اين بخش رسيده، در دوره غيبت و در آستانه ظهور مهدى، دولتهايي به حمايت از حق روي كار مي آيند و انقلابهايي به حمايت از آن پا مي گيرند و زمينه را براي ظهور مهدى(ع) آماده مي سازند و اين، ازنشانه هاي ظهور است.
11. بارانهاي پياپي.
در سال ظهور، بارانهاي پياپى، زمين را آباد و سرسبز مي كند و وضع مردم، بهتر مي شود. امامان(ع) در تبيين نشانه هاي ظهور و خبر دادن از رخدادهاي آن روزگار، از اين واقعه نيز، ياد كرده اند كه به چند نمونه از احاديثي كه در اين باره رسيده اشاره مي كنيم:.
شيخ مفيد، با بهره گيري از روايات، مي نويسد:.
(ثم يختم ذلك بأربع وعشرين مطرة متصل فتحيي بها الأرض بعد موتها و تعرف بركاتها(77).).
پس پايان مي گيرد اين (پديد آمدن نشانه ها) با بيست و چهار باران پياپي كه زمين را پس از آن كه مرده بود، زنده مي كند و بركات آن را مي شناساند.
شيخ طوسي از امام صادق(ع) روايت مي كند:.
(انّ قدام القائم لسنة غيداقة، يفسد التمر في النخل فلاتشكوا في ذلك(78).).
در آستانه قيام مهدى(ع)، سالي پرباران خواهد بود كه در اثر آن، خرما بر روي نخل مي پوسد. پس در اين، ترديدي به خود راه ندهيد.
يا امام صادق مي فرمايد:.
(واذا آن قيامه، مطر الناس في جمادي الآخرة وعشرة ايام من رجب، مطراً لم ير الناس مثله، فينبت اللّه به لحوم المؤمنين في ابدانهم في قبورهم…(79).).
و چون هنگام ظهور مهدى(ع) نزديك شود، در تمام ماه جمادي الآخر و ده روز نخست ماه رجب، باراني بر مردم ببارد كه تا آن هنگام، مانند آن را نديده باشند. پس خداوند، به وسيله آن، گوشت بر بدن مؤمنان، كه در قبرهايشان خفته اند، بروياند.
بارش اين مقدار باران، آن هم پياپى، كم سابقه و يا بي سابقه است. با اين حال، حمل آن بر معجزه، وجهي ندارد، زيرا وقوع آن به گونه عادي ممكن است. البته احتمال ديگري نيز وجود دارد كه اين بارانها، همزمان و در همه جاي زمين ببارد كه در اين صورت، مي تواند جنبه اعجاز داشته باشد(80).
اين نشانه را گرچه بزرگاني مانند: شيخ مفيد، شيخ طوسي و طبرسي در رديف نشانه هاي ظهور آورده اند، ولي بايد توجه داشت:.
اولاً، روايت طبرسي و مفيد مرسله است.
ثانياً، جمله (فينبت اللّه به لحوم المؤمنين) در ذيل روايت طبرسى، نشان مي دهد كه مربوط به برپايي قيامت و زنده شدن مردگان است.
و ثالثاً، روايت شيخ طوسي نيز ضعيف است، زيرا در سند آن علي بن ابي حمزه(81) قرار دارد كه از واقفيه است.
بنابراين، اثبات چنين نشانه اي براي ظهور، به استناد اين گونه روايات، مشكل است. البته از مجموع اين روايات و سخناني كه در اين باب گفته اند، با توجه به اين كه دوران ظهور، آغاز سامان يافتن امور و از بين رفتن مشكلات است، احتمال مي رود كه از نظر طبيعى، شرايط مساعدي پيش مي آيد، تا سال ظهور سالي پرباران و آبادان باشد.
12. جنگهاي خونين.
در منابع دينى، از جنگ هاي خونين و كشتارهاي بزرگ نيز، به عنوان نشانه هاي ظهور ياد شده است(82). گويا اين جنگها بين اهل باطل، بر سر رقابتهاي مادي و سياسي روي مي دهد كه در نهايت، بدون پيروزي هيچ يك از دو گروه و پس از برجاي گذاشتن. انبوهي از كشته ها، پايان مي يابد. بروز چنين فاجعه هاي بزرگ، نتيجه طبيعي فساد زمين و فراگير شدن ظلم و جور است. از برخي روايات، استفاده مي شود كه در منطقه (قرقيسا) جنگ عظيمي بين بني عباس و مرداني رخ مي دهد كه نوجوانان زورمند، فرسوده و پير مي گردد و لاشه هاي كشته ها بر روي هم انباشته مي گردد. از قرائن و شواهد بر مي آيد كه اين خون ريزيهاي بزرگ، در همان واقعه خروج سفياني و آشوبهاي آن زمان است و حادثه جداگانه اي نيست.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از اين روايات، درهم كوبيدن مستكبران و دشمنان حق و عدالت باشد كه در زمان ظهور و به دست مهدى(ع) انجام مي شود، بنابراين از وقايع دوران ظهور است، نه نشانه ظهور.
13. خروج يأجوج و مأجوج.
در برخي روايات، خروج يأجوج و مأجوج از نشانه هاي ظهور، دانسته شده(83) كه با دقت در اين روايات، روشن مي شود كه ارتباطي به مسأله ظهور ندارند، بلكه بيشتر آنها، ناظر به برپايي قيامت هستند. دو موردي كه در قرآن از خروج يأجوج و مأجوج ياد شده هم(84)، هيچ دلالتي بر اين قضيه ندارد.
اين، افزون بر ضعف سند روايات اين باب و ضعف دلالت و نارسايي و گاه تناقض آنهاست.
14. طلوع خورشيد از مغرب.
از جمله نشانه هاي ظهور كه در روايات به آن اشاره شده، طلوع خورشيد از مغرب است، وقوع چنين پديده اى، اگر معناي ظاهري آن مراد باشد، مستلزم در هم ريختن و از هم پاشيدن نظم جهان و تغيير در حركت منظومه شمسي خواهد بودو اين، با اصول حاكم بر نظام طبيعت، ناسازگاري دارد. به طور قطع حضرت مهدى(ع)، بر روي همين زمين، حكومت جهاني خويش را تشكيل مي دهد(85).
بر اين اساس تحقق اين نشانه به گونه معجزه، چنانكه برخي پنداشته اند، ميسر نيست، زيرا معجزه در محدوده نظام حاكم بر طبيعت و جهان صورت مي گيرد(86).
به نظر مي رسد، منظور از طلوع خورشيد از مغرب، حضرت مهدى(ع) است.
فيض كاشاني در توضيح روايتي در اين زمينه مي نويسد:.
وكأنّه كنّي بطلوع الشمس من مغربها في الحديث عن ظهوره(ع) كما يظهر من بعض الأخبار(87).).
گويا، طلوع خورشيد از مغرب، كنايه از ظهور حضرت مهدى(ع) است، همان گونه كه از برخي اخبار هم استفاده مي شود.
همان گونه كه مرحوم فيض اشاره كرده، از برخي روايات نيز اين مطلب استفاده مي شود. در ذيل روايت صعصعه، كه اين حادثه را به عنوان نشانه ظهور معرفي مي كند، جمله اي است كه روشنگر اين معناست. صعصعة در پاسخ فردي كه از منظور اميرالمؤمنين(ع) از جمله (لاتسألوني عما يكون بعد ذلك…) پرسيده بود، گفت:.
(ان الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم هوالثاني عشر من العترة التاسع من ولد الحسين بن على(ع) وهو الشمس الطالعة من مغربها(88).).
كسي كه حضرت عيسى(ع)، پشت سروي نماز مي گزارد، دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر(ص) و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على(ع) است و هم اوست خورشيدي كه از غروبگاهش طلوع مي كند.
بر اين اساس، طلوع خورشيد از مغرب، معناي كنايي دارد و در حقيقت تشبيه شده است ظهور حضرت مهدى(ع) به طلوع خورشيد از غروبگاهش. همان گونه كه خورشيد، پس از آن كه چهره در نقاب شب فرو مي كشد، دوباره پرده هاي سياهي را مي درد و طليعه روشن آن از كرانه هاي افق پرتوافشاني مي كند، حضرت مهدى(ع) نيز، پس از طي دوران محنت و محروميت و سپري شدن روزگار غيبت و انتظار، ظهور مي كند بسان خورشيدى، جهان فتنه عدالت و بستوه آمده از ظلم و ستم و بي عدالتي را با پرتو حياتبخش عدالت، زنده و روشن مي كند.
يادآورى:.
اكنون كه برخي از نشانه هاي ظهور را مورد بررسي قرار داديم و به ميزان صحت هر يك و نيز اقسام آن اشاره كرديم، يادآوري اين نكته را نيز لازم مي دانيم كه در باب نشانه ظهور، گاهي اشكالاتي مطرح شده است كه بد نيست در اين جا به آنها اشاره كنيم.
1. دلسردي و يأس.
با توجه به اين كه نشانه ها بر اساس پيش بيني معصومان(ع)، در طول دوره غيبت واقع مي شوند، مسلمانان چاره اي ندارند جز آن منتظر تحقق آنها بمانند و در برابر رخدادها تسليم باشند. روشن است كه اين، سبب دلسردي و يأس آنان مي شود و در نتيجه از تعقيب اهداف بلند اسلامي و انجام وظايف و مسؤوليتهاي خويش، دلسرد مي شوند(89).
اين اشكال درست نيست، زيرا همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، نشانه هاي ظهور، چه حتمي و چه غير حتمى، اموري نيستند كه تغيير ناپذير باشند و بدون هيچ تغييري و به گونه خودكار، در موقع مقرر واقع گردند، بلكه آنها براساس پيش بيني معصومان(ع) در صورتي كه اوضاع و احوال، به همان روال كه پيش بيني شد، جلو رود واقع مي شوند و تنها بيانگر نزديك تر شدن ظهورند، نه چيز ديگر.
در ميان اين همه نشانه اي كه براي ظهور بيان شد، تنها شمار اندكي از نشانه ها، ناگزيرند و بر اساس تفسيري كه از ناگزير بدون آنها ارائه شد، آنها نيز، اموري جبري و تغيير ناپذير نيستند و ممكن است به اراده خداوند، تغيير كنند و يا پيش و پس داشته شوند.
افزون بر اين، نشانه هاي حتمي ظهور، نشانه هاي در آستانه ظهور واقع مي شوند. بنابراين، پيش بيني و تبيين نشانه هاي ظهور، نه تنها مايه دلسردي و سستي مؤمنان نمي گردد كه چراغ اميد را در دل آنان روشن نگه مي دارد و آنان را در به عهده گرفتن نقشهاي اساسي دلگرم مي كند.
2. آگاه شدن مخالفان.
تشريح نشانه هاي ظهور، به همان نسبت كه براي مؤمنان و دوستان آن حضرت رهگشاست و موجب مي گردد كه آنان با درك و بينش صحيح از زمان، خويش را براي پيوستن به جبهه حق و كمك و ياري امام(ع) آماده سازند، براي غير مسلمانان و دشمنان حضرت مهدى(ع) نيز مي تواند، هشداري باشد تا بهنگام، خود را براي مخالفت و موضع گيري در برابر آن حضرت مهيا سازند و به تهيه ساز و برگ جنگي و اقدامات پيشگيرانه بپردازند بويژه آن كه وقتي دسته اي از اين نشانه ها در زمان واحدي و در نزديكي ظهور واقع شود، چه بسا اسباب آن شود كه دشمنان از واقع امر مطلع شوند و به سرعت اقدامات لازم را براي رو در رويي با وي به عمل آورند و مشكلات جدي بر سر راه انقلاب امام(ع) به وجود آورند بنابراين، بيان نشانه هاي ظهور، چه بسا به زيان قيام امام(ع) و ياران وي تمام شود! در پاسخ به اين اشكال چند نكته را يادآور مي شويم:الف. مخالفان از دو حال خارج نيستند:.
1. گروهي اصلاً منكر وجود مهدى(عج) و مسأله ظهورند و به هيچ يك از اين نشانه ها، اعتقادي ندارند، مانند كافران، مشركان و….
2. گروهى، ظهور مصلح كلي را در آخر الزمان، قبول دارند، و لي اين كه آن منجى، حضرت مهدى(ع) باشد، با ويژگيها و نشانه هايي كه ما معتقديم، قبول ندارند. مانند مسيحيان و يهوديان و…
روشن است كه هر دو گروه، اصل ظهور حضرت مهدى(ع) و نشانه هايي را كه ما براي نشان دادن نزديكي ظهور معتقديم، قبول ندارند و همه را از اساس منكرند، بنابراين معني ندارد كه آنها مترصد باشند كه به محض تحقق نشانه ها، آماده مخالفت و كارشكني شوند.
ب. بر فرض كه دشمنان، حضرت مهدى(ع) نشانه هاي ظهور را هم بشناسند و بدانند، باز هم نمي توانند جلوي حركت او را بگيرند، زيرا مسأله ظهور امري اتوماتيكي نيست كه تا آن نشانه ها آشكار شد، بدون فاصله محقق شود و در نتيجه آنها بتوانند ابراز مخالفت و كارشكني بكنند. بلكه ظهور به اراده خداوند است هر گاه زمينه را مهيّا ديد، به آن حضرت اذن ظهور مي دهد.
ج. نكته مهم تر اين كه، به موجب روايات، ظهور حضرت مهدى(عج) در شرايطي صورت مي گيرد كه به اراده خداوند، حيله گري و توطئه دشمنان، آشكار و خنثي مي گردد و دشمنان آن حضرت از رويارويي با وي ناتوان مي شوند و هر كاري بكنند نمي توانند به هدفهاي شوم خويش دست يابند. از اين روى، اگر همه را به درستي بشناسند، باز هم نمي توانند از نشانه ها سوء استفاده بكنند و…
د. خداوندي كه ظهور حضرت مهدى(ع) را در آخرالزمان و در شرايطي كه دنيا در آتش ظلم و تباهي مي سوزد، مقرر داشته، خود ضامن فراهم شدن شرايط و خنثي كردن توطئه دشمنان و محافظت ازآن حضرت است. انقلاب حضرت مهدى، انقلاب عادي نيست، بلكه انقلابي است كه به اراده خداوند تحقق مي يابد و خداوند، بهترين پشتيبان و نگهدارنده آن است.
ه. از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه عقايد انحرافي و باطل و ديد مادي مخالفان و دشمنان حضرت مهدى(عج)، سبب مي شود كه براي همه اين مسائل توجيهات مادي داشته باشند و از واقعيتها و حقايق، هيچ گاه آگاه نشوند:.
(وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً فأغشيناهم فهم لايبصرون(90).).
——————————————————————————–
1. (تاريخ غيبت كبرى) 199/.
2. (قنسرين) نام شهري بوده در نزديكي حلب كه در سال 351 ه.ق. در زمان استيلاي روميان بر آن شهر، ويران شد و مردمان آن از ترس، كوچ كردند و از شهر جز كاروان سرايي باقي نماند. ر.ك: (مراصد الإطلاع)، ج3/1126.
3. (كمال الدين) 651/؛ (بحارالانوار)، ج52/215.
4. (كمال الدين) 651/؛ (بحارالانوار)، ج52/215.
5. (كنزالعمال)، ج14/272؛ (تاريخ غيبت كبرى) 518/ – 520.
6. (منتخب الأثر 459/.
7. (جامع الرواة)، ج2/156، (اختيار معرفة الرجال)، طوسى، تحقيق حسن مصطفوي 545/ – 546.
8. (بحارالأنوار)، ج52/205؛ (منتخب الأثر) 457/.
9. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 442/؛ (اعلام الورى)، فضل بن حسن طبرسى، تحقيق علي اكبر غفاري 426/، دارالمعرفة، بيروت.
10. (بحارالأنوار)، ج52/206.
11. (همان مدرك)182/.
12. (همان مدرك)182/.
13. (همان مدرك)210/، 217.
14. (همان مدرك)230/ – 232؛ (غيبت نعمانى) 255/ – 259؛ (تاريخ الغيبة الكبرى) 517/ – 525.
15. (تاريخ الغيبة الكبرى) 517/ – 525. (دادگستر جهان) ابراهيم اميني 222/.
16. (بحارالأنوار)، ج52/250.
17. علي بن ابي حمزه بطائنى، از واقفيه است و خليل بن راشد و حسن بن علي بن بسار، ناشناخته اند ر.ك: (جامع الرواة)، ج2/156؛ (رجال كشى) 565/.
18. (بحارالأنوار)، ج52/251.
19. (لسان العرب)، ابن منظور، 9/67، نشر ادب الحوزه، قم.
20. (مراصد الإطلاع)، ج1/239؛ (وافى)، ج2/442؛ (مسايل العشرة) چاپ شده در مجموع (مصنّفات شيخ مفيد)، ج3/122؛ (غيبت نعمانى) 252/.
21. (منتخب الأثر) 459/؛ (كتاب الغيبة)، نعماني 252/؛ (تاريخ الغيبة الكبرى) 499/ – 502.
22. (منتخب الأثر) 459/؛ (كتاب الغيبة)، نعماني 252/؛ (تاريخ الغيبة الكبرى) 499/ – 502.
23. سوره (سبأ)، آيه 51/.
24. (ينابيع المودة)، سليمان بن ابراهيم قندوزي 427/، بصيرتى، قم.
25. (تاريخ غيبت كبرى) 521/.
26. (منتخب الأثر) 442/، 445؛ (وافى) ج2/443.
27. (تاريخ غيبت كبرى) 525/.
28. (كتاب الغيبة)، نعماني 252/.
29. (همان مدرك).
30. (تاريخ الغيبة الكبرى) 525/.
31. سوره (كهف) آيه 74/.
32. (منتخب الأثر) 459/.
33. (تاريخ الغيبة الكبرى) 511/.
34. (الارشاد)، ج2/374؛ (اعلام الورى) 427/.
35. (بحارالأنوار)، ج47/131، 132.
بعد از كشته شدن وليدبن يزيد بن عبدالملك و رو به زوال و ضعف نهادن حكومت بني اميه، عده اي از بني هاشم و بني عباس از جمله منصور و سفّاح از بني عباس و عبداللّه محض و پسرانش محمد و ابراهيم از بني عباس، در منطقه (ابواء) در نزديكي مدينه جمع شدند و محمدبن عبداللّه (نفس زكيه) را به خلافت برگزيدند و با او بيعت كردند. امام صادق(ع) پس از آن كه در جريان كارشان قرار گرفت به آنان فرمود:.
(اين كار را نكنيد؛ چه آن كه اگر بيعت شما با محمد (نفس زكيه) به تصور آن است كه او همان مهدي موعود(عج) است، اين گمان خطاست و او مهدي موعود نيست و اين زمان نيز، زمان خروج وي نيست و اگر بيعت شما بدان جهت است كه خروج كنيد و امر به معروف و نهي از منكر كنيد، باز هم بيعت با محمد درست نيست؛ زيرا در حالي كه عبداللّه، شيخ بني هاشم هست، چرا وي را بگذاريم و با پسرش بيعت كنيم….).
ر.ك. (مقاتل الطالبيين) 205/ – 208. (بحارالأنوار)، ج46/53 – 187؛ ج47/18، 276 ؛ (ارشاد)، 2/192؛ (منتهي الآمال)، 1/327.
36. (وافى)، ج2/443.
37. (كتاب الغيبة)، نعمانى، 257، 258، 262؛ (تاريخ مابعد الظهور) 168، 178.
38. (منتخب الأثر) 459/.
39. (كتاب الغيبة)، نعماني 254/.
40. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 453/، 454؛ (بحارالأنوار)، ج52/288، 290.
41. (تاريخ مابعد الظهور) 176/.
42. (كشف الغمة)، ج3/260؛ (وافى)، ج2/445، 446.
43. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 435/؛ (ارشاد)، ج2/371؛ (كمال الدين) 651/؛ (بحارالأنوار)، ج204 52/.
44. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 453/؛ (منتخب الأثر) 464/.
45. (سنن ترمذى)، ج4/507، 519؛ (سنن ابي داود)، ج4/115؛ (صحيح مسلم)، ج18/46 – 81.
46. (بحارالأنوار)، ج52/193؛ (كمال الدين) 525/، 526؛ (كشف الغمة)، ج3/281؛ (المسائل العشر)، چاپ شده در مجموعه (مصنفات شيخ مفيد)، 3/122.
47. (ارشاد)، ج2/371؛ (سنن ابي داود)، ج4/121.
48. (بحارالأنوار)، ج52/209؛ (كنزالعمال)، ج14/198 – 200.
49. (كنزالعمال)، ج200/14.
50. (كنزالعمال)، ج200/14.
51. (همان مدرك)231/.
52. (رساله يوحنا)، باب 2، آيه 18 و 22.
53. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 463/.
54. (بحارالأنوار)، ج52/205.
55. (همان مدرك)197/.
56. (تاريخ غيبت كبرى)532/ – 536.
57. (ينابيع المودة)431/؛ (بحارالأنوار)، ج52/217؛ (كتاب الغيبة)، شيخ طوسى452/.
58. (همان مدرك)452/.
59. (ينابيع الموده)432/، 433؛ (كشف الغمة)، ج3/262.
60. (تاريخ غيبت كبرى) 458/.
61. (كتاب الغيبة)، نعماني 251/.
62. (همان مدرك)271/.
63. (منتخب الأثر) 444/؛ (تاريخ مابعد الظهور)160/.
64. (منتخب الاثر) 441/.
65. (همان مدرك)؛ (كتاب الغيبة)، نعماني 272/.
66. (منتخب الأثر) 441/.
67. (سنن ابي داود)، ج4/107؛ (كنزالعمال)، ج14/264.
68. (بحارالأنوار)، ج51/320.
69. (همان مدرك)، ج52/256 – 260.
70. (قيام وانقلاب مهدى) 66/، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم.
71. (كنزالعمال)، ج14/263.
72. (بحارالأنوار)، ج51/84.
73. (همان مدرك)52/243.
74. (همان مدرك)52/243.
75. (مجموعه مقالات و گفتارها در پيرامون حضرت مهدي 207/؛ (دولة الموطئين للمهدى) مهدي الفتلاوي 82/ – 86. انتشارات الرسول المصطفى، قم؛ (دراسات في ولاية الفقيه ج1/239.
76. در روايتي از امام كاظم(ع) مي خوانيم:.
(رجل من اهل قم، يدعو الناس الي الحق، يجتمع معه قوم كزبر الحديد، لا تزّلهم الرياح العواصف، ولايملّون من الحرب، ولايجبنون، وعلي الله يتوكلون والعاقبة للمتّقين). (بحارالأنوار) ج57/216.
مردي از اهالي قم قيام مي كند و مردمان را به سوي حق دعوت مي كند. گروهي كه همچون پاره هاي فولاد، مقاوم هستند، گرد او جمع مي شوند. آنان را بادهاي سهمگين، از پاي در نمي آورد و هيچ از جنگ خسته نمي شوند و نمي ترسند. بر خدا توكل مي كنند و عاقبت از آن متقين است.
77. (ارشاد، ج1/370.
78. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 449/.
79. (اعلام الورى) 432/.
80. (تاريخ مابعد الظهور) 191/.
81. (جامع الرواة)، ج1/547.
82. (بحارالأنوار)، ج52/246، 251، 388.
83. (منتخب الأثر) 461/؛ (سنن ابن ماجه)، ج2/1353، (صحيح مسلم)، ج8/199؛ (كنزالعمال)، ج14/338 – 343؛ (تاريخ غيبت كبرى) 526/.
84. (سوره كهف) 94/، سوره انبياء آيه 96/.
85. (بحارالأنوار)، ج52/194، (كتاب الغيبة)، نعماني 252/؛ (ارشاد)، ج2/371.
86. (دادگستر جهان) 220/.
87. (وافى)، ج2/446.
88. (بحارالأنوار)، ج52/195.
89. (علامات الظهور والجزيرة الخضراء) 50 – 57.
90. (سوره (يس)، آيه 9/.
نويسنده: اسماعيل اسماعيلي
خبرگزاری فارس